- چهارشنبه ۳۰ مهر ۹۳
تعداد یاران یحیى علیهالسلام 3
شجاعت یحیى علیهالسلام در جبهه جنگ و پیام او. 11
فاجعه جانگداز شهادت یحیى علیهالسلام 15
تاریخ و محلّ شهادت یحیى علیهالسلام 16
تصمیم خروج یحیى علیهالسلام
یحیى علیهالسلام هم چون شیرى از قفس گریخته بود که دشمن سخت از او
وحشت داشت.
عمّال اموى که در همه جاى کشور اسلامى آن روز بر اریکه قدرت بودند و
به جنایت و خونریزى و خوردن مال مردم مشغول بودند، نمىتوانستند
مردى بیدار و انقلابى از دودمان پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله را در روى زمین زنده
ببینند، لذا همیشه درصدد بودند فریادهاى خشمگین آزادى خواهان و
انقلابیّون را در نطفه خفه کنند.
یحیى علیهالسلام، خوب مىدانست که گرگ صفتان اموى، دست از سر وى بر
نخواهند داشت و چنان زندگى را بر او سخت مىگیرند که جز ذلّت و خوارى ـ
آن چیزى که او و همفکران وى از آن دورى مى جستند ـ و زندگى نکبت بار،
چیزى دیگر در این دنیا براى او نیست.
یحیى علیهالسلام فرزند زید علیهالسلام، قهرمان سلحشورى است که پایههاى حکومت
ننگین بنىامیّه را لرزاند، او فرزند حسین شهید علیهالسلام و نبیره پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله
است.
او کجا و زندگى با ذلّت و خوارى کجا، او مرگ با شرافت و جهاد در راه خدا و
مبارزه با دشمنان حقّ را بر این زندگى چهار روزه دنیا ترجیح داد.
یحیى علیهالسلام همانند جدّش حسین علیهالسلام و پدر بزرگوارش زید علیهالسلام، راهى جز
قیام و شهادت در پیش نداشت.
سرحان گوید: ما هم چنان تا (ابر شهر) به نزد عمرو بن زراره آمدیم او
دستور داد هزار درهم و دو استر به یحیى علیهالسلامدادند[1] تا خرجى راه کند و
سپس او را به سوى (بیهق)[2] روانه کرد. یحیى علیهالسلام از بیهق که آخرین خطه
خراسان آن زمان بود، با هفتاد تن از یاران خویش به سوى ابر شهر بازگشت و
تعدادى مرکب خرید و به یاران خود داد.
عمرو بن زرارة، حاکم ابرشهر، موقعى که جریان را شنید نامهاى براى نصر
بن سیّار، استاندار خراسان فرستاد و او را از اوضاع آگاه ساخت.
نصر، نامهاى براى عبداللّه بن قیس بن عباد بکرى، حاکم سرخس نوشت
و نامه مشابهى نیز براى حسن بن زید تمیمى حاکم طوس فرستاد و به آنها
دستور داد با لشکریان خود به ابر شهر بروند و به کمک حاکم آن جا عمرو بن
زرارة، به جنگ با یحیى علیهالسلام و یاران او بشتابند، و فرماندهى نبرد را به عهده
عمرو بگذارند.
آنها با گروهى از لشکریان خود به ابر شهر آمدند و به قواى عمرو
پیوستند، در حالى که لشکریان آنان به ده هزار نفر مىرسید.[3]
تعداد یاران یحیى علیهالسلام
مورّخان اسلامى درباره تعداد یاران یحیى علیهالسلام اختلاف دارند، آن چه
مسلم است این است که پس از دفن پدر حدود ده نفر یحیى را همراهى
مىکردند.[4] پس از آن هنگامى که دعوت خود را آشکار کرد نوشتهاند:
«و اجتمعت علیه جماعة کثیرة[5]» و یا «وانظم إلیه خلق من الشیعة[6]»
که اشارهاى به گرویدن جمع زیادى از شیعیان در اطراف یحیى علیهالسلام را دارد.
با این حال سؤال این است که تعداد یاران یحیى علیهالسلامچند نفر بودهاند که
برخى گفتهاند:
1. هفتاد مرد جنگى.[7]
2. یکصد و بیست[8] و یا یکصدو پنجاه مرد جنگى[9].
3. دویست و پنجاه و هفت مرد جنگى[10]
4. پانصد مرد جنگى[11] و یا پانصد و سیزده مرد جنگى[12].
5. هفتصد مرد جنگى[13].
