- شنبه ۲۹ شهریور ۹۳
مشهور به «شاهزاده احمد بن موسى بن جعفر علیهالسلام» بقعه باشکوه این امامزاده در خارج از روستاى نودهک، در میان قبرستان عمومى و در 23 کیلومترى تاکستان قرار دارد.
اصل بنا به ابعاد 6×6 متر با راهرویى که به عنوان درگاه است، به قطر یک متر در مشرق و جنوب مىباشد. در چهار جهت بقعه، طاقچهاى تعبیه گردیده و زاویههاى آن را با برآمدگى به دایره تبدیل نمودهاند و در نتیجه، گنبد عرقچینى بر آن استوار کردهاند. گنبد از نوع دوپوش، به قطر 6 و ارتفاع 3 متر و از خارج به صورت هرمى هشت ترک به ارتفاع چهار متر مىباشد که سراسر با کاشىهاى نرهاى در زمینه اسماى متبرّکه و به رنگ لاجوردى و سفید تزیین شده است.
در جهت شمال حرم، یک صندوق کوچک و بر روى آن ضریحى چوبى مشبّک به ابعاد 2×20/1 سانتىمتر قرار دارد که پارچه سبز بر روى آن نهادهاند. در ارتفاع 20/2 سانتىمترى از دیوار اتاقِ مرقد، با یک ردیف از کاشىهاى ملوّن در زمینه گل و بوته، اسماى متبرّکه را زینت داده است.
بالاى درگاه ورودى به اتاقِ مرقد، کتیبهاى بر روى کاشى مرمر مىباشد که
بدین شرح است: «چون بقعه شریفه امامزاده واجب التعظیم حضرت احمد بن
موسى الکاظم علیهالسلامدر شرف خرابى بود، به همّت محمّد على اخترى، فرزند
حاجى کتاب و عدّهاى از اشخاص خیّر در آذرماه 1356 برابر، با 1397 قمرى،
تعمیر اساسى گردید و گنبد فوقانى و ایوان جلو بنیاد نهاده شد.»
در شرق بقعه، ایوانى به طول 10، عرض 4 و ارتفاع 6 متر بر بنا افزوده
شده و در جانبین درِ ورودى «یا سیّد السادات» بر روى ترنج بسیار بزرگى از
کاشى و در سمت چپ آن «یا قاضى الحاجات» نقش بسته است.
بر بالاى ایوان ورودى بقعه، بر روى کاشى، با زمینه سبز و رنگ زرد،
کتیبهاى به این مضمون است: «بقعه شریفه احمد بن موسى بن جعفر علیهالسلام
تاریخ تجدید بناى گنبد و ایوان آن در سال 1356 شمسى مطابق با سال 1397
هجرى قمرى.»
چنان که اشاره شد، بنا از خشتوگل ساخته شد و در تعمیرات، از سیمان
و گچ جهت استحکام استفاده گردیده است. با توجّه به قطر دیوار و نوع سازه
آن، مىتوان بقعه را به دوره صفوّیه ملحق نمود.
به اعتقاد ما، شخصیّت مدفون در این بقعه، احمد بن موسى بن جعفر بن
ابراهیم بن جعفر بن ابراهیم بن محمّد بن علىالزینبى بن عبداللّه الجواد بن
جعفرالطیّار علیهالسلام است، که از طالبیّون بسیار گرانقدر و عظیمالشان قزوین به
شمار مىرفت.
عمیدى نسّابه فرزندان موسى بن جعفر بن ابراهیم جعفرى را ساکن
قزوین دانسته و از آنان تجلیل به عمل مىآورد.
امام فخر رازى، موسى را ملقّب به خفاجى و داراى شش فرزند معقّب به
اسامى ذیل ذکر مىنماید: حسین (فرزندان او به مصر و مغرب بودند)، حسن
(فرزندانش در قیروان و مغرب مىزیستهاند)، حمزه، جعفر، على و احمد.
عمیدى، یکى از فرزندان احمد بن موسى بن جعفر را حمزه، ملقّب به
سیاه کوه یاد مىکند که در قزوین داراى نسل زیادى بوده است. رافعى، فرزند
دیگرى به نام على بن احمد بن موسى بن جعفر را در قزوین دانسته و از او با
نام «ابوالحسن على بن احمد الجعفرى کان عالم الامامیة فى عصره» یاد مىکند
و مىنویسد: او یکى از علماى امامیّه قزوین بود که در سن 70 و اندى سالگى
و به سال 360 ه . ق در قزوین وفات یافته است.
بنابراین معلوم مىگردد که سیّد احمد بن موسى بن جعفر جعفرى در
قزوین سکونت داشت و در همین شهر صاحب فرزندانى بوده است. آنچه از
همه جالبتر است اینکه، این بزرگواران از علماى شیعه اثنى عشریه به
شمار مىآمدند.
رضىالدّین محمّد بن حسن قزوینى به هنگام شمارش و معرّفى خاندان
احمد بن موسى بن جعفر مىنویسد: «و الجعافرة المنسوبة الیه کانت طائفه
عظیمه من قدماء طوائف قزوین، و قد کثر فیهم العلماء و الامراء و ارباب الجاه و
الثروة» [یعنى: ]«طایفه بزرگى که از قدیم در قزوین سکونت دارند و بیشتر
آنان از دانشمندان، امیران و صاحبان مقام و ثروت هستند، و به جعافره و
جعفریّون مشهورند، از نسل جعفر طیّار علیهالسلاممىباشند.»
