مزارات ایران و جهان اسلام

سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های ایران جهان اسلام (امامزاده ، بقعه، آرامگاه، مقبره، مزار، گنبد، تربت، مشهد، قدمگاه، مقام، زیارت، معرفی عالمان انساب، کتابشناسی مزارات و زیارت و انساب

فصل چهارم: قیام و شهادت یحیى علیه‏ السلام

تصمیم خروج یحیى علیه‏السلام 1

تعداد یاران یحیى علیه‏السلام 3

جنگ در ابر شهر (نیشابور). 6

نبرد خونین جوزجان. 9

شجاعت یحیى علیه‏السلام در جبهه جنگ و پیام او. 11

فاجعه جانگداز شهادت یحیى علیه‏السلام 15

تاریخ و محلّ شهادت یحیى علیه‏السلام 16

 

 تصمیم خروج یحیى علیه‏السلام

یحیى علیه‏السلام هم چون شیرى از قفس گریخته بود که دشمن سخت از او
وحشت داشت.

عمّال اموى که در همه جاى کشور اسلامى آن روز بر اریکه قدرت بودند و
به جنایت و خون‏ریزى و خوردن مال مردم مشغول بودند، نمى‏توانستند
مردى بیدار و انقلابى از دودمان پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را در روى زمین زنده
ببینند، لذا همیشه درصدد بودند فریادهاى خشمگین آزادى خواهان و
انقلابیّون را در نطفه خفه کنند.

یحیى علیه‏السلام، خوب مى‏دانست که گرگ صفتان اموى، دست از سر وى بر
نخواهند داشت و چنان زندگى را بر او سخت مى‏گیرند که جز ذلّت و خوارى ـ
آن چیزى که او و همفکران وى از آن دورى مى جستند ـ و زندگى نکبت بار،
چیزى دیگر در این دنیا براى او نیست.

یحیى علیه‏السلام فرزند زید علیه‏السلام، قهرمان سلحشورى است که پایه‏هاى حکومت
ننگین بنى‏امیّه را لرزاند، او فرزند حسین شهید علیه‏السلام و نبیره پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله
است.

 

او کجا و زندگى با ذلّت و خوارى کجا، او مرگ با شرافت و جهاد در راه خدا و
مبارزه با دشمنان حقّ را بر این زندگى چهار روزه دنیا ترجیح داد.

یحیى علیه‏السلام همانند جدّش حسین علیه‏السلام و پدر بزرگوارش زید علیه‏السلام، راهى جز
قیام و شهادت در پیش نداشت.

سرحان گوید: ما هم چنان تا (ابر شهر) به نزد عمرو بن زراره آمدیم او
دستور داد هزار درهم و دو استر به یحیى علیه‏السلامدادند[1] تا خرجى راه کند و
سپس او را به سوى (بیهق)[2] روانه کرد. یحیى علیه‏السلام از بیهق که آخرین خطه
خراسان آن زمان بود، با هفتاد تن از یاران خویش به سوى ابر شهر بازگشت و
تعدادى مرکب خرید و به یاران خود داد.

عمرو بن زرارة، حاکم ابرشهر، موقعى که جریان را شنید نامه‏اى براى نصر
بن سیّار، استاندار خراسان فرستاد و او را از اوضاع آگاه ساخت.

نصر، نامه‏اى براى عبداللّه‏ بن قیس بن عباد بکرى، حاکم سرخس نوشت
و نامه مشابهى نیز براى حسن بن زید تمیمى حاکم طوس فرستاد و به آنها
دستور داد با لشکریان خود به ابر شهر بروند و به کمک حاکم آن جا عمرو بن
زرارة، به جنگ با یحیى علیه‏السلام و یاران او بشتابند، و فرماندهى نبرد را به عهده
عمرو بگذارند.

 

آنها با گروهى از لشکریان خود به ابر شهر آمدند و به قواى عمرو
پیوستند، در حالى که لشکریان آنان به ده هزار نفر مى‏رسید.[3]

  تعداد یاران یحیى علیه‏السلام

مورّخان اسلامى درباره تعداد یاران یحیى علیه‏السلام اختلاف دارند، آن چه
مسلم است این است که پس از دفن پدر حدود ده نفر یحیى را همراهى
مى‏کردند.[4] پس از آن هنگامى که دعوت خود را آشکار کرد نوشته‏اند:
«و اجتمعت علیه جماعة کثیرة[5]» و یا «وانظم إلیه خلق من الشیعة[6]»
که اشاره‏اى به گرویدن جمع زیادى از شیعیان در اطراف یحیى علیه‏السلام را دارد.

