- سه شنبه ۳۰ بهمن ۹۷
معرفی و نقد کتاب الانساب المشجرة
محمد مهدی فقیه بحرالعلوم[1]
هنگامی که مقالة حسام الدین عبدالخالق با عنوان النجف مدینة ثقافیة مهملة[2] از سوی نماینده محترم ولی فقیه در امور حج و زیارت در تاریخ 21/3/1391 برای اینجاب ارسال شد. پس از مطالعه دریافتم که مقالهای متین دربارة مخطوطات نجف اشرف است که در آن دهها نسخته مخطوط از تألیفات گرانبهای بزرگان اسلام و جهان اشاره دارد. در آخر معرفی کتابهای موجود به این مطلب اشاره میکند که : « ... فضلاً عن کتاب الانساب فی خمس مجلدات، یختص بانساب العلویین و هو نادر و فرید، لیس له مثیل.»
دریافتم که دسترسی به آن برایم که بیش از 25 سال در خصوص انساب و رجال پژوهش دارم گنجی با ارزشی خواهد بود. هنوز با نمایندگی بعثة مقام معظم رهبری- دامة برکاتة- در نجف و کربلا برای تهیة این نسخه به صحبت ننشسته بودم که ناگهان خبر چاپ کتابی با عنوان الانساب المشجر را در کتابفروشی جنب کتابخانة آیة الله مرعشی رحمة دیدم و با خوشحالی تمام و نگرانی خاص آن را خریداری نمودم.
خوشحال بودم چون کتاب به صورت بسیار زیبا و با کاغذ گلاسه به چاپ رسیده و قیمتی در خوش شأن این دسته از کتابها داشت و بر روی جلد آن به اهتمام سید محمد صادق خرازی و شیخ شریف آل کاشف الغطا و سید علی موجانی نوشته شده بود که از نام این بزرگواران معلوم میشد که برای احیای این اثر، دقتی ویژه داشتهاند.
اما نگران بودم که مبادا این اثر نیز مانند آثاری که از کتابخانه وزین آیة الله مرعشی رحمة و با تحشی سید مهدی رجایی در سالیان اخیر به چاپ میرسد دچار حذف و یا اغلاط فاحش شود. نگرانی و اضطراب بنده با خواندن مقدمة کوتاه آن در همان دقایق ابتدایی، خوشحالی بنده را به همان نگرانی تبدیل کرد که انتظارش را داشتم، زیرا با تورق در صفحات بعد، معلوم شد که ظاهر زیبا و خط بسیار عالی این اثر، آقایان را فریب داده و بدون ارایه اثر به کارشناسان خبره انساب جهت نظر خواهی، باعث شده که در مقدمه چنین بنگارند که : «الانساب المشجره، نمونة نادری است از این مجموعة تألیفات، نسخهای نفیس و فرید که مؤلفی ناشناس در عصر شیخ صدوق «ابن بابویه قمّی» در حوالی قرن چهارم هجری قمری آن را تصنیف نموده است. متأسفانه از اصل نسخه اثری وجود ندارد اما بر حسب تصادف هنگامی که برای آخرین بار نسخه در سال 133 ه.ق شاید برای ترمیم و صحافی در اختیار یکی از اساتید مرمت کار روضة حسینی به نام آقا سید هاشم صحاف تهرانی (درگذشت 1335 ق) قرار گرفته بود به دست وی با نهایت زیبایی در قالب صفحات پیش روی تنظیم و به قلم کشیده شد.»
