- چهارشنبه ۱۵ اسفند ۹۷
حدیث سَلُونی
واژه شناسی
حدیث:حدیث برگرفته از «حدث» یا «حدوث» به معنای وقوع و ظهور است. بر این اساس، کلمه حدیث مصادیق متعددی دارد که از آن جمله سخن و کلام است. به سخن و کلام هم از آن رو حدیث میگویند که به تدریج به وجود میآید. در قرآن هم به معنای «کلام و سخن» به کار رفته است.[1] حدیث در آیاتی چون: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ»؛[2] «وَمَنْ یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ»؛[3] و «فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ»[4] به این معناست. این واژه در علم حدیث به نوع خاصی از کلام اطلاق میشود یعنی کلامی است که از قول یا فعل یا تقریر معصوم(ع) حکایت میکند.[5]
حدیث سلونی، حدیثی که امام علی علیه السلام بارها از مردم خواست که از وی هرچه میخواهند بپرسند.
ضرورت و اهمیت موضوع
وهابیت از دیر زمان در ستیز به فضایل امام علی علیه السلام تلاش دارند تا احادیث و روایاتی که در این باره در متون روایی و تاریخی مسلمانان آمده است به چالش بکشند و آنها را به انحای مختلف تضعیف و یا در دلالت آنها خدشه وارد نمایند.
یکی از احادیثی مشهور و معروف در فضیلت امام علی علیه السلام حدیث«سلونی» است. این حدیث مرجعیت بی بدیل امام علی علیه السلام را به گونهای ثابت میکند که هیچ صحابی توان رسیدن به قلهی رفیع و منزلت بلند آن را ندارد، از اینرو ابن تیمیه در پاسخ به استدلال علامه حلی تلاش دارد به این حدیث هم از نگاه سند و هم از نگاه دلالت خدشه وارد نماید و آن را از جایگاه اعتبار ساقط کند. بنابراین ضروری است که این حدیث شریف از زوایای مختلف بحث و بررسی شده و به شبهات وهابیت در باره آن پاسخ گفته شود.
آثار و فواید موضوع
بررسی همه جانبه حدیث شریف«سلونی» آثار و فوائد زیر را در پی خواهد داشت:
1.اطمنان بخشی به صحت سند حدیث.
2. تبیین فضائل و اثبات مرجعیت علمی امام علی علیه السلام.
4. پاسخ به شبهات وهابیت در باره حدیث «سلونی»
تبیین موضوع در اندیشه اسلامی
حدیث سلونی با اسناد و محتوای مختلف در متون اسلامی شیعه و اهل سنت آمده است و به دلیل گزیده نویسی در این نوشتار به تحلیل و بررسی تنها یکی از روایات در این باره میپردازیم.
متن حدیث
حاکم در مستدرک علی الصحیحین مینویسد:«أَخْبَرَنِی أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الشَّیْبَانِیُّ بِالْکُوفَةِ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ حَازِمٍ الْغِفَارِیُّ، ثنا أَبُو نُعَیْمٍ، ثنا بَسَّامٌ الصَّیْرَفِیُّ، ثنا أَبُو الطُّفَیْلِ عَامِرُ بْنُ وَاثِلَةَ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَامَ فَقَالَ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِیَ، وَلَنْ تَسْأَلُوا بَعْدِی مِثْلِی... «هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَالٍ»[6]
بررسی سند
- اولین راوی که مستقیم حاکم نیشابوری از وی این حدیث را نقل نموده است «أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الشَّیْبَانِیُّ» است، وی به تصریح علمای علم رجال «ثقه» است، شمس الدین ذهبی در سیر اعلام النبلاء در باره وی گفته است« الشَّیْخُ، الثِّقَةُ، المُسْنِدُ، الفَاضِلُ، مُحَدِّثُ الکُوْفَةِ، أَبُو جَعْفَرٍ، مُحَمَّدُ »[7]
- دومین راوی حدیث«أَحْمَدُ بْنُ حَازِمٍ الْغِفَارِیُّ» است، وی «ابن أبی غرزة » صاحب مسند است، ابن حبان وی را جزء ثقات آورده و در بارهای وی گفته است،«وَکَانَ متقنا»،[8] شمس الدین ذهبی در تذکرة الحفاظ وی را جزء حفاظ حدیث آورده است.[9]