با این حال سؤال این است که تعداد یاران یحیى علیه‏السلامچند نفر بوده‏اند که
برخى گفته‏اند:

1. هفتاد مرد جنگى.[7]

2. یکصد و بیست[8] و یا یکصدو پنجاه مرد جنگى[9].

 

3. دویست و پنجاه و هفت مرد جنگى[10]

4. پانصد مرد جنگى[11] و یا پانصد و سیزده مرد جنگى[12].

5. هفتصد مرد جنگى[13].

آیا به تعداد فوق، اطلاق (خلق کثیر) و یا (جماعة کثیر) مى‏توان کرد و یا
این که به طریقى باید توجیح و تصحیح شود؟!

با مطالعه دقیق تاریخ زندگانى یحیى علیه‏السلام، پى مى‏بریم که وى هنگامى که
به بیهق رسید، حدود هفتاد مرد جنگى به او ملحق شدند، کما این که نظر
تمام مورّخان قول اوّل چنین است. و از آن جالب‏تر این که مرحوم شیخ
عباس قمى از قول آنان مى‏نویسد: ««در بیهق با او هفتاد نفر همداستان
شدند
[14]» که پس از جنگ در آن‏جا به قول کتبى «و وعده بالقیام معه و مقابلة
اعدائه
[15]» به وى وعده قیام و مقابله با دشمنان او را دادند که به نظر وعده‏اى
بیش نبوده است، زیرا پس از آن یحیى علیه‏السلام جهت تهیه ارتش به هرات رفت و
از آن جا نیز به جوزجان رهسپار شد که اهالى این شهر و نیز گروهى از مردم
طالقان و فاریاب و بلخ به او ملحق شدند که بالغ بر پانصد نفر بودند فشکّل
جیشا و أعلن الحرب على السلطة الأموّیة فی الجوزجان
[16]

 

بنابراین اگر سربازان یحیى علیه‏السلام را فقط هفتاد نفر بدانیم، اشتباهى
بیش نیست و به طور یقین عدم مداقه در مدارک مستند تاریخى است.
آقاى فریدون گرایلى این واقعه را از تحریف‏هاى ملیح تاریخ مى‏داند و
اضافه مى‏کند که:

«این هفتاد نفر هرکولهاى یونان نبودند بلکه مردم مسلمان نیشابور و
سبزوار بودند
[17]»

باید در جواب گفت:

یاران امام حسین علیه‏السلام در صحراى کربلاء 72 نفر و در مقابلِ سپاه انبوه
امویان بودند.

شاید به نظر آقاى گرایلى، این هم از تحریف‏هاى ملیح تاریخ باشد.

وانگهى، عدم تحقیق در مدارک مستند، انسان را وا مى‏دارد که منکر
مسایلى هم چون مسئله بالا شود.

از طرفى، به طور یقین  مردم نیشابور در سپاه یحیى علیه‏السلامنبودند! زیرا
سیّد کیاء گیلانى، متوفّاى بعد از قرن 10 هجرى مى‏نویسد: «یحیى به
نیشابور رفت و قصد قیام در آن شهر را نمود، اصحاب او به وى گفتند، که رأیت
اسلام هرگز این جا قرار نگرفته است، لذا به سرخس رفت»[18]

ابن عنبه نیز مى‏نویسد: ثمّ خرج إلى نیسابور فسألوه المقام فقال: بلدة
لاترفع لعلیٍ رأیة»
[19]

از نیشابور سؤال نمود، در جواب او گفته شد: شهرى است که هرگز در آن
پرچمى براى على علیه‏السلام بلند نشده است.

بنابر این، مى‏بینیم که مردم نیشابور نه این که به یارى فرزند رسول
خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهنشتافتند بلکه در مقابل او صف آرایى نمودند و همین امر باعث شد
که یحیى علیه‏السلام با سپاهیان اندک خود، فرماندار و سپاهیان او را تأدیب و به
هلاکت رساند.

لذا آن چه مسلم، این است که یحیى علیه‏السلام در ابتداى امر با 70 نفر خروج
نمود، اما به تدریج تعداد بیعت کنندگان با وى زیاد شد، تا جایى که بالغ بر
هفتصد جنگ‏جو به غیر از بیعت کنندگان را در کتب تاریخ ثبت نموده‏اند. در
ظاهر عدم ملحق شدن بیعت کنندگان به سپاه یحیى علیه‏السلام را مى‏توان ترس و
وحشت مردم از سپاهیان انبوهى که استاندار خراسان، نصربن سیّار از
شهرهاى مختلف جمع آورى کرده بود دانست.

به هر حال آن چه منجر به شکست قیام یحیى علیه‏السلامشد، همین بى‏وفایى
مردم بود که در بحبوحه نبرد از او کناره‏گیرى کردند.

