نظریه منسوب بیهقى. 1
بقعه منسوب به احمد بن موسى علیهالسلام در اسفراین. 6
بررسى چند نظریه دیگر. 13
احمد بن موسى مبرقع کیست؟ 21
اقوال مورخان در مفدن احمد بن موسى علیهالسلام در شیراز. 32
تأملاتى درباره خبر پیدایش مرقد احمد بن موسى علیهالسلام 38
جنبههاى افسانهاى در خبر آشکار شدن مرقد احمد بن موسى علیهالسلام 39
پیدایش قبر احمد بن موسى علیهالسلام در زمان اتابکان. 52
نسب شریف.. 57
یکى از نظریههاى شایان توجه درباره مدفن احمد بن موسى علیهالسلام در شیراز
نظر محقق نسابه و مورخ مشهور، «أبوالحسن على بن زید بیهقى» معروف به
«ابن فندق» متوفى 565 هجرى قمرى است. (نگارنده این سطور در مباحث
بعدى به میزان صحت استناد این نظریه به بیهقى سخن خواهد گفت) آنچه
که در نزد برخى نسبشناسان و مورخان مشهور شده این است که بیهقى در
کتاب خود «لباب الانساب» که در سال 558 هجرى قمرى تألیف شده است
نقل مىکند که احمد بن موسى علیهالسلام در «اسفراین» مدفون است و مدفون بودن
او در شیراز از اغلاط عامه مىباشد.
«...و لما و صلوا اسفراین، من ناحیه خراسان، نزلوا من أرض سبخة بین
جبلین. فهجم علیهم عسکر المأمون و حاربهم و قتلهم، و استشهد أحمد و
دفن هناک، و قبره هناک مزور... و بعض النسابین یرون قبره و مزاره بشیراز، و
هذا مشهور من أغلاط العامة».[1]
و هنگامى که (احمد بن موسى علیهالسلام و یارانش) به اسفراین، ناحیهاى در
خراسان رسیدند. در زمینى شورهزار که میان دو کوه واقع شده بود. اطراق
کردند سپاه مأمون بر آنها حمله ور شد و همه آنها را کشت و احمد بن
موسى علیهالسلام در آنجا شهید شد. و همانجا مدفون گردید. و قبر او زیارتگاهى
است... و برخى از نسابین روایت مىکنند که قبر او در شیراز است و این از
اشتباهات مردم عوام است».
نظریه انکارى منسوب به محقق و مورخ شهیر على بن زید بیهقى، علاوه
بر اینکه از قوت و استدلال لازم برخوردار نیست مورد تأیید سایر منابع معتبر
نمىباشد. سید محمد امین صاحب کتاب اعیان الشیعه در کتاب خود (چاپ
دمشق 1357 ه. 1938 م.) پس از نقل عبارت فوق از بیهقى در
لبابالانساب مىنویسد:
«و هذا غریب للمشهور من أن مشهد بشیراز و نظیر ذلک الاختلاف الواقع
فى قبر على بن جعفر الصادق علیهماالسلام، کما ذکر فى ترجمته أما سبب
مجیئه الى شیراز و وفاته فیها فلم اطلع فیه على شى، تطمئن به النفس و هذا
الخبر الذى تقدم عن لب الانساب للنیشابورى یشبه أن یکون من الاقاصیص
و الحکایات الموضوعة و لایکاد یقبله عقل و کذلک ما ذکره صاحب کتاب
آثار العجم [فرصت الدوله ]مما یشبه هذا فلذک أعرضنا عن نقله.»[2]
«و این خلاف آنچه که شهرت یافته مىباشد و آن اینکه محل شهادت وى
شیراز است و (البته) نظیر این اختلاف در مورد قبر على بن جعفر صادق علیهالسلام
نیز مطرح است همچنانکه در شرح ترجمهاش آمد. اما از دلیل آمدن احمد
بن موسى علیهالسلام به شیراز و وفات او در آنجا اطلاعى ندارم.
بگونهاى که انسان به آن اطمینان داشته باشد و این خبرى که پیشتر نقل
آن آمد. در مورد «لب الانساب نیشابورى» شبیه به قصه و حکایات وضع
شده است که تقریبا عقل آن را نمىپذیرد. و همینطور است آنچه که صاحب
کتاب آثار العجم (فرصت الدوله) شبیه به این مورد را ذکر کرده است. و به
همین دلیل ما از نقل آن خوددارى کردهایم.»
صاحب اعیان الشیعه خود تصریح دارد که گفتههاى بیهقى در لباب
الانساب مخالف اقوال مشهورى است که دلالت بر آمدن احمد بن
موسى علیهالسلام به شیراز و وفات وى در آن شهر دارند مىباشد. وى همچنین
متواضعانه به عدم آگاهى خود در این باره اشاره مىکند و مىنویسد «از دلیل
آمدن احمد بن موسى علیهالسلام به شیراز و وفات او در آنجا اطلاعى ندارم، به
گونهاى که انسان به آن اطمینان داشته باشد»[3]
نعمهالله جزایرى در «الانوار نعمانیه (چاپ تبریز 1337) در ذیل ترجمه
احمد بن موسى علیهالسلام ضمن طرح نظریه بیهقى مىنویسد آنچه این مورخ ادعا
کرده است مستدل نیست بگونهاى که بتوان به نظر ایشان اطمینان کرد.
صاحب الانوار نعمانیه معتقد است گزارش و خبرى که بیهقى آورده به نظر
ساختگى مىرسد همانند آنچه که فرصت الدوله در آثار العجم آورده است.
«و قد انکر المورخ النسابة المحقق على بن زید البیهقى المعروف بابن
فندق المتوفى (565 ه) المعاصر مع اتابک ابوبکر بن سعد، فى کتابه (لباب
الانساب) مخطوط موجود بتبریز؛ کونه مدفونا بشیراز و قال: «و بعض
النسابین یرون قبره و مزاره بشیراز و هذا مشهور من اغلاط العامة» و ادعى هو
ان قبره باسفراین من ناحیة خراسان و لکن لم یتحقق مدعاه ایضا بحیث
تطمئن به النفس و ذکر البیهقى خبرا یشبه أن یکون من الموضات و مثله ما
ذکر صاحب کتاب «آثار العجم».[4]
و اما مورخ نسبشناس محقق على بن زید البیهقى معروف به ابن فندق
متوفى 565 هجرى قمرى که معاصر است با اتابک «ابوبکر بن سعد، در
کتابش «لبابالانساب» که نسخه خطى آن در تبریز موجود است، منکر شده
است که احمد بن موسى علیهالسلامدر شیراز مدفون شده و چنین آورده است
«برخى از نسبشناسان روایت کردهاند که قبر و مزار وى در شیراز مىباشد و
این از اغلاط مشهور عامه است». این مورخ ادعا کرده است که قبر احمد بن
موسى علیهالسلامدر اسفراین از شهرهاى خراسان است و لکن نتوانسته است خوب
نظرش را جا بیندازد، بگونهاى که انسان به نظرش اطمینان کند. بیهقى در
ادامه خبرى را آورده است که گویى از اخبار ساختگى است و مانند آن خبر،
چیزى است که صاحب کتاب آثار العجم آورده است».
روضاتى در جامع الانساب نیز ضمن نقل سخن بیهقى مىنویسد:
«صاحب لباب الانساب گوید که بعضى از نسابهها بغلط مدفن احمد بن
موسى علیهالسلامرا در شیراز نشان دادهاند. لکن مقصود او را ندانیم کیست جز
اینکه صاحب «بدایع الأنوار فى أحوال سابع الاطهار در صفحه 272 کتاب
خود پس از آنکه عبارت (لباب الانساب بیهقى) را نقل کرده آن را رد نموده و
گوید: که قبر احمد (بن موسى) در شیراز است و معروف است در نزد عوام
به شاهچراغ.» بنا به گفته روضاتى صاحب بدایع الانوار در ردّ نظریه بیهقى در
لباب الانساب استدلال مىآورد که احمد بن موسى علیهالسلام در حین حیات
شکست خورد و از خراسان به شیراز مراجعت کرد و در شیراز وفات کرد.[5]
روضاتى در پایان با صراحت درباره نظریه بیهقى و گفته وى که احمد بن
موسى علیهالسلامدر اسفرائین مدفون مىباشد. مىنویسد:
«شهادت أحمد و دفن او در شیراز را که در زمان اتابکان شهرت داشته
(آشکار شدن مقبره احمد بن موسى علیهالسلام) و صاحب لباب الانساب که خود در
آن عصر مىزیسته معتبر ندانسته و از اغلاط عامیانه شمرده است و حتى
منشاء اینکه بعضى از نسابهها مدفن او را در شیراز نشان دادهاند. همان (نیز)
اشتباه عوام دانسته و ظاهرا نسابه مشارالیه هم از معاصرین خود بیهقى بوده
است. و أما عقیده خود بیهقى که جناب احمد بن موسى علیهالسلامدر اسفرائین و
کویرى که بین دو کوه است شهید شده و به خاک رفته است. گویا از جانب
سایر مؤلفین تاریخ و انساب تأیید نشده و با اینکه گوید در آنجا مزارش سرپا
است (ولى) تا این تاریخ بر نگارنده (روضاتى، مؤلف جامع الانساب)
نامعلوم مانده و اطلاعى در این باب نیافته است».[6]
بقعه منسوب به احمد بن موسى علیهالسلامدر اسفرائین به «بقعه امام زاده
احمدرضا، شهرت دارد. ابن بقعه در چهل کیلومترى غرب اسفرائین و
هشت کیلومترى جنوب غرب روستاى «کوران» واقع شده است.[7]
با توجه به تقدم تألیف «لباب الانساب» برخى از علماى انساب که مدفون
بودن احمد بن موسى علیهالسلام در اسفرائین را تأیید کردهاند به گفته بیهقى
استناد کردهاند.[8]
بنابراین مورخانى که قایل به مدفون بودن احمد بن موسى علیهالسلام در
اسفراین و انکار مزار وى در شیراز شدهاند براى اثبات ادعاى خود بدون
هیچگونه تفحص و امعان نظرى تنها به گفته بیهقى اکتفا کردهاند. اما مهم از
آنچه که گفته شده این دسته از علماى رجال، انساب و مورخین کتاب «لب
الانساب» نیشابورى را به اشتباه به «بیهقى» نسبت دادهاند در حالیکه کتاب
«لب الانساب» اثر ابوجعفر محمد بن على (549-482 ه.ق) مشهور به
«نیشابورى» است. این کتاب «نهایهالاعقاب و الانساب» نام دارد که به «لب
الانساب» مشهور است. و کتاب بیهقى «لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب»
است. که در مبحث بعد به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.
در شهرستان اسفراین و اطراف آن بالغ بر 25 مزار و بقعهاى وجود دارد
که مورد احترام اهالى این منطقه است.
مشهورترین و معروفترین و قدیمىترین مزار این شهرستان، بارگاه عظیم
«امامزاده احمدرضا یا مزار احمد بن موسى علیهالسلام » است که در حدود چهل
کیلومترى غرب اسفراین و در هشت کیلومترى جنوب غرب روستاى کوران
قرار گرفته است. این بنا به هیبتى سترگ، به دور از آبادیها و در میان دشت
نسبتا گرمى، انسان را به دیدار خود فرامىخواند. که در همین مجموعه به
توصیف آن پرداخته شده است.
همانطور که اشاره شد تنها مدرکى که عدهاى از علماى انساب و
مورخان مدفون بودن احمد بن موسى علیهالسلام در اسفراین را به آن استناد مىکنند
گفته منسوب به ابوالحسن على بن زید بیهقى، متوفى 565 ه.ق است و از
این رو معتقد هستند که وى در کتاب «لب الانساب» خود پس از شرحى
راجع به احمد بن موسى علیهالسلامموضع شهادت و قبر آن جناب را در اسفراین
تعیین نموده و ضمنا تصریح کرده که بعضى از نسابهها قبر او را در شیراز
نشان دادهاند و این شهرت نادرست از اغلاط عامیانه است.[9]
و حال آنکه به طور قطع کتاب مذکور متعلق به بیهقى نبوده و این موضوع
از اغلاط مشهور است، زیرا کتاب مشهور نسب بیهقى به نام «لباب الانساب
و الالقاب الاعقاب» است که اخیرا از سوى کتابخانه آیهالله مرعشى
رحمهالله به چاپ رسید.[10] و در آن کتاب هیچ ذکرى از احمد بن موسى علیهالسلام
و مدفن او نشده، بلکه تنها ضمن شمارش فرزندان امام موسى کاظم علیهالسلامنام
وى را آورده و مىنویسد: «درج بلاخلاف».[11]
متأسفانه تمام مورخانى که قول مبنى بر دفن احمد بن موسى علیهالسلامدر
اسفراین را پذیرفتهاند و یا مدفن او را در شیراز رد نمودند به درستى مؤلف
کتاب مذکور را نشناخته و تنها به قول او اکتفا و به دلیل تشابه اسمى کتاب
وى، آن را متعلق به بیهقى دانستهاند. و حال آنکه مؤلف این کتاب یکى از
سادات جلیل القدر، و از شهداى بنام اهل بیت علیهالسلامبه نام «ابوجعفر محمد بن
على بن هارون بن ابى جعفر محمد بن هارون بن ابى جعفر محمد المنامکى
بن جعفر الدقاق بن محمد بن احمد بن هارون بن الامام موسى الکاظم على»
است که به «الشریف النسابه ابوجعفر محمد الموسوى الهارونى النسابه
النیشابورى» مشهور است. وى نسابهاى ماهر، فقیهى جلیل القدر و مورخى
عالیمقام، و یکى از رجالیّون بنام شهر نیشابور بود.[12]
علامه ابوسعد عبدالکریم بن محمد الشافعى المروزى در کتاب «التجیر
فى المعجم الکبیر» درباره وى مىنویسد: «علوى، فاضل، عارف بالانساب،
مرجوع إلیه فى معرفتها، علیهم بالأدب، و کان غالیا فى التشیّع و المیل الى
هواهم، و سمع الحدیث الکثیر، و کنت لقیته بنیسابور و کتب الاجازة، و ذکر
أن ولادته کانت یوم السبت الثالث من صفر سنة 483 ه.ق بنیسابور، و قتل
فى وقعة الغز و الإغارة على نیسابور فى شوال سنة 549 ه.ق»[13]
وى سیدى فاضل و عالم به انساب بود که به او در شناخت نسب رجوع
مىشد. او دانا به ادبیات عرب و در شیعهگرى خود غلوّ مىکرد و تمایل به
آن داشت. حدیث بسیار شنید و خود او را در نیشابور ملاقات کردم و از وى
اجازهاى اخذ نمودم. او به من گفت که تولدش در روز شنبه سوم صفر سال
483 در نیشابور بوده و در واقعه غزها در همین شهر در شوال سال 549 ه.ق
به شهادت رسیده است.