ابن طباطبا براى احمد بن موسى بن جعفر سه فرزند به اسامى ذیل یاد
مىکند: 1 ـ ابوالحسن على؛ وى از فقهاى بزرگ امامیّه و از روات محدّثین
شیعه است که در سال 360 ه . ق در کرمان بدرود حیات گفت. 2 ـ ابوعلى
حسن که بدون فرزند در یزد وفات یافت. 3 ـ فاطمه که سیّد ابوطیب زید بن
ناصر بن حمزة بن عبیداللّه بن محمّد بن على بن عبیداللّه بن احمد بن
علىالعریضى بن امام جعفرصادق علیهالسلام با او ازدواج نمود و ثمره آن، سه فرزند
به اسامى ابوالحسین على، ابوالمعالى حمزه و اُمّ الکرام بود.
مزارات زیادى در قزوین و اطراف آن به این خاندان مشهور و معروف
است که متأسّفانه، به جهت تشابه اسمى و نسبى به فرزندان و نوادگان امام
موسى کاظم علیهالسلام خوانده شدهاند. برخى از این خانواده به یزد منتقل شده و
منشأ آثار و برکاتى براى اهالى آن جا شدند.[1]
عبداللّه بن جعفر الطیّار علیهالسلام جدّ امامزاده احمد
عبداللّه بن جعفر بن ابى طالب علیهالسلام نخستین مولود اسلام در حبشه و اولین
فرزند جعفر طیار علیهالسلام است. تولّد او در سال سوّم بعثت دانستهاند. او در
هنگام هجرت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبه مدینه ده ساله بود و در سال 80 ق (با اندکى در
نقلها) در نود سالگى از دنیا رفت و در مدینه یا ابواء به خاک سپرده شد.[2]
عبداللّه بن جعفر علیهالسلام فردى بزرگوار و بسیار بخشنده و سخاوتمند معرّفى
شده است. در تاریخ به او لقب «جواد، بحرالجود و قطب السخاء»
دادهاند.[3] عبداللّه به واسطه موقعیّت خانوادگى و جایگاه والاى پدر
بزرگوارش، نزد رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و امام على علیهالسلام مورد احترام بود.
پس از شهادت پدرش، پیامبر براى تفقّد و دلجویى به خانه آنها رفت و
آنان را مورد محبّت و ملاطفت خاص خود قرار داد و فرمود: من سرپرست
آنها در دنیا و آخرت هستم و فرمود: عبداللّه در خلقت، خصلت شبیه من
است. همچنین زمانى دیگر در حق او چنین دعا فرمود: «پروردگارا براى
جعفر ذرّیه نیکو قرار ده و به بیع عبداللّه، برکت عطا کن.» [4]
عبداللّه بن جعفر علیهالسلام هنگام صلح و جنگ مورد اعتماد و طرف مشاوره
امیرمومنان على علیهالسلام و امامان دیگر بود. در جنگ صفّین یکى از فرماندهان
سپاه امام على علیهالسلام و نیز یکى از شهود حَکَمیّت از طرف على علیهالسلام[5] بود. امام
على علیهالسلام هنگام عزل و نصب فرماندهان[6] با او مشورت مىکرد. وى از جمله
کسانى بود که هنگام تبعید ابوذر به ربذه در کنار على علیهالسلام حضور داشت و او
را بدرقه کرد.[7] همچنین طبق دستور امام بر ولید بن عقبه حد جارى کرد.[8]
او در مراسم تغسیل و تکفین امیرمومنان علیهالسلام که شبانه و بدون اطّلاع عموم
صورت گرفت نیز حاضر بود. [9]
بعد از شهادت امام على علیهالسلام نیز در کنار امام حسن علیهالسلام قرار گرفت. در
جریان حرکت سپاه امام به سوى لشکر معاویه از حریم خاندان امامت دفاع
کرد.[10] همچنین وى بارها عشق و علاقه و ایمان خود را به امام حسین علیهالسلام
ابراز نمود، از جمله وقتى معاویه دختر عبداللّه بن جعفر (ام کلثوم) را براى
پسرش یزید خواستگارى کرد او در جواب گفت: «مرا امیرى است که بى اذن
او کارى نکنم» و این گونه اختیار دخترش را به حسین بن على علیهالسلام
واگذار کرد.[11]
عبداللّه بن جعفر علیهالسلام از جمله کسانى بود که در اثبات ولایت امیرالمومنین
على علیهالسلام به حدیث غدیر تمسّک جست و نام خود را در زمره راویان حدیث
غدیر ثبت کرد.[12]
احتجاجها و مناظرههاى کوبنده و سخنان قاطع او در دفاع از ولایت نشان
از ایمان و اعتقاد کامل او به امامت و ولایت دارد. او در گفتن سخن حق، بى
پروا بود و بارها در حضور معاویه از حقّانیّت اهل بیت علیهمالسلام و نامشروع بودن
حکومت بنى امیه سخن مىگفت.[13] در تاریخ، سخنان و مناظرههاى او با
بنى امیه ثبت شده است. عملکرد مهم سیاسى او خوددارى از بیعت با یزید
بود. معاویه براى بیعت گرفتن از عبداللّه به او چنین نوشت:
مىدانى که من تو را بر دیگران مقدم داشتهام، ولى گزارشهایى از تو به من
رسید که آنها را خوش ندارم. اگر بیعت کنى مورد تقدیر و سپاس قرار مىگیرى،
ولى اگر خوددارى ورزى به اجبار بیعت خواهى کرد. عبداللّه در پاسخ نوشت:
نامه تو رسید و از مضمون آن آگاه شدم. نوشتهاى که مرا بر دیگران مقدم
مىدارى. اگر چنین کنى به بهره خود رسیدهاى و اگر خوددارى ورزى نسبت به
خود کوتاهى کردهاى. اما اینکه نوشتهاى مرا بر بیعت با یزید مجبور مىکنى ما
نیز تو و پدرت را بر اسلام مجبور کردیم و شما را بر خلاف میلتان وارد
اسلام کردیم.[14]
هنگامى که معاویه در سال 50 ق به منظور گرفتن بیعت براى یزید به
مدینه سفر کرد و با بزرگان قبایل، از جمله عبداللّه بن عبّاس، عبداللّه بن
جعفر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبیر به طور خصوصى دیدار کرد و آنها را
به بیعت با یزید دعوت کرد، عبداللّه بن جعفر با سخنان قاطع و کوبنده خود،
نقشههاى معاویه را نقش بر آب کرد و به بیعت با یزید پاسخ منفى داد و بر
حقانیّت اهل بیت علیهمالسلام و خاندان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بر ولایت و خلافت تأکید
کرد.[15] بنابراین مواضع سیاسى عبداللّه و مخالفتهاى او با بنى امیّه دلیل
روشنى بر اعتقاد راسخ او به مبارزه با امویان است.