تصور بنده از این مقدمه این بود که این کتاب، انساب سادات در دورة آل بویه در مراق را با بسیاری از معضلات موجود دربارة نسب برخی از سادات و مهاجرت آنها و اقدامات آل بویه در احترام و پاسداشت علویان بیان خواهد کرد. اما پس از مطالعه معلوم شد که این کتاب، مربوط به قرن دهم هجری است و مؤلف آن از دیگر کتب انساب آن را جمعآوری نموده و برخی از مشاهدات خود را نیز بر آن افزوده است. بنابراین جهت نقد ادعای اول و اینکه بتوانم نام مؤلف این کتاب را واکاوی کنم به ناچار تمام کتاب را به دقت مطالعه کردم و در حین مطالعه و فیش برداری، دوست ارجمند و محقق پرتلاش آقای احمد خامه یار مقالهای را که استاد حسن انصاری در این باره نوشته و بسیار عالمانه و دقیق نیز نگاشته را برایم آورد و همین امر باعث شد که دیگر انگیزه نقد این ادعا جدی نباشد، اما چون فیشهای تهیه شد. از این کتاب زیاد بود لاجرم جهت ثبت در حافظة تاریخ و دوستداران این رشته آن را دستهبندی نمود و از مقالة استاد حسن انصاری نیز در تکمیل آن بهره جستم که امید است مورد توجه صاحبنظران قرار گیرد.
نامگذاری کتاب
معلوم نیست از کجا و به چه دلیل نام کتاب به الانساب المشجره نامگذاری شده و سپس آن را به دورة شیخ صدوق رحمة یعنی حوالی قرن چهارم هجری قمری انتساب دادهاند
شاید این ادعا از عبارت شیخ آقا بزرگ طهرانی که در معرفی این کتاب در الذریعه ج 2 ص 384 تا 386 اشاره داشته اقتباس گشته زیرا وی مینویسد که:
«الأنساب المشجرة، کبیر مبسوط فی خمس مجلدات ضخام بسبب ضخامة أوراقها"
المتصلة بعضها ببعض لابخیاطة بل کتابة وجود واحد منها و اتصال آخر کل سطر من ا لورقة الأولی بأول السطر المقابل له من الورقة الثانیة بأول الثالثه، و هکذا و الواصل بین کل ورقتین کاغذ لطیف قوی لایمزق بکثرة الطی و النشر، فکل مجلد یمکن أن یخرج أوراقها المتصلة کذلک من بین الدفتین و تنشر من أولها إلی آخرها، فیری فی صفحة واحدة نظیر الخریطة المبسوطة و الطومار المنشور، فأربع مجلدات منها فی أنساب بنی هاشم إلی أن تنتهی إلی رسول لله ص، و المجلد الخامس مبدو باسم النبی ص ثم آبائه إلی أن تنتهی إلی آدم أبی البشر فی الورقة الأخیرة ، و نسخة أصل هذه النسخة المنتسخة عنها کانت فی مکتبة العلامة الشیخ عبدالحسین الطهرانی و هی قدیمة مکتوبة علی ما هو المرسوم فی کتب الأنساب المشجرة من کتبة وجهی الورقة و موازاة الخطوط الواصلة من وجه کل ورقة إلی الوجه الأخر، فاسنتنسخ عنها فی سنة – 1330 الحاج السید هاشم الصحاف الطهرانی نزیل الحائر و المتوفی بها فی رجب سنة – 1335 هذه النسخة علی الکیفیة المذکورة بخط جید و هی توجد فی مکتبة السید محمد مهدی الصدر ابن الحجة السید إسماعیل ابن السید صدرالدین العاملی الکاظمی و أصل الکتاب تصنیف بعض القدماء المعاصرین للشیخ الصدوق أبی جعفر ابن بابویه المتوفی سنة 381 قدم له مقدمه طویلة أورد فیها الأیات و الاخبار التی ذکرتها و غیرها مما لم أذکرها (بدأ فی أکثر روایته بقول حدثنا و جملة ممن حدثوه إما من مشایخ الصدوق أو فی طبقة مشایخه) منهم (أبوعلی حامد بن محمد الرفاء الهروی المتوفی سنة 356 کما ترجم فی) ج: 8- ص (173- من) تاریخ بغداد (و) منهم (أبو عبدالله محمد بن یعقوب بن یوسف الاأصم الذی یروی عنه الصدوق فی الأمالی و إکمال الدین بتوسط شیخه أحمد بن محمد بن الحسین البزاز النیسابوری (منهم) الشریف أبو علی محمد بن أحمد بن زیارة العلوی عن أبی الحسن علی بن محمد بن قتیبة عن فل بن شاذان کما فی هذه النسخة و قد روی الصدوق عنه فی باب النص علی القائم ع من إکمال الدین هکذا) حدثنا الشریف الدین الصدوق أبو علی محمد بن أحمد بن زیادة بن عبدلله بن الحسن بن الحسن بن علی بن علی بن الحسین الشهید ع عن علی بن قتیبة (و هذا الشریف والد یحیی المترجم فی النجاشی و الخلاصة و المؤلف لکتاب الأصول الذی سبق ذکره مع ترجمه والده الشریف الزاهد العالم المتوفی سنة 339 نقلا عن عمدة الطالب و هو أبو الحسین محمد بن أحمد زیارة بن محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن الحسین الشهید ع و تعدد الکنیة بأبی علی فی الإکمال و أبی الحسین فی العمدة شایع، و کذا نسبه علی إلی جده قتیبة فی الإکال.
