- شنبه ۲۹ شهریور ۹۳
مشهور به «مؤمنه خاتون»، بقعه این امامزاده در جنوب شهر دانسفهان در 25 کیلومترى شهر بوئین زهرا واقع شده است.
بناى قبلى که از خشت و گل بود و در سالیان قبل تخریب شد و بجاى آن بناى با شکوهى در حال ساخت مى باشند. بناى کنونى کرسى بلند و در دو طبقه طرّاحى شده و شامل؛ ایوان، گنبد، شبستان، صحن و چندین حجره است.
ایوان بقعه که در جنوب غربى بقعه واقع شده، بیش از 12 متر ارتفاع دارد و توسّط دوازده پلّکان به درِ ورودى آن راه مىیابد و در طرفین آن شبستان بزرگى قرار گرفته است. در زاویهاى از شبستان، دو گلدسته مرتفع به ارتفاع
بیش از 17 متر در حال اجرا است.
بر فراز بقعه، گنبد مرتفع و دو پوش به قطر 4 و ارتفاع تقریبى 18 متر تعبیه
شده که در ساقه آن چهار پنجره جهت نورگیرى احداث شده است. اتاقِ
مرقد به ابعاد 14×14 متر است و در مرکز آن ضریح با شکوه امامزاده بر روى
سکوى سى سانتى متر از سنگ مرمر نصب شده که بر روى در ورودى آن
کتیبه ذیل قلمزنى شده است: «چهارمین ضریح مطهّر امامزاده منوّر خاتون
فرزند امام موسى کاظم علیهالسلام به سفارش على اکبر انصارى در پانزدهم شعبان
المعظّم سال 1429 هجرى قمرى ساخته و نصب شد. طرّاحى و ساخت بهنام
کبیرى، قلمزنى مرتضى احمدى.»
تمام کف و 50/1 سانتى متر از دیوارهاى اتاقِ مرقد با سنگ مرمر و با
رگهاى قرمز تزیین شده است. دور تا دور اتاقِ مرقد، هفت در به سوى
رواقهاى پیرامون حرم راه مىیابد. در بالاى درها نیز تعداد 18 پنجره جهت
نورگیرى تعبیه شده است.
دور اتاقِ مرقد، شبستان بزرگى به مساحت 1600 متر فرا گرفته که داراى
چندین در و پنجره است. در طبقه پائین بقعه، سالن غذاخورى، سالن
اجتماعات و حسینیه طرّاحى شده است. قبر سیّد جلیل القدر آقا سیّد حسن
حسینى در شمال اتاقِ مرقد قرار دارد. زمین زیارتگاه بیش از 5 هکتار است
که بخشى از آن توسّط شهردارى و هیأت امناء بقعه، پسته کارى شده است.
شخصیّت مدفون در این بقعه
بر اساس کتیبه ضریح شخصیّت مدفون در این بقعه به عنوان منوّر خاتون
دختر امام موسى کاظم علیهالسلام معرّفى شده که در شهرت محلّى به مؤمنه خاتون
خوانده مىشود.
با تحقیق در کتب انساب از منوّر خاتون نامى که از احفاد امام موسى
کاظم علیهالسلام باشد مطلبى یافت نشده است. تنها مؤلّف کتاب نزهة العیون و نهایة
الفنون از مؤمنه خاتونى یاد مىکند که از نوادگان امام جعفر صادق علیهالسلام است.
از آنجاییکه نوادگان امام ششم علیهالسلام در قزوین به کثرت وجود داشتهاند لذا
مىتوان این قول را پذیرفت بنابراین نسب شریف امامزاده مؤمنه خاتون با
سیزده واسطه به امام جعفر صادق علیهالسلام منتهى مىشود که از قرار ذیل است:
سیّده مؤمنه خاتون بنت ابى یعلى بن ابى القاسم عبدالمطلب المجتبى بن
ابى هاشم محمّد قوامالدّین المرتضى بن ابى طاهر سلیمان بن ابى یعلى حمزه
بن عبدالمطلب بن محسن بن على بن ابى جعفر محمّد بن على بن عبیداللّه بن
احمد الشعرانى بن على العریضى بن امام جعفر صادق علیهالسلام[1].
اکثر اجداد او از بزرگان سادات یزد و اصفهان بوده و برخى از
پسرعموهاى او در قم و شیراز و قزوین سکونت داشتهاند. در پایین به برخى
از اجداد او اشاره مىشود.
امامزاده جعفر علیهالسلام جدّ امامزاده منوّر خاتون
از مزارات باشکوه استان یزد، حرم مطهّر و ملکوتى امامزاده ابوجعفر
محمّد علیهالسلام است که در بلوار امامزاده جعفر علیهالسلام شهر یزد، در محلّه مصلّى
عتیق قرار دارد. به مناسبت آن که، کنیه امامزاده، ابوجعفر است، اختصارا در
اذهان عمومى به امامزاده جعفر علیهالسلام موسوم شده است.
محمّد مستوفى بافقى در جامع مفیدى درباره آن حضرت مىنویسد:
«دردمندان، به جهت شفاى علل و امراض، غبار مرقد منوّرش را توتیاى
دیده ساخته، طواف روضه مطهّره را بر خود لازم و واجب مىدانند.»[2]
احمدبن حسین کاتب، مورّخ قرن نهم هجرى مىنویسد:
«امامزاده معصوم بزرگوار، بر ت
چهار واسطه به امام ششم علیهالسلاممنتهى مىشود که از قرار ذیل است:
سیّد ابوجعفر محمّدبن أبىالحسن علىبن أبى محمّد عبیداللّهبن أحمد
الشعرانىبن على العریضىبن امام جعفرالصادق علیهالسلام.
وى سیّدى جلیلالقدر، عظیم الشأن، و عالمى عابد و صاحب کرامات
بود و به امامزاده جعفر مشهور و معروف است. اکثر اجداد و پدرانش از
بزرگان سادات حسینى و از عالمان سرشناس این خاندان به
شمار مىآیند.[3]
تاریخ و محلّ تولّد
درباره تاریخ و محلّ ولادت امامزاده جعفر علیهالسلام، در منابع موجود اشارهاى
نشده است. علماى انساب جملگى قایلند که جدّ او، عبیداللّهبن احمد
الشعرانى، نخستین کس از این خاندان است که به ایران مهاجرت نموده و در
مراغه (از توابع آذربایجان شرقى) سکونت اختیار نموده است.[4] آنان سپس
اضافه مىکنند که پدر امامزاده جعفر علیهالسلام از مراغه به مرند نقل مکان نموده و
سپس به یزد آمده است.[5] این دو قرینه حکایت از آن دارد که امامزاده
جعفر علیهالسلام در آذربایجان شرقى و در مراغه یا مرند به دنیا آمده است و در این
باره هیچ شک و تردیدى نمىتواند نمود. برخى از نویسندگان معاصر، سال
تولّد او را اواسط قرن چهارم هجرى یعنى حدود سال 350 ه ق نوشتهاند.[6]
متأسّفانه در تواریخ محلّى یزد، بدون هیچ مدرک و سندى، مهاجرت و
سکونت امامزاده جعفر علیهالسلام را در بغداد یا مدینه نوشتهاند که بدون شک،
صحیح نبوده و چنانچه خواهد آمد، نخستین شخصى که از این خانواده به
ایران مهاجرت نموده، در مدینه سکونت داشته و از آنجا به ایران نقل مکان
نموده است.