آیا به تعداد فوق، اطلاق (خلق کثیر) و یا (جماعة کثیر) مىتوان کرد و یا
این که به طریقى باید توجیح و تصحیح شود؟!
با مطالعه دقیق تاریخ زندگانى یحیى علیهالسلام، پى مىبریم که وى هنگامى که
به بیهق رسید، حدود هفتاد مرد جنگى به او ملحق شدند، کما این که نظر
تمام مورّخان قول اوّل چنین است. و از آن جالبتر این که مرحوم شیخ
عباس قمى از قول آنان مىنویسد: ««در بیهق با او هفتاد نفر همداستان
شدند[14]» که پس از جنگ در آنجا به قول کتبى «و وعده بالقیام معه و مقابلة
اعدائه[15]» به وى وعده قیام و مقابله با دشمنان او را دادند که به نظر وعدهاى
بیش نبوده است، زیرا پس از آن یحیى علیهالسلام جهت تهیه ارتش به هرات رفت و
از آن جا نیز به جوزجان رهسپار شد که اهالى این شهر و نیز گروهى از مردم
طالقان و فاریاب و بلخ به او ملحق شدند که بالغ بر پانصد نفر بودند فشکّل
جیشا و أعلن الحرب على السلطة الأموّیة فی الجوزجان[16].»
بنابراین اگر سربازان یحیى علیهالسلام را فقط هفتاد نفر بدانیم، اشتباهى
بیش نیست و به طور یقین عدم مداقه در مدارک مستند تاریخى است.
آقاى فریدون گرایلى این واقعه را از تحریفهاى ملیح تاریخ مىداند و
اضافه مىکند که:
«این هفتاد نفر هرکولهاى یونان نبودند بلکه مردم مسلمان نیشابور و
سبزوار بودند[17]»
باید در جواب گفت:
یاران امام حسین علیهالسلام در صحراى کربلاء 72 نفر و در مقابلِ سپاه انبوه
امویان بودند.
شاید به نظر آقاى گرایلى، این هم از تحریفهاى ملیح تاریخ باشد.
وانگهى، عدم تحقیق در مدارک مستند، انسان را وا مىدارد که منکر
مسایلى هم چون مسئله بالا شود.
از طرفى، به طور یقین مردم نیشابور در سپاه یحیى علیهالسلامنبودند! زیرا
سیّد کیاء گیلانى، متوفّاى بعد از قرن 10 هجرى مىنویسد: «یحیى به
نیشابور رفت و قصد قیام در آن شهر را نمود، اصحاب او به وى گفتند، که رأیت
اسلام هرگز این جا قرار نگرفته است، لذا به سرخس رفت»[18]
ابن عنبه نیز مىنویسد: ثمّ خرج إلى نیسابور فسألوه المقام فقال: بلدة
لاترفع لعلیٍ رأیة»[19]
از نیشابور سؤال نمود، در جواب او گفته شد: شهرى است که هرگز در آن
پرچمى براى على علیهالسلام بلند نشده است.
بنابر این، مىبینیم که مردم نیشابور نه این که به یارى فرزند رسول
خدا صلىاللهعلیهوآلهنشتافتند بلکه در مقابل او صف آرایى نمودند و همین امر باعث شد
که یحیى علیهالسلام با سپاهیان اندک خود، فرماندار و سپاهیان او را تأدیب و به
هلاکت رساند.
لذا آن چه مسلم، این است که یحیى علیهالسلام در ابتداى امر با 70 نفر خروج
نمود، اما به تدریج تعداد بیعت کنندگان با وى زیاد شد، تا جایى که بالغ بر
هفتصد جنگجو به غیر از بیعت کنندگان را در کتب تاریخ ثبت نمودهاند. در
ظاهر عدم ملحق شدن بیعت کنندگان به سپاه یحیى علیهالسلام را مىتوان ترس و
وحشت مردم از سپاهیان انبوهى که استاندار خراسان، نصربن سیّار از
شهرهاى مختلف جمع آورى کرده بود دانست.
به هر حال آن چه منجر به شکست قیام یحیى علیهالسلامشد، همین بىوفایى
مردم بود که در بحبوحه نبرد از او کنارهگیرى کردند.
جنگ در ابر شهر (نیشابور)
قواى دشمن با تجهیزات قوى در مقابل افراد معدود یحیى علیهالسلامقرار
گرفتند و جنگ شدیدى بین آنان و نیروهاى دشمن درگرفت.
