- دوشنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۳
بقعة این امامزاده در خیابان امام خمینى شهر گرگان و در کوى سه چشمه واقع شده است و مشهور به «امامزاده نوره» میباشد.
بناى آجرى برج گونة دوازده ضلعى مىباشد که از نظر تزیینات آجرى، از نمونههاى کم نظیر بناهاى شمال کشور به شمار مىرود. در هر ضلع بنا، یک قاب بزرگ مستطیل به طور عمودى و یک قاب مستطیل به طور افقى در بالاى آن وجود دارد. شیوة آجر کارى قابهاى بالا، یاد آور آثار دوران سلجوقى مىباشد که دو طرح زیباى ستارهاى شکل و لوزى نیز در آنها به کار رفته است. قاب سازىهاى عمودى داراى طرحهاى شبیه قاب سازىهاى برج شبلى است. در سردر ورودى، کاشىهاى آبى رنگى مشاهده مىگردد، مقرنس کارى بنا، به شیوة آثار عهد سلجوقى نزدیک است و ترک بندى میان ضلعهاى دوازده گانه نیز شبیه ترکهاى گنبد قابوس مىباشد. محراب گچبرى و زیباى این بنا با تزیینات گیاهى گل و بوته جقّهاىها، از ویژگى و زیبایى خاصّى برخوردار است. مرقد که در داخل صندوق چوبى مشبّکى قرار دارد، از گچ است و روى چهار بدنة آن، آیاتى از کلام اللَّه مجید به خطّ کوفى ممتاز دیده مىشود. کار این گچبرى و کتیبة آن، از ظرافت بسیار برخوردار است. صندوق نفیس منبّت آن، از کارهاى قرن نهم است. بر روى لنگة در قدیمى بقعه، تاریخ 867 هـ . ق نقش بسته است. نسب امامزاده طبق زیارت نامه و شهرت محلى به حضرت امام موسى کاظم مىرسد.
این بنا به شمارة 346 به ثبت آثار تاریخى ایران رسیده است.
در مجلّة وقف میراث جاویدان، مقالة جالبى به نام «امامزاده نور گرگان» که ترجمة بناهاى سلجوقى در ایران، تألیف رابرت هیلن براند و با ترجمة خانم فرشته سپاهانى است، به چاپ رسیده است. به جهت اهمیّت موضوع، عیناً مقالة مذکور در این جا تقدیم مىشود:
«ساختمان امامزاده نور، على رغم زیبایى حرم و وجود آن در یک شهر بزرگ، مانند گرگان (استرآباد)، چندان شناخته شده نیست. با وجود این، بیش از یک قرن پیش هرمودوهل که در سال 1848 از ساختمان بازدید کرد، به آن توجّه نمود و طراح و نقشه کش او ـ لورنس ـ طرح نسبتاً دقیقى از آن تهیّه کرد. دیز در سال 1913 ساختمان را به اجمال بررسى نمود و ده سال بعد، عکسى با کیفیّت نازل از آن منتشر کرد. دیز به این حرم، به عنوان معصوم زاده اشاره مىکند. در حالى که رابینو ـ که در سال 1909 از استرآباد دیدن کرده است ـ از آن به عنوان امامزاده نور یا امامزاده اسحاق یاد مىکند. هر دو این نام، هنوز رایج است. دیز نه تنها توصیف غیر دقیقى از ساختمان ارئه مىدهد، بلکه تاریخ آن را مربوط به دورة قاجار مىداند. نسبت دادن امامزاده نور به دورة قاجار ممکن است تا حدّى عاملى براى بى توجّهى به این بنا در ادبیات پژوهشى شده باشد. شرودر در مرورى بر هنر ایرانى، در بحث خود دربارة پلانهاى بناى لبه دار دورة سلجوقى به امامزاده نور اشاره مىکند. امّا توضیحاتش نشان مىدهد که بنا را مشاهده نکرده است. دقیقترین برآورد از حرم، توسّط ساس در بررسى کلّى او دربارة معمارى ایرانى ارائه شده است. اطّلاعات موجود در کتاب راهنماى ساختمانهاى ایرانى، اثر مشکوتى نیز قابل ذکر است. امّا در هر دو منبع اخیر بحث راجع به این بنا تا حدّى خلاصه است.
موقعیّت اوّلیّه: تصاویر پیشین بنا نشان مىدهد که در زمانهاى گذشته، مانند اکنون، فضایى خالى، ساختمان امامزاده را احاطه نمىکرده است. همچنین پیداست که، سطح زمین نیز تغییر کرده است. زیرا تصاویر نشان مىدهد که قبلاً ساختمان بر روى شیب قرار داشته است. حُسن موقعیّت فعلى مقبره در آن است که اجازه مىدهد بنا از هر طرف دیده شود و تا حدّى بافت فعلى آن محفوظ بماند. سنگ قبرهایى که قبلاً برج را احاطه کرده بود، اکنون برداشته شده است.
نماى بیرونى: برج دوازده وجه است. این وجوه بر روى دو پایهاى که به شکل پلّه بر روى هم قرار گرفتهاند، استوار شده است. گام پلّهها تدریجى مىباشد و همه جا یکنواخت نیست. لبههایى که زاویه یا یال وجوه را مشخّص مىکند، در پایة دوّم از نیم مترى سطح زمین شروع مىشود. انتهاى فوقانى هر لبه در یک قرنیز، یکپارچه پیش آمده و ادغام شده است، که یک سقف جدید فلزى با شیب کم روى آن قرار گرفته و چراغى در مرکز این سقف دیده مىشود. نُه وجه از دوازده وجه، داراى یک قاب بزرگ و یک قاب کوچک با تزیین آجرى بر جسته است. هر یک از سه وجه باقى مانده زمانى به عنوان مدخل ساختمان به کار رفته است و طرح تزیینى منحصر به فردى دارد. در توصیفهاى این مقاله، وجوه عقربههاى ساعت از یک تا دوازده شماره گذارى شده و وجه شرقى جنوبى شرقى، که مدخل کنونى بناست، وجه شمارة یک است.