- راوی سوم «ابو نعیم فضل بن دکین» است او یکی از اساتید محمد بن اسماعیل بخاری میباشد،« و هو أحدُ شیوخ البخاری»[10] ابن حجر عسقلانی در «تقریب التهذیب» گفته است«ثقة ثبت... و هو من کبار شیوخ البخاری»[11]
- جهارمین راوی این حدیث « بَسَّام الصَّیْرَفِیُّ » است، ابن حجر عسقلانی در «تقریب التهذیب» در باره او گفته است:« بسام ابن عبد الله الصیرفی الکوفی أبو الحسن صدوق»[12] یوسف بن عبدالرحمن مزّی گفته است که یحیی ابن معین او را توثیق نموده است«عنْ یَحْیَى: ثقة »[13] شمس الدین ذهبی در باره او گفته است:« فأما بسام بن عبد الله الصیرفى الکوفی فثقة.»[14]
- راوی پنجم حدیث «أَبُو الطُّفَیْلِ عَامِرُ بْنُ وَاثِلَةَ» او أخرین صحابی پیامبر(ص) است که از دنیا [15]رحلت نمود.[16] و از راویان صحیح مسلم است.[17]
بنابر این تمام راویان این حدیث ثقه و معتبرند و هیچ کدام از آنها از سوی علمای علم رجال مورد نقد قرار نگرفته اند، از اینرو است که حاکم نیشابوری آن را «صحیح عال» خوانده است.[18]
دلالت حدیث
الف. گستره علم امام علی (ع)
اولین چیزی که از این حدیث در ذهن انسان تبادر میکند، جایگاه بلند علمی امام علی(ع) است، زیرا هیچ عالم و دانشمندی این جرئت و توانائی را در خود نمیبیند که بدون هیچ قیدی به دیگران ابلاغ نمایند که هر چه میخواهید از من بپرسید تا پاسخ بگویم، متنی که از کتاب «المستدرک علی الصحیحین» حاکم آورده شد و سند آن تصحیح گردید، یکی از روایات در این باره است، روایت دیگری نیز وجود دارد که امام علی علیه السلام مرتب اصرار داشته تا مردم از ایشان پرسشگری نمایند. این روایات نه تنها در منابع شیعه بلکه در متون روایی اهل سنت به طور گسترده نقل شده است. چنین نحوهی درخواست نشان از فضل و جامعیت علمی شخصیتی است که خود را در برابر سختترین و پیچیدهترین پرسشهای علمی قرار میدهد.
و ابن کثیر در تفسیر خود به دو طریق مختلف حدیثى را از آن حضرت نقل کرده که فرمود:«لا تسألونی عن آیة فی کتاب الله تعالى ولا سنّة عن رسول الله صلى الله علیه وآله إلاّ أنبأتکم بذلک»[19]؛ از هیچ آیهاى از قرآن و از سنّتى از پیامبر خدا صلى الله علیه وآله، از من نخواهید پرسید مگر این که پاسخ آن را مىدهم.
و محبُّ الدین طبرى در «الریاض النظرة» نوشته است: آن حضرت مىفرمود: «سلونی، والله لا تسألونی عن شیء یکون إلى یوم القیامة إلاّ أخبرتُکم، و سلونی عن کتاب الله ، فوالله ما من آیة إلاّ وأنا أعلم أبلیل نزلت أم بنهار فی سهل أم فی جبل»[20]؛ اى مردم از من بپرسید، به خدا سوگند از اخبار آینده تا روز قیامت از من نمىپرسید مگر این که پاسخ گویم، و از کتاب خدا بپرسید، به خدا قسم آیهاى در آن نیست مگر این که من مىدانم که آیا از شب نازل شده یا روز، در دشت نازل شده یا کوه.
ابو نعیم اصفهانى در «حلیة الأولیاء» مىنویسد على علیه السلام مىگفت: «والله ما نزلت آیة إلاّ وقد علمتُ فیم اُنزلت، وأین اُنزلت، إنّ ربّی وهب لی قلباً عقولاً ولساناً سؤولاً»[21]؛ سوگند به خدا آیهاى نازل نشده مگر این که من مىدانم که در باره چه کسى و در کجا نازل شده است؛ زیرا پروردگارم به من قلب بسیار گیرا و زبان بسیار گویا عنایت کرده است .
ابن حجر در «صواعق المحرقة» به نقل از سعید بن مسیّب گفته: به جز على بن ابى طالب هیچ یک از اصحاب نگفته است: «سلونی»[22] از من بپرسید.