علّت مهاجرت
در تواریخ یزد، علّت مسافرت و هجرت امامزاده جعفر علیهالسلام «فشار
حکومت عبّاسى» و گاهى «زیارت قبر امام رضا علیهالسلام» ذکر شده است. همچنین
در این تواریخ، زمان هجرت را یکى زمان خلافت متوکّل عبّاسى (متوفّاى
247 ه.ق)، و دیگرى زمان حکومت فخرالدّوله (متوفّاى 387 ه.ق) و سوّم
سال 410 ه.ق ذکر مىنمایند.[7] از اینرو به نقد و بررسى این سه دیدگاه
خواهیم پرداخت.
الف: زمان خلافت متوکّل عبّاسى
بدون شک این تاریخ، یعنى زمان خلافت متوکّل عبّاسى، نمىتواند
تاریخ هجرت امامزاده جعفر علیهالسلام به یزد باشد که انگیزه آن را فشار دولت
عبّاسیان مطرح نمودهاند. زیرا از سال وفات متوکّل که به سال 247 ه.ق
است تا سال وفات امامزاده جعفر علیهالسلام که سال 424 ه.ق است، بیش از 177
سال فاصله زمانى است و اگر سن امامزاده جعفر علیهالسلام را در هنگام هجرت، تنها
سى سال بدانیم، بالغ بر 207 سال خواهد بود. به زبان دیگر، عمر امامزاده
جعفر علیهالسلام بیش از 207 سال محاسبه مىشود که این عادتا صحیح نیست. از
اینرو باید این تاریخ، سال مهاجرت عبیداللّهبن احمد شعرانى، جدّ امامزاده
جعفر علیهالسلام باشد زیرا در این سال، متوکّل عبّاسى علاوه بر تخریب قبر امام
حسین علیهالسلام، و سرکوبى سادات، جمع کثیرى از فرزندان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به
ایران مهاجرت نمودهاند که من جمله آنان فرزندان ابراهیم المجاببن محمّد
العابدبن امام موسى الکاظم علیهالسلام هستند. مؤلّف المشجّر الوافى به نقل از شیخ
محمّد حرزالدّین در کتاب معارف الرجال مىنویسد:
«فرزندان ابراهیم المجاب پس از حوادث خونینى در کربلاء، به شهرهاى
دیگر مهاجرت نمودند، محمّد الحایرىبن ابراهیم المجاب به واسط و على
و موسى و احمد و ارّجاق و از آنجا به کرمان پناهنده شدند.[8]
این مهاجرتها پس از قیام یحیىبن عمربن یحیى در سال 250 ه.ق به
اوج خود رسید. زیرا به دارکشیدن یحیى و تعقیب و شکنجه هواداران و
بیعت کنندگان با او، و سختگیرى به سادات باعث شد که جمع کثیرى از
سادات به کرمان، قم، طبرستان، رى و آذربایجان مهاجرت کنند که من جمله
این مهاجرین عبیداللّهبن احمد الشعرانى، جدّ امامزاده جعفر علیهالسلام است.[9]
ب: زمان حکومت فخرالدّوله
فخرالدوله دیلمى که به سال 387 ه.ق وفات نمود، بر بخشهاى عظیمى
از ایران حکومت مىکرد که من جمله آنها یزد بود. محمّدرضا عطائى در
پاورقى کتاب مهاجران آل ابىطالب، ترجمه کتاب منتقله الطالبیّه، صریحا
مىنویسد: «امامزاده جعفر علیهالسلام در روزگار حکومت فخرالدّوله بویهى در سال
380 ه.ق وارد یزد شد.»[10] ظاهرا او این مطلب را از محمّد مفیدى اقتباس
کرده که مىنویسد:
«امیر اوجش که امیرى عادل پسندیده صفت و از اقرباء فخرالدوله
بود...»[11] و چنین نتیجه گرفته که هجرت امامزاده جعفر علیهالسلام در سال 380
ه.ق بوده است، که این نظریّه نمىتواند صحیح باشد، زیرا مدرکى در دست
داریم که نشان مىدهد آن حضرت در سال 410 ه.ق به یزد مهاجرت نموده
است. از اینرو احتمال قوى داده مىشود که این سال (380 ه.ق) سال
مهاجرت سیّدابوالحسن على، پدر امامزاده جعفر علیهالسلام از مرند به یزدِ اصفهان
است که امام فخررازى به این مهاجرت تصریح دارد.[12] سؤالى که مطرح
است، چرا سیّدابوالحسن على، مرند را ترک گفت و به یزد مهاجرت کرد؟ آیا
آذربایجان آبستن حوادثى بوده که او خود را از این حوادث رهانیده یا نه؟
جواب این سؤال به راحتى در گفتار مورّخان یزد پیداست زیرا چنانچه
خواهد آمد، هجرت امامزاده جعفر علیهالسلام را مخفیانه و ترس از حکومت ذکر
نمودهاند که معلوم مىشود او در جریانى شرکت داشته که تحت تعقیب
بوده است.
ج: سال 410 ه.ق
سال 410 ه.ق روشنترین تاریخى است که مىتوان به هجرت امامزاده
جعفر علیهالسلام به یزد تکیه کرد. زیرا در این سال واقعه خونینى در آذربایجان
صورت گرفت که بدون شک امامزاده سیّد ابوجعفر علیهالسلام در آن شرکت داشت
و پس از شکست آن قیام و دستگیرى رهبر آن، و کشته شدن جمع کثیرى از
سادات، سیّدجعفر علیهالسلام مخفیانه از آذربایجان گریخت و به شهر یزد وارد شد.