شکل ابتدایى برج: تشخیص عملیّات ساختمانى مختلفى که شکل کنونى برج را به وجود آوردهاند، از یکدیگر امکانپذیر نیست و نبودن نوشتة تاریخى، تشخیص زمان این عملیّات را بسیار مشکل مىکند.
لبههاى زوایاى بقعه نشان مىدهد که سقف در ابتدا نسبت به بدنة اصلى ساختمان، بیرونى زدگى داشته است. گچى که سطح داخلى بنا را پوشانده است، شواهد بیشترى را پنهان مىکند، امّا به طور کلّى بازسازى ظاهر اولیّة ساختمان امکانپذیر است. به احتمال زیاد، ارتفاع اوّلیة برج، چندان بیش از میزان فعلى نبوده است. شاهد این مدّعا را مىتوان، هم در درون و هم در بیرون ساختمان یافت.
درون ساختمان، که قاب مستطیلى محراب را احاطه مىکند، تقریباً به کف سقف فعلى مىرسد. این مسئله فضایى براى هیچ عنصر معمارى در بالاى قوس باقى نمىگذارد. تاج آن هم سطح سر ستونِ ستونهاى به هم چسبیدهاى است که در گوشهها قرار دارد. کمى بالاتر از این نقطه، گچبرىاى موجود مىباشد که ناحیة پایینى را خاتمه مىدهد. جاى شک نیست که این گچبرى نشانة شروع مرحلة انتقال است. بنابراین با توجّه به نماى درونى چنین به نظر مىرسد که، تنها باید منطقة انتقال و خود گنبد از بین رفته باشد. در اغلب برجهاى مرتبط به مقبرههاى ایرانى دوران میانى، منطقة انتقال یک نقش ثانویه در نماى درونى ایفا مىکند و احتمال دارد که این امر در گرگان هم رعایت شده باشد. با توجّه به سادگى نسبى درون برج، ممکن است منطقة انتقال آن شبیه برج خرقان ـ که بعداً ساخته شد ـ و یا برج شیخ براق در سلطانیه باشد؛ یعنى هر وجه داراى یک قوس کاذب محاط در یک قاب مستطیل شکل باشد.
مطالعة اجمالى نقاطى که در بالاى نماى بیرونى قرار دارد، ما را به این نتیجه مىرساند که، فقط گنبد و منطقة انتقال از بین رفته است. قابهاى زنجیرهاى هندسى، که از زیر قرنیز فعلى بیرون نقشى ایفا مىکند، مشابه نقش بند کتیبهاى که اغلب در گرداگرد برج مقبره است، میباشد و درست زیر سطح قرنیز قرار دارد. بالاى قابها به شکل یک رجى پیش آمدگى دارد تا به لبهها برسد. به این ترتیب، ضخامت پایة دیوار بازیابى مىشود و ناحیة تزیین شده پایان مىیابد. گرچه امکان دارد که پیش آمدگى آن نتیجة یک ترمیم جدید باشد، امّا موقعیّت قابهاى تزیینى دلیلى است بر این امر که قرنیز درست در بالاى آنها قرار گرفته است. بنابراین با توجّه به نماى بیرونى و درونى، مىتوان نتیجه گرفت که، برج تقریباً تا پایة سقف کنونى دست نخورده باقى مانده است. در محلّ پیش آمدگى، آجرها طورى قرار گرفتهاند که بزرگترین وجه آنها رو به بیرون است، و این تکنیکى است که معمولاً در دورة میانى براى این مقصود به کار نمىرفته است و این ظن را به وجود مىآورد که این حالت نیز نتیجة ترمیم جدید باشد.
قابل قبول است که برج از ابتدا فاقد منطقة انتقال بیرونى بوده و سقف، مستقیماً بالاى قرنیز یا رخبام کنونى قرار گرفته باشد. در این صورت امکان دارد که، ارتفاع اوّلیة قرنیز یا رخبام کمى از حالت فعلى بیشتر بوده باشد. این باعث مىشود که ساختمان، کوتاه و پهن به نظر برسد. امّا چنین برجهاى کوتاه و پهنى یکى از ویژگىهاى معمارى نواحى خزرى در قرن پانزدهم بوده است. متأسّفانه، ساختمان دیگرى از دوران سلجوقى که با این بنا قابل مقایسه باشد، در منطقه وجود ندارد تا بتوان پیشینة زمانى مشخّصى براى آن تصوّر کرد. با وجود این، گنبد قابوس ـ که مربوط به سال 397/1006 است ـ پلان لبه دارى دارد و لبههاى برج براى نگه داشتن سقف مخروطى شکل بیرون زدة آن به کار مىرود. بنابراین نیازى به منطقة انتقال نیست. درون بناى گنبد قابوس هم نیازى به منطقة انتقال نیست؛ زیرا پلان درونى به شکل دایره است. یک ویژگى که در گرگان بسیار تکرار مىشود، و پیش از این نیز به آن اشاره کردیم، پیش آمدن رجها یا آجرها در بالاى برج براى رسیدن به نوک لبههاست.
