- سه شنبه ۱ مهر ۹۳
این بقعه در شش کیلومترى شمال خاورى شهر سارى، در مجاورت مسجد بزرگ و زیباى روستاى همّت آباد واقع شده است.
بنایى تازه ساخت به شکل برج مدور به ارتفاع هشت متر و گنبدى عرقچینى به ارتفاع شش متر با بام حلب سر است. درب اصلى بقعه از داخل مسجد امام رضا(علیه السلام)که در مجاورت بقعه است باز مى شود. قطر گنبد حدود شش متر است. سه پنجره در سه جهت برج تعبیه شده که نور مناسب را به داخل بقعه مى رساند. ضریح چوبى نسبتاً قدیمى به عرض یک و بیست و طول دو و بیست و ارتفاع یک و شصت سانتى متر در وسط بقعه است که بر روى آن پارچه سبز نهاده اند.
مساحت مسجد هفتصد متر، حسینیّه حضرت على اصغر که در مقابل بقعه است به مساحت هزار متر و زمین زیارتگاه حدود چهارصد متر و سرویسهاى بهداشتى از دیگر امکانات این آستانه است.
اهالى، خفته در مزار را فرزند امام موسى کاظم(علیه السلام) مى دانند و معتقدند که او بهمراه حلیمه خاتون (دخت امام) خواهر گرامیش جهت زیارت امام رضا(علیه السلام) در سارى گرفتار مخالفان شده و به شهادت رسیده است. این ادّعا تاکنون در هیچ یک از کتب انساب معتبر به ثبت نرسیده، از این رو نمى توان این قول را پذیرفت. بر این اساس نگاهى به زندگانى قاسم بن موسى(علیه السلام)خواهیم داشت تا حقیقت بر ما روشن گردد.
قاسم بن موسى(علیه السلام)
قاسم فرزند دیگر امام موسى کاظم(علیه السلام) است، که از نظر ایمان، علم، تقوى و صلاحیت، داراى مقام بسیار بلندى بوده وى بعد از امام رضا(علیه السلام) از جمله فرزندان مورد توجه و علاقه امام هفتم(علیه السلام) محسوب مى گردید.
شیخ مفید(رحمه الله) و دیگران مادرش را ام ولد دانسته اند.([1]) اما مرحوم حرزالدّین قایل است که مادرش «ام البنین» و برادر اعیانى امام رضا(علیه السلام) و حضرت فاطمه معصومه(علیه السلام)است.([2])
علامه نمازى شاهرودى در مستدرکات علم رجال الحدیث پس از بیان نام و نسب شریف او مى نویسد:
علماى رجال قدیم نام او را در کتبشان ذکر ننموده اند، اما او سیدى جلیل القدر بود که پدرش او را بسیار دوست مى داشت و به وى محبت مى کرد.([3])
مؤلف، احسن التراجم; عبدالحسین شبسترى نیز درباره وى مى نویسد:
«أحد أبناء الإمام(علیه السلام)، و کان عالماً جلیل القدر، عظیم المنزلة، و کان الإمام(علیه السلام)یحبّه و یرأف به، ولاه الإمام(علیه السلام) على صدقاته. کان حیاً قبل سنة 183 هـ . ق و قبره بالقرب من الحلّة بالعراق»([4]) وى یکى از فرزندان امام موسى کاظم(علیه السلام)است. او مردى عالم و جلیل القدر و بلند جایگاه بود. و امام موسى(علیه السلام) او را دوست مى داشت و به او محبت مى کرد و تولیت موقوفات خود را به او سپرده بود. قاسم تا قبل از سال 183 هـ . ق در قید حیات بود. قبرش نزدیک حلّه در عراق است.
