- يكشنبه ۳۰ شهریور ۹۳
ابوالحسین احمد و برادرش ابوطالب یحیى نواده امام حسن مجتبى(علیه السلام)، معروف به برادران هارونى هستند. ابوالحسین فرزند بزرگتر، ملقّب به، السیّد مؤیّد بالله که از پیشوایان زیدیّه بود و در دیلم ظهور کرد. گویند: «از سادات آل رسول علیه الصّلاة و السّلام هیچ آفریده اى خروج نکرد که مانند این دو برادر شرایط امامت را جامعتر باشند».([2]) سیّد ابوالحسین با مردم دیلم و گیل که دعوت او را اجابت کرده بودند طریقى پیش گرفت که به اعجاز شباهت داشت.([3])
در تاریخ طبرستان قریب هشت صفحه از 98 تا 105 به شرح حال و اشعار این دو برادر اختصاص یافته است.([4]) کیا ابوالحسین مؤیّد بالله هارونى در سال 350 هـ .ق در یکى از قراء آمل ولادت یافت.([5])
مادر او اُمّ الحسن دختر على بن عبدالله بن حسن عقیقى بوده است. وى یکى از ائمّه و دانشمندان بزرگ مذهب زیدیّه بود.
علّامه مهدوى لاهیجى در شرح حال او مى نویسد:
«در نزد اساتید متعدّد عصر خویش تحصیل علوم و فنون متعدّد نموده و علم کلام را نزد (دایى خود) سیّد ابوالعبّاس احمدبن ابراهیم بن حسن بن ابراهیم بن محمّد بن سلیمان بن داود بن حسن بن امام حسن(علیه السلام) آموخت و بر طریقه ى اهل بغداد فقه زیدیّه و حنفیّه را قرائت کرد. نزد ابوالحسن على بن اسماعیل بن ادریس روایت حدیث نقل مى نمود، او هم روایت از ناصرالحق مى کرد و همچنین تحصیل علوم در نزد شیخ المرشد ابوعبدالله بصرى کرد و علماى دیگر عصر خویش را ملاقات و از آنان اقتباس نمود. مجملا او بحرى در علوم بوده است و هیچ فنّى باقى نماند که او به قصواى آن نرسیده باشد و درک نهایت آن نکرده باشد و او عارف به فقه و نحو بود که متمّکن از تصرّف در آنها نظماً و نثراً بوده و عالم در علم عروض و قوافى و نقد الشعر هم بوده و در فقه مردى بارع و شخصى متقدّم و مناظر بود و در علم کلام و اصول فقه ید طولایى داشته و از این جهت او جلیس صاحب بن عباد بود مادامى که در رى اقامت داشت و در زمان غیبت او، صاحب تمنّاى حضور او مى کرد.»([6])
على اصغر یوسفى نیا به استناد کتاب سادات متقدّمه مى نویسد:
«مؤیّد بالله چند بار در گیلان و دیلمان خروج نمود.([7]) اولین بار در سال 380 هـ .ق به روزگار وزارت صاحب بن عباد وزیر دانشمند خاندان بویه در قریه حومه از بلاد گیلان اظهار دعوت کرد. پس از ورود به روستاى کدکاهان، هوى الدیلمى که از روسا و متنفذین بود هفتصد نفر را به بیعت او رساند، سپس وارد هوسم (رودسر کنونى) شد. در روستاى کساکجان ([8]) جنگى بین او وشوذیل دیلمى حاکم آن نقاط در گرفت که به شکست شوذیل و تفرقه سپاهش انجامید. اما در جنگ بعدى مؤیّد بالله شکست خورد و دستگیر گردید. مردم گیلان به سبب احترام و اعتقاد قلبى به سیّد علوى به وسیله وانگین تجنى از رؤساى گیلان رهائیش را خواستار شدند. شوذیل پس از گرفتن بیست هزار درهم از وانگین تجنى و سه هزار درهم از موید بالله او را آزاد ساخت. سیّد کیا ابوالحسین پس از ناکامى در پیشبرد اهداف سیاسى و تحصیل لوازم حکمرانى به رى رفت و مدّتى مدید در آنجا مصاحب و جلیس صاحب بن عباد بود. اما مستدعیات مکرّر گیلانیان او را بر کار خروج دوباره راغب ساخت. لذا از رى به آمل و سپس به روستاى برفجان (سیاهکل امروزى) رسید و به کمک مرم گیل دوباره بر هوسم و مضافات ملکى آن مسلّط گردید و مدّت چندین سال در آنجا تا انتهاى خاک گیلان در راستاى شرق آن (منطقه کلارستاق) حکومت کرد ولى به سبب اختلاف و دو دستگى دیلمیان زیر فرمانش و مزاحمت سایر سادات که سروریش را بر منطقه نمى تافتند. ناچار به سوى رى رفت و در آنجا منزوى شد. اقامت چندین ساله سیّد در رى را مجدّداً خواست هاى مردم گیلان شرقى و دیلمان ناتمام گذاشت.