ماجراى هجرت
در منابع موجود، علّت اصلى هجرت امامزاده جعفر علیهالسلام ترس از حکومت
وقت و فشار دولت عبّاسى گزارش شده و مىنویسند: «امامزاده جعفر علیهالسلام به
دلیلى همچون گریز از دست ظالمانى که او را تعقیب مىکردند نسبنامه و
شجرهنامه خود را که معرّف سیادت وى بود، در میان چوبى که بر سر ظرف
آب مىگذاشتند پنهان نمود و لباس درویشان و فقیران پوشید تا وى را
نشناسند و از بغداد [= آذربایجان]، راهى یزد شد و در آن جا
سکونت گزید.»[13]
همین گزارش [ترس از خلفا، و کارگزارانش] در دیگر آثار مربوط به یزد
ذکر شده،[14] و معلوم مىشود که امامزاده جعفر علیهالسلام شاهد وقایعى بوده که
سخت از آن متوحّش شده و مبادرت به ترک وطن نموده است. از آنجایى که
وى در آذربایجان سکونت داشته، باید ببینیم که در این منطقه چه رویدادى
صورت گرفته که ابتدا پدر و سپس خودِ امامزاده جعفر علیهالسلام از آنجا ترک
وطن کردهاند.
قیام صاحب الطوق
در اکثر کتب انساب و تاریخ، از قیام صاحب الطوق در آذربایجان خبر
مىدهند. وى که از نوادگان بزرگوار امام هفتم علیهالسلام است و به ابوالحسن
موسىبن جعفر الجمالبن محمّدبن ابراهیمبن محمّد الیمانىبن عبیداللّهبن
امام موسىالکاظم علیهالسلام خوانده مىشود، با عدّهاى از هواداران و سادات بر
نواحى آذربایجان حمله برد و آنجا را به تصرّف خود درآورد.
قدیمىترین منبعى که از این قیام سخن به میان مىآورد، شیخ الشرف
عبیدلى نسّابه، متوفّاى سال 435 ه.ق است که مىنویسد: «ابوالحسن موسى
در آذربایجان قیام کرد و بر مناطقى از آن غلبه یافت و ملقّب به صاحب
طوق شد.»[15]
طبق این نقل، معلوم مىگردد که وى قبل از وفات عبیدلى قیام نموده و با
تاریخ مهاجرت امامزاده جعفر علیهالسلام که در منابع 410 ه.ق ذکر شده مىتوان
تطبیق داد.
گویند که در نزد القادرباللّه (381 ـ 432 ه.ق)[16] از سیّدابوالحسن موسى
بدگوئى کردند و سیّد همین که فهمید، خلیفه قصد جان او را دارد با عدّهاى
از دوستان و هوادارانِ خود به آذربایجان حمله برد و بخشهایى از آن را به
تصرّف خود درآورد، و اهالى آنجا با او به خلافت بیعت کردند که در جمع
بیعت کنندگان شمارى از سادات موسوى، حسینى و حسنى وجود داشتند.
خبر قیام ابوالحسن موسى به گوش القادرباللّه عبّاسى رسید، او دستور داد
تا این نهضت را هر چه سریعتر سرنگون کنند، از اینرو ارتشى مجهّز به
آذربایجان گسیل داشت و رهبر قیام پس از برخوردهاى شدیدى دستگیر و
در محلّه سنجران تبریز زندانى شد. چون در زمان اسارت طوق = غل و
زنجیر به گردن این سیّد بستند، لذا به صاحب طوق مشهور شد.
صاحب طوق به مدّت هفت سال در زندان بود تا این که عاقبت در همان
زندان وفات یافت و زندان را بر سر او خراب کردند که اینک زیارتگاه
دوستداران اهلبیت علیهمالسلام شده است. برخى از اصحاب و یاران صاحب
طوق، خصوصا ساداتى که در این قیام شرکت داشتند کشته و زخمى و
الباقى متنکرا خاک آذربایجان را ترک گفتند که من جمله آنها را مىتوان به
امامزاده ابوجعفر محمّد علیهالسلام نام برد.[17]
رؤیاى امیر
پس از قیام صاحب الطوق، و تحت تعقیب بودن سادات در آذربایجان،
امامزاده جعفر علیهالسلام وارد دارالعباده یزد شد، شهرى که براى وى غریب و
ناآشنا بود. وى حتّى از معرّفى خود بیمناک بود. چند روزى سرگشته و حیران
در شهر، سرگردان بود، نه مسکن و مأوایى داشت و نه شغل و محل درآمدى
و شبها را غریبانه در مسجد به سر مىبُرد.
بعد از چند روز امامزاده جعفر علیهالسلام در یکى از کوچههاى شهر یزد به یک
مغازه آهنگرى مراجعه و تقاضاى کار نمود. بعد از آنکه تقاضاى وى از سوى
استاد آهنگر پذیرفته شد، در آن مغازه شروع به کار کرد. وى در دم آهنگرى
مىدمید و آتش کوره را شعلهور مىکرد. او هر روز پس از پایان کار روزانه،
مزد و اجرت خویش را دریافت مىکرد و به مصرف مخارج خود مىرساند.
روزها گذشت تا آن که شبى، حاکم و والى یزد «امیر اوجش»[18] در عالم رؤیا،
وجود مقدّسِ پیامبر اعظم الشأن اسلام صلىاللهعلیهوآله را دید که به وى مىفرماید: «یکى
از فرزندان من به این سو آمده و تقدیر او در این سرزمین است، و از نسلِ او
فرزندانى به دنیا خواهد آمد. او را دریاب و گرامى دار!» چون والى، از خواب
بیدار شد، به تفحّص و جستجو پرداخت. امّا چنین شخصى را نیافت. تا آن
که شبى دیگر، آن حضرت را در خواب دیده، و نشانى محل اقامت امامزاده
را از ایشان گرفت.
والى، شک و تردید به خود راه نداد و صبحدم پس از طلوع آفتاب، در
بازار و میدان جستجو کرد تا فرزند دلبند پیامبر صلىاللهعلیهوآله را یافت. امامزاده
جعفر علیهالسلام ابتدا از خوف دشمنان نَسب خود را مخفى مىکرد. والى که وضع
را چنین دید رؤیاى خود را بازگفت. امامزاده چون اطمینان خاطر یافت،
سرگذشت خویش را بازگو کرد و از میان چوب مُطَهَّره (ظرف آب)،
شجرهنامه خود را بیرون آورد و به والى نشان داد.
والى او را گرفت و سر و چشمش را بوسید و برخى نوشتهاند: «خود را بر
پاى مبارکش انداخت سپس دستور داد او را به حمام ببرند و گرد غربت و
محنت از پیکرش بشویند و بر او خلعت خاص پوشاند و نعمتهاى
رنگارنگ به ایشان ارزانى داشت. والى، مقدم آن بزرگوار را فوز عظیم الهى
دانسته، و خالصانه کمرِ بندگى و خدمت در برابر حضرتش بست و با وى
بیعت نمود و از پیروانش شد.