شیخ عباس قمى(رحمه الله) در منزلت او مى گوید: «اما قاسم بن موسى بن جعفر(علیه السلام)پس سیدى جلیل القدر بوده و کافى است در جلالت شأن او آن خبرى که ثقة الإسلام کلینى رحمة الله در کافى آن را روایت کرده است.([5]) «یزید بن سلیط» مى گوید: در راه مکه وقتى به حضور امام موسى کاظم(علیه السلام) رسیدم و از آن حضرت درخواست نمودم، امام و جانشین بعد از خود را معرفى کند و تکلیف ما را براى پس از وفات خویش روشن گرداند، امام موسى کاظم(علیه السلام)فرمود: من قبل از بیرون آمدن از خانه وصیت خود را درباره امام بعد از خود انجام داده ام، امام بعد از من على(علیه السلام) است. اگر اختیار تعیین امام به عهده من بود، فرزندم «قاسم» را معرفى مى کردم، زیرا وى شخص لایقى است و من هم او را بسیار دوست مى دارم، اما تعیین «امامت» بر عهده خداوند متعال است و خداوند این مقام را در وجود هرکسى که لایق باشد و خود صلاح بداند قرار مى دهد.([6])
توجه امام موسى(علیه السلام) به قاسم که حکایت از ایمان و دانش او مى کند ایجاب مى نماید کارهاى معنوى و روحانى را به او واگذار نماید. از اینرو نام او را در وصیتنامه خود آورده و به خاطر دیندارى و تقوایى که در او سراغ داشته او را بر دیگر فرزندان خود برترى مى داده است.
سلیمان جعفرى مى گوید: «من مشاهده مى کردم. امام کاظم(علیه السلام) به فرزند خود قاسم فرمود: برخیز و بالاى سر برادرت که در حال جان دادن است سوره «صافات» را بخوان تا راحت جان بسپارد. قاسم به قرائت آن سوره پرداخت و آن گاه که به آیه «فاستفنهم أهم أشدّ خلقاً أم من خلقنا» رسید، برادرش آخرین نفس را کشید و به راحتى جان به جان آفرین تسلیم کرد.([7])
مورخان متفقاً قایلند که قاسم بن موسى(علیه السلام) در حیات پدربزرگوارش وفات نموده و مى نویسند: قاسم هم مانند برخى دیگر از قوم و خویشان و فرزندان علوى(علیه السلام) تحت پیگرد مخالفین اهل بیت(علیه السلام) قرار گرفت، ناچار مدینه را ترک گفت و به طور ناشناس و غریبانه در منطقه «سورى» از نواحى «حلّه سابق» با سختى زندگى مى کرد، تا در اثر غصه زندانى بودن پدرش امام موسى کاظم(علیه السلام) و سختى غربت و وحشت تنهایى در جوانى وفات یافت و در سرزمینى که هم اکنون به «محله قاسم» معروف است و در هشت فرسنگى «حله» قرار دارد به خاک سپرده شد و بقعه و بارگاهى برایش ترتیب دادند.([8])
ابن عنبه و دیگران این ماجرا را متعلق به قاسم بن عباس بن موسى(علیه السلام)مى دانند و معتقدند که او در حله مدفون است. با این وجود صاحب «مراصد الاطلاع» تحت ماده شوشه و تاج العروس ذیل ماده شاش قبر مذکور را در حله از آن قاسم بن موسى(علیه السلام)دانسته و مرحوم حرزالدّین نیز منشأ این اشتباه را ذکر کرده است.([9])
مؤلف کتاب اختران تابناک نیز پس از ذکر شرح حال قاسم مى نویسد: «معلوم نیست که این قاسم براى چه به سرزمین حله آمده و در آنجا از دنیا رفته. آیا با خواهرش حضرت معصومه(علیه السلام) بوده؟ یا با برادرش شاهچراغ بوده (احمد بن موسى)؟ یا در میان لشگر ابوالسرایا بوده؟ در هر صورت معلوم نیست که چرا او به حله رفته است؟!»([10])
او پاسخى به پرسش هاى طرح شده نمى دهد. اگر بخواهیم به احتمالات سه گانه وى پاسخ دهیم، در جواب باید گفت که هیچ کدام از وجوه سه گانه نمى تواند منشاء صحیحى داشته باشد، و پاسخ ما به همه این پرسش ها «نه» است. زیرا همچنان که اشاره شد، قاسم در زمان پدر بزرگوارش وفات یافته در حالیکه هجرت حضرت معصومه در سال 201 یا 203 هـ . ق، قیام احمد بن موسى(علیه السلام) نیز مقارن همین سال ها و نهضت ابوالسرایا در سال 199 هـ . ق بوده است. بنابراین کسى که در زمان حیاة پدر 183 هـ . ق وفات یافته چگونه مى توانسته در سال 199 تا 203 با ابوالسرایا یا با خواهر و برادرش همراهى داشته باشد، در نتیجه مى توان دریافت که شخصیت قاسم بن عباس بن موسى(علیه السلام) با قاسم بن موسى(علیه السلام) براى برخى از مؤلفان کتب تراجم خلط شده است.
