- جمعه ۳۰ آبان ۹۳
فصل هفتم: دلایل قیام یحیى علیهالسلام در خراسان و شکست آن. 1
انگیزه قیام یحیى علیهالسلام در خراسان.
دلایل شکست قیام یحیى علیهالسلام
1 ـ وحشت یاران زید علیهالسلام
4 ـ عدم تمرکز یحیى علیهالسلام در مکان خاص...
6 ـ عدم بیعت وعده دهندگان به یحیى علیهالسلام
انگیزه قیام یحیى علیهالسلام در خراسان
حضور ایرانیان در جنبشهاى سیاسى ـ اجتماعى جامعه اسلامى، از
نیمه دوم قرن اوّل هجرى آغاز شد و این به خاطر موضعگیرىهاى عدالت
خواهانه امام على علیهالسلام در حمایت از اهل ذمّه و توصیّه به عاملانش در پرهیز از
ظلم و ستم نسبت به ایشان، به طور مکرّر در سفارشهاى وى به کارگزارانش
نقش بسته است[1].
حمایت على علیهالسلام از موالى و غیر عرب، نه به عنوان موضعى موّقت در
جهت جذب عناصر ناراضى، که ناشى از روحیه عدالت خواهانه وى بود.
هم چنان که در قضیّه قتل هرمزان به طور صریح در مجلس مشورتى
عثمان و کشتن قاتل وى، یعنى عبیداللّه بن عمر رأى داد.[2] طبیعى است این
گونه موضع گیرها براى جماعتى که مدّتها تحقیر شده و هستى و موجودیّت
خویش را در خطر مىدیدند تازگى داشت و از سوى ایشان با تحسین مواجه
مىشد.[3] با این حال شواهد موجود حاکى است که میزان پیوستگى ایرانیان
به تشیّع، حتى در زمان خلافت على علیهالسلام هم چندان زیاد نبود و به نقاطى
خاص منحصر مىشد؛ مثل مناطق ایرانى نشین کوفه، و بخشهایى از نواحى
ایرانى نشین در «سواد» و به طور عمده در محدودهاى که به طور مستقیم
تحت حاکمیّت امام على علیهالسلامقرار داشت.
تشیّع از هنگامى که خواستها و آمال ایرانیان را با دیدگاه و آموزههاى
سیاسى خویش منطبق کرد، توانست گستره نفوذ خود را بین ایرانیان
افزایش دهد.
در واقع اکثریّت جامعه ایرانى در این دوره بیش از هر چیز به دنبال مفرّ و
مأمنى بودند که در پناه آن موجودیّت حیات خویش را در مقابله با حاکمیّت و
سیادت عربى حفظ نمایند.
براى اوّلین بار ارتباط و همسویى ایرانیان با تشیّع، به صورت نسبتا
گسترده، در شرکت همه جانبه در قیام مختار مطرح شد، چرا که در دو قیام
شیعى قبل از مختار، یعنى نهضت امام حسین علیهالسلام و قیام توّابین، نشانى از
حضور ایرانیان دیده نمىشود. در واقع، بخشهاى وسیعى از ایرانیان در
همبستگى با قیام مختار، که به هر حال داعیه شیعى داشت با اسلام
پیوند خورد.
تعداد موالى در میان لشکریان مختار چنان چشم گیر بود که برخى آن
قیام را جنبشى علیه اعراب به شمار آوردهاند.[4] بنابر بعضى روایات، حامیان
ایرانى مختار ابتدا بیست هزار و سپس تا چهل هزار نفر افزایش یافتند.[5]
حتى اگر در این عدد نیز اغراق شده باشد[6] به اتّفاق آراى مورّخان، اکثریّت
حامیان وى را ایرانیان تشکیل مىدادند.
از روایتى دیگر بر مىآید که حداقل دوسوّم از سپاه شش هزار نفرى
مختار که پس از کشته شدن وى به «مصعب بن زبیر» تسلیم و قتل عام شدند،
ایرانى بودند.[7]
از برخى گزارشات، چنین آشکار مىشود که فرقه کیسانیّه، در نیمه قرن اول
هجرى در گرایش برخى از ایرانیان، بخصوص مردم خراسان، به تشیّع و در
نتیجه اسلام، نقش اصلى را بر عهده داشت.
