مزارات ایران و جهان اسلام

سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های ایران جهان اسلام (امامزاده ، بقعه، آرامگاه، مقبره، مزار، گنبد، تربت، مشهد، قدمگاه، مقام، زیارت، معرفی عالمان انساب، کتابشناسی مزارات و زیارت و انساب

مزارات یحیى‏ هاى دیگر 3

 فهرست مطالب این پست:

امامزاده یحیى و عبداللّه مزداران فیروزکوه

امامزاده یحیى شهریار 

امامزاده یحیى قزوین  

امامزاده یحیى الموت قزوین 

امامزاده یحیى بویین زهرا

امامزاده یحیى بیجار 

امامزاده یحیى کهگیلویه 

امامزاده یحیى نورآباد قم

امامزاده یحیى و حلیمه خاتون على آباد قم

امامزاده یحیى شیراز 

 

امامزاده یحیى و عبداللّه‏ مزداران فیروزکوه

روستاى مزداران در فاصله یک کیلومترى شمال زریندشت، و در 26 کیلومترى جنوب فیروزکوه واقع شده و داراى بیشترین آثار تاریخى فیروزکوه مى‏باشد.

امامزاده احمد ـ حصار خروان 2

نظریه منسوب بیهقى. 1

بقعه منسوب به احمد بن موسى علیه‏السلام در اسفراین. 6

بررسى چند نظریه دیگر. 13

احمد بن موسى مبرقع کیست؟ 21

اقوال مورخان در مفدن احمد بن موسى علیه‏السلام در شیراز. 32

تأملاتى درباره خبر پیدایش مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام 38

جنبه‏هاى افسانه‏اى در خبر آشکار شدن مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام 39

پیدایش قبر احمد بن موسى علیه‏السلام در زمان اتابکان. 52

نسب شریف.. 57

 

نظریه منسوب بیهقى

یکى از نظریه‏هاى شایان توجه درباره مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام در شیراز
نظر محقق نسابه و مورخ مشهور، «أبوالحسن على بن زید بیهقى» معروف به
«ابن فندق» متوفى 565 هجرى قمرى است. (نگارنده این سطور در مباحث
بعدى به میزان صحت استناد این نظریه به بیهقى سخن خواهد گفت) آنچه
که در نزد برخى نسب‏شناسان و مورخان مشهور شده این است که بیهقى در
کتاب خود «لباب الانساب» که در سال 558 هجرى قمرى تألیف شده است
نقل مى‏کند که احمد بن موسى علیه‏السلام در «اسفراین» مدفون است و مدفون بودن
او در شیراز از اغلاط عامه مى‏باشد.

«...و لما و صلوا اسفراین، من ناحیه خراسان، نزلوا من أرض سبخة بین
جبلین. فهجم علیهم عسکر المأمون و حاربهم و قتلهم، و استشهد أحمد و
دفن هناک، و قبره هناک مزور...  و بعض النسابین یرون قبره و مزاره بشیراز، و
هذا مشهور من أغلاط العامة».[1]

 

 

و هنگامى که (احمد بن موسى علیه‏السلام و یارانش) به اسفراین، ناحیه‏اى در
خراسان رسیدند. در زمینى شوره‏زار که میان دو کوه واقع شده بود. اطراق
کردند سپاه مأمون بر آنها حمله ور شد و همه آنها را کشت و احمد بن
موسى علیه‏السلام در آنجا شهید شد. و همانجا مدفون گردید. و قبر او زیارتگاهى
است... و برخى از نسابین روایت مى‏کنند که قبر او در شیراز است و این از
اشتباهات مردم عوام است».

نظریه انکارى منسوب به محقق و مورخ شهیر على بن زید بیهقى، علاوه
بر اینکه از قوت و استدلال لازم برخوردار نیست مورد تأیید سایر منابع معتبر
نمى‏باشد. سید محمد امین صاحب کتاب اعیان الشیعه در کتاب خود (چاپ
دمشق 1357 ه. 1938 م.) پس از نقل عبارت فوق از بیهقى در
لباب‏الانساب مى‏نویسد:

«و هذا غریب للمشهور من أن مشهد بشیراز و نظیر ذلک الاختلاف الواقع
فى قبر على بن جعفر الصادق علیهماالسلام، کما ذکر فى ترجمته أما سبب
مجیئه الى شیراز و وفاته فیها فلم اطلع فیه على شى، تطمئن به النفس و هذا
الخبر الذى تقدم عن لب الانساب للنیشابورى یشبه أن یکون من الاقاصیص
و الحکایات الموضوعة و لایکاد یقبله عقل و کذلک ما ذکره صاحب کتاب
آثار العجم [فرصت الدوله ]مما یشبه هذا فلذک أعرضنا عن نقله.»[2]

«و این خلاف آنچه که شهرت یافته مى‏باشد و آن اینکه محل شهادت وى
شیراز است و (البته) نظیر این اختلاف در مورد قبر على بن جعفر صادق  علیه‏السلام
نیز مطرح است همچنانکه در شرح ترجمه‏اش آمد. اما از دلیل آمدن احمد
بن موسى علیه‏السلام به شیراز و وفات او در آنجا اطلاعى ندارم.

بگونه‏اى که انسان به آن اطمینان داشته باشد و این خبرى که پیشتر نقل
آن آمد. در مورد «لب الانساب نیشابورى» شبیه به قصه و حکایات وضع
شده است که تقریبا عقل آن را نمى‏پذیرد. و همینطور است آنچه که صاحب
کتاب آثار العجم (فرصت الدوله) شبیه به این مورد را ذکر کرده است. و به
همین دلیل ما از نقل آن خوددارى کرده‏ایم.»

صاحب اعیان الشیعه خود تصریح دارد که گفته‏هاى بیهقى در لباب
الانساب مخالف اقوال مشهورى است که دلالت بر آمدن احمد بن
موسى علیه‏السلام به شیراز و وفات وى در آن شهر دارند مى‏باشد. وى همچنین
متواضعانه به عدم آگاهى خود در این باره اشاره مى‏کند و مى‏نویسد «از دلیل
آمدن احمد بن موسى علیه‏السلام به شیراز و وفات او در آنجا اطلاعى ندارم، به
گونه‏اى که انسان به آن اطمینان داشته باشد»[3]

نعمه‏الله جزایرى در «الانوار نعمانیه (چاپ تبریز 1337) در ذیل ترجمه
احمد بن موسى علیه‏السلام ضمن طرح نظریه بیهقى مى‏نویسد آنچه این مورخ ادعا
کرده است مستدل نیست بگونه‏اى که بتوان به نظر ایشان اطمینان کرد.
صاحب الانوار نعمانیه معتقد است گزارش و خبرى که بیهقى آورده به نظر
ساختگى مى‏رسد همانند آنچه که فرصت الدوله در آثار العجم آورده است.

«و قد انکر المورخ النسابة المحقق على بن زید البیهقى المعروف بابن
فندق المتوفى (565 ه) المعاصر مع اتابک ابوبکر بن سعد، فى کتابه (لباب
الانساب) مخطوط موجود بتبریز؛ کونه مدفونا بشیراز و قال: «و بعض
النسابین یرون قبره و مزاره بشیراز و هذا مشهور من اغلاط العامة» و ادعى هو
ان قبره باسفراین من ناحیة خراسان و لکن لم یتحقق مدعاه ایضا بحیث
تطمئن به النفس و ذکر البیهقى خبرا یشبه أن یکون من الموضات و مثله ما
ذکر صاحب کتاب «آثار العجم».[4]

و اما مورخ نسب‏شناس محقق على بن زید البیهقى معروف به ابن فندق
متوفى 565 هجرى قمرى که معاصر است با اتابک «ابوبکر بن سعد، در
کتابش «لباب‏الانساب» که نسخه خطى آن در تبریز موجود است، منکر شده
است که احمد بن موسى  علیه‏السلامدر شیراز مدفون شده و چنین آورده است
«برخى از نسب‏شناسان روایت کرده‏اند که قبر و مزار وى در شیراز مى‏باشد و
این از اغلاط مشهور عامه است». این مورخ ادعا کرده است که قبر احمد بن
موسى علیه‏السلامدر اسفراین از شهرهاى خراسان است و لکن نتوانسته است خوب
نظرش را جا بیندازد، بگونه‏اى که انسان به نظرش اطمینان کند. بیهقى در
ادامه خبرى را آورده است که گویى از اخبار ساختگى است و مانند آن خبر،
چیزى است که صاحب کتاب آثار العجم آورده است».

روضاتى در جامع الانساب نیز ضمن نقل سخن بیهقى مى‏نویسد:
«صاحب لباب الانساب گوید که بعضى از نسابه‏ها بغلط مدفن احمد بن
موسى  علیه‏السلامرا در شیراز نشان داده‏اند. لکن مقصود او را ندانیم کیست جز
اینکه صاحب «بدایع الأنوار فى أحوال سابع الاطهار در صفحه 272 کتاب
خود پس از آنکه عبارت (لباب الانساب بیهقى) را نقل کرده آن را رد نموده و
گوید: که قبر احمد (بن موسى) در شیراز است و معروف است در نزد عوام
به شاه‏چراغ.» بنا به گفته روضاتى صاحب بدایع الانوار در ردّ نظریه بیهقى در
لباب الانساب استدلال مى‏آورد که احمد بن موسى علیه‏السلام در حین حیات
شکست خورد و از خراسان به شیراز مراجعت کرد و در شیراز وفات کرد.[5]
روضاتى در پایان با صراحت درباره نظریه بیهقى و گفته وى که احمد بن
موسى علیه‏السلامدر اسفرائین مدفون مى‏باشد. مى‏نویسد:

«شهادت أحمد و دفن او در شیراز را که در زمان اتابکان شهرت داشته
(آشکار شدن مقبره احمد بن موسى علیه‏السلام) و صاحب لباب الانساب که خود در
آن عصر مى‏زیسته معتبر ندانسته و از اغلاط عامیانه شمرده است و حتى
منشاء اینکه بعضى از نسابه‏ها مدفن او را در شیراز نشان داده‏اند. همان (نیز)
اشتباه عوام دانسته و ظاهرا نسابه مشارالیه هم از معاصرین خود بیهقى بوده
است. و أما عقیده خود بیهقى که جناب احمد بن موسى  علیه‏السلامدر اسفرائین و
کویرى که بین دو کوه است شهید شده و به خاک رفته است. گویا از جانب
سایر مؤلفین تاریخ و انساب تأیید نشده و با اینکه گوید در آنجا مزارش سرپا
است (ولى) تا این تاریخ بر نگارنده (روضاتى، مؤلف جامع الانساب)
نامعلوم مانده و اطلاعى در این باب نیافته است».[6]

بقعه منسوب به احمد بن موسى  علیه‏السلامدر اسفرائین به «بقعه امام زاده
احمدرضا، شهرت دارد. ابن بقعه در چهل کیلومترى غرب اسفرائین و
هشت کیلومترى جنوب غرب روستاى «کوران» واقع شده است.[7]

با توجه به تقدم تألیف «لباب الانساب» برخى از علماى انساب که مدفون
بودن احمد بن موسى علیه‏السلام در اسفرائین را تأیید کرده‏اند به گفته بیهقى
استناد کرده‏اند.[8]

بنابراین مورخانى که قایل به مدفون بودن احمد بن موسى  علیه‏السلام در
اسفراین و انکار مزار وى در شیراز شده‏اند براى اثبات ادعاى خود بدون
هیچگونه تفحص و امعان نظرى تنها به گفته بیهقى اکتفا کرده‏اند. اما مهم از
آنچه که گفته شده این دسته از علماى رجال، انساب و مورخین کتاب «لب
الانساب» نیشابورى را به اشتباه به «بیهقى» نسبت داده‏اند در حالیکه کتاب
«لب الانساب» اثر ابوجعفر محمد بن على (549-482 ه.ق) مشهور به
«نیشابورى» است. این کتاب «نهایه‏الاعقاب و الانساب» نام دارد که به «لب
الانساب» مشهور است. و کتاب بیهقى «لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب»
است. که در مبحث بعد به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.

بقعه منسوب به احمد بن موسى علیه‏السلام در اسفراین

در شهرستان اسفراین و اطراف آن بالغ بر 25 مزار و بقعه‏اى وجود دارد
که مورد احترام اهالى این منطقه است.

مشهورترین و معروفترین و قدیمى‏ترین مزار این شهرستان، بارگاه عظیم
«امامزاده احمدرضا یا مزار احمد بن موسى علیه‏السلام » است که در حدود چهل
کیلومترى غرب اسفراین و در هشت کیلومترى جنوب غرب روستاى کوران
قرار گرفته است. این بنا به هیبتى سترگ، به دور از آبادیها و در میان دشت
نسبتا گرمى، انسان را به دیدار خود فرامى‏خواند. که در همین مجموعه به
توصیف آن پرداخته شده است.

همان‏طور که اشاره شد تنها مدرکى که عده‏اى از علماى انساب و
مورخان مدفون بودن احمد بن موسى علیه‏السلام در اسفراین را به آن استناد مى‏کنند
گفته منسوب به ابوالحسن على بن زید بیهقى، متوفى 565 ه.ق است و از
این رو معتقد هستند که وى در کتاب «لب الانساب» خود پس از شرحى
راجع به احمد بن موسى  علیه‏السلامموضع شهادت و قبر آن جناب را در اسفراین
تعیین نموده و ضمنا تصریح کرده که بعضى از نسابه‏ها قبر او را در شیراز
نشان داده‏اند و این شهرت نادرست از اغلاط عامیانه است.[9]

و حال آنکه به طور قطع کتاب مذکور متعلق به بیهقى نبوده و این موضوع
از اغلاط مشهور است، زیرا کتاب مشهور نسب بیهقى به نام «لباب الانساب
و الالقاب الاعقاب» است که اخیرا از سوى کتابخانه آیه‏الله مرعشى
رحمه‏الله به چاپ رسید.[10] و در آن کتاب هیچ ذکرى از احمد بن موسى  علیه‏السلام
و مدفن او نشده، بلکه تنها ضمن شمارش فرزندان امام موسى کاظم  علیه‏السلامنام
وى را آورده و مى‏نویسد: «درج بلاخلاف».[11]

متأسفانه تمام مورخانى که قول مبنى بر دفن احمد بن موسى  علیه‏السلامدر
اسفراین را پذیرفته‏اند و یا مدفن او را در شیراز رد نمودند به درستى مؤلف
کتاب مذکور را نشناخته و تنها به قول او اکتفا و به دلیل تشابه اسمى کتاب
وى، آن را متعلق به بیهقى دانسته‏اند. و حال آنکه مؤلف این کتاب یکى از
سادات جلیل القدر، و از شهداى بنام اهل بیت  علیه‏السلامبه نام «ابوجعفر محمد بن
على بن هارون بن ابى جعفر محمد بن هارون بن ابى جعفر محمد المنامکى
بن جعفر الدقاق بن محمد بن احمد بن هارون بن الامام موسى الکاظم على»
است که به «الشریف النسابه ابوجعفر محمد الموسوى الهارونى النسابه
النیشابورى» مشهور است. وى نسابه‏اى ماهر، فقیهى جلیل القدر و مورخى
عالیمقام، و یکى از رجالیّون بنام شهر نیشابور بود.[12]

علامه ابوسعد عبدالکریم بن محمد الشافعى المروزى در کتاب «التجیر
فى المعجم الکبیر» درباره وى مى‏نویسد: «علوى، فاضل، عارف بالانساب،
مرجوع إلیه فى معرفتها، علیهم بالأدب، و کان غالیا فى التشیّع و المیل الى
هواهم، و سمع الحدیث الکثیر، و کنت لقیته بنیسابور و کتب الاجازة، و ذکر
أن ولادته کانت یوم السبت الثالث من صفر سنة 483 ه.ق بنیسابور، و قتل
فى وقعة الغز و الإغارة على نیسابور فى شوال سنة 549 ه.ق»[13]

 

وى سیدى فاضل و عالم به انساب بود که به او در شناخت نسب رجوع
مى‏شد. او دانا به ادبیات عرب و در شیعه‏گرى خود غلوّ مى‏کرد و تمایل به
آن داشت. حدیث بسیار شنید و خود او را در نیشابور ملاقات کردم و از وى
اجازه‏اى اخذ نمودم. او به من گفت که تولدش در روز شنبه سوم صفر سال
483 در نیشابور بوده و در واقعه غزها در همین شهر در شوال سال 549 ه.ق
به شهادت رسیده است.

مرحوم علامه نسابه مرعشى نجفى رحمه‏الله، پس از نام وى که او را از
علماى انساب قرن ششم هجرى ذکر کرده مى‏نویسد: «او داراى تألیفات
زیادى است که من‏جمله آنها کتاب «نهایه‏الاعقاب و الانساب» [که به آن لب
الانساب مى‏گفتند ]است که نسخه‏اى از آن در کتابخانه عمومى وقفى ما
موجود است. نسخه‏اى دیگر از این کتاب، همچنان که در فهرست نسب
العلویین نیسابور و کتاب نسب ساده‏الملوک بلخ و... از جمله
تألیفات او مى‏باشد.[14]

مرحوم بیهقى که عنوان کتاب خود را عینا از عنوان کتاب او اخذ نموده
در کتاب «لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب» خود درباره وى مى‏نویسد:

«سیدالاجل الإمام ابوجعفر الموسوى نسابة خراسان، در نیشابور در
جامع مبیعى در جنگى که میان مردم نیشابور و غزها صورت گرفت در سال
549 ه.ق. به شهادت رسید و قبرش در نیشابور در مقابر غرباء است او
هنگام شهادت 75 سال داشت.[15]

 

امام فخر رازى و قاضى مروزى و عمیدى هر کدام به شرح حال او
پرداخته‏اند[16] و در کتاب «مشاهد العلویّین فى تتمه مقاتل الطالبییّن» شرح
حال مفصل او ذکر شده به آنجا مراجعه گردد.[17]

سیدمحسن امین پس از ذکر اقوال در مدفن شاهچراغ مى‏نویسد:

«از کتاب "لب الانساب" اثر ابوجعفر محمد بن هارون موسوى نیشابورى
نقل کرده، آن جا که گوید: «احمد در دارالسلام بغداد ساکن بود. و چون
جریان وحشت‏زاى شهادت برادرش على بن موسى الرضا  علیه‏السلامرا شنید بسیار
غمگین شد و سخت بگریست و از بغداد به خونخواهى برادر بیرون شد در
حالى که سه هزار نفر از فرزندان ائمه‏طاهرین  علیه‏السلامهمراه او بودند و همه قصد
داشتند با مأمون پیکار کنند، و چون قم رسیدند، حاکم قم که طرف مأمون
نصب شده بود. با آنان جنگید و گروهى از آنان شهید و در همانجا دفن شدند
و آرامگاه جمعى آنها زیارت مى‏شود؛ و چون به اسفراین از اطراف خراسان
رسیدند در زمین شوره‏زارى میان دو کوه فرود آمدند. رجال مأمون بر آنان
حمله کردند و با آنان جنگیدند و همه را کشتند. در نتیجه احمد بن موسى علیه‏السلام
در آنجا به شهادت رسید و در همان محل دفن شد و قبرش در آنجا زیارت
مى‏شود. بعضى از نسب‏شناسان معتقدند که قبر احمد در شیراز است و این
قول از اشتباهات مشهور عامه است» آنگاه نسب‏شناسان مذکور گوید: «من
درباره انگیزه آمدن احمد به شیراز و در گذشت وى در آنجا مدرکى که
موجب اطمینان نفس شود نیافتم».[18]

بنا بر آنچه که ملاحظه شد سید محسن امین به شایستگى کتاب لب
الانساب را به مؤلف واقعى او یعنى ابوجعفر محمد بن على بن هارون
موسوى نیسابورى انتساب داده است و مرحوم سیدعبدالرزاق کمونه نیز
عینا از سید محسن امین در کتاب خود نقل نموده و به آن اشاره کرده است.
بهر روى اشتباه و یا لغزش در نسبت دادن یک اثر به مؤلف غیرواقعى آن
دلیل بر نفى اصل موضوع و انکار آن نمى‏شود. خاصه آنکه ابوجعفر على بن
هارون بن موسى نسابه نیشابورى صاحب کتاب لب الانساب (متوفى 549
ه.ق) متقدم بر ابوالحسن على بن زید بیهقى (متوفى 565 ه.ق.) است و از
آنجایى که مؤلف کتاب لب الانساب یکى از شخصیت‏هاى بى‏نظیر سادات
موسوى در نیشابور بوده و همچنین خود نسابه این شهر به شمار مى‏رفته و
در تقوى و پاکدامنى و امانت‏دارى او در نقل مطالب جاى تردیدى نیست.
تنها این سؤال مطرح است که چگونه او که در عصر اتابکان بوده و هیچ
غرضى از به مزار احمد بن موسى علیه‏السلام در شیراز نداشته چگونه آن را رد
مى‏کند. آیا او سند محکمى داشته که با ضرس قاطع اعلام مى‏کند: «که در
شیراز مزارى را به احمد بن موسى بن جعفر علیه‏السلامانتساب داده‏اند که صحّت
ندارد.» باید در جواب گفت آرى زیرا در گذشته در حدود سال 320 ه. ق
یعنى هنگام تالیف کتاب معالم الانساب الطالبیین که از تالیفات علامه نسّابه

به ابو نصر بخارى متوفّاى 341 ه . ق است نوشته که: «احمد بن موسى
المبرقع وقع الى شیراز مات بها دفن فیها»

این جمله کوتاه کمتر از یک خط است. آب پاکى را دست تمام مورخان از
قرن پنجم تا زمان کنونى که اصرار به دفن شاه چراغ احمد بن موسى بن
جعفر علیه‏السلامبرادر امام رضا علیه‏السلام در شیراز دارد، ریخته و هیچ راهى را براى
مورخان نگذاشته تا از آن تعابیر دیگر اقتباس کنند یا این مدرک معتبر را چشم
پوشى نمایند. البته براى تایید این ادّعا دلایل دیگر نیز است که بیان خواهد شد.

مرحوم عباس فیض پس از نقل فوق از لب‏الانساب درباره بقعه
مذکور مى‏نویسد:

«تردیدى نمى‏توان داشت که این شاهزاده احمد از احفاد امام کاظم  علیه‏السلام
است. زیرا در میان پسران آن امام فقط یک نفر وجود داشت که آن هم یا با نام
شاه چراغ در شیراز مدفون است و یا در خراسان».[19]

از آنجایى که بقعه مزبور در اسفراین به بقعة احمد رضا شهرت دارد،
برخى احتمال دارند که وى از نوادگان موسى مبرقع باشد، زیرا آنها به
«سادات رضائیه» و رضایى و رضوى» نیز شهرت داشته‏اند.[20] از اینرو به نظر
آنان که با گذشت زمان، احمد رضائیه به احمدرضا و سپس در افواه عامه به
فرزند امام موسى کاظم  علیه‏السلامشهرت پیدا کرده است و پس اضافه مى‏کنند که
از سادات رضائیه که در خراسان حضور داشته مى‏توان به «ابوعبدالله احمد
بن على بن احمد النقیب بن محمد الأعرج بن احمد بن موسى المبرقع بن
الإمام الجواد (ع)» که مادرش دختر «موسى النقیب بن احمد النقیب بن
محمد الاعرج» بود و در طوس سکنى داشتند اشاره کرد.[21] این در حالى
است که شخصیـّت فوق با همین نام شهرستان تربت حیدریه در روستاى
بورى آباد صاحب گنبد و بارگاه مى‏باشد.

آنچه که مسلم است تنها با اثبات مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام در اسفراین
مى‏توان با قاطعیت و یقین بیشترى به حقیقت شخصیتى که در شیراز مدفون
است، پرداخت. این موضوع در مباحث بعدى که به بیان چند نظریه و
گمانه‏زنى درباره مدفن احمد بن موسى  علیه‏السلامو همچنین تبیین شخصیت
«احمد بن موسى مبرقع» و رد مدفن احمدبن موسى  علیه‏السلامدر شیراز اختصاص
دارد مورد بررسى و مداقه بیشترى قرار مى‏گیرد.

بررسى چند نظریه دیگر

در برخى از منابع گزارش‏هاى دیگرى نیز درباره مدفن احمد بن
موسى علیه‏السلامبه چشم مى‏خورد که سخن از مدفن احمد بن موسى  علیه‏السلامدر
شهرهاى بلخ، بغداد (کاظمین)، لواسان،[22] یمن و... گفته‏اند.

این منابع فاقد منشاء و مآخذ براى گفته خود هستند و یا شواهد و
استدلالى براى آنچه که بیان کرده‏اند ارائه نمى‏دهند و غالبا «خبر» خود را با
تردید و ضعف همراه ساخته‏اند که نمایانگر عدم اعتماد «ناقل خبر» بر آنچه
که مى‏گوید مى‏باشد. صاحب تحفه‏العالم مى‏نویسد: بعضى‏ها مى‏گویند که
محل شهادت احمد بن موسى علیه‏السلام در بلخ است و خداوند آگاه است. وى
هیچ اشاره‏اى به مأخذ نقل خود نمى‏کند: «و ربما ینقل عن بعض، أن مشهد
السید أحمد المذکور فى بلخ، والله العالم».
[23]

علامه مامقامى در تنقیح المقال مى‏نویسد:

«و العامة من الناس‏ترى أنه المدفون بجوار أبیه فى الصحن الشریف، و هو
وهم لامنشاء له»[24] عوام خیال مى‏کنند که او (احمد بن موسى علیه‏السلام) در جوار
مرقد پدر بزرگوارش (کاظمین) در صحن شریف مدفون است و آن توهمى
بیشتر نبوده و منشاء و مأخذى ندارد» برخى نیز از مدفن «شاهزاده أحمد:
فرزند امام موسى کاظم  علیه‏السلامدر «قریه کوهین» حوالى «طرخوران» نام
مى‏برند.[25] مؤلف کتاب «مجموعه زندگانى چهارده معصوم» نیز مى‏نویسد:
«احمد بن موسى علیه‏السلامشاهچراغ و ابراهیم بن موسى در یمن» مدفون
هستند.[26] مدفون بود احمد بن موسى علیه‏السلام در «بلخ»، «کاظمین»، «طرخوران
از توابع تفرش»، «یمن»، «لرستان»، «گناباد»، «تهران و لواسان»، «اسدآباد»،
«اصفهان»، «ابرقو از توابع یزد»، «آمل» و... منشاء صحیحى ندارد و فاقد
اعتبار است. به نظر مى‏رسد یکى از دلایل چنین اشتباهاتى ناشى از کثرت و
مشابهت نام «احمد بن موسى علیه‏السلام» در کتب انساب، رجال و تاریخ است. که
بعضا از نوادگان امام موسى کاظم  علیه‏السلامو سایر ائمه علیهم السلام یا از سادات
و علما و... مى‏باشند که در جاى خود در این مجموعه به نسب آنها اشاره
خواهیم کرد.

آیا شخصیتى که در شیراز مدفون است احمد بن موسى کاظم  علیه‏السلاماست؟:
تاکنون بحث از اثبات مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام در شیراز و نفى نظریه‏هائى
بود که مدفن احمد بن موسى علیه‏السلامرا در شهرهاى دیگر ذکر کرده‏اند. اما در
برخى منابع اقوالى درج شده که سؤال دیگرى را در ذهن ایجاد مى‏کند و آن
اینکه آیا شخصیتى که در شیراز مدفون است احمد بن موسى الکاظم علیه‏السلام
است؟ و یا شخصیت دیگرى در آنجا مدفون است. این موضوع نه تنها به
انکار مدفن احمد بن موسى کاظم علیه‏السلامدر شیراز مى‏پردازد بلکه انتساب بقعه
کنونى به احمد بن موسى المبرقع علیه‏السلام را اثبات مى‏کند. در این بخش به طرح
چند گزارش و سپس به بررسى میزان صحت و سقم هرکدام مى‏پردازیم.