 جنگ در ابر شهر (نیشابور)

 

قواى دشمن با تجهیزات قوى در مقابل افراد معدود یحیى علیه‏السلامقرار
گرفتند و جنگ شدیدى بین آنان و نیروهاى دشمن درگرفت.

یحیى علیه‏السلام همانند شیر ژیان به طرف دشمن حمله مى‏برد، و تن به تن به
نبرد آنان مى‏رفت. وقتى اصحاب او شهامت و بى‏باکى سردار خود را دیدند،
«فهجم أصحابه هجوم الأسود الضاریة[20]»

یاران یحیى علیه‏السلامهم چنان هجوم مى‏نمودند که مانند تیرهاى سیاهى
بود که بر دشمن فرود مى‏آمد و بر رگ‏هاى آنان مى‏نشست و از آن خون
مى‏جهید.

یحیى علیه‏السلام این شیر دلیر و قهرمان دلاور علوى، با یاران معدود خود،
چنان عرصه میدان را بر دشمن تنگ کردند که دشمن با دادن تلفات سنگین
عقب نشینى کرد و در روز اوّل نبرد، فرمانده قواى دشمن، عمرو بن زرارة به
هلاکت رسید و لشکریان او پراکنده شدند.

بنا به نقل یعقوبى هنگامى که عمروبن زراره فرار کرد، یاران یحیى علیه‏السلاماو
را گرفته و کشتند[21].

مرکب‏ها و اسلحه فراوانى به دست یحیى و یاران او رسید، و آنان فاتحانه
به طرف هرات حرکت کردند[22].

یکى از آن کسانى که در آن واقعه حضور داشت چنین سرود:

 

ألم تر أهل نیسابور لما

 لقوا الأبطال لم یدفنوا قتیلاً

لقوا مائة و هم عشرون ألفا

 فما صبروا و لامنعوا قتیلاً[23]

 

 

1. آیا ندیدى اهل نیشابور هنگامى که شجاعان علوى را دیدند، کشته
شدگان خود را از ترس دفن نکردند. (یعنى روى به فرار گذاشتند)

2. یاران یحیى علیه‏السلام صد نفر بودند و آنان بیست هزار نفر، اما صبر نکردند و
مانع کشته شدن یاران خود نشدند.

بعد از این جنگ، یحیى علیه‏السلام به اصحاب و یاران خود رو کرد و گفت: «إنا کنا
قد عزمنا على المسیر إلى العراق، و کان من هؤلاء ما کان، و هذا حدث عظیم
قد أتیناه، و لم نجد بدا من ذلک، و لیس العراق لنا بعد هذا الیوم دار، فارجعوا
لنا بنا إلى خراسان و إذ امتنامتنا کرماء
[24]»

ما قصد داشتیم به سوى عراق برویم، ولى آن چه را که اتفاق افتاد دیدید،
و این حادثه بزرگى بود که بر ما آمد و چاره‏اى جز این نبود، و الان در عراق نیز
خانه و کاشانه‏اى نداریم، پس برمى گردیم به خراسان که هر گاه بمیریم با
شرافت مرده باشیم.

حاکم هرات، مردى به نام مفلس بن زیاد بود، هنگامى که شنید
یحیى علیه‏السلامو همرزمانش از طریق خرسان به آن سرزمین آمده‏اند متعرض
آنان نشد و یحیى علیه‏السلام و یاران وى نیز متعرض آنان نشدند و از هرات گذشتند
تا به سرزمین «جوزجان»[25] رسیدند[26].

 

  نبرد خونین جوزجان

خبر شکست مفتضحانه حاکم نیشابور با آن همه سرباز، به گوش عامل و
استاندار خراسان نصر بن سیّار رسید. وى با تعجّب فراوان و اندوه و ناراحتى
که داشت «اغتم غما شدیدا[27]» در صدد برآمد هر چه سریع‏تر این شورش
بزرگ را در منطقه خاموش کند.

از طرفى، ولید بن یزید اموى نیز نصر را در فشار گذاشته بود. از این‏رو نصر
در صدد سپاهى شد تا به جنگ با یحیى علیه‏السلام، به هرات گسیل نماید.

حاکم جوزجان، شخصى به نام حماد بن عمرو سعیدى و یا به قول
طبرى، سغدى بود. او منتظر بود تا قواى کمکى از طرف استاندار خراسان
برسد، از این‏رو متعرّض یحیى علیه‏السلامنشد.

نصر بن سیّار نیز قوایى مرکب از هشت هزار مرد جنگى به فرماندهى
سلیم بن احوز مازنى به طرف جوزجان فرستاد که با یحیى علیه‏السلامبرخورد
کردند.