از آنجا که او از خواص شیعیان ائمه علیهالسلام و از نزدیکترین افراد به خاندان
اهل بیت علیهمالسلام است، مطالعه زندگانى و عملکرد او اهمیّت خاصى دارد. در
این میان، عملکرد او درباره قیام عاشورا و تعامل وى با نهضت امام
حسین علیهالسلام با ابهاماتى روبه روست. در حقیقت، این پرسش که چرا عبداللّه بن
جعفر علیهالسلام در قیام عاشورا و کاروان امام حسین علیهالسلام حضور نداشت، پرسشى را
براى محققان ایجاد کرده است.
پژوهشگران درباره علل حضور نداشتن وى در کربلا و عدم همراهى او با
امام حسین علیهالسلام اظهار نظرهاى متفاوتى کردهاند. برخى کوشیدهاند بر اساس
شواهد تاریخى، عدم حضور او را به گونهاى توجیه کنند تا به اعتقاد و ایمان
و وفادارى عبداللّه بن جعفر علیهالسلام نسبت به امام حسین علیهالسلام و قیام کربلا
خدشهاى وارد نشود. از سوى دیگر برخى معتقدند که دیدگاه عبداللّه بن
جعفر علیهالسلام درباره قیام کربلا با دیدگاه امام حسین علیهالسلام متفاوت بوده، از این رو
امام را همراهى نکرده است. هر یک از این دو دیدگاه بر شواهد و قراین
تاریخى خاصى استوارند که در ادامه به آنها پرداخته مىشود.
الف) شواهد و قرایت تاریخى موافقت عبداللّه بن جعفر با قیام حسینى
1. همراه کردن همسر و فرزندان خویش به امام حسین علیهالسلام
آنچه مىتواند دیدگاه عبداللّه را نسبت به حرکت امام حسین علیهالسلامروشن
سازد، همراه ساختن خانوادهاش با کاروان حسینى است. چگونه ممکن
است فردى با حرکت و قیامى موافق نباشد و به آن اعتقاد نداشته باشد اما
بهترین عزیزان خود را به حضور و شرکت در آن تشویق و ترغیب نماید؟
بىشک اگر عبداللّه با قیام امام حسین علیهالسلام و مبارزه با بنى امیه مخالف بود،
هیچ گاه اجازه نمىداد، فرزندان عزیزش در این راه قربانى شوند، در حالى که
او همسر بزرگوارش زینب کبرا و دو فرزند عون و محمّد را همراه کاروان امام
حسین علیهالسلام فرستاد و آنها را سخاوت مندانه در راه امام خویش قربانى کرد.[16]
2. واکنش عبداللّه بن جعفر پس از شهادت امام حسین علیهالسلام
واکنش عبداللّه بن جعفر علیهالسلام پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین علیهالسلام و
فرزندانش عون و محمّد گویاى ایمان و اعتقاد او به قیام امام حسین علیهالسلام
است. مورّخان نوشتهاند که: پس از بازگشت بازماندگان امام حسین علیهالسلام به
مدینه یکى از غلامان عبداللّه بن جعفر علیهالسلام به نام ابوالسلاسل نزد او رفت و
شهادت پسرانش را به او تسلیت گفت. عبداللّه کلمه استرجاع بر زبان آورد.
غلام گفت: این مصیبتى است که از حسین بن على علیهالسلام به ما رسیده است!
عبداللّه بن جعفر علیهالسلام او را با نعلین خود راند و گفت: اى کثیف زاده![17] آیا به
حسین چنین چیزى را مىگویى؟ به خدا سوگند اگر نزدش مىبودم دوست
مىداشتم که تا کشته نشوم از او جدا نگردم. به خدا سوگند من آنها را
سخاوتمندانه در راه حسین دادهام و مصیبت آنها را بر من گران نیست، زیرا
آنان در راه برادرم و پسر عمویم به شهادت رسیدند و همراهش شکیبایى
ورزیدند. آن گاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: الحمدللّه به این که مصیبت
حسین بر من گران است اما اگر نتوانستم او را یارى دهم فرزندانم او را یارى
دادند. [18]
این سخنان جاى هیچ شک و ابهامى را درباره دیدگاه عبداللّه با قیام امام
حسین علیهالسلام باقى نمىگذارد و بیانگر اعتقاد والاى عبداللّه بن جعفر علیهالسلام به قیام
امام حسین علیهالسلام و آگاهى و معرفت او به نهضت حسینى و ارزش و فضیلت
خون شهیدان است. او علاقه خود را به شهادت در رکاب حسین علیهالسلام
شجاعانه بیان مىکند و هرگونه اتهام ترس و تردید را از خود دور مىکند.