قول اوّل: ابونصر بخارى (متوفى 341 ه.ق) در کتاب «سرسلسله‏العلویه»
تصریح کرده است که «احمد بن موسى مبرقع علیه‏السلام (احمد بن موسى بن
محمد التقى بن على الرضا علیه‏السلام) در شیراز مدفون است.[27]

این خبر با توجه به برخى از شبهات موجود درباره مدفن احمد بن
موسى علیه‏السلامکه شرح آن به تفصیل در فصول قبل آمد. منجر به پیدایش
نظریه‏اى جدید و کاملاً متفاوت با مباحث قبل شده است.

مبناى این نظر که با قدمت تاریخى آن توام است،  در برخى از منابع و
کتب انساب همراه با ذکر مآخذ و بعضا بدون ذکر مصدر اصلى، نقل شده
است. و رویهم رفته نظریه انکارى منسوب به بیهقى که در حقیقت نظریه
نیشابورى در لب الانساب است را تقویت مى‏کند.

قول دوّم: صاحب «الانوار نعمانیه» ذیل شرح حال احمد بن موسى
الکاظم علیه‏السلامبه طرح اقوال مختلف درباره مدفن احمد بن موسى کاظم علیه‏السلام
مى‏پردازد که در مباحث قبل شرح آن آمد. وى پس از طرح نظریه انکارى
منسوب به بیهقى مبنى بر اینکه احمد بن موسى  علیه‏السلامدر اسفراین مدفون
است. ادعاى بیهقى را نفى مى‏کند و آن را چندان قابل اعتماد نمى‏داند. وى
همچنین به گفته سیدمحسن امین در اعیان الشیعه اشاره مى‏کند و معتقد
است که او در شرح حال احمد بن موسى علیه‏السلام دچار خلط و خبط و اشتباه
شده است ولى از طرح آن جزئیات آن و ارایه ادله خوددارى مى‏کند.

نعمه‏الله جزایرى سپس به نقل آنچه که «مامقامى» در هامش «تنقیح
المقال» نوشته مى‏پردازد و نظر او را مبنى بر «مدفون بودن احمد بن
موسى علیه‏السلام در بلخ» با تردید همراه مى‏سازد. با این وجود صاحب الانوار
النعمانیه بر این باور است که به احتمال قوى احمد بن موسى علیه‏السلاممدفون در
شیراز و مشهور به شاهچراغ، احمد بن موسى  علیه‏السلامالمبرقع (از نوادگان امام
رضا (ع)) مى‏باشد.

صاحب «انوار نعمانیه» براى استدلال این مطلب به آنچه که «ابونصر
بخارى» در کتاب «سرسلسله العلویه» بیان کرده است استناد مى‏جوید و به
این نتیجه مى‏رسد که «احمد بن موسى المبرقع در شیراز مدفون است. بعد
از آنکه از قم به سوى شیراز مهاجرت کرد.»

اما او درباره اینکه احمد بن موسى المبرقع علیه‏السلام در چه زمانى به شیراز
آمده سخنى نمى‏گوید. رویهم رفته او معتقد است که چنین احتمال و یا
نظرى را در منابع و کتب قبل از وى کسى ارایه نداده است. عین عبارت او
چنین است:

«اقول: انى أحتمل قویا ان احمد بن موسى علیه‏السلامالمدفون بشیراز الذى
اشتهر عندالفرس (بشاه چراغ) هو احمد بن موسى علیه‏السلامالمبرقع بن الامام
محمد التقى بن الامام على‏الرضا سلام الله علیه و قد صرح الشیخ النسابه
المعتمد ابونصر البخارى فى کتابه (سرالسلسلة العلویة) - مخطوط - ان
احمد بن موسى المبرقع علیه‏السلام مدفون بشیراز. و قال مانصه: (و احمد بن موسى
بن محمد التقى بن على الرضا  علیه‏السلاممدفون بشیراز مات بها بعد نقله من
قم الیها).

و لم اقف على من تعرض لهذا الاحتمال الذى ذکرناه و الله الموفق و هو
الهادى الى الصراط السوى» (ترجمه)؛ من احتمال قوى مى‏دهم که «احمد بن
موسى علیه‏السلام» مدفون در شیراز، کسى که نزد ایرانیان به «شاهچراغ» شهرت پیدا
کرده است. «احمد بن موسى مبرقع علیه‏السلام» فرزند امام محمد تقى، فرزند امام
رضا که سلام خدا بر آنها باد، مى‏باشد. بر این مطلب دانشمند نسب‏شناس،
شیخ ابونصر بخارى در کتابش «سرسلسله العلویه» که خطى است تصریح
کرده که ؛ احمد بن موسى مبرقع در شیراز مدفون است، عین عبارت او
چنین است: (احمد بن موسى علیه‏السلامفرزند امام محمد تقى (ع)، فرزند امام
رضا علیه‏السلامدر شیراز مدفون است و در همانجا از دنیا رفت. بعد از آنکه از قم به
سوى شیراز مهاجرت کرد) و من نیافتم کسى را که این احتمالى که گفتم. بیش
از این داده باشد. و خداوند صاحب توفیق و هدایت کننده است به راه
راست.»[28]

قول سوم: شهید محراب، آیت الله حاج سید محمد على قاضى طباطبائى
در کتاب ارزنده، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا  علیه‏السلام(تألیف
1398 ه.ق و تصحیح 1356 شمسى) ضمن رد «بارگاه مشهد رأس
الحسین علیه‏السلامدر قاهره که به رأس مطهر سیدالشهدا  علیه‏السلاممشهور است در
استدلال خود مبنى بر اینکه وجود گنبد و بارگاه دلیل صحت آنچه اشتهار
یافته نمى‏شود و قبرى را که به کسى نسبت داده‏اند باید مدفون در آن محل
ثابت شود به ذکر چند مثال مى‏پردازد از جمله درباره «آرامگاه احمد بن
موسى کاظم علیه‏السلام» مى‏نویسد:

«در شیراز قبه مجلل بسیار عالى بر سر قبر (احمد بن موسى علیه‏السلام)
ساختمان شده و داراى صحن و ضریح مهم و مسجد و غیره است و در میان
مردم مشهور به قبر حضرت احمد بن امام موسى کاظم  علیه‏السلاماست و در میان
عجم‏هاى فارسى زبان مشهور به شاه‏چراغ شده است که از سال یک هزار م
بعد از هجرت این شهرت و لقب پیدا گردیده و ظاهرا از ترهات
صوفیه است.»[29]

وى در ادامه به گزارش «شدالازار» درباره آشکار شدن مدفن احمد بن
موسى علیه‏السلاممى‏پردازد و مى‏نویسد: «قبرى که در شیراز به نام "شاهچراغ"
شهرت یافته در عصر اتابک ابوبکر بن سعد بن زنگى متوفى به سال (659
ه.ق.) ممدوح شیخ سعدى شاعر مشهور پیدا شده و قبل از آن ظاهرا اثرى از
آن قبر نبوده و پس از پیدا شدن قبرش جسدش را دیدند که پوسیده نشده و
تغییر نیافته و در انگشتش خاتمى بوده که نقش آن این است «العزة لله احمد
بن موسى علیه‏السلام» و از آن (سبب) خیال کرده‏اند که فرزند امام کاظم علیه‏السلاماست.»[30]

آیت الله سیدمحمد على قاضى طباطبائى سپس با استناد به نظریه
انکارى منسوب به بیهقى در لباب الانساب مى‏نویسد: «مورخ نسابه محقق
على بن زید بیهقى معروف به ابن فندق متوفى به سال «565 ه.ق» که با
خاندان اتابک ابوبکر معاصر بوده و از معاصرین بلکه از شاگردان امام مفسر
طبرسى (ره) صاحب مجمع البیان است در کتاب «لباب الانساب» -
مخطوط - انکار کرده که احمد بن امام موسى  علیه‏السلامدر شیراز مدفون شده
باشد و گوید: «بعض النسابین یرون قبره و مزاره بشیراز و هذا مشهور من
اغلاط العامة»[31]

وى ضمن نتیجه‏گیرى درباره اینکه قبل از شهرت یافتن مقبره احمد بن
موسى  علیه‏السلامدر زمان اتابکان فارس، مقبره و آرامگاهى براى احمد بن
موسى علیه‏السلامدر شیراز ساخته شده ولى شهرت چندانى نداشته است. به طرح
مباحثى که پیش از این به نقل از روضاتى در «جامع الانساب» و سیدمحمد
امین عاملى در «اعیان الشیعه» و نعمه‏الله جزایرى در «انوار الانعمانیه» بیان
شد مى‏پردازد و مى‏نویسد:

«و معلوم مى‏وشد قبل از شهرت قبر نامبرده در زمان اتابک ابوبکر مذاکره
(و گفتگو درباره) قبر مذکور و مدفون شدن احمد بن موسى علیه‏السلام در میان بوده
است زیرا ابن فندق در سال «565 ه.ق» وفات یافته و شهرت قبر در زمان
اتابک ابوبکر زنگى که در سال «659 ه.ق» وفات کرده مى‏باشد. پس به این
نتیجه مى‏رسیم که قبلاً قبر نامبرده شناخته شده ولى پیدا شدن جسد بدون
این که تغییر یافته باشد در زمان ابوبکر زنگى شده (اتفاق افتاده) و شهرت به
سزا کرده است و خیال شده که قبلاً کسى آن قبر را نمى‏شناخته است. ولى
«ابن فندق» شدیدا انکار کرده است که احمد بن امام موسى  علیه‏السلامدر آنجا
مدفون باشد مدعى شده که احمد بن امام موسى علیه‏السلام در «اسفراین» از نواحى
خراسان مدفون است و لکن ادعاى او نیز محقق و ثابت نیست که موجب
قطع (و یقین) باشد زیرا درباره مدفن او قصه نقل مى‏کنند که به افسانه و
خرافات نزدیک است. مانند آنچه که در کتاب «آثار العجم» نقل کرده است و
افسانه‏اى بیشتر نیست.»[32]

آنچه که مرحوم آیت‏الله سیدمحمد على قاضى طباطبائى نقل مى‏کند
مشابه استدلال و گفته‏هاى صاحب «اعیان الشیعه» و «جامع الانساب» و
«الانوار نعمانیه» است که بیش از این شرح کامل آن آمد. اما از آنجایى که وى
با دقت نظر و کنکاش بیشترى نسخه خطى کتاب «سرسلسلة العلویه» موجود
در کتابخانه مدرسه سپهسالار تهران را مطالعه و آن را با نسخه‏اى از همین
کتاب که در «نجف» انتشار یافته و از روى نسخه خطى موجود در «هند» به
چاپ رسیده است، مقایسه و تطبیق کرده است. شرح نظرات وى برغم
تکرار مضمون آن خالى از اهمیت نیست.

وى در ادامه مى‏نویسد:

 

«بعضى گویند که احمد بن امام موسى کاظم علیه‏السلام در بلخ مدفون است و
الله العالم، و علامه، مامقامى (ره) مى‏فرماید: عوام خیال مى‏کنند که احمد
بن موسى علیه‏السلامدر جوار پدر بزرگوارش در صحن شریف مدفون است و آن
توهم بیشتر نبوده و منشا و مأخذى ندارد. نگارنده (سیدمحمد على قاضى
طباطبائى) گوید: احتمال قوى مى‏دهم که احمد بن موسى علیه‏السلاممدفون در
شیراز مشهور به شاه‏چراغ عبارت از «احمد بن موسى علیه‏السلام مبرقع بن امام تقى
الجواد (ع)» است. زیرا شیخ نسابه ابونصر بخارى در کتاب
«سرسلسله‏العلویة» گوید؛ «و احمد بن موسى بن محمد التقى بن على
الرضا علیه‏السلاممدفون بشیراز مات بها بعد نقله من قم الیها» چنانچه عین همین
عبارت در نسخه مخطوط از کتاب نامبرده موجود است ولى در نسخه
مطبوعه از کتاب «سرسلسلة العلویة» در هند که از روى آن نسخه نیز در نجف
اشرف به طبع رسیده این عبارت را که نقل شد، ندارد. معلوم مى‏شود نسخه
چاپ شده در هند ناقص بوده و سقط داشته است.[33]

احمد بن موسى مبرقع کیست؟

احمد بن موسى مبرقع علیه‏السلام فرزند امام محمد تقى  علیه‏السلامو از نوادگان امام
رضا  علیه‏السلاممى‏باشد.

پدرش موسى بن على التقى علیه‏السلام معروف به «مبرقع» بود به گفته محدث
قمى، از این جهت موسى را «مبرقع» گفته‏اند که دائما به صورت و چهره خود
«برقع» (نقاب) مى‏زد.[34] به گفته محدث قمى، سال وفات موسى مبرقع در

سنه 296 در شهر هجرى و مدفن وى در محله موسویان قم است و بسیارى
از بستگان و خویشان و فرزندان وى که به قم آمدند در همانجا (بقعه چهل
اختران قم) دفن شدند.[35]

مؤلف تاریخ قم مى‏نویسد:

فرزندان اعقاب موسى مبرقع از جمله محمد بن احمد بن موسى علیه‏السلام
مبرقع که ملقب به «اعرج» بود رئیس و نقیب و امیرالحاج شهر قم بود که در
سال 315 در قم در گذشت.[36] نسل موسى المبرقع تنها از احمد بن
موسى علیه‏السلاماست[37] و نسل احمد بن موسى المبرقع علیه‏السلام از فرزندش محمد
الاعرج استمرار یافت.[38]

منابع اطلاعات چندانى درباره زندگى «احمد بن موسى مبرقععلیه‏السلام» ارایه
نداده‏اند و در برخى از منابع ذیل شرح حال احمد بن موسى مبرقع علیه‏السلام
اشتباهات آشکارى به چشم مى‏خورد و برخى او را با «احمد بن موسى بن
محمد اعرج» یعنى نوه‏اش اشتباه گرفته‏اند.[39] از این روى مدفنى در قم براى
او قایل شده‏اند.

منابع تاریخى از فرزندان «موسى مبرقع» در شهرهاى قم و رى و شیراز
سخن گفته‏اند که برخى از آنها به شهرهاى قزوین، همدان، شیراز، خراسان،
کشمیر و هندوستان عزیمت کرده‏اند. مؤلف تاریخ قم که به تفصیل نسبت به
ورود سادات رضوى و ذریه موسى مبرقع به قم سخن گفته است و درباره
ورود «احمد بن موسى مبرقع علیه‏السلام»[40] بعدا به همراه عمه‏اش زینب خاتون
دختر امام جواد علیه‏السلامبه قم مهاجرت نموده و این پس از وفات پدرش موسى
مبرقع علیه‏السلام بوده است.

قول چهارم: یکى از معدود منابعى که مدفن احمد بن موسى کاظم  علیه‏السلامرا به
«احمد بن موسى بن جعفر بن محمد بن محمد بن احمد بن طاوس العلوى
الحسینى»، نسبت داده است. «بهجه‏الآمال فى شرح زبده‏المقال»، تألیف
علیارى تبریزى (متوفى 1327 ه.ق) مى‏باشد. وى در ترجمه «احمد بن
موسى طاووس». بدون ذکر مأخذ مى‏نویسد که در بعضى از کتب رجال او را
در شیراز ذکر کرده‏اند که معروف به «سیدالسادات» است و امروز به شاه
چراغ شهرت یافته است.

عین عبارت او چنین است:

«احمد بن موسى بن جعفر، هو السید الحبیب النسیب: احمد بن موسى
بن جعفر بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن طاووس العلوى
الحسینى، سیدنا الطاهر. و فى بعض کتب الرجال انه المدفون بشیراز
المسمى بسید السادات، یعنى به الذى اشتهر فى هذه الازمان: بشاه چراغ».

علیارى، در ادامه به نقل از محدث نیشابورى از «احمد بن موسى بن
جعفر الصادق العلوى الحسینى المدنى» به عنوان برادر محمد و حمزه که
آنها از یک مادر بودند نام مى‏برد.[41]

و مى‏افزاید: «ظاهرا او در شیراز مدفون است و معروف به شاه چراغ و
سیدالسادات است. و سید نعمه‏الله جزایرى در الانوار النعمانیه بر آن
صراحت دارد. ایضا المحدث النیشابورى بعد ذکره الرجل بعنوان احمد بن
موسى بن جعفر الصادق العلوى الحسینى المدنى، فقال اخو محمد و حمزة
لام وله، کان کریما جلیلاً... اقول: الظاهر هر انه لیس المدفون بشیراز
المعروف بشاه چراغ و سیدالسادات، و ان به صرح السید نعمه‏الله فى الانوار
النعمانیه....[42] صاحب بهجه‏الآمال سپس به نقل از ابن داوود در رجالش
رحلت احمد بن موسى بن طاووس را در سال 673 ذکر مى‏کند و سپس به
شرح آثار و کتابهاى وى از جمله «الملاذ و البشرى» و «حل الاشکال فى
معرفة الرجال» مى‏پردازد و...[43]

با بررسى آنچه که صاحب بهجه‏الآمال در ادامه شرح حال «احمد بن
موسى بن طاووس» به نقل از محدث نیشابورى، نعمه‏الله جزایرى و ابن
داوود مى‏آورد به روشنى معلوم مى‏شود که وى در شرح حال احمد بن
موسى کاظم  علیه‏السلامو احمد بن موسى ابن طاووس دچار خلط و اشتباه فاحش
شده است. و با رجوع به مأخذ مذکور معلوم مى‏گردد که آنچه نعمه‏الله
جزایرى و محدث نیشابورى مى‏گویند در شرح حال «احمد بن موسى
کاظم علیه‏السلام» است نه «احمد بن موسى ابن طاووس»، بنظر مى‏رسد که وى
هنگام تألیف کتاب بخش‏هایى از شرح حال «احمد بن موسى کاظم علیه‏السلام» را با
«احمد بن موسى ابن طاووس» در هم آمیخته و عدم دقت و امعان نظر وى
بطور آشکارى نمایان است.

درباره شخصیت «احمد بن موسى ابن طاووس» به اجمال مى‏توان گفت
که وى محدث، دانشمند، فقیه و عالم مشهورى است که از نوادگان امام
حسن مجتبى  علیه‏السلاماست.[44] صاحب هشتاد کتاب در حوزه‏هاى مختلف است
و استاد علامه حلى و ابن داوود مى‏باشد و طبق گزارش‏هاى موثق وى در
سال 673 ه.ق در محله «جباویین» شهر «حلّه» در گذشته و مدفن وى در
همانجا است بنابراین نسبت دادن مقبره احمد بن موسى کاظم علیه‏السلام به وى
کاملاً بى‏پایه و اساس است و ناشى از اشتباه و لغزش قلم صاحب بهجه‏الآمال
فى شرح زبده‏المقال مى‏باشد.[45]

قول آخر: مرحوم عباس فیض در گنجینه آثار قم به طرح نظریه‏اى مى‏پردازد
که فى الواقع جمع میان دیدگاه‏هاى متفاوت است که تاکنون به تفصیل شرح
داده شد.

دیدگاه وى برغم شباهت نسبتا زیاد با دیدگاه‏هاى پیشین، تفاوت‏هاى
آشکارى نیز دارد. قبل از بحث و بررسى دیدگاه وى به شرح آنچه که او در
کتابش آورده است مى‏پردازیم:

 

از مجموع کتب انساب چنین برمى‏آید که احمد بن موسى الکاظم علیه‏السلام سه
هزار غلام در راه خدا آزاد ساخت و هزار نسخه مصحف مجید را به خط
خویش بنوشت و احادیث بسیارى هم از پدر بزرگوار خود روایت کرد و در
بغداد مى‏زیست و چون بر رحلت برادر بزرگوار خود امام على الرضا اطلاع
یافت و در گوشه و کنار گفته مى‏شد که مأمون آن حضرت را مسموم ساخته
است در اندیشه خروج علیه وى برآمده از بغداد بیرون آمد در حالى که سه
هزار غلام زرخرید همراه وى بودند و تدریجا سه هزار تن از سادات و موالى
هم بدو پیوستند و در طى راه خراسان که از فراهان به ساوه و رى مى‏گذشت
میانه وى با مخالفین تصادماتى روى داد که بسود وى خاتمه یافت و
همچنان بعزم خراسان راه مى‏پیمود تا به سرزمین قم رسید و چنین اراده
داشت که براى زیارت تربت خواهر خود «ستى‏فاطمه»
[حضرت‏معصومه علیهاالسلام ]و جلب حمایت عرب اشعرى به شهر قم درآید.

از ناحیه مأمون در آن ایام «ارزق ابرح شامى» امیر قم بود که چون از نیت
احمد اطلاع داشت براى جلوگیرى و ممانعت از وصول وى به شهر با
نیرویى که در اختیار داشت به استقبال وى مى‏شتابد و به مجرد اخذ تماس با
یاران وى سر راه را بر آنان مى‏بندد در نتیجه بین الطرفین آتش حرب مشتعل
و جنگى خونین بوقوع مى‏پیوندد که در آن معرکه جمع کثیرى از موافقین و
مخالفین به قتل مى‏رسند و مقابر آنان معروف و مزار عمومى است. عباس
فیض مى‏افزاید:

بالجمله احمد منهزم و با بقیه یاران و غلامان به جانب رى فرار مى‏کند و
در آنجا بقیه یاران او هم از او گسسته و پراکنده مى‏شوند. سپس احمد با
غلامان بسوى خراسان رهسپار مى‏گردد تا به اسفراین نزدیک مى‏شود و در
آنجا بیمار شده به رحمت حق مى‏پیوندد و در موضعى بنام «سجب» میانه
دو کوه جسد او را دفن مى‏کنند. که مقبره وى در خارج آن شهرداراى قبه و
بارگاه و مزار عمومى است و در گرگان هم گنبدى است منسوب به فرزندان
وى که نیز مزار عمومى مى‏باشد.

و پس از دفن احمد لشگر خراسان به فرمان مأمون (که از قیام و جدال وى
در طول راه و حرکتش به جانب خراسان آگاهى داشت) در اسفراین به یاران
وى رسیده چند تنى را به قتل رسانیده بقیه متوارى مى‏شوند.

و در مقابل بعضى از مؤلفین تصریح کرده‏اند بر اینکه احمد خود را به
شیراز رسانیده بنام سید السادات شهرت یافت و در آن شهر وفات یافت و به
قولى بعزّ شهادت رسید که مقبره‏اش داراى بقعه و قبه‏اى مجلل و مزین است.

مؤلف گنجینه آثار قم مى‏نویسد: چون وجود گنبد شاه چراغ [در شیراز]
قابل انکار نیست براى جمع میان اقوال باید معتقد گشت که در سجب
اسفراین یکى از یاران وى وفات یافته دفن شده بود ولى غلامان وى بمنظور
حفظ جان احمد از خطر مسلم در مقام «توریّه»[46] برآمد خود احمد را
متوفى جلوه داده‏اند.

در نتیجه احمد جزء فراریان خود را به شیراز رسانیده در آنجا به اسامى
مستعار (سیدالسادات) یا (شاه چراغ) شهرت گرفته پس از چندى وفات
یافته یا بعز شهادت رسیده است که تربتش مزار عمومى است.

و از طرفى مقابر یاران وى که گفته مى‏شود در قم معروف است در دهکده
ساروق فراهان مى‏باشد که در آنجا دو گنبد مجلل و باستانى تاریخى یکى
بنام هفت تن که شاید از سادات همراهان اوست و دیگرى به اسم چهل تن
که مدفن یاران و غلامان اوست وجود دارد و به جز همین دو قبه در اطراف
قم و محدوده سابق آن مقبره دیگرى که مدفن جمعى و قابل انطباق با این
سانحه باشد وجود ندارد تا چه رسد به آنکه معروف و مزار عمومى باشد.

و چون هیچیک از مؤلفین مکان جنگ و ستیز را با قید نام محل تعیین
نکرده فقط سرزمین قم ضبط نموده‏اند مراتب نگاشته شد تا پرده از روى این
مجهول هم برداشته شود.[47]

آنچه که عباس فیض در مقدمه دیدگاه خود نقل مى‏کند تفاوت زیادى با
رویدادهایى دارد که پیش از این در شرح چگونگى عزیمت و خط سیر احمد
بن موسى علیه‏السلام و همچنین نحوه پیکار او با عامل مأمون در فارس بیان شد،
دارد. در روایت او مبداء حرکت احمد بن موسى علیه‏السلام«بغداد» است. در
حالیکه مبداء حرکت احمد بن موسى علیه‏السلام و یا سکونت احمد بن موسى  علیه‏السلام
شهر «مدینه» مى‏باشد. و مسیر حرکت او از فراهان به ساوه و رى ذکر شده
است. پیش از این درباره اینکه چرا مورخان این مسیر را که در واقع خط سیر
حرکت کاروان حضرت معصومه (س) است با مسیر حرکت کاروان احمد بن
موسى  علیه‏السلامکه خط سیر هجرت على بن موسى الرضا  علیه‏السلاممى‏باشد یکسان
قلمداد کرده‏اند توضیح داده شد.

مؤلف گنجینه آثار قم همچنین عامل مأمون را «ارزق ابرح شامى» و محل
کارزار را شهر قم قلمداد مى‏کند. حال آنکه محل پیکار احمد بن موسى علیه‏السلام
«قریه کشن» در نه کیلومترى شهر شیراز و عامل مأمون «قتلغ‏خان» حاکم
فارس مى‏باشد. علاوه بر این مرحوم عباس فیض بر آنچه که نقل مى‏کند
مأخذى ارائه نمى‏دهد.

قطع نظر از وجود ضعف و ایرادهایى که در روایت عباس فیض از
چگونگى عزیمت احمد بن موسى  علیه‏السلامبه ایران به چشم مى‏خورد، دیدگاه او
با کسانى که معتقدند «احمد بن موسى  علیه‏السلامبه اسفراین عزیمت کرده
است»شباهت نسبتا زیادى دارد ولى بطور آشکارى تفاوت‏هایى در آن وجود
دارد که به نظر بدیع مى‏نماید. زیرا به باور فیض نه تنها احمد بن موسى  علیه‏السلام
در اسفراین مدفون نیست. بلکه شخصیتى که در شیراز مدفون است احمد
بن موسى  علیه‏السلاممى‏باشد، نه احمد بن موسى مبرقع به عبارت دیگر او معتقد
است: هنگامى که احمد بن موسى  علیه‏السلامدر مسیر راه خود به خراسان عزیمت
کرد در اسفراین یکى از یاران او فوت مى‏کند و همراهان وى با تدبیر براى
حفظ جان او به دروغ مصلحت‏آمیز متوسل شدند و احمد بن موسى را
متوفى جلوه دادند.

«و بعقیده نگارنده (عباس فیض) چون وجود گنبد شاه چراغ قابل انکار
نیست براى جمع میانه (میان) اقوال باید معتقد گشت که در سجب اسفراین
یکى از یاران وى وفات یافته دفن شده بود ولى غلامان وى بمنظور حفظ
جان احمد از خطر مسلم در مقام توریه برآمد خود احمد را متوفى
جلوه داده‏اند.»[48]

مرحوم شیخ عباس فیض با این مفروضات بطور آشکارى تلاش کرده
است تا میان بقعه منسوب به احمد بن موسى  علیه‏السلامدر اسفراین و شیراز نوعى
ارتباط منطقى ایجاد کند و از آنجایى که بقعه احمد بن موسى علیه‏السلام (شاهچراغ)
را در شیراز غیرقابل انکار مى‏داند به نوعى داستان سرایى و تخلیل در حوزه
تاریخ روى آورده است تا براساس آن نظریه‏هاى متفاوت درباره محل دفن
احمد بن موسى  علیه‏السلامرا جمع بزند.

وى در ادامه بى‏آنکه نامى از مؤلف بهجه‏آالامال فى زبدة المقال (تألیف
علیارى تبریزى - متوفى 1327 ه.ق) بیآورد مى‏نویسد:

و در مقابل بعضى از مؤلفین تصریح کرده‏اند بر اینکه احمد خود را به
شیراز رسانیده بنام سید السادات شهرت یافت و در آن شهر وفات یافت و به
قولى بعز شهادت رسید که مقبره‏اش داراى بقعه و قبه‏اى مجلل و مزین داراى
متولى و خدام. کشیک و اوقاف زیاد و مزار عمومى و محل نذور است...