این بار اسپهبد کلاردشت وکیا ابوالفضل ناصر علوى حاکم هوسم و خسرو شاه سلطان رستمدار (کجور کنونى) با او متّحد شدند و براى تسخیر آمل پایگاه گذشته بزرگان علوى به حرکت درآمدند. اما در آنجا از عامل قابوس بن وشمگیر شکست خوردند و سردار مشهور شجاع دیلمى به نام اسکا، در این تهاجم کشته شد و لشگر از پیرامون سیّد پراکندند و اموالش به غارت رفت. سى نفر از یاران نزدیک سیّد کیا ابوالحسین به خدمت قابوس بن وشمگیر به گرگان فرستاده شدند و در آنجا به فرمان وى کشته شدند (400 هجرى)
مؤیّد بالله با عدّه اى اندک از بازماندگان سپاه بزرگش بدون سلاح و تجهیزات جنگى کافى وارد خاک کجور گردید. اما خسرو شاه رستمدارى که تا آن زمان در حلقه متحدّین وى بود براى یکسره کردن کار علوى آنان را در محاصره گرفت. نفرات قلیل و بدون اسلحه مؤیّد بالله را خطر نابودى تهدید مى کرد، سیّد که از عهد شکنى سلطان رستمدار سخت در خشم بود ناگزیر از کجوریان تقاضاى صلح نمود. خسرو شاه شرط صلح را تسلیم قلعه داوفویه (دارفو) درخاک دیلم و گروئى فرزند مؤیّد بالله به نام ابوالقاسم قرار داد. میرابوالقاسم به گرو کجورى ها درآمد و آنان برخلاف شروط مصالحه، وى را زندانى نمودند. زمانى که کوتوال قلعه ى دارفویه از تسلیم دژ خوددارى کرد. مؤیّد بالله در برابر فرستادگان کجورى خسرو شاه و ابوجعفر صاحب که از ناحیه برار بیرون بشم([9]) ـ از آبادیهاى بخش کلاردشت کنونى ـ با لشگر فراوان به قصد اجراى مفاد صلح آمده بودند در خطر دستگیرى قرار گرفت. اما ظهور ناگهانى ابوسعید نیشابورى با نیروئى که به کمک سیّد کیاابو الحسین آمده بود او را از آن مهلکه رهائى بخشید.»([10])
مقام و مرتبه ى علمى و مذهبى سیّد کیا ابوالحسین بیش از شخصیّت و هویّت سیاسى او مورد توجّه است که در اینجا به نقل اقوال علماى بزرگ انساب خواهیم پرداخت.
ابوالحسن عمرى نسّابه، متوفّاى قرن پنجم هجرى از او به عنوان الشریف السیّد الفقیه العدل ابوالحسین احمد هارونى یاد مى کند.([11])
عبیدلى نسّابه، متوفّاى 435 هـ .ق مى نویسد: «مؤیّد بالله ابوالحسین احمد، در دیلم با او بیعت کردند، داراى علم زیاد و تألیفاتى در فقه و کلام بود.»([12])
امام فخر رازى، متوفّاى 606 هـ .ق از او به عنوان «العالم الفقیه الملقّب به المؤیّد بالله الهارونى» یاد نموده مى نویسد: «وى داراى تصانیف زیادى است، در دیلمان با او بیعت کردند، در شهر رى بر باطنیه خروج کرد. سپس در گیلان دعوى امامت زیدیّه داشت. پس از کشتن و پراکندن مخالفان، مورد استقبال و احترام مردم قرار گرفت، تا اینکه در سال 411 هـ .ق وفات یافت.»([13])
ابوطالب مروزى ازورقانى، متوفّاى بعد از سال 614 هـ .ق نیز پس از اشاره به امامت بر اهل زیدیّه و سکونت او در طبرستان مى نویسد: «صاحب التصانیف فى کل فن، او صاحب تألیفات زیاد در هر فنى است نسلش در دیلم سکنى گزیده اند.»([14])
