- يكشنبه ۳۰ شهریور ۹۳
درباره مذهب مردم طبرستان تا پیش از دوره ساسانیان، اطلاع دقیقى در دست نیست. به نظر مى رسد که از اواخر دوره اشکانیان آئین زردشتى در تمامى نواحى طبرستان رواج داشته است. قدیمى ترین سند مکتوبى که مى توان گرایش هاى دینى مردم طبرستان را از آن دریافت، نامه تنسر است. بنا بر مضمون این نامه میان پدر گشنسب، شاه طبرستان و تنسر هیربد هیربدان اردشیر بابکان، روابطى بر پایه دوستى و مودت برقرار بوده است. تنسر نزد او منزلت و قدرى بزرگ داشته و گشنسب نیز به نوبه خود، تنسر را تعظیم و تکریم بسیارى مى نموده، نظر وى را ارج مى گذاشت.([1])
ذکر این نکته بایسته است که خاندان گشنسف از پیشینه تاریخى طولانى برخوردار بودند. آن ها از زمان اسکندر در بخش هایى از طبرستان فرمانروایى داشتند،([2]) و به مرور ایّام قلمرو خویش را در منطقه گسترش دادند، که گشنسب شاه به هنگام ظهور اردشیر قلمرو وسیعى را در اختیار داشت.([3]) بر این پایه مى توان گفت که بیشتر مردم این خطه، در پایان عمر اشکانیان به مصداق «الناس على دین ملوکهم»، به آئینى اعتقاد مىورزیدند که گشنسب و پیشینیان وى بر آن بودند.
به روزگار ساسانیان مذهب رسمى ایران، مذهب زردشت بود، آن عده از مردمى که احتمالا در نواحى مرتفع سکونت داشته و هنور در مقابل آئین زردشت مقاومت مى کردند، در نزد زردشتیان «دیو» خوانده مى شدند.([4]) در اواخر دوره ساسانیان این آئین نفوذ بیشترى در منطقه پیدا کرد و حتى پایبندى ایشان به این مذهب به گونه اى شد که وقتى «باو» مؤسس باوندیان، در مقابل حمله اعراب به طبرستان پناه برد، سر بتراشید و به آتشکده کوسان مجاور شد»،([5]) مردم منطقه نیز به گرد وى اجتماع کرده و او را به حکومت نشاندند.
با وجودى که در اواخر دوره ساسانیان و اوایل دوره اسلامى بیشتر مناطق ایران دچار تحولات مذهبى شد، در طبرستان به سبب ویژگى هاى طبیعى از جمله کوه هاى صعب العبور، رودهاى متعدد، جنگل ها و باتلاق هاى بسیار، از این تحولات اثرى یافت نمى شد.
باید گفت که این منطقه تحت تأثیر پناهندگان سیاسى و مذهبى ساسانیان، بیشتر به آن چه که داشت و معتقد بود، تعصّب مىورزید و در برابر هجوم نظامى، سیاسى و فرهنگى دستگاه خلافت مقاومت مى کرد.
بدین سبب در منابع دوره اسلامى شواهد فراوانى درباره گبرى (زردشتى) بودن مردم این منطقه در قرون اولیه اسلامى وجود دارد و حتى گزارش هایى درباره باقى ماندن بر اعتقادات گذشته در میان مردم گیل و دیلم تا آغاز قرن چهارم هجرى یافت مى شود.([6])
تا زمانى که خلفا هنوز نتوانسته بودند به این منطقه راه یابند، روند پذیرش اسلام در این منطقه به خلاف دیگر مناطق ایران، بسیار به کندى صورت مى پذیرفت. از سال 144 هجرى که عمال خلفاى عباسى به بخش هایى از این منطقه راه یافتند، مبلغانى از فرقه هاى مختلف اهل تسنّن به تبلیغ مذهب خویش مشغول شدند و پیروانى از مذهب هاى گوناگون در طبرستان به وجود آمد.([7]) به نظر مى رسد که این روند در زمان تسلط طاهریان بر منطقه شتاب بیشترى گرفت و تعداد مسلمانان در شهرهاى مهمى چون آمل و سارى نسبت به نقاط دیگر افزون تر شد. ولى به هر صورت تعداد مسلمانان تا نیمه قرن سوم هجرى بسیار اندک بود. مناطق کوهستانى نظیر دیلمان، از این روند کمتر تأثیر پذیرفتند.([8]) علت آن را مى توان عدم سلطه کامل عمال خلفا بر این مناطق دانست.([9])
[1]. نامه تنسر: 48.
[2]. مازندران و استرآباد: 202.
[3]. نامه تنسر: 49، تنسر گشنسف را پادشاه طبرستان و پذشخوارگر گیلان و دیلمان و مازندران دانسته است.
[4]. پور داود معتقد است که «دیوهاى مازندران گروهى از مردمان آن مرز و بوم بودند که دیرتر به دین زردشتى گرویدند. «ابراهیم پورداود، یشت ها 1: 12، دیو در آئین مزدیسنا به مردم بدمنش هم اطلاق مى شود. دانشنامه مزدیسنا: 274.
[5]. تاریخ طبرستان: 155.
[6]. مروج الذهب و معادن الجوهر 4: 217; حدائق الوریه فى مناقب ائمه زیدیه (اخبار ائمه زیدیه): 214; علویان طبرستان: 7 ـ 6.
[7]. احسن التقاسیم فى معرفه الاقالیم: 169.
[8]. المسالک و الممالک: 169.
[9]. مواردى مشاهده شده است که مردم دیلم (احتمالا بعضى از قبایل ایشان)، پس از پذیرش اسلام پیمان شکنى کرده و به آئین آبا و اجدادى خویش بازگشتند. ر.ک: کتاب الخراج: 181.
- ۱۲۳۲
- ادامه مطلب