امامزاده در همان کوچهاى که دکان آهنگرى واقع شده بود، سکونت گزید
و از آن به بعد، آن جا را «کوچه حسینیان» نامیدند.[19]
ازدواج
امیر اوجش که خود را با چنین سعادتى روبرو دیده بود، تصمیم گرفت
خود را بیشتر به حضرتش نزدیک کند و از سعادتى عظیمتر، برخوردار گردد.
به همین جهت دختر خود را براى همسرى به محمّد پیشنهاد کرد و او
پذیرفت. امیر جهت داماد عزیز خود، خانهاى عالى در همان کوچه حسینیان
ساخت و عایدات دو روستاى مهمّ یزد به نامهاى «فهرج» و «طزرجان»[20] را
به او اختصاص داد.[21] نام همسر امامزاده، معلوم نیست ولى از آن جا که امیر
را از اقرباء و خویشان فخرالدوله دیلمى دانستهاند و او فرزند رکن الدولهبن
بویه و از مردمان مازندران است، مىتوان حدس زد امامزاده جعفر علیهالسلام با
دخترى که در اصالت، مازندرانى بود، ازدواج نمود.[22]
تعداد فرزندان
حاصل این ازدواج فرخنده را علماى انساب چند فرزند به اسامى
ذیل نوشتهاند:
1. على أبوالحسن 2. عبیداللّه أبومحمّد 3. حسن أبوعلى 4. حسین
أبوعبداللّه که به گفته امام فخررازى: ولکلّهم أعقاب کثیرة بیزد: براى همه اینان
فرزندانى در یزد مىباشد.[23]
ابوطالب مروزى مىنویسد: فعقبه بیزد جماعة کثیرة، فیهم التقدّم و النقابة
و الرئاسة، ولهم جاه و حشمة سنیة و رتبة و رفعة علیه، أبصرت قوما بها؛ نسلش
در یزد به وفور بودهاند. از ایشان رئیس، نقیب = سرپرست سادات و مهتر
قوم بودند و برخى از آنان نیز داراى موقعیّت اجتماعى و تمکّن مالى، مقام
علمى و اجتماعى بودند. گروهى از یزدیان توسّط آنان مستبصر شدند.[24]
ابن مهنّاى نسّابه، ناصر را بر تعداد فرزندانِ امامزاده جعفر علیهالسلام افزوده که
ظاهرا او فرزندزاده آن حضرت را با فرزند وى خلط نموده است.[25] این
درخت پربار، آنقدر پرثمر بود که احمد کتاب مىنویسد: «اکنون [قرن نهم] از
اولاد آن امامزاده، قریب هزار کس وجود دارند»[26] مؤلّف کتاب نزهة العیون
و نهایة الفنون که کتاب خود را به امر سیّد شمسالدّین محمّدبن سیّد
رکنالدّین محمّد قاضى حسینى، نواده بزرگوار امامزاده جعفر علیهالسلام نوشته،
بیش از هزار نفر از نوادگان آن حضرت را در این کتاب معرّفى نموده که
انشاءاللّه در کتاب فرزندان ابوجعفر محمّد به چاپ خواهد رسید. این قسمت
کتاب را با شعر احمد کاتب در توصیف بقعه و امامزاده جعفر علیهالسلام به
اتمام مىرسانیم:
این روضه مقدّس اولاد مصطفى است
یا مدفن سلاله سلطان اولیاست
این خوابگاه میوه باغ رسالت است
وین تختگاه، شمع دل شاه «هل اتى» است
دانى که این مقام مبارک چه منزل است
این جایگاه وعده زهرا و مرتضى است
این جا قدم به شرط ادب نه که ساحتش
فرش جبین روح شهیدان کربلاست
این، کعبه مراد زمین است و آسمان
هر کس که کف گشاده در او، حاجتش رواست[27]
نیاکان
تمام نیاکان و پدران حضرت امامزاده جعفر علیهالسلام از بزرگان سادات عریضى
بودند که نام و نشان آنان در کتب انساب زینتبخش و مزارات آنان زیارتگاه
دوستداران اهلبیت علیهمالسلام است. در اینجا به اختصار به شرح حال آنان
خواهیم پرداخت.
على عُریضى
ابوالحسن،[28] علىبن جعفر عُریضى به سبب انتسابش به خاندان وحى و
امامت، «حسینى»[29]، «هاشمى»[30] و «علوى»[31] خوانده مىشد و چون در
مدینه رشد یافت، او را «مدنى» نیز مىخوانند.[32]
اما مشهورترین نسبش که بر کسى جز او گفته نمىشود، «عریضى» است.
چون بیشتر عمر شریفش را در قریه «عُریض» سپرى کرد و فرزندان وى نیز در
آنجا به سر مىبردند به «عُریضیون» معروف هستند.
او کوچکترین فرزند امام صادق علیهالسلام بود و در حالى که کودکى بیش نبوده،
از نعمت پدر محروم شد. وى معتقد به امامت برادر خویش امام موسىبن
جعفر علیهالسلام بود و تا زمان امام هادى علیهالسلام و بنابه نقلى تا زمان امام حسن
عسگرى علیهالسلام زندگانى کرد.[33]
على، سیّدى بسیار جلیلالقدر، بزرگ مرتبه، با تقواى و عالمى سترگ،
راوى حدیث و فاضل بود. از آن بزرگوار، کتاب «مسائل علىبن جعفر» ـ که
علاّمه مجلسى، آن را در کتاب «بحارالانوار» جا داده ـ به یادگار مانده
است.[34] ابونصر بخارى درباره او مىنویسد:
«کان عالما کبیرا، عاش الى ان أدرک علىبن موسى الرضا، و محمّدبن على،
و علىبن محمّد علیهمالسلام و مات فى زمانه، اُمّه اُمّ ولد.»[35] او دانشمندى بزرگ بود.