در نتیجه احمد جزء فراریان متنکرا خود را به شیراز رسانیده در آنجا به
اسامى مستعار (سیدالسادات) یا (شاه چراغ) شهرت گرفته پس از چندى
وفات یافته یا بعز شهادت رسیده است که تربتش مزار عمومى است.[49]

در حالى که صاحب بهجة آالمال مدعى نیست که احمد بن موسى علیه‏السلام
نام مستعار «سیدالسادات» را براى خود برگزید. و همانطور که شرح آن آمد
وى دچار خلط در شرح حال «احمد بن موسى کاظم علیه‏السلام» و احمد بن موسى
ابن طاووس» شده است.[50]

بهر روى مرحوم عباس فیض بر مبناى همین اشتباه نظریه‏اى بنا مى‏کند تا
جمع نقیضین میان برخى از اقوال مختلف درباره مدفن احمد بن موسى  علیه‏السلام
ارایه نماید. او دست آخر کار براى استحکام نظریه خود به وجود چند مقبره
از یاران احمد بن موسى  علیه‏السلاماشاره مى‏کند و بى‏آنکه مأخذ و استنادى بر
گفته‏اش بیآورد مى‏نویسد:

«... و از طرفى مقابر یاران وى که مى‏نویسند در قم معروف و مزار است
در دهکده ساروق فراهان است که در آنعصر از توابع قم بود و در مسیر راه
سلطانى رى و خراسان قرار داشت چه در آنجا دو گنبد مجلل و باستانى
تاریخى یکى بنام هفت تن که شاید از سادات همراهان اوست و دیگرى به
اسم چهل تن که مدفن یاران و غلامان اوست وجود دارد و به جز همین دو
قبه در اطراف قم و محدوده سابق آن مقبره دیگرى که مدفن جمعى و قابل
انطباق با این سانحه باشد وجود ندارد تا چه رسد به آنکه معروف و مزار
عمومى باشد.»[51]

مؤلف گنجینه آثار قم در پایان به امید پرده‏گشایى از روى یک مجهول
صادقانه مى‏نویسد:

«و چون هیچیک از مؤلفین مکان جنگ و ستیز را با قید نام محل تعیین
نکرده فقط سرزمین قم ضبط نموده‏اند مراتب نگاشته شد تا پرده از روى این
مجهول هم برداشته شود.[52]

برغم ایراداتى که بر گفته او مترتب است وى بر مدفون بودن احمد بن
موسى علیه‏السلامدر شیراز تأکید دارد. که یقینا شهرت بقعه او را به این اعتراف
کشانده است. عباس فیض آنچه را که در ترجمه و شرح حال احمد بن
موسى علیه‏السلام بیان کرده براى اثبات شخصیت مدفون در بقعه شاهزاده احمد بن
امام کاظم در قریه کوهین تفرش آورده که به شایستگى نظریه خود را در اینکه
وى فرزند بلافصل امام کاظم  علیه‏السلامنیست بیان کرده است.

اقوال مورخان در مفدن احمد بن موسى علیه‏السلام در شیراز

تمام مورخانى که در ذیل به نام آنها شاره مى‏شود، غافل از اینکه در قرن
سوم هجرى مزار کنونى در شیراز به فرزند موسى مبرقع انتساب داده شده
مطالبى مى‏نویسند و این نوشته‏ها بقدرى شهرت یافته که به نظر غیرقابل
انکار مى‏رسد و منسوب بودن بقعه و آرامگاهى که امروز به «شاه چراغ»
شهرت یافته به شخص حضرت احمد بن موسى  علیه‏السلامدر غایت اشتهار است.
از آنجایى که اصل اشتهار دلالت بر اصالت ندارد. به اجمال آندسته از
نسب‏شناسان، مورخین و محدثنى که از مدفون بودن احمد بن موسى  علیه‏السلامدر
شیراز خبر داده‏اند و یا بر آن تصریح و تأکید داشته‏اند را نام مى‏بریم.

«علامه محمد صادق آل بحرالعلوم در حاشیه فرق الشیعه مى‏نویسد:
«...و فى تعلیقه الوحید البهبهانى أنه هو المدفون بشیراز الملقب بسیدالسادات
المعروف الآن بشاه چراغ انتهى...»

نعمه‏الله جزایرى نیز در ذیل ترجمه «احمد بن موسى علیه‏السلام» و برادرش
«محمد بن موسى (ع)» مى‏نویسد:

«و کان احمد بن موسى علیه‏السلام کریما و رعا و هما مدفونان فى شیراز و الشیعة
فتبرک بقبور هما و تکثر زیارتهما و قد زرناها کثیرا»[53]

 

«احمدبن موسى  علیه‏السلامانسانى کریم و بخشنده بود و امام موسى  علیه‏السلاماو را
دوست مى‏داشت. و محمد بن موسى فردى صالح و پرهیزکار بود و این دو
برادر در شیراز مدفون هستند و شیعیان به قبور آنها تبرک مى‏جویند و بسیار
به زیارت آنها مى‏روند. و ما هم بسیار به زیارت ایشان مشرف شده‏ایم.

وى سپس ضمن کنکاش درباره مدفن احمد بن موسى و آشکار شدن
محل دفن وى مى‏پردازد و مى‏نویسد:

«الاقوال فى مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام مختلفة و قد اظهر «مدفنه بشیراز» فى
عصر اتابک ابوبکر بن سعد بن زنگى المتوفى (569 ه.ق) ممدوح الشیخ
سعدى الشیرازى الشاعر المشهور و له قبة عالیة شاهدتها فى سفرى الى بلده
شیراز و لم یکن قبل عصر السلطان المنوه باسمه من مدفنه فیهما اثر و قبل وجد
جسده (کما فى شد الازار) فى قبره طریا لم یتغیر و فى یده خانم نقش علیه
(العزة لله احمد بن موسى) و أظن انهم زعموا من ذلک النقش انه احمد بن
موسى الکاظم و اشتهر بعد سنه‏الالف من الهجرة. بلقب (شاه چراغ) و جعل
امثال هذه الالقاب العجمیة من الفرس فى حق اولاد الائمه علیه‏السلام و السادات بعد
عدة قرون من زمنه کثیره...»

«سخن درباره محل دفن احمد بن موسى علیه‏السلاممختلف است، اما آنچه که
شهرت یافته این است که وى در شیراز دفن شده است و در عصر اتابک
ابوبکر بن سعد بن زنگى (متوفى 659 ه.ق) همان کسى که توسط شاعر
بلندآوازه شیرازى، شیخ مصلح الدین سعدى مدح شده است بر مزار او قبه
و بارگاه عالى برافراشت، که در سفرم به شیراز آن را مشاهده کردم. و قبل از
سلطان فوق الذکر اثرى از این زیارتگاه نبود. (بنا به گفته صاحب کتاب
شدالازار) جسد وى در قبرش تازه و بدون تغییر یافتند در حالیکه در دستش
انگشترى بود که بر نگین آن عبارت (العزة لله احمد بن موسى علیه‏السلام) نقش
بسته بود و گمان مى‏کنم از روى نقش انگشترش دریافتند که ایشان باید احمد
بن موسى الکاظم  علیه‏السلامباشد. و بعد از سال یکهزار هجرى ایشان به شاه چراغ
ملقب و مشهور شد. و این گونه لقب گذارى پارسى براى اولاد ائمه  علیه‏السلامو
سادات بعد از گذشت قرن‏ها از رحلت ایشان در بین پارسى زبانان
متداول است.»

روضاتى در جامع الانساب به تفصیل درباره مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام
در شیراز سخن گفته است: در ازمنه اخیر مشهور چنان است که مدفن
آنجناب با عنوان شاه چراغ در شهر شیراز مى‏باشد و عقیده عام و خاص در
این باره به حد یقین است. و کسى انکارى ندارد. وى به نقل از حمدالله
مستوفى در نزهة القلوب (متوفى 750) معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازى
در کتاب «شدالازار (متوفى 791) ابن بطوطه (703-777) در سفرنامه‏اش
در تأیید مرقد و مدفن احمد بن موسى  علیه‏السلامسخن گفته که از شرح آن بدلیل
تکرار خوددارى مى‏شود.

وى همچنین به نقل از شیخ ابوعلى حائرى (1159-1215) مى‏نویسد
که او در کتاب رجالش ذیل ترجمه احمد بن موسى  علیه‏السلاممى‏گوید و فى
التعلیقة البهبهانى و فى بلغة المحدثین (کتاب رجال) سلیمن بحرانى
(1075-1121) هوالمدفون بشیراز المسمى بسید السادات، قلت: و کانه
المعروف الآن به شاه چراغ.»[54]

 

روضاتى در جامع الانساب به نقل از منتهى المقال فى أحوال رجال،
تصریح حمدالله مستوفى در «نزهه‏القلوب» و شیخ یوسف محقق بحرانى
(1107-1186) در کتاب «الحدائق الناضره» مبنى بر مدفون بودن احمد بن
موسى  علیه‏السلامدر شیراز را بازگو مى‏کند.[55]

وى همچنین به برخى از منابع مانند. «المشجرالکشاف لتحقیق اصول
السادة الاشراف تألیف سید عمیدى نجفى، صحاح الاخبار فى نسب السادة
الفاطمیة الاختار تألیف محمد سراج الدین رفاعى، اشاره مى‏کند و مى‏نویسد
این کتب معتبر مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام را در جایى نشان نداده‏اند.»[56]

از عبارت او چنین برمى‏آید که نسب‏شناسان مذکور مدفن احمد بن
موسى علیه‏السلامدر شیراز را انکار و یا اثبات نکرده‏اند و رویهم رفته در کتابهاى
خود از مدفن احمد بن موسى علیه‏السلامسخنى نگفته‏اند.

زرکوب شیرازى در کتاب «شیرازنامه» (تألیف سال 764 ه.ق) که از منابع
محلى محسوب مى‏شود نیز مى‏نویسد: قبر امامزاده معصوم امیر احمد بن
موسى علیه‏السلامدر میان شهر (شیراز) نزدیک مسجد نو قرار دارد و...»[57]، صاحب
کتاب «شدالازار» (791 ه.) که دو سال بعد از درگذشت زرکوب شیرازى به
تألیف کتاب خود پرداخته مدفون احمد بن موسى علیه‏السلام را در شیراز را تأیید
مى‏کند: «قدم شیراز فتوفى بها فى ایام المأمون بعد وفاة اخیه على الرضا بطوس
و...»
[58] احمد بن موسى علیه‏السلام در ایام خلافت مأمون بعد از رحلت برادرش

امام رضا در طوس، وارد شیراز شد و وفات کرد.»

ابن بطوطه در سفرنامه خود (748 ه.ق) ضمن گزارش از شیراز و
علاقمندى مردم این شهر نسبت به زیارت احمد بن موسى علیه‏السلاممى‏نویسد:

«فمنها مشهد احمد بن موسى أخى الرضا على بن موسى بن جعفر بن على
بن الحسین بن على بن أبى طالب رضى الله عنهم، و هو مشهد معظم عند أهل
شیراز. یتبرکون به و یتوسلون الى الله بفضله و...»
[59]

«.. این بقعه محل شهادت احمد بن موسىعلیه‏السلام... است که در نظر مردم
شیراز احترام زیاد دارد و مردم براى تبرک و توسل به زیارت آن
حضرت مى‏روند...»

علاوه بر منابع مذکور، حمدالله مستوفى (750-680 ه.ق) در
«نزهه‏القلوب»[60] (تألیف 740 ه.ق). مجلسى (متوفى 1111 ه.ق) در
«بحارالانوار»[61] میرزا حسن فسائى (1316 ه.ق) در «فارسنامه ناصرى»[62]،
مقدس اردبیلى، در «حدیقه‏الشیعه»[63] سیدمحمد باقر خوانسارى در
«روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات»[64]، علامه محمد حسن
قزوینى در «ریاض القدس و حدائق الانس»[65]، شیخ عباس قمى (1350

ه.ق) در «هدیه‏الاحباب فى ذکر العمرفین بالکنى و لالقاب و الانساب»[66] و
همچنین در «الکنى و الالقاب»[67] و «منتهى آلامال»[68]، محمد على مدرسى
در ریحانه‏الادب فى تراجم المعروفین بالکنیة اوللقب (1333 ه.ق)[69]،
فرصت الدوله در «آثارالعجم»[70] (1310 ه.ق) سلطان الواعظین، در «شبهاى
پیشاور» (1378 ه.ق) مامقامى (متوفى 1351 ه.ق)، در «تنقیح المقالى فى
علم الرجال»[71] و دیگران در مدفون بودن احمد بن موسى کاظم علیه‏السلامدر
شیراز تصریح و تأکید دارند.

با وجود این همه نوشته‏ها که اشاره شد تمام آنها از قرن پنجم به بعد
نگارش یافته و ما مدرک مهمى در دست داریم که متعلّق‏به قرن سوم هجرى
است و تصریح دارد که مزار کنونى در شیراز متعلّق به احمد بن موسى
المبرقع علیه‏السلاماست که در جاى خود بحث شده و نظریه ما نیز همین قول است.

تأملاتى درباره خبر پیدایش مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام

به نظر مى‏رسد برخى جنبه‏هاى غیرواقعى و افسانه‏اى در خبر پیدایش
تربت مبارک احمد بن موسى علیه‏السلامراه یافته است. بررسى گزارش‏هاى مندرج
در تذکره‏ها و برخى از منابع نشان مى‏دهد که ناقلان خبر، حوادثى خارج از
واقعه تاریخى بر آن افزوده‏اند.

در ماجراى پیدایش قبر احمد بن موسى علیه‏السلام نیز گزارش‏هاى غیرواقعى و
متضادى به چشم مى‏خورد که به سختى مى‏توان ابعاد واقعى و افسانه‏اى آن
را از هم جدا کرد و با صراحت نمى‏توان اثبات کرد که چه بخش‏هایى از این
واقعه با اقوال عامیانه در آمیخته است. خوشبختانه در سایر بخش‏هاى
زندگانى احمد بن موسى علیه‏السلام دقت نظر علماى انساب، مورخان و محدثان
متقدم مانع از بروز این مشکل شده است.[72]

 

مورخان زمان یافتن مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام را در دو مقطع متفاوت ذکر
کرده‏اند. یکى در زمان «امیر عضدالدوله دیلمى» (متوفى 373 ه.ق) و
دیگرى در عصر «امیر مقرب الدین مسعود بن بدر» (متوفى 665 ه.ق)، از
وزراى اتابک ابى بکر بن سعد زنگى این دو مقطع زمانى نزدیک به سیصد
سال از یکدیگر تفاوت دارند.

اصولاً به لحاظ تاریخى، موضوع پیدایش قبر احمد بن موسى علیه‏السلام از
اهمیت چندانى برخوردار نیست. تنها اثبات انتساب مرقد مورد توجه
مورخان است. اما از آنجایى که اختلافات چشمگیرى در تاریخ و چگونگى
پیدایش تربت احمد بن موسى علیه‏السلام در تذکره‏ها و منابع مشاهده مى‏شود، لازم
است که این بخش از تاریخ زندگانى احمد بن موسى علیه‏السلام به دقت
بررسى شود.

جنبه‏هاى افسانه‏اى در خبر آشکار شدن مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام

از پیدا شدن مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام در زمان امیر عضدالدوله دیلمى
چند گزارش ثبت شده است. متأسفانه نویسندگان متأخرى که به ذکر این
گزارش‏ها پرداخته‏اند، بدون اشاره به مأخذ و به طور غیرمتعهدانه مطالبى
بدان افزوده و یا با کاستى‏هایى آن را نقل کرده‏اند.[73]

به نظر مى‏رسد منشأ این گزارش‏ها که با داستان آمیخته است، دو تذکره
«آثارالاحمدیه»[74] و «بحرالانساب موسوم» به «ریاض الانساب و مجمع
الاعقاب» باشد که از تألیف آنها نزدیک به یک قرن مى‏گذرد.[75] این دو مأخذ

با وجود تفاوت هایى که در نقل ماجراى پیدایش مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام
دارند، با پیدایش این مرقد در عصر، عضدالدوله دیلمى اتفاق نظر دارند.
مؤلف «بحرالانساب»، علت پیدایش مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام را با جزئیات
بیشترى شرح مى‏دهد، و نویسندگان متأخر نیز عمدتا این مأخذ را براى شرح
واقعه آشکار شدن قبر احمد بن موسى علیه‏السلامبرگزیده‏اند. که صد البته کتاب
مذکور از اعتبار چندانى برخوردار نیست.

بحرالانساب علت پیدایش مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام را نورى مى‏داند که
از مدفن آن حضرت مى‏درخشید. این نور تنها در شب‏هاى جمعه و در ثلث
آخر شب از درون یک تپه خاکى[76] روبروى کلبه پیرزنى[77] ساطع مى‏شد.
پیرزن که این نور مرموز[78] را در شب‏هاى جمعه رؤیت مى‏کرد، به این گمان
که درخشش این نور مرموز، پیام‏آور راز نهفته‏اى در دل خاک است به دربار
امیر عضدالدوله دیلمى مى‏رود. اما کارگزاران امیر به تصور اینکه پیرزن براى
خواسته‏اى، این سخنان خیال‏آمیز را دستاویز دیدار با امیر کرده و یا اینکه
سخنان وى ناشى از ضعف قوا، عارضه پیرى و اوهام است، موضوع را
جدى تلقى نکردند. اما امیر عضدالدوله به حسب اینکه پیرزن گفته بود این
نور فقط در شب‏هاى جمعه آن هم در ثلث آخر شب مى‏درخشد، به تعقیب
ماجرا پرداخت. امیر عضدالدوله در اولین شب جمعه دور از چشم درباریان
به منزل پیرزن رفته و از وى خواست که هنگام درخشش نور وى را بیدار کند.
وقتى نور (چراغ) تابیدن گرفت، پیرزن از شدت خوشحالى بر بالین امیر
عضدالدوله رفته و سه بار بى اختیار فریاد کشید: شاه چراغ، (شاهچراغ). امیر
ناگهان از خواب بیدار شده و متوجه درخشش نور از موضعى درون تپه خاکى
مى‏شود. و در نهایت شگفتى به محل درخشش نور از تپه خاکى بالا مى‏رود.
اما همین که به موضع درخشش نور مى‏رسد، اثرى از نور نمى‏بیند و به کلبه
پیرزن باز مى‏گردد. در این هنگام بار دیگر نور ظاهر مى‏شود و امیر مجددا به
همان موضع مى‏رود، اما اثرى از نور نمى‏یابد. این عمل هفت بار تکرار
مى‏شود. امیر از آنچه که دیده است، سخت درشگفت مى‏ماند. وى، مات و
مبهوت به دربار باز مى‏گردد و با همین اندیشه و خیال به خواب مى‏رود. امیر
در عالم رؤیا سیدجلیل القدرى را مشاهده مى‏کند که مى‏پرسد: «اى امیر در
چه اندیشه‏اى هستى؟ این محل دفن من است و من احمد بن موسى
الکاظم علیه‏السلامهستم، براى اطمینان بیشتر فردى را به نزد ما بفرست تا انگشترى
مرا براى تو بیاورد.» امیر عضدالدوله از شدت خوشحالى از خواب بیدار
مى‏شود. صبح هنگام علما و خوابگزاران را گردآورده و از آنچه که در خواب
و بیدارى دیده بود، براى آنها تعریف مى‏کند. امیر از آنها مى‏خواهد که
تکلیف امر را روشن کنند. علما و فقها به اتفاق، نظر مى‏دهند که این مکان
مدفن امامزاده است. اما شکافتن قبر کار حرامى است. یکى از حاضرین براى
حل این مشکل پیشنهاد مى‏کند که در نزدیکى کوه قبله، پیر بزرگوارى زندگى
مى‏کند به نام «خفیف الدین»[79] که سالیان زیادى به زهد و عبادت مشهور
است. چنانچه این مشکل را با او در میان بگذاریم، پرده از این سرّ مى‏گشاید.
حاضران پیشنهاد وى را پذیرفتند و به امیر گفتند که فردى را به نزد
خفیف‏الدین (شیخ کبیر) روانه ساز تا او را به جمع ما بیاورد. اما امیر
عضدالدوله[80] خود تصمیم مى‏گیرد که به نزد وى رود. سرانجام امیر و
سایرین به حضور آن پیر روشن ضمیر مى‏روند و ماجرا را بازگو مى‏کنند.[81]
شیخ کبیر در جواب مى‏گوید که این خواب از رؤیاى صادقانه است و من نیز
شب گذشته آن حضرت را در خواب دیده‏ام. بنابراین چون آن حضرت اشاره
و اجازه داده‏اند، شکافتن قبر از نظر هتک احترام و حرمت بدون
اشکال است.

امیر عضدالدوله خوشحال به کاخ سلطنتى خود باز مى‏گردد. فرداى آن
روز به محل درخشش نور مى‏رود و دستور مى‏دهد تا آن محل را خاک
بردارى کنند. در اثناى خاک بردارى لوح مزارى از سنگ یشم[82] آشکار
مى‏شود. امیر عضدالدوله و علما و روحانیون لوح را مشاهده مى‏کنند که بر
روى آن با خط کوفى در دو سطر نوشته شده است، «السید امیر احمد بن
موسى الکاظم علیه‏السلام» وقتى امیر نقش لوح را مشاهده مى‏کند، از شواهد موجود
به صحت خواب و رؤیایى که دیده بود، پى مى‏برد و یقین حاصل مى‏کند که
این محل دفن امامزاده، احمد بن موسى الکاظم  علیه‏السلاماست.[83] و چون سنگ

را حرکت دادند، سردابى عمیق و چاه مانند نمودار شد. در این هنگام امیر
عضدالدوله فردى را به نزد شیخ کبیر فرستاد و پیغام داد که هم‏اکنون وقت آن
رسیده است که شما به حضور مبارک حضرت علیه السلام مشرف شوید.
آنگاه شیخ کبیر غسل کرد، جامه‏هاى پاک پوشید و خود را معطر ساخت و
سپس وارد سرداب شد. چون شیخ کبیر وارد سرداب شد، چنان نور عظیمى
ظاهر گردید که سراسر آن سرداب تاریک، روشن شد. شیخ همچنان به درون
سرداب پایین رفت تا به وسط سرداب رسید و در آن جا تختى بود که
حضرت بر روى آن آرمیده بود و قطیفه‏اى[84] سفید بر روى آن کشیده شده
بود.[85] سرانجام شیخ کبیر انگشترى از دست آن حضرت خارج مى‏سازد که
بر روى آن عبارت «العزة لله احمد بن موسى علیه‏السلام»[86] نقش بسته بود. شیخ
کبیر از همان راهى که آمده بود، از سرداب خارج شد و امیر عضدالدوله به
شکرانه این توفیق عظیم مقرر کرد تا چندین شبانه روز فقرا و مساکین را طعام
دهند و زندانیان را نیز آزاد کنند و با کوبیدن نقاره[87] سلطنتى و آذین بندى
شهر دستور سور و نشاط عمومى را صادر کرد و سپس به ساخت عمارتى بر
آن محل همت گماشت. ماجراى پیدایش مرقد احمد بن موسى علیه‏السلامدر عصر
عضدالدوله تا اینجا ختم مى‏شود. اما به دنبال آن حوادث دیگر نیز اتفاق
مى‏افتد که جنبه‏هاى افسانه‏اى آن را بیش از پیش آشکار مى‏سازد.[88]

 

مجدالاشراف در آثار الاحمدیه ماجراى پیرزن را از داستان حذف کرد و
پیدایش قبر مطهر احمد بن موسى علیه‏السلام را در پى یک جستجو از سوى امیر
عضدالدوله دیلمى ذکر مى‏کند. وى مى‏نویسد امیر عضدالدوله در زمانى که
به شیراز آمد (بنا بر دلایلى که معلوم نیست) در جستجوى مرقد آن حضرت
بود و آرزو داشت که مرقد آن حضرت را بیابد تا بنایى بر سر آن مرقد بسازد.
اما هیچ کس نمى‏دانست که مدفن آن حضرت در کجاست و این آرزو در دل
امیر عضدالدوله دیلمى مانده بود تا این که شبى در خواب، آن حضرت را
رؤیت کرد که به وى مى‏فرماید. «اگر مشتاق زیارت مشهد ما هستى در حوالى
فلان گورستان چاهى است و ما به موجب آیه کریمه «وَلاتَقُولوا لِمَن یُقتَلُ فى
سَبیل اللّه اَمواتا بل اَحیاءُ ولکن لاتَشْعُرون»[89] زنده ساکن شده‏ایم. سرانجام
امیر عضدالدوله بعد از این بشارت از خواب بیدار مى‏شود. و ادامه ماجرا با
تفاوت‏هاى اندکى به شرحى که بحرالانساب مى‏آورد، نقل مى‏کند.[90]

از خبر پیدایش قبر احمد بن موسى علیه‏السلامتوسط امیر عضدالدوله و یا در
عصر حکومت وى در منابع متقدم سخنى به میان نیامده است و اساسا بیان
علت نامیدن حضرت احمد بن موسى علیه‏السلام به «شاهچراغ» که در طى ماجراى
رؤیت نور (چراغ) توسط پیرزن و کنجکاوى‏هاى امیر عضدالدوله دیلمى
بیان شد، تنها در تذکره‏ها و کتاب‏هاى متأخر و غیر معتبر آمده است و هر قدر
که به گذشته بازگردیم، از عنوان «شاهچراغ» در منابع کمتر نام و نشانى
مى‏یابیم. ضمن اینکه بعضى از مورخان متأخر نیز با این ملاحظه که احمد بن
موسى علیه‏السلام در ازمنه اخیر به شاهچراغ معروف شده است، تأکید دارند که این
لقب از قدامت چندانى برخوردار نیست.[91] اکثر مورخان بر این عقیده
هستند که احمد بن موسى علیه‏السلام در نزد شیرازیان به شاهچراغ معروف و این
لقب از حدود سال هزار هجرى قمرى به بعد رواج یافته است.[92]

قطع نظر از جنبه‏هاى افسانه‏اى روایت شاه و چراغ، یکى از دلایل ضعف
و کم اعتبار بودن گزارش آشکار شدن مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام در عصر امیر
عضدالدوله در این است که لقب «شاهچراغ» نه تنها در منابع و مأخذ معتبر و
متقدم یافت نمى‏شود، بلکه در منابع تاریخ سیاسى - اجتماعى عصر آل
بویه، که انتظار مى‏رود اشاره‏اى به این موضوع داشته باشند، هیچ مطلبى به
چشم نمى‏خورد همچنین از پیدایش مقبره و یا ساختن عمارت بقاع و مرقد
احمد بن موسى علیه‏السلامتوسط امیر عضدالدوله دیلمى نیز سخنى به میان نیامده
است. این در حالى است که مورخان و علماى انساب عصر وى با جزئیات
فراوان اقدامات عمرانى امیر عضدالدوله را در شیراز، بغداد، نجف، کربلا و
سایر شهرها شرح داده‏اند. این مورخان علاوه بر خدمات عمرانى از
توجهات مذهبى امیر عضدالدوله و میزان علاقه وى به آیین شیعه و خاندان
عصمت و طهارت نیز سخن گفته‏اند. تعمیر بناى صحن حضرت على علیه‏السلام در
نجف، حسین بن على  علیه‏السلامدر کربلا و ساخت بقعه حضرت على بن حمزة بن
موسى الکاظم  علیه‏السلامدر شیراز از جمله اقدامات ثبت شده امیر عضدالدوله در
منابع تاریخى است.[93]

 

اینکه پیدایش مرقد احمد بن موسى علیه‏السلامدر دوران حکومت شیعى آل
بویه روى داده و امیر عضدالدوله دیلمى در سال 338 ه.ق بر آن، مقبره و
بارگاه ساخته است حتى در منابع محلى و سفرنامه‏ها نیز دیده نمى‏شود. ابن
بلخى در فارسنامه (تألیف 450 ه.ق) ابوالقاسم جنید شیرازى در شدالازار
(744 ه.ق) و ابن بطوطه در سفرنامه (725 ه.ق) که در توصیف حرم احمد
بن موسى علیه‏السلام و یا شرح حال و شهادت آن بزرگوار مطالبى نگاشته‏اند، هیچ
گونه نامى از «شاهچراغ» نمى‏برند و یا از اقدام عضدالدوله دیلمى نسبت به
عمارت مرقد آن حضرت، سخن نمى‏گوید.