وجود لبهها یکى از دو حالت آخر، یعنى گنبد چند وجهى یا مخروطى، را پیشنهاد مىکند. احتمال وجود یک طبقة بیرونى مجزّا به صورت واسطة قرنیز فعلى و سقف، بسیار کم است، امّا نمىتوان از این احتمال صرف نظر کرد. شمایى از بازسازى درونى و بیرونى نما را نشان مىدهد. بازسازىهایى که مبتنى بر گنبدهاى متداول مسجدهاى سلجوقى است. صرف نظر از قسمتهاى مختلف سطح بیرونى برج که به طور نامتجانسى مرمّت شدهاند و قسمت مسأله دار بالاى برج، تغییرات قابل مشاهدهاى که در بیرون بنا صورت گرفته است، عبارتند از: در ورودى جدیدى که در وجه یک ایجاد شده و تمام محدودة زیر قاب بالایى همان وجه. با توجّه به اینکه قبلاً دو در ورودى دیگر در برج وجود داشت، احتمال دارد که درِ ورودى اصلى فعلى در وجه یک، تغییرى باشد که بعداً در سازة اصلى ایجاد شده است. شاید این در ورودى به علّت آنکه درهاى قبلى بنا به عللى، غیر قابل استفاده شده بودند، اضافه شده باشد؛ مثلاً به این دلیل که ساختمانهاى مجاور، دسترسى به آنها را دشوار کرده باشد. بر خلاف سایر درهاى ورودى، در ورودى جدید در بالاى خود، قوس سه بعدى یا تزیین چشمگیرى ندارد؛ هر چند طرح لورنس نشان مىدهد که این وجه قبلاً یک قوس کاذب کوتاه چهار مرکزى در بالاى در داشته است. درِ ورودى چوبى که به رنگ سبز نقّاشى شده نسبتاً جدید است.
آجرهاى شکسته شده در گچکارى نه چندان ظریف در اطراف قاب پنجره، مشخّص مىکند که این تغییرات بعداً در بنا احداث شده است. آثارى از تزیین آجرى اولیّه تا سمت غرب پنجره، کاملاً تا زیر درگاه چوبى پنجره دیده مىشود، که نشان مىدهد این قسمت از تزیین براى جا باز کردن براى درگاه پنجره تخریب شده است.
خود پنجرة مشبّک با طرح ستارة هشت پر از نوعى است که قرنها در مناطق خزر رایج بوده است.
نماى داخلى: داخل بنا ساده است. عقب نشینى عمیق وجه چهار که محراب در آن قرار دارد و نیز عقب نشینى وجه دَه با درهاى ورودى واقع بر وجوه یک و هفت، حالت توازنى بر قرار مىکند. هر عقبنشینى یا در، به وسیلة یک قوس کاذب یا نیم رخ تکّه تکّه احاطه شده است.
تاج این قوس تقریباً به سطح گچبرى، که تا انتهاى دیوار پایة چهار گوش ادامه دارد، مىرسد. یک جرز که در دو طرف آن ستونهاى تو کار قرار دارند، در هر گوشه بیرون زده است.
نقشة کف: درون برج به خاطر نقشة چهار گوش آن، قابل توجّه است. یک پایة گرد، بهتر مىتوانست فشار قسمت بالاى ساختمان را تحمل کند؛ زیرا پایة گِرد، این فشار را به طور یکنواخت در قسمت پایین ساختمان توزیع مىکند. در شکل فعلى، ضخامت دیوار در گوشهها به طور قابل توجّهى کمتر از جاهاى دیگر است. این مسئله، نقشة کف مقبرة خواجه اتاب در کرمان را به یاد مىآورد. در آن ضخامت دیوارها در گوشهها، حتّى از امامزاده نور هم کمتر است. شاید به دلیل همین عدم توزیع یکنواخت فشار، حدود 40 سال پیش یک طرف از برج کرمان در یک زلزله تخریب شد. بسیار عادىتر است که در یک برج چند وجهى، تعداد وجهها در داخل و خارج مساوى باشد و یا درون برج به شکل دایره باشد. جرزهاى گوشهها با ستونهاى توکار، هم به لحاظ نما و هم پلان، برجها و منارههاى داراى بیرون زدگى نیم دایره و زاویه دار متناوب را به خاطر مىآورد. شاید معمار این بنا عمداً کوشیده است به کمک این جرزها، اهمیّت لبههاى بیرونى را در درون ساختمان منعکس کند.
صرف نظر از این موارد، پلان کف، هم به لحاظ دوازده ضلعى و هم لبه دار بودن آن غیر عادى است؛ تنها برج دیگرى که این ویژگى را با هم دارد، برج مهماندوست است. لبهها در امامزاده نور، مانند لبههاى برج مهماندوست، بسیار ظریف و سبک هستند و مىتوان آنها را به عنوان انعکاس ضعیفى از لبههاى چشمگیر و برجستة گنبد قابوس و سایر برجهاى مشابه در نظر گرفت. این لبهها مىتواند کاربرد نامناسب و اضمحلال یک ویژگى را که در ساختمانهاى سادهتر و جسورتر، نقش مهم و مسلّم حمل سقف را داشته، نشان دهد. دیز مىگوید: احتمالاً اصل سقف، بیرون زده و لبههاى حامل آن در معمارى اصلى از جنس چوب بوده است. این نظرِ او قانع کننده به نظر مىرسد زیرا نواحى خزرى در ایران بیشترین پیشرفت را در سبک معمارى چوبى داشته است.
لبههاى ممتد برجهاى رى و بسطام، کاربرد پیشرفته و خلّاقتر این جلوة معمارى را نشان مىدهد. با توجّه به این مطلب، تکیه بر لبهها، به عنوان یک عامل قابل اعتماد براى تعیین تاریخ بناى امامزاده نور یا حتّى حصول اطمینان از اینکه بنا به دوران پیش از مغول تعلّق دارد، جسورانه خواهد بود. خوشبختانه، شواهدى دیگر ـ که به زودى بررسى خواهد شد ـ کمک مىکند تا تاریخ بنا را به دوران سلجوقى نسبت دهیم.
تزیینات بیرونى:
الف. وجوه کور: تزیین بیرونى برج عمدتاً بر پایة نُه قاب با آجر کارى برجسته استوار است که قسمت مرکزى و بالاى نُه وجه از دوازده وجه برج را مىپوشاند. احتمالاً وجه یک، در فرم اوّلیّة بنا، شکلی مشابه نُه وجه دیگر داشته است. بنابراین تعداد قابهاى برج به دَه مىرسد. زمینة این قابها به ضخامت یک آجر عقبنشینى دارد. این عقبنشینى باعث مىشود که بر خلاف جنبة تهی طرح، بر جنبة پُر آن تاکید شود.