بنا به نقل مورّخان، سپاه یحیى علیه‏السلام بالغ بر پانصد نفر بودند و در این موقع
بود که دو تن از شخصیّت‏هاى معروف آن سامان به نام ابوالعجارم حنفى و
خشخاش ازدى به نیروى یحیى علیه‏السلامپیوستند و باعث قوت قلب یاران
یحیى علیه‏السلامشدند.

فرمانده نیروى دشمن، سلیم بن احوز، میمنه لشکر خود را به سورة بن
محمّد سندى، و میسره را به حماد بن عمرو سعیدى سپرد.

یحیى علیه‏السلام نیز یاران خود را با صف‏هاى منظّم آماده نبرد ساخت، جنگ
به شکل وحشتناکى شروع شد. (فقاتله قتالا شدیدا)

این پیکار با مقاومت شدید انقلابیون تا سه روز طول کشید و در این
مدّت، جمع زیادى از لشکریان دشمن به دست یاران فداکار یحیى علیه‏السلامکشته
شدند و جمع کثیرى از اصحاب یحیى علیه‏السلامنیز به شهادت رسیدند.

در روز سوّم جنگ، هنگامى که یحیى علیه‏السلام دید موقع خطر است، از دشمن
خواست: «یا هؤلاء هذا وقت الصلاة أمهلونا حتى نصلّی[28]» تا براى خواندن نماز
به او مهلت دهد. نمازى، مانند نماز جدّش امام حسین علیه‏السلامدر روز عاشورا؛ و
این دفعه به امامت نوه‏اش یحیى علیه‏السلام برگزار شد و این رهبر فداکار پس از نماز
با سخنان ارزنده و پرشور خود مردم را به جهاد در راه خدا و مبارزه با ظلم و
بیداد گرى تحریک نمود و رو کرد به اصحاب خود و گفت: «یا عباداللّه‏، إنّ
الأجل محضرة الموت، و إنّ الموت طالب حثیث، لایفوقه هارب، و لایحجزه
مقیم، فاقدموا رحمکم اللّه‏ إلى عدوکم، و ألحقوا بسلفکم، الجنّة الجنّة... أقدموا
و لاتنکلوا، فإنه لاشرف أشرف من الشهادة، فإن أشرف الفوت قتل فی سبیل
اللّه‏، فلتقر بالشهادة أعینکم، و لتنشرح للقاء اللّه‏ صدورکم
[29]».

اى بندگان خدا، آن‏گاه مرگ فرا رسد که مدّت اجل انسان سرآمده باشد،
اى بندگان خدا، مرگ در تعقیب انسان است و راه فرارى از آن نیست، و
نمى‏توان جلو آن را گرفت. پس به دشمن حمله کنید، خدا رحمتش را بر شما
فرستد، و بجنگید تا به گذشتگان خود ملحق شوید و به سوى بهشت قدم
نهید، و بدانید که افتخارى براى انسان بالاتر از شهادت و کشته شدن در راه
خدا نیست و با چشمهایتان به شهادت اقرار کنید و با دلهایتان خداوند را
ملاقات نمایید.

یحیى علیه‏السلام پس از آن ادامه داد؛ «أنتم فی حلِّ من بیعتی، فمن شاء أن یثبت
معی فلیثبت، و من شاء أن یرجع فلیرجع، أما أنا، فلست حاربا هذا الموضع
حتّى یقضى اللّه‏ أمرا کان مفعولاً».

شما الآن در بیعت من هستید، پس اگر کسى مى‏خواهد با من بماند،
بماند و اگر کسى مى‏خواهد برود، برود که بیعت خود را از او ستاندم. اما من
کسى نیستم که از این معرکه فرار کنم تا خداوند هر آن چه مقدور است حکم کند.

در این وقت، اصحاب صدیق و فداکار یحیى علیه‏السلام، فریاد برآوردند: «لا واللّه‏
یا ابن رسول اللّه‏ لانفارقک أبدا حتّى لا یبقى منّا أحد».

نه، به خدا قسم اى فرزند رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هرگز از تو جدا نخواهیم شد تا
این که از ما کسى باقى نماند (و همه در راه تو به شهادت برسیم).

یحیى علیه‏السلام که اشک چشم‏هایش را از وجود چنین یارانى گرفته بود گفت:

«جزاکم اللّه‏ خیرا من قوم، فلقد قاتلتم و وفیتم[30]».

پاداش نیک دهد خداوند به قومى که، (دشمنان) کشتند شما را و وفا
کردید (بر عهدتان و فرار ننمودید).