یحیى علیهالسلام همانند شیر ژیان به طرف دشمن حمله مىبرد، و تن به تن به
نبرد آنان مىرفت. وقتى اصحاب او شهامت و بىباکى سردار خود را دیدند،
«فهجم أصحابه هجوم الأسود الضاریة[20]»
یاران یحیى علیهالسلامهم چنان هجوم مىنمودند که مانند تیرهاى سیاهى
بود که بر دشمن فرود مىآمد و بر رگهاى آنان مىنشست و از آن خون
مىجهید.
یحیى علیهالسلام این شیر دلیر و قهرمان دلاور علوى، با یاران معدود خود،
چنان عرصه میدان را بر دشمن تنگ کردند که دشمن با دادن تلفات سنگین
عقب نشینى کرد و در روز اوّل نبرد، فرمانده قواى دشمن، عمرو بن زرارة به
هلاکت رسید و لشکریان او پراکنده شدند.
بنا به نقل یعقوبى هنگامى که عمروبن زراره فرار کرد، یاران یحیى علیهالسلاماو
را گرفته و کشتند[21].
مرکبها و اسلحه فراوانى به دست یحیى و یاران او رسید، و آنان فاتحانه
به طرف هرات حرکت کردند[22].
یکى از آن کسانى که در آن واقعه حضور داشت چنین سرود:
ألم تر أهل نیسابور لما
لقوا الأبطال لم یدفنوا قتیلاً
لقوا مائة و هم عشرون ألفا
فما صبروا و لامنعوا قتیلاً[23]
1. آیا ندیدى اهل نیشابور هنگامى که شجاعان علوى را دیدند، کشته
شدگان خود را از ترس دفن نکردند. (یعنى روى به فرار گذاشتند)
2. یاران یحیى علیهالسلام صد نفر بودند و آنان بیست هزار نفر، اما صبر نکردند و
مانع کشته شدن یاران خود نشدند.
بعد از این جنگ، یحیى علیهالسلام به اصحاب و یاران خود رو کرد و گفت: «إنا کنا
قد عزمنا على المسیر إلى العراق، و کان من هؤلاء ما کان، و هذا حدث عظیم
قد أتیناه، و لم نجد بدا من ذلک، و لیس العراق لنا بعد هذا الیوم دار، فارجعوا
لنا بنا إلى خراسان و إذ امتنامتنا کرماء[24]»
ما قصد داشتیم به سوى عراق برویم، ولى آن چه را که اتفاق افتاد دیدید،
و این حادثه بزرگى بود که بر ما آمد و چارهاى جز این نبود، و الان در عراق نیز
خانه و کاشانهاى نداریم، پس برمى گردیم به خراسان که هر گاه بمیریم با
شرافت مرده باشیم.
حاکم هرات، مردى به نام مفلس بن زیاد بود، هنگامى که شنید
یحیى علیهالسلامو همرزمانش از طریق خرسان به آن سرزمین آمدهاند متعرض
آنان نشد و یحیى علیهالسلام و یاران وى نیز متعرض آنان نشدند و از هرات گذشتند
تا به سرزمین «جوزجان»[25] رسیدند[26].
نبرد خونین جوزجان
خبر شکست مفتضحانه حاکم نیشابور با آن همه سرباز، به گوش عامل و
استاندار خراسان نصر بن سیّار رسید. وى با تعجّب فراوان و اندوه و ناراحتى
که داشت «اغتم غما شدیدا[27]» در صدد برآمد هر چه سریعتر این شورش
بزرگ را در منطقه خاموش کند.
از طرفى، ولید بن یزید اموى نیز نصر را در فشار گذاشته بود. از اینرو نصر
در صدد سپاهى شد تا به جنگ با یحیى علیهالسلام، به هرات گسیل نماید.
حاکم جوزجان، شخصى به نام حماد بن عمرو سعیدى و یا به قول
طبرى، سغدى بود. او منتظر بود تا قواى کمکى از طرف استاندار خراسان
برسد، از اینرو متعرّض یحیى علیهالسلامنشد.
نصر بن سیّار نیز قوایى مرکب از هشت هزار مرد جنگى به فرماندهى
سلیم بن احوز مازنى به طرف جوزجان فرستاد که با یحیى علیهالسلامبرخورد
کردند.
بنا به نقل مورّخان، سپاه یحیى علیهالسلام بالغ بر پانصد نفر بودند و در این موقع
بود که دو تن از شخصیّتهاى معروف آن سامان به نام ابوالعجارم حنفى و
خشخاش ازدى به نیروى یحیى علیهالسلامپیوستند و باعث قوت قلب یاران
یحیى علیهالسلامشدند.
