- دوشنبه ۲۴ شهریور ۹۳
بقعة باشکوه این امامزاده در مجاور آرامگاه عمرخیام در خارج شهر نیشابور واقع شده و یکى از بناهاى زیباى دورة صفویّه است.
ساختمان بقعه با گنبدى کاشىکارى و ایوانى بلند، در وسط باغى مشجّر و با صفا قرار گرفته و از ابنیه زیباى قرن دهم هجرى به شمار مىرود.
کتیبة کاشى معرق ایوان و صندوق منبّت و درِ ورودى حرم از زمان شاه طهماسب اول (قرن دهم هجرى) است. سنگى از دوران شاه سلطان حسین صفوى به تاریخ 1119 هـ . ق در این بنا نصب شده است. انجمن آثار ملّى ضمن تعمیرات اساسى، کاشى کارىهاى ایوان و جبهههاى مختلف آن را مرمّت کرده است.
بناى امامزاده محمّد محروق و گنبد آن، با کاشىکارىهاى زیبا و خوش آب و رنگ مزیّن شده است و شکوه و عظمت و زیبایى خاصى دارد. هم چنین کتیبه منظومى از زمان شاه سلطان حسین صفوى در سمت راست ایوان بر روى سنگ نقر شده است که نشان مىدهد در اواخر دورة صفوى، محمّدخان نامى در نیشابور به بناى مسجد و مصلّى اقدام نموده است.
ژقبر امامزاده محمد محروق درست در زیر گنبد بنا واقع شده است. درگذشته صندوق چوبى بزرگى از مرقد محافظت مىکرده، اما در سالیان اخیر، ضریح بسیار زیبایی از آب
طلا و نقره نصب شده است. در کمى آن طرفتر از مرقدِ امامزاده محمّد، امامزاده دیگرى به نام سیّد ابراهیم مدفون است که طبق قولِ مشهور او را از نوادگان حضرت امام موسى کاظم مىدانند.
گنبد بنا به صورت کلاه خودى است و سراسر با کاشىهاى آبى نرهاى تزیین یافته است. گنبد کوچک دیگرى بر روى قبر امامزاده ابراهیم است که آن نیز با کاشى تزیین شده است.
درگذشته، پشت بقعه، صحن وسیعى بود که متأسّفانه از بىنظمى رنج مىبرد، اما با مدیریّت جدید مجموعه و حمایت میراث فرهنگى، نسبت به تسطیح صحن، جدول بندى، چراغانى و نیز احداث سرویس بهداشتى و زایرسرا در انتهاى باغ اقدام شده که بر رونق مجموعه افزوده است.
این بناى باشکوه به شماره 302 و در تاریخ 29/9/1316 به ثبت آثار ملّى و تاریخى رسیده است.
شهرت محلّى و نسب شریف: از دیرباز چنین مشهور بوده که خفته در این مزار، سیّد محمد بن محمد بن زیدالشهید ابن امام على بن الحسین السجّاد است.
نام پدر بزرگوار رهبر نهضت، محمّد ملقب به شبیه و پدر بزرگش حضرت زید شهید و جدّش امام سجّاد است که همه از انقلابیون و از شخصیتهاى به نام شیعه و تاریخ اسلام محسوب مىشوند. بنابراین محمّد از شجره طیبه اهل بیت است و شرافت و مقام و مرتبه او از نظر اصالت خانوادگى در حدّ ممتازى است و این فضیلت ذاتى، یکى از ویژگىهاى برجسته و از نقاط روشن حیات اوست.
محمّد با دو واسطه به امام معصوم و با چهار واسطه به امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا
و بالاخره به پیامبر
عظیم الشأن اسلام بر مىگردد که زهى شرافت و افتخار را در بردارد.