3. نامه عبداللّه بن جعفر به امام حسین علیهالسلام
با توجّه به موارد پیش گفته، اصل اعتقاد عبداللّه بن جعفر علیهالسلام به قیام علیه
بنى امیّه به خوبى روشن است، با این حال، یکى از شواهدى که موجب
مبهم شدن این مسئله مىشود، نامه او به امام حسین علیهالسلام براى منصرف کردن
آن حضرت از رفتن به عراق است. ابتدا متن نامه عبداللّه بن جعفر و پاسخ
امام مرور و سپس بررسى مىشود.
نامه عبداللّه به امام حسین علیهالسلام چنین است:
بسماللّه الرحمن الرحیم. به حسین بن على از عبداللّه بن جعفر. اما بعد تو را
به خدا سوگند مىدهم که از مکه خارج نشوى. من از کارى که آهنگ آن را دارى
بر تو بیمناکم و ترس از آن دارم که خود و خاندانت در آن به هلاکت برسید. اگر
تو امروز هلاک شوى نور زمین خاموش خواهد شد، زیرا تو پرچم هدایت
یافتگان و امیرالمومنانى. در رفتن شتاب مکن زیرا من نیز به دنبال نامه
هستم. والسلام. [19]
پاسخ امام به نامه او چنین است:
اما بعد نامه ات به من رسید و آن را خواندم و منظورت را دریافتم. به آگاهى
تو مىرسانم که من جدّم رسول خدا را به خواب دیدم، او از کارى به من خبر
داد و من در پى آن مىروم، خواه به سودم باشد یا به زیانم. به خدا سوگند! اى
پسر عمو چنانچه من در لانه هر جنبندهاى از جنبندگان روى زمین باشم مرا
بیرون کشیده به قتل خواهند رساند. به خدا اى پسر عمو آنان ستم خواهند
کرد، همان گونه که یهود نسبت به روز شنبه ستم ورزیدند. والسلام.[20]
از نامه عبداللّه به امام حسین علیهالسلام چند مطلب استفاده مىشود:
1. اعتقاد او به مقام والاى امامت و شان و جایگاه با عظمت آن. عبارت
هایى نظیر «نور مبین»، «روح هدایت» و «امیرمومنان» گویاى این اعتقاداست.
2. دلبستگى و وفادارى او به امام حسین علیهالسلام، زیرا او هم از شهادت امام و
یاران و خاندانش دلنگران و مضطرب است: «ترس آن دارم که خود و
خاندانت در آن به هلاکت رسید» و هم از لحاظ اجتماعى و سیاسى نگران
وضعیّت جهان اسلام است؛ او آینده جهان اسلام را بعد از شهادت حسین
تاریک مىبیند: «ترس آن دارم که نور زمین خاموش شود، زیرا تو روح
هدایت و امیرمؤمنانى».
3. درخواست تغییر شیوه مبارزه از امام. نامه عبداللّه بن جعفر به امام رنگ
و بوى مشاوره و خیرخواهى و دلسوزى دارد. عبداللّه همچنانکه تلاش
مىکرد امامان قبل را با نظرهاى مشورتى خود یارى دهد اینجا نیز درصدد
است تا نظر خود را درباره شیوه قیام و حرکت امام حسین علیهالسلام به اطّلاع آن
حضرت برساند. او به خوبى از سرنوشت حرکت امام به عراق آگاه است و
نیک مىداند که این سفر پیامدى جز شهادت امام و یارانش در پى ندارد. او
نگران است که مبادا با شهادت امام شیرازه نظام از هم پاشیده شود و جامعه
اسلامى با فقدان امام و رهبرى الهى روبرو گردد. از این رو مىکوشد تا امام را
از سفر به کوفه منصرف سازد و حتى از طریق گفت و گو و میانجى گرى میان
امام حسین علیهالسلام و بنى امیه از وقوع حادثهاى دلخراش جلوگیرى کند.
4. معذور بودن عبداللّه در نپیوستن به امام
از آنچه گفته شد اصل اعتقاد عبداللّه به قیام کربلا و عشق و علاقه او براى
شهادت در راه امام حسین علیهالسلام ثابت شد، اما اینکه چرا عبداللّه بن جعفر علیهالسلام
خود را شخصا در قیام عاشورا حضور نداشت و امام را همراهى نکرد، تاریخ
دراین باره ساکت است و از متون اصیل تاریخى چیزى به دست نمىآید.
البته در برخى از آثار متأخّرین احتمالاتى به عنوان عذر عبداللّه بن جعفر در
نپیوستن او به امام بیان شده است که مهمترین آنها چنین است:
1. نابینا بودن وى، چنانکه گفته شده: «و کان تأخّره عن حضور الطف
ذهاب بصره؛[21] دلیل عدم حضورش در قیام عاشورا نابینا بودن او بود».