ابن عنبه، از علماى بزرگ انساب قرن نهم، ضمن موافقت قول بیهقى که او را از ائمّه بزرگ زیدیّه([15]) دانسته مى نویسد. «او داراى علم سرشارى بود و در اکثر علوم تألیفاتى داشته که من جمله آنها کلام فقه است. در دیلم با او بیعت کردند و ملقب به مؤیّد بالله شد.»([16])
سیّد جعفر اعرجى، متوفّاى 1332 هـ .ق مى نویسد: «او یکى از بزرگترین امامان زیدیه در طبرستان بود. وى سیّدى جلیل القدر، فقیه، زاهد و بسیار پرهیزگار بود. در سال 411 هـ .ق در طبرستان وفات یافت و در مقابر ائمّه دفن شد.»([17])
امام منصور بالله عبدالله بن حمزه در کتاب الشافى درباره این سیّد جلیل القدر مى نویسد:
«وى در سال 380 هـ .ق در گیلان قیام نمود. در عصر وى کسى در زهد، علم، سخاوت، شجاعت، ورع و علم برتر نبوده و در تمام علوم دانش وى به نهایت رسیده بود و یگانه عصر خویش به شمار مى آمد.»([18])
ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان در این باره مى نویسد:
«مى گویند اوّل در بغداد تحصیل علم از سیّد ابوالعبّاس کرد. بعد از آن به قاضى القضاة عبدالجبّار همدانى در رى پیوست و در مجلس او تخرّج افتاد و به نهایت رسید. چنین آورده اند که شبى بعد از خفتن خلایق به درگاه قاضى آمد، او خفته بود، بیدار کردند، گفتند: سیّد ابوالحسین بردر است،
فرمود: که درون آوردند مسئله از قاضى بحث کرد. قاضى گفت: همین مهم را آمدى گفت: آرى اندیشه کردم امشب وفات برسد و در دین شاک بوده باشم و به شبهت.»([19])
مهاجرت دوباره سیّد کیا ابوالحسین به شهر رى براى او توفیق اجبارى بود که در آن شهر بزرگ که مرکز حکومت آل بویه و جایگاه صدارت صاحب بن عباد وزیر دانشمند طالقانى الاصل بویهیان و مقر تدریس و افاده قاضى عبد الجبّار بود به تکمیل تحصیلات خود بپردازد. رابینو در کتاب دودمان علوى طبرستان نوشته است.
«سیّد ابوالحسین المؤیّد بالله شرحى که در باب فضیلت حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام)نوشته آنقدر فصیح و متقن است که آن را معجزه شمردند.»([20])
ابن اسفندیار مى گوید:
«فصلى است قابوس شمس المعالى را در تفصیل عمر و ابوبکر و عثمان بر امیرالمومنین على(علیه السلام) دارد. بلاغت و فصاحت در آن رسالت داده چنانکه شیوه ترسّل قابوس بود.([21]) این سیّد جواب آن فصل و رسالت را به طریقى پیش گرفت و به هیچ قواطع چنان به آخر رسانید که اگر گویند معجزه است بعید نبود.»([22])
ابن اسفندیار همچنین درباره تألیفات وى چنین مى نویسد:
«از تألیفات اوست کتابهاى التجرید، کتاب الشرح، کتاب البلغة، کتاب النصرة، کتاب الافادة، او مى افزاید این جمله آن است که ائمّه بر دست دارند و متعلمّان را نیز به تعلّم این کتابها امروز (یعنى اوائل قرن هفتم) نیز رغبتى هر چند صادق تر است و دیگر کتب که متداول نیست ننوشتم. و دیوان اشعار او مجلّدى ضخیم برآید.»([23]) آنگاه چند بیت اشعار او را به متن عربى آورده است.