گرچه مدارک و اسناد تاریخى روشنى در این مورد وجود ندارد، اما برخى
شواهد و قراین حاکى از آن است که پس از سرکوب قیام مختار و احیاى مجدّد
قدرت بنى امیّه و ظهور حجّاج (مرد قدرتمند ایشان در شرق)، فشار و
سختگیرى بر تمامى معارضان اموى، از جمله خوارج و شیعه، به نهایت خود
رسید.
سیاستهاى خشن و سرکوبگر حجّاج که در تاریخ شیعه به زشتى هر چه
تمامتر از او نام برده شده است. موجب شد تا برخى از شیعیان در پى یافتن
گریزگاه به ایران روى آوردند، سکونت و استقرار شیعیان قبیله اشعرى در قم پس
از شکست قیام ابن اشعث[8] گواهى بر این مدّعا است.
بعید نیست که نمونهاى از مهاجرت یا گریز اجبارى قبایل عرب متمایل
به شیعه، هم چنان که در قم اتفاق افتاد در نقاط دیگر و از جمله در خراسان
نیز تکرار شده باشد.
ظاهرا یکى از دلایلى که یحیى بن زید علیهالسلامخراسان را جهت قیام ضد
اموى برگزید، جلب هواداران کوفى خود بود که حجّاج و دیگر امراى اموى
عراق آنها را به خراسان تبعید کرده بودند.[9] شواهدى در دست است که
عدّهاى از شیعیان پس از سرکوب قیام زیدبنعلى علیهالسلام به ایران پناه آوردند[10].
با این حال، روایات تاریخى دلالت مىکند که کار تشکیلاتى منظم و
سازماندهى شده در نفوذ و گسترش تشیّع در خراسان، مرهون تلاش داعیان
و مبلغّان کیسانى است که پس از شکست قیام مختار و آشکارا پس از مرگ
محمدبن حنفیّه به امر فرزندش ابوهاشم به این مناطق گسیل شدند.
اباهاشم[11] نخستین امامى بود که دستگاه تبلیغاتى منظمى تشکیل داد تا
یاران تازهاى را به عضویّت حزب در آورد.[12]
در واقع گرایش شیعى مردم خراسان که در اوایل قرن دوم هجرى تحت
شعار «الرضا من آل محمد» و در برخورد با نظام اموى تجلى شد، اگر سهمى را
مدیون اسقرار قبایل عرب «به خصوص اعراب جنوبى» متمایل به شیعه در
خراسان باشد،[13] به طور حتم سهمى اساسى از آن ناشى از تبلیغات و تحرّکات
مبلّغان کیسانى در خراسان است.
غالبا چنین تصّور مىشد که تبلیغات شیعى در خراسان بىهیچ
سابقهاى با عبّاسیان آغاز شده است.[14] اما تحقیقات جدید روشن کرده است
که برخى از اعضاى فرقه کیسانیّه حتى در شرقىترین نقطه ایران، یعنى
خراسان، زندگى و فعّالیّت داشتهاند و با معرّفى ابن الحنفیّه وسپس فرزندش
به عنوان امام شیعى، تبلیغ مىکردهاند.
به نوشته ابوالفرج اصفهانى، شیعیان خراسان پس از مرگ محمد بن
حنفیّه، فرزندش، ابو هاشم را امام مىدانستند[15]حتى گروهى از هواداران ابو
هاشم پس از مرگ وى معتقد به غیبت و رجعت او شدند و سرانجام از عراق به
ایران کوچ کردند[16]
همهى اینها نشان از موقعیّت اجتماعى و سیاسى خراسان و سکونت
شیعیان در قرن اول اسلامى در این منطقه بودهاست و انگیزه قیام یحى بن
زید علیهالسلام از این منطقه آشکار مىشود. در ضمن گزارشهاى زیادى در دست
است که تمایل مردم مرو و خراسان را به اهل بیت علیهمالسلامنشان مىدهد.
