- سه شنبه ۲۹ مهر ۹۳
2. دعوت به رضاى آل محمّد صلى الله علیه وآله.
با توّجه به اوضاع و احوال مسلمانان در زمان خلفاى بنى امیّه و ظلمهایى
که از طرف آنان نسبت به ملّت اسلام عموما و خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله و مجاهدین
علوى خصوصا و پایمال کردن حقوق مسلّم آنان، صورت مىگرفت، علّت قیام
حضرت یحیى بن زید صلىاللهعلیهوآلهروشن مىشود و مىتوان، علل و فلسفه نهضت
مقدّس یحیى علیهالسلامرا در چند جمله خلاصه کرد که عبارتند از:
1. انتقام خون پدر و یارانش
پس از شهادت دلخراش و اسفناک زید علیهالسلام، مردم خراسان در ظاهر به
حکّام اموى اظهار نفرت و انزجار مىکردند و در عوض طرفدارى و محبّت
خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبه ویژه یحیى علیهالسلام، در قلبشان جاى گرفته و مىگرفت.
یحیى علیهالسلامدر خراسان چنان نفوذى به هم زده بود که دعات بنى العبّاس و
هواخواهان حکومت عبّاسى براى پیشبرد مرام خویش به وى پیوستند، به
طورى که بکیربن ماهان که از طرفداران پرپاقرص عبّاسىها و از
شخصیّتهاى مهم عراق بود، مردم را به بیعت با یحیى علیهالسلامدعوت مىکرد[1].
یحیى علیهالسلام جوان پر شورى بود که تاریخ شهدا و سرگذشت انقلابهاى
آزادى بخش بزرگ جهان، کمتر کسى را مثل او به خاطر دارد؛ شخصیتى که
هر گاه چهره مقدّس، پرشور و حماسه آفرینش را در نظر مجّسم کنیم، از
شهامت و شجاعت بى نظیرش دچار شگفتى مىشویم. او بعد از شهادت
مردانه پدرش، بنابه وصیّت وى که فرمود:
«فرزندم با این قوم نبرد کن[2]».
چنان قیامى در خراسان به جهت خونخواهى پدر مظلومش به پا کرد که
دستگاه ظلم و ستم بنى امیّه را بار دیگر به لرزه در آورد.
آرى، قیام یحیى علیهالسلام بنابه وصیّت پدر بزرگوارش حضرت زید علیهالسلامو به
خونخواهى او و اصحابش بود، هم چنان که خود زید علیهالسلام هدف از قیام برعلیه
دستگاه جابر اموى را چنین فرمود:
«انّما خرجتُ على الذین قاتلوا جدّی الحسین علیهالسلام[3]».
من بر ضدّ آنان که با جدّم حسین جنگیدند قیام کردهام.
به طور یقین خون خواهى یحیى علیهالسلام، از عمّال اموى به خاطر به شهادت
رساندن پدر و اصحابش به ویژه جدّش امام حسین علیهالسلامبوده است و جاى
بسى افتخار است که جوانى 18یا 27 ساله با قیام جاودانه خود حکّام اموى را
به وحشت بیاندازد و باعث سقوط آنان شود.
از این رو مسعودى در تحلیل حرکت یحیى بن زید علیهالسلام این نواده برجسته
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مىنویسد «منکرا للظلم و ماعمّ النّاس من الجور»[4]
او، بر ضدّ سمتى که تمامى مردم را فرا گرفته بود، قیام کرد.
2. دعوت به رضاى آل محمّد صلىاللهعلیهوآله
با توّجه به شخصیّت والاى یحیى علیهالسلام هدف او از قیام نیز آشکار مىشود.
زیرا، وى هنگام برشمردن انگیزه قیام پدرش زید علیهالسلاممىفرماید: «إنّ أبی کان
أعقل من أن یُدّعى ما لیس له بحقّ، إنما قال أدعوکم إلی الرضا من آل
محمّد صلىاللهعلیهوآله عنّى بذلک ابن عمّی جعفر[5]».
پدرم عاقلتر از این بود که چیزى را که حق وى نیست، ادّعا کند. بلکه او
مىگفت: من شما را به سوى فرد پسندیده شده از آل محمّد صلىاللهعلیهوآلهدعوت
مىکنم ومنظور وى از آن، پسر عمویم امام صادق علیهالسلامبود.
از آن جایى که راوى این خبر، خود از یحیى علیهالسلام سؤال نموده، لذا این
مسئله به منزله اعتراف مىباشد.
از این رو هدف از قیام یحیى علیهالسلام نیز یقینا در صورت پیروزى، تفویض
قدرت و حکومت به امام معصوم عصر، یعنى امام جعفر صادق علیهالسلام بوده است
که با کلمه رمزى و کلّى «رضاى آل محمّد صلىاللهعلیهوآله» مطرح مىشد.
یحیى علیهالسلام به امامت پسر عمویش امام صادق علیهالسلاماعتراف داشت و اگر
نهضت او به پیروزى مىرسید، حتما حکومت را به صاحب اصلى او یعنى امام
صادق علیهالسلامارجاع مىداد.
روایاتى که حاکى از حزن و اندوه فراوان امام صادق علیهالسلام و گریههاى شدید
آن حضرت بعد از شهادت یحیى علیهالسلام است، گویاى این مطلب است که
یحیى علیهالسلام، نزد امام صادق علیهالسلام مقام و مرتبهاى خاص داشته است[6].