  شجاعت یحیى علیه‏السلام در جبهه جنگ و پیام او

درباره شجاعت و دلیرى یحیى علیه‏السلام گفته‏اند: «او جوانى دلیر بود و همیشه
در صف مقدم جبهه با دشمن روبرو مى‏شد. و از انبوه دشمنان و تنهایى
خودش ترس و وحشتى نداشت، و مردانه مى‏جنگید[31]

محمّد یحیى سالم عزّان، درباره شجاعت یحیى علیه‏السلاممى‏نویسد:

«یحمل حملات الأبطال و یقاتل قتال الصناوید الشجعان، فکان لایقابله
أحد من العدوّ إلاّ قتله.
[32]»

او مانند قهرمانان به دشمن حمله مى‏کرد، و چنان جنگ مى‏نمود که
مانند بزرگان شجاع قوم بود و کسى توان مقابله با او را نداشت، مگر
این‏که کشته مى‏شد.

یحیى علیه‏السلام در گرما گرم نبرد به اشعارى مترنّم شد که ضرار بن خطاب
فهرى در روز حفر خندق در مدینه، و امام على علیه‏السلامدر صفّین، و امام
حسین علیه‏السلام در طف (صحراى کربلاء) و پدرش زید علیه‏السلام در کوفه (یوم السَبَخه)
متمثّل شدند و آن اشعار از قرار زیر است:

 

مَهْلاً بَنی عَمِّنا ظَلا مَتَنا

 إِنَّ بِنا سُورَةً مِنَ الْغَلَقِ

لَمِثْلُکُمْ نَحْمِلُ السُّیُوفَ وَلا

 تُغْمَزُ أَحسابُنا مِنَ الْرَّقَقِ

إِنّی لِأنْمى إِذا انْتَمَیْتُ إِلى

 عِزٍّ عَزیزٍ وَ مَعشَرٍ صُدُقِ

بیضُ سَباطٍ کَأَن أَعیُنَهُمْ

 تُکْحَلُ یَوْمَ الْهِیاجِ بِالعَلَقِ[33]

 

1. اى عموزادگان، از ستم ما دست بردارید، که ما خود دچار ناراحتى و

تشویش خاطریم.

2. ما شمشیرهاى خود را براى شما به دست گرفتیم، و در حسب خویش
مورد هیچ‏گونه ملامتى نباشیم.

3. هرگاه نام من به میان آید نَسبم به مردانى بزرگ و شریف و
راست‏گو مى‏رسد.

4. مردان خوش اندام، که در هنگام جنگ گویا چشمانشان سرمه خون
کشیده شده است.

شجاعت و دلاورى یحیى علیه‏السلام چنان بوده که منصور باللّه‏ در کتاب خود
نمونه‏اى از آن را ذکر مى‏نماید، و مى‏نویسد:

«مردى از دشمن، یکى از سربازان یحیى علیه‏السلام را به مبارزه دعوت کرد
و پس از دقایقى مبارزه او را کشت، دوّمى و سوّمى را نیز به
این ترتیب به شهادت رساند، آن وقت یحیى علیه‏السلام از او درخواست جنگ نمود
و گفت: «یاعبداللّه‏ إتق اللّه‏ و أدرمن أنت تقاتل، إنّک إنّما تقاتل
ابن رسول اللّه‏ عن أرباب الظلم و النفاق»
اى بنده خدا، تقوى پیشه کن
و بدان که با چه کسى جنگى مى‏کنى.

تو به خاطر طرف‏دارى از ظلم و نفاق به جنگ با پسر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله
ایستاده‏اى؟ ولى آن مرد به سخنان یحیى علیه‏السلامتوجّهى ننمود و به یحیى علیه‏السلام و
پدرش ناسزا و دشنام داد، یحیى علیه‏السلامدید که مرد دشمن به او هتّاکى مى‏کند،
شجاعانه از اسب، خود را بر سرش انداخت که با شمشیرى که در دست داشت
ضربتى بر سر او وارد ساخت. هنوز آن مرد دشمن خود را جمع نکرده بود
که یحیى علیه‏السلامضربه‏اى دیگر بر ران او زد و او را به هلاکت رساند و گفت:
«یا عدّواللّه‏ ما اشدّ مجاحتک عن سلطان بنی امیّه[34]» اى دشمن خدا، چقدر به

مدافعه سلطان بنى امیّه سخت بودى.

