- يكشنبه ۳۰ شهریور ۹۳
هجرت علویان به طبرستان و دیلم، تأثیرات فرهنگى مهمى در آن مناطق بر جاى نهاد. وقتى یحیى بن عبدالله وارد آن جا شد، مردم دیلم را به اسلام دعوت کرد، و مسجدى بنا کرد.([1]) او قلوب مردم را به سوى اسلام سوق داد. بعدها حضور علویان در منطقه، به تدریج بر افکار و اذهان مردم، تأثیرات مثبتى گذاشت، به خصوص که مردم، آنان را به پاکى، زهد و تقوا مى شناختند.([2])
حسن بن زید (داعى کبیر)، در همان آغاز حرکت خود به مردم اعلام کرد: براى برپا داشتن کتاب خدا و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امر به معروف و نهى از منکر با شما بیعت مى کنم.([3])
وى حرکت تبلیغى خود را بر همین اساس که نشان از خط مشى معین او دارد، آغاز کرد و براى کارگزاران خود، دستورالعملى بدین شرح صادر کرد تا بدان عمل کنند:
1. به کتاب و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و آن چه که به طور یقین از امیرالمؤمنان على(علیه السلام) در اصول و فروع رسیده، عمل شود.
2. حضرت على(علیه السلام) را بر همه امت برتر بدانند.
3. مرم را از اعتقاد نسبت به جبر و تشبیه، به شدت باز دارند و از دشمنى با موحدان که به عدل و توحید معتقدند، برحذر باشند.
4. «بسم الله الرحمن الرحیم» را با صداى بلند (به جهر) در نمازها بخوانند.
5. در نماز صبح، قنوت را به جا آورند.
6. براى نماز میت، پنج تکبیر بگویند.
7. هنگام وضو گرفتن، مسح کفش ها ترک شود.
8. «حى على خیرالعمل» در اذان و اقامه گفته شود.([4])
حسن بن زید، با این منشور به تبیین حکومت دینى خود پرداخت و مبلّغانى را به شهرها روانه کرد. شاعرى در مدح او قصیده اى خواند که مطلع آن، این بود: «لله فرد و ابن زید فرد» داعى کبیر بر او فریاد زد که: خاک بر دهانت! چرا نمى گویى: «الله فرد و ابن زید عبد؟ از تختى که بر آن نشسته بود، خود را بر زمین انداخت و صورت خود را بر خاک مالید و خداى را تسبیح کرد و مى گفت: «خدا، یکى است و پسر زید هم بنده است».([5])
همان شاعر، روز نوروز، نزدش آمد و قصیده اى خواند که مطلع آن با «لاى نهى» شروع مى شد. بر او بانگ زد و گفت: چرا چنین نگفتى:
عزالداعى و یوم المهرجان *** لاتقل بشرى ولکن بشریان
شاعر گفت: اى سید، افضل ذکرها، «لا اله الا الله» است که اولش حرف نفى است. داعى گفت: «احسنت، احسنت ایها الشاعر!».([6])
وى در ترویج مذهب زیدى،([7]) کوشا بود و کسانى را که چهره نفاق در مذهب داشتند مى آزمود و سپس آنان را مى کشت.([8])
وى در امور مذهبى سختگیر بود. وقتى به او خبر دادند که محدّثى در گرگان از دشمنان على(علیه السلام) است، او را تا زمان مرگش زندانى کرد([9]) و چون دید بر دیوار محله اى در آمل نوشته بود: «القرآن کلام الله غیر مخلوق و من قال مخلوق فهو کافر»، مدتى درنگ کرد و چون دوباره به آن محله بازگشت و دید آن نوشته پاک شده است، لبخندى زد و گفت: «سوگند به خدا، از مرگ رهایى یافتید».([10]) گرچه این طور حکم کردن، با هیچ یک از مذاهب اسلامى سازگارى ندارد و نهایت این است که قائل به این عقیده را مى توان به زندان انداخت. امام رضا(علیه السلام) و امام هادى(علیه السلام)فرمودند که: قرآن، کلام خداست و بس.([11]) بنابراین، نظر داعى، مخالف نظر امامان معصوم(علیه السلام) است.([12])
داعى کبیر، فقیهى دانشمند بود و تألیفاتى از جمله کتاب الجامع فى الفقه، کتاب البیان و کتاب الحجة فى الامامة داشته است([13]) و پایه هاى علمى، فقهى و عقیدتى شیعه با تألیفات او در طبرستان، استوار شد.