از این رو بکیربن ماهان داعى بزرگ عبّاسیان، ضمن ترغیب محمد بن
على براى انتخاب خراسان گفت: «سراسر جهان را گردیده و به خراسان
رفتهام، هرگز کسانى را این چنین شیفته خاندان پیامبر ندیدهام...»
وى هم چنین در توضیح میزان اشتیاق مردم خراسان به اهل بیت علیهمالسلام،
به سخن یک ایرانى استناد کرد که به فارسى گفته بود: «هرگز کسانى را به
گمراهى اعراب ندیدهام؛ پیامبر ایشان در گذشت و قدرت او به دست کسانى
جز از خاندان او افتاد»[17]
نفوذ محدود فرقههاى مذهبى تا اواخر قرن اول هجرى در خراسان، از
دیگر ویژگىهاى این خطّه بود که در انتخاب آن به عنوان کانون بسط دعوت
به «الرضا من آل محمد» نقش سیاسى و یا دوستدارى خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله
بود و «اکثر کسانى که در خراسان خود را شیعه مىنامیدند قائل به تفاوت
عمدهاى بین اعضاى اهل بیت علیهمالسلامنبودند، بلکه آمادگى پیروى از رهبرى از
خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله را علیه امویان داشتند».[18]
و این امر بیشتر از تنفر آنان از بنىامیّه، به سبب ظلم وجورى که بر ایشان
روا مىداشتند، ناشى مىشد. اگر هم نسبت به اهل بیت علیهمالسلام اظهار تمایل
مىکردند، براى این بود که شاید دولت دادگرى به دست آنان تشکیل شود.[19]
از این رو شهادت افرادى از خاندان علوى در تقویت تشیّع این سامان، نقش
به سزایى داشت تا آن جا که گفتهاند: چون زید کشته شد و کار او به هر
صورتى که بود به انجام رسید، شیعیان خراسان به جنبش آمدند و امر ایشان
آشکار شد و همدستان و هواخواهانشان بسیار شدند و... داعیان ظاهر
شدند.[20]
به هر حال آن چه واضح است این است که گرایش شیعى در مردم
خراسان بیشتر از نوع سیاسى و یا هوادارى از خاندان اهل بیت علیهمالسلام بوده
است. این موضوع از پى آمدهاى شهادتِ زید و یحیى علیهالسلام در این مکان
استنباط مىشود، به گفته مسعودى:
مردم خراسان در همه جا هفت روز براى یحیى بن زید عزادارى مىکردند
و از بس مردم از کشته شدن او غمگین بودند در آن سال هر چه پسر در
خراسان به دنیا آمد یحیى یا زید نامیده شد.[21]
آرى، هم چنان که اشاره شد علاقه شیعیان خراسان به یحیى به حدّى
بود که زنجیر و کندى که یحیى را با آن بسته بودند جهت تبرّک به مبلغ بسیار
زیادى خریدند.[22]
با این حال تشیّع مردم خراسان جهت سیاسى داشته و تحت تأثیر
مظلومیّت و فضایل خاندان علوى با محبّت عجین بود و بدین لحاظ تفاوت
اساسى بین رهبران شعیى را تنها صاحب نظران درک مىکردند و «عقیده به
این که چه کسى باید و چه کسى نباید به عنوان اهل بیت شناخته شود در این
زمان بسیار دشوار بود»[23]
فعّالیّت مستقیم علویان (غیر از کیسانیّه) در خراسان، با اعزام دو
فرستاده از سوى زید بن على علیهالسلام به آن سرزمین آغاز شد[24] و با قیام یحیى بن
زید علیهالسلام اوج گرفت. هر چند شواهدى در دست است که برخى از مردم
خراسان به طور اختصاصى پیرو ائمه علیهمالسلامبودند و حتّى براساس پارهاى از