مرحوم علامه نسابه مرعشى نجفى رحمهالله، پس از نام وى که او را از
علماى انساب قرن ششم هجرى ذکر کرده مىنویسد: «او داراى تألیفات
زیادى است که منجمله آنها کتاب «نهایهالاعقاب و الانساب» [که به آن لب
الانساب مىگفتند ]است که نسخهاى از آن در کتابخانه عمومى وقفى ما
موجود است. نسخهاى دیگر از این کتاب، همچنان که در فهرست نسب
العلویین نیسابور و کتاب نسب سادهالملوک بلخ و... از جمله
تألیفات او مىباشد.[14]
مرحوم بیهقى که عنوان کتاب خود را عینا از عنوان کتاب او اخذ نموده
در کتاب «لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب» خود درباره وى مىنویسد:
«سیدالاجل الإمام ابوجعفر الموسوى نسابة خراسان، در نیشابور در
جامع مبیعى در جنگى که میان مردم نیشابور و غزها صورت گرفت در سال
549 ه.ق. به شهادت رسید و قبرش در نیشابور در مقابر غرباء است او
هنگام شهادت 75 سال داشت.[15]
امام فخر رازى و قاضى مروزى و عمیدى هر کدام به شرح حال او
پرداختهاند[16] و در کتاب «مشاهد العلویّین فى تتمه مقاتل الطالبییّن» شرح
حال مفصل او ذکر شده به آنجا مراجعه گردد.[17]
سیدمحسن امین پس از ذکر اقوال در مدفن شاهچراغ مىنویسد:
«از کتاب "لب الانساب" اثر ابوجعفر محمد بن هارون موسوى نیشابورى
نقل کرده، آن جا که گوید: «احمد در دارالسلام بغداد ساکن بود. و چون
جریان وحشتزاى شهادت برادرش على بن موسى الرضا علیهالسلامرا شنید بسیار
غمگین شد و سخت بگریست و از بغداد به خونخواهى برادر بیرون شد در
حالى که سه هزار نفر از فرزندان ائمهطاهرین علیهالسلامهمراه او بودند و همه قصد
داشتند با مأمون پیکار کنند، و چون قم رسیدند، حاکم قم که طرف مأمون
نصب شده بود. با آنان جنگید و گروهى از آنان شهید و در همانجا دفن شدند
و آرامگاه جمعى آنها زیارت مىشود؛ و چون به اسفراین از اطراف خراسان
رسیدند در زمین شورهزارى میان دو کوه فرود آمدند. رجال مأمون بر آنان
حمله کردند و با آنان جنگیدند و همه را کشتند. در نتیجه احمد بن موسى علیهالسلام
در آنجا به شهادت رسید و در همان محل دفن شد و قبرش در آنجا زیارت
مىشود. بعضى از نسبشناسان معتقدند که قبر احمد در شیراز است و این
قول از اشتباهات مشهور عامه است» آنگاه نسبشناسان مذکور گوید: «من
درباره انگیزه آمدن احمد به شیراز و در گذشت وى در آنجا مدرکى که
موجب اطمینان نفس شود نیافتم».[18]
بنا بر آنچه که ملاحظه شد سید محسن امین به شایستگى کتاب لب
الانساب را به مؤلف واقعى او یعنى ابوجعفر محمد بن على بن هارون
موسوى نیسابورى انتساب داده است و مرحوم سیدعبدالرزاق کمونه نیز
عینا از سید محسن امین در کتاب خود نقل نموده و به آن اشاره کرده است.
بهر روى اشتباه و یا لغزش در نسبت دادن یک اثر به مؤلف غیرواقعى آن
دلیل بر نفى اصل موضوع و انکار آن نمىشود. خاصه آنکه ابوجعفر على بن
هارون بن موسى نسابه نیشابورى صاحب کتاب لب الانساب (متوفى 549
ه.ق) متقدم بر ابوالحسن على بن زید بیهقى (متوفى 565 ه.ق.) است و از
آنجایى که مؤلف کتاب لب الانساب یکى از شخصیتهاى بىنظیر سادات
موسوى در نیشابور بوده و همچنین خود نسابه این شهر به شمار مىرفته و
در تقوى و پاکدامنى و امانتدارى او در نقل مطالب جاى تردیدى نیست.
تنها این سؤال مطرح است که چگونه او که در عصر اتابکان بوده و هیچ
غرضى از به مزار احمد بن موسى علیهالسلام در شیراز نداشته چگونه آن را رد
مىکند. آیا او سند محکمى داشته که با ضرس قاطع اعلام مىکند: «که در
شیراز مزارى را به احمد بن موسى بن جعفر علیهالسلامانتساب دادهاند که صحّت
ندارد.» باید در جواب گفت آرى زیرا در گذشته در حدود سال 320 ه. ق
یعنى هنگام تالیف کتاب معالم الانساب الطالبیین که از تالیفات علامه نسّابه
به ابو نصر بخارى متوفّاى 341 ه . ق است نوشته که: «احمد بن موسى
المبرقع وقع الى شیراز مات بها دفن فیها»
این جمله کوتاه کمتر از یک خط است. آب پاکى را دست تمام مورخان از
قرن پنجم تا زمان کنونى که اصرار به دفن شاه چراغ احمد بن موسى بن
جعفر علیهالسلامبرادر امام رضا علیهالسلام در شیراز دارد، ریخته و هیچ راهى را براى
مورخان نگذاشته تا از آن تعابیر دیگر اقتباس کنند یا این مدرک معتبر را چشم
پوشى نمایند. البته براى تایید این ادّعا دلایل دیگر نیز است که بیان خواهد شد.
مرحوم عباس فیض پس از نقل فوق از لبالانساب درباره بقعه
مذکور مىنویسد:
«تردیدى نمىتوان داشت که این شاهزاده احمد از احفاد امام کاظم علیهالسلام
است. زیرا در میان پسران آن امام فقط یک نفر وجود داشت که آن هم یا با نام
شاه چراغ در شیراز مدفون است و یا در خراسان».[19]
از آنجایى که بقعه مزبور در اسفراین به بقعة احمد رضا شهرت دارد،
برخى احتمال دارند که وى از نوادگان موسى مبرقع باشد، زیرا آنها به
«سادات رضائیه» و رضایى و رضوى» نیز شهرت داشتهاند.[20] از اینرو به نظر
آنان که با گذشت زمان، احمد رضائیه به احمدرضا و سپس در افواه عامه به
فرزند امام موسى کاظم علیهالسلامشهرت پیدا کرده است و پس اضافه مىکنند که
از سادات رضائیه که در خراسان حضور داشته مىتوان به «ابوعبدالله احمد
بن على بن احمد النقیب بن محمد الأعرج بن احمد بن موسى المبرقع بن
الإمام الجواد (ع)» که مادرش دختر «موسى النقیب بن احمد النقیب بن
محمد الاعرج» بود و در طوس سکنى داشتند اشاره کرد.[21] این در حالى
است که شخصیـّت فوق با همین نام شهرستان تربت حیدریه در روستاى
بورى آباد صاحب گنبد و بارگاه مىباشد.
آنچه که مسلم است تنها با اثبات مدفن احمد بن موسى علیهالسلام در اسفراین
مىتوان با قاطعیت و یقین بیشترى به حقیقت شخصیتى که در شیراز مدفون
است، پرداخت. این موضوع در مباحث بعدى که به بیان چند نظریه و
گمانهزنى درباره مدفن احمد بن موسى علیهالسلامو همچنین تبیین شخصیت
«احمد بن موسى مبرقع» و رد مدفن احمدبن موسى علیهالسلامدر شیراز اختصاص
دارد مورد بررسى و مداقه بیشترى قرار مىگیرد.
در برخى از منابع گزارشهاى دیگرى نیز درباره مدفن احمد بن
موسى علیهالسلامبه چشم مىخورد که سخن از مدفن احمد بن موسى علیهالسلامدر
شهرهاى بلخ، بغداد (کاظمین)، لواسان،[22] یمن و... گفتهاند.
این منابع فاقد منشاء و مآخذ براى گفته خود هستند و یا شواهد و
استدلالى براى آنچه که بیان کردهاند ارائه نمىدهند و غالبا «خبر» خود را با
تردید و ضعف همراه ساختهاند که نمایانگر عدم اعتماد «ناقل خبر» بر آنچه
که مىگوید مىباشد. صاحب تحفهالعالم مىنویسد: بعضىها مىگویند که
محل شهادت احمد بن موسى علیهالسلام در بلخ است و خداوند آگاه است. وى
هیچ اشارهاى به مأخذ نقل خود نمىکند: «و ربما ینقل عن بعض، أن مشهد
السید أحمد المذکور فى بلخ، والله العالم».[23]
علامه مامقامى در تنقیح المقال مىنویسد:
«و العامة من الناسترى أنه المدفون بجوار أبیه فى الصحن الشریف، و هو
وهم لامنشاء له»[24] عوام خیال مىکنند که او (احمد بن موسى علیهالسلام) در جوار
مرقد پدر بزرگوارش (کاظمین) در صحن شریف مدفون است و آن توهمى
بیشتر نبوده و منشاء و مأخذى ندارد» برخى نیز از مدفن «شاهزاده أحمد:
فرزند امام موسى کاظم علیهالسلامدر «قریه کوهین» حوالى «طرخوران» نام
مىبرند.[25] مؤلف کتاب «مجموعه زندگانى چهارده معصوم» نیز مىنویسد:
«احمد بن موسى علیهالسلامشاهچراغ و ابراهیم بن موسى در یمن» مدفون
هستند.[26] مدفون بود احمد بن موسى علیهالسلام در «بلخ»، «کاظمین»، «طرخوران
از توابع تفرش»، «یمن»، «لرستان»، «گناباد»، «تهران و لواسان»، «اسدآباد»،
«اصفهان»، «ابرقو از توابع یزد»، «آمل» و... منشاء صحیحى ندارد و فاقد
اعتبار است. به نظر مىرسد یکى از دلایل چنین اشتباهاتى ناشى از کثرت و
مشابهت نام «احمد بن موسى علیهالسلام» در کتب انساب، رجال و تاریخ است. که
بعضا از نوادگان امام موسى کاظم علیهالسلامو سایر ائمه علیهم السلام یا از سادات
و علما و... مىباشند که در جاى خود در این مجموعه به نسب آنها اشاره
خواهیم کرد.
آیا شخصیتى که در شیراز مدفون است احمد بن موسى کاظم علیهالسلاماست؟:
تاکنون بحث از اثبات مدفن احمد بن موسى علیهالسلام در شیراز و نفى نظریههائى
بود که مدفن احمد بن موسى علیهالسلامرا در شهرهاى دیگر ذکر کردهاند. اما در
برخى منابع اقوالى درج شده که سؤال دیگرى را در ذهن ایجاد مىکند و آن
اینکه آیا شخصیتى که در شیراز مدفون است احمد بن موسى الکاظم علیهالسلام
است؟ و یا شخصیت دیگرى در آنجا مدفون است. این موضوع نه تنها به
انکار مدفن احمد بن موسى کاظم علیهالسلامدر شیراز مىپردازد بلکه انتساب بقعه
کنونى به احمد بن موسى المبرقع علیهالسلام را اثبات مىکند. در این بخش به طرح
چند گزارش و سپس به بررسى میزان صحت و سقم هرکدام مىپردازیم.
قول اوّل: ابونصر بخارى (متوفى 341 ه.ق) در کتاب «سرسلسلهالعلویه»
تصریح کرده است که «احمد بن موسى مبرقع علیهالسلام (احمد بن موسى بن
محمد التقى بن على الرضا علیهالسلام) در شیراز مدفون است.[27]
این خبر با توجه به برخى از شبهات موجود درباره مدفن احمد بن
موسى علیهالسلامکه شرح آن به تفصیل در فصول قبل آمد. منجر به پیدایش
نظریهاى جدید و کاملاً متفاوت با مباحث قبل شده است.
مبناى این نظر که با قدمت تاریخى آن توام است، در برخى از منابع و
کتب انساب همراه با ذکر مآخذ و بعضا بدون ذکر مصدر اصلى، نقل شده
است. و رویهم رفته نظریه انکارى منسوب به بیهقى که در حقیقت نظریه
نیشابورى در لب الانساب است را تقویت مىکند.
قول دوّم: صاحب «الانوار نعمانیه» ذیل شرح حال احمد بن موسى
الکاظم علیهالسلامبه طرح اقوال مختلف درباره مدفن احمد بن موسى کاظم علیهالسلام
مىپردازد که در مباحث قبل شرح آن آمد. وى پس از طرح نظریه انکارى
منسوب به بیهقى مبنى بر اینکه احمد بن موسى علیهالسلامدر اسفراین مدفون
است. ادعاى بیهقى را نفى مىکند و آن را چندان قابل اعتماد نمىداند. وى
همچنین به گفته سیدمحسن امین در اعیان الشیعه اشاره مىکند و معتقد
است که او در شرح حال احمد بن موسى علیهالسلام دچار خلط و خبط و اشتباه
شده است ولى از طرح آن جزئیات آن و ارایه ادله خوددارى مىکند.
نعمهالله جزایرى سپس به نقل آنچه که «مامقامى» در هامش «تنقیح
المقال» نوشته مىپردازد و نظر او را مبنى بر «مدفون بودن احمد بن
موسى علیهالسلام در بلخ» با تردید همراه مىسازد. با این وجود صاحب الانوار
النعمانیه بر این باور است که به احتمال قوى احمد بن موسى علیهالسلاممدفون در
شیراز و مشهور به شاهچراغ، احمد بن موسى علیهالسلامالمبرقع (از نوادگان امام
رضا (ع)) مىباشد.
صاحب «انوار نعمانیه» براى استدلال این مطلب به آنچه که «ابونصر
بخارى» در کتاب «سرسلسله العلویه» بیان کرده است استناد مىجوید و به
این نتیجه مىرسد که «احمد بن موسى المبرقع در شیراز مدفون است. بعد
از آنکه از قم به سوى شیراز مهاجرت کرد.»
اما او درباره اینکه احمد بن موسى المبرقع علیهالسلام در چه زمانى به شیراز
آمده سخنى نمىگوید. رویهم رفته او معتقد است که چنین احتمال و یا
نظرى را در منابع و کتب قبل از وى کسى ارایه نداده است. عین عبارت او
چنین است:
«اقول: انى أحتمل قویا ان احمد بن موسى علیهالسلامالمدفون بشیراز الذى
اشتهر عندالفرس (بشاه چراغ) هو احمد بن موسى علیهالسلامالمبرقع بن الامام
محمد التقى بن الامام علىالرضا سلام الله علیه و قد صرح الشیخ النسابه
المعتمد ابونصر البخارى فى کتابه (سرالسلسلة العلویة) - مخطوط - ان
احمد بن موسى المبرقع علیهالسلام مدفون بشیراز. و قال مانصه: (و احمد بن موسى
بن محمد التقى بن على الرضا علیهالسلاممدفون بشیراز مات بها بعد نقله من
قم الیها).