در داستان آشکار شدن مقبره احمد بن موسى علیه‏السلام توسط امیر عضدالدوله
دیلمى شخصیت دیگرى نیز در اواسط ماجرا ظاهر مى‏شود، که به شیخ کبیر
شهرت دارد. شیخ ابوعبدالله بن خفیف داراى هویتى کاملاً حقیقى است،
اما واقعى بودن این شخصیت دلیل بر واقعى بودن ماجرایى که به وى
منسوب شده است، نمى‏شود. شیخ کبیر از عبّاد و زهّاد قرن سوم و چهارم
هجرى به شمار مى‏رود که در سال 207 هجرى در شیراز متولد شد و به سال
331 هجرى در همین شهر دار فانى را وداع کرد.[94] اگر تاریخ وفات شیخ کبیر

را با تاریخ تولد امیر عضدالدوله مقایسه کنیم تناقض آشکارترى در این ماجرا
مشاهده مى‏کنیم. مى‏دانیم که امیر عضدالدوله در سال 325 هجرى متولد
شد و در روز هشتم ماه شوال سال 372 در سن چهل و هفت سالگى
درگذشت.[95] از آنجایى که پدرش رکن الدوله به سال 321 عهده‏دار ولایت
اصفهان شد، به نظر مى‏رسد که عضدالدوله تا قبل از سال 338 که با مرگ
عمادالدوله به حکمرانى فارس منصوب شد، در اصفهان به سر مى‏برد و
هنگامى که به فارس آمد سیزده سال داشت و در آن زمان هفت سال از
درگذشت شیخ کبیر گذشته بود. اگر بخواهیم آخرین سال حیات شیخ کبیر را
با سن عضدالدوله مقایسه کنیم وى در حیات شیخ کبیر کودکى شش ساله
بوده است. بنابراین در آغاز حکمرانى عضدالدوله در شیراز و ماجراى
کنجکاوى و جستجوى وى براى یافتن قبر احمد بن موسى علیه‏السلام حداقل هفت
سال از رحلت شیخ کبیر گذشته بوده است. بنابراین آنچه که در ماجراى
پیدایش قبر احمد بن موسى علیه‏السلام به شیخ کبیر منسوب شده، فاقد اعتبار
تاریخى است زیرا از ارتباط میان امیر عضدالدوله و شیخ کبیر گزارش
قانع‏کننده‏اى در دست نیست.[96] علاوه بر آنچه گفته شد باید افزود که

«صاحب شدالازار» تنها از ساخت عمارتى بر آرامگاه شیخ کبیر توسط امیر
عضدالدوله دیلمى نام مى‏برد،[97] که این گزارش نیز مؤید آن است که در
زمان حکمرانى عضدالدوله، شیخ دار فانى را وداع کرده بود. وجود این همه
تناقض در پیدایش مقبره احمد بن موسى علیه‏السلام توسط عضدالدوله دیلمى
اعتبار تاریخى آن را چندان متزلزل و بى‏پایه مى‏سازد که مى‏توان با اطمینان
بیشترى خبر پیدایش مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام را در عصر اتابکان پذیرفت و
همچنان که شرح آن خواهد آمد، منابع متعددى وجود دارد که آشکار شدن
مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام را در عصر اتابکان تأیید مى‏کنند و آن را به امیر
مقرب الدین مسعود بن بدر نسبت مى‏دهند.[98]

 

پیدایش قبر احمد بن موسى علیه‏السلام در زمان اتابکان

بیشترین و معتبرترین منابع متقدم و متأخر که به شرح حال و زندگانى
احمد بن موسى علیه‏السلامپرداخته‏اند، آشکار شدن مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام را
در عهد امیر مقرب الدین مسعود بن بدر[99] بین سال‏هاى
(658-623) مى‏دانند.

شیرازنامه زرکوب شیرازى (تألیف به سال 764 ه.ق) از قدیمى‏ترین
مآخذى است که پیدایش قبر احمد بن موسى علیه‏السلامرا در عهد امیر مقرب
الدین مسعود بن بدر ثبت کرده است، وى مى‏نویسد:

«قبر امامزاده معصوم امیر احمد بن موسى علیه‏السلام در میان شهر، قریب مسجد
نو[100] افتاده، امیر مقرب الدین مسعود بن بدر که از خاصگان و مقربان اتابک بن
ابوبکر سعد بن زنگى بن مودود بوده، عمارتى در خاطر داشت و در آن جایگاه
قبرى یافته‏اند، مکشوف گشته، شخص مبارک او همچنان در حال اعتدال،
تغییر و تبدیل در وى تأثیر نکرده، خاتمى که در انگشت مبارکش بود، احتیاط
فرمودند، منقش بوده به نام احمد بن موسى
علیه‏السلام ائمه و افاضل و عقلاء و اعیان
شیراز جمع گشته‏اند و تحقیق کرده، صورت در حضرت اتابک معروض
داشته‏اند. اتابک ابوبکر، مشهدى بر آنجا ساخته و عمارتى فرموده که به مرور
زمان اشتهار یافته است و خلق شیراز بعد از آنکه به کرات و صرات در حالت
فروماندگى و حیرت، التجا بدان جناب کرده‏اند و استمداد نموده‏اند و مقاصد و
مطالب ایشان محصل آمده، بدین منوال آن مشهد مبارک اشتهار یافته تا در
این وقت که به تاریخ سنه اربع و اربعین و سبع مائه (744)».
[101]

معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازى که دو سال بعد از درگذشت زرکوب
یعنى در سال 791 هجرى قمرى به تألیف کتاب خود «شدالازار» را از زبان
عربى به فارسى تحت عنوان هزار مزار ترجمه کرده است، بر آنچه که زرکوب
در «شیرازنامه» آورده است، تأکید دارد و ضمن شرح مختصرى از نسب،
فضایل و شهادت احمد بن موسى علیه‏السلام، کشف مرقد آن حضرت را در عهد
امیر مقرب الدین مسعود بن بدر ذکر مى‏کنند.[102]

بنا به گفته جنید شیرازى هیچ کس از محل شهادت احمد بن موسى علیه‏السلام
مطلع نبود تا زمان مقرب الدین مسعود بن بدر که وى قبر آن حضرت را یافت
و بر آن گنبدى بساخت. اینکه چگونه مشهد احمد بن موسى علیه‏السلامکشف شد،
جنید هیچ‏گونه اطلاعى نمى‏دهد. وى در توصیف جسد مبارک آن حضرت
مى‏افزاید، هنگامى که حضرت را رؤیت کردند، رنگ مبارک وى برنگشته و
هیچ تغییرى در بدن آن حضرت مشاهده نشده بود و کفن وى همچنان تازه
مانده بود و از روى انگشترى وى که عبارت «العزة لله احمد بن موسى علیه‏السلام» بر
آن منقوش بود، وى را شناختند.[103] علاوه بر این چند مأخذ، که از نزدیکترین

منابع تاریخى محلى عصر اتابکان است، منابع دیگرى نیز در دست است که
آشکار شدن مشهد احمد بن موسى علیه‏السلام را به عصر امیر مقرب الدین نسبت
مى‏دهند، حمدالله مستوفى (750-680) در «نزهه‏القلوب» که به سال 740
ه.ق تألیف شده است، مجلسى در بحارالانوار، میرزا حسن فسائى (1316
ه.ق) در فارسنامه ناصرى، فرصت الدوله (1333 ه.ق) در آثار العجم،
سلطان الواعظین (1378 ه.ق) در شب‏هاى پیشاور، شیخ عباس قمى
(1350 ه.ق) در الکنى و الالقاب و محمد على مدرس در ریحانة الادب، از
جمله کسانى هستند که با تفاوت‏هایى اندک، گفته‏هاى شیرازنامه و شدالازار
را در کشف مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام در زمان امیر مقرب الدین برگزیده و
بازگو کرده‏اند.[104]

مآخذ یاد شده در چگونگى و علت کشف مشهد احمد بن موسىعلیه‏السلام
مى‏نویسد که امیر مقرب الدین به دلیل میل زیادى که به عمران داشت،
خواست عمارتى بنا و یا مرمت کند، هنگام حفر شالوده، قبرى ظاهر شد و
شخصى تمام اندام که همه اعضاى بدن وى سالم بود، در آن قبر یافتند و
چون نشان انگشترى وى را مشاهده کردند، معلوم شد که وى احمد بن
موسى علیه‏السلام است.

بناى اولیه مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام در شیراز بعد از عصر مقرب الدین
مسعود بن بدر، در دوران‏هاى مختلف بازسازى، مرمت و تکمیل شده است.
صاحب شیرازنامه مى‏نویسد که در سال 744 هجرى (در این وقت به تاریخ
سنه اربع و اربعین و سبع مائه)[105] مادر شاه اسحق بن محمود، (ملکه تاشى
خاتون) که بانویى نیکوکار و اهل خیرات و صدقات بود[106] بر مرقد احمد بن
موسى علیه‏السلامبارگاه و گنبد بسیار زیبایى ساخت و مدرسه بزرگى نیز به آن
ملحق کرد.[107]

ابن بطوطه نیز در سال 748 هجرى قمرى گزارشى از اقدامات «تاشى
خاتون» مادر سلطان ابواسحاق ارایه مى‏دهد و درباره علاقمندى مردم شیراز
نسبت به زیارت احمد بن موسى علیه‏السلاممى‏نویسد:

«این بقعه در نظر شیرازیان احترام تمام دارد و مردم براى تبرک و توسل به
زیارت آن حضرت مى‏روند. تاشى خاتون مادر سلطان ابواسحاق (خود) نیز
مدرسه بزرگى و زاویه‏اى بر این مزار ساخته که در آن براى مسافران طعام
داده مى‏شود و دسته‏اى از قاریان همواره بر سر آن تربت قرآن مى‏خوانند.
خاتون شب‏هاى دوشنبه را به زیارت این بقعه مى‏آید و در آن شب قضات،
فقها و سادات شیراز نیز در آنجا گرد مى‏آیند و به ختم قرآن مى‏پردازند.
قاریان به آهنگ‏هاى خوش به قرائت مشغول مى‏شوند. خوراک، میوه و حلوا
به مردم داده مى‏شود و پس از اطعام، واعظ بالاى منبر مى‏رود. همه این
تفصیلات در فاصله بین نماز عصر و نماز شام صورت مى‏گیرد و خاتون در
غرفه مشبکى که مشرف بر مسجد است، مى‏نشستند و آخر سر هم بر در
مقبره، چون در سراى پادشاهان طبل و شیپور و بوق مى‏نوازند.»[108]

تاشى خاتون دهکده میمند را که گلزارهاى آن و گلابش بسیار معروف
است، وقف آستان احمد بن موسى علیه‏السلام کرد. وى علاوه بر این قرآنى درسى
مجلد به خلط ثلث که توسط یحیى جمالى صوفى در سال 746 هجرى
کتابت شده است، وقف آستان احمدى کرد.[109]

 

در زمان حکمرانى سلسله‏هاى صفویه، افشاریه و قاجاریه نیز املاکى
وقف آستان مقدس احمد بن موسى علیه‏السلام شد و تعمیرات متعددى در آن
صورت گرفت.[110] و مرقد آن حضرت تا به امروز تکمیل و توسعه یافته است.
از آن زمان تاکنون مردم و دوستداران اهل بیت  علیه‏السلامبراى زیارت آن حضرت
در حرم مطهرش گرد هم مى‏آیند. گویا صداى قاریانى که ابن بطوطه در
هفتصد سال پیش به وصف آن پرداخته است، هنوز با گذر سالیان دراز به
گوش مى‏رسد که در گوشه و کنار ضریح مطهر احمد بن موسى علیه‏السلام به تلاوت
قرآن مشغولند، و «کراماتى» که صاحب شدالازار هفت قرن پیش از آن سخن
گفته است،[111] هنوز هم تکرار مى‏شود و طبّال‏ها در نقاره‏خانه حرم، به رسم
دیرین، آن را آشکار مى‏سازند.

نسب شریف

علماى انساب به هنگام معرّفى مهاجران آل ابوطالب به قزوین، از
سکونت سیّد جلیل‏القدر شاهزاده احمد بن محمّد ابى الطیّب بن احمد ابى
على بن حسن القاضى بن زید بن عبداللّه‏ بن قاسم الامیر بن اسحاق العریضى بن
عبداللّه‏ الجواد بن جعفر الطیّار بن ابى‏طالب
علیه‏السلام یاد مى‏کنند که مکنّى به ابوعلى
و ریاست شهر قزوین و نواحى آن را به عهده داشته است. شیخ الشرف
عبیدلى نسّابه از او به عنوان «انّه کان رئیسا بقزوین، ذامال و نعمة و حال
حسنة»
یاد مى‏کند که نشان از موقعیّت اجتماعى، و ثروت و خصال پسندیده
او دارد. عمیدى و سیّد جعفر اعرجى، ضمن اشاره به سکونت او در قزوین و
موقعیّت ممتاز او در این شهر، دو فرزند به اسامى ابوطاهر محمّد و ابوالطیّب
محمّد براى وى ذکر مى‏کنند که آنان نیز داراى ثروت و شهرت به سزایى
بودند. از آنجاییکه خاندان جعفر طیّار در قزوین و نواحى آن سکونت
داشته‏اند، احتمال قوى دارد که مزار کنونى در روستاى حصارخروان متعلّق
به همین سیّد احمد ابوعلى الرئیس باشد که زیاده با حشمت و بزرگوار بود.
و به نقل برخى از محلّیان امامزاده احمد در باغ اختصاصى خود دفن
شده است.

 

 

[1]- بیهقى، لباب الانساب، ص 169 به نقل از: سید محسن امین عاملى اعیان الشیعه، ج 10،
ص 286.

 

[2]- سید محسن امین عاملى، اعیان الشیعه، ج 10، ص 286 و 287.

 

[3]- همان، ج 10، ص 287.

 

[4]- نعمه‏الله جزایرى، الانوار نعمانیه 1: 380.

 

[5]- جامع الانساب 1: 79.

 

[6]- همان 1: 80، روضاتى مى‏افزاید که در کتب معتبره نسب مانند مجد المجدى فى أنساب
الطالبیین، تألیف ابوالحسن محمد بن على علوى عمرى عمد (عمده‏الطالب فى أنساب آل أبى طالب، تألیف ابن عنبه)، کشاف (المشجر الکشاف لتحقیق أصول الساده‏الاشراف، تألیف عمیدى نجفى) و صحا (سراج الدین رفاعى) مدفن أحمد بن موسى (ع) را در جایى نشان نداده‏اند. امّا عدم الوجدان لا یدل على عدم الوجود، نیافتن بر وجود نداشتن نیست. ابو نصر بخارى اقدم علماى انساب تصریح دارد که مدفن أحمد بن موسى المبرقع در شیراز است.

 

[7]- جهت اطلاع بیشتر به مبحث بقعه احمد بن موسى در اسفرائین رجوع کنید.

 

[8]- بعنوان مثال، ن.ک. محمد هاشم خراسانى، منتخب التواریخ، ص 552. محلاتى، ریاحین
الشریعه، ج 3، ص 539. سید محمد على صادق قاضى طباطبائى، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص 323 و...

 

[9]- تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا: 325-324.

 

[10]- شرح حال و زندگانى ابوالحسن على بن زید بیهقى معرف به ابن فندوق متوفى 565 ه.ق در مقدمه کتاب «لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب» جلد اول، از صفحه 145 تا 158 ذکر شده است به آنجا رجوع شود.

 

[11]- لباب‏الانساب 2: 441، اصطلاح «درج» میان علماى انساب به معنى بلاعقب و یا داراى
فرزند دختر است.

 

[12]- همان 1: 56-57.

 

[13]- ابوسعید عبدالکریم بن محمدالشافعى المروزى، التجیر فى المعجم الکبیر، ج 2، ص186.

 

[14]- لباب الانساب 1: 51، مهاجران آل ابى طالب: 89.

 

[15]- لباب الانساب 1: 423.

 

[16]- الشجرة المبارکه: 101، الفخرى: 22. الوافى بالوفیات 4: 184.

 

[17]- مشاهد العلویین فى تتمة مقاتل الطالبیین: 351.

 

[18]- سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 3، ص 192. سیدعبدالرزاق کمونه، آرامگاه‏هاى
خاندان پاک پیامبر، ص 26.

 

[19]- شیخ عباس فیض، گنجینه آثار قم 2: 170-171، سیداحمد فدائى، جغرافیاى شهرستان
اسفراین: 88-77.

 

[20]- محمدبن حسن قمى، تاریخ قم، ص 182. شیخ عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، ص 172-171.

 

[21]- الشجرة المبارکة: 95، منتقله الطالبیة: 220.

 

[22]- ن.ک. محمد جواد نجفى، ستارگان درخشان، ج 9، ص 82.

 

[23]- ن.ک. بحرالعلوم، تحفه‏العالم، ج 2، ص 29 به نقل از: روضاتى جامع الانساب، ج 1، ص
80. همچنین ن.ک.: سید محمد قاضى طباطبائى، تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء، ص 325.

 

[24]- مامقامى، تنقیح المقال، ج 1، ص 97.

 

[25]- روضاتى، جامع الانساب، ج 1، ص 177.

 

[26]- عمادالدین حسین اصفهانى حسین عمادزاده، مجموعه زندگانى چهارده معصوم، ص 1009.

 

[27]- ن.ک. نعمه‏الله جزایرى، الانوار نعمانیه، ج 1، ص 381 و ج 4، ص 300. سیدمحمد على
قاضى طباطبائى، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص 5-323.

 

[28]- الانوار نعمانیه 1: 381.

 

[29]- جزایرى در جایى دیگر همین نظریه را تکرار مى‏کند. ن.ک. به همان مآخذ، ج 4، ص 300.

 

[30]- تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا ع،: 323.

 

[31]- همان: 324

 

[32]- همان: 324.

 

[33]- همان: 5-324.

 

[34]- المجدى فى الانساب: 128، منتهى الآمال 2: 352،  سراج الانساب 1: 72، عمده‏الطالب: 165، البدر مشعشع فى ذریة موسى آل مبرقع: 3.

 

[35]- منتهى الآمال 2: 352، آرامگاههاى خاندان پاک: 215.

 

[36]- منتهى آلامال 2: 353.

 

[37]- همان2: 353، المجدى فى انساب: 129.

 

[38]- سراج الانساب 1: 73.

 

[39]- همان 1: 74.

 

[40]- بدر مشعشع: 4، منتهى الامال 2: 352، منتخب الدّین، الفهرسة: 8، جامع الانساب 1: 79-81، جنات ثمانیه: 865، آرامگاه خاندان پاک: 216، عمده‏الطالب: 165.

 

[41]- بهجة الامال فى شرح زبدة المقال 2: 8-157.

 

[42]- همان 2: 158.

 

[43]- همان 2: 158.

 

[44]- همان 2: 158.

 

[45]- همان 2: 160-157 و مقایسه کنید با: الانوار النعمانیه 1: 1-380،
ریاض العلماء: 110-106، لولؤه البحرین: 97، تنقیح المقال: 97، فوائد الرضویه: 39، الذریعه 7: 64 و 3: 385.

 

[46]- بیان حرف دروغ از روى مصلحت.

 

[47]- گنجینه آثار قم 2: 172-170.

 

[48]- گنجینه آثار قم 2: 171.

 

[49]- همان 2: 172-171.

 

[50]- بهجة الامال فى شرح زیده المقال 2: 8-157.

 

[51]- گنجینه آثار قم 2: 172.

 

[52]- همان 2: 172.

 

[53]- الانوار نعمانیه 1: 380.

 

[54]- جامع الانساب 1: 78-74.

 

[55]- همان 1: 78.

 

[56]- همان 1: 80.

 

[57]- زرکوب شیرازى، شیراز نامه: 197.

 

[58]- ابوالقاسم جنید شیرازى، شدالازار: 289.

 

[59]- ابن بطوطه، تحفة النظار فى غرائب الامصار و عجائب الامصار و
عجائب الاسفار 1: 127.

 

[60]- نزهه‏القلوب: 138.

 

[61]- بحارالانوار 11: 367.

 

[62]- فارسنامه ناصرى: 154.

 

[63]- حدیقة الشریعه: 692.

 

[64]- روضات الجنات 1: 60.

 

[65]- ریاض القدس و حدائق الانس: 31.

 

[66]- هدیة الاحباب 3: 23.

 

[67]- الکنى و الالقاب 2: 322.

 

[68]- منتهى الامال: 364.

 

[69]- ریحانة الادب 3: 168. مؤلف ریحانه‏الادب مى‏نویسد: «امامزاده اعظم احمد بن موسى بن جعفر صادق ع... قبر شریفش در شیراز مزار عامه مردم بوده و به شاهچراغ و سیدالسادات معروف است. و... (صاحب) شدالازار: در ایام مأمون به شیرازنامه... در شیراز وفات یافت و یا نوشته‏اند مقتول گردید... حمدالله مستوفى در نزهه‏القلوب، سید نعمت الله جزایرى در انوارالنعمانیه. آقاى محمد على کرمانشاهى در مقامع الفصل صاحب حدائق در چند جا از لؤلؤة البحرین، میرزا افندى در ریاض العلماء... تصریح کرده‏اند بر اینکه مرقد شریف احمد بن موسى بن جعفر (ع) همین مزارى است که در شیراز موجود و به شاه چراغ معروف است. مضمون عبارت انوار النعمانیة این است که احمد (بن موسى) و محمد (بن موسى) فرزندان موسى بن جعفر (ع) هر دو در شیراز مدفون و محل تبرک و زیارت شیعه است. این کلام انوارالنعمانیه مابین دو قول مختلف که یکى نسبت دادن ابن بقعه موجود و معروف به شاهچراغ یا امامزاده سیدمحمد بن موسى بن جعفر است. چنانچه از بعضى نقل شده و دیگرى منسوب بودن آن به امامزاده احمد بن موسى بن جعفر است چنانچه در غایت اشتهار است» (محمد على مدرسى، ریحانه‏الادب، ج 3، ص 168).

 

[70]- آثار العجم: 445.

 

[71]- تنقیح المقال فى علم الرجال 1: 97.

 

[72]-با جود این نباید تصور کرد که جنبه‏هاى افسانه‏اى یک واقعه از اعتبار
شخصیتى که موضوع آن واقعه را تشکیل مى‏دهد، مى‏کاهد. افسانه‏اى شدن یک حادثه تاریخى ممکن است اعتبار آن را با تردید همراه سازد. اما هیچ گاه ارزش شخصیتى که با آن واقعه ارتباط دارد، مخدوش نمى‏کند.

رواج جنبه‏هاى افسانه‏اى در فرهنگ یک سرزمین بعضا نشان دهنده آن است که مردم آن سرزمین تا چه اندازه نسبت به قهرمانان و شخصیت‏هاى تاریخ و فرهنگ خود عشق و علاقه مى‏ورزند. یکى از دلایل منسوب کردن برخى از اماکن به امامزادگان و نوادگان ائمه اطهار علیه السلام محبت و علاقه وافر مردم به خاندان آل ابى طالب ع است. هرچند که برخى از بقاع داراى جنبه‏هاى رؤیایى و ساختگى هستند. این ویژگى در هیچ کدام از سرزمین‏هاى جهان اسلام با این خصوصیات به چشم نمى‏خورد.

 

[73]- هدیه احمدیه: 14-8، شیراز: 5-323، وى به اشتباه آنچه را که
صاحب «شدالازار» درباره آشکار شدن مرقد حسین بن موسى الکاظم سید علاء الدّین حسین آورده با ماجراى پیدایش قبر أحمد بن موسى(ع) در آمیخته است. مقایسه کنید؛ شیراز: 5-323 را با شد الازار: 260.

 

[74]- آثارالاحمدیه، تألیف جلال‏الدین محمد مجدالاشراف که در سال 1323 ه.ق به طبع رسیده است. از این مؤلف کتابى با عنوان «حالات فیض آثار احمد بن موسى الکاظم شاه چراغ در سال 1345 از سوى انتشارات کتابخانه احمدى منتشر شده است که با نسخه قدیمى آثارالاحمدیه اختلاف دارد. با وجود این، کتاب اخیر در واقع همان آثار الاحمدیه است که با تغییراتى تجدید چاپ شده است. مجدالاشراف به هنگام تألیف آثار الاحمدیه، متولى آستان احمدى و سر سلسله طایفه ذهبیه شیراز بوده است. منتخب التواریخ: 68. ناگفته نماند که این احتمال نیز وجود دارد که مآخذ کتاب آثار الاحمدیه، کتاب «آثار احمدى» باشد. این کتاب اخیر الذکر توسط «غیاث الدین هبه‏الله» در سال 1105 به فارسى منتشر شده است. که بنام شاه سلطان حسین صفوى نگاشته شده است.

این مآخذ احتمالاً قدیمى‏ترین کتاب مستقل در شرح حال احمد بن موسى (ع) است. غیاث الدین، هبه‏الله به گفته صاحب الذّریعه إلى تصانیف الشیعه» متولى آرامگاه احمد بن موسى (ع) بوده است. وى نسخه‏اى از این کتاب را در کتابخانه حسینیه نجف که از مجموعه موقوفات سیدرضا فرزند ابوالقاسم استرآبادى بوده است گزارش کرده است.

عین عبارت او چنین است: کتاب در احوال احمد بن مویس (ع): ترجمه احمد بن موسى دفین شیراز المعروف به شاه چراغ، و هو الشریف أحمد بن الامام موسى بن جعفر علیهماالسلام، لخادمه الخازن لروضته الموالى غیاث الدین هبه‏الله، فارسى، ألفه سنة 1105 و جعله باسم شاه سلطان حسین الصفوى، و سماه «آثار أحمدى» و قد فانتا ذکره فى محله. و رأیت النقل عن هذا الکتاب بالخصوصیات التى ذکرناها فى مجموعة هى من موقوفات‏السید رضا بن أبى القاسم الاسترآبادى موجود فى مکتبة الحسینیة فى النجف الأشرف (الذریعة الى تصانیف الشیعه، ج 4، ص 152 به نقل از روضاتى، جامع الانساب، ص 74 و 75). کتاب کنزالانساب نیز که مؤلف آن سیدعطا حسین ابن سلطان احمد قادرى منعمى حسنى حنفى است از نظر ارزش و اعتبار همانند بحرالانساب است و قابل اعتماد نمى‏باشد این کتاب نیز در سال 1302 در بمبئى به چاپ رسیده است. کتاب هدیه احمدى تألیف محمد جعفر شاملى، شاهچراغ تألیف محمد هادى سلاحى و شیراز تألیف على سامى برغم کوشش و دقت مؤلفان آنها متأسفانه اغلاط دو کتاب فوق الذکر نیز در آنها تکرار شده است.

 

[75]- مؤلف تذکره بحرالانساب و مجمع الاعقاب که خود را از نژاد حبیب بن مظاهر مى‏داند، میرزا محمّد ملک الکتاب شیرازى نام دارد. این کتاب در سال 1335 ه . ق در بمبئى چاپ شده است.

 

[76]- تل گلى بحرالانساب: 148.

 

[77]- پیرزوال همان ماخذ: 148.

 

[78]- چراغ مرموز همان مأخذ: 148.

 

[79]- جهت اطلاع از شخصیت شیخ خفیف الدین شیخ کبیر ن.ک. فصل پنجم کتاب.

 

[80]- اما امیر عضدالدوله که فطرتى پاک داشت، همان مأخذ: 149

 

[81]- داستان تل گِل چراغ خانه پیرزن و آنچه را که امیر شخصا در عالم خواب و بیدارى دیده بود به عرض مى‏رسانند. همان مأخذ: 150.

 

[82]- سنگ یشم از گونه‏هاى عقیق است که به رنگ سبز تیره و متمایل به سیاه مى‏باشد.

 

[83]- یقین حاصل مى‏کند که مدفن امامزاده همین جاست و این توفیق نصیب دولت امیر عضدالدوله شده است. همان مأخذ: 150.

 

[84]- قدیفه لباس پرزدار، حوله.