از برخى از گزارش ها به دست مى آید که قبل از تشکیل دولت علوى، برخى از مناطق طبرستان از جمله گرگان، پیرو شیعه امامى بوده اند.([14]) احمد بن یحیى جرجانى، از مؤلفان برجسته شیعى است که در قرن سوم به دست محمد بن طاهر به شهادت رسید.([15])
سخت گیرى هاى داعى نسبت به مخالفان مذهب، نشانه آن است که او براى ترویج مذهب، تلاش مى کرد. از طرفى، گاهى این اختلاف آشکار میان زیدیه به عنوان «اصحاب السیف» و امامیه وجود داشت. در تفسیر منسوب به امام حسن عسگرى(علیه السلام)، راوى نقل کرده است که پدران ما از اصحاب امامى اند و در استرآباد، زیدى ها بیشترند. حسن بن زید، ملقب به «الداعى الى الحق الزیدى» بر منطقه حکومت دارد و بسیارى از مخالفان خود را کشته است. به همین جهت، ما از این منطقه خارج شدیم و خدمت امام عسگرى(علیه السلام)رسیدیم.([16])
مادلونگ، درباره گرایش مذهبى حسن بن زید مى گوید: در سیاست مذهبى خود، به گونه اى رسمى، آداب و شریعت شیعه و کلام معتزلى را رواج داد.([17]) فضاى فرهنگى در زمان محمد بن زید در طبرستان، به گونه اى که کسى جرأت مخالفت نداشت و حتى اهل سنت در منطقه تقیّه مى کردند.([18])با کشته شدن محمد بن زید، بار دیگر مذهب اهل سنت که ـ مذهب خلفاى عباسى بود ـ توسط سامانیان بر منطقه حاکم شد و آنان، غرامت هاى سخاوتمندانه اى به قربانیان حکومت زیدیان پرداختند.([19]) ناصر کبیر با فعالیت هاى فرهنگى و تربیت شاگردان و فرستادن آنان به مناطق مختلف و ساختن مساجد به تبلیغ اسلام در آن منطقه پرداخت([20]) و بسیارى از مردم آن جا، مذهب زیدى را پذیرفتند.([21]) ابن خلدون، ناصر را زیدى مذهب دانسته است([22]) و نجاشى بر امامى بودن او تأکید دارد. وى به کتابى از اطروش به نام انساب الائمة و موالیدهم(علیهم السلام) الى صاحب الامر، اشاره کرده است.([23])
افندى، از شیخ بهایى نقل کرده که علماى محقّق گذشته معتقدند که ناصر الحق، چنان که از تألیفاتش بر مى آید، پیرو امام جعفر صادق(علیه السلام) بوده; اما به سبب جذب افراد مذاهب مختلف، بعضى از مسائل فقهى را به شکلى خاص مطرح کرده است.([24]) در دستورالعمل او نیز به موضوعات فقهى، مانند: «حى على خیر العمل»([25]) که اختصاص به امامیه دارد، تصریح شده است. به رغم زیدى بودن ناصر کبیر، فرزندش احمد که مذهب امامى داشته([26]) و از پیروان امام حسن عسکرى(علیه السلام)بوده،([27]) پدر را به سبب داشتن مذهب زیدى، در اشعار خود، نکوهش کرده است.([28])
در عین حال، اطروش در آمل، مدرسه و کتابخانه اى بنا کرد و براى آن، موقوفاتى قرار داد.([29]) فعالیت هاى فرهنگى او نتیجه بخش بود و توانست با کمک مردم، بار دیگر حکومت علویان را در طبرستان احیا کند. وى در همه دانش ها تبحّر داشت و داراى تصانیف بسیارى است،([30]) مانند: کتاب الطهاره، کتاب الاذان و الاقامة و... ابن ندیم، درباره آثار او مى گوید: این ها کتاب هایى است که ما دیده ایم و برخى از زیدیه بر آن اند که او در حدود صد کتاب، تألیف کرده و ما آن را ندیده ایم.([31])
ناصر کبیر، پسر عمویش حسن بن قاسم را که سیدى پاک سیرت و
نزد مردم مشهور به عدل و انصاف بود، به جانشینى برگزید.([32])