در کتاب التحف شرح الزلف برخى از کتابهاى وى اشاره شده که عبارتند از:
«اثبات نبوة النبّى(صلى الله علیه وآله). کتاب النبوعات و اللواب فى علم الکلام، کتاب البلغة، کتاب الإفادة، کتاب الهوسمیات، کتاب الزیادات، کتاب التفریعات فى الفقه، کتاب التبصرة، الأمالى الصغرى، التجرید و شرحه اربعة مجلدت، و سیاسة المریدین.»([24])
همانگونه که پیشتر گفتیم، مقام و مرتبه علمى و ادبى سیّد کیا ابوالحسین مؤیّد بالله نزد مورّخان، از زعامت سیاسى او بیشتر اهمیّت داشته است. او پس از آخرین جنگ پیروزمندانه اش در سرزمین کلار و برقرارى معاهده با حکّام زیارى طبرستان، که شاید از آن پس به مؤیّد بالله ملقّب گردید، در دهکده لنگا اقامت کرد و به تعلیم و تدریس علوم متداول زمان خود پرداخت. ذکر فهرست طولانى نامهاى شاگردان مؤیّد بالله در کتاب سادات متقدمّه گیلان، نشان از آن دارد که لنگا مرکز گرد هم آئى شیفتگان علم و کانون سیاسى و مذهبى آن دوران شده بود و شمار بسیارى از طلّاب علوم از نقاط مختلف گیلان و مازندران به آنجا مى آمدند و از محضر آن دانشمند استفاده مى کردند. آشکار است که ساکنین لنگا نیز از این چشمه علم و معرفت بهره مى بردند از جمله شاگردان حلقه درس سیّد، فقیه فاضل حسن بن على بن حسن دیلمى لنگائى را نام برده اند.([25]) سیّد کیا ابوالحسین سرانجام پس از یک زندگى پر مشقت و پربار در روز یک شنبه، عرفه (نهم ذى الحجّه) سال 411 هـ .ق در لنگا به درود حیات گفت و روز دوشنبه عید اصخى (دهم ذى الحجّه) او رابه خاک سپردند.([26]) وى به قول عاصمى بالغ بر 79 سال داشت و قیام او را در زمان خلافت قادر بالله عبّاسى و به سال 380 هـ .ق مى داند.([27])
تربت او روزگاران دراز باقى بود و مردم آن نواحى و سایر دیالم که جمله بر مذهب وى گرویده بودند آن مشهد را مبارک مى داشتند. ابن اسنفدیار اوائل قرن هفتم مى نویسد: «هنوز تربت او ظاهر است و مشهد برقرار، مردم آن نواحى جمله بر مذهب او و کیکاوس استندار([28]) و اسلاف او و سایر دیالم همچنین..»([29])
هم اکنون آرامگاه این سیّد جلیل القدر در حدود چهار کیلومترى جنوب شرقى شهر عبّاس آباد در کنار قریه اى که به همین مناسبت «مشهدى سرا» نام دارد برقرار است و در حریم بقعه او قبرستان عمومى منطقه مى باشد که بسیارى از پیکرهاى پاک شهداى جنگ تحمیلى آن حومه را به خاک سپرده اند. این مکان «زیارت ور» نیز معروف است.
یوسفى نیا مى نویسد: پس از وفات سیّد، بقعه اش تا ششصد سال مورد احترام مردم لنگا و زیدى مذهبان اطراف بود. با رسمیّت یافتن شیعه جعفرى از زمان صفویّه و دست کشیدن تنکابنى ها از مذهب زیدیّه، بقعه مؤیّد بالله متروک گردید. پس از فروکش کردن موج تعصّبات شدید، احترامات سابق که در سالهاى متعدّد به این بقعه حالت سنّت گرفته بود، مجدّداً بازگشت. متأسّفانه ساختمان قدیمى و پوشیده از سفال بقعه که عالى ترین نوع کنده کارى درها و ستونها و آویزه هاى سقف آن به کار رفته بود و از دیدگاه میراث فرهنگى ارزش فراوان داشت. حوالى سال 1345 هـ .ق بر اثر سرایت آتش شمع، دچار حریق شد و کاملا نابود گردید. ساختمان جدید که به جاى آن بنا شد. هیچ نشانه اى از آن شکوه و عظمت گذشته را ندارد.([30])
از ابوالحسین احمد فرزندى به نام قاسم باقى ماند، رابینو در رساله دودمان علوى مازندران صفحه 145 مى نویسد: ابوالقاسم در «جزما» از ییلاقات دو هزار، مدفون است.([31]) وى همچنین مى گوید: وقتیکه حکومت از دست خاندان المؤیّد بالله گرفته شد، اعقاب او در شرایه کلاته اقامت گزیدند و در آنجا آنقدر ماندند تا سیّد رکابزن جدّ کیاها سربشورش برداشت و تنکابن و قسمتى از دیلمان به انضمام شیر رود و دو هزار را گرفت.([32])
ظاهراً مطلب فوق را رابینو از میر ظهیر الدّین مرعشى اخذ نموده است که در شرح حال سیّد رکابزن کیا حاکم تنکابن در نیمه دوّم قرن هشتم هجرى مى نویسد: «و این سیّد رکابزن کیا از تیره هدایت پناه عرفان دستگاه امامت قباب، عدالت انتساب، کیا ابوالحسین، المشهور به مؤیّد بالله قدسّ سرّه که مردم آن ولایت (تنکابن) و بعضى از رستمدار و کوهستان آن دیار مذهب او دارند و او زیدى مذهب بوده است، بود. بعد از مدّت چند سال و انقلابات روزگار و دوران ناپایدار ریاست و ایالت از ایشان مسلوب شد و فرزندان سیّد هدایت شعار به قریه اى که از قراى تنکابن مشهور است به شرابه کلایه توطّن داشتند (شاید در عصر میر ظیهرالدّین) و از میان ایشان جدّ سیّد رکابزن کیا را توفیق الهى رفیق گشته باز خروج کرده بود و مملکت تنکابن و بعضى از دیلمستان مثل شیر و دو هزار را به تصرّف ایالت خود در آورد و به حکومت و سلطنت مشغول مى بود تا از تقدیر عزیز حکیم به حکم «توتى الملک من تشاء» در سنه 769 هـ .ق صورت مذکور سمت صدور یافت و فرزندش که انقطاع ایالت و حکومت بدو واقع گشت به ریاست بنشست.»([33])
مؤلف کتاب بزرگان تنکابن درباره وى مى نویسید
«از سادات حسنى و از حکام معروف تنکابن و از علماء و دانشمندان زیدیّه بوده، قبرش در لنگا معروف و مشهور است.