کما أن زیادة ابن (بعد) أحمد (و تصحیف) زیارة (ب) فی هذه النسخة و فی الإکمال لیس بغریب، و الغریب ما وقع من التعبیر عن هذا الشریف فی خاتمة المستدرک فی جدول أدرج فیه أسماء مشایخ الصدوق ص 715 هکذا محمد بن أحمد بن محمد بن زیاد بن عبدلله بن الحسن بن الحسین بن علی بن الحسین الشهید ففیه تصحیف زیارة بزیاد و تأخیره عن حمد و تبدیل الحسن الأفطس بالحسین و إسقاط علی والد الأفطی و احتمال أنه رجل آخر من ولد عبدلله بن الحسن ابن الحسین الأصغر ابن السجاد ع لا وجه له لعدم ذکر النسابة لعبد الله ولدا اسمه زیاد فی جمیع ما بأیدینا من کتب الأنساب بل لم یعهد من قدماء أهل البیت تسمیة أحد من ولدهم بزیاد
از گفتار آقا بزرگ معلوم میشود که ا و به حسب ظاهر نام کتاب را به المشجر الانساب نامیده است و نیز اشاره دارد که کاتب نسخة حاضر تصرفی در مضمون یا شیوه تشجیر انساب نداده بوده است و چون در مقدمة آن روایاتی از مشایخ صدوق رحمة و یا افرادی در طبقة او بیان داشته، چنین پنداشته که این تألیف نیز در همین دوره انجام شده است، اما حقیقت در صفحات بعد چیز دیگری را به ما میگوید.
بدین ترتیب احتمال میرود آقا بزرگ تصور میکرده که این کتاب اصلاً تألیفی است معاصر شیخ صدوق که بعدها انساب سادات بعدی بدان افزوده شده است. ملاحظه نسخه حاضر و ساختار آن به کلی چنین احتمالی را یعنی اینکه کتاب اصلاً در سده چهارم نوشته شده و بعد بیشتر حجم آن در طول زمان افزوده شده مردود میکند. البته آقا بزرگ چون از این مسئله سخنی نگفته شاید توان گفت که آن مرحوم هم تنها با دیدن آن چند برگ آغازین حکم کلی داده است بر زمان تألیف کتاب؛ در حالیکه با کترین توجه به متن کتاب چنانکه گفتم روشن است که کتاب تألیفی است متأخرتر و مشتمل بر تشجیر انساب ساداتی از دورههای بسی متأخرتر به نظر میرسد که بخش مقدمه یا به کل مربوط بوده به متنی دیگر د نسخه مادر که چون برگ میانی انجام و ترقیمه آن همراه با برگ آغازین عنوان کتاب بعد یعنی الأنساب المشجرة افتاده بوده، کاتب کربلایی گمان برده که آن اولی مقدمه کتاب دوم است؛ و یا اینکه آنچه در این چند برگ آغازین آمده نقل قولهایی است که نویسنده الأنساب المشجرة از کتابی کهن آورده و البته در آغاز آن به منبع نقل تذکر داده اما چون در نسخه مادر، مقدمه افتاده بنابراین هویت این نقل قولها در نسخه کتاب ناشناخته مانده است.