پدر بزرگوار: همان طور که اشاره شد، نام پدر بزرگوار او محمّد است و او را «شبیه» مىگفتند. او مکنّى به ابوجعفر و ابوعبداللَّه بود و مادرش کنیزى از اهل سند است. دربارهاش گفتهاند: و کان فى غایة الفضل و نهایة النبل؛ او به عالىترین درجه فضیلت و کمال رسیده بود. او در قیام محمّد نفس الزکیّة شرکت داشت و از جمله رزمندگان و فرماندهان لایق او بود. محمّد بن عبداللَّه نفس الزکیه وصیت کرد اگر او کشته شد، رهبرى نهضت به عهده برادرش ابراهیم، و اگر ابراهیم کشته شد، عیسى بن زید و محمّد بن زید باشند. او در زمان خلافت مهدى عباسى به بغداد آمد و در آن جا درگذشت. شرح حال وى در بخش دوم این کتاب به تفصیل ذکر خواهد شد.
مادر گرانقدر: ابوالفرج اصفهانى نام مادر محمّد را فاطمه دختر على بن جعفر بن اسحاق بن على بن عبداللَّه الجواد بن جعفر الطیار بن ابى طالب ذکر مىکند. همین قول را ابوالحسن عمرى نسّابه، و بیهقى و دیگران ذکر نمودهاند.
متأسفانه از زندگانى، تاریخ و محل وفات و دفن این بانوى گرانقدر اطّلاع دقیقى در دست نیست، جز این که او را خاتونى فاضله و متدیّنه و اهل زهد و تقوى دانستهاند.
پدرش على ملقب به مرجّا و داراى شش پسر به اسامى محمّد معروف به کباشه یا کناسه، حسن، حسین، ابراهیم، عبیداللَّه و على است که در مصر و سمرقند و کوفه داراى نسل مىباشند ابوطالب مرزوى، على را معروف به اکبر و ملقّب به مرجى دانسته و فرزندان او را یازده تن ذکر مىکند و مىنویسد از هفت تن آنان نسل داشته اما اسامى آنان به جز محمّد و عبداللَّه الاکبر را ذکر نمىکند. سید جعفر اعرجى، اسماعیلى را که در سمرقند سکونت داشته بر تعداد فرزندان على افزوده است.
بنابراین معلوم مىگردد، رهبر نهضت ما از طرف مادر نیز به حضرت امام امیرالمؤمنین نسب مىرساند، زیرا على بن عبداللَّه الجواد بن جعفر الطیّار مادرش زینب کبرى دختر امیرالمؤمنین على بوده، از این رو به او على الزینبى مىگفتهاند. این همان نسب والایى است که منجربه بیعت مردم با محمّد شده است، زیرا چنان چه گذشت با یک واسطه به زید شهید فرزند امام سجّاد و با پنج واسطه به جعفر طیّار برادر امیرالمؤمنین و با چهار واسطه به نواده دخترى امیرالمؤمنین على نسب مىرساند که زهى شرافت و بزرگوارى را در همه سو دارا بوده است. بىخود نیست بستگان مادرى او در قیام محمّد شرکت داشتهاند که من جمله آنها مىتوان از عباس بن محمّد بن عیسى بن محمّد
بن على بن عبداللَّه الجواد بن جعفر الطیّار نام برد که از طرف محمّد حاکم بصره شد.
سیماى محمّد: محمّد جوانى شجاع و زیبا بود که در هنگام قیام، حدود هیجده سال داشت و برخى تا بیست سال نوشتهاند. بنا به نوشته ابن ابى الحدید: کان شاعراً ادیباً فقیهاً یامر بالمعروف و ینهى عن المنکر او شاعرى ادیب و فقیه بود که امر به معروف و نهى از منکر مىکرد، هنگامى که او را نزد مامون بردند، وى اکرام و دلجویى نمود و به نسب والا و فضل او اعتراف کرد.
علّامه سیّد مجدالدّین درباره او مىنویسد: نهض الى القیام بکتاب اللَّه، و احیاء فرائض اللَّه سنة تسع و تسعین و مائة او نهضت خود را به پا داشتن کتاب خدا، و زنده نگه داشتن سنت خداوند در سال 199 هـ . ق شروع نمود.
آرى، جوان علوى که بیش از هیجده بهار از عمر او نگذشته بود، در میان هزاران طاغوت زمان خود قیام کرد و ضربهاى هولناک بر پیکره عباسیان وارد ساخت و مأمون خلیفه
نابکار عباسى با وجود آن که به این جوان پرشور امان داده بود، به شهادت رساند.