2. احتمال مأموریّت داشتن او از سوى امام در مدینه، مانند مأموریّت
حفظ جان بنى هاشم، زیرا با خروج امام و دیگر بزرگان بنى هاشم از مدینه
هر گونه توطئه و دسیسه براى نابودى بنى هاشم پیش بینى مىشد، از این
رو، شخصیتى همچون عبداللّه بن جعفر علیهالسلام مىتوانست از هر گونه خطرى که
بنى هاشم را تهدید مىکرد، جلوگیرى کند.[22]
3. کهولت سن، زیرا او در این هنگام حدود هفتاد سال داشت و طبعا
آمادگى لازم و توان جسمانى مناسب براى جهاد نداشت. [23]
البته موارد یاد شده بر اساس حدس و گمان است و شوادهد تاریخى آن
را تایید نمىکند، از جمله نابینایى عبداللّه بن جعفر که در منابع اصیل تاریخى
به آن اشارهاى نشده است، همین طور کهولت سن او نیز نمىتواند مانع
جدى به شمار آید، زیرا او در این هنگام حدود 71 ساله بوده مىتوانست با
امام هجرت کند، چنانکه طبق برخى نقلها چند سال پس از عاشورا نیز از
مدینه به دمشق مسافرت کرد. علاوه بر این، در سپاه امام افراد کهنسالى نظیر
حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، انس بن حارث و... حضور داشتهاند.
احتمال مأموریّت داشتن عبداللّه از سوى امام گرچه با شخصیّت و
جایگاه او سازگار است، اما هیچ شاهد و قرینه تاریخى بر آن دلالت نمىکند.
علاوه بر این، اگر ثابت شود که محمّد حنفیّه از طرف امام مأمور کنترل اوضاع
مدینه بوده، دیگر مأموریّت عبداللّه بن جعفر علیهالسلام چندان پذیرفته نیست. البته
درباره محمّد حنفیه نیز مسئله کنترل اوضاع مدینه مطرح نبوده، بلکه چون
امام، عدم تمایل او را براى همراهى تا مکّه احساس کرد، با ماندن او در
مدینه موافقت کرد تا اخبار مدینه را به امام برساند.
ب) شواهد و قراین تاریخى مخالفت عبداللّه بن جعفر با قیام حسینى
اما شواهدى که نشان مىدهد عبداللّه بن جعفر علیهالسلام به رغم ایمان و اعتقاد
به اصل مبارزه با بنى امیه، به شیوه قیام و حرکت امام به سوى عراق با تردید
مىنگریسته است، عبارت اند از:
امان خواهى از بنى امیه
جداى از نامهاى که عبداللّه بن جعفر به امام حسین علیهالسلام نوشت که شاید
بتوان آن را نوعى ایستادگى در برابر تصمیم امام نیز تفسیر کرد، امان خواهى
او از بنى امیه براى حفظ جان و مال و خاندان امام بسیار عجیب به
نظر مىرسد.
نامه نگارى او به امام و امان خواهى او از بنى امیّه، زمانى صورت گرفته
که امام همگان را از تصمیم قاطع خود بر خروج از مکّه به سمت عراق آگاه
ساخته بود. سخنان امام در مکه، نامهاى او به سران قبایل در کوفه و بصره،
دعوتنامههاى پى در پى اهل عراق از امام و نامه امام به محمّد حنفیه و
فراخوان بنىهاشم به همراهى و شرکت در قیام، همه و همه نشان مىدهد
که جامعه اسلامى از تصمیم امام آگاه بوده است. بنابراین، عبداللّه بن
جعفر علیهالسلامدر مقایسه با آغاز نهضت امام حسین علیهالسلام فعالیّت خود را دیر شروع
کرده است. به راستى چرا او در همان مدینه یا هنگام حضور امام در مکه
براى منصرف کردن امام از سفر به عراق اقدامى انجام نداد و نظرات
مشورتى خود را ارائه نکرد؟
ایستادگى عبداللّه در برابر تصمیم جدى امام قابل فهم نیست؛ آیا او
نسبت به آگاهى و علم و عصمت امام دچار تردید شده بود که این گونه به
جنب و جوش افتاده بود تا امام را از تصمیم و حرکت خود منصرف سازد؟ از
عبداللّه به عنوان شیعه نزدیک امام چنین امرى بعید به نظر مىرسد.
به هر حال، آنچه ملسم است آنکه عبداللّه بن جعفر علیهالسلام تلاشى جدى
براى امان خواهى از بنى امیه براى امام حسین علیهالسلام انجام داده است. طبرى
در این باره مىنویسد:
عبداللّه بن جعفر نزد عمرو بن سعید بن عاص رفت و ضمن گفت و گو با او
اظهار داشت: براى حسین نامهاى بنویس و برایش در آن نامه، امانى قرار بده و
به او وعده نیکى و جایزه بده و در نامهات به او اطمینان بده و از او بخواه که
بازگردد، شاید با این کار اطمینان پیدا کند و بازگردد.
