- چهارشنبه ۲ مهر ۹۳
این آرامگاه در غرب شهر همدان، بالاى تپّه مرتفعى مقابل بقعه امامزاده هادی بن على واقع است. در زمان سلطنت رضا شاه، شهردارى همدان، بناى جدیدى در محل سابق آن بنا کرد و ضمن پى ریزى، لوحه کاشى کوچک فیروزه رنگى مربوط به قرن هفتم هجرى در آنجا کشف گردید. که در اطراف آن، آیاتى چند به خط کوفى نوشته شده بود. کاشى مذکور اکنون در موزة ملّى نگهدارى مىشود. در سالهاى 30 ـ 1329 هـ . ق بناى آرامگاه بابا طاهر به هزینه شهردارى به صورت کنونى اصلاح و تکمیل گردید.
بناى فعلى به صورت چهار ضلعى و گنبدى بر وسط آن است که فاقد ارزش تاریخى و هنرى است. ویلیامز جاکسن در سفرنامة خود در خصوص بناى مقبرة باباطاهر مىنویسد: «عمارت مقبره عبارت است از ساختمان محقّر آجرى اى که گنبد نوک تیزى با ساروجها و سفالهاى فروریخته بر فراز آن قد علم کرده است. مدخل آن را طاق بىجلال و شکوهى تشکیل مىدهد که درِ بسیار کوتاهى دارد. این در از تخته سنگ یک پارچهاى درست شده است که به سنگینى روى پاشنههاى زمختى که از خود سنگ تراشیده شده و در میان سوراخهایى قرار دارد، مىگردد».
این بنا به شمارة 1870 در تاریخ 21/02/1376 به ثبت آثار ملّى و تاریخی رسیده است.
بابا طاهر عریان از شاعران و عارفان اواسط قرن پنجم هجری، معاصر طغرل سلجوقى است. وى از عرفا و اولیاء جبال مىباشد که در سیر تکاملى عرفان و تصوّف اسلامى نقش مؤثّرى داشته است. بعضى به دلیل ملاقات بابا طاهر با طغرل سلجوقى تولدّش را در اواخر قرن چهارم مىدانند. وى در دوران حکومت دیلمیان مىزیسته است. تاریخ تولّد و وفات بابا طاهر مورد اختلاف است که این به دلیل عزلت و گوشهگیرى درویشانه او مىباشد. وى به احتمال قوى و طبق شواهد تاریخى بعد از سال 450 هجرى قمرى در همدان وفات یافت و همانجا دفن شده و مقبره او که در غرب شهر همدان بالاى تپه مرتفعى مقابل بقعه امامزاده هادی بن على واقع است همواره مورد توجه و زیارت صاحب دلان و اهل معرفت حتى مردم عادى بوده است.
یکى از قدیمى ترین اسناد تاریخى درباره بابا طاهر در راحة الصدور و آیة السرور راوندى در تاریخ آل سلجوق آمده است، مولّف این کتاب چنین نقل مىکند: «شنیدم که چون سلطان بک به همدان آمد از اولیاء سه پیر بودند بابا طاهر و بابا جعفر و شیخ حمشاء کوهکى است بر در همدان آن را خضر خوانند در آنجا ایستاده بودند نظر سلطان برایشان آمد کوکبه لشکر بداشت و
پیاده شد و با وزیر ابو نصر الکندرى پیش آمد و دستهایشان ببوسید. بابا طاهر پارهاى شیفته گونه بودى او را گفت اى ترک با خلق خدا چه خواهى کرد؟
سلطان گفت: آنچه تو فرمایى. بابا گفت: آن کن که خدا فرماید:
«ان اللَّه یامر بالعدل و الاحسان».
مرحوم دکتر عبد الحسین زرین کوب ضمن اشاره به روایت راوندى چنین مىگوید «این باباى شیفته گونه که در وجود این فاتح نا تراش صحراها چنین تأثیرى کرد بدون شک همان صوفى و عارف نام آوریست که هنوز در همدان مقبره او مزار عام است و وجود او در چنان هالهیى از قدس و کرامات مستور است که شناخت حقیقت حالش براى مورخ دشوارى بسیار دارد. در واقع روایات راجع به او به قدرى افسانهآمیز است که وى را از یکسو با آلبویه و ابن سینا معاصر جلوه مىدهد و از سوى دیگر شاهد قتل عین القضات و حتى هم عصر خواجه نصیر طوسى مىسازد. در هر حال چون قدیمىترین مآخذى که در باب وى هست حاکى از آنست که در هنگام ورود طغرل به همدان هنوز زنده بوده است سال 410 را که بعضى مآخذ متأخّر در باب تاریخ وفاتش ذکر کردهاند قابل قبول نمىتوان یافت اما ملاقات طغرل به قول کسانى که وى را معاصر دیالمه دانستهاند البته منافات ندارد. از روایات دیگر آنچه وى را با عین القضات و خواجه نصیر هم عصر مىکند نیز نه با یکدیگر مىسازد نه با این یکتا برگه روایت راوندى معهذا ممکن هست از این اقوال استنباط شود که بابا طاهر همدانى متعدد بوده است و یا آنکه شاید این پیوند با نام عین القضات و خواجه نصیر اشارتى باشد به وجود یک رابطه نامرئى بین وجود بابا طاهر از یک سو و تعالیم عین القضات و بعضى فرقههاى شیعه از سوى دیگر».