منابع شعیى متأخّر، کسانى ضمن حمل وجوهات از خراسان نزد امام
صادق علیهالسلاممىآمدند و از آن حضرت احکام فقهى خویش را مىپرسیدند،[25] با
وجود این تا اوایل قرن دوم هجرى فعالیّت تبلیغاتى مشخصى از ناحیه ائمه
امامیّه علیهالسلامدر خراسان صورت نگرفته بود و بلکه امام صادق علیهالسلام بر این امر
صحّه نهاد و ضمن ردّ درخواست ابو سلمه براى انتقال دعوت، تأکید کرد که
ابوسلمه شیعه نیست و خراسانیان پیروان ما نیستند،[26] با این همه، چنان که
پیش از
این گذشت، شواهد قابل توجّهى وجود دارد که وسعت دامنه فعّالیّت
هواداران علویان را در میان مردم خراسان و اواخر عهد اموى نشان مىدهد،
بیعت مردم خراسان و رى و گرگان با زید علیهالسلام، پیشنهاد به فرزند او یحیى براى
رفتن به خراسان پس از شهادت پدرش جهت بهره مندى از حمایت
شیعیان[27]، اعلام همبستگى و قول همکارى با وى در قیام[28]، بیم نصر بن سیّار
از پیوستن شیعیان به یحیى و تأکید در عدم توقف یحیى در طبس حتّى
براى یک ساعت،[29] پرهیز سپاهیان خراسانى حاکم نیشابور از جنگ با یحیى
و شکست سپاه ده هزار نفرى و کار آزموده ایشان از سپاه حداکثر هزار نفرى
یحیى،[30] پیشنهاد خوارج به یحیى براى اتّحاد و همکارى به قصد استفاده از
پایگاه اجتماعى علویان[31] و نیز میزان تأثیر مردم خراسان در شهادت زید و
فرزندش و هم چنین فرار عبداللّه بن معاویه طالبى به خراسان پس از
شکست قیامش[32] با امید بهره بردارى از حمایت شیعیان و... حاکى از میزان
محبوبیّت خاندان علوى در بین مردم خراسان است.
تا جایى که ظلم بنىامیّه حمایت تمام گروهاى گوناگون مردم خراسان
(اعم از شیعه و غیر شیعه حتى غیر مسلمانان) از ابومسلم نشان مىدهد که
طبقات گوناگون اجتماعى از اشراف تا رعایا تحت پوشش تشیّع، در سر رؤیاى
رسیدن به آرزوهاى خود را داشتند «عامه روستاییان، پیشه وران و بردگان،
نه به خاطر عبّاسیان، بلکه به امید نجات از ظلم و ستم، سلاح برداشته
بودند».[33] که در وهله اول منظور اهل بیت علیهمالسلام بود، بنابراین در چند جمله
مىتوان پس از مقدمه بالا دلایل انتخاب خراسان به عنوان مرکز قیام یحیى
بن زید علیهالسلام را بر شمرد.
1. اوضاع آشفته کوفه پس از شهادت زید بن على علیهالسلام.
2. تشویق یحیى بن زید علیهالسلام به هجرت به خراسان جهت بهرهمندى از
شیعیان آن خطّه.
3. پایگاه مهم شیعه در خراسان در قرن دوّم هجرى.
4. قول مساعدت مردم خراسان به قیام علیه بنى امیّه، به یحیى علیهالسلام و
بیعت با آن حضرت.
5. آمادگى مردم خراسان جهت خونخواهى زید شهید علیهالسلام و خستگى از
ظلم بنى امیّه و...
دلایل شکست قیام یحیى علیهالسلام
قیام یحیى بن زید علیهالسلام در خراسان به شکست انجامید، البته مقصود ما از
شکست، این نیست که قیام بىثمر ماند، نه!
چون در فصل (پس از شهادت) یاد آور شدیم، قیام یحیى علیهالسلامدر واقع به
پیروزى انجامید، اما چون، هر دو راه، «شهادت یا پیروزى ظاهرى» خواسته
خود یحیى علیهالسلام و راه پر افتخار او و یارانش بود.