نکتة دیگری که لازم است تذکر داده شود، گفتار مرحوم علامه روضاتی در تکملة الذریعه است که نسخهای دیگر از این کتاب را با عنوان الانساب المشجرة الکبیره در کتابخانهای در ترکیه وجود داشته و عکسی از آن را مرحوم علامه محقق طباطبایی برای ایشان از ترکیه هدیه آورده بود و حتی استاد حسن انصاری آن را نزد مرحوم طباطبایی دیده بود[3] و حتی مرحوم روضاتی در جایی از این کتاب یاد نموده و مؤلف آن را ناشناخته معرفی میکند. [4]
دربارة این اثر
استاد حسن انصاری در معرفی این اثر نکاتی را یادآور میشود که عیناً در اینجا ذکر میشد، تا در توضیحات بعدی به صحت سقم آن دست یابیم. «این کتاب در انساب است و تحریر آن به صورت مشجر است و نه مبسوط و لذا از بطون و فروع پایین آْغاز میکند و در نهایت به اصول انساب میرساند میتوان کم و بیش بر اساس نام ساداتی که مبنای اصلی تشجیر او قرار گرفتهاند و یا اینکه در حاشیه برگها از آنها نام برده شده و با تشجیر نسب آنها را به اصول انسابشان رسانیده تاریخ تقریبی این اثر را تخمین زد. البته این به شرطی است که متن کنونی را دست کم بخش عمده آن را تألیف یک تن بدانیم و نه اینکه این کتاب هسته اصلی کهنی داشته که بعد نسابههای بعدی اشخاص سادات طبقات بعد را به تدریج بدان افزوده باشند. اما با وجود اینکه برخی اضافات در نسخه ما نه تنها محتمل است؛بلکه به وضوح هم دیده میشود. و این مسئله معمول مشجرات بوده است، اما نظم کتاب و ترتیب و تنظیم آن چنین میرساند که بخش عمده این کتاب تنظیم یک نویسنده است. البته جا به جا مواردی در فروع پایینتر دیده میشود که معلوم است بعداً به متن این مشجرة افزوده شده است و ظاهراً قلمهای ریز و درشت به کار رفته و گاه علائمی که در پایان برخی یادداشتها دیده میشود مربوط است به همین دست الحاقات متعدد بعدی که کاتب خوش ذوق کربلایی عیناً مراعات آن موارد را کرده و عیناً آن تمایزها را منتقل کرده است. به هر حال ساختار این مشجره نشان میدهد این کتاب تألیف مستقلی است در انساب به صورت شجره و تدوین شده از سوی یک دانشمند نسابه؛ نه اینکه مشجرهای در اصل مختصر در طول زمان توسط نسابههای بعدی گسترش پیدا کرده باشد. حال اینکه هویت این نسابه دانشمند چه بوده باید تحقیق بیشتری کرد ... به هر حال چنین به نظر میرسد که نویسنده متعلق است به اوایل و یا نیمههای سدة نهم.»
ویژگیهای این اثر
این کتاب مشتمل بر فوائد تاریخی بسیار زاد و گاه منحصر به فرد است. در این اثر اطلاعات زیادی از کتابهای انساب قدیمیتر نقل شده. منابعی که برخی از آنها همینک در دسترس نیست. او به وضوح بر اساس چند کتاب اصلی انساب مانند المجدی، اثر علامه نسابر ابوالحسن عمری بنابه از دانشمندان قرن پنجم هجری، تهذیب الانساب، اثر شیخ اشرف عبید بن نسابه، از دانشمندان قرن پنجم هجری و این دست کتابها اثرش را نوشته و گویا الاصلی ابن طقطقی و التذکرة ابن مهنا و عمدة الطالب ابن عنبه را نیز در برابر خود داشته است.