سیّد على خان در ریاض السالکین مىگوید: «تنبیه فی بکائه (أی
الصادق علیهالسلام) على یحیى بن زید و شدّة وجده و دعائه له دلیل على أنّ یحیى
کان عارفا بالحقّ، معتقدا له و أنّ حاله فی الخروج کحال أبیه رضی اللّه عنه»[7].
گریه امام صادق علیهالسلام بر یحیى و شدّت اندوه و دعاى خیر آن حضرت براى
وى؛ دلیل است بر این که یحیى عارف به حقّ و معتقد به امامت آن حضرت
بود و برنامه قیام او همان برنامه پدرش زید علیهالسلام بود؛ درود خدا بر او باد.
3. امر به معروف و نهى از منکر
امر به معروف و نهى از منکر از مهم ترین وظایف هر مسلمانى است و با
شرایط و ضوابطى، عمل به آن لازم و ضرورى است.
مرحله نهایى امربه معروف و نهى از منکر، قیام با شمشیر و جنگ
مسلحانه است و اگر با دقّت بررّسى کنیم، علّت تشریع جهاد در اسلام و «قیام
فی سبیل اللّه» با آن اهمیّت و ضرورت، مرحله آخر امر به معروف و نهى از
منکر مىباشد.
قیام خونین و پر شکوه زید بن على علیهالسلام که بعد از حادثه عاشورا مهم ترین
قیام شیعه و مورد تأیید ائمّه معصومین علیهمالسلام قرار گرفته است، براى امر به
معروف و نهى از منکر بود[8]. تمام نهضتهاى به حق، مورد تأیید اسلام و ائمه
اطهار علیهمالسلامو فلسفه آن به این دو امر حیاتى، بر مىگردد.
ایستادن در برابر زورگویان و زیر بار نرفتن و جلوگیرى از جنایات و
کارهاى ضد انسانى و ضد اسلامى حکّام و زمامداران، حتّى آنان که به نام
خلیفه پیامبر صلىاللهعلیهوآله و یا حاکم اسلامى زمام را به دست مىگیرند، از جمله
وظایف مسلمین بوده و هست.
بر این اصل، یحیى علیهالسلام که مىدید ظلم و جور حکومت سفّاک اموى به اوج
خود رسیده و پدرش با اصحاب و یارانش به خاک و خون کشیده شدهاند و
کسانى که به عنوان جانشین رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، بر مسند خلافتند فرزندان او را
قطعه قطعه مىکنند، قیام کرد.
با توجّه به فشارهاى بى حدّ و طاقت فرسا و زورگویىهائى که ولید بن
عبدالعزیز اموى نسبت به علویّون روا داشت، مىتوان به این نتیجه رسید که
یکى از علتهاى قیام یحیى بن زید علیهالسلام و یارانش، برضد دستگاه اموى، ستم
مضاعف و فشارى بود که به آنان وارد مىشد و با توّجه به آزادمنشى و کرامت
نفس این ْفرزند پاک رسول خدا صلىاللهعلیهوآله تحمّل ننگ و عار و ذلّت برایش
امکانپذیر نبود، لذا پس از امر به معروف و نهى از منکر با زبان نرم، قیام به
شمشیر نمود و مرگ با عزّت را در برابر زندگى با ذلّت برگزید.
4. تشکیل حکومت اسلامى
با استفاده از آیات فراوان و حتّى متواتر، روشن است که بعد از
پیامبر صلىاللهعلیهوآله، حکومت و امامت و زمامدارى مسلمین، حقّ مسلم افراد واجد
شرایط و صالح، یعنى ائمّه علیهمالسلام بوده است. متأسّفانه شرایط و امکانات، به آن
بزرگواران اجازه نداد که هر کدام در زمان خود مانند امام حسین علیهالسلام قیام
مسلّحانه نمایند، لکن در حدّ امکان با دستگاه جور زمان خود به هر وسیله
ممکن، مخالفت مىکردند که در سیره ائمّه علیهمالسلام و کتابهاى معتبر و مشهور
شیعه مذکور است.
این هدف با دلایلى که در گذشته اشاره شد، فلسفه قیام یحیى بن
زید علیهالسلام را معلوم مىنماید. زیرا او مىدید که امام جعفر صادق علیهالسلام که از حیث
علم، شجاعت، دیانت و تقوى، در رأس هرم جامعه است کنار گذاشته شده و
در عوض، پست فطرتان بوزینه باز به عنوان خلیفه رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهزمام امور
را به دست آوردهاند، و این براى یحیى علیهالسلام ننگ آور بود. لذا قیام کرد تا در
صورت شکست دولت اموى و پیروزى بر آنها، تشکیل حکومت اسلامى دهد
و ریاست و رهبرى و امامت آن را به دست باکفایت امام صادق علیهالسلامتفویض
نماید. امّا چنین نشد و این نهضت نیر مانند دهها قیام علویّون به خاک و خون
کشیده شد، اما در نهایت همانند قیامهاى قبل و بعد از خود زمینه باعث
واژگون شدن دولت خود کامه اموى را فراهم ساخت.
[1]. مناقب العبّاس و فضائله: 111.
[2]. زید بن على علیهالسلام: 277 ،سیرى در تاریخ تشیّع: 395.
[3]. الفرق بین الفرق: 25، أعلام الورى 1: 188، قیام زید بن على علیهالسلام:114.
[4]. ریاض السالکین: 126، ریاض الأخران: 181، قاموس الرجال 4: 262.
[5]. مروج الذهب 3: 334.
[6]. الغدیر3، وقایع الأیام خیابانى: 78.
[7]. ریاض السالکین: 28.
[8]. وسایل الشیعه 11: 403.
- ۱۳۵۸
- ادامه مطلب