علماى انساب قاسم را از فرزندان بلاعقب امام موسى کاظم(علیه السلام) ذکر نموده اند، حتى در هیچ منبعى او را صاحب فرزند دختر نیز ندانسته اند و مى نویسند که او به حسب ظاهر به انتخاب همسر موفق نشده است.([11])
اما مؤلف شجره طوبى که ماجراى متوارى شدن قاسم به حله را با جزئیات بیشترى نقل کرده، مى نویسد که او صاحب فرزندى دختر نیز بوده است، و مى افزاید: هارون الرشید زندگى را بر فرزندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) تنگ گرفته بود، پس از شهادت حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) بسیارى از فرزندان آن حضرت متوارى شدند که از جمله آنها حضرت قاسم بوده است. او از مدینه به طرف شرق فرارى شد تا کم کم به عراق رسید و روزى کنار فرات نشسته بود، دید دو دختربچه با هم بازى مى کنند ولى ]آندو [براى اثبات مقصود خویش به حق «امیرصاحب بیعت» قسم مى خورند، «قاسم» خوشحال شد. از آنها پرسید منظورتان از این امیر که قسم مى خورید کیست؟ گفتند: ابوالحسن ، پدر حسن و حسین(علیهما السلام). قاسم خوشحال شد که بحمدالله در محل دوستان آل محمد(صلى الله علیه وآله)رسیده است. حضرت قاسم خواست که آنها وى را به رئیس قبیله رهنمایى کنند. معلوم شد که رئیس قبیله پدر یکى از آن دو دختر است، حضرت قاسم به رئیس قبیله رسیده، رئیس او را به عنوان یک مهمان به خانه خود برد و از او پذیرایى شایانى به عمل آورد. پس از پایان دوران مهمانى که سه روز است، حضرت قاسم فرمود: دوران مهمانى من تمام شد، بعد از این هرچه بخورم صدقه است و من دوست ندارم صدقه بخورم، اگر کارى باشد مایلم کار کنم، میزبان کارى از قبیل سقایت ]آب رسانى [به او واگذار کرد. رئیس قبیله در این مدت آثار بزرگى و کرامت را از کارگر جدید و مهمان عزیز خود مشاهده کرد، مخصوصاً شبى او را در تهجّد و مناجات با خدا دید که به پیشگاه پروردگار آن چنان خضوعى دارد که هیچ کس و هیچ چیز او را به خود مشغول نمى کند با دیدن این منظره، محبتى شدید در دل او پدید آمد که روزى بستگان خود را جمع کرده و با اجازه قاسم، دختر خود را به عقد و ازدواج وى درآورد، خداوند از این راه فرزند دخترى به وى کرامت کرد، وقتى که سه سال از سن دختر مى گذشت رئیس قبیله از خانواده و فامیل داماد خود با خبر شد و معلوم گردید که او از فرزندان برومند رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)و یادگار حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) است، بى اندازه ناراحت شد و گفت: چقدر شرمنده ام، زیرا تو فرزند امام منى و من تو را قدر ندانستم.