مقصود ما در این فصل، علل شکست ظاهرى نهضت یحیى علیهالسلامدر آن
شرایط خاص خراسان است، از این رو مىتوان دلایل شکست ظاهرى قیام را
چند چیز دانست.
1 ـ وحشت یاران زید علیهالسلام
پس از شهادت پدر یحیى علیهالسلام(حضرت زید علیهالسلام)، دشمن، جسد مطهّر او
را از خاک بیرون آورد و به دار آویخت و به تعقیب و شکنجه هواداران نهضت او
پرداخت.
رعب و وحشتى که در کوفه و دیگر شهرهاى اسلامى آن روز واقع شده
بود، باعث شد کسى از یاران، اصحاب و هواداران زید شهید علیهالسلام در
خونخواهى فرزند او یحیى علیهالسلام شرکت نکنند.
ابوالفرج اصفهانى به سند خود روایت مىکند که تنها ده نفر از اصحاب
پدر یحیى علیهالسلاماو را در جهاد همراهى کردهاند[34].
بنابراین معلوم مىشود که کوفیان چنان که زید شهید علیهالسلام را در جهاد
تنها گذاشتهاند، به فرزند او نیز وفادارى نشان ندادند چنان که قبل از او به
جدّش ابا عبداللّه الحسین علیهالسلامپشت کردند.
اصولاً مردم کوفه از خود استقلال فکرى محکمى نداشتند، گاهى با
تحریک احساسات آنها در سپاه دوست و با وعده و وعید دشمنان و اخذ دینار
و درهم، در سپاه دشمن مىرفتند.
شکست ظاهرى قیام زید علیهالسلام تمام انگیزهها را از بین برد، و کوفیان پس از
کشته شدن رهبر قیام، خود را عقب کشیدند و انگیزهاى براى ادامه نهضت
ندیدند و حال آن که با فشار اندکى مىتوانستند در همان نهضت زید علیهالسلام
دودمان اموى را براى همیشه خاموش کنند. به هر حال یکى از دلایل
شکست قیام یحیى علیهالسلامعدم الحاق و بیعت اصحاب زید علیهالسلامبا او بود.
هاشم معروف الحسنى مىنویسد: «یحیى در جنگهاى پدرش با امویان
در کوفه شرکت داشت و هنگامى که پدرش کشته شد اقامت در کوفه برایش
دشوار شد و خشم و اندوه او از رفتار مردم آن جا با پدرش شدت یافت و
تصمیم بر خروج از آن جا گرفت.[35]
2 ـ جوانى یحیى علیهالسلام
برخى معتقدند که عدم بیعت اصحاب و یاران زید علیهالسلام با فرزندش، جوانى
و کم سن و سالى یحیى بوده است.
آنها در فکر بودند که چگونه پدر او که در کوفه و عراق نفوذ فکرى و احترام
اجتماعى و پایگاه بزرگ فقهى و کلامى داشته به این سادگى به شهادت
رسیده، و بزرگان اصحاب او در گوشه خانه عزلت اختیار و یا شکنجه و اعدام
شدند، آن وقت رهبرى قیام را به فرزند جوان و کم تجربه او بسپارند و خود را
به کام مرگ دهند.
همین سیاست کوفیان باعث شد که یحیى کوفه را براى تجمیع سپاه و
قیام مجدد بر علیه دستگاه اموى مناسب نبیند و از این شهر به خراسان کوچ
نماید که عاقبت پس از آشکار نمودن دعوت خود وانظم إلیه خلق من
الشیعه[36] که اشارهاى به گرویدن جمع زیادى از شیعیان خراسان در اطراف
یحیى علیهالسلامدارد.
آرى، مردم خراسان نیز مانند دیگر بلاد اسلامى از ظلم عمال خلفاى
اموى به تنگ آمده و با کوچکترین دعوت یحیى علیهالسلام، نداى او را لبیک
گفتند، و کم سن و سالى و بىتجربگى او را بهانهاى جهت عدم بیعت با او، و بر
چیدن دستگاه ظلم تقلى نکردند، ایستادند و شجاعانه با این فرزند رسول
خدا صلىاللهعلیهوآلهدر جهاد شکوهمند او برگى خونین بر صفحات تاریخ شیعه گشودند
و عاقبت خون آنان باعث شد تا دولت غاصب اموى سرنگون شود.