یحیى علیه‏السلام هنگامى که دید یاران او یکى پس از دیگرى به دست دشمن
به شهادت مى‏رسند، از میدان جنگ پیامى را به شکل اشعار براى بستگان
خود در مدینه مى‏فرستد و مى‏گوید:

 

خلیلى عنّا بالمدینة بلغا

 بنی هاشم أهل النّهى و التّجارب

فحتّى متى مروان یقتل منکم

 خیارکم و الدّهر جمّ العجائب

سأبقی بحدّ السیف ما قدترکتم

 وضعیتهم مادام بالسیف ضارب

و حتى متى ترضون بالخرق منکم

 اباة الخسف عندالتحاربی

لکل قتیل معشر یطلوبنه

 و لیس لزید فی العراقین طالب[35]

 

1. اى دوست، پیام مرا در مدینه به بنى هاشم، آن مردان با خرد و تجربه
برسان و بگو:

2. تا کى بنى مروان از خوبان شما را بکشند و روزگار پرشگفت است.

3. تا کى به بدرفتارى و عهد شکنى آنان تن در مى‏دهید و حال آن که شما
آزادمردان در کارزارید.

4. براى هر شهیدى خون‏خواهى است، اما براى زید در عراق و حجاز
خون‏خواهنى نمى‏باشد.

 

  فاجعه جانگداز شهادت یحیى علیه‏السلام

عصر روز جمعه، سوّمین روز جنگ، خورشید، شاهد دلاورى،
رشادت و جهاد یحیى علیه‏السلام و یاران فداکارش بود.

جنگ لحظه به لحظه به اوج شدّت خود مى‏رسید، عدّه‏ى زیادى از یاران
یحیى علیه‏السلامو افراد انقلاب به شهادت رسیده و رهبر نهضت سخت براى درهم
کوبیدن دشمن تلاش مى‏کند.

در آن ساعت عصر بود که ناگهان مردم دیدند یحیى علیه‏السلام و یارانش به طرز
عجیب و حیرت آورى خود را به قلب سپاه دشمن زدند و چنان صفوف آنان را
درهم خرد کردند و از کشته پشته مى‏ساختند که ناظرین انگشت حیرت و
تعجّب به دندان گرفتند.

اما سربازان دشمن چندان زیاد بودند که هر چند از آنان کشته مى‏شدند
باز هم جمع مى‏گشتند، از این رو زخم‏هاى فراوانى به سردار رشید انقلاب،
یحیى علیه‏السلام رسیده بود، هم چنان که مردانه مى‏جنگید تا آن که دشمن
چاره‏اى ندید مگر آن که به کمان داران دستور داد به طرف آن مرد شجاع و
دلیر تیر پرتاب کنند، میان انبوه تیرهایى که از چپ و راست به سوى
یحیى علیه‏السلامپرتاب مى‏شد، یکى از آنها به پیشانى مقدّس او اصابت کرد و آن
تیر کار وى را ساخت.[36] (عجیب این که پدرش نیز با تیرى که به پیشانى او
اصابت کرده بود به شهادت رسید).

 

کسى که این تیر را رها کرده بود، مردى از طایفه عنزه بود.

آن‏گاه سورة بن محمّد بن عزیز کندى جسد مطهّر یحیى علیه‏السلام را در میان
کشته شدگان شناخت و سر مقدّس او را از بدن جدا ساخت و زره و اسلحه او را
همان مرد عنیزى گرفت، و سر را براى نصر بن سیّار فرستاد و نصر آن را براى
ولید بن یزید خلیفه اموى به شام فرستاد.

سیّد مجد الدین مى‏نویسد: «و کان قاتل یحیى علیه‏السلام قد رأى فی منامه أنه
یقتل نبیّا»[37] قاتل یحیى علیه‏السلام شب در خواب دید که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را کشته
است.

ولى بنابه نقل حمداللّه‏ مستوفى: «ناگاه تیرى بر یحیى علیه‏السلام آمد و شهید
شد. کسى ندانست که آن را چه کس انداخت و اکثر لشکر او به قتل رسیدند و
او را با برادرش بر دار کردند[38]

  تاریخ و محلّ شهادت یحیى علیه‏السلام

جنازه یحیى علیه‏السلام را در دروازه جوزجان به دار زدند، و هم چنان به دار بود
تا این که ابومسلم خراسانى قیام کرد و بر اوضاع چیره شد و بدن یحیى علیه‏السلام را
از دار پایین آورد و بر آن نماز گزارد و دفن نمود[39].

مورّخان اسلامى درباره محلّ شهادت یحیى علیه‏السلام در جوزجان اتّفاق نظر
دارند، اما درباره روز و سال شهادت آن حضرت اختلاف نموده‏اند. که به اقوال
زیر خلاصه مى‏شود:

1. عصر روز جمعه، رمضان سال 125 ه . ق در قریه ارغوى جوزجان[40].

2. عصر روز جمعه، رمضان سال 126 ه . ق[41].

3. روز جمعه، شعبان سال 125 ه .ق [42].

از آن جایى که قول اوّل را اجماع مورّخان در بر دارد ـ مدارک آن در
پاورقى اشاره مى‏شود ـ لذا اقرب بصواب مى‏باشد.