قاسم گفت: تو از من پذیرایى کردى و من را گرامى و بزرگ داشتى، امید است با ما در بهشت باشى. کم کم قاسم مریض شد و مرض او شدت گرفت، روزى به پدر عیال خود چنین گفت: بعد از مرگ تجهیزات مرا به خوبى انجام دهید و موسم حج زن و دخترم را ببرید نزد مادرم در مدینه که دیگر پیش از این انتظار مرا نکشد.
قاسم، خیلى زود و در سن جوانى از دنیا رفت و پس از تشریفات کفن و دفن، ایام حج خانواده او با اندوه فراوان به مکه رفتند و حج انجام دادند و به مدینه رفتند، به خانه حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) رسیدند، رئیس قبیله دختر بچه را بر زمین گذاشت، اهل آن خانه چون دخترک را دیدند که شباهت تامى به قاسم دارد، دور او را گرفتند، مخصوصاً مادر حضرت قاسم با دیدن دختر گریه فراوانى کرد و مى گفت: به خدا قسم این فرزند من است، پرسیدند: از کجا مى دانى؟ گفت : چون شباهت زیادى به فرزندم قاسم دارد، آنگاه دختر بچه گفت: مادر و پدربزرگم بهمراه من آمده اند و اکنون دم در ایستاده اند، آنها بدرون خانه راهنمایى شدند و از مرگ حضرت قاسم به خانواده امام موسى کاظم(علیه السلام)خبر دادند، مادر قاسم چون از مرگ فرزندش با خبر شد مریض گردید و بیش از سه روز نماند و از دنیا رفت.([12])
شیخ ذبیح الله محلاتى پس از ذکر این ماجرا به طور خلاصه، مى نویسد: «حقیر یک چنین موضوعى را در کتب مربوطه یعنى کتب تواریخ و کتابهاى انساب و امثال ذلک ندیده ام.»([13]) اگرچه آثارى از جعل و داستان پردازى در آنچه که صاحب شجره طوبى بیان کرده است مشاهده نمى شود، بر فرض صحت این قول نمى توان پذیرفت که این ماجرا مربوط به قاسم بن موسى(علیه السلام)باشد، زیرا همچنان که اشاره شد او در زمان حیات پدر بزرگوارش وفات یافت. عده اى بدون ارایه مسند و مأخذ، افزون بر آن نوشته اند; حضرت امام رضا(علیه السلام) فرمود: «من لم یقدر على زیارتى فلیزر أخى القاسم» کسى که نتواند مرا زیارت کند پس برادرم قاسم را زیارت نماید.([14])
بر این اساس «على بن یحیى بن حدید حسینى» این روایت مرسل را به شعر درآورده و مى سراید:
ایّها السید الذى جاء فیه *** قول صدق ثقاتنا ترویه
بصحیح الأسناد قد جاء حقاً *** عن أخیه لامّه و أبیه
إننى قد ضمنت جنّات عدن *** للّذى زارنى بلا تمویه
و إذا لم یطق زیارة قبرى *** حیث لم یستطع وصولا إلیه
فلیزر إن اطاق قبر أخى *** القاسم و لیحسن الثناء علیه([15])
شیخ عباس قمّى(رحمه الله) پس از ذکر روایت فوق مى نویسد: «این خبر در جایى دیده نشده و تاکنون کسى از اصل آن نشانى نداده و لکن بزرگى جلالت و علوّ مرتبت جناب قاسم زیاده از آنست که براى ترغیب به زیارتش به این خبر بى اصل و نشان متمسک شد.»([16])