این قابها معمولاً بزرگند. در مورد بعضى برجهاى چند وجهى، هر وجه به سه قاب افقى تقسیم شده است که هر یک طرح جداگانهاى دارد. در نتیجه، سطح با یک بافت طرح پیوسته پوشیده مىشود که گاهى تأثیر خود معمارى را بى رنگ مىکند. در گرگان این خطر وجود ندارد. هر قاب، آن قدر بزرگ هست که طرح به خوبى، خود را نشان مىدهد. امّا طرحها تکرارى نیست و هر طرحى امکان توسعة بیشتر را دارد. نشانى از تزیین افراطى، که معمولاً به همراه طرحهاى کوچ بسیار متراکم به وجود مىآید، دیده نمىشود. یک ویژگى غیر معمول قابها این است که در طرح، فقط از دو اندازه آجر استفاده شده است. هر طرح یک حاشیة تزیینى باریک با نقش مایههایى از سفال برجسته دارد. ضلعهاى عمودى قاب، با چیدمانى از آجر کامل و نیمه کار که متناوباً پشت سر هم قرار مىگیرند، از لبهها جدا شده است. خود لبهها گستاخانه و با قدرت، قابهاى مجاور را از یکدیگر جدا مىکند. در عین حال، قابها نسبت به حالتى که وجوه با آجر ساده پوشیده شده باشد، حالت برجستة لبهها را بهتر به نمایش مىگذارد.
موفق بودن این تزیین براى اثبات این فرم دوازده وجهى که قادر به نمایش تزیین آجرى است، کافى مىباشد. بنابراین فرم هشت وجهى هیچ امتیازى نسبت به فرم دوازده وجهى ندارد. به نظر مىرسد که، توفیق یا عدم توفیق چنین تزیینى، همان قدر که به طرح قابها بستگى دارد، به ابعاد و محلّ قرار گرفتن آنها نیز وابسته است. یک ویژگى قابهاى بزرگ در امامزاده نور گرگان، پیچیدگى آنهاست که گاهى طرحهاى خطّ کوفى مربّعى را به خاطر مىآورد. بسیار محتمل است که بعضى از کتیبههاى کوفى مربّعى، شکل پیشرفتهتر بعضى از انواع طرحهاى آجرى سادهتر بوده باشد. قابهاى گرگان نسبت به بیشتر طرحهاى آجرى در قرنهاى 11 و 12 این امتیاز را دارند که تکرارى نیستند و از کنار هم قرار گرفتن و ترکیب چند شکل هندسى پایه نیز به وجود نیامدهاند. به سختى مىتوان بناى سلجوقى دیگرى را با چنین طرحهاى پیچیده به خاطر آورد. این طرحها به شکل ساده در بقیّة بناهاى دوران میانى در ناحیة خزر، مثلاً در امامزاده عبّاس سارى و در امامزاده بىبى سکینه بابلسر دیده مىشود. این طرحها بخشى از سبک متمایز محلى را تشکیل مىدهد. آنچه بیش از همه مىتواند با طرح قابهاى امامزاده نور قابل مقایسه باشد، طرحهاى منارة جامع گرگان است. زمینة بعضى از طرحهاى برج خرقان ـ که بعداً ساخته شده ـ نیز پیچیده است. امّا در آن بنا از خطوط منحنى نیز استفاده شده است، در حالى که تزیینات آجرى امامزاده نور صرفاً زاویه دار است و بنابراین این نوع تزیین بیشتر در مسیر تزیین آجر سنتّى است و نشانهاى از نهایت کمال این شیوه مىباشد. این نتیجهگیرى، مستلزم تعیین زمان ساختن برج است که بعداً دربارة آن بحث مىکنیم. طرح این قابها، ممکن است براى خنثى کردن اثر اندازة غیر عادى ناحیهاى که باید تزیین شود، پیچیدهترین طرحها را انتخاب کرده باشد. مسلّماً کسانى که بعداً بنا را مرمّت نمودهاند، به ریتم آرام این طرحها توجّهى نکردهاند و تعمیرات آنها طرح اوّلیه را خراب نموده است. در تغییر بعدى وجه یک، ترمیم کننده به طرح یک پارچة قاب بزرگ توجّهى نکرده است و چهار طرح مجزّا را بدون خلّاقیّت در قسمت پایینى قاب به کار برده است. شاید به نظر او مراعات معیار پیچیدة سایر قابها بسیار مشکل بوده است.
قابهاى مستطیلى بالایى به شیوهاى متفاوت از قابهاى پایین تزیین شدهاند. طرحها، بر خلاف قابهای اصلی که با دو یا چند ردیف آجر ساخته شدهاند، با یک ردیف آجر تکى ترسیم شدهاند. در این روش، افزایش سطح تزیین نیافته، به طرح، جلوة بیشترى مىبخشد و عمق بیشترى را القا مىکند. طرحهاى این قابهاى کوچکتر، ترکیبهاى سادهاى از آجرهایى هستند که به طور افقى و عمودى قرار گرفتهاند. آجرها به ندرت به صورت قطرى و مورّب قرار مىگیرند و اغلب طرحها به شکل مربّعهایى کنار هم ظاهر مىشوند. مىتوان منشأ بعضى از این طرحها را در شبکههاى پنجرههاى چوبى دوران میانى یافت.
محلّ قرار گرفتن قابهاى تزیین شدة آجرى، غیر عادى است. تزیین، تمام سطح بیرونى را مىپوشاند، امّا در امامزاده نور، نیمة پایینى ساختمان خالى از تزیین است. در بسیارى از وجوه، مثلاً وجوه دو، نُه، یازده و دوازده، قسمتهاى وسیعى از ناحیة پایینى، دوباره بندکشى شده است، ولى وجوه دیگر نشانى از چنین تعمیراتى ندارد و احتمالاً وضعیت اوّلیة خود را حفظ کرده است. بنابراین قابل قبول نیست که فرض کنیم در ابتدا قابهاى بزرگ آجرکارى در قسمت پایین ساختمان هم وجود داشته است. شاید قصد معمار این بوده که با خالى نگه داشتن اطراف قابهاى بزرگ، بر جلوة آنها بیافزاید. اگر هدف او این بوده باشد، باید گفت که توفیق چندانى نداشته است زیرا بر قابهاى بنا افزوده است.