 

[85]- بحرالانساب ادامه مى‏دهد که: شیخ خفیف الدین به نزدیک تخت رسید، حضرت دست خود را که انگشترى در آن دیده مى‏شد از قطیفه خارج و به طرف او دراز کرد. شیخ نزدیک تخت آمد و دست و پاى آن حضرت را بوسه داد و انگشتر از انگشت مبارک آن حضرت خارج ساخت. همان مأخذ: 150.

 

[86]- بر روى انگشترى «میر احمد بن موسى» منقوش بود. همان مأخذ: 151.

 

[87]. نوعى طبل کوچک دوتایى.

 

[88]. بحرالانساب ادامه مى‏دهد که چون: عضدالدوله خواست انگشترى را در دست نماید،
شیخ خفیف‏الدین او را منع نمود و گفت که این عمل به مقام امامزاده سوء ادب است و پیشنهاد کرد که انگشترى را در خزانه ذخایر سلطنتى نگاه دارند، تا در روزها و مواقع خاص به آن انگشتر تبرک جسته که موجب دوام دولت تو شود. امیر عضدالدوله این پیشنهاد را پذیرفت و مقرر داشت انگشتر را در حقّه‏اى مرصّع نهاده و محفوظ بدارند. مدت‏ها به همین منوال از انگشتر مبارک محافظت شد و در مراسم اعیاد و ایام مبارک جهت میمنت به آن تبرک مى‏جستند. و در غزوات و جنگ‏ها به واسطه همین انگشتر فتح و پیروزى نصیب او و لشکریانش شد. تا اینکه روزى بنا بر ضرورتى امیر عضدالدوله انگشتر را طلب کرد. اما آن را نیافتند. عضدالدوله بسیار اندوهگین و پریشان شد و تصور کرد پایان دولتش فرا رسیده یا این که خازن جواهرات سلطنتى انگشتر را پنهان کرده است. از شدت خشم و دلتنگى دستور داد تا خازن را به قتل رسانند. خزانه دار که خود را بى تقصیر مى‏دانست به روضه مطهر احمد بن موسى پناه آورد و با حالت زار و نیاز چاره مشکل خود را از آن حضرت استدعا نمود. تا اینکه بار دیگر امیر عضدالدوله آن حضرت را در خواب مى‏بیند و به وى مى‏گوید که انگشتر در نزد ماست و خازن خود را عتاب مکن که بى‏تقصیر است و انقراض دولت تو تا این زمان بسیار باقى است و از این جهت غم بر خود راه مده به جاى این انگشتر شیخ خفیف‏الدین را بفرست تا تاجى که سبب افتخار تو باشد برایت ارسال کنیم.(؟!)

امیر چون از خواب بیدار شد بسیار مسرور و خوشحال شد و خزانه‏دار را طلبید و از او دلجویى کرد. آنگاه این موضوع را با شیخ کبیر در میان گذاشت. شیخ و چند تن از خواص بر سر تربت مطهر حاضر شدند. آن موضع را حفر کردند و در سرداب را گشودند، بوى عطر همه حاضران را معطر کرد. سپس شیخ خفیف‏الدین که مهیاى شرفیابى بود، وارد روضه مطهر شد. باغى دید که از هر طرف آن اشجار و انهار جارى برقرار است همه جا سیرکنان مى‏رفت تا به میان آن روضه رسید. صفه‏اى مشاهده کرد که از چهار طرف آن نهرهاى آب روان بود و تختى بر بالاى آن زده شده بود. بر روى تخت فردى با لباس‏هاى فاخر نشسته و تاجى جواهرنشان بر سر وى و تاجى دیگر که از یشم ساخته شده بود در برابر وى قرار داشت. شیخ وقتى به پاى تخت رسید به وى الهام شد که تاج را برداشته و مراجعت نماید و...

چون چشم عضدالدوله بر تاج افتاد از فرط خوشحالى اشک شوق ریخت و چون خواست آن را بر سر گذارد، شیخ مانع شد و فرمود: «دستور دهید دو تاج به همین شکل بسازند و مقدارى از یشم‏هاى این تاج را در آن بگذارند. یکى را پادشاه اسلام پناه و دیگرى را حقیر بر سر گذاشته و اصل را به میمنت و مبارکى نگاه دار تا دولت و دودمان و نام نیک تو باقى بماند. امیر عضدالدوله پذیرفت و تاج را در خزانه سلطنتى محفوظ داشت و در خاندان وى این تاج به یادگار بماند. (بحرالانساب: 3-151) مجدالاشراف نیز به ذکر ماجراى گم شدن انگشترى و دریافت تاج پرداخته است وى مفقود شدن انگشترى را هنگامى مطرح مى‏کند که امیر عضدالدوله دچار مرض صعب العلاجى مى‏شود و بدین مناسبت به خزانه سلطنتى مى‏رود که متوجه ناپدید شدن انگشتر مى‏شود و در خواب حضرت احمد بن موسى (ع) به وى مى‏فرماید که انگشتر را اگر بازستادم در عوض آن تاج مبارک پدرم را (!؟) که در این دخمه نزد من است به تو خواهم داد تا در دنیا و آخرت باعث سرافرازى و مفاخرت تو شود... هنگامى که امیر مى‏خواهد ماجراى خواب خود را به شیخ خفیف‏الدین بازگو کند، شیخ قبل از آنکه وى سخنى بگوید از ماجرا خبر مى‏دهد. اما ادامه ماجرا به گونه‏اى که صاحب بحرالانساب شرح مى‏دهد، اتفاق نمى‏افتد. به جاى اینکه شیخ تاج را بستاند، امیر عضدالدوله به درون دخمه مى‏رود و تاج را مى‏ستاند. مجدالاشراف مى‏نویسد که وقتى امیر عضدالدوله به درون دخمه رفت نور جمال با کمال آن مظهر لطف ذوالجلال بر دریچه چشم آمالش تافت، ذات فرشته صفاى مقدس آن اقدس و انفس مخلوقات را مشاهده نموده تکیه فرموده و چشم مبارک بر هم نهاده و همان انگشتر که از خزانه آن سلطان ناپدید شده بود، در انگشت داشت و تاجى دوازده ترک در پیش روى آن حضرت (احمد بن موسى) مشاهده کرد و ناگاه آوازى شنید که‏اى عضدالدوله، در این (انگشتر) معذورى اما به آنچه مأمورى اقدام کن و هیچ اندیشه منماى که خداوند کسى را به غلط دولت ندهد و اگر شایسته این دولت نبودى، کسى چنین منزلتى به تو نمى‏داد و اکنون تاج را بستان که شیخ انتظار تو را مى‏کشد و... مجدالاشراف در توصیف تاج مى‏نویسد؛ تاج دوازده تَرک دارد و هرکس که این دوازده ترک بر تارک خود بنهد و ترک دوازده خصلت کند ترک دنیا و ترک حب دنیا، تَرک طعام و لباس حرام، ترک فعل حرام، ترک بخل، ترک دل‏آزارى مردم و تَرک ریا رستگار خواهد شد. مجدالاشراف در مقدمه کتاب خود نیز با طرح حدیثى از امام موسى کاظم (ع) (بدون ذکر مأخذ) روایت مى‏کند که حضرت فرمود هرکس که خواهد مشرف به تاج شریف شاهانه (؟) شود او را تَرک دوازده چیز لازم است و مُتحتّم است که قلم عفو بر گناهان او کشیده شود و انوار محبت و صفا بر دل او تافته، سزاوار این کسوت صفوت آیت گردد و در زمره «اَلا أنّ اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» مندرج شود. آثارالاحمدیه: 10-1.

 

[89]. سوره بقره آیه 150 (مگویید کسانى که در راه خدا کشته مى‏شوند مردگانند، بلکه زندگانند و لیکن نمى‏دانید)

 

[90]. آثار الاحمدیه: 6-4.

 

[91]- فارسنامه ناصرى: 154.

 

[92]- بحارالانوار 11: 276، الانوار نعمانیه 1: 380، جامع الانساب 1:
78-74، و...

 

[93]- تجارب الامم تألیف ابن مسکویه 421 ه.ق که وقایع سال‏هاى 369 الى 395 را نگاشته
است نام برد. ابن مسکویه خزانه دار و وزیر خاندان آل بویه در فارس بود. همچنین اصطخرى صاحب «مسالک و ممالک» (تألیف 340 ه.ق) که خود در دوران حکومت آل بویه در فارس زندگى مى‏کرده، در کتاب خود علاوه بر نکات جغرافیایى به برخى از حوادث تاریخى نیز اشاره دارد. در سایر منابع اصلى و تخصصى این دوره که نگارنده بررسى کرده است هیچ گونه مطلبى در زمینه فوق الذکر یافت نشد. براى اطلاع ن.ک. به: عباس پرویز، تاریخ دیالمه و غزنویان، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. تهران 1336. على اصغر فقیهى، آل بویه، چاپخانه دیبا، تهران 1366. شاهنشاهى عضدالدوله، انتشارات اسماعیلیان، تهران 1337. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ج 2، (بخش ششم). امیرکبیر، تهران 1367... تاریخ ایران کمبریج، ج 4، (بخش هفتم)، امیرکبیر، تهران 1363.

 

[94]- سال درگذشت شیخ کبیر را مورخان، متفاوت ذکر کرده‏اند از جمله در سال‏هاى 331، 371، 391 نیز آورده‏اند. صاحب ریاض العارفین مدت عمر وى را 124 سال ذکر کرده است که بنا بر گفته وى وفات شیخ سال 331 مى‏باشد.

 

[95]- الکامل فى التاریخ 7: 108.

 

[96]- عطار نیشابورى در تذکره‏الاولیاء طى حکایتى از همنیشینى عضدالدوله دیلمى و شیخ کبیر نام مى‏برد. که در آن حکایت دو صوفى به قصد دیدار شیخ به خانقاه وى مى‏روند ولى درمى‏یابند. که شیخ در سراى امیر عضدالدوله است. آنها به شیخ سوء ظن مى‏برند که در سراى سلاطین چه مى‏کند. آن دو تصمیم مى‏گیرند تا بازگشت شیخ، گشتى در شهر و بازار بزنند. تا در بازگشت شیخ را در خانقاه بیابند. در بازار شهر براى دوختن جیب‏هاى خرقه خود به دکان خیاطى مى‏روند. از قضا قیچى خیاط گم مى‏شود و آن دو متهم و دستگیر مى‏گردند. بالاخره آن دو را به سراى امیر عضدالدوله مى‏برند. در آنجا مورد شفاعت قرار مى‏گیرند و شیخ به صوفیان هشدار مى‏دهد که سوءظن شما بى‏جا نبود، اما من در دربار سلاطین از پى این چنین کارها آمده‏ام. تذکره‏الاولیاء: 2-501.

 

[97]- هزار مزار، ترجمه شدالازار: 394.

 

[98]- فارسنامه ابن بلخى که در سال 405 تألیف شده هیچ گونه اشاره‏اى به مدفن احمد بن
موسى ع ندارد. چنانچه بپذیریم آشکار شدن مرقد احمد بن موسىع، توسط امیر مقرب الدین مسعود بدر در سال‏هاى 658-623 صورت گرفته است، مطرح نشدن این موضوع در فارسنامه ابن بلخى با توجه به تقدم تاریخى تألیفات کتاب بر واقعه، مى‏تاند دلیلى بر عدم پیدایش مرقد احمد بن موسى(ع) در عصر عضدالدوله قلمداد شود. منابع دیگرى که تا قبل از عصر اتابکان فارس یعنى بین سال‏هاى 543 تا 686 تألیف شده و از مدفن احمد بن موسى (ع) در شیراز و یا مکان دیگرى نام نبرده‏اند عبارتند از ارشاد، شیخ مفید (تألیف سال 412 ه.ق) جمهرة الانساب العرب، ابن حزم اندلسى (456-384 ه.ق)، عیون اخیار الرضا، شیخ صدوق (متوفى 381 ه.ق)، اختیار معرفة الرجال، محمدکشى (از اعلام قرن چهارم و معاصر یا شیخ صدوق)، اصول کافى، شیخ کلینى، (سال تألیف 412 ه.ق) و همچنین المجدى فى الانساب، محمد بن علوى العمرى (تألیف سال 423 ه.ق).

 

[99]- براى اطلاع ن.ک. به فصل پنجم کتاب.

 

[100]- مسجد جامع نو شیراز در عهد اتابکان فارس ساخته شده است. این مسجد را از این نظر مسجد نو گفته‏اند، که نسبت به مسجد جامع عتیق شیراز که از عهد صفاریان به جا مانده بود، جدیدالاحداث بود.

 

[101]- شیرازنامه: 7-196.

 

[102]- عین عبارت صاحب شدالازار به این شرح است «ولم یوقف على قبره حتى ظهر فى
عهدالامیر مقرب الدین مسعود بن بدر، فبنى علیه بناء و قیل وجد فى قبره کما هو صحیحا طرى اللون لم یتغیر و علیه فاضه سابغه و فى یده خاتم نقش علیه «العزة لله احمد بن موسى» فعر فوه به، ثم بنى علیه الاتابک ابوبکر، بناء ارفع منه،... شدالازار، به تصحیح محمد قزوینى: 90-289.

 

[103]- شدالازار: 90-289، هزار مزار: 35-333.

 

[104]- نزهة القلوب: 138، بحارالانوار 11: 3776، فارسنامه ناصرى: 154،
آثارالعجم: 445، شب‏هاى پیشاور: 119، شیخ عباس قمى، الکنى و الالقاب: 3-322، محمّد على مدرس، ریحانة الادب 3: 9-168.

 

[105]- صاحب شدالازار مى‏نویسد: «ثم ان الخاتون تاشى و کانت خیره ذات تسبیح و صلاة بنت علیه قبّة رفیعه و بنت بجنبها مدرسه عالیه و جعلت مرقدها بجواره فى سنة خمسین و سبع مائه» شدالازار: 2-291.

 

[106]- صاحب شیرازنامه که معاصر ملکه تاشى خاتون بوده است. از روى ادب نام ملکه تاشى خاتون را نیاورده است.

 

[107]- شیرازنامه: 198.

 

[108]- ابن بطوطه، سفرنامه: 5-204.

 

[109]- هزار مزار، به تصحیح دکتر نورانى وصال، پاورقى: 291، آثارالعجم: 445-448، شب‏هاى
پیشاور: 120، بحارالانوار 11: 276
. عناوین واقف و کاتب در ابتدا و انتهاى هرکدام از مجلدات این قرآن نفیس و کم نظیر که با آب طلا نوشته شده، چنین آمده است: «وقف هذا الجزء الثلاثین من کلام رب العالمین على المشهد الاعظم الامام احمد بن موسى سلام الله علیه، الخاتون الاعظم مالکة مملکة السلیمانیة، عصمه‏الدنیا والدین، تاشى خاتون دامت عصمتها و عظمتها وقفا مؤیدا صحیحا تقبل الله منها». و در انتهاى هر جزء نیز نوشته شده است:

«کتب القیر فى ایام الدولة السلطان الاعاظم مالک رقاب ملوک العالم، جمال الملة و الدنیا الشیخ ابواسحق خلدالله ملکه، العبد یحیى الجمالى الصوفى غفرالله ذنوبه، فى سنه ست و اربعین و سبع مائه 746 ه.ق بدالملک شیراز».

و نیز در پشت اول نوشته شده است:

«اما بعد حمدالله و الصلواة على نبیه و اله فقد وقفت هذاالجزء من کلام المبین على المشهد المعظم الامام الاعظم مظهر کلمه‏الله ثمرة شجرة النبوة احمد بن موسى الرضا سلام الله علیه، الخاتون المعظمه سلطان الخوانین عصمه‏الدنیا والدین تاشى خاتون دامت عصمتها، وقفا صحیحا تقبل الله منها».

و نیز در پشت صفحه آنها نوشته شده است:

«کتب اضعف عبادالله تعالى و احوجهم الى عفو فى ایام سلطنته السلطان الاعظم مولى ملوک اسلاطین العجم جمال الحق و الدنیا والدین الشیخ ابواسحق خلدالله ملکه الى یوم البعث و النشور پیر یحیى الصوفى الجمالى فى سنه ست و اربعین و سبع مائه حامدا و مصلیا و مسلما تسلیما بدرالملک شیراز حرسه الله».

این قرآن‏ها هم‏اکنون در موزه پارس شیراز نگهدارى مى‏شود.

 

[110]- آثار العجم: 446،  فارسنامه: 68، بحارالانوار 1: 276-277.

 

[111]- شدالازار: 290.

 

  • ۱۶۷۵

امامزاده احمد ـ حصار خروان 1

شرح حال احمدبن موسى علیه‏السلام 3

شخصیت و فضائل احمد بن موسى علیه‏السلام 5

نقش احمد بن موسى علیه‏السلام در قیام ابوالسرایا: 9

علل جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیه‏السلام 14

پذیرش امامت احمد بن موسى الکاظم علیه‏السلام 19

بیعت احمد بن موسى  علیه‏السلام و مردم مدینه با على بن موسى الرضا علیه‏السلام 21

اوضاع سیاسى عصر مأمون. 30

زمینه‏هاى قیام احمد بن موسى علیه‏السلام 37

علل قیام 41

جغرافیاى تاریخى قیام 47

سرزمین پارس.. 51

منزلگاه‏ها و مسیر عبور کاروان برادران امام رضا علیه‏السلام 53

ملاحظاتى درباره مسیر حرکت کاروان. 55

مبداء حرکت کاروان. 57

مسیر حرکت کاروان. 62

آغاز قیام 65

جدال و پیکار. 68

نیرنگ دشمن. 70

زندگى مخفیانه و شهادت احمد بن موسى علیه‏السلام 72

مؤلف هدیه احمدیه. 73

اعقاب احمد بن موسى علیه‏السلام 74

ملاحظاتى درباره مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام 78

 

بقعه باشکوه این امامزاده کنار جاده آبیک به قزوین ـ کیلومتر 18 ـ در روستاى حصارخروان واقع شده است.

 

بناى قبلى که از خشت‏وگل بود، در سال 1362 ه . ق  تخریب گردید و بناى کنونى با همّت حاج رمضان الهى ساخته شد. بناى زیباى کنونى به ابعاد 20×20 متر است که ایوان مرتفع آن در شمال واقع شده و ارتفاع آن بیش از 8 متر مى‏باشد. در جانبین ایوان، دو گلدسته بلند به ارتفاع 5/22 متر تعبیه شده که سراسر آن با کاشى‏هاى ملوّن در زمینه گل و بوته و اسماى جلاله
تزیین گردیده و بالاى آن مأذنه‏اى کار گذاشته شده است. در بالاى درِ ورودى، کتیبه‏اى طلایى رنگ در زمینه لاجوردى بر روى کاشى به این مضمون قرار دارد: «السلام علیک یا احمد بن موسى بن جعفر7.»

امامزاده محمّد ـ حسین ‏آباد

بقعه این امامزاده در میان روستاى حسین‏آباد[1] و در شمال رودخانه شاهرود، در 3 کیلومترى جنوب رازمیان با چشم انداز فوق العاده زیبا و دیدنى واقع شده است.

بنا از داخل به صورت 8 ضلعى است و هر یک از اضلاع آن دو متر مى‏باشد. در چهار ضلع اصلى بقعه، درى تعبیه شده و در بالاى اضلاع طاقچه و محرابچه احداث شده است.

بقعه، قدیمى و از دو گنبد تشکیل یافته و پوشش اوّل آن عرقچینى به قطر 6 و ارتفاع 2 متر و از خارج به صورت کلاه خودى به ارتفاع تقریبى 5/4 متر مى‏باشد. در بالاى درِ جنوبى که فعلاً مسدود شده، پنجره گچى مشبکى
تعبیه شده است. شالوده بنا از سنگ لاشه و ملاط گچ ساخته شده و در تعمیرات دوره قاجاریّه از آجر پخته و ساروج استفاده شده و بنا متعلّق به دوره صفویّه است.

امامزاده محمّد ـ اصطلبر

مشهور به «سیّد محمّد»، بقعه این امامزاده در ابتداى روستاى اصطلبر، در پانصد مترى شهر الموت واقع شده است.

بقعه به صورت مربّع مستطیل و به ابعاد 8×10 متر است که درِ آن از جانب جنوب باز مى‏شود و صندوقى به ابعاد 80/1×10/1 در میان بقعه قرار دارد.

امامزاده کنعان ـ پررود

بقعه این امامزاده در ابتداى روستاى پررود، در 12 کیلومترى شمال باختر رازمیان واقع شده است.

بنایى نسبتا قدیمى که از سنگ لاشه و ملاط گچ ساخته شده و در سالیان اخیر با گچ اندود شده است. بقعه به اندازه یک متر از سطح صحن ارتفاع دارد و توسّط سه پلکان به ایوان آن راه مى ‏یابد. ایوان بقعه به ابعاد 5/2×7 و
ارتفاع 3 متر است که توسّط 12 ستون چوبى و سقف چوبى احداث شده و از جانب جنوب شروع و تا شرق بقعه ادامه دارد.

اتاق مرقد به ابعاد 5×5 متر است که چهار زاویه آن را با ایجاد گوشواره به دایره تبدیل نموده و در نتیجه گنبد کلّه قندى به قطر 5/4 و ارتفاع 3 متر بر آن استوار شده است. در وسط این فضا، ضریح آهنى به ابعاد 20/2×2 متر به صورت مشبک قرار دارد که با رنگ طلایى نقاشى شده است.

امامزاده قاسم ابراهیم و نرجس خاتون ـ چوسر

مشهور به «سه تن»، بقعه این امامزادگان در 28 کیلومترى خاور معلم کلایه، در میان روستاى چوسر واقع شده است.

بقعه، بنایى ساده و مستطیل شکل به ابعاد 6×9 متر است که از خشت و  گل ساخته شده و در میان آن صندوق چوبى از مراقدِ امامزادگان محافظت مى‏ نماید.

امامزاده قاسم ـ لیا

بقعه این امامزاده در میان قبرستان عمومى روستاى لیا، در 20 کیلومترى جنوب شهر قزوین واقع شده است.

بنا شامل یک اتاق مدور خشت و گلى به قطر 5 و ارتفاع 6 متر است و درِ آن از جانب شمال باز مى‏شود. در وسط اتاق، ضریحى که هشتاد درصد را فرا گرفته قرار دارد. این ضریح از نوع آهنى مشبّک به ابعاد 2×5/2 متر است.
بر فراز بقعه گنبدى کلاه خودى به قطر 3 و ارتفاع 3 متر قرار دارد که نماى داخلى آن کاه و گل و گچ و از خارج ایزوگام مى‏ باشد.

امامزاده قاسم ـ شهر تاریخى سمیران

اولین بنائى که در مسیر مجموعه آثار واقع در اطراف قلعه سمیران قرار دارد، بناى امامزاده قاسم است که از نظر وسعت و فضائى که در بر گرفته، بعد از بناى قلعه، بزرگترین بناى این منطقه به شمار مى ‏رود.

بناى امامزاده قاسم از پنج قسمت مختلف تشکیل یافته که در کنار یکدیگر و متصل بهم بنا شده ‏اند.

بقعه: محلى که مرقد امامزاده را در بر گرفته در قسمت شرقى مجموعه بنا قرار دارد. این بقعه در داخل عبارتست از یک چهار ضلعى که طول هر ضلع آن 95/4 متر است. در چهار گوشه بنا در ارتفاع چهار مترى از کف با قرار دادن چهار الوار ضمن ایجاد چهار مثلث در چهار کنج، مقطع چهار گوشه را به هشت گوشه تبدیل نموده‏اند. این نوع کاربندى که ساده‏ترین نوع آن به شمار مى‏رود در بین سایر آثارى که در سرزمین قزوین مورد بررسى قرار گرفته تابه حال دیده نشده است. بر روى طرح هشت ضلعى دیواره‏اى به ارتفاع 20/1 متر برپا شده و سپس گنبد به نسبت مرتفع بنا بر روى آن ساخته شده است.

امامزاده قاسم ـ زرشک

بقعه این امامزاده در 16 کیلومترى شمال خاور قزوین، و در ابتداى روستاى زرشک[1] واقع شده است.

بنا بر روى تپّه‏اى با چشم انداز زیبا واقع شده و متأسّفانه بسیار ساده و به صورت یک اتاق مربّع شکل به ابعاد 8×8 متر است. دو در، در جانب جنوب و شمال دارد. دو ستون جهت برقرارى سقف به ارتفاع پنج متر در
وسط اتاق تعبیه شده است. بین این دو ستون یک ضریح چوبى به ابعاد 20/1×20/2 متر قرار دارد که به صورت مشبک و زیبا ساخته شده است.
کف و ازاره حرم به اندازه یک متر موزائیک شده و الباقى آن گچ اندود است.

امامزاده قاسم ـ زاجکان

بقعه این امامزاده در خارج از آبادى زاجکان از بخش طارم سفلى واقع شده است.

بنایى ساده از خشت و گل است که به صورت مربّع شکل و به ابعاد 4×4و به ارتفاع 2 متر ساخته شده و در میان آن صندوق چوبى قدیمى به ابعاد 5/1×1 متر قرار دارد. این بقعه در دو سال قبل تجدید بنا شده است. اهالى
امامزاده قاسم را با عنوان قاسم بن احمد یاد مى‏کنند. از آنجایى که منطقه طارم مقر و محل سکونت سادات طیارى از نسل حضرت جعفر طیار علیه‏السلام بود، لذا بعید نیست که خفته در این مکان شاهزاده قاسم بن احمد بن حسن بن زید بن عبداللّه‏ بن قاسم الادیب بن اسحاق الاطرف بن عبداللّه‏ الجواد بن جعفر الطیار علیه‏السلام.[1]

امامزاده قاسم ـ آئین

بقعه این امامزاده در پایین محلّه روستاى آئین از بخش رودبار الموت، در 11 کیلومترى شمال باختر معلّم کلایه واقع شده است.

این بنا در درّه‏اى که شبیه آب بند در اطرافش ساخته شده واقع شده و به صورت یک بقعه کوچک مدور قدیمى است که مانند برج کوتاهى به قطر 5 و ارتفاع 6 متر است. گنبد بنا از داخل عرقچینى و از خارج با ایجاد یک فضاى کاذب به هرمى شیروانى تبدیل شده است. شالوده بنا از سنگ لاشه و ملاط گل است و در مرمّت اخیر از سیمان جهت استحکام بنا استفاده شده است.

امامزاده قاسم ـ آتان

بقعه این امامزاده در محلّه بالاى روستاى آتان، در 25 کیلومترى خاور معلم کلا یه با چشم انداز زیبا واقع شده است.

بقعه به صورت مربّع و به ابعاد 5×5 متر است که از خشت و گل ساخته شده و داراى گنبدى به ارتفاع 4 متر است.

امامزاده غیب ـ اردک

بقعه این امامزاده در خارج از روستاى اردک از بخش طارم سفلى، بر روى تپّه‏اى مشرف بر آبادى، و در کنار درخت سرو کهنسالى واقع شده است.

اهالى دور یک سنگ بزرگ را سنگ چین نموده‏اند و مدعى اند که امامزاده‏اى در آنجا غیب شده است.

  • ۱۲۰۸

امامزاده غایب ـ ورتوان

بقعه این امامزاده در دو کیلومترى خارج از روستاى ورتوان،[1] پس از عبور از میان درختان گردو، بر روى تپّه‏اى مشرف بر درّه و مقابل روستا با چشم انداز فوق العاده زیبا، در 31 کیلومترى شمال خاور قزوین واقع شده که
بیش از 13 کیلومتر جاده خاکى و شوسه دارد.

بقعه به صورت یک اتاق مستطیل شکل به ابعاد 7×12 متر مى‏باشد که جهت رفتن به آن باید از 21 پلکان عبور نمود. ایوان بقعه رو به جانب مشرق قرار دارد و صحن زیارتگاه حدود سیصد متر مربّع است که دور آن محصور
شده است.

امامزاده على النقى ـ زرجه بستان

بقعه این امامزاده در جنوب مسجدِ بزرگ روستاى زرجه بستان، و حدود سه متر پائین‏تر از مسجد، در 33 کیلومترى شمال خاور شهر قزوین واقع شده است.