محمّد از ائمّه زیدیّه: در برخى از منابع از محمّد بن محمّد بن زید شهید به عنوان یکى از ائمّه زیدیّه یاد شده است. فى المثل ابوطالب مروزى از او به عنوان المؤید باللَّه احد الائمة الزیدیّه یاد مىکند. این ادّعا در گرفتار ابوالفرج اصفهانى نیز آشکار است که مىنویسد: و ثبتت الزیدیّه تحت رکاب محمّد بن محمّد بن زید زیدیّه که همراه ابوالسرایا و تحت فرمان محمّد بودند...» علّامه سید مجدالدّین مؤیدى نیز از محمّد به عنوان الامام المؤید باللَّه یاد مىکند که نشان از صحّت ادعاى فوق دارد.
قیام ابوالسرایا: نام ابوالسرایا، سرى بن منصور است. وى یکى از شیعیان غیور و با شهامت و مبارز بود که حاضر نشد ننگ بیعت حکومت غاصب عباسیان را تحمل کند. او مدتها متوارى و به طور پنهانى زندگى مىکرد و منتظر فرصت بود تا جمعى که اطراف او بودند در وقت مناسب قیام کند. او نسبت به اهل بیت پیامبرعلیهم السلام اخلاص فراوانى داشت و دربارهاش گفتهاند: کان علوى الرأى ذا مذهب فى التشیّع او هم عقیده علویّون در مسأله خلافت بود، داراى مذهب تشیّع بود. این مرد دلیر در سال 199 هـ . ق قیام کرد و با محمّد بن ابراهیم بن اسماعیل بن حسن مثنى بن امام حسن که به ابن طباطبا شهرت داشت بیعت نمود.
این قیام با شعار الدعوى للرضامن آل محمّد و عمل بالکتاب و السنة ما مردم را به گرد آمدن دور بهترین رهبر از خاندان آل محمّد دعوت مىکنیم تا تعالیم قرآن و سنت را عمل نمائیم، شروع شد. قیام کنندگان از حمایت مردم اطراف کوفه برخوردار بودند.
سعید بن خیثم معمر گوید: شنیدم زید بن على مىفرمود: یبایع النّاس رجل منّا عند قصر الضرتین، سنة تسع و تسعین و مائة، فى عشر من جمادى الاولى، یباهى اللَّه به الملائکة؛ مردم در محله القصر الضرتین با مردى از ما بیعت مىکنند و این در سال 199 هـ . ق، دهم جمادى الاولى خواهد بود، خداوند به او بر ملائکهاش مباهات مىکند.
جابر بعضى از امام محمّد باقر روایت مىکند که فرمود:
یخطب على اعوادکم یا اهل الکوفة سنة تسع و تسعین و ماءة فى جمادى الاولى رجل منّا اهل البیت یباهى اللَّه به الملائکة بر منبر شما اى مردم کوفه در سال صد و نود و نه در ماه جمادى الاولى مردى از ما خاندان پیامبر خطبه مىخواند، که خداوند به او بر ملائکهاش مباهات مىکند. مىگویند علت خروج و همدستى ابوالسرایا با ابن طباطبا آن بود که ابوالسرایا چون در میان سپاهیان قرار داشت و در قسمت
خواربار نارسایى دیده شد، از این جهت خشمناک گشت و به کوفه رفت و با محمّد بن ابراهیم طباطبا بیعت کرد و کوفه را براى او گرفته و مردم آن جا را به اطاعت وى واداشت و بر مأمون خروج نمود.
ابوالفرج اصفهانى، علت خروج ابن طباطب و ابوالسرایا را تحریک نصر بن شبیب ذکر مىکند که داستان آن به تفصیل در کتاب مقاتل الطالبیین آمده است.
به هر حال، ابوالسرایا و ابن طباطبا توانستند، کوفه و بخشهاى عظیمى از عراق را به تصرّف خود در آورند، به گفته احمد امین، لشکریان ابوالسرایا با هر سپاهى که رو به رو مىشدند، آنان را تار و مار مىکردند و به هر شهرى که مىرسیدند، آن جا را تسخیر مىنمودند.