پیش از امام علی علیه السلام پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه وآله و سلم بارها و بارها مىفرمود: «سلونى عمّا شئتم»؛[23] از هر چه مىخواهید از من بپرسید و یا فرمود: «سلونی سلونی» و یا: «سلونی ولا تسألونی عن شیء إلاّ أنبأتُکم به»[24]؛ از من بپرسید ، شما از مسئلهاى نخواهید پرسید مگر این که پاسخش را مى گویم، ما در تاریخ به جز آن دو بزرگوار کسى را سراغ نداریم که خود را در معرض پیچیده ترین و سخت ترین مسائل و پرسشهاى فراوان قرار دهد، و در مجامع علمى با صداى بلند و شجاعانه بگوید:«سلونی»؛ از هر چه مى خواهید بپرسید. و در مقابل همه سؤالات جوابى به درستى بدهد.[25]
ب. علم امام علی (ع) به قرآن
امام علی علیه السلام در حدیث «سلونی» به صراحت تمام احاطهای منحصر به فرد خویش را در تبیین قرآن بیان فرموده است، آنجا که سوگند یاد میکند که به خدا آیهاى نازل نشده مگر این که من مىدانم که در باره چه کسى و در کجا نازل شده است؛«والله ما نزلت آیة إلاّ وقد علمتُ فیم اُنزلت، وأین اُنزلت،»[26] البته همه ائمه معصومین از چنین ویژگی و منزلتی علمی برخوردارند، زیرا آنان حاملان کتاب الهی، اهل ذکر و محل نزول وحیاند، از اینرو به تمام آیات قرآن آشنا و از همه بطون آن آگاهاند، چنانکه امام باقر علیهالسلام برای نفی صلاحیت قتادة بن دعامه در تفسیر قرآن، خاندان خود را یگانه مخاطب قرآن: ویحک یا قتادة! إنّما یعرف القرآن مَن خوطب به[27] و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام را تنها مصداق «مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتب»[28] و علی علیهالسلام را برترین مصداق آن دانسته است: «إیّانا عنی وعلیٌّ أوّلنا وأفضلنا وخیرنا بعد النبیّ.»[29]
امام باقر(علیهالسلام) نیز در تفسیر و تطبیق آیه «بَل هُوَ ءایتٌ بَیِّنتٌ فی صُدورِ الَّذینَ اوتوا العِلم»[30] با اشاره به سینه مبارک خود به ابوبصیر فرمود که جایگاه آیات اینجاست: «فأومأ بیده إلی صدره»[31]
امیرمؤمنان علیهالسلام پس از تقسیم راویان احادیث نبوی به چهار گروه[32] و اینکه همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توان فهمیدن همه سخنان آن حضرت را نداشتند؛ حتی برخی از آنها دوست میداشتند بادیهنشینی از راه برسد تا پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ به سؤال او مطالب آسانتری بگوید تا آنان نیز چیزی بفهمند، به جایگاه خود اشاره کرد و ضمن آن فرمود: آیهای بر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نازل نشد، جز آنکه آن آیه را برای من خواند و سپس بر من املا کرد و من آن را نوشتم و تأویل، تفسیر، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، خاص و عام آیات را به من آموخت و از خدا خواست که آن را بفهمم و فراموش نکنم، از اینرو نه آیهای را فراموش کردم و نه آنچه را به من املا کرده بود، سپس امیرمؤمنان بار دیگر تأکید کردند که چیزی از حلال، حرام، امر، نهی، طاعت و معصیتی که در کتابهای انبیای پیشین آمده بود و... را خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیاموخت، جز آنکه آن را به من آموخت و من آن را حفظ کردم و حرفی از آن را فراموش نکردم.«فما نزلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آیةٌ من القرآن إلاّ أقرأنیها وأملاها علیَّ فکتبتُها بخطّی وعلّمنی تأویلَها وتفسیرَها وناسخَها ومنسوخَها ومحکمَها ومتشابهَها وخاصَّها وعامَّها ودعا الله أن یعطینی فهمها وحفظها فما نسیتُ آیة من کتاب الله ولا علماً أملاه علیَّ وکتبتُه منذ دعا الله لی بما دعا... »[33]
پس از آنکه مردم با امیرمؤمنان علیهالسلام بیعت کردند و ایشان زمام خلافت را رسماً به دست گرفتند ـ در حالی که عمامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر سر، پیراهن آن حضرت را بر تن، نعلینش را به پا داشتند و شمشیر او را به خود بسته بودند ـ به مسجد آمدند و بر جای آن حضرت بر منبر نشستند[34] و خطاب به حاضران فرمودند: پیش از آنکه مرا از دست دهید، هرچه میخواهید بپرسید... علم اوّلین و آخرین پیش من است. به خدا سوگند! اگر محکمه قضا برای من آماده گردد، برای اهل تورات با توراتشان و برای اهل انجیل با اِنجیلشان و برای اهل قرآن با قرآنشان فتوا میدهم، به گونهای که اگر تورات، انجیل و قرآن به سخن درآیند، هماهنگی فتوای مرا با محتوای خود تصدیق میکنند... . در ادامه خطبه فرمود: هرچه خواستید از من بپرسید. آنگاه دو باره با سوگند فرمود: از هر آیهای بپرسید که در شب نازل شد یا در روز، در مکه نازل شد یا مدینه، در سفر نازل شد یا در حضر، ناسخ است یا منسوخ، محکم است یا متشابه؛ یا از تأویل و تنزیل آن بپرسید، شما را پاسخ خواهم گفت.[35]
این روایت، افزون بر آنکه از آگاهی گسترده امیرمؤمنان علیهالسلام از جزئیات و ظرایف آیات قرآن گزارش میدهد، بر وسعت اطلاع آن حضرت از کتابهای آسمانی پیشین نیز دلالت دارد، که در ادامه این نوشتار در قسمت پاسخ به شبهه دوم در باره آن بحث خواهیم نمود.