عمرو بن سعید گفت: آنچه مىخواهى بنویس و نزد من بیاور تا آن را مهر
کنم. به دنبال آن عبداللّه بن جعفر نامه را نوشت و نزد عمرو بن سعید آمد و
گفت: نامه را مهر کن و همراه برادرت یحیى بن سعید بفرست، زیرا او مىتواند
به حسین اطمینان دهد و حسین نیز مىداند که این پیام تو جدّى است. او چنین
کرد. یحیى و عبداللّه بن جعفر به حسین رسیدند و آن گاه پس از خوانده شدن
نامه توسّط یحیى بازگشتند و گفتند: نامه را برایش خواندیم و کوشش بسیار به
خرج دادیم، عذرى که براى ما آورد این بود که گفت: من رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را در
خواب دیدم و در آن خواب، فرمان کارى را یافتهام که در پى انجام آن هستم،
خواه به سودم باشد یا به زیانم. ما گفتیم: آن خواب چیست؟ با هیچ کس در این
باره چیزى نگفتهام و نخواهم گفت تا آنکه پروردگارم را دیدار کنم.[24]
نامه عمرو بن سعید به حسین بن على علیهالسلام چنین بود:
از عمرو بن سعید به حسین بن على. اما بعد من از خداوند مىخواهم که تو
را از آنچه هلاکت مىگرداند باز دارد و به راه راست هدایت کند. شنیدهام که
آهنگ عراق دارى. پناه بر خدا از اینکه تفرقه ایجاد کنى. من بیم آن دارم که در
این راه به هلاکت برسى. من عبداللّه بن جعفر و یحیى بن سعید را نزد تو
مىفرستم. همراه آن دو نزد من بیا که در امان هستى و از عطاهاى ما برخوردار و
به تو نیکى خواهم کرد و با مسالمت در کنار من خواهى بود. من خداوند را بر
این وعدههایم گواه مىگیرم. والسّلام. [25]
امام نیز در پاسخ او چنین نوشت:
اما بعد کسى که به سوى خداوند بخواند و کار نیک کند و بگوید که من از
مسلمانانم، چنین کسى با خدا و رسول او سر ستیز و مخالفت برنداشته است.
تو مرا به امان و نیکى وعده دادهاى (بدان که) بهترین امانها امان خداوند
است. هر کسى در دنیا از خداوند نترسد در قیامت از او در امان نیست. از
خداوند در دنیا خواهان ترسى هستیم که در آخرت موجب امان ما گردد. اگر تو
از نوشتن این نامه قصد ارتباط و نیکى نسبت به مرا داشتهاى در دنیا و آخرت
پاداشى نیک خواهى یافت. والسلام.
از مطالعه و بررسى این نامه چند نکته به دست مىآید:
اولاً: این نامه، مضامینى جسارتآمیز و بى ادبانه نسبت به مقام امام دارد.
لحن و ادبیات نامه که عارى از ادب و احترام و معرفت به امام است، نشان
مىدهد که نویسنده نامه عبداللّه بن جعفر نیست، بلکه این نامه بازتاب
ادبیات تبلیغاتى اموى است، زیرا آنها خروج بر نظام ستمگر یزید را موجب
هلاکت و عامل تفرقه و کوشش براى از بین رفتن وحدت کلمه و جماعت
مسلمانان مىدانستند. این نامه با نامهاى که پیش از آن از عبداللّه بن جعفر
خطاب به امام یاد کردیم بسیار متفاوت است. در نامه پیشین، عبداللّه امام را
«روح هدایت، نور زمین و امیرمومنان» خطاب مىکند. در حالى که در این
نامه، امام عامل تفرقه معرّفى شده است و از خدا هدایت امام از گمراهى!
طلب شده است.
علاوه بر این، ابن اعثم نویسنده نامه را خود عمرو بن سعید مىداند و
یادآور مىشود که حاصل نامه نیز تنها یحیى بن سعید بوده و هیچ کس او را
همراهى نکرده است.[26] اگر نویسنده نامه و حامل نامه را طبق روایات طبرى
عبداللّه بن جعفر علیهالسلام بدانیم دیگر جاى هیچ دفاعى از او باقى نمىماند، اما ـ
همچنانکه گفتیم ـ محتوا و ادبیات نامه با اندیشهها و روحیات عبداللّه سازگار
نیست و ابن اعثم نیز او را کاتب و حامل نامى مىداند.
اما جداى از محتوا و ادبیات نامه، اصل تلاش آشتى جویانه عبداللّه بن
جعفر بسیار قابل تأمّل است، زیرا اگر بپذیریم که عبداللّه بن جعفر علیهالسلام همواره
بازوى مشورتى امامان به حساب مىآمده، نامه نخست او قابل توجیه است،
اما اقدام او به امان خواهى و تلاش او براى ایجاد آشتى میان امام حسین علیهالسلام
و بنى امیه گامى فراتر از مشاوره و خیرخواهى و نوعى تعیین تکلیف براى
امام و ایستادگى در برابر نظر امام است. بنابراین، یا باید ماجراى امان
خواهى او را از بنى امیه منکر شویم و آن را دروغ تاریخى بدانیم و یا در
بصیرت و درأیت سیاسى عبداللّه تردید کنیم. چگونه ممکن است که او از
عمرو بن سعید بن عاص، این اموى ظالم و سرکش، بخواهد تا جان و مال
امام حسین علیهالسلام را حفظ کند و به او وعدههاى مالى و جوایز بدهد تا امام
اطمینان کرده از راه خود برگردد. آیا مشکل امام و بنى امیه عدم تامین مال و
جان و دارایى امام بود؟ و آیا با وعدههاى مالى و دنیوى و جوایز به امام
امکان داشت ایشان را از رسالت الهى خود منصرف کرد؟ در شرایطى که امام
و شیعیان او به حفظ دین و برخورد با حکومت فاسد و فاجر یزید
مىاندیشیدند و امر به معروف و نهى از منکر و جهاد در راه خدا را وظیفه
خود مىدانستند دیگر مذاکره و مصالحه و گفت و گو با یزیدیان چه معنایى
مىتوانست داشته باشد؟ بى تردید سیّد الشهداء علیهالسلام میان مذاکره و مصالحه
با بنى امیّه و میان حفظ دین خدا و اصلاح جامعه و نجات امت اسلامى که
برابر با شهادت در راه خدا بود، یکى را باید بر مىگزید. پاسخ قاطع امام به
امان نامه عمرو بن سعید خط بطلانى بر هر گونه امان خواهى ذلیلانه از
مستکبران بود. چگونه امام مىتوانست ذلت امان مردى فاسق و فاجر و ظالم
و مستبد را بپذیرد و حال آنکه در منطق امام پذیرفتن امان بنى امیه به معناى
از دست دادن امان الهى بود: «بهترین امانها امان خداوند است»، «هر کس
در دنیا از خداوند نترسد در قیامت از او در امان نیست». امان در پایان نامه
خود نیز با تردید به این توطئه شوم و امان ذلت بار مىنگرد و مىفرماید: «اگر
تو از نوشتن این نامه قصد نیکى به من داشتى...» و با این عبارت، چهره
مزورانه بنى امیه را براى آیندگان بر ملا مىسازد.