زنده بود تا این که زمان امام رضا علیهالسلام و امام جواد علیهالسلام و امام هادى علیهالسلامرا درک
نمود و در زمان امام هادى علیهالسلام وفات کرد. مادرش کنیز بود. همسر وى، فاطمه
کبرى دختر محمّد الأرقطبن عبداللّه الباهربن امام زینالعابدین علیهالسلام است.[36]
او در سال 220 ه.ق وفات یافت و در عریض به خاک سپرده شد.[37] مقبره و
مسجد علىبن جعفر علیهالسلام در سال 1381 به دست وهّابیان تخریب و جنازه او
و یک نفر دیگر کهتر و تازه مانده بود با احترام به بقیع منتقل شد.[38]
آرامگاهى به وى در قم و سمنان منسوب است که متعلّق به نواده
او مىباشد.[39]
علماى انساب در شمارش فرزندان او اختلاف دارند و تعداد شانزده تن
را به شرح ذیل معرّفى مىکنند؛ محمّد اکبر، محمّد اصغر، حسن، حسین،
جعفر، احمد شعرانى، احمد اصغر، عبداللّه، على، عیسى، قاسم و ملیکه،
خدیجه، حمدونه، زینب و فاطمه. که تداوم نسل وى تنها از دو فرزند او
محمّد اکبر و احمد شعرانى است.[40] از فرزندان و نوادگان علىبن جعفر
عریضى خانواده بزرگى شکل گرفت که بیشتر شهرها به سبب مهاجرت این
بزرگواران بدان سرزمینها از برکت وجودشان بهرهمند گردیدند.
احمد شعرانى
او مکّنى به ابویحیى،[41] و ابومحمّد[42] و معروف به شعرانى،[43] و
مادرش اُمّ ولد[44] و به قولى از زنان عرب بود.[45] او داراى سه فرزند به
اسامى؛ ابومحمّد عبیداللّه، محمّد و ابوعبداللّه حسین رقى است و نسل او در
نصیبین، یزد و قم و دیگر شهرها پراکنده است.[46] سیّداحمد کیاگیلانى از
فرزندان محمّد و حسین جمعى که در ابرقوه یزد بودند نام مىبرد.[47] در
کتاب نزهة العیون علاوه بر شمارش بیش از هزار تن از نوادگان وى، او را
مکّنى به ابوالقاسم مىداند.[48] علاّمه نسّابه ابن طباطبا، از اعلام قرن پنجم
هجرى، احمد شعرانى را ساکن منطقه «جذوع» مدینه ذکر مىکند و
مىنویسد: او داراى یازده فرزند به اسامى ذیل مىباشد: عبداللّه، علیّه،
قاسم، عبیداللّه، اُمفروه، على، حسین، حمیده، حمدونه، حسن اکبر و حسین
اصغر.[49] در هیچ یک از منابع موجود از مهاجرت او از مدینه گزارشى نقل
نشده است. به احتمال قرین به یقین او همان است که در کنار پدر دفن شده
است.
عبیداللّه
وى مکّنى به ابومحمّد،[50] و داراى سه فرزند به اسامى ابوالحسن على،
احمد و محمّد بود.[51] ابوطالب مروزى احمد را ساکن در مراغه (از توابع
آذربایجان شرقى) همچون پدرش ذکر مىنماید.[52] این دیدگاه نخستین بار
از طرف شیخ الشرف عبیدلى نسّابه مطرح شده است.[53] او با اُمّ الحسین
دختر محمّدبن حمزهبن قاسمبن حسنبن زیدبن امام حسن علیهالسلام ازدواج
نمود.[54] از اینرو فرزندان او به «بنىالحسنیّه» شهرت یافتهاند.[55] امام فخر
رازى فرزندان او را به «بنىالجنیّه»[56] و ابوالحسن بیهقى به «بنىالحسینیّه»[57]
ثبت نمودهاند که یقینا اشتباه بوده و تصحیف کلمه حسنیه است که منظور
همسر حسنى وى است. ضامنبن شدقم دو فرزند دیگر به اسامى حمزه و
ناصر بر تعداد فرزندان او افزوده است که ظاهرا فرزندزادگان او را با فرزندان
او اشتباه گرفته است.[58]
عبیداللّه، پس از قیام یحیىبن عمربن یحیى در کوفه به سال 247 ه.ق و
بیعت جمع کثیرى از سادات عراق و حجاز، و درگیرى و قتل سیّد یحیى به
دست عمّال متوکّل عبّاسى، و تحت تعقیب بودن بیعت کنندگان و
سختگیرى او بر سادات، به ایران مهاجرت نمود و ظاهرا در این هجرت دو
فرزند او على و احمد نیز حضور داشتند.[59] علماى انساب از خروج عبیداللّه
از مراغه گزارشى نقل ننمودهاند، ظاهرا او در همین شهر وفات نموده است.
على
وى مکّنى به أبوالحسن و سیّدى جلیلالقدر و شریف بود. مادرش، اُمّ
حسین، از نوادگان امام حسن مجتبى علیهالسلام است.[60] على، ابتدا در مرند (از
توابع آذربایجان شرقى) سکونت داشت و سپس به یزد نقل مکان نمود و در
آن شهر سکنى گزید. امام فخررازى مىنویسد: «کان بمرند، ثمّ سکن یزد
اصفهان و بها عقبه»[61] این جمله نشان مىدهد که وى تا آخر عمر در یزدِ
اصفهان اقامت داشته و در همین منطقه وفات کرده است. مؤلّف کتاب نزهة
العیون مىنویسد: «ابوالحسن على بیزد و بها قبره»[62] یعنى ابوالحسن على در
یزد بود و در همانجا قبرش است. آرامگاه وى اینک در شهر نایین قرار دارد و
زیارتگاه دوستداران اهلبیت علیهمالسلام است.[63] علماى انساب براى وى دوازده
فرزند به اسامى ذیل یاد مىکنند که تداوم نسل او تنها از دو فرزند است؛
قاسم، احمد ابوالقاسم، زید، حسن، حسین، عبیداللّه، عبداللّه، محسن،
محمّد ابوجعفر، فاطمه، خدیجه، زینب.[64] سیّد ضامنبن شدقم، حمزه
نامى را بر تعداد فرزندان على افزوده است،[65] که بر این اسامى او داراى
سیزده فرزند [ده پسر و سه دختر] مىباشد که تنها نسل او از عبیداللّه و
محمّد ابوجعفر منتشر شدهاند.[66] متأسّفانه از همسر و تاریخ وفات و انگیزه
مهاجرت او به مرند، اطّلاعات شفافى در دست نیست. اما چنانچه گفته شد،
او ابتدا به همراه پدر در سال 247 ه.ق از مدینه به مراغه کوچ کرد، سپس در
سال 387 ه.ق به مرند رفت و از آنجا به نائین منتقل شد. چندین فرزند او در
مراغه و مرند به دنیا آمدهاند که من جمله آنها مىتوان از امامزاده ابوجعفر
محمّد علیهالسلام نام برد.[67]
بناى بقعه مبارکه