یک دلیل محتمل براى این حسابِ ظاهراً غلط، مىتواند این باشد که، ساختمانهایى در همسایگى امامزاده نور وجود نداشته است و معمار احساس کرده براى حفظ تعادل ترکیب، بهتر است نیمة پایین برج را به طور کامل تزیین نشده باقى بگذارد.
مسلّماً بناى امامزاده نور با سازههاى سلجوقى زمانهاى بعد از خود، مانند برج خرقان، تضّاد فاحشى دارد. در برج خرقان ترس طرّاح از خلأ، او را به این سمت سوق داده که سطح بیرونى را با حدود هفتاد طرح انباشته کند. بسیارى از این طرحها در چنان محدودة کوچکى اجرا شدهاند که تأثیر خود را از دست دادهاند. این استدلال که ناهمخوانى فعلى میان سطوح تزیین شده و ساده در نماى اوّلیة بنا قابل توجّه نبوده است، قانع کننده به نظر نمىرسد. زیرا تقارن دقیق مستلزم آن است که هر یک از وجوه، یک قاب باز و بدون حاشیه هم در پایین داشته باشد که با قاب بالایى حالت تعادلى برقرار کند. چنین نتیجهگیرى مىشود که تزیین بیرونى، گرچه ذاتاً از کیفیّت بالایى برخوردار است، با سطحى که بر روى آن قرار گرفته، رابطهاى ناشیانه دارد؛ امّا تعمیم این امر در مورد وجوهى که داراى در ورودى هستند، صحیح نیست.
ب. وجوهى که در ورودى دارند: در ورودى اولیّه، احتمالاً در وجه هفت قرار داشته است. وجه ده ممکن است به عنوان محلّ قرار گرفتن در ورودى جایگزین در نظر گرفته شده باشد، امّا این مسئله در خصوص وجه یک صادق نیست. به نظر مىرسد هیچ برج مقبرهاى با سه در ورودى رسمى وجود ندارد. در تاریخى که اکنون تعیین آن ممکن نیست، امّا به احتمال زیاد چند قرن پس از زمان اوّلیة ساخت بنا بوده است، وجوه شش و هفت و احتمالاً وجه هشت گسترش پیدا کرده است. این سازه تا سال 1913 که دیز از امامزاده بازدید کرده، همچنان پابرجا بوده است. سازه یاد شده احتمالاً ترکیبى از محلّ عبادت به انتخاب این وجه (وجه هفت)، به عنوان وجهى که در ورودى اوّلیه، در آن قرار گرفته بوده است، کمک مىکند؛ یکى اینکه، وجه هفت تنها وجهى است که قاب بالایى بر جسته را ندارد. در عوض یک قاب بزرگ از ستارههاى دهپر متّصل به هم از جنس سفال برجسته دارد که درست بالاى قوس قرار گرفته است. دیگر اینکه، دیوارهاى کنارى گذرگاه ورودى که عقب نشینى دارد، هر یک، یک تورفتگى کم عمق پر شده با مقرنس دارد. یعنی نقشى که در هیچ جاى دیگر برج تکرار نشده است.
سرانجام اینکه، این وجه (وجه هفت)، بیش از سایر وجوه با سفال لعابدار تزیین گردیده است. سفال لعابدار در گوشههاى پایینى قاب، که با طرح ستارهاى تزیین شده است، بیشتر دیده مىشود. در این طرح یک ستاره به رنگ آبى روشن در مثلّثى قرار گرفته و از گوشههاى درونى مثلّث، گلهاى زنبق از جنس سفال نقشدار بیرون آمده است. هر دو ترکیب، به وسیلة نوارى از جنس سفال لعابدار از بقیّة قاب جدا شده است و براى ایجاد حاشیة درونى کلّ قاب هم، از سفال لعابدار استفاده شده است. لعاب در جاهاى دیگرى هم، در برج به کار رفته است. نقش مایههاى پلّهاى شکلى که حاشیة بعضى از قابهاى بزرگ را تشکیل مىدهند و ستارههاى شش پَر که از هر گوشة آنها مثلثى بریده شده، از جنس سفال لعابدار است. تمام تزیین لعابى به رنگ آبى روشن مىباشد. این استفادة تردیدآمیز از آجر لعابدار، مهمترین عامل در تعیین تاریخ بناست و باعث مىشود که بدون چون و چرا تاریخ بنا را به دوران سلجوقى نسبت دهیم. این حقیقت که کاشىکارى لعابدار به عنوان یک عامل تزیینى معمارى به طور غیر منظّم رشد کرده است، مشخّص مىکند که حتّى نسبت دادن بنا به یک تاریخ تقریبى حدود قرن ششم تا دوازدهم نیز امکانپذیر نیست؛ امّا هیچ بناى مغولى با این نوع کاشى کارى شناخته نشده است.
قسمت مقرنس، چهار ردیفى مىباشد. کانون آن قسمت پهن ردیف وسط است که در آن قوس چهار مرکزى که تضّاد شدیدى با فرمهاى نیزهاى اغلب قوسهاى دیگر دارد، با طرحى از شش ضلعىهاى به هم متّصل که ستارهاى در مرکزشان قرار گرفته، پر شده است. این قوس که داراى طرح واحد مىباشد، روشى غیر عادى براى تزیین یک سیستم مقرنس است و چیزى مشابه آن دیده نشده است.