روحیه صلح جویانه عبداللّه بن جعفر و روابط او با بنى امیه
برخى شواهد نشان مىدهد که عبداللّه بن جعفر علیهالسلام در قیاس با دیگران و
اصحاب امام روابط آزادترى با بنىامیّه داشته است. او به دلیل داشتن پایگاه
اجتماعى قوى، مورد احترام خلفاى وقت بود. نوشتهاند که معاویه براى او
سالیانه یک میلیون درهم مقررى تعیین کرد و هنگامى که یزید به خلافت
رسید میزان مقررى او را دو برابر کرد.[27] گاهى عطایاى معاویه به عبداللّه، به
حدى مىرسید که اعتراض امویان را در پى داشت. بنى امیه به معاویه
مىگفتند: براى ما که از نزدیکان تو هستیم صد هزار درهم اختصاص دادهاى
در حالى که براى عبداللّه چنین عطا مىکنى.[28] گرچه عبداللّه به دلیل
سخاوت و بخششهاى بى نظیر خود این اموال را غالبا در اختیار نیازمندان و
فقرا قرار مىداد و خود از آن بهره نمىبرد، اما بى تردید بذل و بخششهاى
معاویه با اهداف خاصى صورت مىگرفت. بر این اساس، درباره رابطه مالى
عبداللّه و معاویه با اهداف خاصى صورت مىگرفت. بر این اساس درباره
رابطه مالى عبداللّه و معاویه شاید بتوان گفت که یکى از اهداف معاویه بزرگ
جلوه دادن عبداللّه بن جعفر علیهالسلام با هدف تحقیر و کاستن از شان و جایگاه
فرزندان على علیهالسلام بوده است، چنانکه معاویه در برخى مناظرهها و گفت و
گوها به این مطلب اشاره کرده و به عبداللّه مىگوید:
اى عبداللّه چقدر حسن و حسین را بزرگ مىشمارى، در حالى که آنان بهتر
از تو نیستند، پدرشان نیز از پدر تو بهتر نیست و اگر فاطمه دختر پیامبر نبود
مىگفتیم: مادرت اسماء دختر عمیس نیز از او کمتر نیست. عبداللّه در پاسخ
گفت: به خدا درباره این دو و پدر و مادرشان بهتر از من است...[29]
به هر حال، تعامل او با بنى امیه و رفت و آمدهایش به دستگاه خلافت
بیانگر روحیه تساهل و تسامح سیاسى اوست و نشان مىدهد که او با
گذشت زمان، بیشتر به صلح و آرامش تمایل یافته تا نزاع و درگیرى. بر اساس
همین روش، او در واقعه حره نیز براى جلوگیرى از بروز جنگ، تلاش کرد و
در این باره با یزید صحبت کرد. یزید گفت:
سپاه من آهنگ جنگ با زبیر بن عوام را دارد که در مکه علیه ما قیام کرده،
اگر مردم مدینه اقرار به اطاعت کنند کارى به آنان نداریم.
عبداللّه به سران مدینه نامه نوشت و آنان را از درخواست یزید با خبر
ساخت، ولى آنان از اطاعت یزید سر باز زدند.[30]
همچنین بعدها ـ عبداللّه بن جعفر، عبیداللّه بن قیس رقیات[31] را که از
یاران مصعب بن زبیر بود و عبدالملک مروان حکم قتل او را صادر کرده بود،
پناه داد و براى او نزد عبدالملک شفاعت نمود.[32] موارد متعدّد دیگرى از
اقدامات صلح جویانه عبداللّه در منازعات اجتماعى و ساسى ثبت شده
است که نشان مىدهد عبداللّه بن جعفر علیهالسلام به رغم روحیه شجاعانه و حق
طلبانه، گاه به شیوههاى صلح جویانه تمایل داشته است.
نامههاى او به امام و تلاش او براى ایجاد صلح و آشتى میان امام
حسین علیهالسلام و بنى امیه نیز شاید حاکى از اعتقاد او به شیوههاى دیگر، غیر از
مبارزه و جنگ بوده است.
نتیجه
عبداللّه بن جعفر طیار علیهالسلام شخصیّت ممتاز و نام آشناى تاریخ اسلام،
سوابق درخشان در دفاع از امامان اهل بیت علیهمالسلام است. او در گفتار و رفتار،
ایمان و اعتقاد خود را به اهل بیت نشان داده است، به ویژه مواضع سیاسى
او در برابر بنى امیه که در مناظرههاى او با معاویه جلوه کرده، حاکى از اعتقاد
و وفادارى او به مکتب اهل بیت علیهمالسلام و مخالفت با حاکمیّت بنى امیه است.