به درستى معلوم نیست چه زمانى بر روى مرقد حضرت امامزاده
ابوجعفر محمّد علیهالسلام، بقعهاى بنا شده است. اما آنچه تاریخ گواهى مىدهد،
پس از دفن این سیّد جلیلالقدر در قبرستان تازیان، این مکان رونق دیگرى
گرفت. زیرا پس از دفن وى در این محل، مقبره عدّهاى از شهداى صدر اسلام
بود و به این مکان به دید احترام مىنگریستند و حتى امواتشان را براى تبرّک
و تیمّن در کنار قبور آنان دفن مىکردند. در این باره، تاریخ جدید یزد
مىنویسد: «بدان که مزار قدیم بود، «تازیان» است که اولیاء و صلحاء و
شهداء در او مدفونند و ابتداى این مقابر از تابعینِ اصحاب پیغمبر صلىاللهعلیهوآله باشد
و از آن تابعین که در یزد وفات کردهاند، در این مقام دفن کردند.»[68] «در این
قبرستان از یک طرف آن، امامزاده معصوم ابوجعفر محمّد... [مدفون است]
و بر یک طرف [آن] مزار خط سبز [واقع است]... و بر طرف دیگر از تازیان
[مکانى قرار دارد] که آن را غازیان[69] مىخوانند.»[70]
بنابراین معلوم مىگردد که قبر حضرت ابوجعفر محمّد، از مشاهیر قبور و
مزاراتِ قبرستان تازیان بوده، و پیوسته در آن ساخت و ساز صورت مىگرفته
است. سخن گزاف نیست که بگوییم، پس از دفن این سیّد جلیلالقدر
آرامگاهى بر سر تربت او بنا شده و کمکم توسعه داده شده است. برخى
معتقدند که از زمان دفن امامزاده تا سال 775 ه.ق یعنى به فاصله 250 سال،
این محل فاقد ساختمان بوده و علّت آن را وجود اهل سنّت در یزد ذکر
کردهاند که صد البته این دیدگاه غلط است.[71]
سال شمار تاریخ توسعه آرامگاه
از وضع مرقد امامزاده ابوجعفر محمّد علیهالسلام، از سال (424 تا 757 ه.ق)
اطّلاعات دقیقى در دست نیست. فقط مىدانیم سنگ مرمرى که تاریخ
مربوط به وفات امامزاده و حسب و نسب وى بر آن حک شده، بر روى مرقد
نصب گشته و ظاهرا مسجد و محرابى پیرامون قبر وجود داشته است.[72]
همین مطلب اشاره جزئى به وجود بقعهاى بر روى مرقد مطهّر دارد.
در سال (776 ه.ق) خواجه اسحاقبن خواجه حسن ساورج
خوارزمى[73] سنگى را که تاریخ بر آن بود برداشت و صورت قبر را از کاشى
پوشانید و عبارت تاریخ بر پیش محراب گذارد و بر اطراف مزار دیوار کشید.
امیر معینالدّین اشرف،[74] ورودى بارگاه را توسعه داد و بازار (یا کوچهاى
مسقّف) و سفیدکارى شده، متّصل به بارگاه ساخت و نوشتارى مشتمل بر
وقایع مربوط به امامزاده بر دیوار آن نصب کرد. همچنین او سقّاخانهاى کنار
درِ حرم امامزاده برپا داشت.
در سال (798 ه.ق) مقارن طغیان سلطان محمّد پسر ابوسعید طبسى در
یزد، امیر صدرالدّین وزیر، زمینى مجاور بناى امامزاده خرید و به صحن
امامزاده الحاق کرد و چون به دست اتباع سلطان محمّد کشته شد در آنجا به
خاک سپرده شد. پسرش امیر قطبالدّین على بر اطراف آن زمین دیوار فخر و
مدینى[75] با پنجره از آجر پخته کشید و بر طرف قبله صفّه و طنبى و بر جانب
شمال صفّهاى به رسم مسجد با محراب ساخت. در همین جاست که مولانا
حاجى نظامالدّین اسحاق حموى، متوفّاى سال 852 ه.ق را دفن کردند.
در سالهاى (799 تا 844 ه.ق) در پایین حرم امامزاده ایوانى دلگشا و
نقش و نگار شده، و مسجدى با محراب مرمر و چراغهاى آویزان، ساخته
شد و بالاى مسجد، غرفههایى با پنجرههاى متعدّد و نقش و نگار شده،
احداث گشت، علاوه بر این، سردابى نیز ایجاد گردید و سنگ فعلى بر
آرامگاه گذاشته شد.
در سال (854 ه.ق) خواجه احمد فرّاش که از خادمان امیرزاده سلطان
محمّد تیمورى بود، قطعه زمینى پشت ساباط خانقاه خرید و نبش کرد و
ساباط و سقایه امیر معینالدّین اشرف را هم ویران ساخت، و تبدیل به
مدرسهاى شش ضلعى شد و براى بارگاه امامزاده علیهالسلام دو در تعبیه گردید.
یکى سمت شرق و دیگرى سمت غرب و نیز آشپزخانه و اتاقهایى جهت
خادمان و خانههایى به منظور فقراء، احداث شد و آب انبارى نیکو
احداث گردید.
مؤلّف تاریخ جدید یزد اضافه مىکند که؛ خواجه پیرمحمّد قمّى در پائین
پاى امامزاده صفّه منقّش و محراب و سردابه ساخت و قندیل آویزان کرد و
چون مولانا مجدالدّین فضلاللّه قاضى در سال 855 درگذشت در این صفّه به
خاک سپرده شد.
همو گوید که؛ برهانالدّین امیر شیخ دادا جنب صفّه مذکور، صومعه با
محراب مرمر ساخت و بر بالاى آن صومعه، نیم صفّه منقّش که اطرافش
دریچه بود بنا کرد.
در سال (859 ه.ق) سیّد جلالالدّین محمّد قطعه زمینى خریدارى نمود
و در آن ایوانى عالى بنا کرد. در همین سال خواجه معینالدّین على میبدى
در میان مدرسه و مزار، حوضى از آجر ساخت و بر آن پنجرهاى آهنین نصب
گردانید و حوضهاى دیگر و شبستانها و ایوانهاى عالى به شکل مساجد
احداث نمود که جویبار از میان حوضها عبور مىکرد، و نیز در بیرون
امامزاده و مقابل آن، مدرسهاى با چهار دیوار ساخت.
در سال (860 ه.ق سیل عظیمى به شهر یزد روى آورد که نصف صفّه
جدید و صومعه و صفّه پایین پاى امامزاده و مدرسه و پایاب از میان رفت و
مخروبه شد.
در سال (861 ه.ق) سیّد جلالالدّین محمّد، شیخزاده برهانالدّین امیر
شیخ دادائى، و خواجه معینالدّین على، بناهایى را که خود ساخته بودند و
بر اثر سیل خراب شده بود، احیاء کردند و بقیه به همان حال، مخروبه باقى
ماند. در این سال همچنین هر روزه، مردم در این آستانه اطعام مىشدند.
