- چهارشنبه ۱۶ مهر ۹۳
این بقعه در نزدیکى شهر شهداد و مجاورت کویر لوت قرار دارد.
امروزه این بنا به نامهاى خانقاه آقوس، آقوس کلیسا یا پیربابا مسافر خوانده مىشود. در گذشته از اهمیّت فوق العادهاى برخوردار بوده است.
قسمت اعظم بنا شامل دیوارهاى حیاط، ورودى و اتاق گنبد دار اصلى که شاید مرکز اصلى در خانقاه بوده، بعدها به صورت مقبره پیر مسافر در آمده است. نقشه کنونى بنا شامل سه اتاق دو طبقه در قسمت غربى بنا و اتاق اصلى در گوشه شمال غربى است. اتاق اصلى به صورت مربعى است که با سه در کوتاه در قسمت شمال، مشرق و جنوب به خارج ارتباط دارد.
در قسمت غربى این اتاق احتمالاً به جاى در غربى، محرابى تعبیه کردهاند که با مقرنسهاى گچى توأم با کاشىهاى ستاره شکل فیروزهاى در زیر آویز تزیین شده است. ازاره اتاق با آجرهاى نخودى رنگ ششضلعى و کاشىهاى نره و سه گوش سیاه و فیروزهاى که در حد فاصل آجرها به کار رفته، تزیین شده است. دیوارهاى اتاق تا زیر اطاق گنبد، صاف است و سپس به وسیله گوشوارههایى به صورت هشتضلعى در آمده است. این طوق تا ارتفاع 80/1 متر بالا رفته که در این ارتفاع گنبد فرو ریخته بنابر روى آن استوار مىشده است. در وسط هر دیوار بخش هشت ضلعى، دریچهاى تعبیه شده است. کُنجهاى اضلاع هشتضلعى از داخل به صورت طاقنما در آمده و تیزه آنها تا دور گنبد ادامه دارد. تزیین دیوارهاى داخلى بنا بیشتر با گچ صورت گرفته است؛ ولى با آلت کارىهاى مختلف بر زیبایى آن افزودهاند. در طرفین هر طاقنماى اصلى، دو طاقچه بلند قرار دارد که از کمربند تا ابتداى ازاره ادامه دارد. قسمت فوقانى این طاقچهها با مقرنسهاى گچى شبیه محراب تزیین شده است. دو اتاق خشتى جنب اتاق اصلى به نظر مىرسد که بعدها به بناى اصلى الحاق شده است. سقف این اتاقها با گنبدهاى خشتى کوتاه به سبک عرقچینى پوشیده شده است. اتاقها با گچ سفید شده و گوشهها را با مقرنسهاى گچى تزیین کردهاند. داخل اتاقها در هر طرف، دو طاقچه مستطیل شکل دیده مىشود. سطح دیوارها را با آلت کارىهاى زیبا تا زیر گنبد به شکل شمسه در آوردهاند. در مسجد مجاور مقبره، محرابى با تزیینات عالى گچبرى باقى مانده است. با توجّه به سبک بنا و نوشته محرابى که خواهد آمد، این بنا از ساختههاى قرن هفتم هجرى است.
این بقعه به شماره 531 و در تاریخ 1/1/1345 به ثبت آثار ملّی و تاریخى رسیده است.
متأسّفانه بر اثر دور افتادگی این بنا از شهر آسیبهاى جدى به آن وارد شده و حفّارىهاى غیر مجاز نیز در آن صورت گرفته که وضع نابه سامانى را در داخل بنا به نمایش مىگذارد.
محرابى کرمانى از پیر بابا مسافر در محلّه آقوس یاد کرده، مىنویسد:
«یکى دیگر بابا مسافر کنجى است و چنین معروف است که بابا
از بیابان آمدهاند و مجرد بودهاند و در پاى کُنارى قدیم که در
محلّه آقوس بوده نزدیک مسجد و خانقاه که حال، بابادر
آنجا مدفون است، فرود آمده و مدّتى در آن پاى کُنار به سر مىکردهاند و در آن زمین اکابر و اماجد و اشراف بسیار از سادات، علما و مشایخ عالى مقام در خبیص مىبودهاند و بعضى از سکان اعتقاد و فرجى انکار داشتهاند. از جمله معتقدان ایشان یکى، حضرت نور الدّین حسین که از مشاهیر سادات عالى درجات بودهاند، اعتقاد تمام به بابا (مسافر) داشتهاند و همیشه به
صحبت ایشان مىرفتهاند و مشهور چنین شده که یک نوبت لشکرى عظیم بیگانه از بیابان مىآمدهاند و خیال غارت و اسر مردم خبیص و توابع داشته بودهاند و کسى از بیابان رسیده که خبر رسانیده و مردم متفرّق و پریشان شده مجموع به در خانه
سیّد نورالدّین حسین رفتهاند که مصلحت چیست؟ جلا کنیم یا بایستیم؟ سیّد نیز متحیر شده با جمعى از اقوام و کدخدایان به خدمت بابا آمدهاند و گفتهاند ببینیم که بابا چه مىگوید.