ابوالسرایا «سلیمان بن داود» را حاکم مدینه ساخت و «حسین افطس» را نیز به امارت مکه گماشت و او را امیر حاج قرار داد و وى را موظف ساخت تا خانه کعبه را با پوشش سفید بپوشاند.
مؤلف اخبار مکه روایت مىکند که ابوالسرایا کسوتى از ابریشم را دو رنگ سفید و زرد به کعبه فرستاد. رنگ سفید، رنگ پرچم علویان بود و بین دو بخش آن نوشته شده بود:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم اللهم صل على محمّد و آل محمّد نسل شریف، پاک و بهترین خلق ابوالسرایا که مردم رابه گرد آمدن به تبعیت آل محمّد فرا مىخواند، فرمان داده که این کسوت را به حریم قدس الهى بپوشانند».
ابوالسرایا پس از پیروزىهاى چشمگیر دانست که با وجود ابن طباطبا نمىتواند مطلق العنان حکمرانى کند، این بود که به طور ناگهانى اجل او فرا رسید، چنان که مورّخان مىنویسند: ابوالسرایا، ابن طباطبا را مسموم نمود. اما ابوالفرج اصفهانى مىنویسد: پس از نبرد عبدوس بن عبدالصمد که از بغداد جهت ختم قائله ابوالسرایا آمده بود و به طرز فجیعى شکست خورد و خود عبدوس به دست ابوالسرایا کشته شد، فاتحانه به کوفه بازگشت ناگاه به او خبر دادند که محمّد بن ابراهیم طباطبا در بستر مرگ است. او به بالین محمّد شتافت و محمّد از این که او به لشکریان عبدوس شبیخون زد و اموال آنان را به تاراج برده، ابراز نگرانى کرد، اما ابوالسرایا گفت: اى فرزند رسولخدا، این تدبیر جنگى بود که من انجام دادم و دیگر از این پس چین کارى نخواهم کرد. آن گاه ابوالسرایا به محمّد گفت: اى فرزند رسول خدا هر زندهاى مىمیرد، و هر تازهاى کهنه مىگردد، اینک اگر وضعیتى دارى به من بگو.
محمّد گفت: من تو را سفارش مىکنم به ترس از خدا، و ایستادگى در دفاع از دین و آئینت، و ریاست خاندان پیامبر چون که جان آنها بسته به جان تو است، و مردم را درباره انتخاب جانشین من به اختیار خود واگذار کن تا هر که را خواستند از آل على به جاى من انتخاب کنند و اگر اختلاف کردند امامت با على بن عبیداللَّه بن حسین اصغر بن امام سجّاد باشد، چون من مذهبش را آزمودهام و دین و آئینش مورد رضایت و و پسند من است.
محمّد بیش از این نتوانست سخنى بگوید و زبانش از گفتار باز ایستاد، و دست و پایش سرد شد. ابوالسرایا چشمان او را بست و پارچه روى بدنش کشید و از مرگ او کسى را مطلع نساخت و چون شب شد جنازهاش را به کمک چند تن از زیدیّه برداشتند و در سرزمین غرى به خاک سپردند.
روز دیگر مردم را گردآورد و خطبهاى براى ایشان خواند و خبر مرگ محمّد را به آنها داد و تسلیت گفت؟ در این وقت صداهاى مردم به گریه بلند شد ابوالسرایا پس از مقدارى سکوت به سخنان خود ادامه داده گفت:
و محمّد على بن عبیداللَّه را که شبیه خود او بود، به جانشینى خود برگزید، پس اگر شما هم به این انتخاب راضى هستید که هیچ، وگرنه خودتان دیگرى را انتخاب کنید.
بیعت با محمّد: مردم به هم نگاه مىکردند و کسى حرفى نمىزد، با وجود آن که جمع کثیرى از بزرگان سادات
در آن مجلس حضور داشتند، محمّد بن محمّد بن
زید شهید که جوانى نورس بود با شجاعت تمام از جابر خاست و گفت: اى آل على!
همانا دین خدا با سستى و بزدلى یارى نمىشود، و این مرد نزد ما سابقه بدى ندارد، آتش درون را فرو نشاند و خونخواهى نمود، آن گاه رو به على بن عبیداللَّه کرده گفت: اى ابالحسن خدا از تو خشنود باشد تو چه مىگوئى؟ محمّد ما را سفارش به بیعت با تو کرده دستت را باز کن تا با تو بیعت کنیم.
