- يكشنبه ۳۰ آذر ۹۳
مطالب این پست:
بررّسى آرامگاه منسوب به یحیى بن زید علیهالسلام ورامین.
موقعیّت آرامگاه و علّت انتساب..
شخصیّت مدفون در بقعه کهنه گل ورامین.
توصیف بارگاه امامزاده یحیى ورامین.
موقعیّت آرامگاه و علّت انتساب
این آرامگاه در محله معروف به کهنه گل در جنوب شرقى شهر ورامینِ و در نزدیکى مسجد جامع واقع است. که مجموعهاى از هنر وذوق معمارى، گچبرى، خطّاطى و کاشىکارى را در خود دارد که توصیف آنخواهد آمد.[1]
علّت شهرت شخصیّت مدفون در بقعه کهنه گل ورامین به یحیى بن
زید علیهالسلاممعلوم نیست. حتّى قول صریح و مدرک معتبرى از سوى علماى
انساب و مورّخان دیده نشده است جز آن که در مبحث حالات یحیى بن
زید علیهالسلام و تعیین دفن آن جناب، ضمن نقل اختلافاتى که در محل دفن او بین
علماى انساب راه یافته به این قول هم اشاره شد و ظاهراً این اشتباه از
مهاجرت یحیى بن زید علیهالسلام به رى ناشى شده است که پس از آن به سرخس
رفته[2] و آن وقت در جوزجان افغانستان به شهادت رسیده است.
یا این که شهرت بقعه به یحیى بن زید علیهالسلام را نشأت گرفته از گزارش
أبودلف باید دانست زیرا او مىنویسد: «چشمه على، نام چشمهاى در شهر رى
است که خود شخصاً دیدم مردم استفاده از آب آن را کراهت دارند و به فال
نیک نمىگیرند و بدان نزدیک نمىشوند، سبب را پرسیدم، پیرمردى از اهالى
آن سامان گفت: علّت آن است که شمشیرى که با آن یحیى بن زید علیهالسلام کشته
شد در این آب شسته شده است»[3]
از آن جایى که بقعهاى در شهر رى به نام یحیى علیهالسلام بوده، لذا به جهت
عدم آگاهى به نام و نسب متوفّى به یحیى بن زید علیهالسلامنسبت دادهاند و سپس
ابودلف گزارش فوق را به ثبت رسانده است و گمان کرده که منظور یحیى بن
زید بن على بن الحسین علیهالسلام است.
برخى نیز علّت انتساب بقعه را به یحیى بن زید علیهالسلاممدفون بودن سر
مبارک آن حضرت در این مکان مىدانند و استدلال مىکنند که رسم بر آن
بوده که پس از کشتن مخالفان و داعیان علیه حکومت مرکزى، سر آنان را از
بدن جدا نموده و به جهت رعب و تنبّه مردم، آن را در شهرها و بلاد اسلامى
مىچرخاندند که در شهر رى پس از ورود، مردم آن سر را گرفته و در این
مکان دفن نمودهاند.
گرچه این نوع توجیه براى قانع کردن عوام ساخته شده اما هیچ نوع
مدرک صحیح و معتبر بر آن اقامه نشده بلکه منابع تاریخى خلاف آن را ثابت
مىکنند، چه اینکه اگر سر مبارک یحیى بن زید علیهالسلام به رى آمده باشد پس از
آن بهطور قطع به مدینه ارسال شده و در دامن مادرش ریطه انداختند که او
با نگاهى تأثّرآمیز گفت:
«او را مدّت زیادى از من دور کردید و حال او را کشته به من هدیه
مىدهید. درود خدا بر او و پدرانش باد.»[4]
سپس ولید بن یزید اموى مجلس جشن و سرورى ترتیب داد و مردم و
اشراف شام جهت تبریک نزد وى مىآمدند[5] و عاقبت سر مبارک را در دروازه
شهر شام به دار آویختند.[6] چون رسم بر آن بود که سر مخالف خلیفه را در مقرّ
خلافت نصب مىنمودند -کما این که در تاریخ همانند آن زیاد است- از این
رو این احتمال که سر مبارک یحیى بن زید علیهالسلامکه در مسجد جامع اموى در
شام مدفون باشد بعید نیست و حال آن که به اشتباه شهرت به یحیى بن
زکریّا علیهالسلامپیدا کرده و طبق نقل مورّخان آن نبىّ اعظم را در بیت المقدس به
شهادت رسانده و سر وى را نیز نزد پادشاه آن جا بردند.[7]
بنابر این به طور قطع شخصیّت مدفون در بقعه کهنه گل ورامین باید
یکى دیگر از سادات جلیل القدر و هم نام با یحیى باشد که به اشتباه و عدم توجّه
به مدارک مستند تاریخى به مرقد یحیى بن زید علیهالسلام شهرت پیدا کرده است.