اطروش، او را براى امر به معروف و نهى از منکر، نزد مردم گیلان و دیلم فرستاد.([33]) حسن بن قاسم، (داعى صغیر) پس از تثبیت حکومت بر طبرستان و دیلم، نظم خاصى به کارهایش داشت. وى، یک روز را به نشر علم فقه و آداب شریعت و قضاوت بین مردم مشغول بود و روز دیگر، به خواسته ستمدیدگان رسیدگى مى کرد و روز دیگر، کارهاى جارى حکومت را انجام مى داد و روز جمعه به احوالپرسى از زندانیان مى پرداخت و براى ارج نهادن به مقام صاحبان علم و فضل به خانه آنان مى رفت و از آنان، مالیات نمى گرفت.([34])
بعد از حسن بن قاسم، دیگر اقدامات فرهنگى در منطقه دیده نمى شود; زیرا دولت علویان سقوط کرده بود و علویانى که بر مناطقى کوچک و براى مدتى اندک حکومت داشتند، نتوانستند دولت علویان را برپا دارند، گرچه الثائر بالله ابوالفضل، اقداماتى در ساختن مدارس، مساجد و خانقاه انجام داد و موقوفاتى براى آنها قرار داد.([35])
[1]. حدائق الوردیة فى مناقب ائمة الزیدیة: 197.
[2]. تاریخ طبرستان: 228.
[3]. همان: 229; تاریخ طبرستان و رویان و مازندران: 130: «على اقامة کتاب الله و سنة رسوله و الامر بالمعروف و النهى عن المنکر».
[4]. همان: 240; تاریخ طبرستان التدوین فى احوال جبال شروین: 129 (با اندکى اختلاف در لفظ): «تأمرون بأخذ الرعایا بما فیه جملة قد رأینا، ان تأخذ اهل عملک بالعمل بکتاب الله و سنة رسول الله(صلى الله علیه وآله)و ما صح من امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(علیه السلام) فى اصول الدین و فروعه، و باظهار تفضیله على جمیع الامة، و تنهاهم اشد النهى عن القول بالجبر و التشبیه، مکائد الموحدین القائلین بالعدل و التوحید و عن التحکک بالشیعة، و عن الروایة فى تفضیل اعداء الله و اعداء امیرالمؤمنین، و تأمرهم بالجهر ببسم الله الرحمن الرحیم، و بإلحاق «حى على خیرالعمل» فى الأذان و الإقامة و أن تجعل الاقامة مثنى مثنى و تحذر من تعدى أمرنا، فلیس لمن أمرنا، و رأینا الا سفک دمه و انتهاک محارمه فقد أعذرنا من أنذرنا و السلام».
[5]. تاریخ طبرستان: 240; الکامل فى التاریخ 6: 338; تاریخ رویان: 68، مروج الذهب 4: 251 ـ 253.
[6]. همان.
[7]. پیروان این مذهب اعتقاد داشتند که امام کسى است که فاطمى; یعنى از نسل امام على(علیه السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام) باشد و شمشیر قیام در دست داشته باشد و با دشمن مبارزه کند. (الملل و النحل: 137) از این روى متابعت و پیروى از او را لازم مى دانستند. گروهى از شیعیان کوفه زید بن على بن الحسین(علیه السلام)رابه امامت خود برگزیدند. وى در کوفه قیام کرد تا به شهادت رسید و پس از او فرزندش یحیى در طبرستان قیام کرد، ورود آنان به طبرستان با آموزه هاى زیدى همراه بود.
[8]. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران: 137.
[9]. تاریخ جرجان: 609; تاریخ تشیع در ایران 1: 294.
[10]. تاریخ طبرستان: 241.
[11]. التوحید: 224.
[12]. دولتها، خاندانها و آثار علمى و فرهنگى شیعه: 19.
[13]. الفهرست: 244.
[14]. الخرائج و الجرائح 1: 424 ـ 425.
[15]. رجال الطوسى: 193 (ش 884).