و لم اقف على من تعرض لهذا الاحتمال الذى ذکرناه و الله الموفق و هو
الهادى الى الصراط السوى» (ترجمه)؛ من احتمال قوى مىدهم که «احمد بن
موسى علیهالسلام» مدفون در شیراز، کسى که نزد ایرانیان به «شاهچراغ» شهرت پیدا
کرده است. «احمد بن موسى مبرقع علیهالسلام» فرزند امام محمد تقى، فرزند امام
رضا که سلام خدا بر آنها باد، مىباشد. بر این مطلب دانشمند نسبشناس،
شیخ ابونصر بخارى در کتابش «سرسلسله العلویه» که خطى است تصریح
کرده که ؛ احمد بن موسى مبرقع در شیراز مدفون است، عین عبارت او
چنین است: (احمد بن موسى علیهالسلامفرزند امام محمد تقى (ع)، فرزند امام
رضا علیهالسلامدر شیراز مدفون است و در همانجا از دنیا رفت. بعد از آنکه از قم به
سوى شیراز مهاجرت کرد) و من نیافتم کسى را که این احتمالى که گفتم. بیش
از این داده باشد. و خداوند صاحب توفیق و هدایت کننده است به راه
راست.»[28]
قول سوم: شهید محراب، آیت الله حاج سید محمد على قاضى طباطبائى
در کتاب ارزنده، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیهالسلام(تألیف
1398 ه.ق و تصحیح 1356 شمسى) ضمن رد «بارگاه مشهد رأس
الحسین علیهالسلامدر قاهره که به رأس مطهر سیدالشهدا علیهالسلاممشهور است در
استدلال خود مبنى بر اینکه وجود گنبد و بارگاه دلیل صحت آنچه اشتهار
یافته نمىشود و قبرى را که به کسى نسبت دادهاند باید مدفون در آن محل
ثابت شود به ذکر چند مثال مىپردازد از جمله درباره «آرامگاه احمد بن
موسى کاظم علیهالسلام» مىنویسد:
«در شیراز قبه مجلل بسیار عالى بر سر قبر (احمد بن موسى علیهالسلام)
ساختمان شده و داراى صحن و ضریح مهم و مسجد و غیره است و در میان
مردم مشهور به قبر حضرت احمد بن امام موسى کاظم علیهالسلاماست و در میان
عجمهاى فارسى زبان مشهور به شاهچراغ شده است که از سال یک هزار م
بعد از هجرت این شهرت و لقب پیدا گردیده و ظاهرا از ترهات
صوفیه است.»[29]
وى در ادامه به گزارش «شدالازار» درباره آشکار شدن مدفن احمد بن
موسى علیهالسلاممىپردازد و مىنویسد: «قبرى که در شیراز به نام "شاهچراغ"
شهرت یافته در عصر اتابک ابوبکر بن سعد بن زنگى متوفى به سال (659
ه.ق.) ممدوح شیخ سعدى شاعر مشهور پیدا شده و قبل از آن ظاهرا اثرى از
آن قبر نبوده و پس از پیدا شدن قبرش جسدش را دیدند که پوسیده نشده و
تغییر نیافته و در انگشتش خاتمى بوده که نقش آن این است «العزة لله احمد
بن موسى علیهالسلام» و از آن (سبب) خیال کردهاند که فرزند امام کاظم علیهالسلاماست.»[30]
آیت الله سیدمحمد على قاضى طباطبائى سپس با استناد به نظریه
انکارى منسوب به بیهقى در لباب الانساب مىنویسد: «مورخ نسابه محقق
على بن زید بیهقى معروف به ابن فندق متوفى به سال «565 ه.ق» که با
خاندان اتابک ابوبکر معاصر بوده و از معاصرین بلکه از شاگردان امام مفسر
طبرسى (ره) صاحب مجمع البیان است در کتاب «لباب الانساب» -
مخطوط - انکار کرده که احمد بن امام موسى علیهالسلامدر شیراز مدفون شده
باشد و گوید: «بعض النسابین یرون قبره و مزاره بشیراز و هذا مشهور من
اغلاط العامة»[31]
وى ضمن نتیجهگیرى درباره اینکه قبل از شهرت یافتن مقبره احمد بن
موسى علیهالسلامدر زمان اتابکان فارس، مقبره و آرامگاهى براى احمد بن
موسى علیهالسلامدر شیراز ساخته شده ولى شهرت چندانى نداشته است. به طرح
مباحثى که پیش از این به نقل از روضاتى در «جامع الانساب» و سیدمحمد
امین عاملى در «اعیان الشیعه» و نعمهالله جزایرى در «انوار الانعمانیه» بیان
شد مىپردازد و مىنویسد:
«و معلوم مىوشد قبل از شهرت قبر نامبرده در زمان اتابک ابوبکر مذاکره
(و گفتگو درباره) قبر مذکور و مدفون شدن احمد بن موسى علیهالسلام در میان بوده
است زیرا ابن فندق در سال «565 ه.ق» وفات یافته و شهرت قبر در زمان
اتابک ابوبکر زنگى که در سال «659 ه.ق» وفات کرده مىباشد. پس به این
نتیجه مىرسیم که قبلاً قبر نامبرده شناخته شده ولى پیدا شدن جسد بدون
این که تغییر یافته باشد در زمان ابوبکر زنگى شده (اتفاق افتاده) و شهرت به
سزا کرده است و خیال شده که قبلاً کسى آن قبر را نمىشناخته است. ولى
«ابن فندق» شدیدا انکار کرده است که احمد بن امام موسى علیهالسلامدر آنجا
مدفون باشد مدعى شده که احمد بن امام موسى علیهالسلام در «اسفراین» از نواحى
خراسان مدفون است و لکن ادعاى او نیز محقق و ثابت نیست که موجب
قطع (و یقین) باشد زیرا درباره مدفن او قصه نقل مىکنند که به افسانه و
خرافات نزدیک است. مانند آنچه که در کتاب «آثار العجم» نقل کرده است و
افسانهاى بیشتر نیست.»[32]
آنچه که مرحوم آیتالله سیدمحمد على قاضى طباطبائى نقل مىکند
مشابه استدلال و گفتههاى صاحب «اعیان الشیعه» و «جامع الانساب» و
«الانوار نعمانیه» است که بیش از این شرح کامل آن آمد. اما از آنجایى که وى
با دقت نظر و کنکاش بیشترى نسخه خطى کتاب «سرسلسلة العلویه» موجود
در کتابخانه مدرسه سپهسالار تهران را مطالعه و آن را با نسخهاى از همین
کتاب که در «نجف» انتشار یافته و از روى نسخه خطى موجود در «هند» به
چاپ رسیده است، مقایسه و تطبیق کرده است. شرح نظرات وى برغم
تکرار مضمون آن خالى از اهمیت نیست.
وى در ادامه مىنویسد:
«بعضى گویند که احمد بن امام موسى کاظم علیهالسلام در بلخ مدفون است و
الله العالم، و علامه، مامقامى (ره) مىفرماید: عوام خیال مىکنند که احمد
بن موسى علیهالسلامدر جوار پدر بزرگوارش در صحن شریف مدفون است و آن
توهم بیشتر نبوده و منشا و مأخذى ندارد. نگارنده (سیدمحمد على قاضى
طباطبائى) گوید: احتمال قوى مىدهم که احمد بن موسى علیهالسلاممدفون در
شیراز مشهور به شاهچراغ عبارت از «احمد بن موسى علیهالسلام مبرقع بن امام تقى
الجواد (ع)» است. زیرا شیخ نسابه ابونصر بخارى در کتاب
«سرسلسلهالعلویة» گوید؛ «و احمد بن موسى بن محمد التقى بن على
الرضا علیهالسلاممدفون بشیراز مات بها بعد نقله من قم الیها» چنانچه عین همین
عبارت در نسخه مخطوط از کتاب نامبرده موجود است ولى در نسخه
مطبوعه از کتاب «سرسلسلة العلویة» در هند که از روى آن نسخه نیز در نجف
اشرف به طبع رسیده این عبارت را که نقل شد، ندارد. معلوم مىشود نسخه
چاپ شده در هند ناقص بوده و سقط داشته است.[33]
احمد بن موسى مبرقع علیهالسلام فرزند امام محمد تقى علیهالسلامو از نوادگان امام
رضا علیهالسلاممىباشد.
پدرش موسى بن على التقى علیهالسلام معروف به «مبرقع» بود به گفته محدث
قمى، از این جهت موسى را «مبرقع» گفتهاند که دائما به صورت و چهره خود
«برقع» (نقاب) مىزد.[34] به گفته محدث قمى، سال وفات موسى مبرقع در
سنه 296 در شهر هجرى و مدفن وى در محله موسویان قم است و بسیارى
از بستگان و خویشان و فرزندان وى که به قم آمدند در همانجا (بقعه چهل
اختران قم) دفن شدند.[35]
مؤلف تاریخ قم مىنویسد:
فرزندان اعقاب موسى مبرقع از جمله محمد بن احمد بن موسى علیهالسلام
مبرقع که ملقب به «اعرج» بود رئیس و نقیب و امیرالحاج شهر قم بود که در
سال 315 در قم در گذشت.[36] نسل موسى المبرقع تنها از احمد بن
موسى علیهالسلاماست[37] و نسل احمد بن موسى المبرقع علیهالسلام از فرزندش محمد
الاعرج استمرار یافت.[38]
منابع اطلاعات چندانى درباره زندگى «احمد بن موسى مبرقععلیهالسلام» ارایه
ندادهاند و در برخى از منابع ذیل شرح حال احمد بن موسى مبرقع علیهالسلام
اشتباهات آشکارى به چشم مىخورد و برخى او را با «احمد بن موسى بن
محمد اعرج» یعنى نوهاش اشتباه گرفتهاند.[39] از این روى مدفنى در قم براى
او قایل شدهاند.
منابع تاریخى از فرزندان «موسى مبرقع» در شهرهاى قم و رى و شیراز
سخن گفتهاند که برخى از آنها به شهرهاى قزوین، همدان، شیراز، خراسان،
کشمیر و هندوستان عزیمت کردهاند. مؤلف تاریخ قم که به تفصیل نسبت به
ورود سادات رضوى و ذریه موسى مبرقع به قم سخن گفته است و درباره
ورود «احمد بن موسى مبرقع علیهالسلام»[40] بعدا به همراه عمهاش زینب خاتون
دختر امام جواد علیهالسلامبه قم مهاجرت نموده و این پس از وفات پدرش موسى
مبرقع علیهالسلام بوده است.
قول چهارم: یکى از معدود منابعى که مدفن احمد بن موسى کاظم علیهالسلامرا به
«احمد بن موسى بن جعفر بن محمد بن محمد بن احمد بن طاوس العلوى
الحسینى»، نسبت داده است. «بهجهالآمال فى شرح زبدهالمقال»، تألیف
علیارى تبریزى (متوفى 1327 ه.ق) مىباشد. وى در ترجمه «احمد بن
موسى طاووس». بدون ذکر مأخذ مىنویسد که در بعضى از کتب رجال او را
در شیراز ذکر کردهاند که معروف به «سیدالسادات» است و امروز به شاه
چراغ شهرت یافته است.
عین عبارت او چنین است:
«احمد بن موسى بن جعفر، هو السید الحبیب النسیب: احمد بن موسى
بن جعفر بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن طاووس العلوى
الحسینى، سیدنا الطاهر. و فى بعض کتب الرجال انه المدفون بشیراز
المسمى بسید السادات، یعنى به الذى اشتهر فى هذه الازمان: بشاه چراغ».
علیارى، در ادامه به نقل از محدث نیشابورى از «احمد بن موسى بن
جعفر الصادق العلوى الحسینى المدنى» به عنوان برادر محمد و حمزه که
آنها از یک مادر بودند نام مىبرد.[41]
و مىافزاید: «ظاهرا او در شیراز مدفون است و معروف به شاه چراغ و
سیدالسادات است. و سید نعمهالله جزایرى در الانوار النعمانیه بر آن
صراحت دارد. ایضا المحدث النیشابورى بعد ذکره الرجل بعنوان احمد بن
موسى بن جعفر الصادق العلوى الحسینى المدنى، فقال اخو محمد و حمزة
لام وله، کان کریما جلیلاً... اقول: الظاهر هر انه لیس المدفون بشیراز
المعروف بشاه چراغ و سیدالسادات، و ان به صرح السید نعمهالله فى الانوار
النعمانیه....[42] صاحب بهجهالآمال سپس به نقل از ابن داوود در رجالش
رحلت احمد بن موسى بن طاووس را در سال 673 ذکر مىکند و سپس به
شرح آثار و کتابهاى وى از جمله «الملاذ و البشرى» و «حل الاشکال فى
معرفة الرجال» مىپردازد و...[43]
با بررسى آنچه که صاحب بهجهالآمال در ادامه شرح حال «احمد بن
موسى بن طاووس» به نقل از محدث نیشابورى، نعمهالله جزایرى و ابن
داوود مىآورد به روشنى معلوم مىشود که وى در شرح حال احمد بن
موسى کاظم علیهالسلامو احمد بن موسى ابن طاووس دچار خلط و اشتباه فاحش
شده است. و با رجوع به مأخذ مذکور معلوم مىگردد که آنچه نعمهالله
جزایرى و محدث نیشابورى مىگویند در شرح حال «احمد بن موسى
کاظم علیهالسلام» است نه «احمد بن موسى ابن طاووس»، بنظر مىرسد که وى
هنگام تألیف کتاب بخشهایى از شرح حال «احمد بن موسى کاظم علیهالسلام» را با
«احمد بن موسى ابن طاووس» در هم آمیخته و عدم دقت و امعان نظر وى
بطور آشکارى نمایان است.
درباره شخصیت «احمد بن موسى ابن طاووس» به اجمال مىتوان گفت
که وى محدث، دانشمند، فقیه و عالم مشهورى است که از نوادگان امام
حسن مجتبى علیهالسلاماست.[44] صاحب هشتاد کتاب در حوزههاى مختلف است
و استاد علامه حلى و ابن داوود مىباشد و طبق گزارشهاى موثق وى در
سال 673 ه.ق در محله «جباویین» شهر «حلّه» در گذشته و مدفن وى در
همانجا است بنابراین نسبت دادن مقبره احمد بن موسى کاظم علیهالسلام به وى
کاملاً بىپایه و اساس است و ناشى از اشتباه و لغزش قلم صاحب بهجهالآمال
فى شرح زبدهالمقال مىباشد.[45]
قول آخر: مرحوم عباس فیض در گنجینه آثار قم به طرح نظریهاى مىپردازد
که فى الواقع جمع میان دیدگاههاى متفاوت است که تاکنون به تفصیل شرح
داده شد.
دیدگاه وى برغم شباهت نسبتا زیاد با دیدگاههاى پیشین، تفاوتهاى
آشکارى نیز دارد. قبل از بحث و بررسى دیدگاه وى به شرح آنچه که او در
کتابش آورده است مىپردازیم:
از مجموع کتب انساب چنین برمىآید که احمد بن موسى الکاظم علیهالسلام سه
هزار غلام در راه خدا آزاد ساخت و هزار نسخه مصحف مجید را به خط
خویش بنوشت و احادیث بسیارى هم از پدر بزرگوار خود روایت کرد و در
بغداد مىزیست و چون بر رحلت برادر بزرگوار خود امام على الرضا اطلاع
یافت و در گوشه و کنار گفته مىشد که مأمون آن حضرت را مسموم ساخته
است در اندیشه خروج علیه وى برآمده از بغداد بیرون آمد در حالى که سه
هزار غلام زرخرید همراه وى بودند و تدریجا سه هزار تن از سادات و موالى
هم بدو پیوستند و در طى راه خراسان که از فراهان به ساوه و رى مىگذشت
میانه وى با مخالفین تصادماتى روى داد که بسود وى خاتمه یافت و
همچنان بعزم خراسان راه مىپیمود تا به سرزمین قم رسید و چنین اراده
داشت که براى زیارت تربت خواهر خود «ستىفاطمه»
[حضرتمعصومه علیهاالسلام ]و جلب حمایت عرب اشعرى به شهر قم درآید.