شخصیّت مدفون در بقعه کهنه گل ورامین
خوشبختانه مدارک زیادى به نام و نسب و تاریخ شهادت شخصیّت
مدفون در این بقعه اشاره نمودهاند که در زیر به آن اشاره مىشود:
ابوالفرج اصفهانى متوفّاى 356 ه .ق مىنویسد: «وقتل أصحاب عبداللّه بن
عبدالعزیز، یحیى بن علی بن عبدالرحمن الشجری بن القاسم بن الحسن بن
زید بن الحسن علیهالسلام، وأمه بنت عبداللّه بن إبراهیم بن محمّد بن عبداللّه بن علی
بن عبداللّه بن جعفر الطّیار بن أبیطالب علیهالسلام، قتل بقریة من قرى الری».[8]
در ایّام خلیفه مهدى عباسى، اصحاب عبداللّه بن عبدالعزیز حاکم رى در یکى از
قراى شهر رى یحیى بن على بن عبدالرحمن شجرى رابه قتل رسانیدند.
ظاهراً ابوالفرج اصفهانى این مطلب را از ابى نصر بخارى متوفّاى 341
ه .ق اقتباس نموده، اما پس از مراجعه به کتاب وى او على بن عبدالرحمن بن
القاسم نوشته، منتهى تصریح نموده که «هو المقتول بورامین فی ولایة
عبداللّه بن عزیز أیّام المهدى و مشهده بورامین ظاهر»[9] او در ورامین در
ولایت عبداللّه بن عزیز در ایّام مهدى عبّاسى به شهادت رسید و مشهد و
بارگاه او ظاهر و آشکار است.
ظاهراً تصحیفى در استنساخ کتاب نَسب ابونصر بخارى صورت گرفته و
به این اشتباه، جمع کثیرى از علماى انساب تصریح نمودهاند.[10]
علاّمه ابن طباطبا از اعلام قرن پنجم مىنویسد: «قتل بورامین یحیى بن
علی بن عبدالرحمن الشجرى، لاعقب له.»[11]
در ورامین یحیى بن على بن عبدالرحمن شجرى حسنى به شهادت
رسید و فرزندى از او به جاى نماند.
وى در جاى دیگر از کتابش اشاره مىکند که یحیى در دروازه شهر رى با
قاسم بن على بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن علیهالسلام به شهادت
رسیده، و نسلى ندارد و نام مادرش علیّه نوه حضرت جعفر الطّیار علیهالسلاماست.[12]
ابوالحسن عمرى نسّابه، از اعلام قرن پنجم مىنویسد: «یحیى المقتول
مع الکوکبى بقزوین أیّام المهتدى و قبره بسواد الرى، مات عن ولد إسمه
أحمد».[13] یحیى بن على بن عبدالرحمن الشجرى، به همراه کوکبى در قزوین
در زمان مهدى عبّاسى به شهادت رسید و قبرش در سواد «روستاى» رى
است، او یک فرزند به نام احمد داشت.
مرحوم بیهقى، پس از ذکر نام و نسب و نام مادر امامزاده یحیى مىنویسد:
«قتل بقریة من قرى الری و قبره بها، و ما صلّى علیه أحد، وکان یوم قتل
ابن خمس وأربعین سنة.»[14]
یحیى در قریهاى از قراى شهر رى به شهادت رسید و قبرش در آن
جاست. او 45 سال داشت و کسى بر جنازه او نماز نخواند و همان طور دفن
شد.