على بن عبیداللَّه، حمد وثناى الهى را به جاى آورده گفت: همان اباعبداللَّه محمّد بن ابراهیم در نظر خود کسى را انتخاب کرده و پیش خود نیز از راستى تجاوز نکرد، و در حقى که خدا بگردنش انداخته بود کوتاهى ننموده، و اگر من وصیت و سفارش او را نپذیرم نه به خاطر این است که خواسته باشم در اینجا فرمان او کوتاهى کنم و یا این که بخواهم دستور او را نکول کرده باشم. بلکه من ترس آن را دارم که با قبول این مسئولیت ازکارهاى دیگرى که ستودهتر و سرانجامش بهتر است باز بمانم، اى محمّد خدایت رحمت کند تو این مسئولیت را بپذیر، و به کار آشفته عمو زاده ات سر و سامان ده که ماریاست این امر را به تو واگذار مىکنیم و تو از هر جهت پیش ما مورد پسند و طرف اطمینان هستى.
على بن عبیداللَّه به دنبال این سخنان رو به ابوالسرایا کرده گفت: نظر تو چیست؟ آیا به ریاست او راضى هستى؟
ابوالسرایا گفت: رضایت من رضایت شماست، و گفتار من همراه و تابع گفتار شماست، در این وقت دست محمّد بن محمّد را پیش کشیده و با او بیعت کردند.
تمام حاضران با محمّد بن محمّد بیعت کردند و پس از انجام بیعت، محمّد عمّال و حکّامى بدین شرح از جانب خود براى شهرها و سایر امور منصوب کرد.
کارگزاران محمّد: محمّد براى سر و سامان دادن به اوضاع آشفته نهضت پس از مرگ محمّد بن ابراهیم طباطبا، فوراً پس از بیعت احکام ذیل را براى افرادى که از سرشناسان علوى و شجاعان عصر خود بودند صادر کرد.
1. اسماعیل بن على بن اسماعیل بن جعفر الصادق، به عنوان نیابت خود در شهر کوفه.
2. روح بن الحجاج؛ رئیس پلیس و شرطه کوفه.
3. احمد بن السرّى الانصارى؛ رئیس مراسلات و نامهها.
4. نصر بن مزاحم؛ رئیس امور تجارى و بازار (شهردار).
5. ابراهیم بن موسى بن جعفر؛ والى یمن.
6. زید بن موسى بن جعفر؛ والى اهواز.
7. عباس بن محمّد بن عیسى بن محمّد بن على بن عبداللَّه الجواد بن جعفر الطیار؛ والى بصره.
8. عاصم بن عامر؛ قاضى کوفه.
9. حسن بن حسن الافطس بن على الاصغر بن امام سجّاد؛ والى مکه.
10. جعفر بن محمّد بن زید شهید، برادر خود به همراه حسین بن ابراهیم بن حسن بن على، والى واسط.
11. ابوعبداللَّه حسین بن حسین بن زید شهید، پسر عموى خود؛ امیر کرمان.
12. یحیى الاصغر بن حسین ذى الدمعة بن زید الشهید؛ پسر عموى دیگرخود، امیر خراسان.
13. حسین بن محمّد بن زید شهید؛ برادر خود
امیر نیشابور.
14. على بن حسین ذى الدمعة بن زید الشهید: فرمانده لشکر مهاجم در اهواز.
نامههای مأموریت: دامنه نهضت محمّد بن محمّد بن زید شهید بسیار توسعه یافت و هر کدام از حکامی که منصوب کرده بود، به نحو شایسته به محل مأموریت خود دست یافته بودند. بدین ترتیب هر روز نامه تازهای به دست رهبر نهضت میرسید که حاوی خبر فتح تازهای بود. از آن سو مردم شام و جزیره نیز به او نامه نوشتند که ما چشم به راه فرستاده تو هستیم که سر به فرمانت درآوردهایم دستورات تو را انجام دهیم.