آنچه مسلم است تمام مورخان متفقند که قبر قاسم بن موسى(علیه السلام) در هشت فرسنگى شهر حلّه در عراق مطاف مردم مى باشد.([17]) از اینرو سید بن طاووس قاسم بن موسى(علیه السلام)را در ردیف حضرت ابوالفضل عباس(علیه السلام) و على اکبر بن امام حسین(علیه السلام)قرار داده و مى گوید: «هرگاه خواستى یکى از فرزندان ائمه(علیه السلام)مانند قاسم فرزند امام کاظم(علیه السلام) و عباس فرزند امیر مؤمنان(علیه السلام) و یا على بن الحسین(علیه السلام)شهید به کربلا و یا کسانى که در این ردیف هستند زیارت کنى در برابر قبرشان که صلوات خدا برایشان باد مى ایستى و مى گویى...»([18])
از این رو مزارات منسوب به او در تفرش، دماوند و دیگر شهرهاى ایران صحّت نداشته و سادات دیگرى در این بقاع مدفون مى باشند. به احتمال قوى خفته در مزار همّت آباد از نوادگان محمّد اعرابى بن قاسم بن حمزة بن امام موسى کاظم(علیه السلام) و یکى از بستگان امامزاده عبّاس مدفون در بلوار امام رضاى شهر سارى مى باشد که متأسفانه به جهت فقر منابع به نسب واقعى آن دست نیافته ایم.
[1]. ارشاد 2: 201. المجدى: 107. الکواکب المشرقه 2: 18، کشف الغمه 3: 26.
[2]. مراقد المعارف 2: 181.
[3]. مستدرکات علم رجال الحدیث 6: 262.
[4]. أحسن التراجم 2: 28-29.
[5]. منتهى الآمال 2: 354. تحفة الأحباب: 393. بدر فروزان: 36-37.
[6]. اصول کافى 1: 314. عیون اخبار الرضا 2: 70، حدیث 324. کتاب الحجة باب الاشاره و النصّ على أبى الحسن الرضا، حدیث 14، تنقیح المقال 2: 26. الجامع لرواة و أصحاب الإمام الرضا 1: 512. بحارالانوار 50: 26. مستدرکات علم رجال الحدیث 6: 263.
[7]. رجال سید بحرالعلوم 3: 192. حیاة الامام موسى بن جعفر 2: 430. تنقیح المقال 2: 26. منتهى الآمال 2: 355. بدر فروزان: 37.
[8]. حیاة الامام موسى بن جعفر 2: 431.
[9]. عمدة الطالب: 260. الاصیلى: 180. تحفة العالم 2: 33. تحفة الأزهار 3: 322. مشاهده العترة الطاهرة: 120. النفحة العنبریه: 88. مراقد المعارف 2: 190-194. بحارالأنوار 48: 213.
[10]. اختران تابناک 1: 383.
[11]. عمدة الطالب: 227. النفحة العنبریة: 63. مناهل الضرب: 393. الشجرة المبارکة: 77. الفخرى: 17. التذکرة: 151. فرزندان امام موسى بن جعفر(علیه السلام): 24.
[12]. شجره طوبى: 210. چشم روشنى: 77-79. اختران تابناک 1: 384.
[13]. همان 1: 283.
[14]. ناسخ التواریخ 3: 186. اختران تابناک 1: 383.
[15]. علامه محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، ص 189.
[16]. تحفة الأحباب: 393.
[17]. سفینة البحار 2: 220. مراقد المعارف 2: 181. معجم البلدان 5: 168. تحفة الأحباب: 393. تنقیح المقال 2: 24. منتهى الآمال 2: 355. بحارالانوار 48: 213. تحفة العالم 2: 33. بدر فروزان 1: 34.
[18]. بحارالانوار 102: 272. رجال بحرالعلوم 3: 192. منتهى الآمال 2: 355. شاگردان مکتب ائمه(علیه السلام) 3: 137. مراقد المعارف 2: 188.
- ۱۲۷۶
- ادامه مطلب