کتاب مشحون است از اطلاعات تاریخی درباره سادات در دورههای مختلف و نقلهای بینهایت مفید و بعضاً یگانه، به ویژه آنچه درباره شماری از سادات متأخرتر نقل میکند. از نکات جالب توجه کتاب آن است که هر یک و یا چند برگ که به شاخهای از شاخهای مشجرة النسب پرداخته اسامی شهرهایی که آن فرع از سادات در آن حضور داشتهاند را بر بالای برگ ذکر میکند و از اینرو، این بخش و این شیوه او به کتاب منتقلة الطالبیة ابن طباطبا میماند.
آنچه مسلم است نویسنده از تاجالدین ابن معیه، استاد ابن عنبله، نقل قولهایی دارد و همین نشان میدهد که متأخرتر از اوست.
اضافات معنی دار
استاد حسن انصاری در خصوص اضافات معنی داری در کتاب موجود چنین مینویسد:
در آغاز بخش سادات حسینی در نسخه از ابوالمظفر بهادر خان شاه طهماسب سخن رانده شده ص 96و 97 و گو اینکه در کلام خود نویسنده کتاب الانساب المشجره عبارتی دال بر اهدای کتاب به او نیست و البته نمیتوانسته باشد؛ به دلیل آنکه نویسنده چنانکه گفتیم پیش از شاه طهماسب کتابش را تنظیم کرده (اما نام او با دو قلم متمایز رنگی در میانه دو برگ یاد شده آمده و بعد با قلمی رنگی متفاوت قلم زرد طلایی نسب او در چند برگ پیاپی تا برگ متعلق به حمزة بن وسی بن جعفر (ع) اشارهای به انساب صفویه نیست. (ص 112) اما در آنچه الحاق شده ظاهراً به عمد تلاش شده تا سند سیادت مورد ادعای صفویه را بر کتاب افزون کنند. میدانیم که درباره سیادت صفویه حرف و حدیث بسیار است و کتابهای انساب پیش از عصر صفوی در این مورد با کتابهای تألیف بعد از آن از این جهت اختلاف دارد؛ گو اینکه همواره محققانی هم بر خلاف ادعای احمد کسروی و شماری دیگر از پژوهشگران و سیادت صفویه حرف و حدیث بسیار است و کتابهای انساب پیش از عصر صفوی در این مورد با کتابهای تألیفی بعد از آن از این جهت اختلاف دارد؛ گو اینکه همواره محققانی هم بر خلاف ادعای احمد کسروی و شماری دیگر از پژوهشگران سیادت صفویه را درست دانستهاند اسناد و مدارکی را در این باره جستجو کردهاند که البته محل بحث ما در اینجا نیست) نک: مقاله کازیو موریموتو درباره سندی تازه درباره سیادت صفویان که به فارسی هم ترجمه شده است. به هر حال نسخه حاضر از نقطه نظر بررسی تاریخ تحول این مسئله بسیار حائز اهمیت است.
یافتههای مؤلف در انساب
از برخی نوشتههای مؤلف پیداست که او علاوه بر تدوین این اثر، صاحب نظر در این فن بوده و مسافرتهایی نیز جهت تدوین نهایی این اثر دانسته و یا در حین تدوین به برخی از مشجرات دست یافته و در این کتاب به ذکر آن مبادرت جسته است.
به عنوان مثال در صفحة 111 هنگام معرفی اولاد محمد بن موسی الکاظم علیه السلا مینویسد:
وحدت شجرة مبارکة لرجل یدعی عبدالله بن محمد بن یحیی بن حسن بن محمدبن علی محمد بن علی بن مسلم
و در صفحة 146 سه خط آخر مینویسد:
وحدت شجرة تشریفة فیها ما صورته اسید جلیل بن ابراهیم بن الکمال بن الحسن بن احمد بن داود بن محمد بن سراج الدین بن شمس الدین محمد.... زید الشهید ...