منبعى کهنتر از راحة الصدور که اشاراتى به طاهر و مزار او در همدان دارد نامههاى عین القضات همدانى است که میان سالهاى 520 و 525 نوشته شده است. در این نامهها از طاهر در کنار دو تن دیگر از عارفان بزرگ آن شهر شیخ برکه و شیخ فتحه یاد شده و به احتمال قریب به یقین منظور همان بابا طاهر همدانى عارف است.
دکتر زرین کوب در شرح حال بابا طاهر مىنویسد: «در اینکه ذکرى هم در کتب صوفیه چون تذکرة الاولیاء و نفحات الانس و جز آنها از بابا طاهر در بین نیست حاکى از آن است که طریقه او در ترد مشایخ صوفیه معهود یا مقبول نبوده است، با این همه بعد از عین القضات و احتمالاً به سبب تاثیر آثار او ذکر طاهر در ادب شفاهى صوفیه تدریجا انتشار یافته است و از همین جاست که مخصوصاً از قرن نهم به بعد از نشر مقالات حروفیه و اهل حق عنوان عارف و قدوة العارفین هم گه گاه در حق او به کار مىرود، هر چند در مآخذ قُدما جز در راحة الصدور و شاید مکتوبات عین القضات ذکرى از طاهر همدانى نیست.
بابا لقبى است که مردم بر سبیل تفخیم بر نام عرفا و اولیاء مىافزودهاند. عین القضات بدون ذکر این لقب مىنویسند: «از برکه شنیدم که طاهر گفت مردم مىآیند و ریش خود را به افسوس ما فرا مىدارند. پس افسوس مىبرند و به ریش خود مىدارند» یا «فتحه مىگوید هفتاد سال است تا مىکوشم مگر ارادت در حق طاهر درست کنم نمىتوانم...». یا «اى عزیز! این نبشته هم بر سر تربت طاهر نبشتم روز شنبه و ... بر تربت فتحه و هم بر تربت طاهر خاطر بر این قرار گرفت که چیزى دیگر نویسم ...».
از این عبارت بر مىآید که طاهر تقریبا هفتاد سال پیش از عین القضات مىزیسته و بنابراین او همان بابا طاهرى است که در گزارش راوندى از او یاد شده است و نیز پیوند عقیدتى یا طریقتى عین القضات از طریق استادانش برکه و فتحه به بابا طاهر معلوم مىشود. گذشته از این شواهد دیگرى نیز دال بر وابستگى معنوى عین القضات با طاهر عارف وجود دارد.
بابا طاهر عریان از عرفا و اولیاء جبال مىباشد که در سیر تکاملى عرفان و تصوّف اسلامى نقش مؤثّرى داشته است، این عارف صاحب دلِ دردمندان، اشعارى را سروده و کتبى به زبان فارسى و عربى تصنیف نموده است. از جمله تقریرات وى کلمات قصارى به عربى است که عقاید تصوّف را بیان نموده است. شهرت باباى سوته دلان بیشتر به خاطر دو بیتى هایى است که به زبان محلى با لهجه لرى سروده و در آنها از پریشانى و تنهایى شکایت کرده و از این راه اشتیاق معنوى خود را به معبود بروز داده است. بر کلمات قصار بابا طاهر چنین شرح نوشتهاند شرحى به نام «الفتوحات الربانیّه فى الاشارات الهمدانیه» بعلاوه شرحى مربوط به سال 890 هجرى اثر جانى بیک العزیزى و نیز شرحى به وسیله مرحوم حاج ملا سلطان على شاه گنابادى به رشته تحریر در آمده است.
بابا طاهر عریان، عارفى است در نهایت زهد و عابدى است
در نهایت عرفان، گرچه دو بیتىهاى باباى سوته دلان از
جنبههاى ادبى اجتماعى و غیره شایسته تحقیق و بررسى است
اما بیشتر از هر چیز از نظر حکمت و عرفان سزاوار بسى تعمق
و امعان نظر است.
دکتر زرین کوب دلیل شروح فراوانى که بر دیوان و کلمات بابا طاهر به رشته تحریر در آمده است چنین بیان مىکند: «وجود این شروح حاکى است از اهمیّتى که بابا طاهر در نزد صفویه بعد از قرن نهم داشته است و در واقع علّامه بر کلمات قصار که به اشارات مشهور بوده است تألیف 21 رساله دیگر را هم به او نسبت دادهاند که از ماهیّت و وجود آنها اطلاع موثّقى در دست نیست».