فرمانده نیروى دشمن، سلیم بن احوز، میمنه لشکر خود را به سورة بن
محمّد سندى، و میسره را به حماد بن عمرو سعیدى سپرد.
یحیى علیهالسلام نیز یاران خود را با صفهاى منظّم آماده نبرد ساخت، جنگ
به شکل وحشتناکى شروع شد. (فقاتله قتالا شدیدا)
این پیکار با مقاومت شدید انقلابیون تا سه روز طول کشید و در این
مدّت، جمع زیادى از لشکریان دشمن به دست یاران فداکار یحیى علیهالسلامکشته
شدند و جمع کثیرى از اصحاب یحیى علیهالسلامنیز به شهادت رسیدند.
در روز سوّم جنگ، هنگامى که یحیى علیهالسلام دید موقع خطر است، از دشمن
خواست: «یا هؤلاء هذا وقت الصلاة أمهلونا حتى نصلّی[28]» تا براى خواندن نماز
به او مهلت دهد. نمازى، مانند نماز جدّش امام حسین علیهالسلامدر روز عاشورا؛ و
این دفعه به امامت نوهاش یحیى علیهالسلام برگزار شد و این رهبر فداکار پس از نماز
با سخنان ارزنده و پرشور خود مردم را به جهاد در راه خدا و مبارزه با ظلم و
بیداد گرى تحریک نمود و رو کرد به اصحاب خود و گفت: «یا عباداللّه، إنّ
الأجل محضرة الموت، و إنّ الموت طالب حثیث، لایفوقه هارب، و لایحجزه
مقیم، فاقدموا رحمکم اللّه إلى عدوکم، و ألحقوا بسلفکم، الجنّة الجنّة... أقدموا
و لاتنکلوا، فإنه لاشرف أشرف من الشهادة، فإن أشرف الفوت قتل فی سبیل
اللّه، فلتقر بالشهادة أعینکم، و لتنشرح للقاء اللّه صدورکم[29]».
اى بندگان خدا، آنگاه مرگ فرا رسد که مدّت اجل انسان سرآمده باشد،
اى بندگان خدا، مرگ در تعقیب انسان است و راه فرارى از آن نیست، و
نمىتوان جلو آن را گرفت. پس به دشمن حمله کنید، خدا رحمتش را بر شما
فرستد، و بجنگید تا به گذشتگان خود ملحق شوید و به سوى بهشت قدم
نهید، و بدانید که افتخارى براى انسان بالاتر از شهادت و کشته شدن در راه
خدا نیست و با چشمهایتان به شهادت اقرار کنید و با دلهایتان خداوند را
ملاقات نمایید.
یحیى علیهالسلام پس از آن ادامه داد؛ «أنتم فی حلِّ من بیعتی، فمن شاء أن یثبت
معی فلیثبت، و من شاء أن یرجع فلیرجع، أما أنا، فلست حاربا هذا الموضع
حتّى یقضى اللّه أمرا کان مفعولاً».
شما الآن در بیعت من هستید، پس اگر کسى مىخواهد با من بماند،
بماند و اگر کسى مىخواهد برود، برود که بیعت خود را از او ستاندم. اما من
کسى نیستم که از این معرکه فرار کنم تا خداوند هر آن چه مقدور است حکم کند.
در این وقت، اصحاب صدیق و فداکار یحیى علیهالسلام، فریاد برآوردند: «لا واللّه
یا ابن رسول اللّه لانفارقک أبدا حتّى لا یبقى منّا أحد».
نه، به خدا قسم اى فرزند رسول خدا صلىاللهعلیهوآله هرگز از تو جدا نخواهیم شد تا
این که از ما کسى باقى نماند (و همه در راه تو به شهادت برسیم).
یحیى علیهالسلام که اشک چشمهایش را از وجود چنین یارانى گرفته بود گفت:
«جزاکم اللّه خیرا من قوم، فلقد قاتلتم و وفیتم[30]».
پاداش نیک دهد خداوند به قومى که، (دشمنان) کشتند شما را و وفا
کردید (بر عهدتان و فرار ننمودید).
شجاعت یحیى علیهالسلام در جبهه جنگ و پیام او
درباره شجاعت و دلیرى یحیى علیهالسلام گفتهاند: «او جوانى دلیر بود و همیشه
در صف مقدم جبهه با دشمن روبرو مىشد. و از انبوه دشمنان و تنهایى
خودش ترس و وحشتى نداشت، و مردانه مىجنگید[31].»