احتمال ضعیفى وجود دارد که وجه ده، یعنى تنها وجهى که داراى گذرگاه مقرنس است، به عنوان راه ورود اولیّه در نظر گرفته شده باشد. چرا که این وجه، درست در سمت مقابل محراب پلان کف آن پیچیدگى کمترى دارد. علاوه بر این، قاعدة مطلقى براى محلّ قرار گرفتن محراب نسبت به در ورودى وجود ندارد. هر چند معمولاً محراب و در ورودى بر روى یک محور قرار مىگیرند، امّا آرایشهاى دیگر هم نادر نیستند. شواهدى که وجه هفت را به عنوان مدخل اصلى برج تأیید مىکند، قوىتر از شواهد مربوط به وجه ده است. امّا اینکه قوس چندپر و داراى تو رفتگىهاى مضاعف که با عناصر مقرنس پُر شده و وجه ده را تزیین مىکند، مهمترین عامل تزیینى در برج باشد، جاى بحث است. این طرح با دقّت بسیار اجرا شده است. در حاشیه با آجر، یک طرح پلّهاى به وجود آمده است. ایجاد چنین طرحى با گچ، در مقایسه با آجر، متدوالتر و سادهتر مىباشد. لچکها از شکل مربّع چند ضلعى و ستاره انباشته شده است. برون قوسِ اغلب قوسها با آجر کارى با بند باز اجرا گردیده است. در قسمت شانههاى قوس شکستة پایینترین ردیف، روش اخیر با ظرافت اجرا شده، به طورى که قسمتهاى بزرگى از خود آجرها هم بریده شده است. در مرکز بالایى پهنه، ترکیبى از پنج کمان سه پره در مقیاسى بسیار ظریف مىباشد؛ این طرح ممکن است با طرحى که در نواحى خزرى در دوران آل بویه و سلجوقیان متدوال بوده نسبت داشته باشد.
لوزىهاى کنار هم در پهنة قوس شکسته نیز مشابهتهایى با دوران سلجوقى دارد. از سوى دیگر، طرح دندانهاى زیر این طرح در دورههاى بعد، بخصوص در قرن پانزدهم، در منطقة خزر، مشاهده شده است. امّا سادگى این طرح تعیین تاریخ آن را مشکل مىکند. با وجود این، استفاده از نقش مایههاى کوچک بریده شده از آجر ـ که به طور ظاهراً بىنظم در درون یک قاب بزرگتر پراکنده شدهاند ـ روشى که در وجه هفت نیز به کار رفته، مىتواند با استفاده از گچبرى در قرون ششم، هفتم و دوازدهم در مسجدهاى دماوند، سین و برسیان ـ که در فاصلة دورى از هم قرار گرفتهاند ـ مشابهتى داشته باشد. دو ویژگی خاص که این ترکیب با آن اجرا شده است این است که: قسمت پایین برون قوس، پلّهاى است و قسمت پایین حاشیة بیرونى، شیاردار مىباشد. هر چند آثارى از گچ در پایة ترکیب مقرنس وجوه هفت و ده باقى مانده است، امّا نشانهاى که حاکى از وجود نوشته و کتیبه در آنها باشد، وجود ندارد.
سیستم مقرنس وجوه هفت و ده ترپر، سازهاى کم عمق است. بنابراین با سیستمهاى مقرنس عمیق که از دوران مغول به بعد رایج بوده تفاوت دارد. مشابه این کار در ساختمانهاى سلجوقى شمال غرب ایران یافت مىشود.
ورودى فعلى در وجه یک به طور غیر عادى تزیین شده است. قاب اصلى، بر خلاف سایر قابها، طرح واحدى ندارد، بلکه داراى طرح جداگانه است. هر طرح بدون هیچ مرزى به طرح بعدى مىرسد. این تزیین با سایر قابهاى بزرگ همخوانى ندارد و این امر نشان مىدهد که در زمانهاى بعد ایجاد شده است. طرحهاى آجرى سادهاى از این نوع، در برج مقبرههای قرن پانزدهم مازندران رایج بوده است. در بسیارى موارد، این برجها، اثرى از مرمّتهاى بعدى را بر روى خود دارند و ممکن است محبوبیّت طرحهاى آجرى ساده تا دوران قاجار، در نواحى خزر ادامه یافته باشد. به همین دلیل، درست نیست که بکوشیم تاریخ تزیین این وجه را با یافتن مشابههاى تاریخدار آن مشخّص کنیم. واقع بینانهتر است که بپذیریم، تعیین تاریخ این تزیین عملى نیست.
براى نقش مایههاى تکرار شوندهاى که حاشیههاى قاب اصلى را تشکیل مىدهد، سفال نقشدار به کار رفته است. دوکها، ستارهها و لوزىها مرتّب تکرار مىشوند. امّا کاربرد اصلى سفال نقشدار در وجوه هفت و ده است. مثلاً روى وجه هفت یک طرح سفالى پُر کار بر روى سطح تزیین قوس اصلى دیده مىشود. این سفال نقشدار، با نقشهاى گل و بوته که در حاشیههاى چند بنا مشاهده مىشود، ارتباط دارد. این بناها عبارتند از: مسجد گناباد متعلّق به تاریخ 609/1212، مسجد جمعة فردوس که تاریخ آن را به قرن هفتم و سیزدهم نسبت دادهاند، مسجد فرومد که گدار تاریخ آن را به همان دوره نسبت داده و چند بناى دیگر. برخى از این بناها اَشکالى مشابه عناصر کاشى گرگان دارند.
قاب تزیینى بالاى قوس وجه هفت، حاشیهاى دارد که طرح نقش مایهاى را، که زیر قرنیز برج رادکان غربى مشاهده مىشود، تکرار مىکند. این علامت دیگرى از ارتباط نزدیک بین برج گرگان و برجهاى دیگر در نواحى خزر است.