این همان سال شهادتى است که نخستین بار ابونصر بخارى آن را ذکر
نموده است.

اما اگر قول برخى از مورّخان را مبنى به شهادت رسیدن یحیى در سن
28 سالگى لحاظ کنیم، آن وقت سال شهادت او باید سال 126 ه . ق باشد،
زیرا پیشتر گفته شد که او در سال 98 ه . ق به دنیا آمده است.

پس از بیان روز، ماه و سال شهادت یحیى علیه‏السلام و اشاره کلى به محل دفن او
در جوزجان، این مسئله مطرح مى‏شود که یحیى علیه‏السلامدر کجاى جوزجان
دفن شده است و اصولاً جوزجان کجا مى‏باشد.

از این‏رو در فصل ششم کتاب به اختلاف مدفن یحیى علیه‏السلام اشاره خواهد
شد و مشاهد زیر که به محل دفن یحیى علیه‏السلام شهرت دارد بررّسى و تحقیق، و
شخصیّت‏هاى مدفون در این بقاع معرّفى خواهند شد.

1. مشهد یحیى بن زید علیه‏السلام در جوزجان افغانستان.

2. مشهد یحیى بن زید علیه‏السلام در میامى مشهد.

3. مشهد یحیى بن زید علیه‏السلام در گنبد کابوس، استان گلستان.

4. مشهد یحیى بن زید علیه‏السلام در کلیدر از قراى نیشابور.

5. مشهد یحیى بن زید علیه‏السلام در سبزوار.

بیان این نکته ضرورى است که در ایران اسلامى علاوه بر مزارات فوق که
به یحیى بن زید علیه‏السلام منسوب مى‏باشند، مزارات دیگرى یافت مى‏شوند که در
گذشته به یحیى بن زید علیه‏السلام شهرت داشته و بعدا به جهت آشکار شدن این
توهم براى متولیان آن بقاع به فرزند امام موسى کاظم علیه‏السلام شهرت پیدا کرده
که در این جا به بررسى تعدادى از آنها خواهیم پرداخت.

 

 

[1]. مقاتل الطالبیّین: 149، الکامل فى التاریخ 5: 271، عمدة الطالب: 29، أنساب الأشراف: 272، المنتظم 4: 707، سرّالسلسلة العلویّة: اما برخى مورّخان مبلغ مذکور را تفاوت نقل کرده‏اند که عبارتند از:

الف: ابن اثیر، ابن سعد و طبرى و ابن جوزى و ابى نصر بخارى 2000 درهم.

ب: بلا ذرى: 5000 درهم.

ج: ابوالفرج و دیگران: 1000 درهم.

 

[2]. بیهق به منطقه سبزوار فعلى و نواحى آن گفته مى‏شد.

 

[3]. مقاتل الطالبیّین: 149، الکامل فى التاریخ 5: 271، تاریخ الطبرى 8: 265 ـ 266،
تاریخ ابن خلدون 3: 130، أنساب الأشراف 2: 272، الشافى 1: 190، الأعلام 8: 146.

 

[4]. مقاتل الطالبیّین: 146.

 

[5]. الملل و النحل 1: 139.

 

[6]. تاریخ الإسلام، حوادث سال 120 ـ 140 ه . ق: 300.

 

[7]. مقاتل الطالبیّین: 149، تاریخ الطبرى 8: 266، الکامل فى التاریخ 5: 271، تاریخ
ابن خلدون 3: 130، البدایة و النهایة 10: 6، أنساب الأشراف 2: 272، الشافى 1: 190، الأعلام 8: 146، تتمّة المنتهى: 134.

 

[8]. تاریخ یعقوبى 2: 301، شذرات الذهب 1: 167.

 

[9]. أنساب الأشراف 2: 272.

 

[10]. أنساب الأشراف 2: 272.

 

[11]. سرّالسلسلة العلویّة: 61، عمدة الطالب: 290.

 

[12]. أنساب الأشراف 2: 272.

 

[13]. مجالس المؤمنین 2: 258.

 

[14]. تحفة الأحباب: 572.

 

[15]. فوات الوفیات 2: 37.

 

[16]. أنساب الأشراف 2: 272، سرّالسلسلة العلویّه: 61، تاریخ تشیّع در ایران 1: 169،احسن التراجم 2: 210.

 

[17]. مشاهیر نیشابور: 522.

 

[18]. سراج الأنساب: 98 ـ 99.

 

[19]. عمدة الطالب: 290.

 

[20]. الإمام یحیى بن زید علیه‏السلام: 23.

 

[21]. تاریخ یعقوبى 2: 306.