محمّد یحیى سالم عزّان، درباره شجاعت یحیى علیهالسلاممىنویسد:
«یحمل حملات الأبطال و یقاتل قتال الصناوید الشجعان، فکان لایقابله
أحد من العدوّ إلاّ قتله.[32]»
او مانند قهرمانان به دشمن حمله مىکرد، و چنان جنگ مىنمود که
مانند بزرگان شجاع قوم بود و کسى توان مقابله با او را نداشت، مگر
اینکه کشته مىشد.
یحیى علیهالسلام در گرما گرم نبرد به اشعارى مترنّم شد که ضرار بن خطاب
فهرى در روز حفر خندق در مدینه، و امام على علیهالسلامدر صفّین، و امام
حسین علیهالسلام در طف (صحراى کربلاء) و پدرش زید علیهالسلام در کوفه (یوم السَبَخه)
متمثّل شدند و آن اشعار از قرار زیر است:
مَهْلاً بَنی عَمِّنا ظَلا مَتَنا
إِنَّ بِنا سُورَةً مِنَ الْغَلَقِ
لَمِثْلُکُمْ نَحْمِلُ السُّیُوفَ وَلا
تُغْمَزُ أَحسابُنا مِنَ الْرَّقَقِ
إِنّی لِأنْمى إِذا انْتَمَیْتُ إِلى
عِزٍّ عَزیزٍ وَ مَعشَرٍ صُدُقِ
بیضُ سَباطٍ کَأَن أَعیُنَهُمْ
تُکْحَلُ یَوْمَ الْهِیاجِ بِالعَلَقِ[33]
1. اى عموزادگان، از ستم ما دست بردارید، که ما خود دچار ناراحتى و
تشویش خاطریم.
2. ما شمشیرهاى خود را براى شما به دست گرفتیم، و در حسب خویش
مورد هیچگونه ملامتى نباشیم.
3. هرگاه نام من به میان آید نَسبم به مردانى بزرگ و شریف و
راستگو مىرسد.
4. مردان خوش اندام، که در هنگام جنگ گویا چشمانشان سرمه خون
کشیده شده است.
شجاعت و دلاورى یحیى علیهالسلام چنان بوده که منصور باللّه در کتاب خود
نمونهاى از آن را ذکر مىنماید، و مىنویسد:
«مردى از دشمن، یکى از سربازان یحیى علیهالسلام را به مبارزه دعوت کرد
و پس از دقایقى مبارزه او را کشت، دوّمى و سوّمى را نیز به
این ترتیب به شهادت رساند، آن وقت یحیى علیهالسلام از او درخواست جنگ نمود
و گفت: «یاعبداللّه إتق اللّه و أدرمن أنت تقاتل، إنّک إنّما تقاتل
ابن رسول اللّه عن أرباب الظلم و النفاق» اى بنده خدا، تقوى پیشه کن
و بدان که با چه کسى جنگى مىکنى.
تو به خاطر طرفدارى از ظلم و نفاق به جنگ با پسر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله
ایستادهاى؟ ولى آن مرد به سخنان یحیى علیهالسلامتوجّهى ننمود و به یحیى علیهالسلام و
پدرش ناسزا و دشنام داد، یحیى علیهالسلامدید که مرد دشمن به او هتّاکى مىکند،
شجاعانه از اسب، خود را بر سرش انداخت که با شمشیرى که در دست داشت
ضربتى بر سر او وارد ساخت. هنوز آن مرد دشمن خود را جمع نکرده بود
که یحیى علیهالسلامضربهاى دیگر بر ران او زد و او را به هلاکت رساند و گفت:
«یا عدّواللّه ما اشدّ مجاحتک عن سلطان بنی امیّه[34]» اى دشمن خدا، چقدر به
مدافعه سلطان بنى امیّه سخت بودى.
یحیى علیهالسلام هنگامى که دید یاران او یکى پس از دیگرى به دست دشمن
به شهادت مىرسند، از میدان جنگ پیامى را به شکل اشعار براى بستگان
خود در مدینه مىفرستد و مىگوید:
خلیلى عنّا بالمدینة بلغا
بنی هاشم أهل النّهى و التّجارب
فحتّى متى مروان یقتل منکم
خیارکم و الدّهر جمّ العجائب
سأبقی بحدّ السیف ما قدترکتم
وضعیتهم مادام بالسیف ضارب
و حتى متى ترضون بالخرق منکم
اباة الخسف عندالتحاربی
لکل قتیل معشر یطلوبنه
و لیس لزید فی العراقین طالب[35]
1. اى دوست، پیام مرا در مدینه به بنى هاشم، آن مردان با خرد و تجربه
برسان و بگو:
2. تا کى بنى مروان از خوبان شما را بکشند و روزگار پرشگفت است.