همین قول را سید کیاء گیلانى در کتاب خود ذکر نموده[15]، و مرحوم
نمازى به نقل از شیخ عباس قمى رحمهالله تاریخ شهادت وى را در سال 255 ه .ق
نوشته است.[16]
نتیجه بحث
پس از قیام حسن بن زید علوى در طبرستان، جمعى از سادات در شهر
رى به طرفدارى حسن بن زید در سال 251 ه .ق قیام نمودند که از جمله آنها
محمّد بن جعفر بن حسن بن على بن عمر الاشرف بن على بن الحسین علیهمالسلام
است که به دست عبداللّه بن طاهر دستگیر و در نیشابور حبس شد و در آن جا
درگذشت.[17]
پس از آن احمد بن عیسى بن علی بن الحسین الأصغر بن علی
بن الحسین علیهمالسلام، و بعد از آن حسین بن أحمد بن محمّد بن إسماعیل
بن محمّد الأرقط بن عبداللّه بن علی بن الحسین علیهالسلاممعروف به کوکبى بود
که در ناحیه زنجان و قزوین خروج نموده و سرانجام از طرف عمال
طاهریان منکوب شد.[18]
یحیى بن على بن عبدالرحمن الشجرى که سیّدى شریف، شجاع و زاهد
بود در خلافت مهدى عباسى با حسین کوکبى که ظاهراً در سال 255 ه .ق
بود به طرفدارى حسن بن زید علوى قیام نمودند. منتهى یحیى پس از
مبارزه، با حاکم رى عبداللّه بن عزیز، در یکى از قراى آن شهر که امروز به آن
ورامین مىگویند به شهادت رسید، او در زمان شهادت 45 سال داشت و
کسى بر جنازهاش او نماز نخواند، و داراى یک پسر به نام احمد بوده است.
و بارگاه کنونى در روستاى کهنه گل ورامین بهطور قطع از آن همین سیّد
حسنى است که با امامزاده یحیى مدفون در بقعه گنبد قابوس «جرجان
قدیم» که قوم، خویش بوده و عموى وى مىباشد.
جالب این که حاکم شهر رى پس از ایّامى کوتاه به دست سربازان حسین
کوکبى یا قاسم بن على دستگیر و روانه مقر حکومت حسن بن زید در آمل
مىشود، داعى دستور داد تا به تلافى قتلها و خونریزهاى او وى را گردن
زدند.[19] بدین ترتیب انتقام خون امامزاده یحیى ورامین نیز گرفته شد.
بنابر این آن چه مىتوان نتیجه گرفت که عدم مراجعه به کتب معتبر
انساب و تواریخ، باعث شده که نام و نسب شخصیّت مدفون در این بقعه،
سالیان سال به یحیى پسر زید شهید علیهالسلاممعروف شود در حالى که اما چنین
نبوده و شخصیّت مدفون در این بقعه هم چنان که نسب آن گذشت یکى از
ساداتِ حسنى و هم نام با یحیى پسر زید علیهالسلامبوده است.
شرح حال پدر و برادران امامزاده یحیى ورامین
از تاریخ تولّد و وفات پدر امامزاده یحیى اطّلاع دقیقى در دست نیست،
جز اینکه علماى انساب محل سکونت او را در مدینه، و نام مادر وى را اُم
الحسن بنت حسن بن جعفر الخطیب بن حسن المثّنى بن امام حسن علیهالسلام
نوشتهاند و از او به عنوان «سیّداً متوّجهاً بالمدینة» یاد مىکنند و این حاکى از
آن است که وى به تقوى و دیانت در مدینه شهرت داشته است.[20]
علماى انساب تعداد فرزندان وى را 13 تن برشمردهاند که 9 نفر آنان
پسر و 4 تن دیگر دختر بوده و تداوم نسل وى را از سه فرزند او مىدانند که اسامى
پسران وى عبارتند از: یحیى شهید، قاسم شهید، محمّد [اولد بالمغرب]، على
شهید به دست جهینه، عبداللّه، عیسى، زید طبرى، ابوالفضل ناصر، و على. و
دختران نیز عبارتند از ، اُمّ على، فاطمة، خدیجه، اُمّ الحسن.[21]
عبیدلى نسّابه در رساله اسدیّه خود مىنویسد: «و عقب = نسل على بن
عبدالرحمن الشجرى، بسیار است و قضاوت و شیخ الإسلامى داشتهاند، و از
او سه پسر است: ابراهیم، حسن، و زید».[22]
در قسمت بررّسى بقعه امامزاده یحیى گرگان در همین کتاب برخى از
معارف خاندان وى معرّفى شده است به آن جا رجوع شود.