در کتاب سادات متقدّمه شرح حالش را به تفصیل ذکر نموده و او را از علماء امامیّه دانسته و وفاتش را در روز عرفه سال 411 هـ .ق نوشته است.([34])
رابینو در کتاب مازندران و استرآباد مى نویسد:
«سیّد ابوالحسین المؤیّد بالله که در دیلم به تبلیغات دینى مى پرداخته
آنجا را تصرّف و مقرّ خود ساخته بود و در سال 421 هـ .ق وفات یافت
و او را در خانه خود در لنگا به خاک سپردند، قبرش تا قرن دهم هجرى زیارتگاه بود».([35])
[1]. ابوالحسین احمد بن حسین بن هارون بن حسین بن محمّد بن هارون بن محمّد البطحانى بن قاسم بن حسن بن زید بن امام الحسن(علیه السلام).
[2]. تاریخ طبرستان: 112.
[3]. علویان طبرستان: 112.
[4]. شرح حال او را به تفصیل در کتاب قیام برادران هارونى نگاشته ایم به آنجا رجوع شود.
[5]. ابن اسفندیار تاریخ، ولادت ابوطالب یحیى را در سال 340 هـ .ق ثبت کرده و توضیح داده که او ده سال از برادرش سیّد مؤیّد بالله بزرگتر بود. بنابراین سال تولّد سیّد مؤیّد بالله 350 هجرى مى شود.
[6]. سادات متقدمه گیلان: 567.
[7]. در گذشته علاوه بر شرق گیلان کنونى منطقه تنکابن نیز تا سرحد کلارستاق داخل در محدوده دیلمان شمرده مى شد.
[8]. کساکجان شناخته نشد گمان مى رود گیلاکجان درست باشد.
[9]. کلاردشت به واسطه ى گردنه اى از سایر روستاهاى شرق جدا مى شود که آن روستاها را بیرون بشم مى گویند.
[10]. اخبار ائمه زیدیه: 176.
[11]. المجدى: 24.
[12]. تهذیب الانساب: 120.
[13]. الشجره المبارکه: 65.
[14]. الفخرى: 142.
[15]. لباب الانساب 2: 563
[16]. عمده الطالب: 93
[17]. مناهل الضرب: 101
[18]. الشافى: 319 ـ 320، التحف شرح الزلف: 211.
[19]. تاریخ طبرستان: 99.
[20]. نقل از علویان طبرستان: 185، تاریخ اسلام در نواحى شمالى ایران: 144.
[21]. قابوس بن وشمگیر در فقه حنفى صاحب نظر و نیز بسیار خوش خط بود. حکیم سنائى در وصف او گفته است: فقه خوان لیک در جهنم جاه ـ همچو قابوس وشمگیر مباش.
[22]. تاریخ هزار ساله اسلام در نواحى شمال ایران: 144.
[23]. تاریخ طبرستان: 98.
[24]. التحف شرح الزلف: 212.
[25]. تاریخ تنکابین: 159.
[26]. التحف شرح الزلف: 212.
[27]. سمط النجوم العوالى: 188.
[28]. کیکاوس بن هزار اسب، استندار رویان 532 تا 560 هـ .ق بود.
[29]. تاریخ طبرستان: 101.
[30]. کتاب لنگا: 97.
[31]. علویان طبرستان: 113ـ114.
[32]. همان: پاورقى.
[33]. تاریخ گیلان و دیلستان: 27، تاریخ اسلام در نواحى شمالى ایران: 149 ـ 150.
[34]. سادات متقدمه گیلان: 567.
[35]. مازندران و استرآباد: 55، بزرگان تنکابن، 46ـ47، لنگ: 95.
- ۲۱۰۹
- ادامه مطلب