3. تا کى به بدرفتارى و عهد شکنى آنان تن در مىدهید و حال آن که شما
آزادمردان در کارزارید.
4. براى هر شهیدى خونخواهى است، اما براى زید در عراق و حجاز
خونخواهنى نمىباشد.
فاجعه جانگداز شهادت یحیى علیهالسلام
عصر روز جمعه، سوّمین روز جنگ، خورشید، شاهد دلاورى،
رشادت و جهاد یحیى علیهالسلام و یاران فداکارش بود.
جنگ لحظه به لحظه به اوج شدّت خود مىرسید، عدّهى زیادى از یاران
یحیى علیهالسلامو افراد انقلاب به شهادت رسیده و رهبر نهضت سخت براى درهم
کوبیدن دشمن تلاش مىکند.
در آن ساعت عصر بود که ناگهان مردم دیدند یحیى علیهالسلام و یارانش به طرز
عجیب و حیرت آورى خود را به قلب سپاه دشمن زدند و چنان صفوف آنان را
درهم خرد کردند و از کشته پشته مىساختند که ناظرین انگشت حیرت و
تعجّب به دندان گرفتند.
اما سربازان دشمن چندان زیاد بودند که هر چند از آنان کشته مىشدند
باز هم جمع مىگشتند، از این رو زخمهاى فراوانى به سردار رشید انقلاب،
یحیى علیهالسلام رسیده بود، هم چنان که مردانه مىجنگید تا آن که دشمن
چارهاى ندید مگر آن که به کمان داران دستور داد به طرف آن مرد شجاع و
دلیر تیر پرتاب کنند، میان انبوه تیرهایى که از چپ و راست به سوى
یحیى علیهالسلامپرتاب مىشد، یکى از آنها به پیشانى مقدّس او اصابت کرد و آن
تیر کار وى را ساخت.[36] (عجیب این که پدرش نیز با تیرى که به پیشانى او
اصابت کرده بود به شهادت رسید).
کسى که این تیر را رها کرده بود، مردى از طایفه عنزه بود.
آنگاه سورة بن محمّد بن عزیز کندى جسد مطهّر یحیى علیهالسلام را در میان
کشته شدگان شناخت و سر مقدّس او را از بدن جدا ساخت و زره و اسلحه او را
همان مرد عنیزى گرفت، و سر را براى نصر بن سیّار فرستاد و نصر آن را براى
ولید بن یزید خلیفه اموى به شام فرستاد.
سیّد مجد الدین مىنویسد: «و کان قاتل یحیى علیهالسلام قد رأى فی منامه أنه
یقتل نبیّا»[37] قاتل یحیى علیهالسلام شب در خواب دید که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را کشته
است.
ولى بنابه نقل حمداللّه مستوفى: «ناگاه تیرى بر یحیى علیهالسلام آمد و شهید
شد. کسى ندانست که آن را چه کس انداخت و اکثر لشکر او به قتل رسیدند و
او را با برادرش بر دار کردند[38].»
تاریخ و محلّ شهادت یحیى علیهالسلام
جنازه یحیى علیهالسلام را در دروازه جوزجان به دار زدند، و هم چنان به دار بود
تا این که ابومسلم خراسانى قیام کرد و بر اوضاع چیره شد و بدن یحیى علیهالسلام را
از دار پایین آورد و بر آن نماز گزارد و دفن نمود[39].
مورّخان اسلامى درباره محلّ شهادت یحیى علیهالسلام در جوزجان اتّفاق نظر
دارند، اما درباره روز و سال شهادت آن حضرت اختلاف نمودهاند. که به اقوال
زیر خلاصه مىشود:
1. عصر روز جمعه، رمضان سال 125 ه . ق در قریه ارغوى جوزجان[40].
2. عصر روز جمعه، رمضان سال 126 ه . ق[41].
3. روز جمعه، شعبان سال 125 ه .ق [42].
از آن جایى که قول اوّل را اجماع مورّخان در بر دارد ـ مدارک آن در
پاورقى اشاره مىشود ـ لذا اقرب بصواب مىباشد.