توصیف بارگاه امامزاده یحیى ورامین
سبک معمارى مقبره امامزاده یحیى ورامین، شباهت زیادى به مسجد
جامع و مقبره علاءالدین شهر ورامین دارد.
بنا شامل یک اتاق مربع گنبددار است که دیوارهاى آن از خارج توسّط
یک سلسله اتاقهاى کوتاه متعلّق به دورههاى بعد محصور شده است. «ژان
دیودافوا» که در سال 1881 م از این محل دیدن کرد، معتقد است که مقبره
برجى هشت گوش که اکنون از بین رفته ـ به دوره قبل از سلجوقى تعلّق
داشته و داراى طرحهاى آجرى و فاقد تزیین کاشى و سفال بوده است. وى،
مسجد را به دوره سلجوقى و امامزاده را به دوره مغول منتسب مىسازد.
به هنگام بازدید «زاره» که قبل از 1910.م صورت گرفته است، سر در
ورودى سقوط کرده بود. او مىنویسد: که برج هشت گوش در داخل،
طاقچههاى مسطح و محراب گچى آبى رنگى داشته و نیز شبستان مربع
امامزاده، کاشىاى به تاریخ 1262م = حدود 612 ه .ق داشته است. در حال
حاضر، سر در، طاقها و برج هشت گوش، همه از بین رفتهاند.
دیولافوا از کاشى تزیینى محراب و ازاره اتاق و مقبره سخن مىگوید و
مىنویسد که قسمتى از آن برداشته شده و به فروش رفته است. عقیده او بر
آن است که کاشىکارى در دورهاى بعد از اتمام ساختمان، به جاى تزیینات
اوّلیّه آن انجام شده است.
ساختمان از خارج مربع، از داخل، هشت گوش است و در گوشهها و زوایا
طاقچه دارد. دیوار محراب در زمان بعد با آجرکارى پر شده است. ازاره اتاق تا
ارتفاع 85/1 مترى از تزیینات اولیه عارى شده؛ ولى در ناحیه میانى دیوار و
طاق، کتیبه گچى و در سطح پاطاق، فنولهاى گچبرى عالى وجود دارد و
سطح پاطاق با مقرنس کارى و گچبرى پر شده است.
در مورد اتاق و تزیینات آن چهار تاریخ ذکر شده است.
«بازل» در حاشیه گچبرى، سال 707 ه .ق را خوانده است. محرابى از
کاشى که تصوّر مىشود متعلّق به این بنا باشد، داراى تاریخ 663 ه .ق است.
تعداد زیادى از کاشىهاى ستارهاى این بنا که اکنون در مجموعههاى
مختلف محفوظ است، متعلّق به سال 1261 تا 1263.م است. سنگ قبرى
که از کاشى و به شکل محراب است و تصوّر مىرود که متعلق به این بنا باشد،
تاریخ 705 ه .ق را دارد. از این اطّلاعات به نظر مىرسد بتوان تاریخ ساختمان
و تزیینات آن را به دست آورد.
احتمالاً کالبد این ساختمان متعلّق به دوره مغول باشد. اندازه آجرها
(22 سانتیمتر مربع)، استعمال طاقچههاى عمیق گوشهاى، تقسیم ازاره
دیوار نزدیک کف به چند باریکه، توپىهاى ته آجرى نماى خارجى دیوار و
وجود یک سلسله فرو رفتگى روى نماى خارجى گنبد، همه از خصوصیّاتى
است که در بیشتر ابنیه دوره مغول دیده مىشود تا در دوره سلجوقى.