بناى قبلى که از خشت و گل بود در سال 1347 ه . ش تخریب شد و بجاى آن بناى با شکوهى به صورت هشت ضلعى ساخته شد که هر یک از اضلاع آن 2 متر و داراى چهار در در چهار جهت مى‏باشد. بقعه از بیرون به
صورت مربّع است و بر فراز آن گنبدى شلجمى به قطر 8 و ارتفاع 7 متر تعبیه شده است.

در وسط بقعه ضریح چوبى به ابعاد 20/1×2 و ارتفاع 50/1 متر قرار دارد. دور تا دور بقعه را به عرض 3 متر ایوانى ساخته‏اند و سه ورودى هلالى شکل به آن افزوده‏اند. علاوه بر این ایوان، ایوان دیگرى در غرب بقعه احداث شده و نماى خارجى گنبد ورق زرد است.

امامزاده على اکبر و خیر خاتون ـ کوچنان

بقعه این امامزادگان در ابتداى روستاى کوچنان در 10 کیلومترى شمال خاور معلّم کلایه واقع شده است.

بناى امامزاده در میان درّه‏اى که صخره‏اى بزرگ از دل کوه بیرون زده، ساخته شده است و در میان این غار کوچک صندوق چوبى به ابعاد 20/1×40/1 متر قرار دارد و دور آن حدود 15 متر فضاى مسقف ایجاد
شده است. زیارتنامه‏اى در دیوار بقعه نصب است که توسّط حاج ملا ابوالقاسم بن ملا على کوچنانى بر روى تخته چوبى نوشته شده بود و توسّط محمدطاهر جعفرى فرزند شیخ موسى کوچنانى در سال 1375 شمسى مجددا کتابت شده است. در این زیارتنامه که مربوط به دو قرن گذشته است، امامزاده على اکبر را از فرزندان امام هفتم علیه‏السلام معرّفى نموده و نام خواهرشان را سیّده خیرخاتون ذکر مى‏ نماید.

مقبره پیر سفید ـ محلّه پنبه ریسه

در محله پنبه‏ ریسه، بین میدان‏گاه و حمام میرزا کریم و طرف جنوب، مقبره پیرى است که به «مزار پیرسفید» معروف است. نام صاحب قبر معلوم نیست و به احتمال قوى  از آن یکى از بزرگان صوفیه است؛ شاید هم آرامگاه: «شیخ جمال الدین رشیق القطنى» باشد که یکى از دوازده تن مریدان شیخ نجم الدین کبرى و ساکن همین محلّه یعنى پنبه ریسه بوده و در سنه 650 ه . ق درگذشته است. آرامگاه مزبور، چهار طاق مسقفى است که با آجربنا شده و در وسط آن قبرى است که دور آن محجرى چوبى نصب گردیده است.

امامزاده على ـ گابرى

بقعه این امامزاده در میان روستاى گابرى از بخش طارم سفلى، در 63 کیلومترى شمال باختر قزوین بر سر کوهى مشرف به جاده قدیم شمال و پس از تونل با چشم انداز مناسب واقع شده است.

بنایى مربّع مستطیل و به ابعاد 7×9 متر است که در وسط آن دو ستون آهنى جهت برقرارى سقف احداث شده و دو در در جانب جنوب و شمال دارد و چهار پنجره جهت نورگیرى در چهار جهت آن تعبیه شده است.
صورت قبرى در وسط بقعه است که تا کنون موفّق به ساخت آن نشده‏ اند و تنها روى آن پارچه نهاده ‏اند.

امامزاده على‏ اصغر ـ زرآباد

منطقه‏اى که اکنون در تقسیمات کشورى به نام بخش رودبار الموت، مى‏شناسیم، سرزمینى است وسیع و کوهستانى واقع در شمال قزوین. مطابق نوشته جغرافى نویسان اسلامى این منطقه جزو سرزمین دیلم. بلکه مرکز آن بوده[1]. و قرنها جایگاه نفوذناپذیر آزادى‏خواهان و شیعیان آل صلى علیه‏السلام از جمله علویان، و از قرن پنجم تا هفتم، مهمترین مرکز اسماعیلیه الموت، یعنى حسن صباح و جانشینان او به شمار مى‏رفته است.
مرکز این بخش «معلّم کلایه» است که در 84 کیلومترى شهرستان قزوین قرار دارد.

قریه زرآباد، که مزار امامزداده على‏اصغر در آن جاى دارد از بزرگترین آبادیهاى «بالاولایت» منطقه رودبار الموت است و از قزوین از مسیر جاده رودبار ـ الموت ـ 81 کیلومتر فاصله دارد.

این آبادى پرجمعیّت زیبا پربرکت و داراى سابقه تاریخى است به
خصوص به اعتبار بقعه مشهور امامزاده على‏اصغر و نیز «درخت چنار
خونبار»  در آن قرار گرفته است نام آن را در کتابها و نوشته‏هاى مذهبى و
تاریخى فراوان مى‏یابیم.

نسب امامزاده علىاصغر

متأسّفانه در مزار امامزداده على‏اصغر، هم‏اکنون اثرى که ما را در شناخت
نسب آن حضرت یارى کند، وجود ندارد با این همه مى‏کوشیم تا به مدد
بعضى از اسناد و متون مذهبى، تاریخى و با رجوع به منابع مستند نسبى تا
حدّى از نسب امامزاده على‏اصغر مطّلع شویم.

در باب نسب این امامزاده در آثار متأخرین پنج قول وجود دارد؛

1. ابن على شیرازى در کتاب مقتل سفینة النجاة (تحریر 1260 ه ق، ص
142) صاحب مزار زرآباد را برادر امام موسى کاظم علیه‏السلام دانسته است.

2. به استناد سیاق نوشته صاحب کتاب چنار خونبار (تألیف 1150 ه ق)
به نقل از مینودر یا باب الجنّة قزوین بقعه زرآباد را متعلّق به فرزند بلافصل
امام کاظم علیه‏السلام، یعنى على‏اصغر بن موسى الکاظم علیه‏السلام مى‏دانند، نام و نسبى که
هم‏اکنون این امامزاده بدان شهرت دارد.

3. در متن فرمان مورّخ 1307 ه ق صاحب مزار «حضرت امامزاده محمّد
اصغر سلاله امام همام حضرت امام موسى کاظم علیه‏السلام»است، و در حاشیه
همین فرمان «على‏اصغر» ذکر شده است.

4. در کتابچه دستور العملهاى دارالسلطنه قزوین، نام صاحب مزار،
على‏اصغر آمده است.

5. مطابق نوشته موجود در نزد یکى از مطلّعین قزوین، نام صاحب مزار
چنین است: محمّدبن على بن موسى بن جعفر علیه‏السلام، مشهور به على‏اصغر، (به
نقل از آقاى سیّد فخرالدّین حسینى، از اعضاى تولیت کنونى امامزاده.)[2]

بد نیست بدانیم که در دهکده جیرین ده فاراب عمارلو که هم مرز رودبار
الموت و در جنوب آن قرار دارد، بقعه امامزداه‏اى وجود دارد با همین نام و
نسب یعنى: امامزداده على‏اصغر بن امام موسى کاظم علیه‏السلام[3]. مرحوم علّامه
سیّد جعفر بحرالعلوم نیز مزارى را که در بیرم شیراز وجود دارد را به فرزند
بلافصل امام موسى کاظم علیه‏السلام نسبت داده است[4].

شخصیّت مدفون در بقعه

امّا این ادّعاها نمى‏تواند صحیح باشد، زیرا على بن موسى علیه‏السلام همام امام
رضا علیه‏السلام امام هشتم شیعیان است که در مشهد مقدّس مدفون مى‏باشد. امّا
برخى معتقدند که امام موسى کاظم علیه‏السّلام فرزند دیگرى به نام على
داشته است[5].امّا او ملقّب یا مشهور به اصغر نبوده، و بر فرض اینکه این
شخص وجود خارجى داشته باشد، هیچ مدرکى بر دفن آن در زرآباد نیست
و از طرفى تعدّد مزارات به این نام، باعث ردّ دیگرى است و این در صورتى
است که شخصیّت مدفون در بقعه زرآباد قزوین «معلوم و ناب و نسب
شریف او در کتب معتبر انساب بیان شده است.

علّامه نسّابه ابن طباطبا از اعلام قرن پنجم هجرى، ضمن واردین به شهر
قزوین مى‏نویسد: ابو على محمّد الأصغر بن أحمد سکین [السرماورد] بن
جعفر بن محمّد الاکبر بن زید الشهید امام زین العابدین
علیه‏السلام در قزوین مى‏زیسته
و داراى چندین فرزند بوده من جمله: ابویعلى حمزه‏الاکبر که از بزرگان رواة
حدیث و از طبقه شیوخ شیخ کلینى رحمه‏الله بوده است، و عبّاس او مکنّى به
ابوطالب و از بزرگان سادات در قزوین بوده است، و زید، و على، و حمزة
الاصغر، و حسن، و آمنه، و ستکا و میمونة و أم الحسن، و أمّ ابراهیم[6].

از آنجاییکه در متن فرمان مورّخ 1307 ه ق، صاحب مزار، حضرت
امامزداده محمّد اصغر معرفى شده و این با نام این شخصیّت مطابقت دارد،
و از آنجاییکه وضع کینه جهت تعظیم و احترام است و کنیه در میان عرب
امامزاده محمّد اصغر، ابو على بوده است، از اینرو ابوعلى محمّد اصغر به
على اصغر شهرت یافته است. این سیّد جلیل القدر، از بزرگان سادات
حسینى وارد در شهر قزوین است که به احتمال قوى در ابتداى قرن چهارم
وفات یافته است. جالب اینکه قبور چند تن از فرزندان او نیز در روستاهاى
اطراف زرآباد موجود و آنان نیز به فرزندان امام موسى کاظم علیه‏السلام مشهور و
معروف مى‏باشند که على التحفیق اشتباه، بلکه آنان از سادات حسینى
مى‏باشند آنچه مسلّم است این است که شخصیّت مدفون در بقعه أبو على
محمّد الأصغر بن أحمد بن جعفر بن محمّد الأکبر بن زید الشهید بن امام زین
العابدین
علیه‏السلام مى‏باشد.

بناى ساختمان امامزاده علىاصغر

در میان متون تاریخى باز مانده ـ که متضمن بعضى اطّلاعات در باب
اوضاع و احوال رودبار الموت است ـ و تألیف آنها به پیش از 1113 ه ق باز
مى‏گردد از چگونگى ساختمان و بقعه امامزاده على‏اصغر نشانى نمى‏یابیم،
جز آنکه از نوشته سیّد ظهیرالدّین مرعشى در تاریخ گیلان و دیلمستان چنین
بر مى‏آید که قریه زرآباد در قرن نهم بسیار مشهور و آباد بوده است[7].
قدیم‏ترین مأخذى که تنها از زیارتگاه زرآباد و «چنار خونبار» نامى برده است
کتاب چنار خونبار (نوشته 1113 ه ق) و اثر دیگرى به همان نام است که
چند سال پس از نوشته کتاب قبلى تالیف شده است.

ابن على شیرازى در سفینة النجات (تحریر 1260 ه ق) از بقعه امامزاده
على‏اصغر نام برده است. محمّد على خان رشوند در کتاب مجمل (تحریر
1277 ه ق) از این زیارتگاه به عنوان (بقعه متبرکه) یاد کرده. واعظ اصفهانى
متوفّى 1329ه ق در نفایس الفنون و فاضل در بندى در اسرار الشهاداة هم
درباره این زیارتگاه و درخت چنار خونبار آن، سخن رانده‏اند، در کتاب‏هایى
که بر شمردیم، به شیوه معمارى و تاریخ آن، و چگونگى ساختمان بقعه
زرآباد اشاره نشده است. تنها نوشته‏اى که وضعیّت معمارى بقعه را در دوران
متاخر بیان مى‏کند، نوشته مختصر دکتر ورجاوند است. او قبل از تخریب
بناى نسبتا قدیمى بقعه آن را از نزدیک دیده و وصف کرده است. به لحاظ
ویژگى خاص این بنا و تفاوت آن با معمارى سایر امامزاده‏هاى منطقه، نوشته
دکتر ورجاوند را نقل مى‏کنیم: «بناى امامزاده زرآباد در نوع خود بین کلیه
امامزاده‏هاى سرزمین قزوین نمونه است. بناى مزبور عبارت از محوطه
چهارگوشه‏اى است که در چهار نما اطراف آن هر طرف چهار قوس نعل
اسبى که بر روى سقفهاى آجرى مدور بر پا گشته‏اند، مشاهده مى‏گردد. دور
تا دور بنا در فاصله ستونها به ارتفاع یک متر نرده‏اى مشبک قرار گرفته است.
پوشش بنا از هر طرف کمى جلو آمده و دوره پیدا کرده است. وجود سه چنار
کهنسال در اطراف بنا که شاخ و برگهایش بر فراز امامزداده قرار دارد، منظره
بسیار جالب و دلپذیرى را به وجود آورده است[8].

قابل ذکر است که در سالهاى اخیر، متولیان این بقعه ساختمان قدیمى
امامزاده را تخریب و تجدید بنا کرده‏اند. اکنون این امامزاده علاوه بر
ساختمان بقعه، و ضریح مناسب، داراى مسجد و فضاى سبز و محوطه
وسیع براى عزادارى به ویژه در ایّام عاشورى است[9].

دو گزارش خواندنى

استاد على‏اکبر مهدى‏پور دو گزارش خواندنى درباره این بقعه و شخصیّت
مدفون در آن در کتاب اجساد جاویدان بیان مى‏کند. یکى سالم ماندن جسد
امامزاده پس از صدها سال، و دوّم درخت خونبار چنار که تاکنون از خون
باریدن فارق نشده، آن دو گزارش را به طور تفصیل ذیلاً بیان مى‏کنیم:

«زرآباد» یکى از قصبات قزوین، و در نزدیکى قلعه الموت قرار دارد و همه
ساله هزاران نفر از چهار گوشه ایران براى مشاهده «چنار خونبار» به آنجا
مى‏روند تا جارى شدن خون را از درخت چنار در روزهاى عاشورا به
چشم ببینند.

نگارنده سطور روز دهم محرّم 1412 ه ق با جمعى از دوستان به زرآباد
رفته. روان شدن خون را از این درخت با چشم خود دیده است[10].

مرحوم آیه‏اللّه‏ سیّد موسى زرآبادى متوفّاى 1353 ه ق در کتاب کرامات
مى‏نویسد: «سرازیر شدن خون از این درخت در روزهاى عاشورا تا سال
1322 ه ق (سال تالیف کتاب) هرگز تخلّف نکرده است.»

آنگاه از پدرش سیّد على زرآبادى نقل مى‏کند که مدت 30 سال روزهاى
عاشورا در زرآباد حضور داشته، و خون از درخت جریان یافته است. سپس
از جدّش سیّد مهدى زرآبادى نقل مى‏کند که در تمام عمرش هرگز سرازیر
شدن خون تخلّف نداشت. به واسطه جدّش سیّد مهدى، از پدرش
آغامیربزرگ نقل کرده که او نیز همه ساله شاهد جریان خون از این درخت
بوده است[11].عمرش گذشته باشد[12]. آن درخت اصلى که بیش از یکهزار
سال عمر کرده بود، به تدریج خشک شده، و اخیرا به هنگام تجدید بناى
بقعه امامزاده بریده شده است.

در شب عاشوراى 1312 ه ق آقاى حاج سیّد محمّد مجتهد نقل فرمود
که ایشان در ایّام اقامت خود در نجف اشرف به ایران آمده بود و مدّتى در
زادگاه خود زرآباد اقامت داشت. در آن ایّام یکى از نوجوانان زرآباد امامزاده
را در خواب دیده بود، به ایشان فرمود که «ریشه درخت من را اذیّت مى‏کند».

آن شخص رؤیاى خود را به مرحوم حاج سیّد محمّد گفته بود، به دستور
ایشان جمعى از افراد صالح در حضور ایشان به امامزاده رفته، قبر را شکافته
بودند و مشاهده کردند که ریشه درخت همانند بالشى زیرسر امامزاده قرار
دارد و به تدریج ریشه رشد کرده، فضاى بعد را در قسمت زیر سر پر کرده
است و بدن امامزاده نیز ترو تازه و بر سر مبارکش جاى ضربتى بود[13].

فرمان تولیت بقعه امامزاده علىاصغر علیه‏السلام

متن فرمان: بسم‏اللّه‏ تعالى شأنه العزیز، الملک للّه‏ تعالى

 

تا که دست ناصرالدّین خاتم شاهى گرفت

 صیت داد و معدلت از ماه تا ماهى گرفت

 

الملک للّه‏ تعالى حکم همیون شد، از قرار فرمان جهان مطاع همایون
تولیت بقعه منوره حضرت امامزاده محمّد اصغر سلاله امام همام حضرت
امام موسى کاظم علیه‏السلام واقع در قریه زرآباد من اعمال قزوین از قدیم الایام با
پدر و نیاکان جناب آقا سید حسین مجتهد زرآبادى بود و نسلاً بعد نسل به
خود او رسید. این اوقات که مشارالیه وفات یافته و از او یک نفر صبیه مسمّاة
به صدیقه بیگم خانم باقى است و تولیت بقعه متبرکه به او منتهى مى‏شود
علیهذا امر و مقرر مى‏فرمائیم که میلغ بیست و پنج هزار تومان و پنجهزار و
هفتصد و پنجاه دینار صرف روشنائى بقعه مبارکه را که همه ساله از بابت
تیول دودانگ قریه زرآباد وقفى در دستور العمل قزوین به خرج منظور است
از محل مزبور دریافت نموده و به خرج منظور از محل مزبور دریافت نموده
به مصرف روشنائى برساند و مبلغ هفت تومان و یکهزار و هشتصد دینار نقد
و مقدار نود و سه من و کسرى جنس مستمرى آن مرحوم را تماما در حق
مشارالیها مرحمت و برقرار فرمودیم که از سنه آتیه بارس ئیل و ما بعدها همه
ساله مستمرى خود را بعد از وضع رسوم موافق خرج آمده دستورالعمل
دریافت و صرف معاش نماید. مقرر انکه حکّام و مباشرین حال و استقبال
امور دیوانى قزوین از قرار این منشور قدر دستور همایون معمول دارند و
مستوفیان عظام شرح فرمان مبارک را در دفاتر خلود و دوام ثبت و ضبط
نموده در عهد شناسند. حرّر فى شهر رجب المرجب 1307 (ه . ق).

(متن حاشیه فرمان): مبلغ بیست و پنج تومان و پنج هزار و هفتصد و
پنجاه دینار به صیغه صرف روشنائى بقعه امامزاده على اصغر علیه‏السلام و مبلغ
هفت تومان و یکهزار و هشتصد دینار نقد و مقدار نود و سه من و بیست سیر
غله به صیغه مستمرى به اسم مرحوم آقا سید حسین زرآبادى در
دستورالعمل هذه السنه بارس ئیل قزوین به خرج منظور شده است. از سنه
آتیه از قرار فرمان به اسم صبیه مرحوم آقا سید حسین از بابت محل مزبور
خرج خواهد آمد.

(متن حاشیه دوم فرمان): مبلغ بیست و پنج هزار تومان و پنجهزار و
هفتصد و پنجاه دینار به صیغه صرف روشنایى امامزاده على اصغر و مبلغ
هفت تومان و یکهزار و هشتصد دینار نقد و مقدار نود و سه من و بیست سیر
جنس به صیغه مستمرى در دستورالعمل قزوین در هذه السنه اودئیل به اسم
مرحوم آقا سید حسین مجتهد زرآبادى منظور شده.

(ظهر فرمان): فرمان داراى 42 مهر و امضاست، از جمله: «دفتر استیفا،
دفتر سرکار انشاى خاصه، قوام الدوله، مجدالملک، معاون الملک،...»

پیشینه تاریخى موقوفه و واقف آن

به استناد اظهار آقا سید فخرالدّین حسینى ـ از اعضاى تولیت کنونى
امامزاده على اصغر  علیه‏السلام ـ واقف دودانگ ملک زرآباد، موضوع فرمان مورد
بحث، یکى از سادات صفوى است به نام «شاه زینب خانم»، ظاهرا ماخذ
سخن او، نوشته یا سندى است که نزد یکى از مطلعین ساکن قزوین موجود است.

بى تردید، این شاه زینب خانم، باید «شاهزاده زینب بیگم» دختر شاه
طهماسب اول صفوى حسنى موسوى باشد، که از محترم‏ترین بانوان حرم
شاه عباس بوده و شاه در بیشتر امور با او مشورت مى‏کرده است. به شهادت
فرمانها و وقف نامه‏هاى موجود، این بانوى صفوى موقوفاتى داشته که
موقوفه او بر بقعه متبرکه حضرت عبدالعظیم در رى، (به تاریخ 997 ه . ق) از
آن جمله است. علاوه بر این تجدید بناى مزار شاهزاده حسین علیه‏السلام در قزوین
و کتیبه سردر جنوبى همین بقعه (به تاریخ 1040 ه . ق) از کارها و یادگارهاى اوست.

بعضى از احکام بخشى از موقوفات او را شاه سلیمان در تاریخ 1084
ه . ق تجدید کرده و بعضى بر اثر حوادث و گذشت ایام از بین رفته است.

از آنجا که قزوین در سال 955 ه . ق به دست شاه طهماسب پایتخت
ایران شد و نواحى کوهستانى شمال قزوین ـ از جمله گیلان و روبار الموت ـ
به تصرف حکام صفوى در آمد، وجود موقوفاتى از این خاندان در این منطقه
و توجه به آنها به این گونه امور بعید به نظر نمى‏آید. با وجود این نگارنده این
سطور در منابع مذهبى، تاریخى و وقف نامه‏هایى که به همین منظور از نظر
گذرانده، از واقف این موقوفه، نام و نشانى نیافت.

پس از این توضیح مختصر باید گفت آنچه از کتابچه دهات خالصه و
موقوفات و املاک انتقالى... از قدیم الایام تا 1296 بر مى‏آید این است که
تمام قریه زرآباد در دوره ناصرى خالصه به حساب آمده و از وقف دودانگ
آن ذکرى نشده است، در حالى که به موجب فرمان حاضر، معلوم مى‏شود که
دو دانگ این آبادى وقف بوده و حاکم وقت ـ یعنى ناصرالدّین شاه ـ عواید
ناشى از دودانگ وقفى را به عنوان «تیول» به آقا سید حسین مجتهد زرآبادى
واگذار نموده است. مى‏توان چنین تصور کرد که این موقوفه سرنوشتى
همانند بعضى موقوفات در دوره ناصرى داشته، بدین معنى که به علت
ضعف متولى و قدرتمندى حاکمان وقت، اداره مستقل آن از دست متولى آن
بیرون آمده و تحت اراده حاکم وقت قرار گرفته و او این دو دانگ وقفى را
چون املاک خالصه و شخصى خود به حساب آورده است، با این تفاوت که
مبلغى از درآمد آن را به عنوان تیول براى مصارف روشنایى و مستمرى
متولّى منصوب، بر قرار کرده است.

از نام واقف و چگونگى این موقوفه که بگذریم، بى فایده نیست که از یک
مأخذ با ارزش که در آن از موقوفه مذکور یاد شده، سخنى به میان بیاوریم.
این مأخذ کتاب مجمل است، تألیف محمّد على خان رشوند. مؤلّف در
صفحه 33 کتاب خود بدون آنکه از نام واقف موقوفه و متولى آن یاد کند،
میزان درآمد وقفى قریه زر آبد را در سال 1271 ه . ق، چنین محاسبه کرده
است: «زر آباد دودانگ وقف، نقد: چهارده تومان. جنس: سه خروار و بیست
من. فرع: دو تومان و هشت هزار و دویست دینار.»

روشن است که این نوشته قدمت موقوفه زرآباد را تایید مى‏کند، اما در
باب میزان وجه اختصاص یافته در فرمان دوره ناصرى براى تامین روشنایى
بقعه امامزاده على اصغر علیه‏السلام و مستمرى متولى آن یعنى آقا سید حسین
مجتهد زرآبادى، باید گفت که این مطلب عینا و بى کم و کاست، در سه
دستورالعمل دارالسلطنه قزوین در سالهاى اودئیل (1292 ه . ق)، تنگوزئیل
(1282 ه . ق) و قوى ئیل (1314 ه . ق) ثبت و منظور شده است.

به استناد کتاب مجمل و دستورالعمل‏هاى یاد شده، قریه زرآباد در دوره
ناصرى جزء تیول نوّاب اسحاق میرزا (ولد على نقى میرزا رکن الدوله) بوده
است. رکن الدوله پسر هشتم فتحعلى شاه است و از سال 1222 ه . ق تا
میانه سال 1238 ه . ق و از سال 1239 ه . ق تا 1250 ه . ق حاکم قزوین
بوده است.

آقا سید حسین مجتهد زرآبادى

اطلاعات ما در باب شرح احوال و زندگى آقا سید حسین مجتهد زرآبادى
ـ متولى امامزاده على اصغر زرآباد ـ و خاندان او بسیار ناچیز و اندک است.

از فرمان تولیت مؤرخ 1307 ه . ق مربوط به امامزاده على اصغر علیه‏السلام،
معلوم مى‏شود که تولیت امامزاده، نسلاً بعد نسل، متعلّق به این خاندان بوده
تا آنجا که به او و تنها فرزندش صدیقه بیگم خانم منتهى شده است. از این
مطلب مى‏توان چنین استنباط کرد که خاندان او در میان مردم، مشهور به
دیانت و تقوا بوده‏اند. از همین فرمان بر مى‏آید که او در سال 1307 ه . ق
وفات یافته است.

میرزا محمّد حسین حسنى فراهانى در سفرنامه خود، وى را در شمار
شش تن از «علماى معروف» قزوین در سال 1302 ه . ق نام مى‏برد که اسامى
آنان چنین است: حاجى ملا آقا، شیخ صادق، حاجى سید ابوتراب، آقا سید
جعفر، آقا سید حسین زرآبادى و آقا شیخ صالح.

در دستورالعمل حکومتى قزوین ـ در زمان حاکمیت سلطان احمد میرزا
عضد الدوله ـ مربوط به سال اودئیل (= 1292 ه . ق) و تنگوزئیل (1282
ه . ق) نام او دیده مى‏شود، که مبلغ هفت تومان و یکهزار و هشتصد دینار نقد
و مقدار نود و سه من و کسرى جنس حق تولیت امامزاده مذکور را دریافت
مى‏داشته، که با توجه به تاریخ فوت او، یعنى 1307 ه . ق مى‏بایستى این
مبلغ را یگانه بازمانده او، صدیقه بیگم خانم، دریافت کرده باشد.

مرحوم سید محمّد على گلریز در بخش «خاندانهاى قزوین» در کتاب
مینودر یا باب الجنه قزوین، درباره او نوشته است: «آقا سید حسین زرآبادى
در کوچه دارالشفا مى‏نشست و از اهل تقوا بود و در مسجد آقا سید على
(واقع در زرگره کوچه) امامت مى‏کرد.»

تذکّر این نکته نیز مفید است که در میان اسامى علماى دوره ناصرى
قزوین، سه نام ـ با اندکى اختلاف ـ خودنمایى مى‏کند که گاه با هم خلط شده‏اند:

1. آقا سید حسین مجتهد زر آبادى (متوفى 1307 ه . ق)

2. آقا سید حسین مجتهد (قزوینى) فرزند سید على قزوینى که تا محرم
سال 1318 ه . ق در قید حیات بوده است.

3. حاجى سید حسین، فرزند سید احمد مرعشى، که با برادر خود سید
حسن، مشترکا تولیت آستانه حضرت شاهزاده حسین علیه‏السلام قزوین را عهده دار
بوده‏اند. او در ع 1ـ1317 ه . ق وفات یافته است.