تزیین داخلى: رابینو مىنویسد: «روى چهارچوب درِ داخلى امامزاده نور، کتیبهاى کنده کارى شده که مىگوید: در به وسیلة حاجى محمّد به سفارش امیر جلال الدّین بایزید الجلالى الحسینى در رجب سال 857/1453 ساخته شد». امروزه اثرى از این نوشته نیست. تنها چیزى که از تزیین دورة میانى درون مقبره دیده مىشود، گچبرى تورفتگى محراب است. گچ، خاکسترى پر رنگ مىباشد و در آن اثرى از رنگدانه مشاهده نشده است، حتّى این تزیین هم کامل نیست. تنها چیزى که باقى مانده، عبارت است از کتیبه و لچکهاى قوس محراب که در این قوس بزرگتر بندکشى شده قرار دارد و روى ستونهاى متّصل به هم تکیه کرده است. جاى بحث است که قبلاً تزیین مهمّى بالاى لچکها بوده باشد و آنچه باقیمانده کوچکتر از آن است که سرنخ مؤثّرى را به دست دهد. به زحمت مىشود پذیرفت که قسمت پایینى محراب از ابتدا به اندازة فعلى بوده باشد. البته این، بخشى از محراب است که بیش از همه در معرض آسیب قرار مىگیرد. با وجود این، اغلب محرابها که ناحیة پایینشان آسیب دیده، شواهدى دارند که نشان مىدهد این قسمت زمانى داراى تزیین بوده است. به جا ماندن محرابهایى از دورة میانى که قسمت پایینشان بدون تزیین باشد، مسلّماً غیر عادى است.
کنار محراب و در جهت آن، دو قاب عمودى و باریک گچبرى وجود دارد که تا ارتفاعى کمى بالاتر از گچبرى تورفتگى محراب، ادامه دارد. هر دو قاب برگهاى چند پرة مشبّک دارند که هر دسته در یک قاببند گِرد، به وسیلة یک پیچک، با قاب بند گرد مجاز خود وصل شده است. هر دو قاب از گچبرىهاى سامرا الهام گرفته شده و واسطة این الهام، تزییناتى مانند تزیینات مسجد جامع نایین بوده است. در نایین همین روش محصور کردن طرح در یک قاب بند یا ترنج متدوال مىباشد. هر چند قاب و ترنجهاى گرگان، که به صورت یک جفت در هر ردیف مرتّب شده است، در نایین یافت نمىشود؛ امّا آرایش مشابهى در سامرا وجود دارد.
لچکهاى محراب، هر یک، با قاب بندهاى گرد با حاشیة گل و بوته پر شدهاند. در مرکز قاب بندىهاى گرد کلمة «اللَّه» به خطّ شکسته دیده مىشود. فضاى باقى مانده در هر لچک، عمدتاً به وسیلة دو عنصر از نوعى که به پیچ یا بال با قلوه یا نخلک تشبیه شده، پُر گردیده است. هرتزفلند این عنصر را عنصر مشخّصة گیاهى شیوة اوّل سامرا مىداند و توضیح مىدهد که، این عنصر قسمتى از یک پیچک موجدار متناوب است. این عنصر نیز در هر سه شیوة سامرا دیده مىشود، و در شیوة سوّم هم مانند نقش مایههاى گرگان با نقشهاى هندسى تزیین شده است. این انعکاسهاى نسبتاً نزدیک شیوة سامرا، انسان را وسوسه مىکند که براى محراب، زمانى در اوایل دورة سلجوقى در نظر بگیرد. امّا هم باقیماندة تزیین گچى و هم شیوة کتیبه، این فرض را بى اعتبار مىکند.
جالب است که توجّه کنیم، در تزیین گچى امامزاده کرار در بوزان، هر دو، نقّاش، مایة الهام گرفته شده از سامرا را ـ که در گرگان به آن پرداختیم ـ به کار مىبرد. در بوزان این دو نقش مایه، بخشى از یک وابستگى نزدیکتر و وسیعتر به هنر سامرا هستند. امّا این ویژگى براى زمانى با فاصلهاى دور مانند سال 528/1134 بسیار غیر عادى است. ریچارد داتینگ هاوزن، ادامة حضور شیوة اوّل سامرا یا شیوة سامراى التقاطى را در ایران و آناتولى براى یک دورة تقریباً پنج قرنه، بعد از آن در بین النهرین را ردیابى کرد. بنابراین جاى تعجّب نیست که بقیّة شیوههاى سامرا با همین شدّت وحدت باقى مانده باشد. اتینگ هاوزن به این نکته توجّه کرد که، تغییرات کوچکى که مدل سامرا در تطبیقهاى متوالى خود تحمّل کرده و هیچ وجه براى تاریخ گذارى چنین تزییناتى کافى نیست، براى تاریخ گذارى باید عوامل دیگرى را در نظر گرفت. بنابراین در تاریخ گذارى تزیین گچ امامزاده نور گرگان نیز باید جانب احتیاط را رعایت کرد.
در مرکز گوش بالاى محراب، نقش مایهاى به شکل 8 (8 لاتین) وجود دارد که قسمت بالاى آن، هم از بیرون و هم از درون سه پره است. در دو طرف این نقش مایه، برگهاى چند پره از نوعى که در تمام دورة سلجوق و مغول متداول بوده، دیده مىشود. سطح همة نقش مایههاى تزیینى در محراب، پوشیده از یک شبکة تورى یا یک طرح ستارههاى مجاور شعاع دار است. چنین نقشى، به طور مرتّب در تمام ایران، بر سطح کارهاى گچى سلجوقى و مغولى تکرار مىشود. امّا به زحمت مىتوان براى تزیین کلّ سه گوش بالاى محراب، نظیرى پیدا کرد. تنها سرنخى که براى یافتن زمان این اثر وجود دارد، استفاده از تعداد محدودى از نقش مایههاى بزرگ به جاى تعداد زیادى نقش مایة کوچک است. ویژگى اخیر، یعنى استفاده از تعداد زیادى نقش مایة کوچک، با بسامد رو به رشد در دورة مغول مشاهده مىشود. انسان وسوسه مىشود که نتیجه بگیرد، محراب متعلّق به اواخر دورة سجلوقى است.