با توسعه یافتن نهضت آنان موفق شدند به نام نهضت سکّه بزنند و روی سکّهها این آیه شریفه منقوش بود: «ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کعنهم بنیان مرصوص».
پس از این مأمون عباسی هرثمة بن اعین را برای سرکوبی نهضت فراخواند و او با حمله برق آسا ابوسرایا را از میان برد و محمّد بن محمّد بن زید شهید پس از نبردهای کوتاهی منجر به تسلیم شد که شرح ما وقع آن در کتاب نهضت المؤید بالله که از سری تألیفات نگارنده است به تفصیل ذکر شده است.
محمّد نزد مامون: حسن بن سهل، محمّد بن محمّد بن زید شهید را به خراسان فرستاد و محمّد را نزد مامون که
در اتاقش نشسته بود وارد کردند. فضل بن سهل فریاد زد: سرش را برهنه کنید و چون سرش را برهنه کردند مامون از جوانى او در شگفت شد. آن گاه دستور داد او را به خانهاى بردند و فرش و خادمى براى او فرستاد و او را در آن جا تحت نظر بود و پس از گذشت مدت کمى که به گفته برخى چهل روز بیش طول نکشید شربت زهرى بدو خورانیدند و همان سبب شد که جگر و احشاء او دفع شده و از دنیا رفت.
احمد بن محمّد بن سعید به سندش از محمّد بن جعفر روایت مىکند که محمّد را در مرو مسموم ساختند و در همان جا از دنیا رفت. او در اثر زهرى که خورده بود تمامى جگرش تدریجاً دفع شد.
بلاذرى، مرگ او را پس از مدتى کوتاه و به صورت طبیعى ذکر مىکند. ولى در منابع دیگر نوشته شده که هنگامى او را نزد مامون بردند او به محمّد گفت: کیف رأیت صنع اللَّه بابن عمک؟ کار پسر عمت را چگونه دیدى؟
محمّد در جواب این دو بیت را خواند:
رایـت امین اللَّه فى العفو و الحلم
و کــان یسیرا عنده اعظم الجـرم
فاعرض عن جهلى و داوى سقامه
بعفو حکى عن جلدتى هذه السقم
1. معتقدم که امین اللَّه (مامون) داراى عفو و حلم است و کار کوچک من در نزد او بزرگترین جرم است.
2. از ناآگاهى من صرف نظر کن و بیماریش را با عفوى که از دلم غبار بیمارى را زداید، درمان کن.
مامون او را در سال 202 هـ . ق در حالى که بیش از بیست سال نداشت مسموم کرد و به شهادت رسانید. گویند که او به قطعات جگرش که از گلویش بیرون مىآمد مىنگریست و در طشتى مىانداخت و با چوبى که در دستش بود آنها را زیر و رو مىکرد تا از دنیا رفت.
محمّد جواد مشکور، همین قول را پذیرفته و مىنویسد: مامون او را امان داد و از گناه وى درگذشت ولى پس از چهل روز دستور داد تا شربتى زهرآگین به وى بخورانیدند تا بمرد.
تاریخ و محّل شهادت: چنان که در بالا اشاره شد، درباره تاریخ و سن شهادت رهبر قیام ما، محمّد بن محمّد بن زید شهید بین مورخّان اختلاف است. در این جا به نظرات آنان اشاره مىشود:
ابونصر بخارى، متوفّاى 341 هـ . ق نخستین عالم انساب است که اشاره به شهادت محمّد درسال 202 هـ . ق دارد و مىنویسد: «توفى بمرو وسقاه المامون السم فى سنة اثنتین ومائتین وهو ابن عشرین سنة» او در مرو وفات یافت، مامون عباسى او را مسموم کرد و وى در سن بیست سالگى و در سال 202 هـ . ق به شهادت رسید.
ابوالحسن عمرى نسّابه، از اعلام قرن پنجم هجرى مىنویسد: «قبره بمرو و کان سقى سما» قبرش در مرو و مسموماً وفات یافت.
مرحوم بیهقى متوفاى 565 هـ . ق در جلد اول کتاب خود مىنویسد: «او با ابوالسرایا خروج کرد، مردى کوفى او را کشت و او در روز شهادت پنجاه سال داشت و اسماعیل فقیه بر جنازه او نماز خواند».
