- چهارشنبه ۲ مهر ۹۳
این بنا در نزدیکى میدان مرکزى شهر همدان، در ابتداى خیابان شریعتى و داخل کوچه زنگنه ـ مردخاى سابق ـ قرار دارد. بناى مزبور، عبارت از ساختمان سنگى و آجرى ساده و بىپیرایهاى با گنبد آجرى و به سبک بناهاى اسلامى است.
از وضع بنا چنین بر مىآید که ساختمان فعلى مربوط به قرن هفتم هجرى بوده که بر روى بناى قدیمى و اصلى ساخته شده است.
این بناى چهارگوش، از سردر، رواق، حرم، سردابه و محوّطهاى وسیع و گنبد آجرى با ساقة بلند و درِ سنگى کوتاه و در دو صندوق منبّت، تشکیل شده است. مصالح به کار رفته در این ساختمان، سنگ و آجر و گچ است و گنبد آجرى آن نیز که شباهت زیادى به گنبد امامزاده صالح اردبیل دارد، الحاقى به نظر مىرسد. ورودى مقبره به سوى جبهه شرقى و عبارت از یک راهروى مسقّف با قوس جناغى و دو سکوى نشیمن است که به یک در سنگى یک لنگه کم عرض و ارتفاعى منتهى مىشود. از این در وارد رواقى مستطیل شکل به طول هفت و عرض سه متر مىشوند که به کمک یک در چوبى به حرم مربوط مىگردد. بر بالاى دیوار رواق، کتیبهاى است که نسب «مردخاى» به خط عبرى برجسته در آن ذکر گردیده که او را پسر «یائیر» ـ از دودمان «شائول» پادشاه یهود ـ معرّفى مىکند. حرم به صورت مربّعى است که طول هر یک از اضلاع آن بالغ بر 50/3 متر است و در میان دو ضلعى شمالى و جنوبى آن نیز یک طاقنما و یک شاه نشین به کار رفته که کتاب مقدّس و هم چنین کتب دیگرى در گنجه آن نگهدارى مىشود. ترجمه کتیبة مذکور، بنا به اظهار یکى از زائران یهودى عبارت است از: «پنجشنبه 15 آذرماه سال 4474 از خلقت آدم، بناى این عمارت بر سر قبر «استر» و «مردخاى» پسر «یائیر» صورت اتمام پذیرفت، به دست برادران «خوشدل»، «الیاس» و «شموئیل» پسران مرحوم اسماعیل کاشانى».
در میان حرم و بر روى دو قبر داخل سرداب، دو صندوق منبّت با قاببندىهاى عالى به طول 73/1 متر، عرض 90 و بلندى 110 سانتىمتر جاى گرفته که در اطراف هر یک از آن دو، کتیبههایى به خط عبرى برجسته خودنمایى مىکند که ترجمه صندوق جنوبى آن ـ که آن را متعلّق به استر مىدانند ـ به شرح ذیل است: «سفارش بانوى عفیفه و عاقله و اولاد برجسته و عاقل حکیمش جمال الدوله و پسران او حزقیا، ستام الدوله و یشوعا، 3655 تاریخ هبوط آدم».
این بنا به شمارة 291 در تاریخ 29/09/1316 در فهرست آثار ملّى و تاریخی به ثبت رسیده است.
نگاهی به زندگانی مردخای: حضرت مردخاى یکى از بزرگان و یا به قولى، یکى از انبیاى بنى اسرائیل است که در زمان خشایار شاه مىزیسته و نسبش به حضرت یعقوب مىرسد و بعد از حمله بخت النصر به اورشلیم، به اسارت در آمد، جلاى وطن نموده به ایران آمد و در دارالسلطنه شوش بسر مىبرد، وى در دارالسلطنه پس از خشایار شاه، مقام اوّل کشورى را دارا بود، به همین جهت مورد حسد مقرّبان شاه قرار گرفت، مردخاى نقش زیادى در جلوگیرى از قتل عام یهودیان در زمان خشایار شاه ایفا نمود.
براساس مطالبى که در تورات آمده وى به کمک دختر عموى خود «استر» (ملکه شاه) توطئه هامان (وزیر و مقرّب شاه) را بر قتل عام یهودیان عقیم نموده و آنان را نجات داد و سبب گسترش
آزادى یهودیان شد.
استر، دختر عموى مردخاى مىباشد که بسیار زیبا و نیکو منظر بود، استر پدر و مادرش را از دست داده بود و تحت سرپرستى مردخاى قرار گرفت، وى پس از همسرى با خشایار شاه مورد توجّه خاصّى قرار گرفت و از نفوذ والاى در دربار هخامنشیان برخوردار شد و توانست از این نفوذ در جهت اهداف معنوى مردخاى و حمایت از یهودیان استفاده نماید و به همین دلیل مورد احترام قاطبه یهودیان مىباشد.
در لغت نامه دهخدا آورده است: مردخاى نام عمّ الستر زن خشایار شاه است و مقبره استر و مردخاى در همدان است.