کتیبهها: درون قوس نما، کتیبهاى وجود دارد که تقریباً با خط شکسته نوشته شده است. در بعضى قسمتها نوشته به طور کلّى محو شده و در بعضى دیگر قسمتها، آسیب جدى دیده است؛ بنابراین قرائت کامل آن غیر ممکن است. ولى محتواى آن احتمالاً قرآنى بوده است. قرائت «هو الرح(من)» در تاج قوس بسیار محتمل است.
نوشتة اصلى، قرآنى است. سورة سوّم، آیة شانزدهم، و قسمتى از آیه هفدهم مىباشد. الفباى کوفى به کار رفته، چند ویژگى خاص دارد؛ این ویژگىها عبارتند از: تزیین اضافى حروف عین، میم و هاء، شکل عجیب حرف میم، گرایش به اضافه کردن تزیینات پُر کنندة فضا که به هیچ حرفى متّصل نباشد و اضافه کردن و حذف حروف بنا به اقتضاى فضاى موجود. این گرایش اخیر چنین القا مىکند که نقش تزیینى نوشته براى هنرمند تزیینگر محراب، مهمتر از مفهوم آن بوده است. خوانایى متن هم، هدف این هنرمند نبوده است؛ زیرا هنگامى که نوشته به انتهاى کمان مىرسد، بر روى خودش بر مىگردد و زیر نیم رخ بیرونى قوس از بالا به پایین ادامه مىیابد. بنابراین نوشته همیشه به نیم رخ بیرونى قوس از بالا به پایین ادامه مىیابد و بنابراین نوشته همیشه به صورت دوتایى و فرو رفته در یکدیگر است و اصلاً به صورت نوشتههاى متداول دو ردیفى نیست و رمز گشایى هر قسمت از نوشته، به دلیل آنکه حروف دو قسمت در هم ادغام شدهاند، بسیار مشکل است. احتمالاً هنگامى که یک واو، لا و الف یا میم بکار مىبردند، الف در قسمت پایین تبدیل به حرف یا حروف مشابه در قسمت بالا مىشود، یا هنگامى که کاف قسمت پایین شبیه دال قسمت بالا مىشود، نویسنده قصد ایجاد یک نوع جناس بصرى را دارد. این تبیین از دو جهت توضیح مىدهد که چرا بعضى از حروف در الفباى کوفى شکل 20 کامل نیست.
ذکر مشابهى براى این نوع استفاده از نوشتههاى دو گانه در بناها مشکل است، امّا اگر این پدیده، منحصر به فرد هم باشد، عجیب است؛ زیرا کسانى که نوشتههاى بناها را طرّاحى مىکردند، سخت شیفتة معماهاى نوشتارى بودند. خطّ کوفى مربّعى، نمونة بارز این شیفتگى است. با وارد شدن کاشى لعابدار، نوشتههاى مختلف که به رنگهاى مختلف در کنار هم قرار مىگرفتند، بسیار رایج شدند. پیش از استفاده از کاشىهاى رنگى، براى نوشتههایى که این چنین کنار هم قرار مىگرفتند، از خطهاى کاملاً متمایز استفاده مىشد یا نوشتههاى عمود بر هم نوشته مىشدند، حتّى نوشتههایى موجود بود که در آن، قسمتى از نوشته از راست به چپ و قسمتى از چپ به راست است کار مىشد.
با توجّه به اینکه حروف نیمة بالا و پایین کتیبه، به نحو منسجم و هماهنگى در یکدیگر گره مىخوردند و با هم ادغام مىشوند، جاى تعجّب نیست که اثرى از عناصر تزیینى نهایى وجود ندارد؛ هر چند حروف نوشته به حدّ کافى تزیین نشدهاند تا بتوان به کمک تزیینات آنها تاریخشان را مشخص کرد. از آن جا که خطّ نوعى کوفى به کلّى از شیوههاى رایج در نوشتهاى مغولى حذف شده است، نسبت دادن این نوشته به قرن ششم و دوازدهم کاملاً منطقى به نظر مىرسد».
بدون شک، بناى عظیم و با شکوه را معمولاً براى امامزادگانى که نسب شریف آنان با کمترین واسطه به امام معصوم منتهى مىشود، مىساختهاند؛ زیرا بناى هر بقعه در گذشته نسبت به فراخور و عظمت خفته در آن مرقد ساخته مىشد. از آن جایى که این مزار به نوادة امام موسى کاظم شهرت دارد، خفته در آن، سیّد جلیل القدر و عظیم الشأن، ابوعبداللَّه إسحاق بن موسى بن إسحاق بن ابراهیم العسکرى بن موسى ابى سبحة بن إبراهیم المرتضى بن امام موسى کاظم است. به دلیل آنکه فرزند او ابو عبداللَّه حسین در استرآباد مىزیستند. این مطلب را علّامة نسّابه ابن عنبه اشاره نموده است.
ابو طالب مروزى نیز اعقاب إسحاق بن ابراهیم العسکرى، جدّ امامزاده اسحاق را در استرآباد ذکر نموده است. سیّد احمد کیاگیلانى از احفاد او چند تن را ذکر نموده و به نسب و موقعیّت آنان در استرآباد (گرگان فعلى) اشاره دارد. بنابراین احتمال ما مبنى بر دفن اسحاق بن موسى بن اسحاق موسوى در این بقعه، تقویت مىشود. بخصوص اینکه بین اهالى، خفته در مزار اسحاق بن امام موسى کاظم شهرت دارد و این اشتباه به خاطر آن است که سیّد اسحاق، هم پدرش موسى بود و هم جدّ اعلایش امام موسى کاظم نام داشت که باعث این گمان شده است. از تاریخ وفات وى هیچ اطّلاعى در دست نیست. امّا مىتوان احتمال داد که در دهة آخر قرن چهارم هجرى یا ابتداى قرن پنجم هجرى در استرآباد وفات یافته باشد. او سیّدى جلیل القدر، عظیم الشان و از بزرگان سادات گرگان بود.
- ۱۴۴۰
- ادامه مطلب