معلوم نیست بیهقى مطلب فوق را از کجا نقل نموده و چنین اشتباهى را مرتکب شده است. او بلافاصله در جلد دوم کتاب خود مىنویسد: «مات رحمة اللَّه علیه بمرو و دفن فیه و قبره بمرو».
ابن اثیر در تاریخ خود سال شهادت را 201 هـ . ق ذکر مىنماید. محمّد جواد مشکور همین تاریخ را تلقى به قبول نموده و ظاهراً صحیح به نظر مىرسد، زیرا به اتفاق نقل مورّخان و علماى انساب او در سال دویست هجرى قیام و پس از ده ماه حکومت عاقبت دستگیر و پس از چهل روز زندانى بودن، مسموم و به شهادت مىرسد که این با سال 201 هـ . ق بیشتر تطابق دارد.
امام فخرى رازى بدون اشاره به سال شهادت آن حضرت مىنویسد: «قتل مسموماً بمرو و قبره بها» او هم چنین درباره برادر محمّد که جعفر الشاعر نام داشت و از سوى برادر امارت واسط را بعهده داشت مىنویسد: «جعفر الرئیس الشاعر خرج بخراسان و قتل بمرو و قبره بها فى سکة ساسیان» او در خراسان قیام نمود و در مرو به شهادت رسید و قبرش در مرو در کوچه ساسیان است. ابوطالب مروزى نیز پس از ذکر این دو برادر مىنویسد: «قتلا بمرو و قبرهما بها وقبر محمّد بشلکیانه وقبر جعفر خلف سکة ساسان على شط نهر سفر نرم» هر دوى آنها در مرو کشته شدند و قبر آنان در آن جاست و قبر محمّد در شلیکانه و قبر جعفر پشت کوچه ساسان بر کنار نهر سفر نرم است. از این دو نقل معلوم مىگردد که مزار این دو برادر شهید در مرو در قرن ششم و هفتم هجرى، مزار مشهورى بوده مروزى است که خود اهل مرو است به محل دفن آن دو اشاره مىکند.
هم اکنون آرامگاه محمّد بن محمّد بن زید شهید در کنار صحابه بزرگوار بریدة اسلمی در ورودی شهر مرو از زیارتگاههای مشهور شیعیان است.
ابوالفرج اصفهانى به سال شهادت محمّد اشارهاى ندارد، اما روز شهادت او را چهل روز پس از ملاقات با مامون عباسى ذکر مىنماید. علّامه سیّد عبدالرزاق کمونه، سال شهادت محمّد را 202 هجرى و سن او در هنگام شهادت را بیست سال دانسته است. او از برخى تالیفات نقل مىکند که قبر محمّد در سلطانه مرو است. او هم چنین قبر جعفر شاعر برادر محمّد را در کوچه ساسان مرو، پشت سد ساسان ذکر مىکند. علّامه
سیّد مجدالدّین سن محمّد در هنگام شهادت را هیجده
سال دانسته که یقیناً مورد پذیرش ما نیست، زیرا به گفتهى علماى انساب او در ماههاى آخر هیجده سالگى قیام کرد و در سال 201 هـ . ق به شهادت رسید، بنابراین، وى در هنگام شهادت بیش از هیجده سال داشته که قول بیست سال صحیح به نظر مىرسد.
اختلاف در مدفن محمّد: با وجود آن که بیش از بیست مورخ و عالم انساب تصریح به شهادت و دفن یحیى در مرو دارند،
مزار باشکوهى به آن حضرت در نیشابور منسوب است که در این جا به نظریه پژوهشگران اشاره مىشود.