از ناحیه مأمون در آن ایام «ارزق ابرح شامى» امیر قم بود که چون از نیت
احمد اطلاع داشت براى جلوگیرى و ممانعت از وصول وى به شهر با
نیرویى که در اختیار داشت به استقبال وى مىشتابد و به مجرد اخذ تماس با
یاران وى سر راه را بر آنان مىبندد در نتیجه بین الطرفین آتش حرب مشتعل
و جنگى خونین بوقوع مىپیوندد که در آن معرکه جمع کثیرى از موافقین و
مخالفین به قتل مىرسند و مقابر آنان معروف و مزار عمومى است. عباس
فیض مىافزاید:
بالجمله احمد منهزم و با بقیه یاران و غلامان به جانب رى فرار مىکند و
در آنجا بقیه یاران او هم از او گسسته و پراکنده مىشوند. سپس احمد با
غلامان بسوى خراسان رهسپار مىگردد تا به اسفراین نزدیک مىشود و در
آنجا بیمار شده به رحمت حق مىپیوندد و در موضعى بنام «سجب» میانه
دو کوه جسد او را دفن مىکنند. که مقبره وى در خارج آن شهرداراى قبه و
بارگاه و مزار عمومى است و در گرگان هم گنبدى است منسوب به فرزندان
وى که نیز مزار عمومى مىباشد.
و پس از دفن احمد لشگر خراسان به فرمان مأمون (که از قیام و جدال وى
در طول راه و حرکتش به جانب خراسان آگاهى داشت) در اسفراین به یاران
وى رسیده چند تنى را به قتل رسانیده بقیه متوارى مىشوند.
و در مقابل بعضى از مؤلفین تصریح کردهاند بر اینکه احمد خود را به
شیراز رسانیده بنام سید السادات شهرت یافت و در آن شهر وفات یافت و به
قولى بعزّ شهادت رسید که مقبرهاش داراى بقعه و قبهاى مجلل و مزین است.
مؤلف گنجینه آثار قم مىنویسد: چون وجود گنبد شاه چراغ [در شیراز]
قابل انکار نیست براى جمع میان اقوال باید معتقد گشت که در سجب
اسفراین یکى از یاران وى وفات یافته دفن شده بود ولى غلامان وى بمنظور
حفظ جان احمد از خطر مسلم در مقام «توریّه»[46] برآمد خود احمد را
متوفى جلوه دادهاند.
در نتیجه احمد جزء فراریان خود را به شیراز رسانیده در آنجا به اسامى
مستعار (سیدالسادات) یا (شاه چراغ) شهرت گرفته پس از چندى وفات
یافته یا بعز شهادت رسیده است که تربتش مزار عمومى است.
و از طرفى مقابر یاران وى که گفته مىشود در قم معروف است در دهکده
ساروق فراهان مىباشد که در آنجا دو گنبد مجلل و باستانى تاریخى یکى
بنام هفت تن که شاید از سادات همراهان اوست و دیگرى به اسم چهل تن
که مدفن یاران و غلامان اوست وجود دارد و به جز همین دو قبه در اطراف
قم و محدوده سابق آن مقبره دیگرى که مدفن جمعى و قابل انطباق با این
سانحه باشد وجود ندارد تا چه رسد به آنکه معروف و مزار عمومى باشد.
و چون هیچیک از مؤلفین مکان جنگ و ستیز را با قید نام محل تعیین
نکرده فقط سرزمین قم ضبط نمودهاند مراتب نگاشته شد تا پرده از روى این
مجهول هم برداشته شود.[47]
آنچه که عباس فیض در مقدمه دیدگاه خود نقل مىکند تفاوت زیادى با
رویدادهایى دارد که پیش از این در شرح چگونگى عزیمت و خط سیر احمد
بن موسى علیهالسلام و همچنین نحوه پیکار او با عامل مأمون در فارس بیان شد،
دارد. در روایت او مبداء حرکت احمد بن موسى علیهالسلام«بغداد» است. در
حالیکه مبداء حرکت احمد بن موسى علیهالسلام و یا سکونت احمد بن موسى علیهالسلام
شهر «مدینه» مىباشد. و مسیر حرکت او از فراهان به ساوه و رى ذکر شده
است. پیش از این درباره اینکه چرا مورخان این مسیر را که در واقع خط سیر
حرکت کاروان حضرت معصومه (س) است با مسیر حرکت کاروان احمد بن
موسى علیهالسلامکه خط سیر هجرت على بن موسى الرضا علیهالسلاممىباشد یکسان
قلمداد کردهاند توضیح داده شد.
مؤلف گنجینه آثار قم همچنین عامل مأمون را «ارزق ابرح شامى» و محل
کارزار را شهر قم قلمداد مىکند. حال آنکه محل پیکار احمد بن موسى علیهالسلام
«قریه کشن» در نه کیلومترى شهر شیراز و عامل مأمون «قتلغخان» حاکم
فارس مىباشد. علاوه بر این مرحوم عباس فیض بر آنچه که نقل مىکند
مأخذى ارائه نمىدهد.
قطع نظر از وجود ضعف و ایرادهایى که در روایت عباس فیض از
چگونگى عزیمت احمد بن موسى علیهالسلامبه ایران به چشم مىخورد، دیدگاه او
با کسانى که معتقدند «احمد بن موسى علیهالسلامبه اسفراین عزیمت کرده
است»شباهت نسبتا زیادى دارد ولى بطور آشکارى تفاوتهایى در آن وجود
دارد که به نظر بدیع مىنماید. زیرا به باور فیض نه تنها احمد بن موسى علیهالسلام
در اسفراین مدفون نیست. بلکه شخصیتى که در شیراز مدفون است احمد
بن موسى علیهالسلاممىباشد، نه احمد بن موسى مبرقع به عبارت دیگر او معتقد
است: هنگامى که احمد بن موسى علیهالسلامدر مسیر راه خود به خراسان عزیمت
کرد در اسفراین یکى از یاران او فوت مىکند و همراهان وى با تدبیر براى
حفظ جان او به دروغ مصلحتآمیز متوسل شدند و احمد بن موسى را
متوفى جلوه دادند.
«و بعقیده نگارنده (عباس فیض) چون وجود گنبد شاه چراغ قابل انکار
نیست براى جمع میانه (میان) اقوال باید معتقد گشت که در سجب اسفراین
یکى از یاران وى وفات یافته دفن شده بود ولى غلامان وى بمنظور حفظ
جان احمد از خطر مسلم در مقام توریه برآمد خود احمد را متوفى
جلوه دادهاند.»[48]
مرحوم شیخ عباس فیض با این مفروضات بطور آشکارى تلاش کرده
است تا میان بقعه منسوب به احمد بن موسى علیهالسلامدر اسفراین و شیراز نوعى
ارتباط منطقى ایجاد کند و از آنجایى که بقعه احمد بن موسى علیهالسلام (شاهچراغ)
را در شیراز غیرقابل انکار مىداند به نوعى داستان سرایى و تخلیل در حوزه
تاریخ روى آورده است تا براساس آن نظریههاى متفاوت درباره محل دفن
احمد بن موسى علیهالسلامرا جمع بزند.
وى در ادامه بىآنکه نامى از مؤلف بهجهآالامال فى زبدة المقال (تألیف
علیارى تبریزى - متوفى 1327 ه.ق) بیآورد مىنویسد:
و در مقابل بعضى از مؤلفین تصریح کردهاند بر اینکه احمد خود را به
شیراز رسانیده بنام سید السادات شهرت یافت و در آن شهر وفات یافت و به
قولى بعز شهادت رسید که مقبرهاش داراى بقعه و قبهاى مجلل و مزین داراى
متولى و خدام. کشیک و اوقاف زیاد و مزار عمومى و محل نذور است...
در نتیجه احمد جزء فراریان متنکرا خود را به شیراز رسانیده در آنجا به
اسامى مستعار (سیدالسادات) یا (شاه چراغ) شهرت گرفته پس از چندى
وفات یافته یا بعز شهادت رسیده است که تربتش مزار عمومى است.[49]
در حالى که صاحب بهجة آالمال مدعى نیست که احمد بن موسى علیهالسلام
نام مستعار «سیدالسادات» را براى خود برگزید. و همانطور که شرح آن آمد
وى دچار خلط در شرح حال «احمد بن موسى کاظم علیهالسلام» و احمد بن موسى
ابن طاووس» شده است.[50]
بهر روى مرحوم عباس فیض بر مبناى همین اشتباه نظریهاى بنا مىکند تا
جمع نقیضین میان برخى از اقوال مختلف درباره مدفن احمد بن موسى علیهالسلام
ارایه نماید. او دست آخر کار براى استحکام نظریه خود به وجود چند مقبره
از یاران احمد بن موسى علیهالسلاماشاره مىکند و بىآنکه مأخذ و استنادى بر
گفتهاش بیآورد مىنویسد:
«... و از طرفى مقابر یاران وى که مىنویسند در قم معروف و مزار است
در دهکده ساروق فراهان است که در آنعصر از توابع قم بود و در مسیر راه
سلطانى رى و خراسان قرار داشت چه در آنجا دو گنبد مجلل و باستانى
تاریخى یکى بنام هفت تن که شاید از سادات همراهان اوست و دیگرى به
اسم چهل تن که مدفن یاران و غلامان اوست وجود دارد و به جز همین دو
قبه در اطراف قم و محدوده سابق آن مقبره دیگرى که مدفن جمعى و قابل
انطباق با این سانحه باشد وجود ندارد تا چه رسد به آنکه معروف و مزار
عمومى باشد.»[51]
مؤلف گنجینه آثار قم در پایان به امید پردهگشایى از روى یک مجهول
صادقانه مىنویسد:
«و چون هیچیک از مؤلفین مکان جنگ و ستیز را با قید نام محل تعیین
نکرده فقط سرزمین قم ضبط نمودهاند مراتب نگاشته شد تا پرده از روى این
مجهول هم برداشته شود.[52]
برغم ایراداتى که بر گفته او مترتب است وى بر مدفون بودن احمد بن
موسى علیهالسلامدر شیراز تأکید دارد. که یقینا شهرت بقعه او را به این اعتراف
کشانده است. عباس فیض آنچه را که در ترجمه و شرح حال احمد بن
موسى علیهالسلام بیان کرده براى اثبات شخصیت مدفون در بقعه شاهزاده احمد بن
امام کاظم در قریه کوهین تفرش آورده که به شایستگى نظریه خود را در اینکه
وى فرزند بلافصل امام کاظم علیهالسلامنیست بیان کرده است.
اقوال مورخان در مفدن احمد بن موسى علیهالسلام در شیراز
تمام مورخانى که در ذیل به نام آنها شاره مىشود، غافل از اینکه در قرن
سوم هجرى مزار کنونى در شیراز به فرزند موسى مبرقع انتساب داده شده
مطالبى مىنویسند و این نوشتهها بقدرى شهرت یافته که به نظر غیرقابل
انکار مىرسد و منسوب بودن بقعه و آرامگاهى که امروز به «شاه چراغ»
شهرت یافته به شخص حضرت احمد بن موسى علیهالسلامدر غایت اشتهار است.
از آنجایى که اصل اشتهار دلالت بر اصالت ندارد. به اجمال آندسته از
نسبشناسان، مورخین و محدثنى که از مدفون بودن احمد بن موسى علیهالسلامدر
شیراز خبر دادهاند و یا بر آن تصریح و تأکید داشتهاند را نام مىبریم.
«علامه محمد صادق آل بحرالعلوم در حاشیه فرق الشیعه مىنویسد:
«...و فى تعلیقه الوحید البهبهانى أنه هو المدفون بشیراز الملقب بسیدالسادات
المعروف الآن بشاه چراغ انتهى...»
نعمهالله جزایرى نیز در ذیل ترجمه «احمد بن موسى علیهالسلام» و برادرش
«محمد بن موسى (ع)» مىنویسد:
«و کان احمد بن موسى علیهالسلام کریما و رعا و هما مدفونان فى شیراز و الشیعة
فتبرک بقبور هما و تکثر زیارتهما و قد زرناها کثیرا»[53]
«احمدبن موسى علیهالسلامانسانى کریم و بخشنده بود و امام موسى علیهالسلاماو را
دوست مىداشت. و محمد بن موسى فردى صالح و پرهیزکار بود و این دو
برادر در شیراز مدفون هستند و شیعیان به قبور آنها تبرک مىجویند و بسیار
به زیارت آنها مىروند. و ما هم بسیار به زیارت ایشان مشرف شدهایم.
وى سپس ضمن کنکاش درباره مدفن احمد بن موسى و آشکار شدن
محل دفن وى مىپردازد و مىنویسد:
«الاقوال فى مدفن احمد بن موسى علیهالسلام مختلفة و قد اظهر «مدفنه بشیراز» فى
عصر اتابک ابوبکر بن سعد بن زنگى المتوفى (569 ه.ق) ممدوح الشیخ
سعدى الشیرازى الشاعر المشهور و له قبة عالیة شاهدتها فى سفرى الى بلده
شیراز و لم یکن قبل عصر السلطان المنوه باسمه من مدفنه فیهما اثر و قبل وجد
جسده (کما فى شد الازار) فى قبره طریا لم یتغیر و فى یده خانم نقش علیه
(العزة لله احمد بن موسى) و أظن انهم زعموا من ذلک النقش انه احمد بن
موسى الکاظم و اشتهر بعد سنهالالف من الهجرة. بلقب (شاه چراغ) و جعل
امثال هذه الالقاب العجمیة من الفرس فى حق اولاد الائمه علیهالسلام و السادات بعد
عدة قرون من زمنه کثیره...»
«سخن درباره محل دفن احمد بن موسى علیهالسلاممختلف است، اما آنچه که
شهرت یافته این است که وى در شیراز دفن شده است و در عصر اتابک
ابوبکر بن سعد بن زنگى (متوفى 659 ه.ق) همان کسى که توسط شاعر
بلندآوازه شیرازى، شیخ مصلح الدین سعدى مدح شده است بر مزار او قبه
و بارگاه عالى برافراشت، که در سفرم به شیراز آن را مشاهده کردم. و قبل از
سلطان فوق الذکر اثرى از این زیارتگاه نبود. (بنا به گفته صاحب کتاب
شدالازار) جسد وى در قبرش تازه و بدون تغییر یافتند در حالیکه در دستش
انگشترى بود که بر نگین آن عبارت (العزة لله احمد بن موسى علیهالسلام) نقش
بسته بود و گمان مىکنم از روى نقش انگشترش دریافتند که ایشان باید احمد
بن موسى الکاظم علیهالسلامباشد. و بعد از سال یکهزار هجرى ایشان به شاه چراغ
ملقب و مشهور شد. و این گونه لقب گذارى پارسى براى اولاد ائمه علیهالسلامو
سادات بعد از گذشت قرنها از رحلت ایشان در بین پارسى زبانان
متداول است.»
روضاتى در جامع الانساب به تفصیل درباره مدفن احمد بن موسى علیهالسلام
در شیراز سخن گفته است: در ازمنه اخیر مشهور چنان است که مدفن
آنجناب با عنوان شاه چراغ در شهر شیراز مىباشد و عقیده عام و خاص در
این باره به حد یقین است. و کسى انکارى ندارد. وى به نقل از حمدالله
مستوفى در نزهة القلوب (متوفى 750) معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازى
در کتاب «شدالازار (متوفى 791) ابن بطوطه (703-777) در سفرنامهاش
در تأیید مرقد و مدفن احمد بن موسى علیهالسلامسخن گفته که از شرح آن بدلیل
تکرار خوددارى مىشود.