پس سیّد نورالدّین حسین گفتهاند که یا بابا مىگویند که لشکرى عظیم متوجّه این ولایت است و ما و مردم همه اندیشه ناکیم که چه کار کنیم بایستیم یا برویم؟ چه به خاطر شما مىرسد؟ بابا لمحه متوجّه شده و دایم در پیش ایشان آتش مىسوخت ـ بابا افروخته و یک پاى خود را در آتش نهاده و گفت: واللَّه نگذاریم، باللَّه نگذاریم و پا در اندرون آتش نهاده تا تمام سوخت و این
سخن گفتهاند ـ مردم متفرق شدهاند و هر کس سخنى مىگفته. بعضى گفتهاند که آخر بنگ باباست و دماغش خشک شده و
دیگر گفته که عجب مردى جاهلیست، گویا صرعى و جنونى دارد چرا که پاى خود را بىتقریبى سوخت. امّا سیّد نورالدّین با یاران خود گفته که در این جا سرى است. حالیا یک دو روز دیگر
بسازیم تا اگر تنگ شود اندیشه جلا کنیم. دو روز و سه روز گذشته که هیچ خبرى از بیابان نرسیده بعد از هفته، خبرى از بیابان آمده و بعضى که از بیابان آمده بودند گفتهاند: غریب حالى شد در این راه چنین بود که لشکرى عظیم متوجّه این ولایت بود و ما نیز در آن میان بودیم، در فلان روز نزدیک چاشتى چنان نمود که یک مجذوبى در سر بیابان از طرف خبیص با شمشیر برهنه رو در طرف لشکر کرده بود و مىگفت: واللَّه نگذاریم باللَّه نگذاریم و هزیمت و ترسى و رعبى در لشکر اثر کرده و قافله سالار گفت: که مصلحت نیست که ما بیشتر رویم و از همان جا برگشتند و برفتند و ما به این طرف افتادیم.
بعد از آن حکایت اعتقاد مردم در حق بابا مسافر زیاد شد و دیگر چنین مشهور است که یک نوبت بابا در پاى کُنارى که مذکور
شد، نشسته بوده و او را سکرى و حالتى دست داده بود و چند
نفر به خدمت بابا رسیدهاند و بابا را بدین حال دیدهاند پس یکى
از آنها تیغ و سنگى داشته سر و ریش و سبال او را مجموع تراشیده و بعضى گویند که بابا دلاکى را فرموده که سر درویشان
اگر بتراشیده دور نباشد، آن مرد سر و ریش و سبال بابا را
مجموع تراشیده و بابا را ذوقى ربوده بود، چون از آن حال باز آمده و دست بر سر و روى خود مالیده هیچ مو نیافته ـ گفته: که بابا صاف باشى بعد از آن از فرزندان آن شخص هرچند که مىبودهاند و مىشدهاند از صغر تا کبر یک موى بر هیچ عضو ایشان نبوده و معروف و مشهور است.
و حال قبر ایشان در گنبدى است در اندرون خانقاهى که حضرت خواجه اختیارالدّین عبدالقادر کرمانى آن را احداث نموده و موقوفات بر آن کرده ـ خانقاه و قبر بابا در همان موضع واقع شده که بابا در زمان حیات در آن جا به سر مىکردهاند و کُنار قدیمى تا غایت بوده است.»
سرپرسى سایکس در کتاب هشت سال در ایران یا «ده هزار میل سیاحت» در باب پیرآقوس مىنگارد:
«آقاى بلاکت کشیشى از مسیحیان انگلیسى که در 1900 میلادى بدین محل مسافرت کرده، به نگارنده این اوراق اظهار داشت که در میان یک عدّه عمارات واقع در یک میلى مشرق خبیص معروف به آقوس خرابهاى دیده مىشود که [احتمال دارد] روزى کلیساى مسیحیان بوده است. بنا به اظهار مشار الیه نقطه مزبور از حیث قدمت بنا نظیر ندارد. در بعضى قسمتهاى خرابهها که گویا تازهتر است، بقایاى مکان مقدّس و در قسمتهاى قدیمىتر آثار ابنیه قبل از اسلام مشاهده مىشود. مکان مزبور برجى دارد که از آجر و الوار مدفون است ساخته شده و سقف آن اینخراب و ویران گردیده و در محوّطه برج در داخل اطاق، یک قبر آجرى است که تاریخ آن 173 هجرى 789 میلادى مىباشد، در قسمت تحتانى اطاق خاتمکارى آبى و زرد و سیاه مشاهده مىشود، پشت این محل محوّطه دیگر و در خارج آن دهلیزى است که سبک بناى آن قدیمىتر و فقط دیوارهاى آن تا به امروز باقى مانده است. ولى در عین حال جایگاه مخصوص تغییر لباس کشیش و محراب کلیسا و محل وعظ به خوبى معیّن مىشود.»
کلمه آقوس که در محل، به این نقطه اطلاق مىشود شاید
تحریف شده ناقوس یعنى زنگ چوبى که مسیحیان مقیم ممالک اسلامى به کار مىبردند، باشد. آن چه مىتوان نتیجه گرفت
این که این مکان اگر چه هویّت مسیحى داشته، امّا تبدیل
به مسجد و خانقاه شده و قبر بابا مسافر کنجى در گنبد اندرون خانقاه که حضرت خواجه اختیارالدّین عبدالقادر کرمانى آن را احداث کرده، قرار دارد.
- ۱۸۴۲
- ادامه مطلب