از سال (862 تا 962 ه.ق) صد سال طول کشید که مزارع، صومعه،
مسجد و غیره، تجدیدبنا شد و به حال اوّل برگشت ولى بناها نسبت به
سابق، بسیار کمتر بود.
از سال (962 تا 1319 ه.ق) در این سالها تصرّفات و الحاقات دیگرى
در این مزار صورت نگرفت. مفیدى نیز مىگوید: «اکنون که در حال نگارش
این کتاب هستم و سال 1083 ه.ق مىباشد، بعضى از عمارات، منهدم گشته
و کسى توفیق نیافته است آنها را بازسازى کند.»
در سال (1319 ه.ق) ساختمانهاى قدیم آستانه تخریب و به کمک چند
شخص خیّر، حرم، توسعه داده و ساختمانى عالى ساخته شد.
گفته مىشود؛ حدود صد سال پیش، حرم، بقعه کوچکى بوده است به
طول پنج و عرض سه متر، تا آنکه یکى از متموّلین صاحب منصب یزد به نام
«میرزا فتحاللّه خان مشیرالممالک، مستوفى یزد» در حدود سال 1305 ه.ش،
به سامرّاء رفت و در آن جا نقشه حرم عسکریین علیهماالسلام، توجّه او را به خود
جلب نمود، لذا نقشه آن حرم مطهّر را در این جا پیاده نمود و از این دوره
شکوه و عظمت بارگاه امامزاده جعفر علیهالسلام از سر گرفته شد. وى همچنین
کاروانسرایى نیز در مجاورت حرم ساخت که امروزه مرمّت شده و به طرز
باشکوهى درآمده است.
در سال (1328 ه.ش) گنبد موجود را معمارى به نام «استاد حسین
رمضانخوانى» بنا کرد و بعدها استاد محمّد خوشزبان آن را مرمّت و
بازسازى نمود.
در سال (1343 ه.ش) صحن شرقى و رواقها و به عبارتى آرامگاههاى
دو سوى شمالى و جنوبى صحن ساخته شد.
در سال (1345 تا 1355 ه.ش) در طول این ده سال، استاد شکراللّه
صنیعزاده خاتم و استاد محمّد حسین پرورش، ضریحى از طلا، نقره، و مینا
با سرمایه آقاى حاج على محمّد روحانیان ساختند و در 13 رجب سال
1397 ه.ق مطابق با سال 1355 ه.ش بر روى مرقد نصب نمودند. در سال
1355 ه.ش چند تن از معماران زبده، ساخت گلدستههاى رفیع ورودى
شرقى حرم امامزاده جعفر علیهالسلام را به پایان بردند. همچنین ساخت ایوان
شرقى و کاشىکارى آن به سعى آقاى على اشترى به پایان رسید.
در سال (1356 ه.ش) در سمت غرب حرم مطهّر، آقاى عطاءاللّه افشار
کتابخانهاى تأسیس نمود.
در سال (1367 ه.ش) ساخت منارههاى سمت شمالى آستانه به
معمارى استاد محمّدصادق خوشزبان یزدى آغاز شد و کاشىکارى آن را
پدرش، استاد محمّد خوشزبان یزدى به عهده گرفت.
در سال (1370 ه.ش) چند تن از معماران زبده، سقاخانهاى به شکل
قدس و بسیار زیبا و باشکوه در رنگهاى زنده و چشمنواز در ابعاد 2 × 5/2
و در مدّت یک سال و نیم بنا نمودند.
در سال (1371 ه.ش) به معمارى استاد غلامرضا بابایى کاشىهاى
فرسوده گنبد، برچیده و مجددا کاشىکارى شد.[76]
از سال 1371 ه.ش تاکنون، که پائیز سال 1385 ه.ش، تدوین نهایى این
کتاب است، آئینهکارى، نماسازى، موزه آستانه، کتابخانه و مسجداعظم و
نماسازى بقیّه رواقها انجام گرفته، خصوصا با دید وسیع مدیرکل محترم
اوقاف، جناب آقاى علیرضا یگانه، طرح توسعه آستانه امامزاده جعفر علیهالسلام به
مرحله اجرا گذاشته و در آینده نزدیک شاهد تحوّل عظیمى در توسعه این
بارگاه خواهیم بود.
[1].نزهة العیون فى نهایة الفنون: 26، عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب: 299، المعقبون
من آل ابى طالب 2: 471-473.
[2].جامع مفیدى 3: 800.
[3] . منتقلة الطالبیّه: 354، الفصول الفخریّه: 147، عمدة الطالب: 273، الأساس: 225، تحفة
الأزهار 3: 99، التذکره 158، لباب الأنساب 2: 577، تهذیب الأنساب: 180، الشجرة المبارکه: 129، الفخرى: 31، المجدى: 137 ـ 138، تاریخ یزد جعفرى: 130، تاریخ جدید یزد:150 ـ 151، جامع مفیدى 3: 520 ـ 523، یادگارهاى یزد 2: 296 ـ 297، جامع جعفرى: 273، یزد از ظهور تا سقوط آل مظفّر: 177 ـ 178.
[4] . الفخرى، ص 31؛ تهذیب الأنساب، ص 180؛ نزهة العیون، ص 36؛ الشجرة المبارکه، ص 180.
[5] . الشجرة المبارکه، ص 129.
[6] . چشمهاى در کویر، ص 23؛ بارگاه آفتاب، ص 24؛ دانشنامه مشاهیر یزد 1: 166.
[7] . تاریخ یزد جعفرى: 130، تاریخ جدید یزد: 152، جامع مفیدى2: 520.
[8] . المشجّر الوافى 1: 553؛ معارف الرجال 3: 107، الفخرى: 16، عمدة الطالب: 205،
الأصیلى: 182 ـ 183، تهذیب الأنساب: 167، تحفة الأزهار 3: 293؛ منتقلة الطالبیّه: 207 ـ 208، انجاز العدات: 126، مزارات کرمان 1: 48.
[9] . قیام یحیىبن عمربن یحیى، ص 38 ـ 62.
[10] . مهاجران آل ابىطالب، ص 434.
[11] . جامع مفیدى 3: 520.
[12] . الشجرة المبارکه، ص 129.
[13] . تاریخ جدید یزد، ص 152.
[14] . تاریخ یزد جعفرى: 130، جامع مفیدى 2: 520، یزد یادگار تاریخ 1: 1010، دانشنامه مشاهیر یزد 1: 166.
[15] . تهذیب الأنساب، ص 158.
[16] . در برخى از منابع القائم بامراللّه 422 تا 467 ه.ق بیست و ششمین خلیفه عبّاسى ثبت شده که 45 سال حکومت کرده است.