وى همچنین به نقل از شیخ ابوعلى حائرى (1159-1215) مىنویسد
که او در کتاب رجالش ذیل ترجمه احمد بن موسى علیهالسلاممىگوید و فى
التعلیقة البهبهانى و فى بلغة المحدثین (کتاب رجال) سلیمن بحرانى
(1075-1121) هوالمدفون بشیراز المسمى بسید السادات، قلت: و کانه
المعروف الآن به شاه چراغ.»[54]
روضاتى در جامع الانساب به نقل از منتهى المقال فى أحوال رجال،
تصریح حمدالله مستوفى در «نزههالقلوب» و شیخ یوسف محقق بحرانى
(1107-1186) در کتاب «الحدائق الناضره» مبنى بر مدفون بودن احمد بن
موسى علیهالسلامدر شیراز را بازگو مىکند.[55]
وى همچنین به برخى از منابع مانند. «المشجرالکشاف لتحقیق اصول
السادة الاشراف تألیف سید عمیدى نجفى، صحاح الاخبار فى نسب السادة
الفاطمیة الاختار تألیف محمد سراج الدین رفاعى، اشاره مىکند و مىنویسد
این کتب معتبر مدفن احمد بن موسى علیهالسلام را در جایى نشان ندادهاند.»[56]
از عبارت او چنین برمىآید که نسبشناسان مذکور مدفن احمد بن
موسى علیهالسلامدر شیراز را انکار و یا اثبات نکردهاند و رویهم رفته در کتابهاى
خود از مدفن احمد بن موسى علیهالسلامسخنى نگفتهاند.
زرکوب شیرازى در کتاب «شیرازنامه» (تألیف سال 764 ه.ق) که از منابع
محلى محسوب مىشود نیز مىنویسد: قبر امامزاده معصوم امیر احمد بن
موسى علیهالسلامدر میان شهر (شیراز) نزدیک مسجد نو قرار دارد و...»[57]، صاحب
کتاب «شدالازار» (791 ه.) که دو سال بعد از درگذشت زرکوب شیرازى به
تألیف کتاب خود پرداخته مدفون احمد بن موسى علیهالسلام را در شیراز را تأیید
مىکند: «قدم شیراز فتوفى بها فى ایام المأمون بعد وفاة اخیه على الرضا بطوس
و...»[58] احمد بن موسى علیهالسلام در ایام خلافت مأمون بعد از رحلت برادرش
امام رضا در طوس، وارد شیراز شد و وفات کرد.»
ابن بطوطه در سفرنامه خود (748 ه.ق) ضمن گزارش از شیراز و
علاقمندى مردم این شهر نسبت به زیارت احمد بن موسى علیهالسلاممىنویسد:
«فمنها مشهد احمد بن موسى أخى الرضا على بن موسى بن جعفر بن على
بن الحسین بن على بن أبى طالب رضى الله عنهم، و هو مشهد معظم عند أهل
شیراز. یتبرکون به و یتوسلون الى الله بفضله و...»[59]
«.. این بقعه محل شهادت احمد بن موسىعلیهالسلام... است که در نظر مردم
شیراز احترام زیاد دارد و مردم براى تبرک و توسل به زیارت آن
حضرت مىروند...»
علاوه بر منابع مذکور، حمدالله مستوفى (750-680 ه.ق) در
«نزههالقلوب»[60] (تألیف 740 ه.ق). مجلسى (متوفى 1111 ه.ق) در
«بحارالانوار»[61] میرزا حسن فسائى (1316 ه.ق) در «فارسنامه ناصرى»[62]،
مقدس اردبیلى، در «حدیقهالشیعه»[63] سیدمحمد باقر خوانسارى در
«روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات»[64]، علامه محمد حسن
قزوینى در «ریاض القدس و حدائق الانس»[65]، شیخ عباس قمى (1350
ه.ق) در «هدیهالاحباب فى ذکر العمرفین بالکنى و لالقاب و الانساب»[66] و
همچنین در «الکنى و الالقاب»[67] و «منتهى آلامال»[68]، محمد على مدرسى
در ریحانهالادب فى تراجم المعروفین بالکنیة اوللقب (1333 ه.ق)[69]،
فرصت الدوله در «آثارالعجم»[70] (1310 ه.ق) سلطان الواعظین، در «شبهاى
پیشاور» (1378 ه.ق) مامقامى (متوفى 1351 ه.ق)، در «تنقیح المقالى فى
علم الرجال»[71] و دیگران در مدفون بودن احمد بن موسى کاظم علیهالسلامدر
شیراز تصریح و تأکید دارند.
با وجود این همه نوشتهها که اشاره شد تمام آنها از قرن پنجم به بعد
نگارش یافته و ما مدرک مهمى در دست داریم که متعلّقبه قرن سوم هجرى
است و تصریح دارد که مزار کنونى در شیراز متعلّق به احمد بن موسى
المبرقع علیهالسلاماست که در جاى خود بحث شده و نظریه ما نیز همین قول است.
به نظر مىرسد برخى جنبههاى غیرواقعى و افسانهاى در خبر پیدایش
تربت مبارک احمد بن موسى علیهالسلامراه یافته است. بررسى گزارشهاى مندرج
در تذکرهها و برخى از منابع نشان مىدهد که ناقلان خبر، حوادثى خارج از
واقعه تاریخى بر آن افزودهاند.
در ماجراى پیدایش قبر احمد بن موسى علیهالسلام نیز گزارشهاى غیرواقعى و
متضادى به چشم مىخورد که به سختى مىتوان ابعاد واقعى و افسانهاى آن
را از هم جدا کرد و با صراحت نمىتوان اثبات کرد که چه بخشهایى از این
واقعه با اقوال عامیانه در آمیخته است. خوشبختانه در سایر بخشهاى
زندگانى احمد بن موسى علیهالسلام دقت نظر علماى انساب، مورخان و محدثان
متقدم مانع از بروز این مشکل شده است.[72]
مورخان زمان یافتن مدفن احمد بن موسى علیهالسلام را در دو مقطع متفاوت ذکر
کردهاند. یکى در زمان «امیر عضدالدوله دیلمى» (متوفى 373 ه.ق) و
دیگرى در عصر «امیر مقرب الدین مسعود بن بدر» (متوفى 665 ه.ق)، از
وزراى اتابک ابى بکر بن سعد زنگى این دو مقطع زمانى نزدیک به سیصد
سال از یکدیگر تفاوت دارند.
اصولاً به لحاظ تاریخى، موضوع پیدایش قبر احمد بن موسى علیهالسلام از
اهمیت چندانى برخوردار نیست. تنها اثبات انتساب مرقد مورد توجه
مورخان است. اما از آنجایى که اختلافات چشمگیرى در تاریخ و چگونگى
پیدایش تربت احمد بن موسى علیهالسلام در تذکرهها و منابع مشاهده مىشود، لازم
است که این بخش از تاریخ زندگانى احمد بن موسى علیهالسلام به دقت
بررسى شود.
جنبههاى افسانهاى در خبر آشکار شدن مرقد احمد بن موسى علیهالسلام
از پیدا شدن مدفن احمد بن موسى علیهالسلام در زمان امیر عضدالدوله دیلمى
چند گزارش ثبت شده است. متأسفانه نویسندگان متأخرى که به ذکر این
گزارشها پرداختهاند، بدون اشاره به مأخذ و به طور غیرمتعهدانه مطالبى
بدان افزوده و یا با کاستىهایى آن را نقل کردهاند.[73]
به نظر مىرسد منشأ این گزارشها که با داستان آمیخته است، دو تذکره
«آثارالاحمدیه»[74] و «بحرالانساب موسوم» به «ریاض الانساب و مجمع
الاعقاب» باشد که از تألیف آنها نزدیک به یک قرن مىگذرد.[75] این دو مأخذ
با وجود تفاوت هایى که در نقل ماجراى پیدایش مرقد احمد بن موسى علیهالسلام
دارند، با پیدایش این مرقد در عصر، عضدالدوله دیلمى اتفاق نظر دارند.
مؤلف «بحرالانساب»، علت پیدایش مرقد احمد بن موسى علیهالسلام را با جزئیات
بیشترى شرح مىدهد، و نویسندگان متأخر نیز عمدتا این مأخذ را براى شرح
واقعه آشکار شدن قبر احمد بن موسى علیهالسلامبرگزیدهاند. که صد البته کتاب
مذکور از اعتبار چندانى برخوردار نیست.
بحرالانساب علت پیدایش مرقد احمد بن موسى علیهالسلام را نورى مىداند که
از مدفن آن حضرت مىدرخشید. این نور تنها در شبهاى جمعه و در ثلث
آخر شب از درون یک تپه خاکى[76] روبروى کلبه پیرزنى[77] ساطع مىشد.
پیرزن که این نور مرموز[78] را در شبهاى جمعه رؤیت مىکرد، به این گمان
که درخشش این نور مرموز، پیامآور راز نهفتهاى در دل خاک است به دربار
امیر عضدالدوله دیلمى مىرود. اما کارگزاران امیر به تصور اینکه پیرزن براى
خواستهاى، این سخنان خیالآمیز را دستاویز دیدار با امیر کرده و یا اینکه
سخنان وى ناشى از ضعف قوا، عارضه پیرى و اوهام است، موضوع را
جدى تلقى نکردند. اما امیر عضدالدوله به حسب اینکه پیرزن گفته بود این
نور فقط در شبهاى جمعه آن هم در ثلث آخر شب مىدرخشد، به تعقیب
ماجرا پرداخت. امیر عضدالدوله در اولین شب جمعه دور از چشم درباریان
به منزل پیرزن رفته و از وى خواست که هنگام درخشش نور وى را بیدار کند.
وقتى نور (چراغ) تابیدن گرفت، پیرزن از شدت خوشحالى بر بالین امیر
عضدالدوله رفته و سه بار بى اختیار فریاد کشید: شاه چراغ، (شاهچراغ). امیر
ناگهان از خواب بیدار شده و متوجه درخشش نور از موضعى درون تپه خاکى
مىشود. و در نهایت شگفتى به محل درخشش نور از تپه خاکى بالا مىرود.
اما همین که به موضع درخشش نور مىرسد، اثرى از نور نمىبیند و به کلبه
پیرزن باز مىگردد. در این هنگام بار دیگر نور ظاهر مىشود و امیر مجددا به
همان موضع مىرود، اما اثرى از نور نمىیابد. این عمل هفت بار تکرار
مىشود. امیر از آنچه که دیده است، سخت درشگفت مىماند. وى، مات و
مبهوت به دربار باز مىگردد و با همین اندیشه و خیال به خواب مىرود. امیر
در عالم رؤیا سیدجلیل القدرى را مشاهده مىکند که مىپرسد: «اى امیر در
چه اندیشهاى هستى؟ این محل دفن من است و من احمد بن موسى
الکاظم علیهالسلامهستم، براى اطمینان بیشتر فردى را به نزد ما بفرست تا انگشترى
مرا براى تو بیاورد.» امیر عضدالدوله از شدت خوشحالى از خواب بیدار
مىشود. صبح هنگام علما و خوابگزاران را گردآورده و از آنچه که در خواب
و بیدارى دیده بود، براى آنها تعریف مىکند. امیر از آنها مىخواهد که
تکلیف امر را روشن کنند. علما و فقها به اتفاق، نظر مىدهند که این مکان
مدفن امامزاده است. اما شکافتن قبر کار حرامى است. یکى از حاضرین براى
حل این مشکل پیشنهاد مىکند که در نزدیکى کوه قبله، پیر بزرگوارى زندگى
مىکند به نام «خفیف الدین»[79] که سالیان زیادى به زهد و عبادت مشهور
است. چنانچه این مشکل را با او در میان بگذاریم، پرده از این سرّ مىگشاید.
حاضران پیشنهاد وى را پذیرفتند و به امیر گفتند که فردى را به نزد
خفیفالدین (شیخ کبیر) روانه ساز تا او را به جمع ما بیاورد. اما امیر
عضدالدوله[80] خود تصمیم مىگیرد که به نزد وى رود. سرانجام امیر و
سایرین به حضور آن پیر روشن ضمیر مىروند و ماجرا را بازگو مىکنند.[81]
شیخ کبیر در جواب مىگوید که این خواب از رؤیاى صادقانه است و من نیز
شب گذشته آن حضرت را در خواب دیدهام. بنابراین چون آن حضرت اشاره
و اجازه دادهاند، شکافتن قبر از نظر هتک احترام و حرمت بدون
اشکال است.
امیر عضدالدوله خوشحال به کاخ سلطنتى خود باز مىگردد. فرداى آن
روز به محل درخشش نور مىرود و دستور مىدهد تا آن محل را خاک
بردارى کنند. در اثناى خاک بردارى لوح مزارى از سنگ یشم[82] آشکار
مىشود. امیر عضدالدوله و علما و روحانیون لوح را مشاهده مىکنند که بر
روى آن با خط کوفى در دو سطر نوشته شده است، «السید امیر احمد بن
موسى الکاظم علیهالسلام» وقتى امیر نقش لوح را مشاهده مىکند، از شواهد موجود
به صحت خواب و رؤیایى که دیده بود، پى مىبرد و یقین حاصل مىکند که
این محل دفن امامزاده، احمد بن موسى الکاظم علیهالسلاماست.[83] و چون سنگ
را حرکت دادند، سردابى عمیق و چاه مانند نمودار شد. در این هنگام امیر
عضدالدوله فردى را به نزد شیخ کبیر فرستاد و پیغام داد که هماکنون وقت آن
رسیده است که شما به حضور مبارک حضرت علیه السلام مشرف شوید.
آنگاه شیخ کبیر غسل کرد، جامههاى پاک پوشید و خود را معطر ساخت و
سپس وارد سرداب شد. چون شیخ کبیر وارد سرداب شد، چنان نور عظیمى
ظاهر گردید که سراسر آن سرداب تاریک، روشن شد. شیخ همچنان به درون
سرداب پایین رفت تا به وسط سرداب رسید و در آن جا تختى بود که
حضرت بر روى آن آرمیده بود و قطیفهاى[84] سفید بر روى آن کشیده شده
بود.[85] سرانجام شیخ کبیر انگشترى از دست آن حضرت خارج مىسازد که
بر روى آن عبارت «العزة لله احمد بن موسى علیهالسلام»[86] نقش بسته بود. شیخ
کبیر از همان راهى که آمده بود، از سرداب خارج شد و امیر عضدالدوله به
شکرانه این توفیق عظیم مقرر کرد تا چندین شبانه روز فقرا و مساکین را طعام
دهند و زندانیان را نیز آزاد کنند و با کوبیدن نقاره[87] سلطنتى و آذین بندى
شهر دستور سور و نشاط عمومى را صادر کرد و سپس به ساخت عمارتى بر
آن محل همت گماشت. ماجراى پیدایش مرقد احمد بن موسى علیهالسلامدر عصر
عضدالدوله تا اینجا ختم مىشود. اما به دنبال آن حوادث دیگر نیز اتفاق
مىافتد که جنبههاى افسانهاى آن را بیش از پیش آشکار مىسازد.[88]
مجدالاشراف در آثار الاحمدیه ماجراى پیرزن را از داستان حذف کرد و
پیدایش قبر مطهر احمد بن موسى علیهالسلام را در پى یک جستجو از سوى امیر
عضدالدوله دیلمى ذکر مىکند. وى مىنویسد امیر عضدالدوله در زمانى که
به شیراز آمد (بنا بر دلایلى که معلوم نیست) در جستجوى مرقد آن حضرت
بود و آرزو داشت که مرقد آن حضرت را بیابد تا بنایى بر سر آن مرقد بسازد.