وى در دنباله مىفرماید «اما کلمات قصار بدین گونه که هست به تعریف و اشاره مىماند و 23 باب است که شاید آن 22 رساله که در بعضى روایات به بابا طاهر منسوب شده است عبارت از همین ابواب کلمات قصر در نسخه خاص باشد. مسائلى که در این ابواب و اشارات است بیشتر مربوط است به علم، معرفت، الهام، فراست، عقل، نفس، دینى، عقبى، سماع، ذکر، اخلاص، اعتکاف و مانند اینها پارهاى از این اشارات را در تعدادى از دو بیتىها هم مىتوان یافت چنانکه نظایر برخى از آنها را در کلام مشایخ دیگر از جمله جنید نیز مىتوان سراغ داد.
الهـى زاهد از تو حور مىخواهد قصورش بین
به جنت مىگریزد از درت یا رب شعورش بین
دکتر زرین کوب بنا به دلایلى که مطرح مىفرمایند بیان مىکنند که رابطهاى بین عین القضات و باباى سوته دلان برقرار بوده است آنجا که در کتاب جستجو در تصوف خود مىنویسد: «ارتباط بابا طاهر با لهجهاى که ظاهرا شیخ و مرشد واقعى عین القضات شیخ برکه نیز به همان لهجه سخن مىگفته است و جنبه مرموز تعالیم او که به هر حال مىبایست در احوال قاضى همدان تأثیر قوى داشته باشد نیز مىتواند حاکى از وجود این ارتباط باشد».
باباى سوته دل همواره ساده و بى تکلف مىزیسته و گوشه گیر و عزلت نشین بوده است و سخت خواهان آن بوده است که گمنام باقى بماند و از تظاهر جاه و مقام دورى مىجسته است بدین لحاظ است که چیز زیادى از شرح حال و زندگى وى بجاى نمانده است.
بابا طاهر، عرفان را به عنوان راهى جهت آگاهى و نیل به کمالات معنوى و شناخت بیشتر وجود سرمدى مىنگرد مکتب او مکتب تفکر و جهان بینى است که عارف با آن پیوسته در کثرت وحدت را نگرد و گوید: در هر چه نظر کردم سیماى تو دیدم.
به صحــرا بنگـرم صحرا تو بینم
به دریــا بنگـرم دریـا تــو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشـان از قامـت رعــنا تــو بینم
طاهر از خود فانى و در دوست باقى است و بى خبر از خویش است و با خبر از خالق خویشتن وى خورشید تابان وجود را با نور بى فروغ شمع استدلال نمىجوید وى عارفى است ملکوتى و لا هوتى که رو به سوى عرفان یکتاى عالم وجود و فرمانرواى ملک خلود دارد مرغ اندیشه و سیمرغ روح بلند پرواز بابا طاهر پیوسته پاى بر ملک خاک دارد و بال بر عالم پاک و آدمى را به سیر آفاق وانفس وا مىدارد و همواره خدا را حاکم بر خود مىداند.
درباره زندگى و کرامات بابا طاهر نیز افسانههاى فراوان رایج است حکایت کردهاند که روزى بابا طاهر از طلاب مدرسهاى در همدان خواست که شیوه علم آموزى را به او تعلیم دهند. طلاب بر سبیل مزاح گفتند که باید در زمستان شبى را در آب سرد حوض بگذراند. بابا طاهر اندرز ایشان را به کار بست و صبح روز بعد خود را صاحب معرفت یافت و فریاد برآورد (امسیت کردیاً و اصبحت عربیاً) «دیشب کرد بودم و امروز صبح عرب شدم».
و یا در میان توچال الوند کوه از سوز درون خویش برف و یخ کوهستان را بگدازد قهرمانى مناسب مىسازد یک داستان عشقى هم با بى بى فاطمه نام که قبرش در کنار اوست ـ در افواه راجه به او هست که مىتواند به این احوال خارق العاده و کراماتآمیز پیر همدان تا حدى رنگ محسوس ببخشید. دکتر زرین کوب درباره عناصر تصوف در منطقه جبال مىگوید: عناصر تصوف در عقاید اهل در بین بعضى طوایف لر و کرد و عناصر دیگر بومى در ولایات جبال رایج است باقى است و این که امثال بابا طاهر و بابا جعفر و بابا حمشاء در کتب قدماء صوفیه بى نام و نشان بودهاند قطعا مىبایست به سبب انتساب آنها به یک فرقه مظنون و مخفى بوده باشد.
بابا طاهر چنان از خیال معشوق سخن مىگوید که به قول سعدى تو گویى معشوق خود در برابر چشمش مصور و مجسم است او نه تنها این گونه سخن سر مىدهد بلکه از هم آغوشى با خیال معشوق سخن مىگوید:
چو شو گیرم خیالت را در آغوش
سحــر از بســترم بــوى گل آیو
بابا طاهر عریان دشت و دریا و کوه و صحرا را آیتى و نشانى از یار بى نشان خود دیده و به تمامى عالم عشق ورزید. تجلیات جمال را در عالم خاک عزیز داشته و دل را سرا پرده محبت دوست مىداند و در نهایت از خود فانى و در دوست باقى شده است.
- ۱۵۴۱
- ادامه مطلب