داستان نافرجام توطئه قتل عام یهودیان به وسیله «مردخاى» و «استر»: هامان وزیر خشایار شاه به قدرى نزد شاه مورد توجّه قرار داشت که شاه امر نموده بود، درباریان و بندگان همه روزه در برابر هامان خضوع و رکوع نمایند، همه این قانون را اجرا مىنمودند جز مردخاى... هامان از این جریان غضبناک شد... و به شاه چنین گفت: در مملکت تو مردمى هستند که در اطراف و اکناف آن پراکندهاند، قوانین جدید و آداب مخصوصى دارند، فرامین تو را اطاعت نمىکنند، اجازه بده آنها را بکشند، من ده هزار وزنه نقره به تو مىدهم، شاه انگشتر خود را از انگشت بیرون آورد و به او داد و گفت: نقره و هم این مردم را به تو دادم، هر چه خواهى بکن.
استر جواب داد رسم این است که هر کس داخل اطاق درونى عمارت شاه شود. محکوم به اعدام مىگردد، مگر اینکه شاه دولت خود را به طرف او دراز کند. ولى با وجود این، من این کار را خواهم کرد و لازم است به یهودیها بگویید که سه روز تمام براى نجات من دعا کنند و روزه بگیرند.
روز سوّم استر لباسهاى ملوکانه خود را در بر کرد، به اطاق درونى شاه داخل شد، شاه دست خود را به طرف او دراز کرده گفت: استر تو را چه شده، استر گفت: من از شاه خواستارم که امروز ملک و هامان به ضیافتى که برایش ترتیب دادهام بیایند.
شاه پذیرفت و پس از اینکه در مهمانى ملکه شراب نوشیدند ملک به استر گفت خواهش تو چیست؟ بگو تا به جا آورم اگر چه نصف مملکتم را بخواهى مىدهم، استر اجازه خواست مطلب خود را در میهمانى روز دیگر بگوید، هامان باز دعوت نمود، اما هامان دستور داده بود، دارى، براى به دار کشیدن مردخاى به بلندى پنجاه آرش تهیّه کنند. شب شاه را خواب نبرد فرمود تا سالنامههاى اخبار سلطنتش را بخوانند، خواننده رسید به جاى که راجع به کشف توطئه دو نفر خواجه سراى ملک که محافظ آستانه بودند، قصد دست درازى به شاه کرده، مردخاى این جریان را خبر داده بود، شاه پرسید چه پاداشى به مردخاى در ازاى این خدمت دادم؟ گفتند پاداشى ندادى.
در این وقت هامان وارد شد. شاه از او پرسید چه باید کرد دربارة کسى که شاه مىخواهد سرافرازش کند؟
هامان به تصوّر اینکه مقصود شاه خود او است، گفت: چنین کسى را باید بفرمائى لباس شاه را بپوشد و بر اسب شاه سوار شود، تاج شاهى بر سر گذارد و اوّل مرد دربار در پیش او حرکت کند به مردم بگوید: چون شاه بخواهد کسى را سرافراز کند باید با او چنین کند. شاه گفت: حال برو و همین چیزهایى که گفتى دربارة مردخاى بکن. هامان چنان کرد بعد مهموم و مغموم به خانه برگشت، پس از آن خواجه سرایان آمده او را به مهمانى ملکه بردند، شاه بعد از صرف غذا و شراب از ملکه پرسید مطلب تو چیست؟
ملکه گفت: اگر من مورد عنایت شاه هستم حیات من و ملّتم را تأمین نما، چه ما دشمن بىرحم داریم، شاه پرسید که این دشمن کیست؟ ملکه، هامان را نشان داد، هامان نتوانست کلمهاى بگوید چشمان خود را به زیر انداخت.
پس از آن، شاه غضبناک برخواسته داخل باغ شد، هامان نیز برخواست و از ملکه تمنّا کرد که او را از مرگ نجات دهد، زیرا دانست که شاه قصد کشتن او را کرده، پس از چند لحظهاى شاه برگشت و دید که هامان به بسترى که استر بر آن بود، افتاده، شاه گفت: عجب او در خانه من در حضور من به ملکه زور مىگوید.
همین که این سخن از دهان شاه بیرون آمد، روى هامان را با پارچهاى پوشیدند، این علامت حکم اعدام بود. یکى از خواجه سرایان به شاه گفت: چوبه دار هست که هامان براى مردخاى تهیّه کرده است. شاه گفت: او را به همان دار بکشند، پس از آن استر به پاى شاه افتاده با چشمان پر از اشک درخواست کرد که از اجراى فرمانى که هامان صادر کرده بود جلوگیرى کند. شاه گفت: چنان که خواهى حکمى خطاب به یهودیان بنویسند و مهرمن برسان، بعد بى درنگ دبیران را خواستند، گفتند حکمى به بزرگان و حکام یهودیهاى 127 ولایت که تابع شاه از هند تا حبشه هستند بنویسند. این حکم را به زبانهاى مختلف و خطوط هر مملکت نوشتند تا در ایالات بتوانند بخوانند و به مهر ملک ممهور نمودند و توسّط چابک سواران بر اسبها و قاطران و شتران تیزرو فرستادند و مفهومش اینکه ملک به یهودیانی که در هر شهرى باشند اجازت داد که جمع شوند و براى حفظ جان خود مقاومت نموده تمامى صاحبان قوت و کشورهاى که مىخواستند هجوم به ایشان بیاورند با کودکان و زنان آنها نابود و هلاک سازند.
- ۱۶۹۲
- ادامه مطلب