[17] . قیام صاحب الطوق: 72 ـ 98، تاریخ و جغرافیاى دارالسلطنه: 284؛ روضات الجنان 1:
449 و ج 2، ص 112؛ عمدة الطالب: 199، الأصیلى: 190، المجدى: 116، الشجرة المبارکه: 90، الفخرى: 16، رساله اسدیّه: 61، سراج الانساب: 82.
[18] . نوشتهاند در زمان ورود امامزاده جعفر علیهالسلام به یزد، امیرى پاک ضمیر به نام اوجش از جانب آل بویه به یزد آمد و قدرى حکومت او عادلانه و رفتارش منصفانه بود، که یزدیان مبالغه را در حق او بحدّى رسانیدهاند که گویا او را صاحب مکاشفه و مراقبه بلکه کرامت و خارق عادت شمردهاند و نیز حکومت مستقلى داشت که با اختیارات تامّه مدّت درازى در یزد فرمانروایى کرد. وى به رغم عبّاسیان، دوستدار آل على علیهالسلام و نیز از خویشاوندان فخرالدّوله دیلمى بود که یزد را به وى واگذار کرده تا از عایدات آن زندگى خود را تأمین کند. پایان زندگى امیر اوجش نامعلوم است.
[19] . برگرفته از کتب تواریخ یزد و کتاب چشمهاى در کویر، ص 35 ـ 37.
[20] . در برخى از منابع ذکر شده که این دو روستا را به وى داد و در بعضى آورده شده که این دو روستا را در وجه معاش او قرار داد.
[21] . تاریخ جدید یزد، ص 153.
[22] . چشمهاى در کویر، ص 38.
[23] . الشجرة المبارکه: 129، المجدى: 137 ـ 138، لباب الأنساب 2: 577، الفصول الفخریّه:
147، تحفهالازهار 3: 99.
[24] . الفخرى، ص 31.
[25] . التذکره، ص 158.
[26] . تاریخ جدید یزد، ص 153.
[27] . تاریخ جدید یزد، ص 150؛ چشمهاى در کویر، ص 50.
[28] . رجال النجاشى، ص 176.
[29] . شذرات الذهب 2: 24.
[30] . تهذیب التهذیب، ج 7، ص 293.
[31] . تاریخ الاسلام، ج 14، ص 263.
[32] . رجال الطوسى: 241، مروج الذهب 2: 534.
[33] . عمدة الطالب، ص 271.
[34] . مسائل علىبن جعفر و مستدرکاتها، ص 14.
[35] . سرّ السلسلة العلویّه، ص 49.
[36] . المجدى، ص 137 ـ 144؛ البیّنات فى حیات الفاطمات، ج 2، ص 222.
[37] . معجم رجال الحدیث 11: 291؛ معجم المؤلّفین، ج 7، ص 53.
[38] . سبزپوشان، ص 158؛ مجلّه العالم، ص 207 ـ 208.
[39] . انوار پراکنده 1: 237 ـ 270.
[40] . المجدى: 127، تهذیب الانساب: 179، سرّ السلسلة العلویّه: 49، الفخرى: 29، الشجرة المبارکه: 124 ـ 125، عمدة الطالب: 242، منتقلة الطالبیّه: 233، منتهى الآمال 2: 187.
[41] . الشجرة المبارکه، ص 124.
[42] . عمدة الطالب: 273، تحفة الأزهار 3: 99.
[43] . تهذیب الأنساب: 175، لباب الأنساب 2: 577.
[44] . لباب الانساب 2: 577.
[45] . سرّ السلسلة العلویه، ص 49.
[46] . التذکره، ص 158؛ الاساس، ص 325، الدرالمنثور، ص 262 ـ 263؛ الفصول الفخریّه، ص 147.
[47].سراج الانساب: 85، الفصول الفخریّه: 147، عمدة الطالب: 273، الراغب: 228، الاساس: 225، تحفهالازهار 3: 100.
[48] . نزهة العیون، ص 38.
[49] . منتقلهالطالبیّه، ص 106.
[50] . الشجرهالمبارکه، ص 129.
[51] . نزهة العیون، ص 36.
[52] . الفخرى، ص 31.
[53] . تهذیب الانساب، ص 180.
[54] . منتقلة الطالبیّه، ص 354.
[55] . تهذیب الانساب، ص 180؛ منتقلة الطالبیّه، ص 106.
[56] . الشجرة المبارکه، ص 180.
[57] . لباب الانساب 2: 577، منتقلة الطالبیّه: 106.
[58] . تحفهالازهار 3: 99.
[59] . قیام یحیىبن عمربن یحیى، ص 207 ـ 208.
[60] . تحفهالازهار 3: 99، منتقلة الطالبیّه: 353، الفخرى: 31.
[61] . الشجرة المبارکه، ص 129.
[62] . نزهة العیون، ص 36.
[63] . یادگارهاى یزد 2: 305، مزارات امامزادگان ایران 5: 107 ـ 108.
[64] . منتقلة الطالبیّه: 353 ـ 354، تحفهالازهار 3: 99، لباب الانساب 2: 577، الفخرى: 31، المجدى: 137 ـ 138؛ الشجرة المبارکه: 129.
[65] . تحفهالازهار 3: 99.
[66] . الفخرى، ص 31؛ نزهة العیون، ص 35.
[67] . الدرهالذهبیّه 1: 208 ـ 209.
[68] . تاریخ جدید یزد، ص 176.
[69] . غازیان = غزوه کنندگان ـ جنگجویان.
[70] . تاریخ جدید یزد، ص 177.
[71] . بارگاه آفتاب، ص 39.
[72] . تاریخ یزد آیتى، ص 107 ـ 108.
[73] . روى از تجّار و بزرگان یزد بود که در کتاب منتخب التواریخ معینى ذیل سال 747 ه.ق ذکرى از او به میان آمده است.
[74] . داماد سیّد شمسالدین محمّدبن سیّد رکنالدّین محمّد قاضى حسینى.
[75] . مراد دیوارهاى مشبّک است که با آجر یا کاشى ساخته مىشد.
[76] . تاریخ جدید یزد: 152 ـ 158، تاریخ یزد جعفرى: 107 ـ 108، جامع مفیدى 3: 520 ـ
530 و 166، یادگارهاى یزد 2: 297 ـ 302، تاریخ یزد (آیتى): 183، تاریخ یزد (طاهرى): 43، چشمهاى در کویر: 65 ـ 70، بارگاه آفتاب: 38 ـ 39، مجلّه میراث جاویدان، مقاله حسن مسرّت، 116 ـ 122.
- ۳۰۳۰
- ادامه مطلب