3 ـ عدم بیعت با خوارج
گویند حضرت زید علیهالسلام معتقد بود که ابتدا تمام طوایف و قبایل از هر تیره
و نژاد و اعتقاد که باشند جهت سرنگونى دشمن واحد متحد شوند، سپس
بعد از پیروزى مىتوان چارهاى اندیشید. از این رو در سپاه زید علیهالسلام افرادى که
تمایل به خلفاى راشدین داشتند یافت مىشود و زید علیهالسلام با این که با آنها هم
فکر نبود، اما براى شکست دشمن مشترک عقیده خود را آشکار نساخت و از
آنان بهرهبردارى کرد.
هنگامى که گروهى از خوارج پیش یحیى علیهالسلام گرد آمده و مىخواستند
براى جنگ با امویان با او بیعت کنند، یزید بن عمرو تیمى او را از این کار باز
داشت و به او گفت:
چگونه مىخواهى به همراه گروهى با بنى امیه پیکار و برآنها غلبه کنى در
حالى که این گروه از جدّت على علیهالسلام و خاندانش بىزارى مىجویند؟
از این رو با روش نیکو درخواست آنها را رد کرد و از سرخس به سوى بلخ
روان شد.
برخى معتقدند که یحیى علیهالسلاممىبایست همان سیاست پدر را در این جا
به کار مىگرفت، غافل از آن که در سپاه حضرت زید علیهالسلامهرگز خوارج به چشم
نخورده بلکه هوداران خلفاى راشدین بودند، بلکه خوارج خود نقشه داشتند
با عَلَم کردن یحیى به عنوان فرزند رسول خدا(ص) قدرتى به هم زده و پس از
تسلط بر اوضاع انتقام خود را از علویان بگیرند.
عدم بیعت یحیى علیهالسلام آب پاکى را به دست آنها ریخت و این تصمیم یکى
از تصمیمات صحیح در زندگى یحیى بود.
زیرا یحیى علیهالسلامبراى خونخواهى اجدادش قیام مىکرد که یکى از آنها به
دست همین خوارج کشته شده بود، چطورى مىتوان امروز به جهت پیروزى
در نهضت از دشمنان دست یارى طلبید.
4 ـ عدم تمرکز یحیى علیهالسلام در مکان خاص
علت دیگرى که باعث شد نیروهاى انقلاب نتوانند به یحیى علیهالسلامملحق
شوند، جابه جایى سریع یحیى علیهالسلاماز شهرى به شهر دیگر بود. از آن جایى که
دشمن تحرکات یحیى علیهالسلام را زیر نظر داشت لذا در صدد برآمد تاتمام
مسافران به شهرها و آبادىها را مورد جستوجو قرار دهد. هنگامى که
شخصى قصد داشت در شهر رى به یحیى علیهالسلامملحق شود و هزاران خطر را به
جان خریده بود، یحیى به طرف نیشابور رفت و از آن جا به سرخس و سپس
به جوزجان حرکت نمود.
از این رو مىبینیم تنها افرادى که به سپاه یحیى علیهالسلامملحق شدند،
شیعیان همین شهرهایى بودند که یحیى علیهالسلامجهت فرار و تاکتیک نظامى از
آن عبور کرده بود.
5 ـ مسأله امامت
علت دیگرى که در وجود آمدن اختلاف بین یاران یحیى علیهالسلامو شیعیان
مؤثر بود و در شکست نهضت اثر مهمى داشت، مسأله امامت و شرکت نکردن
امام صادق علیهالسلامدر قیام، و پیشگویى آن حضرت نسبت به شهادت یحیى علیهالسلام
و شکست قیام او است.