متولیان امامزاده على اصغر علیه‏السلام

در باب متولیان گذشته و حال امامزاده على اصغر علیه‏السلام، مى‏توان گفت که با
عنایت به اسامى بعضى متولیان، معلوم مى‏شود که آنان از عالمان و
شخصیّت‏هاى معروف قزوین و رودبار الموت بوده‏اند. به طورى که دانستیم
بعد از آقا سید حسین زرآبادى، امر تولیت به تنها بازمانده خاندان او، یعنى
صدیقه بیگم خانم محول شده و ظاهرا نسل این خانواده بعد از فوت صدیقه
بیگم خانم، منقطع و تولیت این بقعه شریفه به شخصیّت‏هاى دیگرى که در
پى نام بعضى از آنان را مى‏آورم، سپرده شده است:

1. آیت‏اللّه‏ حاج شیخ عبدالکریم روغنى قزوینى؛

2. علاّمه آقا سید موسى (بن سید على بن سید مهدى بن میر بزرگ بن میر
فاضل زر آبادى رودبارى (متولد: 1294، وفات: 1353 ه . ق) از اعاظم
علماى سده چهاردهم، که داراى تألیفات بسیار است.

3. آیت‏اللّه‏ سید جلیل زرآبادى، فرزند علاّمه سید موسى زرآبادى.

و اکنون گردش امر تولیت این بقعه متبرکه در عهده این آقایان است: حاج
سید قدیر حسینى، حجت الاسلام و المسلمین سید فخرالدّین حسینى،
اسلام موسوى، سید قریش حسینى.

درخت خونبار

همان طور که پیش از این اشاره کردم، بخشى از شهرت امامزاده على
اصغر علیه‏السلام زرآباد مربوط است به وجود درخت چنار خونبار که در کنار مقبره
امامزاده على اصغر علیه‏السلام قرار دارد. در دوران پادشاهى شاه سلطان حسین
صفوى، موضوع خون آمدن از درخت چنار این بقعه در روز عاشورا، چنان
شهرت داشته که پادشاه صفوى، عالمانى را براى تحقیق صحت و سقم
مسأله به قریه زرآباد فرستاد. از جمله این فرستادگان، میرزا قوام‏الدّین محمّد
بن مهدى حسینى سیفى قزوینى (متوفّاى 1150 ه . ق) بود که به امر شاه
صفوى به زرآباد رفت و رساله‏اى از مشاهدات خود درباره این درخت به نام
چنار خونبار تألیف کرد و براى پادشاه ارسال داشت. پس از میرزا قوام‏الدّین،
عالم دیگرى که در همین منظور به زر آباد سفر کرد، میررضا بن میرقاسم بن
میر باقر بن میر جعفر کامل حسینى قزوینى (از دانشمنان خاندان تقوى،
متوفّاى 1170 ه . ق) بود. از نیز رساله‏اى در این زمینه تألیف کرد که تاریخ
تألیف آن، ماده «چنار خونبار» (به حساب جمل 1113 ه . ق) مى‏شود.

ابن على شیرازى در کتاى سفینة النجات (ص 142)، ملا محمّد صالح
برغانى قزوینى (متوفّاى 1271 ه . ق) در مخزن البکاء (ص 18)، فاضل
دربندى (متوفّاى 1285 ه . ق) در کتاب اسرار الشهادات (ص 586 و 628)،
واعظ اصفهانى (متوفّاى 1329ه . ق) در نفایس الاخبار (ص 342)، محمّد
هاشم خراسانى (متوفّاى 1352 ه . ق) در منتخب التواریخ (ص 232)،
شیخ مجتبى قزوینى در بیان الفرقان، أشرف الواعظین (1361 ه . ق) در
جواهر الکلام فى سوانح الایام (ص 514) و نمازى شاهرودى در مستدرک
سفینة البحار (ج 5، ص 364) نیز موضوع خون آمدن از درخت را در روز
عاشورا و خشک شدن شاخه‏اى که از آن خون جارى شده، نقل کرده‏اند. در
نوشته‏هاى متاخرتر، از جمله در کتاب مینودر یا باب الجنة قزوین و کتاب
سرزمین قزوین دکتر ورجاوند، در همین موضوع مطالبى آمده است.

مزار على اصغر علیه‏السلام در زرآباد، در تمام فصول سال پذیراى زائران و
علاقه‏مندان خاندان پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و آل على علیه‏السلام است. عاشوراى حسینى در
کنار این بقعه و چنار خونبار آن، براى مردم منطقه و کسانى که از راه‏هاى دور
خود را به آنجا مى‏رسانند، شور و حالى وصف‏ناپذیر دارد.

زید شهید علیه‏السلام، جدّ اعلاى امامزاده على‏اصغر

زید بن على علیه‏السلام را «حلیف القرآن»[14] و «زید الأزیاد»[15] مى‏گفتند.

نام پُر افتخار زید بن على علیه‏السلام، با انقلاب خونین و قیام خدا پسندانه‏اش
همراه است و هر کس نام زید علیه‏السلام را شنیده باشد، کم و بیش آوازه قیام و
شهادت او را نیز شنیده است.

او اوّلین سیّد حسینى علوى مى‏باشد که علیه ظلم و فساد و برابر غاصبان
خلافت و شجره ملعونه، یعنى بنى اُمیّه قیام کرد و با وجود آنکه مردى متّقى،
پارسا، محدّث، مفسّر، عالم، جلیل القدر و شریف بود، در میدان نبرد هم همانند جدّ
بزرگوارش حضرت سیّدالشهدا علیه‏السلام شجاع، دلیر و مجاهد به شمار مى‏رفت.

تاریخ تولّد و شهادت زید علیه‏السلام

روز ولادت زید علیه‏السلام مشخّص نیست و بین مورّخان هم در سال ولادتش
اختلاف است.

ابن عساکر (متوفّاى 571 ه . ق) سال تولّد او را 78 ه . ق مى‏داند.[16]

مورّخ دیگرى به نام  محلّى (متوفّاى 652 ه . ق) سال ولادت زید بن
على علیه‏السلامرا سال 75 ه . ق نقل مى‏کند.[17]

گرچه دانشمند بزرگ شیعه، شیخ مفید رحمه‏الله یادى از سال ولادت او نکرده،
امّا نتیجه کلام وى مؤیّد قول ابن عساکر در «تهذیب التهذیب» است؛ زیرا
روایات متفّق است که، حضرت زید علیه‏السلامدر موقع شهادت 42 سال[18] سن
داشت و شیخ مفید رحمه‏اللهسال شهادت آن حضرت را 120 ه . ق مى‏داند؛
بنابراین ولادت او سال 78 ه . ق مى‏باشد. امّا شیخ مفید رحمه‏اللهدر کتاب دیگرش
به نام «مسار الشیعه» سال شهادت زید علیه‏السلامرا اوّل صفر 121 ه . ق ذکر مى‏کند
و ظاهرا این تاریخ را اختیار کرده است.[19] برخى از محقّقین نیز این قول را
پذیرفته و باکم کردن مدّت عمر آن حضرت، یعنى 42 سال، تولّد وى را به
سال 79 ه .ق ذکر نموده‏اند، که این قول مقرون به صحّت مى‏باشد.

مادر زید علیه‏السلام

درباره نام مادر زید علیه‏السلام نیز اختلاف است؛ شمارى از مورّخان و علماى
انساب نام او را «غزاله»[20] نوشته‏اند. بعضى از او به نام «جیّد»[21] یا «جیدا» و
عدّه‏اى دیگر «حیدان»[22] نام برده‏اند، امّا در روایتى آمده که امام سجّاد علیه‏السلاماو
را به نام «حوراء»[23] مى‏خواند.

به هر حال، او کنیزى  شایسته و با نجابت بود که مختار بن أبى عبیده
ثقیفى[24] او را به سى هزار درهم خرید[25]. این بانو آن قدر در نظرش جلوه
کرد و خوشایند او شد که با خود گفت: من لیاقت این زن را ندارم! او شایسته
على بن الحسین علیه‏السلاماست؛ لذا او را به عنوان هدیه‏اى ارزنده به خدمت
امام علیه‏السلامفرستاد.

این بانو از امام چهارم علیه‏السلام داراى سه پسر و یک دختر شد و فرزند اوّل او،
زید علیه‏السلامبود و سه فرزند دیگرش عمر، على و خدیجه نام داشتند.[26]

لقبهاى زید علیه‏السلام

لقب‏هاى زید علیه‏السلام عبارتند از:

1. «شهید» که در بعضى روایات از او به این لقب ذکر کرده‏اند، در حالى که
علماى انساب، زید بن امام موسى کاظم علیه‏السلام را ملقّب به نار (آتش)
نموده‏اند.[27]

2. «حلیف القرآن» یعنى هم پیمان با قرآن. به دلیل ممارست و
ارتباط فراوان او با کتاب خدا، این لقب براى او به یادگار مانده است؛ زیرا وى
مأنوس با این کتاب شریف و مفسّر و مؤلّف کتاب «غریب القرآن»مى‏باشد.[28]

3. «زید الأزیاد» کنایه از مقام والا، عظمت و شخصیّت بى نظیر او
نسبت به هم نام‏هاى او مانند، زید بن حارثه، زید بن ارقم و زید
بن حسن مى‏باشد.[29]

کنیه وى «ابوالحسین» بود و این، از آن جهت است که، زید علیه‏السلامفرزندى به
نام حسین داشت، لذا به آن مکنّى شد.[30]

فضایل علمى و اخلاقى زید علیه‏السلام

زید بن على علیهماالسلام نه تنها در زهد، عبادت، شجاعت، سخاوت و مردانگى
معروف بود، بلکه در علم و دانش نیز یکى از بارزترین چهره‏هاى درخشان
اسلام به حساب مى‏آید.

زید علیه‏السلام در شناخت احکام الهى، فقیهى عمیق و دانشمندى بس سترگ
بود و علم سرشار و دانش بى‏کران او زبانزد دوست و دشمن بوده است.

وى با بیان روایات و احادیثى که از پدر، برادر و برادرزاده‏اش شنیده بود،
سؤال کننده را قانع مى ساخت؛ لذا مقام علمى زید علیه‏السلام در اذهان عمومى و
میان بزرگان صحابه و انصار، معروف و مسلّم بود، تا آنجا که او را عالم آل
محمّد و فقیه اهل بیت
نامیده‏اند.

امام صادق علیه‏السلام درباره‏اش مى فرماید: «رحِمَ اللّهُ زَیْدا إنَّهُ الْعالِمُ
الصَّدُوقُ.»
[31] [یعنى: ]«خدا، زید را رحمت کند او عالمى درست گفتار بود.»

امام هشتم على بن موسى الرّضا علیه‏السلام نیز در مقام تجلیل و ستایش از او
مى‏فرماید: «اِنَّهُ کانَ مِنْ عُلَماءِ آلِ محمّد»[32] [یعنى: ]«او از علماى آل
محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبود.»

همچنین بار دیگر، امام صادق علیه‏السلام، زید علیه‏السلام را با عظمت یاد کرده
و مى‏فرماید:

[یعنى: ]«انَّهُ کانَ مُؤْمِنا وَ کانَ عارِفا وَ کانَ عالِما وَ کانَ صادِقا.»[33]

«او مردى با ایمان، عارف، دانشمند و درست کار بود.»

از این رو، علماى بزرگ و صاحب نظران علم رجال و حدیث، مقام علمى
حضرت زید علیه‏السلام را با عباراتى محکم و رسا بیان کرده‏اند و او را به عنوان
یکى از بارزترین چهره‏هاى فقهى، تفسیرى، و علمى آل محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله
ستایش نموده‏اند.

بیان رساى زید علیه‏السلام

از الطاف خداوند بزرگ در مقام خلقت انسان، یاد دادن بیان به فرزند آدم
است و قرآن کریم در سوره الرّحمن به این موضوع اشاره داشته و مى‏فرماید:

«عَلّمَهُ الْبَیان»[34] [یعنى: ]«خداوند انسان را بیان آموخت.»

درباره زید علیه‏السلام هم نوشته‏اند:

«اِءنَّهُ حُلُّو الِلّسانِ، شَدیدُ الْبَیانِ، خَلیقُ بِتَمْویهِ الْکَلام.»[35]

[یعنى: ]«زید علیه‏السلام زبانى شیرین و بیانى محکم داشت و سازنده کلام
روان بود.»

حفظ مطالب گوناگون و سپردن علوم مختلف به ذهن، نشانه نبوغ و
استعداد قوى و درک عالى انسان به شمار مى‏رود. زید بن على علیه‏السلام نیز مرد
فوق‏العاده، داراى حافظه‏اى قوى بود؛ به طورى که اگر کتابى را فقط یک بار
براى او مى‏خواندند، آن را از حفظ مى‏گفت و بدون کم و کاست
تقریر مى‏نمود.[36]

زید بن على علیه‏السلام قهرمان گفتار و داراى فصاحت و بیانى قوى بود و در مقام
سخن، به عنوان یکى از بهترین فصیحان عرب شناخته شده است.

او در خانه وحى و در دامن ولایت، همه فضایل و کمالات را به ارث برد.
درباره فصاحت و بلاغت او گفته‏اند: «وَ کانَ یَشْبَهُ الأِمامُ عَلیِ بْنِ اَبى طالِب علیه‏السلام
فی فَصاحَتِهِ وَ بَلاغَتِهِ.»[37] [یعنى: ]«او در سخن‏ورى و بلاغت و فصاحت به
جدّش امیرالمؤمنین علیه‏السلامشباهت تام داشت.»

خالد بن صفوان در همین  رابطه مى‏گوید: فصاحت، خطابه، زهد، تقوا و
عبادت در بنى هاشم به زید علیه‏السلام منتهى مى‏شود. من او را در مجلس خلیفه
هشام بن عبد الملک دیدم، زید علیه‏السلامچنان او را با بیان محکمش کوبید و
مجلس را بر او تنگ کرد که راه فرارى نداشت.[38]

ابواسحاق سبیعى نیز مى‏گوید:

«رَأَیْتُ زَیْدَ بْنِ عَِلیٍّ علیه‏السلام فَلَمْ اَرَفی أَهْلِه مِثْلُهُ أَفْضَلَ وَ کانَ أَفْصَحَهُمْ لِسانا وَ
أَکْثَرَهُمْ زُهدْا وَ بَیانا.»[39]

[یعنى: ]«من کسى را همانند زید علیه‏السلام در فضل، فصاحت لسان، کثرت زهد
و خوبى بیان در عصر او ندیدم.»

قیروانى در کتاب زهرالآداب مى‏گوید:

زید بن على علیه‏السلام مردى دین‏دار، شجاع و از بهترین نوادگان هاشم بود. او
خوش کلام و نیکو رفتار بود. سران بنى امیّه به حکّامانشان در عراق
مى‏نوشتند: نگذازید مردم کوفه با زید علیه‏السلامتماس بگیرند، چون او زبانى
برّنده‏تر از شمشیر، تیزتر از نوک نیزه و مؤثّرتر از سحر و کهانت که در گره‏ها
دمیده شده، دارد.[40]

زید بن على علیه‏السلام مفسّر و همراز قرآن

همان طورى که گفته شد، یکى از القاب زید علیه‏السلام «حلیف القرآن»[41] یعنى
«هم‏راز قرآن» بود و همیشه با قرآن سروکار داشت و از ذکر خدا و کتاب او
غافل نبود.

امام باقر علیه‏السلام مى‏فرمایند: روزى پدرم زید را خواست و دستور داد تا قرآن
بخواند. او خواند. سپس پدرم آیات مشکل قرآن را از او پرسید، و او یکى
یکى جواب صحیح مى‏داد. پدرم این قدر تحت تأثیر استعداد فوق العاده و
دانش و اُنس او با قرآن زید علیه‏السلام قرار گرفت، که برخاست و بین دو چشم
زید را بوسید.[42]

زید علیه‏السلام مى‏گوید: «خَلَوْتُ بِالْقُرآنِ ثَلاثَ عَشْرَةَ سَنَةً أقرَأَهُ و أَتَّدَبِّرُهُ.»[43]

[یعنى: ]«سیزده سال با قرآن خلوت کردم آیات آن را مى‏خواندم و درباره
آن مى‏اندیشیدم.»

ابونصر بخارى، از ابن ابى‏جارود روایت مى‏کند:

«قَدِمْتُ الْمَدینَةَ فَجَعلْتُ کُلَّما سَأَلْتُ عَنْ زَیدٍ بنِ عَلیَ، قیلَ لی ذاکَ حَلیفُ
الْقْرانِ ذاکَ اُسْطُوانَةُ الْمَسجِدِ.»
[44]

[یعنى: ]«به مدینه که آمدم و از هر کس حال زید را پرسیدم، در جوابم
گفته مى‏شد: منظورت همان حیلف القرآن، همان ستون مسجد است.»

آرى، او آن قدر با مسجد و عبادت اُنس گرفته بود که اکثر اوقات خود را
در آن جا مى‏گذراند؛ به طورى که چون ستونى از ستون‏هاى مسجد
جلوه مى‏کرد.[45]

او در تشخیص معانى قرآن و طرز قرائت آن صاحب نظر بود و در
بحث‏هاى خود همیشه با الهام از این کتاب، خصم را مغلوب مى‏ساخت.
درباره زید علیه‏السلامگفته‏اند: «وَکانَتْ لَهُ فیهِ قَرائَةٌ خاصَّةٌ.»[46]

[یعنى: ]«او قرائت خاصى در قرآن داشت.»

ایشان کتابى در این زمینه تألیف نموده است و گفته‏اند: «فَقَد عَلِمَ الْقرآنَ وَ
اَوْفى فَهْمَهُ.»
[یعنى: ]«او قرآن را مى‏آموخت و خوب آن را مى‏فهمید.»[47]

امام صادق علیه‏السلام در این مقام، از ممارست و مطالعه عمیق وى
سخن مى‏گوید و با جمله‏اى افتخارآمیز از او یاد مى‏کند: «کانَ وَاللّهِ
أقَرَءْنا لِلکِتابِ.»

[یعنى: ]«به خدا سوگند! او در میان ما، بیش از همه به قرائت و تلاوت
قرآن اشتغال داشت.»[48]

تفسیر قرآن در زندان

مردى به نام ابى‏غسّان ازدى مى‏گوید: زید بن على علیه‏السلامدر مسافرت به
شام، در زمان حکومت هشام ستمگر، پنج ماه به زندان افتاد. هیچ مردى را
داناتر از او به کتاب خدا ندیدم. در این مدّت کوتاه که با او هم زندان
بودم، سوره حمد و بقره را به طور جالب و شیوا و با بیانى رسا به نحو تفسیر
از او آموختم.[49]

آرى، زید از فرصت استفاده کرد و زندان را به مدرسه‏اى عالى براى تفسیر
قرآن و معارف الهى تبدیل نمود و حتّى در موقع گرفتارى تا آنجا که برایش
ممکن بود، به وظیفه روشن‏گرى خویش مى‏پرداخت.

شاگردان زید علیه‏السلام

زید علیه‏السلام خود، یکى از برجسته‏ترین شاگردان مکتب پدر، برادر و پسر برادر
عالى‏قدرش بود و علوم مختلف اسلامى را به طور مستقیم از این سه امام
معصوم فرا گرفت، و پس از این برداشت‏هاى پُرارزش و سنگین و تسلّط کامل
در این علوم، خود نیز به تربیت شاگردانى پرداخت.

او با همتّى بلند و روحى عالى، کرسى علوم مختلف را اشغال کرد و با
بیانى رسا، مستدل و بى‏نظیر افرادى را در این علوم پرورش داد.

شاگردان زید علیه‏السلام خود مجتهدانى بزرگ و شخصیّت‏هایى کم نظیربودند که
افتخار دارند علوم خود را از عالم آل محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و فرزند برومند، برادر و برادر
زاده امام معصوم علیهم‏السلام، حضرت زید بن على علیه‏السلام فرا گرفته‏اند.

اینک اسامى تعدادى از شاگردان برجسته وى را ذکر مى‏کنیم:

1. یحیى؛ فرزند فقیه و شهید زید بن على بن الحسین علیه‏السلام.

2. محمّد بن مسلم؛ از شخصیّت‏هاى عالى‏قدر و فقهاى برازنده اسلام.

3. ابى حمزه ثمالى؛ از یاران و اصحاب امام زین العابدین علیه‏السلامکه مردى فقیه
و کم نظیر بود.

4. محمّد بن بکیر؛ از فقها، علما و راویان عالى‏قدر اسلام.

5. ابن شهاب زهرى.[50]

6. شعبة بن حجّاج.[51]

7. ابوحنیفه؛ علاوه بر اینکه وى مدّتى شاگرد مکتب علمى امام
محمّد باقر علیه‏السلامو امام جعفر صادق علیه‏السلام بود، دو سال نیز در محضر
حضرت زید بن على علیه‏السلام شاگردى کرد و جزء رهبران بنى امیّه، کسى
ابوحنیفه را از این کار باز نمى‏داشت.[52]

8. سلمة بن کهیل؛ وى از محدّثین بزرگ شیعه بود و روایاتى نیز در کتاب
شریف کافى و تهذیب از او نقل شده است. او مردى فاضل و از بزرگان
شیعیان است.[53]

9. یزید بن ابى زیاد؛ زید علیه‏السلام وى را به نهضت و همکارى باخویش دعوت
نمود و او نیز کنار آن حضرت بود.

10. هارون بن سعد کجلى کوفى؛ او مرام زیدیّه داشت و برخى وى را از
مرجئه مى‏دانند. وى از جمله بیعت کنندگان با زید علیه‏السلامبود.[54]

11. ابوهاشم رمانى.

12. حجّاج بن دینار.

13. آدم بن عبداللّه‏ خثعمى.

14. إسحاق بن سالم.

15. بسام بن صیرفى.

16. راشد بن سعد.

17. زیاد بن علاقه.

18. عبداللّه‏ بن عمرو بن معاویه.

اشخاص فوق، از شاگردان ممتاز زید علیه‏السلام بودند که از کلاس علمى وى
برخاسته‏اند. امّا غیر از اینان، از دودمان بنى هاشم و فرزندان ابوطالب علیه‏السلامهم
در محضر زید علیه‏السلامکسب فیض کردند که عبارتند از:

19. ابراهیم بن الحسن علیه‏السلام.

20. حسن بن الحسن بن الحسن علیه‏السلام.

21. حسین بن على بن الحسین علیه‏السلام؛ وى از رجال برجسته اهل بیت
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبود.

شیخ مفید رحمه‏الله در کتاب ارشاد درباره او مى‏فرماید: «او مردى فاضل و
پارسا بود. احادیث زیادى را از پدرش امام سجّاد علیه‏السلامو عمّه‏اش، فاطمه دختر
امام حسین علیه‏السلام و برادرش امام محمّد باقر علیه‏السلامنقل کرده است. وى در سن 64
یا74 سالگى از دنیا رفت و در قبرستان بقیع دفن شد.[55]

22. عبیداللّه‏ بن محمّد بن عمر بن علی بن ابى طالب علیه‏السلام؛ او از اصحاب امام
باقر و امام صادق علیهماالسلام نیز مى‏باشد.[56]

23. عبداللّه‏ بن محمّد بن عمر بن على علیه‏السلام؛ وى نیز از اصحاب امام محمّد
باقر علیه‏السلامبود و در کتاب‏هاى روایى شیعه روایات زیادى از او نقل
شده است.[57]

تمام آنان، افراد بارزى از شاگردان مکتب حضرت زید علیه‏السلامبودند که علوم،
اخبار و احادیث زیادى را از او فراگرفتند و هر یک از آنان فقیهى صاحب نظر
بودند که میان مسلمانان نورافشانى مى‏نمودند.

تألیفات زید بن على علیه‏السلام

زید علیه‏السلام نه تنها در قرآن مفسّر قوى و نمونه بود، بلکه در علوم مختلف پس
از بردارش امام باقر علیه‏السلام، سرآمد روزگار خویش بود.

او در علم کلام، فقه، حدیث و... کتاب‏هایى تالیف نموده که تعداد آنها
بیش از ده رساله است و مهمترین و بارزترین آنها تفسیر اوست که به آن اشاره
خواهد شد.

1. مجموع الفقهى؛ این کتاب مجموعه‏اى از فقه و احکام شیعه است که
بعدها با تنظیم خاص، از طرف برخى از علماى زیدى به نام «مسند الامام
زید
علیه‏السلام» جمع آورى و چاپ شد.[58]

2. القلّة و الجماعة؛ کتابى استدلالى است که زید بن على علیه‏السلامدر احتجاج و
بحث بامخالفانش از آن کمک گرفته و به آن استناد مى‏کرد.[59]

3. تفسیر غریب القرآن؛ این کتاب حاوى بحث‏هاى تفسیرى بعضى از
آیات قرآن مى‏باشد که در سال‏هاى اخیر، از سوى دفتر تبلیغات اسلامى قم
به چاپ رسیده است.

4. المجموع الحدیثى؛ در حدیث و روایت.

5. اثبات الوصیّة.

6. قرائته الخاصّة؛ در علم الفاظ قرآن و قرائت ویژه حضرت زید علیه‏السلام.

7. قرائة جدّه على بن ابى طالب علیه‏السلام؛ قرائت مخصوص حضرت امام
امیرالمؤمنین على علیه‏السلام.

8. منسک الحج؛ بحثى فقهى در احکام حج.

9. الصفوة؛ به معناى برگزیده و منتخب است؛ در این کتاب مسئله امامت
و خلافتِ برگزیدگان واقعى حق، یعنى ائمّه علیهم‏السلاممورد بحث و بررّسى قرار
گرفته و آن حضرت در این کتاب، مسئله امامت را به نحو جالب و استدلالى
با کمک قرآن مورد بحث و بررسى قرار داده است.

او در این کتاب، با الهام و استمداد از قرآن و استناد به بیش از 150 آیه،
مسئله مهمّ امامت و حقّانیّت ائمه علیهم‏السلام را بررسى و اثبات کرده است.

همسر و تعداد فرزندان زید علیه‏السلام

زید علیه‏السلام در طول زندگى خود، سه زن عقدى و سه کنیز داشت.

اوّلین همسرى که زید  علیه‏السلام انتخاب کرد، «ریطة» دختر ابى هاشم عبداللّه‏ بن
محمّد بن حنفیه بود. این زن از بانوان با شخصیّت و بنام بنى هاشم است.[60]

زید علیه‏السلام، بنا به گفته طبرى، در اواخر عمرش دو زن دیگر در شهر کوفه
اختیار نمود که اوّلى دختر یعقوب بن عبداللّه‏ سلمى و دوّمى دختر عبداللّه‏ بن
ابى القیس ازدى بوده است و علّت ازدواج آنان با زید این بود که، این دو زن
از خاندان شیعه و طرفداران اهل بیت علیهم‏السلام و خواهان ازدواج بودند.

از اسامى سه کنیزى که در نکاح حضرت علیه‏السلام بودند و از آنان فرزند داشت،
اطلاّع دقیقى در دست نیست؛ علماى انساب سه تن از فرزندان آن حضرت
را از این سه کنیز دانسته‏اند. از این رو، در شمار فرزندان حضرت زید بن
على علیه‏السلامنوشته‏اند که زید علیه‏السلام را چهار فرزند پسر بود و هر یک خود شخصیّتى
برازنده و مجاهد بودند. نام‏هاى ایشان عبارت بود از:

1. یحیى الشهید علیه‏السلام.

2. حسین ذوالدمعة، ابو عبداللّه‏.

3. محمّد، ابو عبداللّه‏.

4. عیسى مؤتم الاشبال، ابویحیى.

که مادران سه نفر اخیر کنیز بودند.