این همان سال شهادتى است که نخستین بار ابونصر بخارى آن را ذکر
نموده است.
اما اگر قول برخى از مورّخان را مبنى به شهادت رسیدن یحیى در سن
28 سالگى لحاظ کنیم، آن وقت سال شهادت او باید سال 126 ه . ق باشد،
زیرا پیشتر گفته شد که او در سال 98 ه . ق به دنیا آمده است.
پس از بیان روز، ماه و سال شهادت یحیى علیهالسلام و اشاره کلى به محل دفن او
در جوزجان، این مسئله مطرح مىشود که یحیى علیهالسلامدر کجاى جوزجان
دفن شده است و اصولاً جوزجان کجا مىباشد.
از اینرو در فصل ششم کتاب به اختلاف مدفن یحیى علیهالسلام اشاره خواهد
شد و مشاهد زیر که به محل دفن یحیى علیهالسلام شهرت دارد بررّسى و تحقیق، و
شخصیّتهاى مدفون در این بقاع معرّفى خواهند شد.
1. مشهد یحیى بن زید علیهالسلام در جوزجان افغانستان.
2. مشهد یحیى بن زید علیهالسلام در میامى مشهد.
3. مشهد یحیى بن زید علیهالسلام در گنبد کابوس، استان گلستان.
4. مشهد یحیى بن زید علیهالسلام در کلیدر از قراى نیشابور.
5. مشهد یحیى بن زید علیهالسلام در سبزوار.
بیان این نکته ضرورى است که در ایران اسلامى علاوه بر مزارات فوق که
به یحیى بن زید علیهالسلام منسوب مىباشند، مزارات دیگرى یافت مىشوند که در
گذشته به یحیى بن زید علیهالسلام شهرت داشته و بعدا به جهت آشکار شدن این
توهم براى متولیان آن بقاع به فرزند امام موسى کاظم علیهالسلام شهرت پیدا کرده
که در این جا به بررسى تعدادى از آنها خواهیم پرداخت.
[1]. مقاتل الطالبیّین: 149، الکامل فى التاریخ 5: 271، عمدة الطالب: 29، أنساب الأشراف: 272، المنتظم 4: 707، سرّالسلسلة العلویّة: اما برخى مورّخان مبلغ مذکور را تفاوت نقل کردهاند که عبارتند از:
الف: ابن اثیر، ابن سعد و طبرى و ابن جوزى و ابى نصر بخارى 2000 درهم.
ب: بلا ذرى: 5000 درهم.
ج: ابوالفرج و دیگران: 1000 درهم.
[2]. بیهق به منطقه سبزوار فعلى و نواحى آن گفته مىشد.
[3]. مقاتل الطالبیّین: 149، الکامل فى التاریخ 5: 271، تاریخ الطبرى 8: 265 ـ 266،
تاریخ ابن خلدون 3: 130، أنساب الأشراف 2: 272، الشافى 1: 190، الأعلام 8: 146.
[4]. مقاتل الطالبیّین: 146.
[5]. الملل و النحل 1: 139.
[6]. تاریخ الإسلام، حوادث سال 120 ـ 140 ه . ق: 300.
[7]. مقاتل الطالبیّین: 149، تاریخ الطبرى 8: 266، الکامل فى التاریخ 5: 271، تاریخ
ابن خلدون 3: 130، البدایة و النهایة 10: 6، أنساب الأشراف 2: 272، الشافى 1: 190، الأعلام 8: 146، تتمّة المنتهى: 134.
[8]. تاریخ یعقوبى 2: 301، شذرات الذهب 1: 167.
[9]. أنساب الأشراف 2: 272.
[10]. أنساب الأشراف 2: 272.
[11]. سرّالسلسلة العلویّة: 61، عمدة الطالب: 290.
[12]. أنساب الأشراف 2: 272.
[13]. مجالس المؤمنین 2: 258.
[14]. تحفة الأحباب: 572.
[15]. فوات الوفیات 2: 37.
[16]. أنساب الأشراف 2: 272، سرّالسلسلة العلویّه: 61، تاریخ تشیّع در ایران 1: 169،احسن التراجم 2: 210.
[17]. مشاهیر نیشابور: 522.
[18]. سراج الأنساب: 98 ـ 99.
[19]. عمدة الطالب: 290.
[20]. الإمام یحیى بن زید علیهالسلام: 23.
[21]. تاریخ یعقوبى 2: 306.