فریدون گرایلى در کتاب مشاهیر نیشابور مىنویسد:
برخى از منابع معتبر از جمله تاریخ نیشابور ابو عبداللَّه حاکم، شهادت او را در نیشابور مىدانند که جسد او را هم آتش زدند و به همین دلیل به محروق ملقب شد. شکى نیست که این عمل بایستى به اشارت مامون صورت گرفته باشد آن چه تاریخ حاکم مىنویسد این است که قتل امامزاده در سال دویست هجرى صورت مىگیرد و در اواخر همین سال است که حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا که به تقاضاى مامون عازم مرو بودند در نیشابور قبر امامزاده را زیادت الحجج فرمودند. الحاکم گوید: دیگر آن است که حضرت سلطان (منظور امام هشتم) صلواة اللَّه و سلامه على رسول اللَّه و على الائمة المعصومین و سلّم روزى فرمود در عبارتى که فى الجمله آن این است که مخدوم ما در این جا مدفون است به زیارت ایشان برویم و به روضه سلطان محمّد محروق در تلاجرد تشریف آوردند و آن روضه مقدسه را زیارت فرمودند». همین مطلب را مرحوم عبدالحمید مولوى در کتاب آثار باستانى خراسان ذکر مىکند و مىنویسد: «فردى که مامور بردن سید علوى بى گناه بود موقعى که به نیشابور رسیده او را مىکشد و مىسوزاند و سپس در گورستان محله تلاگرد نیشابور جسد نیم سوخته امامزاده را مدفون مىسازد و نیز روشن نیست که کشتن امامزاده محمّد محروق به دستور محرمانه مامون بوده یا این که مامورى که امامزاده را به مرو مىبرده به منظور خوش خدمتى و این که مامون از او باز خواست نکند که او را چرا زنده نزد من آوردى به میل خود، او رابه قتل رسانیده است. قتل امامزاده در سال دویست هجرى است و در اواخر همین سال که حضرت رضا از مدینه به تقاضاى مامون عازم تشریف فرمانى مرو بودهاند در نیشابور قبر امامزاده محمّد محروق را زیارت فرمودهاند».
معلوم نیست این گفتهها چگونه نوشته و بدون تحقیق در کتابها ثبت مىشود. با این که قول ابونصر بخارى و ابوالفرج اصفهانى اقدم اقوال است و آنان تصریح دارند که محمّد را نزد مامون در مرو برده و حتى مامون با او گفتگو داشته و سپس امر به زندانى و بالاخره آن را مسموم و شهید مىکند. چگونه در تاریخ نیشابور این ادعا مطرح شده است و بر این اساس مدرکى براى دو تن از نویسندگان معاصر شده و باضرس قاطع مزار کنونى در نیشابور را از آن محمّد بن محمّد بن زید شهید مىدانند.
سید مهدى بن مصطفى تفرشى در این باره مىنویسد: «محمّد بن محمّد بن زید الشهید بن امام زین العابدین نوشتهاند مسموماً در شهر مرو به سال دویست و دو وفات کرد، عمرش بیست سال بود، ولى بقعهاى در نیشابور منسوب به اوست و در جنب او بقعه دیگرى منسوب به ابراهیم بن امام موسى است. سید احمد اردکانى در کتاب شجرة الاولیاء نوشته این امامزاده محروق در نیشابور؛ محمّد بن حسین ذىالدمعة بن زید الشهید است.
علّامه سید عبدالرزاق کمونه به قول چند تن از علماى انساب مىنویسد: در نیشابور محمّد بن حسین ذى الدمعة بن زید بن امام زین العابدین کشته شد. در بحرالانساب مشجر آمده است که قبر او در نیشابور در مقبره بابلان است. محمّد بن طاهر یا یعقوب بن لیث او را به قتل رساند و گویند که او در خفا در قصر مجدب کشته شد».
او هم چنین از شهادت حسین بن زید شهید در نیشابور خبر مىدهد و مىنویسد: حسین به زهر کشته شد و قبرش در نیشابور است.
مرحوم بیهقى نسّابه مزار کنونى در نیشابور از آن محمّد بن محمّد بن حسین بن زید شهید مىداند و مىنویسد: او در تلاجرد خراسان نیشابور مدفون است و فرزندى نداشت. بانگاهى به شجره نامه فوق و حذف حسین در آن، اشتباه براى هر نویسندهاى پیش مىآید که با محمّد بن محمّد بن زید شهید اشتباه گیرد. بنابراین شخصیت مدفون دربقعه امامزاده محمّد محروق شهر نیشابور، سیّد محمّد بن محمّد بن حسین بن زید شهید است.
- ۳۰۰۸
- ادامه مطلب