اما هیچ کس نمىدانست که مدفن آن حضرت در کجاست و این آرزو در دل
امیر عضدالدوله دیلمى مانده بود تا این که شبى در خواب، آن حضرت را
رؤیت کرد که به وى مىفرماید. «اگر مشتاق زیارت مشهد ما هستى در حوالى
فلان گورستان چاهى است و ما به موجب آیه کریمه «وَلاتَقُولوا لِمَن یُقتَلُ فى
سَبیل اللّه اَمواتا بل اَحیاءُ ولکن لاتَشْعُرون»[89] زنده ساکن شدهایم. سرانجام
امیر عضدالدوله بعد از این بشارت از خواب بیدار مىشود. و ادامه ماجرا با
تفاوتهاى اندکى به شرحى که بحرالانساب مىآورد، نقل مىکند.[90]
از خبر پیدایش قبر احمد بن موسى علیهالسلامتوسط امیر عضدالدوله و یا در
عصر حکومت وى در منابع متقدم سخنى به میان نیامده است و اساسا بیان
علت نامیدن حضرت احمد بن موسى علیهالسلام به «شاهچراغ» که در طى ماجراى
رؤیت نور (چراغ) توسط پیرزن و کنجکاوىهاى امیر عضدالدوله دیلمى
بیان شد، تنها در تذکرهها و کتابهاى متأخر و غیر معتبر آمده است و هر قدر
که به گذشته بازگردیم، از عنوان «شاهچراغ» در منابع کمتر نام و نشانى
مىیابیم. ضمن اینکه بعضى از مورخان متأخر نیز با این ملاحظه که احمد بن
موسى علیهالسلام در ازمنه اخیر به شاهچراغ معروف شده است، تأکید دارند که این
لقب از قدامت چندانى برخوردار نیست.[91] اکثر مورخان بر این عقیده
هستند که احمد بن موسى علیهالسلام در نزد شیرازیان به شاهچراغ معروف و این
لقب از حدود سال هزار هجرى قمرى به بعد رواج یافته است.[92]
قطع نظر از جنبههاى افسانهاى روایت شاه و چراغ، یکى از دلایل ضعف
و کم اعتبار بودن گزارش آشکار شدن مرقد احمد بن موسى علیهالسلام در عصر امیر
عضدالدوله در این است که لقب «شاهچراغ» نه تنها در منابع و مأخذ معتبر و
متقدم یافت نمىشود، بلکه در منابع تاریخ سیاسى - اجتماعى عصر آل
بویه، که انتظار مىرود اشارهاى به این موضوع داشته باشند، هیچ مطلبى به
چشم نمىخورد همچنین از پیدایش مقبره و یا ساختن عمارت بقاع و مرقد
احمد بن موسى علیهالسلامتوسط امیر عضدالدوله دیلمى نیز سخنى به میان نیامده
است. این در حالى است که مورخان و علماى انساب عصر وى با جزئیات
فراوان اقدامات عمرانى امیر عضدالدوله را در شیراز، بغداد، نجف، کربلا و
سایر شهرها شرح دادهاند. این مورخان علاوه بر خدمات عمرانى از
توجهات مذهبى امیر عضدالدوله و میزان علاقه وى به آیین شیعه و خاندان
عصمت و طهارت نیز سخن گفتهاند. تعمیر بناى صحن حضرت على علیهالسلام در
نجف، حسین بن على علیهالسلامدر کربلا و ساخت بقعه حضرت على بن حمزة بن
موسى الکاظم علیهالسلامدر شیراز از جمله اقدامات ثبت شده امیر عضدالدوله در
منابع تاریخى است.[93]
اینکه پیدایش مرقد احمد بن موسى علیهالسلامدر دوران حکومت شیعى آل
بویه روى داده و امیر عضدالدوله دیلمى در سال 338 ه.ق بر آن، مقبره و
بارگاه ساخته است حتى در منابع محلى و سفرنامهها نیز دیده نمىشود. ابن
بلخى در فارسنامه (تألیف 450 ه.ق) ابوالقاسم جنید شیرازى در شدالازار
(744 ه.ق) و ابن بطوطه در سفرنامه (725 ه.ق) که در توصیف حرم احمد
بن موسى علیهالسلام و یا شرح حال و شهادت آن بزرگوار مطالبى نگاشتهاند، هیچ
گونه نامى از «شاهچراغ» نمىبرند و یا از اقدام عضدالدوله دیلمى نسبت به
عمارت مرقد آن حضرت، سخن نمىگوید.
در داستان آشکار شدن مقبره احمد بن موسى علیهالسلام توسط امیر عضدالدوله
دیلمى شخصیت دیگرى نیز در اواسط ماجرا ظاهر مىشود، که به شیخ کبیر
شهرت دارد. شیخ ابوعبدالله بن خفیف داراى هویتى کاملاً حقیقى است،
اما واقعى بودن این شخصیت دلیل بر واقعى بودن ماجرایى که به وى
منسوب شده است، نمىشود. شیخ کبیر از عبّاد و زهّاد قرن سوم و چهارم
هجرى به شمار مىرود که در سال 207 هجرى در شیراز متولد شد و به سال
331 هجرى در همین شهر دار فانى را وداع کرد.[94] اگر تاریخ وفات شیخ کبیر
را با تاریخ تولد امیر عضدالدوله مقایسه کنیم تناقض آشکارترى در این ماجرا
مشاهده مىکنیم. مىدانیم که امیر عضدالدوله در سال 325 هجرى متولد
شد و در روز هشتم ماه شوال سال 372 در سن چهل و هفت سالگى
درگذشت.[95] از آنجایى که پدرش رکن الدوله به سال 321 عهدهدار ولایت
اصفهان شد، به نظر مىرسد که عضدالدوله تا قبل از سال 338 که با مرگ
عمادالدوله به حکمرانى فارس منصوب شد، در اصفهان به سر مىبرد و
هنگامى که به فارس آمد سیزده سال داشت و در آن زمان هفت سال از
درگذشت شیخ کبیر گذشته بود. اگر بخواهیم آخرین سال حیات شیخ کبیر را
با سن عضدالدوله مقایسه کنیم وى در حیات شیخ کبیر کودکى شش ساله
بوده است. بنابراین در آغاز حکمرانى عضدالدوله در شیراز و ماجراى
کنجکاوى و جستجوى وى براى یافتن قبر احمد بن موسى علیهالسلام حداقل هفت
سال از رحلت شیخ کبیر گذشته بوده است. بنابراین آنچه که در ماجراى
پیدایش قبر احمد بن موسى علیهالسلام به شیخ کبیر منسوب شده، فاقد اعتبار
تاریخى است زیرا از ارتباط میان امیر عضدالدوله و شیخ کبیر گزارش
قانعکنندهاى در دست نیست.[96] علاوه بر آنچه گفته شد باید افزود که
«صاحب شدالازار» تنها از ساخت عمارتى بر آرامگاه شیخ کبیر توسط امیر
عضدالدوله دیلمى نام مىبرد،[97] که این گزارش نیز مؤید آن است که در
زمان حکمرانى عضدالدوله، شیخ دار فانى را وداع کرده بود. وجود این همه
تناقض در پیدایش مقبره احمد بن موسى علیهالسلام توسط عضدالدوله دیلمى
اعتبار تاریخى آن را چندان متزلزل و بىپایه مىسازد که مىتوان با اطمینان
بیشترى خبر پیدایش مرقد احمد بن موسى علیهالسلام را در عصر اتابکان پذیرفت و
همچنان که شرح آن خواهد آمد، منابع متعددى وجود دارد که آشکار شدن
مرقد احمد بن موسى علیهالسلام را در عصر اتابکان تأیید مىکنند و آن را به امیر
مقرب الدین مسعود بن بدر نسبت مىدهند.[98]
بیشترین و معتبرترین منابع متقدم و متأخر که به شرح حال و زندگانى
احمد بن موسى علیهالسلامپرداختهاند، آشکار شدن مدفن احمد بن موسى علیهالسلام را
در عهد امیر مقرب الدین مسعود بن بدر[99] بین سالهاى
(658-623) مىدانند.
شیرازنامه زرکوب شیرازى (تألیف به سال 764 ه.ق) از قدیمىترین
مآخذى است که پیدایش قبر احمد بن موسى علیهالسلامرا در عهد امیر مقرب
الدین مسعود بن بدر ثبت کرده است، وى مىنویسد:
«قبر امامزاده معصوم امیر احمد بن موسى علیهالسلام در میان شهر، قریب مسجد
نو[100] افتاده، امیر مقرب الدین مسعود بن بدر که از خاصگان و مقربان اتابک بن
ابوبکر سعد بن زنگى بن مودود بوده، عمارتى در خاطر داشت و در آن جایگاه
قبرى یافتهاند، مکشوف گشته، شخص مبارک او همچنان در حال اعتدال،
تغییر و تبدیل در وى تأثیر نکرده، خاتمى که در انگشت مبارکش بود، احتیاط
فرمودند، منقش بوده به نام احمد بن موسى علیهالسلام ائمه و افاضل و عقلاء و اعیان
شیراز جمع گشتهاند و تحقیق کرده، صورت در حضرت اتابک معروض
داشتهاند. اتابک ابوبکر، مشهدى بر آنجا ساخته و عمارتى فرموده که به مرور
زمان اشتهار یافته است و خلق شیراز بعد از آنکه به کرات و صرات در حالت
فروماندگى و حیرت، التجا بدان جناب کردهاند و استمداد نمودهاند و مقاصد و
مطالب ایشان محصل آمده، بدین منوال آن مشهد مبارک اشتهار یافته تا در
این وقت که به تاریخ سنه اربع و اربعین و سبع مائه (744)».[101]
معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازى که دو سال بعد از درگذشت زرکوب
یعنى در سال 791 هجرى قمرى به تألیف کتاب خود «شدالازار» را از زبان
عربى به فارسى تحت عنوان هزار مزار ترجمه کرده است، بر آنچه که زرکوب
در «شیرازنامه» آورده است، تأکید دارد و ضمن شرح مختصرى از نسب،
فضایل و شهادت احمد بن موسى علیهالسلام، کشف مرقد آن حضرت را در عهد
امیر مقرب الدین مسعود بن بدر ذکر مىکنند.[102]
بنا به گفته جنید شیرازى هیچ کس از محل شهادت احمد بن موسى علیهالسلام
مطلع نبود تا زمان مقرب الدین مسعود بن بدر که وى قبر آن حضرت را یافت
و بر آن گنبدى بساخت. اینکه چگونه مشهد احمد بن موسى علیهالسلامکشف شد،
جنید هیچگونه اطلاعى نمىدهد. وى در توصیف جسد مبارک آن حضرت
مىافزاید، هنگامى که حضرت را رؤیت کردند، رنگ مبارک وى برنگشته و
هیچ تغییرى در بدن آن حضرت مشاهده نشده بود و کفن وى همچنان تازه
مانده بود و از روى انگشترى وى که عبارت «العزة لله احمد بن موسى علیهالسلام» بر
آن منقوش بود، وى را شناختند.[103] علاوه بر این چند مأخذ، که از نزدیکترین
منابع تاریخى محلى عصر اتابکان است، منابع دیگرى نیز در دست است که
آشکار شدن مشهد احمد بن موسى علیهالسلام را به عصر امیر مقرب الدین نسبت
مىدهند، حمدالله مستوفى (750-680) در «نزههالقلوب» که به سال 740
ه.ق تألیف شده است، مجلسى در بحارالانوار، میرزا حسن فسائى (1316
ه.ق) در فارسنامه ناصرى، فرصت الدوله (1333 ه.ق) در آثار العجم،
سلطان الواعظین (1378 ه.ق) در شبهاى پیشاور، شیخ عباس قمى
(1350 ه.ق) در الکنى و الالقاب و محمد على مدرس در ریحانة الادب، از
جمله کسانى هستند که با تفاوتهایى اندک، گفتههاى شیرازنامه و شدالازار
را در کشف مرقد احمد بن موسى علیهالسلام در زمان امیر مقرب الدین برگزیده و
بازگو کردهاند.[104]
مآخذ یاد شده در چگونگى و علت کشف مشهد احمد بن موسىعلیهالسلام
مىنویسد که امیر مقرب الدین به دلیل میل زیادى که به عمران داشت،
خواست عمارتى بنا و یا مرمت کند، هنگام حفر شالوده، قبرى ظاهر شد و
شخصى تمام اندام که همه اعضاى بدن وى سالم بود، در آن قبر یافتند و
چون نشان انگشترى وى را مشاهده کردند، معلوم شد که وى احمد بن
موسى علیهالسلام است.
بناى اولیه مرقد احمد بن موسى علیهالسلام در شیراز بعد از عصر مقرب الدین
مسعود بن بدر، در دورانهاى مختلف بازسازى، مرمت و تکمیل شده است.
صاحب شیرازنامه مىنویسد که در سال 744 هجرى (در این وقت به تاریخ
سنه اربع و اربعین و سبع مائه)[105] مادر شاه اسحق بن محمود، (ملکه تاشى
خاتون) که بانویى نیکوکار و اهل خیرات و صدقات بود[106] بر مرقد احمد بن
موسى علیهالسلامبارگاه و گنبد بسیار زیبایى ساخت و مدرسه بزرگى نیز به آن
ملحق کرد.[107]
ابن بطوطه نیز در سال 748 هجرى قمرى گزارشى از اقدامات «تاشى
خاتون» مادر سلطان ابواسحاق ارایه مىدهد و درباره علاقمندى مردم شیراز
نسبت به زیارت احمد بن موسى علیهالسلاممىنویسد:
«این بقعه در نظر شیرازیان احترام تمام دارد و مردم براى تبرک و توسل به
زیارت آن حضرت مىروند. تاشى خاتون مادر سلطان ابواسحاق (خود) نیز
مدرسه بزرگى و زاویهاى بر این مزار ساخته که در آن براى مسافران طعام
داده مىشود و دستهاى از قاریان همواره بر سر آن تربت قرآن مىخوانند.
خاتون شبهاى دوشنبه را به زیارت این بقعه مىآید و در آن شب قضات،
فقها و سادات شیراز نیز در آنجا گرد مىآیند و به ختم قرآن مىپردازند.
قاریان به آهنگهاى خوش به قرائت مشغول مىشوند. خوراک، میوه و حلوا
به مردم داده مىشود و پس از اطعام، واعظ بالاى منبر مىرود. همه این
تفصیلات در فاصله بین نماز عصر و نماز شام صورت مىگیرد و خاتون در
غرفه مشبکى که مشرف بر مسجد است، مىنشستند و آخر سر هم بر در
مقبره، چون در سراى پادشاهان طبل و شیپور و بوق مىنوازند.»[108]
تاشى خاتون دهکده میمند را که گلزارهاى آن و گلابش بسیار معروف
است، وقف آستان احمد بن موسى علیهالسلام کرد. وى علاوه بر این قرآنى درسى
مجلد به خلط ثلث که توسط یحیى جمالى صوفى در سال 746 هجرى
کتابت شده است، وقف آستان احمدى کرد.[109]
در زمان حکمرانى سلسلههاى صفویه، افشاریه و قاجاریه نیز املاکى
وقف آستان مقدس احمد بن موسى علیهالسلام شد و تعمیرات متعددى در آن
صورت گرفت.[110] و مرقد آن حضرت تا به امروز تکمیل و توسعه یافته است.
از آن زمان تاکنون مردم و دوستداران اهل بیت علیهالسلامبراى زیارت آن حضرت
در حرم مطهرش گرد هم مىآیند. گویا صداى قاریانى که ابن بطوطه در
هفتصد سال پیش به وصف آن پرداخته است، هنوز با گذر سالیان دراز به
گوش مىرسد که در گوشه و کنار ضریح مطهر احمد بن موسى علیهالسلام به تلاوت
قرآن مشغولند، و «کراماتى» که صاحب شدالازار هفت قرن پیش از آن سخن
گفته است،[111] هنوز هم تکرار مىشود و طبّالها در نقارهخانه حرم، به رسم
دیرین، آن را آشکار مىسازند.