و نیز در انتهای صفحة 155 مینویسد:
وحدت شجرة شریفة بمدینة المحمرة المنسوبة الی ابن عمر عمرها اهله باسم السید محمد بن یوسف المحسنین و جمال الدین یوسف بن ناصر بن محمد الحسینی.
و نیز ذیل سادات علوی از نسل جعفربن عبدالله بن محمد حنیفه در صفحة 178 مینویسد:
وجدت بالمدینة اسوا قاضیی الحاج فخرالدین ینسب الی بدالله بن علی بن القاسم....
و یا در انتهای صفحة 207 مینویسد:
وجدت بالموصل رجل یدعی مهدیاً من السادة الهاشمین و فی یده عقیق و جاء تحقیق نورخ فی سنة تسع و ثلاثین و خمسائة.
رفتن مؤلف به موصل، محمره= خرمشهر، مدینه یا شهر اسوا خواندن آن برای نگارنده سخت بود و یافتن شجره نامههایی، حکایت از آن دارد که او علاقه مند تهیه نسخههای انساب بوده و برای تکمیل این اثر زحمتهای فراوانی کشیده است.
استفاده مؤلف از کتب انساب متقدم
بدون شک برای استناد دهی به کتاب حاضر، به ناچار مؤلف میبایست از کتابهای انساب بهره میجست، دسترسی مؤلف به کتابهایی همچون سرالسلسلة العلویه، و یا تهذیب الانساب و المجدی فی انساب الطالبین، سبک الذهب و عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب خود نشان از بهره جویی کامل او در این اثر است.
به عنوان مثال در صفحة 151 مینویسد: قال البخاری و در صفحة 169 نیز به آن اشاره داشته است.
یا در ص 153 اشاره به شیخ الشرف عبیدلی نسابه و جدّ آن دارد که استفاده از کتاب تهذیب الانساب است.
استفاده مؤلف از کتاب المجدی فی انساب الطالبین، تألیف ابوالحسن عمری نسابله، از اعلام قرن پنجم هجری بیش از منابع دیگر بوده و در شرح حال سادات از آن بهره کافی برده است و در صفحات 104، 109، 113، 114، 132، 156، 159، 161، 161، 172، 179، 188، 190، 191، 196، 198 با نام قال العمری اشاره داشته است.
نیز از کتاب عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، تألیف ابن عنبله ترمانر، متوفای 828 ه.ق استفاده کرده و در کتابش به ذکر آن مبادرت ورزیده است. مثلاً در صفحة 118 مینویسد: و فی الحمده و سبک الذهب.
و یا درصفحة 110 در نسب عبدالقادر گیلانی و در ص 29 دربارة سادات حسنی از قول سید تاج الدین ابوعبدالله ابن معیله یاد میکند که پدر زن ابن عنبله است و به طور حتم شرح حال این خاندان را از عمدة الطالب اقتباس کرده است.
از اصیلی فی انساب الطالبین تألیف ابن طقطقی و از التذکرة فی انساب الطالبین، ابن مهنا نیز استفاده شده است و این در نحوة اشاره به نسبها به خوبی آشکار است.
تألیف کتاب در دورة قاجاریه
بدون شک کتاب حاضر در دورة قاجاریه تألیف شده است و خود مؤلف در کتاب با ذکر تاریخ به آن اشاره داشته است. بنابراین آنچه استاد حسن انصاری احتمال دادند که این کتاب شامل یک نسخة اصلی بوده و سپس اضافاتی از مؤلف ناشناخته در دورههای بعد انجام داده و کتاب متعلق به اوایل یا نیمههای سدة نهم هجری است، یقیناً اشتباه است زیرا تاریخهایی که در متن کتاب به آن اشاره شده و یا شجرهنامههایی که او بدان استناد میکند، اشاره به تعاریف سادات دورة قاجاریه است. لذا نگارنده جزماً معتقد است که تألیف نهایی کتاب در این دوره صورت گرفته است. زیرا:
مؤلف در صفحة 164 ذیل سادات باذنجان در نسب سید احمد بن محمد بن علی بن حسین بادنجانی مینویسد:
«تولد فی سنة خمس و ثمانین و ثمانمایة الهجرة مات بالبادنجان» پر واضح است این تاریخ پس از فوت ابن عنبه است و شاید این آخرین تاریخی است که استاد حسن انصاری در این کتاب مشاهده نموده و گمان کرده که تألیف آن مربوط به قرن نهم هجری است.