[16]. التفسیر المنسوب الى الامام العسکرى(علیه السلام): 1.
[17]. فرقه هاى اسلامى: 143.
اعتقاد زیدیان این است که هرکس از نسل حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) و قائم بالسیف باشد. امامت، حق اوست و مردم مؤمن باید از او پشتیبانى نمایند. در ایران، برخى از پیروان قاسم بن ابراهیم حسنى (م. 246 هـ) مکتب زیدى را رواج دادند در نوشته هاى او درباره امور مذهبى، سؤالاتى که بعضى از مردم طبرستان کرده اند، وجود دارد. (ر.ک: فرقه هاى اسلامى: 142) یحیى هادى الى الحق، نوه قاسم بن ابراهیم که پایه گذار حکومت زیدى در یمن است، در زمان حاکمیت محمد بن حسن به آمل آمد و به پیروانش اجازه داد که او را «امام» بخوانند. وى طبرستان را ترک کرد; ولى پیروان او در امور دینى، خود را تابع او مى دانستند، گرچه از حکومت محمد بن زید، حمایت مى کردند. حسن بن على (ناصر کبیر) که در سال 301 قدرت را در طبرستان به دست گرفت. قاسم بن ابراهیم را از مراجع دینى خود مى دانست; اما نظریه هاى دینى اش با او متفاوت بود (ر.ک: فرقه هاى اسلامى: 143) همین اختلافات در مذهب زیدى، موجب برخوردهاى فرقه اى میان زیدیان گشت. پیروان قاسم را «قاسمیه» و پیروان ناصر را «ناصریه» مى نامند. اختلافات میان این دو فرقه به حدى شدید بود که هر فرقه اى، دیگرى را کافر مى شمرد.
[18]. تقیه، یعنى خوددارى کردن از اظهار عقیده و مذهب خویش در مواردى که ضرر مالى یا جانى یا عرضى متوجه شخصى باشد یا پنهان کردن مذهب خود یا احتیاط در مقابل کسى که مذهب دیگرى دارد. (ر.ک: لغت نامه دهخدا) ابن اثیر نقل مى کند که ابوعمرو استرآبادى گفت: من بر محمد بن زید وارد شدم و درباره اخبار عباسیان سخن مى گفتیم. به او گفتیم که آن ها لقب دارند. هنگامى که نزد او از آنان یاد مى کنم، با اسم بخوانم یا لقب، گفت: تو آزاد هستى به اسم یا لقب بخوانى. هر کدام را دوست دارى!
[19]. تاریخ ایران، از اسلام تا سلاجقه 4: 181.
[20]. الکامل فى التاریخ 6: 481; مروج الذهب 4: 217.
[21]. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران: 144.
[22]. تاریخ ابن خلدون 2: 458.
[23]. رجال النجاشى: 57 ـ 58; ریاض العلماء و حیاض الفضلاء 1: 277 و 292.
[24]. ریاض العلماء و حیاض الفضلاء 1: 292 ـ 293، مادلونگ، اطروش را زیدى مذهب، اما نظریات فقهى او را متأثر از مکتب امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) دانسته است. مکتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى میانه: 215 ـ 216.
[25]. المنتزع من کتاب التاجى: 51; تاریخ رویان: 68.
[26]. تاریخ طبرستان: 97.
[27]. همان: 98.
[28]. تاریخ طبرستان 1: 273; تاریخ رویان: 78; تاریخ تشیع در ایران 1: 347.
یا ایها الزیدیة المهملة *** امامکم ذا آیة منزلة
کف له بالاخذ مبسوطة *** و فى العطایا جعدة مقبلة
توبوا الى الرحمن و استغفروا *** من قبل ان تاتیکم زلزلة.
[29]. تاریخ طبرستان: 97; تاریخ رویان: 148.
[30]. تاریخ رویان: 76.
[31]. ابن ندیم، نام کتاب هاى ناصر کبیر را ذکر کرده است. (ر.ک: الفهرست: 224).
[32]. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران: 150; تاریخ طبرستان: 272.
[33]. همان: 146.
[34]. همان: 151; تاریخ طبرستان: 284.
[35]. همان: 155.
- ۱۵۰۴
- ادامه مطلب