بدونِ شک، یحیى علیهالسلام نیز مانند پدرش معترف به امامت ائمه علیهالسلام بوده و
ما قبلاً روایتى را از یحیى علیهالسلام در این زمینه نقل کردیم. یحیى علیهالسلام قصد
داشت حکومت را به دست گیرد و سپس با آرامشى کامل هدف پدرش را که
واگذارى رهبرى و خلافت به امام جعفر صادق علیهالسلام بود ایفا کند.
از این رو در موقع نهضت روى دو انگیزه این مطلب را مخفى مىداشت و
اعتقاد خویش را نسبت به امامت ائمه معصومین علیهمالسلام پنهان مىکرد.
1. حفظ جان امام صادق علیهالسلامو عدم ایجاد سوء ظن دشمن نسبت به
وجود مقدس امام.
2. حفظ وحدت صفوف همرزمان و همراهان یحیى علیهالسلامانگیزه دیگرى
بود، که حضرتش نام امام صادق علیهالسلامرا مخفى نگه مىداشت و مردم خیال
مىکردند یحیى علیهالسلام نیز مانند پدرش امامت را براى خویش قایل است، و اگر
یحیى و پدرش علیهماالسلامرسما مىگفتند: ما شما را به امام صادق علیهالسلامدعوت
مىکنیم حضرت را در معرض خطر قرار داده بود و امت اسلام پیش از وقت
مقرر از وجود رهبرى معصوم چون امام صادق علیهالسلاممحروم مىشدند.
روى این دو اصل، حضرت زید و یحیى علیهالسلام نام امام را در نهضت پنهان
داشته و مىگفتند ما شما را به رضاى آل محمد مىخوانیم و مردم خیال
مىکردند خودش را قصد کرده است. این سبب شد که جمعى از شیعیان که
معتقد به امامت امام صادق علیهالسلامبودند و نسبت به زید و فرزندش سوء ظن
پیدا کرده بودند، از او جدا شدند و جمعیت دیگر از یاران او هم قایل به امامت
وى شوند و این خود اختلاف شدیدى به وجود مىآورد و از جمله اسبابى بود
که در شکست نهضت اسلامى یحیى علیهالسلاماثر مهمى داشت.
6 ـ عدم بیعت وعده دهندگان به یحیى علیهالسلام
علت دیگرى که باعث تضعیف روحیهى اندک سپاه یحیى علیهالسلامشد این
است: هنگامى که یحیى علیهالسلام به بیهق رفت، حدود هفتاد نفر به او ملحق شدند
و پس از جنگ در آن جا به قول کتبى «و وعده بالقیام معه و مقابلة اعدائه» به
وى وعده قیام و مقابله با دشمنان او را دادند که به نظر وعدهاى بیش نبوده
است. زیرا یحیى علیهالسلام پس از آن به جهت جذب نیرو به هرات و از آن جا به
جوزجان رهسپار شد. شاید عدم همراهى بیعت کنندگان و تعویض استاندار
خراسان بوده که به سفاکى شهرت داشته است.
7 ـ تعویض استاندار خراسان
دشمن تمام تحرکات یحیى علیهالسلامرا زیر نظر داشت، حتى پیوستن شمار
اندکى از اهالى بیهق براى او گران آمد.
یوسف بن عمر، موضوع را به هشام بن عبدالملک گزارش کرد، هشام که از
آشفتگى اوضاع خراسان و بسیارى مخالفان حکومت در آن جا با خبر شده
بود، نصربن سیّار لیثى را استاندار خراسان نمود و دست او را در قتل و غارت و
خاموش نمودن این فتنه بازگذاشت و او نیز به جهت نشان دادن خود،
چنان ترس و وحشت را در خراسان ایجاد کرد که کسى جرات پیوستن به سپاه
یحیى علیهالسلامرا نداشت.
8 ـ سپاه عظیم دشمن
استاندار خراسان براى از بین بردن قیام یحیى علیهالسلام، به تمام
فرمانداران خود دستور داد تا سپاهى آماده نموده و به کمک حاکم
جوزجان گسیل دارند. مورخان نوشتهاند که به جز سپاه محلى منطقه هرات
بالغ بر هشت هزار مرد جنگى با تمام ساز و گار نظامى به منطقه
جوزجان گسیل شد و با اندک سپاه یحیى به جنگ پرداخت و عاقبت این
فرزند رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را به شهادت رساندند.