مؤلف این اثر در این کتاب از دو تاریخ تولد دیگر پرده بر میدارد که فراتر از احتمال آقای انصاری است او ذیل نسب سید یوسف بن حاجی علی بن حسن بن شرف الدین.... مینویسد: « تولد فی شهر شوال سنة ثلاث و عشر و نسمائة (913 ه.ق) و یا در چند سطر بالاتر ضمن نسب سید شاه حسن بن سید محمد بن سید شاه حسن بن سید علی بن حسین بن فخرالدین مینویسد: «تولد فی شهر ربیعالثانی سنة 927 ه.ق». تا اینجا ثابت میشود که مؤلف تا نیمة اول قرن دهم هجری در قید حیات بوده است و اکثر اشخاص فوقالذکر در زمان او به دنیا آمده بودند. میبایست تولد آنان را با کلمة ولد اشاره میکرد نه با تولّد که اشاره به گذشته بعید است، کما اینکه این روش علماء انساب در تألیفات نسبی است.
نیز مؤلف در بالای صفحة 49 ذیل نسب عبدالباقی بن عبدالقادر بن یحیی بن محمود حسنی مینویسد:
«کان عالماً فاضلاً ورعاً تقیاً خلیفاً بالاخلاق المکلیة، متصفاً بالاوصاف النبویة، صارف اکثر عمره الشریف فی العبادات و دوام اوقاته المنیف فی الطائات متصدیاً بالامور الانقابلة الموروثیة و سائر المناصب الشرعیة و المراتب الدینیة صار سلطان القضاة و النقباء ممالک الفارس و کان متبعاً بین الناس استهلا لیان خاصه بتک المناصب السلطان و مستغلاً بالمناصب المزبورة ثلثین سنة و مدة عمره الشریف کان ستین سنة و ارتحل الی دار البقاء فی سابع عشر من محرم سنة اثنی و الف 1002 مجریه»
این تاریخ که ابتدای قرن یازدهم را نشان میدهد، معلوم میکند که مولف بعد از این تاریخ نیز در قید حیات بوده است. پس از مراجعه به منابع معلوم شد که مؤلف این کتاب، عیناً مطلب را از کتاب تحفة الازهار و زلال الانهار، تألیف سید ضامن بن قم حسینی متوفای سال 1090 ه.ق اقتباس نموده و کل شرح حال این خاندان را از کتاب مذکور ذکر نموده است و آنچه مسلم است متن صفحة 48 تا 55 از کتاب تحفة الازهار جلد 1 صفحة 268 تا 272 نقل شده است. شجره نامه و شرح حال این خاندان به تفصیل در کتاب علی بن حمزه السلیه تألیف اینجانب آمده است زیرا خاندان حسنی مذکور نوادگان عضدالدوله دیلمی بودند و مدفن آنان در حرم علی بن حمزه در شیراز است. [5]
آخرین تاریخی که اینجانب در کتاب مشاهده نموده مربوط به سال تولد سید عدنان بن عیسی بن محمود بن احمد بن محمد بن علی موسوی است که مینویسد: «ولد سنة 1300 ه.ق منور الروضةالحیدریة» که اشاره به تولیت سادات موسوی بر روضة منور.حرم حضرت امیرالمومنین را دارد که نشان میدهد مؤلف در عصر این خاندان بوده و اشاره به تولد او با لفظ ولد دارد. مطلب دیگری که مؤلف در صفحة 50 ذیل شرح حال زید بن احمد بن احمد حسنی مینویسد: «تواقف لثلث الموقوفات الانجومیة» که اشاره به سادات انجوی شیراز است که به این نام از قرن 12 به بعد مشهور شدند و ما شرح حال آنان را در کتاب علی بن حمزه اشاره داشتهایم مضافاً بر اینکه علامه سید عبدالرزق کمونه در موارد الاتحاف فی نقباء الاشراف ذیل نسب این سادات مینویسد:
«فرزندانش در شیراز به سادات انجوی «نجوئیه» مشهور و معروف بودند که برخی از آنان، قضاوت شیراز و نقابت این شهر را به عهده داشتند.»[6]
مؤلف فارسی زبان بود.