در مورد کاشىهاى ستارهاى بسیارى که به این بنا نسبت داده مىشود،
به طور مسلّم، دیولافوا آنها را در ازاره بنا دیده است و از تطبیق سبک و اندازه
و نوع کتیبه و قطعات داراى تاریخ مىتوان تعداد زیادى از آنها را شناخت و
معلوم کرد که متعلّق به این ساختمان هستند.بدین ترتیب مشخص مىشود
که ازارههاى اتاق در این بنا داراى پوششى مرکّب از کاشىهاى ستارهاى و
کاشىهاى نیلى جلادار بوده که یک در میان قرار داشتهاند. درست بالاى
سطح عمودى اصلى ازاره، حاشیه دیگرى است که کمى فرو رفته و باریکهاى
به ارتفاع 45 سانتى متر تشکیل مىدهد و ممکن است که این حاشیه،
کتیبهاى از قطعات کاشى یا گچبرى برجسته داشته است.
دیولافوا، محرابى از کاشى در محل خود دیده است. مالک فعلى محراب
مىگوید که مالک ثروتمند قریه، آن را به پاریس آورده و فروخته است.
زاره، اولین دانشمندى است که از این محراب نام برده و آن را به امامزاده
یحیى ورامین نسبت مىدهد. عرض این محراب 28/2 متر و کمتر از عرض
ناحیه تیغه شده دیوار است که 60/2 متر است و مسلّماً محرابى از آن جا
برداشته شده است.
نقوش محراب عبارتند از یک نغول فرو رفته مرکزى با طاق سه برگه و
چراغ آویزان در مقابل آرایش شاخ و برگ و کتیبهاى به خط شکسته که در
بالاى کتیبه افقى قرار دارد. دور این قسمت را نغول سه گوش شیروانى
شکلى مانند قاب قرار گرفته است و در طرفین، نیم ستون برجسته قرار داد.
در نغول سه گوش، کتیبهاى به خط شکسته و در رأس طاق و زوایاى آن نقش
گل و بوته دیده مىشود. در حاشیه طرفین نیز باریکه کتیبهدارى وجود دارد.
این نغول سه گوش در میان نغول سه گوش بزرگترى واقع شده که رأس و
زوایاى طاق آن، کتیبه و نقوش گل و بوته دارد. کلیّه این قسمتها در داخل
قاب مستطیل شکلى که مقطع آن تو خالى است و روى آن، کتیبهاى به خط
شکسته با لبهاى که حاشیه گل و بوته دارد، قرار گرفته است.
اگر تاریخ این محراب، 663 ه .ق بنا شده بهطور قطع تعمیرات بعدى سال
707 ه .ق خواهد بود. دیولافوا مىگوید بر روى قبرى در داخل ساختمان،
کاشى وجود داشته است. سنگ قبر محراب شکلى که تاریخ آن 705 ه .ق
است و اکنون در موزه آرمیتاژ قرار دارد که داراى عبارتى مبنى بر این سنگ
براى مقبره امامزاده یحیى ساخته شده و ضمناً حاوى امضاى دو نفر از افراد
خاندان کاشىساز معروف کاشان است. بدین ترتیب مىتوان تصوّر کرد که بنا
کمى بعد از ساخته شدن، در اواسط قرن سیزده میلادى، با کاشىهاى
ستارهاى و متقاطع تزیین شده و تقریباً نیم قرن بعد، تزیین آن با گچبرى
دیوارهاى بالا و سنگ قبر محراب شکل ـ که روى تابوت قرار داده شده ـ
تکمیل شده است.