از این رو، یکى دیگر از عوامل شکست قیام یحیى علیهالسلامرا مىتوان نابرابرى
دو سپاه دانست روشن است که لشکر حدود 10 هزار نفرى در مقابل 600 یا
700 مرد جنگى پیروز از میدان خارج خواهد شد.
[1]. تاریخ یعقوبى 2: 400.
[2]. الاُمم و الملوک، تاریخ الطبرى وقایع سال 23.
[3]. حتى عمر نیز در واپسین سالهاى عمر خود اعتراف کرد که برخى را بر دیگران برترى داده است و اگر زنده بماند سرخى را بر سیاهى و عربى را بر عجمى برترى خواهد داد. تاریخ یعقوبى 2: 154.
[4]. تاریخ ایران، کمبریج 4: 37.
[5]. اخبار الطوال: 333، ترجمه محمود مهدوى دامغانى.
[6]. دکتر عبدالحىّ محمّد شعبان که خواهان کاهش نقش موالى و غیر عرب در جنبش شیعى است در کتاب خویش به نقل از بلاذرى تعداد موالى را در قیام مختار فقط هزار و سیصد نفر ذکر مىکند. الثور العبّاسیّه: 233.
[7]. اخبار الطول: 353.
[8]. تاریخ شیعه : 240.
[9]. تشیع در مسیر تاریخ: 311.
[10]. از جمله «صاحب الزنج» رهبر قیام زنگیان مدّعى بود که جدّ او از جمله کسانى بود که به یارى زید قیام کردند و چون زید به قتل رسید جدّ او گریخت و به شهر رى پناه برد. تاریخ طبرى 10: 286، وقایع 255.
[11]. ابوهاشم عبداللّه بن محمد حنفیه جدّ مادرى حضرت یحیى بن زید علیهالسلاماست.
[12]. تاریخ شیعه و علل سقوط بنى امیّه: 113.
[13]. اطّلاع دقیقى از گرایشهاى مذهبى قبایل خراسان در دست نیست، اما برخى احتمال دادهاند که جدیع کرمانى، رهبر قبایل عرب جنوبى در خراسان، گرایش شیعى داشته است. رک. حکومت بنى امیّه در خراسان: 131 در تأیید این مطلب گفتنى است یمانىهاى اصل مرو به عباسیان پیوستند و ابو هاشم نیز به عباسیان توصیه کرد که مرو محل استقرار جنوبىها را مقرّ دعوت قرار دهد.
[14]. از جمله فان فلوتن چنین نظرى دارد، ر. ک تاریخ شیعه و علل سقوط بنى امیّه: 114.
[15]. مقاتل الطالبییّن: 123
[16]. تشیّع در مسیر تاریخ 348.
[17]. اخبار العبّاس: 198.
[18]. تشیّع در مسیر تاریخ.
[19]. تاریخ شیعه و علل سقوط بنى امیّه: 129.
[20]. تاریخ یعقوبى 2: 326.
[21]. مروج الذهب 3: 259.
[22]. مقاتل الطالبییّن: 148.
[23]. تشیّع در مسیر تاریخ.
[24]. مقاتل الطالبییّن: 142.
[25]. منتهى الآمال: 157.
[26]. مختصر الدول: 201.
[27]. تاریخ الطبرى.
[28]. الملل و النحل 1: 252، تاریخ گزیده: 286.
[29]. مقاتل الطالبییّن: 148.
[30]. اخبار العباس: 243.
[31]. مقابل الطالبییّن: 146.
[32]. همان 157.
[33]. اسلام در ایران صفحه 70 نقل مطالب از فصلنامه تاریخ اسلام، سال اول، شماره اول، پاییز 1379، صفحه 119 ـ 134.
[34]. مقاتل الطالبیین: 146.
[35]. جنبشهاى شیعى در تاریخ اسلام: 622.
- ۱۲۴۹
- ادامه مطلب