[22]. مقاتل الطالبیّین: 149، تاریخ الطبرى 8: 266، تاریخ یعقوبى 2: 306، تاریخ ابن
خلدون 3: 130، الأعلام 8: 146، المحبر: 492، الفتوح 8: 131 ـ 133، الحدائق الوردیه 1: 153 ـ 154، تتمّة المنتهى: 134 ـ 135، الشافى 1: 190.
[23]. الفتوح 8: 131.
[24]. الفتوح 8: 133، الإمام یحیى بن زید علیهالسلام: 24.
[25]. جوزجان بین مرو و بلخ از شهرهاى افغان بوده که توضیح مفصّل آن خواهد آمد.
[26]. مقاتل الطالبیّین: 149 و مدارک قبلى.
[27]. الإمام یحیى بن زید علیهالسلام: 24.
[28]. الإمام یحیى بن زید علیهالسلام: 25.
[29]. تتمّة المصابیح: 225، الحدائق الوردّیه 1: 153، التحف شرح الزلف: 77.
[30]. الإمام یحیى بن زید علیهالسلام: 25.
[31]. قیام زید بن على علیهماالسلام: 360.
[32]. الإمام یحیى بن زید علیهماالسلام: 25.
[33]. شرح نهج البلاغه 3: 213، الأعلام 8: 146، شذرات الذهب 1: 226، تاریخ
یعقوبى 2: 306، وقایع الأیام: 103.
[34]. الشافی 1: 190، الإمام یحیى بن زید علیهماالسلام: 23.
[35]. الحدائق الوریه 1: 154، مجالس المؤمنین 2: 258، مقالات اسلامیین 3: 131،
شرح الأخبار 3: 319، قیام زید بن على علیهماالسلام: 361.
[36]. مقاتل الطالبیّین: 150، تاریخ الطبرى 8: 266، تاریخ ابن خلدون 3: 130، تاریخ یعقوبى 2: 306، مروج الذهب 3: 236، شذرات الذهب 1: 267، الکامل فى التاریخ 5: 270، سفینة البحار 2: 531، الشافى 1: 190، تاریخ الإسلام، حوادث سال 120 ـ 140 ه . ق: 300، مستدرکات اعیان الشیعه 3: 327، الأعلام 8: 146.
[37]. الحدائق الوردّیه 1: 154، التحف شرح الزلف: 76، الإمام یحیىبن زید علیهماالسلام: 30.
[38]. تاریخ گزیده: 283، اسلام و ایران: 461.
[39]. مقاتل الطالبیّین: 15، الکامل فى التاریخ 5: 272، مروج الذهب 3: 236،
المحبر: 484، زهرالآداب 1: 119، الأعلام 8: 146، سفینة البحار 2: 532، لباب الأنساب 1: 405، تتمّة المنتهى: 135، تحفة الأحباب: 573، شرح الأخبار 3: 319.
[40]. سرّالسلسلة العلویّه: 61، المنتظم 4: 707، و فیاة الأعیان 4: 362، بدایع
الأنساب: 63، تاریخ إسلام، حوادث سنة 120 ـ140 ه . ق: 300، مستدرکات اعیان الشیعه 3: 327، الأعلام 8: 146، شذرات الذهب 1: 267، البدایه و النهایه 10: 6، تنقیح المقال 3: 316، عمدة الطالب: 290، تاریخ الطبرى 8: 265، أنساب الأشراف 2: 273، الغدیر3: 335، تتمّة المنتهى: 135، تاریخ یعقوبى 2: 306، مستدرکات علم الرجال الحدیث 8: 206، مروج الذهب 3: 235، الکامل فى التاریخ 5: 271، أحسن التراجم 2: 210، تاریخ ابن خلدون 3: 130، تحفة الأحباب: 573، مشاهد العترة: 69.
[41]. مقدّمه بحرالزخّار؛ 226، لباب الأنساب 1: 327، التحف شرح الزلف: 76، الإمام
یحیى بن زید علیهماالسلام 1: 153، الشافى 1: 190.
[42]. تاریخ افغانستان بعد از اسلام: 187، برگرفته از سنگ قبر است که یقینا منظور
همان ماه رمضان سال 125 ه .ق بوده که در موقع کتابت بر سنگ قبر، این اشتباه صورت گرفته است، زیرا تاکنون هیچ یک از مورّخان شهادت یحیى علیهالسلام را در ماه شعبان ننوشتهاند.
- ۱۲۵۲
- ادامه مطلب