علماى انساب به هنگام معرّفى مهاجران آل ابوطالب به قزوین، از
سکونت سیّد جلیلالقدر شاهزاده احمد بن محمّد ابى الطیّب بن احمد ابى
على بن حسن القاضى بن زید بن عبداللّه بن قاسم الامیر بن اسحاق العریضى بن
عبداللّه الجواد بن جعفر الطیّار بن ابىطالب علیهالسلام یاد مىکنند که مکنّى به ابوعلى
و ریاست شهر قزوین و نواحى آن را به عهده داشته است. شیخ الشرف
عبیدلى نسّابه از او به عنوان «انّه کان رئیسا بقزوین، ذامال و نعمة و حال
حسنة» یاد مىکند که نشان از موقعیّت اجتماعى، و ثروت و خصال پسندیده
او دارد. عمیدى و سیّد جعفر اعرجى، ضمن اشاره به سکونت او در قزوین و
موقعیّت ممتاز او در این شهر، دو فرزند به اسامى ابوطاهر محمّد و ابوالطیّب
محمّد براى وى ذکر مىکنند که آنان نیز داراى ثروت و شهرت به سزایى
بودند. از آنجاییکه خاندان جعفر طیّار در قزوین و نواحى آن سکونت
داشتهاند، احتمال قوى دارد که مزار کنونى در روستاى حصارخروان متعلّق
به همین سیّد احمد ابوعلى الرئیس باشد که زیاده با حشمت و بزرگوار بود.
و به نقل برخى از محلّیان امامزاده احمد در باغ اختصاصى خود دفن
شده است.
[1]- بیهقى، لباب الانساب، ص 169 به نقل از: سید محسن امین عاملى اعیان الشیعه، ج 10،
ص 286.
[2]- سید محسن امین عاملى، اعیان الشیعه، ج 10، ص 286 و 287.
[4]- نعمهالله جزایرى، الانوار نعمانیه 1: 380.
[6]- همان 1: 80، روضاتى مىافزاید که در کتب معتبره نسب مانند مجد المجدى فى أنساب
الطالبیین، تألیف ابوالحسن محمد بن على علوى عمرى عمد (عمدهالطالب فى أنساب آل أبى طالب، تألیف ابن عنبه)، کشاف (المشجر الکشاف لتحقیق أصول السادهالاشراف، تألیف عمیدى نجفى) و صحا (سراج الدین رفاعى) مدفن أحمد بن موسى (ع) را در جایى نشان ندادهاند. امّا عدم الوجدان لا یدل على عدم الوجود، نیافتن بر وجود نداشتن نیست. ابو نصر بخارى اقدم علماى انساب تصریح دارد که مدفن أحمد بن موسى المبرقع در شیراز است.
[7]- جهت اطلاع بیشتر به مبحث بقعه احمد بن موسى در اسفرائین رجوع کنید.
[8]- بعنوان مثال، ن.ک. محمد هاشم خراسانى، منتخب التواریخ، ص 552. محلاتى، ریاحین
الشریعه، ج 3، ص 539. سید محمد على صادق قاضى طباطبائى، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص 323 و...
[9]- تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا: 325-324.
[10]- شرح حال و زندگانى ابوالحسن على بن زید بیهقى معرف به ابن فندوق متوفى 565 ه.ق در مقدمه کتاب «لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب» جلد اول، از صفحه 145 تا 158 ذکر شده است به آنجا رجوع شود.
[11]- لبابالانساب 2: 441، اصطلاح «درج» میان علماى انساب به معنى بلاعقب و یا داراى
فرزند دختر است.
[13]- ابوسعید عبدالکریم بن محمدالشافعى المروزى، التجیر فى المعجم الکبیر، ج 2، ص186.
[14]- لباب الانساب 1: 51، مهاجران آل ابى طالب: 89.
[15]- لباب الانساب 1: 423.
[16]- الشجرة المبارکه: 101، الفخرى: 22. الوافى بالوفیات 4: 184.
[17]- مشاهد العلویین فى تتمة مقاتل الطالبیین: 351.
[18]- سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 3، ص 192. سیدعبدالرزاق کمونه، آرامگاههاى
خاندان پاک پیامبر، ص 26.
[19]- شیخ عباس فیض، گنجینه آثار قم 2: 170-171، سیداحمد فدائى، جغرافیاى شهرستان
اسفراین: 88-77.
[20]- محمدبن حسن قمى، تاریخ قم، ص 182. شیخ عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، ص 172-171.
[21]- الشجرة المبارکة: 95، منتقله الطالبیة: 220.
[22]- ن.ک. محمد جواد نجفى، ستارگان درخشان، ج 9، ص 82.
[23]- ن.ک. بحرالعلوم، تحفهالعالم، ج 2، ص 29 به نقل از: روضاتى جامع الانساب، ج 1، ص
80. همچنین ن.ک.: سید محمد قاضى طباطبائى، تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء، ص 325.
[24]- مامقامى، تنقیح المقال، ج 1، ص 97.
[25]- روضاتى، جامع الانساب، ج 1، ص 177.
[26]- عمادالدین حسین اصفهانى حسین عمادزاده، مجموعه زندگانى چهارده معصوم، ص 1009.
[27]- ن.ک. نعمهالله جزایرى، الانوار نعمانیه، ج 1، ص 381 و ج 4، ص 300. سیدمحمد على
قاضى طباطبائى، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص 5-323.
[28]- الانوار نعمانیه 1: 381.
[29]- جزایرى در جایى دیگر همین نظریه را تکرار مىکند. ن.ک. به همان مآخذ، ج 4، ص 300.
[30]- تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا ع،: 323.
[34]- المجدى فى الانساب: 128، منتهى الآمال 2: 352، سراج الانساب 1: 72، عمدهالطالب: 165، البدر مشعشع فى ذریة موسى آل مبرقع: 3.
[35]- منتهى الآمال 2: 352، آرامگاههاى خاندان پاک: 215.
[36]- منتهى آلامال 2: 353.
[37]- همان2: 353، المجدى فى انساب: 129.
[38]- سراج الانساب 1: 73.
[40]- بدر مشعشع: 4، منتهى الامال 2: 352، منتخب الدّین، الفهرسة: 8، جامع الانساب 1: 79-81، جنات ثمانیه: 865، آرامگاه خاندان پاک: 216، عمدهالطالب: 165.
[41]- بهجة الامال فى شرح زبدة المقال 2: 8-157.
[45]- همان 2: 160-157 و مقایسه کنید با: الانوار النعمانیه 1: 1-380،
ریاض العلماء: 110-106، لولؤه البحرین: 97، تنقیح المقال: 97، فوائد الرضویه: 39، الذریعه 7: 64 و 3: 385.
[46]- بیان حرف دروغ از روى مصلحت.
[47]- گنجینه آثار قم 2: 172-170.
[48]- گنجینه آثار قم 2: 171.
[50]- بهجة الامال فى شرح زیده المقال 2: 8-157.
[51]- گنجینه آثار قم 2: 172.
[53]- الانوار نعمانیه 1: 380.
[54]- جامع الانساب 1: 78-74.
[57]- زرکوب شیرازى، شیراز نامه: 197.
[58]- ابوالقاسم جنید شیرازى، شدالازار: 289.
[59]- ابن بطوطه، تحفة النظار فى غرائب الامصار و عجائب الامصار و
عجائب الاسفار 1: 127.
[61]- بحارالانوار 11: 367.
[62]- فارسنامه ناصرى: 154.
[63]- حدیقة الشریعه: 692.
[64]- روضات الجنات 1: 60.
[65]- ریاض القدس و حدائق الانس: 31.
[66]- هدیة الاحباب 3: 23.
[67]- الکنى و الالقاب 2: 322.
[69]- ریحانة الادب 3: 168. مؤلف ریحانهالادب مىنویسد: «امامزاده اعظم احمد بن موسى بن جعفر صادق ع... قبر شریفش در شیراز مزار عامه مردم بوده و به شاهچراغ و سیدالسادات معروف است. و... (صاحب) شدالازار: در ایام مأمون به شیرازنامه... در شیراز وفات یافت و یا نوشتهاند مقتول گردید... حمدالله مستوفى در نزههالقلوب، سید نعمت الله جزایرى در انوارالنعمانیه. آقاى محمد على کرمانشاهى در مقامع الفصل صاحب حدائق در چند جا از لؤلؤة البحرین، میرزا افندى در ریاض العلماء... تصریح کردهاند بر اینکه مرقد شریف احمد بن موسى بن جعفر (ع) همین مزارى است که در شیراز موجود و به شاه چراغ معروف است. مضمون عبارت انوار النعمانیة این است که احمد (بن موسى) و محمد (بن موسى) فرزندان موسى بن جعفر (ع) هر دو در شیراز مدفون و محل تبرک و زیارت شیعه است. این کلام انوارالنعمانیه مابین دو قول مختلف که یکى نسبت دادن ابن بقعه موجود و معروف به شاهچراغ یا امامزاده سیدمحمد بن موسى بن جعفر است. چنانچه از بعضى نقل شده و دیگرى منسوب بودن آن به امامزاده احمد بن موسى بن جعفر است چنانچه در غایت اشتهار است» (محمد على مدرسى، ریحانهالادب، ج 3، ص 168).
[71]- تنقیح المقال فى علم الرجال 1: 97.
[72]-با جود این نباید تصور کرد که جنبههاى افسانهاى یک واقعه از اعتبار
شخصیتى که موضوع آن واقعه را تشکیل مىدهد، مىکاهد. افسانهاى شدن یک حادثه تاریخى ممکن است اعتبار آن را با تردید همراه سازد. اما هیچ گاه ارزش شخصیتى که با آن واقعه ارتباط دارد، مخدوش نمىکند.
رواج جنبههاى افسانهاى در فرهنگ یک سرزمین بعضا نشان دهنده آن است که مردم آن سرزمین تا چه اندازه نسبت به قهرمانان و شخصیتهاى تاریخ و فرهنگ خود عشق و علاقه مىورزند. یکى از دلایل منسوب کردن برخى از اماکن به امامزادگان و نوادگان ائمه اطهار علیه السلام محبت و علاقه وافر مردم به خاندان آل ابى طالب ع است. هرچند که برخى از بقاع داراى جنبههاى رؤیایى و ساختگى هستند. این ویژگى در هیچ کدام از سرزمینهاى جهان اسلام با این خصوصیات به چشم نمىخورد.
[73]- هدیه احمدیه: 14-8، شیراز: 5-323، وى به اشتباه آنچه را که
صاحب «شدالازار» درباره آشکار شدن مرقد حسین بن موسى الکاظم سید علاء الدّین حسین آورده با ماجراى پیدایش قبر أحمد بن موسى(ع) در آمیخته است. مقایسه کنید؛ شیراز: 5-323 را با شد الازار: 260.
[74]- آثارالاحمدیه، تألیف جلالالدین محمد مجدالاشراف که در سال 1323 ه.ق به طبع رسیده است. از این مؤلف کتابى با عنوان «حالات فیض آثار احمد بن موسى الکاظم شاه چراغ در سال 1345 از سوى انتشارات کتابخانه احمدى منتشر شده است که با نسخه قدیمى آثارالاحمدیه اختلاف دارد. با وجود این، کتاب اخیر در واقع همان آثار الاحمدیه است که با تغییراتى تجدید چاپ شده است. مجدالاشراف به هنگام تألیف آثار الاحمدیه، متولى آستان احمدى و سر سلسله طایفه ذهبیه شیراز بوده است. منتخب التواریخ: 68. ناگفته نماند که این احتمال نیز وجود دارد که مآخذ کتاب آثار الاحمدیه، کتاب «آثار احمدى» باشد. این کتاب اخیر الذکر توسط «غیاث الدین هبهالله» در سال 1105 به فارسى منتشر شده است. که بنام شاه سلطان حسین صفوى نگاشته شده است.
این مآخذ احتمالاً قدیمىترین کتاب مستقل در شرح حال احمد بن موسى (ع) است. غیاث الدین، هبهالله به گفته صاحب الذّریعه إلى تصانیف الشیعه» متولى آرامگاه احمد بن موسى (ع) بوده است. وى نسخهاى از این کتاب را در کتابخانه حسینیه نجف که از مجموعه موقوفات سیدرضا فرزند ابوالقاسم استرآبادى بوده است گزارش کرده است.
عین عبارت او چنین است: کتاب در احوال احمد بن مویس (ع): ترجمه احمد بن موسى دفین شیراز المعروف به شاه چراغ، و هو الشریف أحمد بن الامام موسى بن جعفر علیهماالسلام، لخادمه الخازن لروضته الموالى غیاث الدین هبهالله، فارسى، ألفه سنة 1105 و جعله باسم شاه سلطان حسین الصفوى، و سماه «آثار أحمدى» و قد فانتا ذکره فى محله. و رأیت النقل عن هذا الکتاب بالخصوصیات التى ذکرناها فى مجموعة هى من موقوفاتالسید رضا بن أبى القاسم الاسترآبادى موجود فى مکتبة الحسینیة فى النجف الأشرف (الذریعة الى تصانیف الشیعه، ج 4، ص 152 به نقل از روضاتى، جامع الانساب، ص 74 و 75). کتاب کنزالانساب نیز که مؤلف آن سیدعطا حسین ابن سلطان احمد قادرى منعمى حسنى حنفى است از نظر ارزش و اعتبار همانند بحرالانساب است و قابل اعتماد نمىباشد این کتاب نیز در سال 1302 در بمبئى به چاپ رسیده است. کتاب هدیه احمدى تألیف محمد جعفر شاملى، شاهچراغ تألیف محمد هادى سلاحى و شیراز تألیف على سامى برغم کوشش و دقت مؤلفان آنها متأسفانه اغلاط دو کتاب فوق الذکر نیز در آنها تکرار شده است.
[75]- مؤلف تذکره بحرالانساب و مجمع الاعقاب که خود را از نژاد حبیب بن مظاهر مىداند، میرزا محمّد ملک الکتاب شیرازى نام دارد. این کتاب در سال 1335 ه . ق در بمبئى چاپ شده است.
[76]- تل گلى بحرالانساب: 148.
[77]- پیرزوال همان ماخذ: 148.
[78]- چراغ مرموز همان مأخذ: 148.
[79]- جهت اطلاع از شخصیت شیخ خفیف الدین شیخ کبیر ن.ک. فصل پنجم کتاب.
[80]- اما امیر عضدالدوله که فطرتى پاک داشت، همان مأخذ: 149
[81]- داستان تل گِل چراغ خانه پیرزن و آنچه را که امیر شخصا در عالم خواب و بیدارى دیده بود به عرض مىرسانند. همان مأخذ: 150.
[82]- سنگ یشم از گونههاى عقیق است که به رنگ سبز تیره و متمایل به سیاه مىباشد.
[83]- یقین حاصل مىکند که مدفن امامزاده همین جاست و این توفیق نصیب دولت امیر عضدالدوله شده است. همان مأخذ: 150.
[84]- قدیفه لباس پرزدار، حوله.
[85]- بحرالانساب ادامه مىدهد که: شیخ خفیف الدین به نزدیک تخت رسید، حضرت دست خود را که انگشترى در آن دیده مىشد از قطیفه خارج و به طرف او دراز کرد. شیخ نزدیک تخت آمد و دست و پاى آن حضرت را بوسه داد و انگشتر از انگشت مبارک آن حضرت خارج ساخت. همان مأخذ: 150.
[86]- بر روى انگشترى «میر احمد بن موسى» منقوش بود. همان مأخذ: 151.