در برخی از نوشتههای این کتاب از جملات کاملاً فارسی استفاده شده و نیز اشتباهاتی که از دورة قاجاریه بر سر زبانها افتاده و منابع فارسی که از آن در کتاب بهره برده شده، ما را به این حقیقت معطوف میسازد که مؤلف فارسی زبان بوده است و تسلط کافی به زبان عربی نیز نداشته است. به عنوان مثال در صفحة 175 جملة «تعلق به متن» را اگر از ناسخ این کتاب ندانیم بدون شک اغلاط ادبی در متن عربی ما را به این واقعیت خواهد رساند که مؤلف فارسی زبان بوده و چون آشنایی با سایر متون عربی نداشته، در بعضی اوقات ذیل مشجرات متن فارسی نوشته است. به عنوان مثال در صفحة 242 مینویسد: « عدنان ابن معد، دویست سال عمر، صد و بیست سال خلافت» یا ذیل اد ملک کبیر مینویسد: « صد و هشتاد سال عمر و صد و سی سال خلافت» و یا ذیل اُدد مینویسد: «سیصد سال عمر دویست سال خلافت» و یا در صفحة 102 نوشته شده: « شجره ساداتی که در زمینهی باینو نواحی شهر خوخو توابع فارسی مینویسد و بر خلاف قبر یکی نشان بدین نحو نقش کردهاند قوام الدین حسینی».
یا جملة «واضح آنست که نهصد سال عمر آن حضرت بود.» و در صفحة 262 و یا در صفحات 261، 260، 259، 258 که به زبان فارسی اشاره به سال وفات برخی از پادشاهان و فرزندان انبیا علیهم دارد که همه حاکی از فارس بودن مؤلف دارد، اگر ادعا نشود که این اضافات از ناسخ است که عقیده نگارنده چنین نیست.
در دورة قاجاریه، روایتی جعل شد که امام رضا علیه فرموده که هر که عبدالعظیم حسنی... را زیارت کند بهشت بر او واجب است. اگرچه این روایت از امام هادی علیه السلام است و ما در کتاب امامزادگان .... و نیز ....به آن اشاره داشتهایم اما مؤلف این کتاب همان متن را چنین در صفحه 88 بیان داشته است: « وقد فصل علی زیارته علی بن موسی الرضا علیه قال من زاره وجب له الجنیة».
و یا اشتباهاتی از قبیل: « امله از لیفات بنت موسی بن جعفر بن حسین بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه الصلوة و السلام» که در ص 167 ذیل نسب طاهر بن محمدبن علیبن طاهر بن علی الدینوری حسینی اشاره نموده و نام مادر و نسب او را به امام موسی بن جعفر علیه السلام انتساب داد که صحیحترین آنها زلیخا دختر موسیبنجعفر بنحسین بن حسن اخطیبی است.»به هر حال با کنکاش دقیق میتوان مطالب دیگری بر فارسی زبان بودن مؤلف و نیز ضعف کتابهای عربی او و نیز قاجاری بودن متن کتاب اشاره داشت. نگارنده مصمم است که متن کتاب را به صورت تشجیر و تحقیق شده آماده و به چاپ رساند.
- ۱۰۱۵
- ادامه مطلب