بناى امروزى امامزداه داراى طرح مکعب مستطیل شکلى با گنبد آجرى
به شیوه شلجمى به صورت مضرس است که ایوان کفش کن آن در سمت
شمال حرم قراردارد، داخل ایوان، به موجب چند بند کشى مُهرى که از زیر
گچ خارج شده، داراى تزییتاتى بوده که متأسّفانه بر اثر تعمیرات غلطى که در
آن صورت گرفته، تماماً زیر لایهاى از گچ مستور شدهاست، تا آن جا که ایوان
به شکل بنایى ساده در آمده است. با عبور از یک درچوبى نسبتاً جدید
مىتوان به داخل فضاى بقعه راه یافت. حرم به صورت کثیرالاضلاعى هشت
ضلعى است که بر روى چهار کنج آن، چهار اشکفت مقرنس کارى شده با
قوس جناغى بر پا شده است. در این قسمت از بنا، گذشته از گچبرىهاى
تزیینى و یک ضریح چوبى خانه مربع و بند کشى مُهرى و هشت پنجره
مشبّک و هشت پنجره کور و ازارهاى به ارتفاع 20/1 متر با کاشىهاى منقّش
به شاخ و برگ به ابعاد 60×32 سانتى متر، داراى کتیبهاى به خط ثلث
برجسته است که گرداگرد حرم و اطراف جاى محراب ربوده شده آن دور
مىزند. این کتیبه با یک حدیث از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهآغاز مىشود و دنباله آن با
سوره جمعه تا «ذلک فضل اللّه» ادامه پیدا مىکند و سپس با قسمت مهمى از
آن که حاکى از بناى بقعه به وسیله ابومحمّد در تاریخ 707 ه .ق است، پایان
مىپذیرد. این کتیبه چندان قدمتى ندارد.[23]
[1]. ورامین در قلمرو هنر واندیشه: 40.
[2]. أنساب الأشراف2: 27، مقاتل الطالبّیین: 146 ـ 147، سفینة البحار 2: 531 ،
الشافی: 1: 190، تاریخ ابن خلدون 3: 130، تاریخ الطبری 8: 265 ـ 266، الأعلام 8: 146، مروج الذهب 3: 236، الکامل فی التاریخ 5: 271.
[3]. سفرنامه ابودلف: 75، تاریخ تشیّع در ایران 1: 392.
[4]. تذکرة الحمدونیّه9: 240، عمدة الطالب: 190 ـ 191، بدایع الأنساب: 63 .
[5]. الإمامة والسیاسة 2: 151.
[6]. أنساب الأشراف: 275.
[7]. نور العین: 52 .
[8]. مقاتل الطالبیّین: 530 ، تاریخ تشیّع در ایران: 397؛ نور الآفاق: 70 ـ 71.
[9]. سرّالسلسلة العلویّة: 22، مستدرکات علم رجال الحدیث 5: 396 ، تتمّة المنتهى: 258.
[10]. مناهل الضرب: 140، عمدة الطالب: 91 .
[11]. منتقلة الطالبیّه: 345.
[12]. منتقلة الطالبیّه: 142، الکواکب المشرقه 3: 682.
[13]. المجدى: 32 .
[14]. لباب الأنساب 1: 418.
[15]. سراج الأنساب: 47.
[16]. تتمّة المنتهى: 258، مستدرکات علم رجال الحدیث 5: 396.
[17]. مقاتل الطالبیّین: 490، مروج الذهب 2: 186، تتمّة المنتهى: 250، جنبش زیدیّه
در ایران: 74.
[18]. مقاتل الطالبیّین: 490 ـ 491، مجمل فصیحى 1: 328 حوادث سال 251 ه .ق
جنبش زدیه در ایران: 74، الفهرست: 343، تاریخ جنبشهاى مذهبى در ایران 2: 480، تاریخ تشیّع در ایران 1: 397، بدایع الأنساب: 24.
[19]. تاریخ هزار ساله ایران: 101.
[20]. الفخری: 144 ـ 145، المجدی: 32، عمدة الطالب: 91 ـ 110، المعقبیّن: 73.
[21]. تهذیب الأنساب: 122، المجدی: 32، لباب الأنساب1: 556 ، 774، الشجرة
المبارکة 72، مناهل الضرب: 140 ـ 151 ـ 152، تحفة الأزهار 1: 160 ـ 161، الأصیلى: 136.
[22]. رساله اسدیّه: 22 .
[23]. ورامین در شهرهاى ایران: 252 ـ 234، پژوهشى در باره طهران دوّم، مجله هنر
و مردم، شماره 175، سال 1356، 54 ـ 51 ، سرزمین ما: 301 ـ 300، معمارى ایران در عصر ایلخانان: 191 ـ 119، تاریخ اجتماعى ورامین: 144 ـ 147، تاریخ ورامین: 28، بناهاى آرامگاهى: 222 ـ 223.
- ۲۰۷۹
- ادامه مطلب