[87]. نوعى طبل کوچک دوتایى.
[88]. بحرالانساب ادامه مىدهد که چون: عضدالدوله خواست انگشترى را در دست نماید،
شیخ خفیفالدین او را منع نمود و گفت که این عمل به مقام امامزاده سوء ادب است و پیشنهاد کرد که انگشترى را در خزانه ذخایر سلطنتى نگاه دارند، تا در روزها و مواقع خاص به آن انگشتر تبرک جسته که موجب دوام دولت تو شود. امیر عضدالدوله این پیشنهاد را پذیرفت و مقرر داشت انگشتر را در حقّهاى مرصّع نهاده و محفوظ بدارند. مدتها به همین منوال از انگشتر مبارک محافظت شد و در مراسم اعیاد و ایام مبارک جهت میمنت به آن تبرک مىجستند. و در غزوات و جنگها به واسطه همین انگشتر فتح و پیروزى نصیب او و لشکریانش شد. تا اینکه روزى بنا بر ضرورتى امیر عضدالدوله انگشتر را طلب کرد. اما آن را نیافتند. عضدالدوله بسیار اندوهگین و پریشان شد و تصور کرد پایان دولتش فرا رسیده یا این که خازن جواهرات سلطنتى انگشتر را پنهان کرده است. از شدت خشم و دلتنگى دستور داد تا خازن را به قتل رسانند. خزانه دار که خود را بى تقصیر مىدانست به روضه مطهر احمد بن موسى پناه آورد و با حالت زار و نیاز چاره مشکل خود را از آن حضرت استدعا نمود. تا اینکه بار دیگر امیر عضدالدوله آن حضرت را در خواب مىبیند و به وى مىگوید که انگشتر در نزد ماست و خازن خود را عتاب مکن که بىتقصیر است و انقراض دولت تو تا این زمان بسیار باقى است و از این جهت غم بر خود راه مده به جاى این انگشتر شیخ خفیفالدین را بفرست تا تاجى که سبب افتخار تو باشد برایت ارسال کنیم.(؟!)
امیر چون از خواب بیدار شد بسیار مسرور و خوشحال شد و خزانهدار را طلبید و از او دلجویى کرد. آنگاه این موضوع را با شیخ کبیر در میان گذاشت. شیخ و چند تن از خواص بر سر تربت مطهر حاضر شدند. آن موضع را حفر کردند و در سرداب را گشودند، بوى عطر همه حاضران را معطر کرد. سپس شیخ خفیفالدین که مهیاى شرفیابى بود، وارد روضه مطهر شد. باغى دید که از هر طرف آن اشجار و انهار جارى برقرار است همه جا سیرکنان مىرفت تا به میان آن روضه رسید. صفهاى مشاهده کرد که از چهار طرف آن نهرهاى آب روان بود و تختى بر بالاى آن زده شده بود. بر روى تخت فردى با لباسهاى فاخر نشسته و تاجى جواهرنشان بر سر وى و تاجى دیگر که از یشم ساخته شده بود در برابر وى قرار داشت. شیخ وقتى به پاى تخت رسید به وى الهام شد که تاج را برداشته و مراجعت نماید و...
چون چشم عضدالدوله بر تاج افتاد از فرط خوشحالى اشک شوق ریخت و چون خواست آن را بر سر گذارد، شیخ مانع شد و فرمود: «دستور دهید دو تاج به همین شکل بسازند و مقدارى از یشمهاى این تاج را در آن بگذارند. یکى را پادشاه اسلام پناه و دیگرى را حقیر بر سر گذاشته و اصل را به میمنت و مبارکى نگاه دار تا دولت و دودمان و نام نیک تو باقى بماند. امیر عضدالدوله پذیرفت و تاج را در خزانه سلطنتى محفوظ داشت و در خاندان وى این تاج به یادگار بماند. (بحرالانساب: 3-151) مجدالاشراف نیز به ذکر ماجراى گم شدن انگشترى و دریافت تاج پرداخته است وى مفقود شدن انگشترى را هنگامى مطرح مىکند که امیر عضدالدوله دچار مرض صعب العلاجى مىشود و بدین مناسبت به خزانه سلطنتى مىرود که متوجه ناپدید شدن انگشتر مىشود و در خواب حضرت احمد بن موسى (ع) به وى مىفرماید که انگشتر را اگر بازستادم در عوض آن تاج مبارک پدرم را (!؟) که در این دخمه نزد من است به تو خواهم داد تا در دنیا و آخرت باعث سرافرازى و مفاخرت تو شود... هنگامى که امیر مىخواهد ماجراى خواب خود را به شیخ خفیفالدین بازگو کند، شیخ قبل از آنکه وى سخنى بگوید از ماجرا خبر مىدهد. اما ادامه ماجرا به گونهاى که صاحب بحرالانساب شرح مىدهد، اتفاق نمىافتد. به جاى اینکه شیخ تاج را بستاند، امیر عضدالدوله به درون دخمه مىرود و تاج را مىستاند. مجدالاشراف مىنویسد که وقتى امیر عضدالدوله به درون دخمه رفت نور جمال با کمال آن مظهر لطف ذوالجلال بر دریچه چشم آمالش تافت، ذات فرشته صفاى مقدس آن اقدس و انفس مخلوقات را مشاهده نموده تکیه فرموده و چشم مبارک بر هم نهاده و همان انگشتر که از خزانه آن سلطان ناپدید شده بود، در انگشت داشت و تاجى دوازده ترک در پیش روى آن حضرت (احمد بن موسى) مشاهده کرد و ناگاه آوازى شنید کهاى عضدالدوله، در این (انگشتر) معذورى اما به آنچه مأمورى اقدام کن و هیچ اندیشه منماى که خداوند کسى را به غلط دولت ندهد و اگر شایسته این دولت نبودى، کسى چنین منزلتى به تو نمىداد و اکنون تاج را بستان که شیخ انتظار تو را مىکشد و... مجدالاشراف در توصیف تاج مىنویسد؛ تاج دوازده تَرک دارد و هرکس که این دوازده ترک بر تارک خود بنهد و ترک دوازده خصلت کند ترک دنیا و ترک حب دنیا، تَرک طعام و لباس حرام، ترک فعل حرام، ترک بخل، ترک دلآزارى مردم و تَرک ریا رستگار خواهد شد. مجدالاشراف در مقدمه کتاب خود نیز با طرح حدیثى از امام موسى کاظم (ع) (بدون ذکر مأخذ) روایت مىکند که حضرت فرمود هرکس که خواهد مشرف به تاج شریف شاهانه (؟) شود او را تَرک دوازده چیز لازم است و مُتحتّم است که قلم عفو بر گناهان او کشیده شود و انوار محبت و صفا بر دل او تافته، سزاوار این کسوت صفوت آیت گردد و در زمره «اَلا أنّ اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» مندرج شود. آثارالاحمدیه: 10-1.
[89]. سوره بقره آیه 150 (مگویید کسانى که در راه خدا کشته مىشوند مردگانند، بلکه زندگانند و لیکن نمىدانید)
[90]. آثار الاحمدیه: 6-4.
[91]- فارسنامه ناصرى: 154.
[92]- بحارالانوار 11: 276، الانوار نعمانیه 1: 380، جامع الانساب 1:
78-74، و...
[93]- تجارب الامم تألیف ابن مسکویه 421 ه.ق که وقایع سالهاى 369 الى 395 را نگاشته
است نام برد. ابن مسکویه خزانه دار و وزیر خاندان آل بویه در فارس بود. همچنین اصطخرى صاحب «مسالک و ممالک» (تألیف 340 ه.ق) که خود در دوران حکومت آل بویه در فارس زندگى مىکرده، در کتاب خود علاوه بر نکات جغرافیایى به برخى از حوادث تاریخى نیز اشاره دارد. در سایر منابع اصلى و تخصصى این دوره که نگارنده بررسى کرده است هیچ گونه مطلبى در زمینه فوق الذکر یافت نشد. براى اطلاع ن.ک. به: عباس پرویز، تاریخ دیالمه و غزنویان، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. تهران 1336. على اصغر فقیهى، آل بویه، چاپخانه دیبا، تهران 1366. شاهنشاهى عضدالدوله، انتشارات اسماعیلیان، تهران 1337. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ج 2، (بخش ششم). امیرکبیر، تهران 1367... تاریخ ایران کمبریج، ج 4، (بخش هفتم)، امیرکبیر، تهران 1363.
[94]- سال درگذشت شیخ کبیر را مورخان، متفاوت ذکر کردهاند از جمله در سالهاى 331، 371، 391 نیز آوردهاند. صاحب ریاض العارفین مدت عمر وى را 124 سال ذکر کرده است که بنا بر گفته وى وفات شیخ سال 331 مىباشد.
[95]- الکامل فى التاریخ 7: 108.
[96]- عطار نیشابورى در تذکرهالاولیاء طى حکایتى از همنیشینى عضدالدوله دیلمى و شیخ کبیر نام مىبرد. که در آن حکایت دو صوفى به قصد دیدار شیخ به خانقاه وى مىروند ولى درمىیابند. که شیخ در سراى امیر عضدالدوله است. آنها به شیخ سوء ظن مىبرند که در سراى سلاطین چه مىکند. آن دو تصمیم مىگیرند تا بازگشت شیخ، گشتى در شهر و بازار بزنند. تا در بازگشت شیخ را در خانقاه بیابند. در بازار شهر براى دوختن جیبهاى خرقه خود به دکان خیاطى مىروند. از قضا قیچى خیاط گم مىشود و آن دو متهم و دستگیر مىگردند. بالاخره آن دو را به سراى امیر عضدالدوله مىبرند. در آنجا مورد شفاعت قرار مىگیرند و شیخ به صوفیان هشدار مىدهد که سوءظن شما بىجا نبود، اما من در دربار سلاطین از پى این چنین کارها آمدهام. تذکرهالاولیاء: 2-501.
[97]- هزار مزار، ترجمه شدالازار: 394.
[98]- فارسنامه ابن بلخى که در سال 405 تألیف شده هیچ گونه اشارهاى به مدفن احمد بن
موسى ع ندارد. چنانچه بپذیریم آشکار شدن مرقد احمد بن موسىع، توسط امیر مقرب الدین مسعود بدر در سالهاى 658-623 صورت گرفته است، مطرح نشدن این موضوع در فارسنامه ابن بلخى با توجه به تقدم تاریخى تألیفات کتاب بر واقعه، مىتاند دلیلى بر عدم پیدایش مرقد احمد بن موسى(ع) در عصر عضدالدوله قلمداد شود. منابع دیگرى که تا قبل از عصر اتابکان فارس یعنى بین سالهاى 543 تا 686 تألیف شده و از مدفن احمد بن موسى (ع) در شیراز و یا مکان دیگرى نام نبردهاند عبارتند از ارشاد، شیخ مفید (تألیف سال 412 ه.ق) جمهرة الانساب العرب، ابن حزم اندلسى (456-384 ه.ق)، عیون اخیار الرضا، شیخ صدوق (متوفى 381 ه.ق)، اختیار معرفة الرجال، محمدکشى (از اعلام قرن چهارم و معاصر یا شیخ صدوق)، اصول کافى، شیخ کلینى، (سال تألیف 412 ه.ق) و همچنین المجدى فى الانساب، محمد بن علوى العمرى (تألیف سال 423 ه.ق).
[99]- براى اطلاع ن.ک. به فصل پنجم کتاب.
[100]- مسجد جامع نو شیراز در عهد اتابکان فارس ساخته شده است. این مسجد را از این نظر مسجد نو گفتهاند، که نسبت به مسجد جامع عتیق شیراز که از عهد صفاریان به جا مانده بود، جدیدالاحداث بود.
[102]- عین عبارت صاحب شدالازار به این شرح است «ولم یوقف على قبره حتى ظهر فى
عهدالامیر مقرب الدین مسعود بن بدر، فبنى علیه بناء و قیل وجد فى قبره کما هو صحیحا طرى اللون لم یتغیر و علیه فاضه سابغه و فى یده خاتم نقش علیه «العزة لله احمد بن موسى» فعر فوه به، ثم بنى علیه الاتابک ابوبکر، بناء ارفع منه،... شدالازار، به تصحیح محمد قزوینى: 90-289.
[103]- شدالازار: 90-289، هزار مزار: 35-333.
[104]- نزهة القلوب: 138، بحارالانوار 11: 3776، فارسنامه ناصرى: 154،
آثارالعجم: 445، شبهاى پیشاور: 119، شیخ عباس قمى، الکنى و الالقاب: 3-322، محمّد على مدرس، ریحانة الادب 3: 9-168.
[105]- صاحب شدالازار مىنویسد: «ثم ان الخاتون تاشى و کانت خیره ذات تسبیح و صلاة بنت علیه قبّة رفیعه و بنت بجنبها مدرسه عالیه و جعلت مرقدها بجواره فى سنة خمسین و سبع مائه» شدالازار: 2-291.
[106]- صاحب شیرازنامه که معاصر ملکه تاشى خاتون بوده است. از روى ادب نام ملکه تاشى خاتون را نیاورده است.
[108]- ابن بطوطه، سفرنامه: 5-204.
[109]- هزار مزار، به تصحیح دکتر نورانى وصال، پاورقى: 291، آثارالعجم: 445-448، شبهاى
پیشاور: 120، بحارالانوار 11: 276. عناوین واقف و کاتب در ابتدا و انتهاى هرکدام از مجلدات این قرآن نفیس و کم نظیر که با آب طلا نوشته شده، چنین آمده است: «وقف هذا الجزء الثلاثین من کلام رب العالمین على المشهد الاعظم الامام احمد بن موسى سلام الله علیه، الخاتون الاعظم مالکة مملکة السلیمانیة، عصمهالدنیا والدین، تاشى خاتون دامت عصمتها و عظمتها وقفا مؤیدا صحیحا تقبل الله منها». و در انتهاى هر جزء نیز نوشته شده است:
«کتب القیر فى ایام الدولة السلطان الاعاظم مالک رقاب ملوک العالم، جمال الملة و الدنیا الشیخ ابواسحق خلدالله ملکه، العبد یحیى الجمالى الصوفى غفرالله ذنوبه، فى سنه ست و اربعین و سبع مائه 746 ه.ق بدالملک شیراز».
و نیز در پشت اول نوشته شده است:
«اما بعد حمدالله و الصلواة على نبیه و اله فقد وقفت هذاالجزء من کلام المبین على المشهد المعظم الامام الاعظم مظهر کلمهالله ثمرة شجرة النبوة احمد بن موسى الرضا سلام الله علیه، الخاتون المعظمه سلطان الخوانین عصمهالدنیا والدین تاشى خاتون دامت عصمتها، وقفا صحیحا تقبل الله منها».
و نیز در پشت صفحه آنها نوشته شده است:
«کتب اضعف عبادالله تعالى و احوجهم الى عفو فى ایام سلطنته السلطان الاعظم مولى ملوک اسلاطین العجم جمال الحق و الدنیا والدین الشیخ ابواسحق خلدالله ملکه الى یوم البعث و النشور پیر یحیى الصوفى الجمالى فى سنه ست و اربعین و سبع مائه حامدا و مصلیا و مسلما تسلیما بدرالملک شیراز حرسه الله».
این قرآنها هماکنون در موزه پارس شیراز نگهدارى مىشود.
[110]- آثار العجم: 446، فارسنامه: 68، بحارالانوار 1: 276-277.
م م
لعنت به تمامی متجاوزانی که به مردم وکشورم حمله کرردن