 

[22]. مقاتل الطالبیّین: 149، تاریخ الطبرى 8: 266، تاریخ یعقوبى 2: 306، تاریخ ابن
خلدون 3: 130، الأعلام 8: 146، المحبر: 492، الفتوح 8: 131 ـ 133، الحدائق الوردیه 1: 153 ـ 154، تتمّة المنتهى: 134 ـ 135، الشافى 1: 190.

 

[23]. الفتوح 8: 131.

[24]. الفتوح 8: 133، الإمام یحیى بن زید علیه‏السلام: 24.

 

[25]. جوزجان بین مرو و بلخ از شهرهاى افغان بوده که توضیح مفصّل آن خواهد آمد.

 

[26]. مقاتل الطالبیّین: 149 و مدارک قبلى.

 

[27]. الإمام یحیى بن زید علیه‏السلام: 24.

 

[28]. الإمام یحیى بن زید علیه‏السلام: 25.

 

[29]. تتمّة المصابیح: 225، الحدائق الوردّیه 1: 153، التحف شرح الزلف: 77.

 

[30]. الإمام یحیى بن زید علیه‏السلام: 25.

 

[31]. قیام زید بن على علیهماالسلام: 360.

 

[32]. الإمام یحیى بن زید علیهماالسلام: 25.

 

[33]. شرح نهج البلاغه 3: 213، الأعلام 8: 146، شذرات الذهب 1: 226، تاریخ
یعقوبى 2: 306، وقایع الأیام: 103.

[34]. الشافی 1: 190، الإمام یحیى بن زید علیهماالسلام: 23.

 

[35]. الحدائق الوریه 1: 154، مجالس المؤمنین 2: 258، مقالات اسلامیین 3: 131،
شرح الأخبار 3: 319، قیام زید بن على علیهماالسلام: 361.

[36]. مقاتل الطالبیّین: 150، تاریخ الطبرى 8: 266، تاریخ ابن خلدون 3: 130، تاریخ یعقوبى 2: 306، مروج الذهب 3: 236، شذرات الذهب 1: 267، الکامل فى التاریخ 5: 270، سفینة البحار 2: 531، الشافى 1: 190، تاریخ الإسلام، حوادث سال 120 ـ 140 ه . ق: 300، مستدرکات اعیان الشیعه 3: 327، الأعلام 8: 146.

 

[37]. الحدائق الوردّیه 1: 154، التحف شرح الزلف: 76، الإمام یحیى‏بن زید علیهماالسلام: 30.

 

[38]. تاریخ گزیده: 283، اسلام و ایران: 461.

 

[39]. مقاتل الطالبیّین: 15، الکامل فى التاریخ 5: 272، مروج الذهب 3: 236،
المحبر: 484، زهرالآداب 1: 119، الأعلام 8: 146، سفینة البحار 2: 532، لباب الأنساب 1: 405، تتمّة المنتهى: 135، تحفة الأحباب: 573، شرح الأخبار 3: 319.

 

[40]. سرّالسلسلة العلویّه: 61، المنتظم 4: 707، و فیاة الأعیان 4: 362، بدایع
الأنساب: 63، تاریخ إسلام، حوادث سنة 120 ـ140 ه . ق: 300، مستدرکات اعیان الشیعه 3: 327، الأعلام 8: 146، شذرات الذهب 1: 267، البدایه و النهایه 10: 6، تنقیح المقال 3: 316، عمدة الطالب: 290، تاریخ الطبرى 8: 265، أنساب الأشراف 2: 273، الغدیر3: 335، تتمّة المنتهى: 135، تاریخ یعقوبى 2: 306، مستدرکات علم الرجال الحدیث 8: 206، مروج الذهب 3: 235، الکامل فى التاریخ 5: 271، أحسن التراجم 2: 210، تاریخ ابن خلدون 3: 130، تحفة الأحباب: 573، مشاهد العترة: 69.

 

[41]. مقدّمه بحرالزخّار؛ 226، لباب الأنساب 1: 327، التحف شرح الزلف: 76، الإمام
یحیى بن زید علیهماالسلام 1: 153، الشافى 1: 190.

 

[42]. تاریخ افغانستان بعد از اسلام: 187، برگرفته از سنگ قبر است که یقینا منظور
همان ماه رمضان سال 125 ه .ق بوده که در موقع کتابت بر سنگ قبر، این اشتباه صورت گرفته است، زیرا تاکنون هیچ یک از مورّخان شهادت یحیى علیه‏السلام را در ماه شعبان ننوشته‏اند.

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موضوعات
سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های جهان اسلام (معرفی بیش از چهل هزار زیارتگاه)

طراح وبلاگ: سید محمد علوی زاده