البته او نیز در زمره شخصیّتهایى است که توفیق حضور در کربلا و قیام
عاشورا را نداشته و تاریخ عذر وى را در نپیوستن به کاروان امام، روشن
نساخته است. گرچه همسر و فرزندانش سهم بسزایى در یارى کردن به
حسین علیهالسلام داشتهاند و عبداللّه نیز پس از حادثه عاشورا با اظهار تأسّف و تألّم
شدید از خبر شهادت امام، آرزو کرد که اى کاش او نیز در رکاب امام به
شهادت رسیده بود و از اینکه فرزندانش جاى خالى او را در کربلا پر کردهاند
و خود را در راه حسین فدا کردهاند ابراز خشنودى مىکرد، با این همه
نمىتوان نامههاى او به امام درباره بازگرداندن حضرت از حرکت به سوى
عراق انکار کرد. او تلاش بسیارى کرد تا امام را از تصمیم جدى خود و قیام بر
ضد یزید منصرف سازد، تا آنجایى که به رایزنى با بنى امیه پرداخت و از
آنها خواست تا از طریق دیپلماسى و مکاتبه با امان و امام دادن و وعدههاى
مالى دادن به امام، امام را از حرکت به سمت عراق منصرف سازند. اقدامات
صلح جویانه عبداللّه نشان مىدهد که از پیامد حرکت امام هراسناک بود و به
شیوهاى غیر از مبارزه و قیام مىاندیشید.
در میان خواص شیعه و بزرگان بنى هاشم شخصیّتهایى بودند که از
درک و تحلیل درست حرکت امام در آن موقعیّت زمانى عاجز بودند و قیام
الهى امام را با محاسبات معمول خود ارزیابى مىکردند و آن را محکوم به
شکست مىپنداشتند. البته امام هیچ یک از شیعیان و نزدیکان خود را
مجبور به شرکت در این قیام نکرد و تنها کسانى امام را همراهى کردند که
بصیرت کافى و ایمان و اخلاص بالا و روح ولایت پذیرى داشتند.[33]
[1].المشجرالکشاف لتحقیق اصول السادة الأشراف 2: 335-338، الشجرة المبارکه فى
انساب الطالبیّه: 220، التدوین فى اخبار قزوین 3: 181، ضیافة الاخوان و هدیة الخلان: 230-231، منتقلة الطالبیّه: 354.
[2].الاستیعاب فى معرفة الاصحاب 3: 17، الاصابة فى تمییز الصحابة 4: 36.
[3].الاستیعاب فى معرفة الاصحاب 3: 17.
[4].انساب الاشراف 2: 298، الاصابة فى تمییز الصحابه 4: 36-37.
[5].الفتوح 3: 24، وقعة صفین: 373.
[6].وقعة صفوین: 530.
[7].الفتوح 2: 376، اختیار معرفة الرجال 1: 102.
[8].الفتوح 2: 382.
[9].الکامل فى التاریخ 2: 436.
[10].همان 2: 445.
[11].انساب الاشراف 2: 67.
[12].الاحتجاج 2: 3، الغدیر 1: 199.
[13].شرح نهج البلاغه 6: 181-180.
[14].الامامة و السیاسة 1: 201 و 155، الغدیر 10: 241.
[15].الامامة و السیاسة 1: 149-195.
[16].الارشاد 2: 68، مقتل الحسین علیهالسلام: 70-69، البدایة و النهایة 8: 180-181، اما این مطلب
مشهور که حضرت زینب هنگام ازدواج با عبداللّه شرط کرده بود که همراه برادر به کربلا برود در منابع معتبر تاریخى و حدیثى وجود ندارد.
[17].متن اصلى چنین است: «یا ابن الخناء». و معناى لغوى لخناء، زن بدبو مىباشد.
[18].الارشاد 2: 124، الکامل فى التاریخ 2: 579، تاریخ الامم و الملوک 4: 357.
[19].تاریخ الامم و الملوک 4: 291، «فلاتعجل بالسیر فانّى فى اثر الکتاب».
[20].همان 4: 292، الفتوح 5: 67.
[21].عمدة الطالب: 37، پاورقى محمّد حسن آل طالقانى.
[22].حضائض الزینبه: 194.
[23].تحقیقى در نهضت عاشورا: 34.
[24].تاریخ الامم و الملوک 4: 291-292، الارشاد 2: 69.
[25].تاریخ طبرى 4: 292.
[26].الفتوح 5: 67-68.
[27].انساب الاشراف 2: 300، الاصابه 4: 39.
[28].همان 2: 309.
[29].الاحتجاج 2: 3، الغدیر 1: 199، بحارالانوار 33: 265.
[30].تاریخ طبرى 5: 146.
[31].عبیداللّه بن قیس رقیات از شاعران معروف عصر اموى است. وى ساکن مدینه بود و سپس به رقه مهاجرت کرد. در رکاب مصعب بن زبیر با عبدالملک مروان جنگید، ولى پس از مرگ و شکست زبیریان به کوفه رفت و یک سال در آنجا ماند. او تصمیم داشت به شام نزد عبدالملک رود و به او اعلام وفادارى کند در حالى که عبدالملک قصد جان او را داشت. اما با وساطت عبداللّه بن جعفر و در پناه او توانست به شام وارد شود و تا آخر عمر خود در شام ماند الاعلام 4: 206.
[32].انساب الاشراف 3: 315.
[33].تاریخ در آئینه پژوهش، مقاله عبداللّه بن جعفر و قیام کربلا، نوشته عبدالرضا عرب ابو زید
آبادى، سال ششم، شماره اوّل، بهار 1388، ص 150-163.
- ۱۱۶۸
- ادامه مطلب