محمّد بن زید شهید علیه‏السلام جدّ دوّم امامزاده على اصغر

آخرین و کوچکترین فرزند زید شهید علیه‏السلام، محمّد نام داشت که مکنّى به
ابوعبداللّه‏[61]، و ابوجعفر[62]  و مشهور به «شبیه»[63]، و مادرش کنیزى از اهل
سند بود.[64] در هنگام شهادت پدرش او چهل روز بیش نداشته است.[65]

درباره‏اش گفته‏اند: «وکان فى غایة الفضل و نهایة النبل»

او به عالیترین درجه فضیلت و کمال رسیده بود. حسین بن محمّد بن
یحیى علوى از جدش نقل مى‏کند که درباره محمّد مى‏گفت: «فکان من رجال
بنى هاشم لسانا و بیانا»
[66]

محمّد بن زید از نظر بیان و گرمى سخن از مردمان برجسته بنى هاشم
به شمار مى‏رفت. ابوالحسن عمرى قریب به این مضمون مى‏نویسد:
«وکان بلیغا لسنا»[67]

خطیب بغدادى در شرح حال او مى‏نویسد:

«او در زمان خلافت مهدى عباسى به بغداد آمد و در آنجا درگذشت و
گفته است که در قیام محمّد نفس الزکیه بن عبداللّه‏ المحض از جمله
رزمندگان و فرماندهان لائق و از مبارزین بود و محمّد بن عبداللّه‏ وصیت کرده
بود که اگر کشته شدم رهبرى نهضت به عهده برادرم ابراهیم است و اگر
ابراهیم کشته شد، عیسى بن زید و پس از او محمّد بن زید فرماندهى قیام را
به عهده گیرند.[68]

طبق روایت دیگرى که ابوالفرج اصفهانى نقل کرده، محمّد بن زید در نبرد
فرزندان عبداللّه‏ المحض شرکت نکرد، ولباس سیاه که علامت بنى العباس
بود را پوشید و نزد ابوجعفر منصور دوانیقى رفت و مقام قربى پیدا کرد و
باعث شد که برادرش حسین ذى الدمعة که در قیام محمّد و ابراهیم شرکت
جسته بود و پس از شکست آن قیام، مخفیانه مى‏زیست، از سوى خلیفه امان
داده شود و به مدینه باز آید.[69]

برخى نیز نوشته‏اند که وى در سنین جوانیش با منصور خلیفه عباسى کنار
آمد و مثل عبّاسیان لباس سیاه به تن کرد و با منصور ارتباط
داشت اما او بعدا در مدینه قیام کرد و خود را ظاهر نمود او کمتر
با مردم در تماس بود و به هر کس که اعتماد نمى‏کرد اجازه ورود به
خانه‏اش را نمى‏داد.[70]

اما اینکه او از اصحاب امام جعفر صادق علیه‏السلام بوده، شکى در آن نیست؛
زیرا شیخ طوسى رحمه‏الله او را از جمله اصحاب آنحضرت نام برده[71] و سندهایى
از او در سلسله روایات نقل کرده است.[72]

گفته شده که او از ثقات بوده و یکى از شهود بر امامت امام رضا علیه‏السلام به
شمار مى‏رفته است.[73] مرحوم آیه‏اللّه‏ خویى قدس‏سره از ذیل یکى از روایتها چنین
استنباط کرده که وى شیعه امامى نبوده و قایل به امامت امام رضا علیه‏السلام نیز
نبوده است.[74]

محمّد ناگهان در سال 202 ه . ق در بین حدود 57 سالگى وفات
یافته است.[75]

اعتقاد محمّد در مسأله امامت شیعه

چنانچه در بالا گذشت، برخى از بزرگان شیعه و اصحاب رجال، محمّد
بن زید علیه‏السلام را شیعه امامى و از ثقات محدثین امامیه معرّفى کرده‏اند، و یکى
دو نفر نیز برخلاف آن راى داده‏اند. روایت ذیل بیانگر اعتقاد راسخ محمّد
بن زید شهید علیه‏السلام چسان برادر بزرگوارش یحیى بن زید علیه‏السلامبه مسأله امامت
شیعه است. او به امامت ائمّه معصومین علیهم‏السلام ایمان و اعتراف داشت و
نسبت به امام موسى بن جعفر علیه‏السلام و فرزندش امام رضا علیه‏السلام کمال خضوع و
احترام را داشت او ائمّه راستین حق را مستحق امامت مى‏دانست و ادله
و شواهدى زیاد بر این موضوع دلالت دارد و از جمله روایتى است که ذیلاً
نقل مى‏شود:

مردى به نام حیدر بن ایوب گوید: ما چند نفر در دهکده «قبا» بودیم و بنا
بود محمّد بن زید علیه‏السلامهم به جمع ما ملحق شود، محمّد مقدارى از موعد
مقرر دیرتر به نزد ما آمد به او گفتیم چرا دیر کردى؟ او عذر موجهى براى
خود ذکر کرد.

گفت: ابو ابراهیم «کنیه امام هفتم» ما را که هیفده نفر از فرزندان على و
فاطمه بویدم به عنوان شهود وصیتش جمع کرد و از ما درباره امامت و
جانشینى فرزندش (رضا) شاهد گرفت. سپس اضافه کرد:

ابوابراهیم فرزندش رضا را وصى و وکیل خود معین نمود که در زمان
حیات و مماتش جانشین باشد.

آنگاه محمّد با ایمانى راسخ و استوار گفت: اى حیدر به خدا سوگند او
امروز فرزندش رضا را به عنوان امامت انتخاب کرد. و همه شیعیان بعد از او
باید معتقد به امامت وى باشند.[76]

از این روایت کاملاً روشن است که محمّد در مسأله امامت ائمّه
معصومین علیه‏السلام ایمان و اعتراف داشته و آنان را دوست مى‏داشت.

تعداد فرزندان محمّد بن زید علیه‏السلام

ابوالحسن عمرى نسّابه، براى محمّد، یازده فرزند ذکر نموده که سه نفر
آنها دختر و الباقى پسر بودند که ذیلاً به اسامى آنان اشاره مى‏شود.

1 ـ کلثوم: با برخى از بنى اعمامش ازدواج نمود.

2 ـ فاطمة: او با پسر عمویش محمّد بن حسین ذى الدمعة بن زید شهید
ازدواج کرد، او به نیکویى رفتار مشهور بود، فاطمه بسیار همسرش را دوست
مى‏داشت، پس از وفات او، از شدت علاقه‏اش به وى خود را کشت. او یک
فرزند به نام محمّد داشت.[77]

3 ـ اُمّ الحسین: او نیز با پسر عمویش حسین بن حسین ذى الدمعة بن زید
الشهید علیه‏السلام که از سوى محمّدبن محمّدبن زید شهید علیه‏السلام، امارت کرمان را
داشت ازدواج کرد. مادر فاطمة و ام الحسین، فاطمه دختر
مرجا جعفرى بود[78].

4 ـ محمّد الأکبر؛ وى بزرگترین فرزند ذکور محمّد است. او ملقب به المؤید
باللّه‏ و یکى از ائمّه زیدیّه است. پس از وفات محمّد بن ابراهیم طباطبا،
ابوالسرایا در سال 199 ه . ق با او بیعت کرد و رهبر قیام علویان شد. پس از
کشته شدن ابوالسرایا، حسن بن سهل حاکم عراق، هرثمة بن اعین را جهت
دستگیرى وى با سپاهى عظیم به سوى او روانه کرد، اما محمّد خود را
تسلیم نمود و او را نزد مأمون به مرو فرستادند. مأمون از اینکه او را جوانى
20 ساله دید تعجب کرد. سپس دستور داد تا او را مسموم کردند و به
شهادت رساندند. گویند: هرثمه او را در نیشابور پس از مسموم کردن آتش
زد، و اینک مزار او در نیشابور به امامزاده محروق مشهور است.

ابوطالب مروزى قبر محمّد را در مرو در منطقه شکیلانه نوشته است. به
هر حال او در سال 202 ه . ق در سن 20 سالگى به شهادت رسیده است.[79]

5 ـ محمّد الاصغر: او در کوفه وفات یافته است.

6 ـ جعفر الشاعر: وى جدّ سوّم امامزاده على اصغر مى‏باشد که شرح
حالش خواهد آمد.

7 ـ حسن، 8 ـ قاسم، 9 ـ على، 10 ـ حسین، 11 ـ زید.

که تنها نسل باقى مانده از جعفر شاعر مى‏باشد و الباقى فرزندان محمّد
بن زید علیه‏السلام بلا عقب بوده‏اند.[80]

خیانت یکى از کنیزان محمّد

به جز دو همسر محمّد بن زید شهید علیه‏السلامکه در بالا به آن اشاره شد (فاطمة
دختر مرجا جعفرى، و هنادة مخرومى) او داراى کنیزانى بوده که برخى از
فرزندان او از آنها بوده است. مرحوم تاج لنگرودى روایتى را مبنى بر خیانت
یکى از کنیزان وى نقل مى‏کند که صحّت و سقم آن به عهده راوى آن است.

از مرد شیعه‏اى نقل شده که به اتفاق محمّد دمیرى بر محمّد بن زید
علوى، مهمان شدیم، او بعد از پذیرایى از ما و پهن کردن بستر استراحت
از ما جدا شد و ما به خواب رفتیم، نیمه شب متوجه شدم که جامه خوابم
تکان خورد!!

زنى را در کنارم دیدم که گفت: چون از فصاحت و بلاغتت خوشم آمد،
لذا آمدم امشب را با تو بگذرانم و از هم کام بگیریم! گفتم تو کیستى؟ گفت:
من زن همین مرد علوى هستم.

گفتم: واى بر من که با این نمک خوارگى خدعه و خیانت به ناموس
پیغمبر کنم، از من دور شو، چون از من مایوس شد به طرف رفیق من
رفت ولى او بدون ملاحظه و در کمال شقاوت وى را پذیرفت و در آغوش
خود کشید.

من در عالم خواب حضرت امام مجتبى، امام حسن علیه‏السلام را دیدم، فرمود:
اگر شراب خوار نبودى لبان تو را مى‏بوسیدم که گفتى خدعه به ناموس
پیغمبر نمى‏کنم. در این حال از وحشت بیدار شدم، رفیق خائن را دیدم بیدار
شده و دست برصورت دارد و مى‏نالد، گفتم کیست؟ گفت: حضرت امام
حسین علیه‏السلامرا در خواب دیدم گفت: تف بر تو که خیانت کردى، لذا صورتم
مى‏سوزد، چنان ناله زد و نقش بر زمین شد که بعد از ساعتى جنازه‏اش از
خانه بیرون رفت.[81]

گذشت و فداکارى محمّد بن زید علیه‏السلام

سرگذشت جالبى که بر فضیلت و جوانمردى و کرامت محمّد دلالت
دارد، درباره پسر هشام بن عبدالملک، قاتل پدر محمّد، حضرت زید
شهید علیه‏السلاماست که بسیار جالب بوده و مرحوم مجلسى رحمه‏الله در بحارالانوار به
آن اشاره نموده که چنین است ؛ ابوجعفر منصور خلیفه عباسى در مکه
شنیده بود که در نزد محمّد بن هشام بن عبدالملک گوهر قیمتى است، وى
مى‏خواست به هر وسیله‏اى که ممکن است از چنگ او بیرون آورد، یک روز
صبح دستور داد تمام درهاى مسجد الحرام را ببندند و مأمورینى چند
گماشت تا محمّد فرار نکند و فقط یک در را باز گذارد و دستور داد، تا
مأمورین محمّد را دستگیر کنند. محمّد بن هشام فهمید که این نقشه‏ها براى
گرفتن خود اوست، وحشت زده این طرف و آن طرف مى‏رفت تا پناه و
پناهگاهى پیدا کند و بلکه خود را از مهلکه نجات دهد. در بین مردم دید
جوانى که آثار کرامت و بزرگوارى از چهره او خوانده مى‏شود در گوشه‏اى از
مسجد نشسته، وى این جوان را نمى‏شناخت. در عین حال بهتر این دید که
خود را در پناه او قرار دهد و اتفاقا این جوان شکوهمند محمّد فرزند زید
شهید علیه‏السلام بود و محمّد بن زید علیه‏السلام هم فرزند هشام را نمى‏شناخت.

محمّد بن زید علیه‏السلام گفت: چرا وحشت زده و سرگردانى؟ فرزند هشام گفت:
آقا اگر خودم را معرّفى کنم مرا در پناه خودتان مى‏گیرید و امان مى‏دهید؟
فرزند زید گفت: تو در پناه من و من تو را نجات مى‏دهم.

محمّد بن هشام گفت: شما خودتان را معرّفى کنید. فرزند زید گفت من
محمّد بن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب مى‏باشم. تا فرزند
هشام نام زید را شنید و دانست این جوان فرزند آن شهید قهرمانى است که
پدرش هشام قاتل اوست، رنگ از چهره‏اش پرید و با خود گفت: دیگر مرگ
من قطعى است. او لرزان و گریان از محمّد بن زید تقاضاى عفو و گذشت و
کمک مى‏کرد.

محمّد با آرامش و بزرگوار که خاص خاندان او بود گفت: جوان نترس من
به تو کارى ندارم، پدرت، قاتل پدر من است، من تو را به قصاص خون پدرم
نمى‏کشم. ناچارم با یک نقشه‏اى از چنگال مأموران منصور نجات دهم واگر
براى نجاتت به تو رفتار تندى کنم پوزش مى‏خواهم.

فرزند هشام موقعى چنین شنید، گفت: آقا هر جور مى‏دانى و صلاح
مى‏بینى براى نجات من انجام بده.

محمّد بن زید علیه‏السلام عباى خود را روى فرزند هشام افکند و او را به طرفِ
تنها در خروجى مسجد کشاند، نزدیک مأموران تفتیش که رسید. چند سیلى
آب دارى به فرزند هشام زد و به رئیس شرطه رو کرد و گفت: اى ابوالفضل
این مرد بدجنس شتربان است و شترهایى از او کرایه کردم براى اینکه به
کوفه بروم، اما او به من خیانت کرد، شترها را به افسران لشکر خراسان داده و
الآن او را گیر آورده‏ام تا نزد قاضى ببرم و در مورد ادعاى خود حقم را بگیرم.
لطفا دو پاسبان را همراه من کن تا او فرار نکند بلکه او را به محکمه قاضى
ببرم. رییس شرطه که محمّد بن زید علیه‏السلام و شخصیت او را مى‏شناخت تعظیم
کرد و گفت: چشم قربان و فورا دو مأمور را در اختیار محمّد بن زید علیه‏السلام
گذاشت و از مسجد خارج شدند، بین راه که رسیدند و کاملاً مطمئن شد از
مهلکه خارج شده‏اند، با صداى بلند به فرزند هشام گفت: خوب حالا حق مرا
مى‏دهى یا نه، فرزند هشام هم گفت: بله، بله من قبول دارم، حق تو را ادا مى‏کنم.

آنگاه محمّد بن زید علیه‏السلام رو به دو پاسبان کرد و گفت: بسیار خوب، این مرد
حق مرا مى‏دهد، دیگر احتیاجى نیست به قاضى برویم شما هم بروید.

موقعى که ماموران رفتند، و محمّد از این نقشه جالب نتیجه گرفت، رو به
فرزند هشام کرد و گفت: حالا دیگر خبرى نیست زود برو جاى امنى و
خودت را پنهان کن والا دستگیر مى‏شوى.

فرزند هشام موقعى این فداکارى و گذشت بى‏نظیر را از محمّد بن زید علیه‏السلام
دید از باب سپاسگزارى و تشکر از این خدمت فرزند زید، دست برد و در
جامه خود آن گوهر گرانبها و قیمتى که منصور دوانیقى دنبال آن مى‏گشت به
محمّد بن زید علیه‏السلام داد و این گوهر تنها باقى مانده از خزانه هشام خلیفه اموى
بود که به دست پسرش افتاده بود.

اما در گزارش دیگر آمده که پسر هشام سر پسر زید را بوسید و گفت پدر و
مادرم به قربانت اللّه‏ یعلم حیث یجعل رسالته خدا مى‏داند که رسالتش را کجا
قرار دهد، حقا که شما نسل و ذریه پیامبرید، سپس گوهر گرانبهایى از کیسه
بیرون آورد و گفت: لطف کنید از من بپذیرید.

محمّد بن زید با لحن محبت‏آمیز به فرزند هشام گفت: نه، ما خاندان
پیامبر در برابر خدمت و کار نیک مزد نمى‏خواهیم، من خون مقدس پدرم که
مهمتر از همه چیز بود از تو نخواستم، این دانه قیمتى براى خودت باشد و
هر چه زودتر برو و خودت را پنهان کن.[82] آرى این سرگذشتِ عظمت و
شخصیت فرزند زید را مى‏رساند. چرا چنین نباشد، او تربیت یافته مکتب
امام پاک و مردان راستین و بزرگ شده خانه گذشت و فداکارى و فضیلت، او
از خاندان پاک رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است از خاندان کرامت، و از شاخه‏هاى
درخت نبوّت. درود خدا به‏روان پاک او باد.

جعفر الشاعر جدّ اوّل امامزاده على اصغر

وى شاعرى ادیب بود و از سوى برادرش محمّد، در ایام ابى السرایا،
امارت شهر واسط را داشت و مشهور است که شرب خمر مى‏نموده، مادرش
هنادة دختر خلف از آل عمرو بن حریث مخزومى بود و با فاطمه دختر
یحیى بن الحسین ذى الدمعة بن زید شهید علیه‏السلامازدواج کرد و ثمره آن یک پسر
به نام محمّد جمانى شاعر بود. ابوطالب مروزى مى‏نویسد. او نیز مانند
برادرش محمّد اکبر در مرو به شهادت رسید و در سکه ساسان مقابل نهر سفر
نرم دفن شده است.[83]

امام فخر رازى تعداد فرزندان جعفر شاعر را سه پسر به اسامى ذیل مى‏داند:

1. محمّد ابو على الشاعر خطیب معروف به حمانى یا جمانى

2. احمد سکین وى پدر امامزاده على اصغر است

3. قاسم خطیب [84]

احمد سکین پدر بزرگوار امامزاده على اصغر

وى سیّدى بسیار جلیل القدر و عظیم الشان و بزرگوار بود. او همچون پدر
از شعراى اهل بیت علیهم‏السلام و از معاریف سادات حسینى در کوفه به شمار
مى‏آمد علماى انساب براى وى پنج فرزند به اسامى محمّد ابوالحسن الاکبر
معروف به زریق، ابوالقاسم على اکبر و محمّد ابوعبداللّه‏، و جعفر ابو عبداللّه‏
و محمّد ابو على الاصغر الزاهد بود.[85]

على بن احمد سکین، برادر امامزاده على اصغر زرآباد فرزندى داشت به
نام محمّد ابوالحسن الاکبر که مادرش ام کلثوم دختر على بن حسین بن
عیسى بن یحیى حسین ذى الدمعه بن زید شهید علیه‏السلام بود.

فرزندان امامزاده على اصغر

چنانچه اشاره شد امامزاده على اصغر که نام واقعى او محمّد ابو على
الاصغر است، بنا به تصریح امام فخر رازى ملقب به زاهد بود او داراى سه
فرزند به اسامى حمزه ابو یعلى اکبر و عباس ابو طالب و احمد ابو جعفر بود.
تمام فرزندان این سه نفر در قزوین سکونت داشته‏اند.

سید حمزه ابویعلى به همراه پدر بزرگوارش امامزاده على اصغر در قزوین
قیام مى‏کند و على اصغر در زر آباد به شهادت مى‏رسد و پدر بزرگوارش پس
از اسارت به بخارا روانه مى‏شود و سپس در نیشابور وفات مى‏یابد و
سرانجام جنازه مطهر او را به قزوین منتقل مى‏کنند. وى از بزرگان روات
احادیث شیعه است که از مشایخ مرحوم کلینى بوده است.

امام فخرى رازى تنها یک فرزند معقّب براى وى قائل است که نام او
محمّد ابو سلیمان، عالم و رئیس شهر قزوین بوده است.[86]

 


[1]. یادداشتهاى قزوینى 5: 32، مینو در باب الجنّه: 267.

 

[2]. ماهنامه وقف میراث جاویدان، سال سوّم، شماره 3، صفحه 92 تا 96.

 

[3]. از آستارا تا استرآباد 2: 3.

 

[4]. تحفة العالم2:29.

 

[5]. عمده‏الطالب: 187، المجدى: 107، مناهل الضرب: 302، الشجرة المبارکة: 77.

 

[6]. منتقلة الطالبیّه:249.

 

[7]. تاریخ گیلان و دیلمستان:473.

 

[8]. سرزمین قزوین: 241.

 

[9]. وقف میراث جاویدان، سال سوّم، شماره 3، صفحه 94 ـ 96.

 

[10]. اشک روان: 63.

 

[11]. ایضاح الحجّة 2: 208، اجساد جاویدان: 98، الذریعه 0: 308.

 

[12]. دهخدا، حرف چ: 314.

 

[13]. اجساد جاویدان: 99 ـ 100.

 

[14]- الشجرة المبارکة فى انساب الطالبیّه: 127، سرّالسسلة العلویه: 75، الأصیلى: 227، لباب
الأنساب 1: 407.

 

[15]- نور الابصار: 178، امامزادگان حافظ، مفسّر و قارى قرآن: 133.

 

[16]- تهذیب التهذیب 6: 18.

 

[17]- الحدائق الوردیة 1: 143.

 

[18]- ارشاد 1: 148، تاریخ طبرى 8: 272، طبقات ابن سعد 5: 250.

 

[19]- قاموس الرجال 4: 471، قیام زید بن على علیه‏السلام: 18.

 

[20]- المجدى فى انساب الطالبیّین 156، زید الشهید علیه‏السلام: 8.

 

[21]- نهایة الإختصار: 66، سرّ السلسلة  العلویّة 32 و 56، الحدائق الوردّیة 451.

 

[22]- بحارالأنوار 46: 215، ثورة زید بن على علیه‏السلام: 26، فرحة الغرى: 51.

 

[23]- کامل مبرّد 3: 189، أعیان الشیعه 7: 107، امامزادگان رى 4: 464.

 

[24]- علاّمه کبیرامینى ره در کتاب نفیس الغدیر 2: 343 - 348 قیام مختار را نهضتى شرعى و الهى و مورد رضاى امام توصیف مى‏کند. در همین رابطه، محقّق عالى مقام، جناب سیّد ابو فاضل رضوى اردکانى کتاب مستقلّى به نام «قیام مختار» تألیف نموده که در نوع خود کم نظیر است. وى در این کتاب، قیام مختار ابى‏عبیده ثقفى، انگیزه قیام، کیفیّت جهاد، اصحاب و یاران، اقوال علما درباره شخصیّت مختار را به خوبى بررسى و تحلیل نموده است.

 

[25]- بحارالأنوار 46: 186، أعیان الشیعه 7: 107 در این دو کتاب شش هزار دینار ذکر شده است.

 

[26]- مقاتل الطالبیّین: 127، بحارالأنوار 46: 208، تاریخ الفرات: 71، أمالى صدوق :235.

 

[27]- زید بن على علیه‏السلام: 14، امامزادگان رى 4: 465.

 

[28]- الشجرة المبارکة: 127، سرّ السلسة العلویّة: 57 الأصیلى: 227، لباب الأنساب 1: 407.

 

[29]- نورالأبصار: 178، زید بن على علیه‏السلام: 14.

 

[30]- تاریخ طبرى 8: 275، تاریخ ابن عساکر 6: 60 شرح نهج البلاغة 1: 315، زید الشهید علیه‏السلام:
12.

 

[31]- الغدیر 2: 221، زید بن على علیه‏السلام: 39.

 

[32]. سفینه البحار 1: 288، تنقیح المقال 1: 468، الغدیر 3: 71.

 

[33]. رجال کشى: 184، الغدیر 3: 70 امامزادگان رى 1: 472.

 

[34]- الرحمن 55 آیه 4.

 

[35]- تاریخ یعقوبى 2:225.

 

[36]- قیام زید بن على علیه‏السلام: 69.

 

[37]- الحدائق الوردیّة 1: 953، زید بن على علیهماالسلام: 70.

 

[38]- وقایع الأیّام، خیابانى، شهر صیام: 71.

 

[39]- نامه دانشوران، ناصرى 5: 169، امامزادگان رى 1: 479.

 

[40]- الأیّام، خیابانى، شهر صیام: 71.

 

[41]- الشجرة المبارکة: 127، سرّالسلسة العلویّه: 57، الأصیلى: 227، لباب الأنساب 1: 407.

 

[42]- زید الشهید علیه‏السلام: 22، قیام زید بن على علیه‏السلام: 44.

 

[43]. المواعظ و الإعتبار بذکر الخطط و الآثار 2: 436.

 

[44]- مقاتل الطالبیّین: 130، وقایع الأیّام خیابانى: 67.

 

[45]- قیام زید بن على علیه‏السلام: 45.

 

[46]- الکشاف عن حقائق التنزیل 1: 43، الحور العین: 187.

 

[47]- الروض النضیر 1: 53.

 

[48]- تهذیب التهذیب 6: 18.

 

[49]- قیام زید بن به على علیه‏السلام: 46.

 

[50]- تهذیب ابن عساکر 6: 15.

 

[51]- همان.

 

[52]- روض النضیر1: 66.

 

[53]- جامع الرواة 2: 34.

 

[54]- خلاصة الاقوال: 146، جامع الرواة 2: 306.

 

[55].  ارشاد 1: 241، امامزادگان رى 1: 476.

 

[56]- جامع الرواة 1: 248.

 

[57]- جامع الرواة 1: 248.

 

[58]- الروض النضیر: 58، قیام زید بن على علیه‏السلام: 66.

 

[59]- «کان یستعمله فی محاجة خصومة و یلجأ إلیه».

 

[60]- المجدى فى انساب الطالبیّین: 44، لباب الأنساب 1: 262، زید الشهید علیه‏السلام: 171،
الفصول الفخریّة :325، الفخرى فى انساب الطالبیّین: 39، الشجرة المبارکة: 127، سراج الأنساب: 10، تهذیب الأنساب: 190.

 

[61]. الشجرة المبارکة: 152، الفخرى: 39، تهذیب الأنساب: 191.

 

[62]. سرالسلسلة العلویّة: 67.

 

[63]. الأصیلى: 237، تاریخ بغداد: 288.

 

[64]. سرالسلسة العلویة: 67 المعقبین: 93.

 

[65]. المجدى:166، زید شهید علیه‏السلام 367.

 

[66]. الأصیلى: 237

 

[67]. المجدى: 183.

 

[68]. تاریخ بغداد 5 :288، بحارالانوار 46: 158 ـ 159.

 

[69]. مقاتل الطالبیین: 331.

 

[70]. به نقل از زید شهید علیه‏السلام.

 

[71]. رجال شیخ طوسى: 276.

 

[72]. همان: 282.

 

[73]. تنقیح المقال 3: 118، نقد الرجال: 308، جامع الرواة 2: 115، مجمع الرجال 5: 213، منتهى الآمال 2: 75، عیون اخبار الرضا 1: 28، سفینة البحار 1: 324، منتهى المقال: 273، منهج المقال: 296، اتقان المقال: 228، الوجیزة: 47، الکواکب المشرقه 3: 265 ـ 266.

 

[74]. معجم رجال الحدیث 16: 96 وفیه: یظهر من ذیل الروایة انه لم یکن من الشیعة ولم یکن
یتعرف بامامة الرضا
علیه‏السلام.

 

[75]. الفائق فى رواة اصحاب الامام الصادق علیه‏السلام 3: 78.

 

[76]. زید شهید علیه‏السلام: 395.

 

[77]. المعقبین: 95.

 

[78]. المجدى: 183، الأساس فى انساب الامهات السادة الناس 2: 186 ـ 187.

 

[79]. المجدى: 184. الشجرة المبارکة: 152، الأصیلى: 238، سر السلسلة العلویه: 67، الفخرى
510، عمدة المطالب: 332، الفصول الفخریه؛ 165، التحف شرح الزلف: 149 ـ 150، اختران تابناک 1: 444.

 

[80]. المجدى: 184، سر السلسلة العلویة: 97.

 

[81]. چشم روشنى: 84، گفتار وعاظ 3: 87.

 

[82]. بحارالانوار 46: 159، عمدة الطالب: 299، زید الشهید علیه‏السلام: 395 ـ 396. شاگردان مکتب ائمّه علیه‏السلام 3: 271 ـ 272.

 

[83]. المجدى: 184، الفخرى: 51، سرالسلسلة: 67، تهذیب الأنساب: 218، المعقبین: 93 و
97.

 

[84]. الشجرة المبارکه: 153.

 

[85]. الشجرة المبارکه: 154.

 

[86]. الشجرة المبارکه: 155.

 

  • ۱۱۶۶
۱ ۲ ۳ . . . ۹ ۱۰ ۱۱
موضوعات
سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های جهان اسلام (معرفی بیش از چهل هزار زیارتگاه)

طراح وبلاگ: سید محمد علوی زاده