لازم به یاد آوری است که آنچه در اینگونه روایات مقصود است آگاهی آن ائمه مصومین علیهمالسلام بر ظرایف معانی و بطون آیات است؛ و گرنه امثال فضه خادمه نیز با تسلطی ویژه بر الفاظ قرآن و فهمیدن معانی اولیه آن توانستند بیش از بیست سال زندگی عادیشان را با استفاده از آیات آن بگذرانند و به غیر آنها تکلّم نکنند« هذه أُمّنا فضّة، جاریة الزهرا علیهاالسلام ما تکلّمت منذ عشرین سنة إلاّ بالقرآن.[36]
بنابر این امام علی علیه السلام از همه مردم به حقائق و رموز قرآن اعلمتر است. و هیچ کس به وی نمیرسد، دیگران هم به این واقعیت اعتراف داشتهاند. خلیفه دوم در موارد مختلف این جمله را تکرار مینمود:«لولا على لهلک عمر»[37]
ج. علم امام علی (ع) به سنت پیامبر(ص)
سومین مسألهای اساسی را که میشود از این حدیث استاده نمود جایگاه امام علی علیه السلام در حفظ و تبیین سنت پیامبر گرامی اسلام است. امام علیه السلام میفرماید:«لا تسألونی عن آیة فی کتاب الله تعالى ولا سنّة عن رسول الله صلى الله علیه وآله إلاّ أنبأتکم بذلک»[38]؛ از هیچ آیهاى از قرآن و از سنّتى از پیامبر خدا صلى الله علیه وآله، از من نخواهید پرسید مگر این که پاسخ آن را مى دهم.
متأسفانه برخی از پیروان مذاهب اسلامی در پی سنت پیامبر اعظم (ص) به بیراهه رفتهاند به جای اینکه به ریسمان الاهی چنگ زده و حقیقت و گوهر دین را از اهلبیت علیهم السلام که تنها وارثان حقیقی نبوتاند، اخذ نمایند به کسانی روی آوردهاند که هیچ اجازه و دستوری از طرف شرع در متابعت از آنها در امور دین وجود ندارد، بنابر این عقل و شرع حکم میکند که سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را باید از مطمئینترین راه بدست آورد.
امام علی علیه السلام در خطبه 201 نهج البلاغه روایت کنندگان سخنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را به چهار گروه تقسیم کردهاست، و علتهای اختلاف در نقل احادیث آن حضرت را بیان فرمود، ایشان میفرماید:
افرادی که حدیث نقل میکنند چهار دستهاند، که پنجمی ندارد.
نخست منافقی که تظاهر به ایمان میکند و نقاب اسلام بر چهره دارد؛ نه از گناه میترسد و نه از آن دوری میجوید و از روی عمد دروغ به پیامبر (ص) نسبت میدهد. اگر مردم میدانستند که او منافق دروغگو است، از او نمیپذیرفتند و گفتار دروغین او را تصدیق نمیکردند؛ اما با ناآگاهی میگویند که از اصحاب پیامبر است، رسول خدا (ص) را دیده و از او حدیث شنیده، و از او گرفته است، پس حدیث دروغین او را قبول میکنند.
دوم، کسی که از پیامبر (ص) چیزی را به اشتباه شنیده و سخن آن حضرت را درست حفظ نکرده است و با توهم چیزی را گرفته، اما از روی عمد دروغ نمیگوید. آنچه در اختیار دارد روایت کرده و به آن عمل میکند و میگوید، من از پیامبر (ص) آن را شنیدهام، اگر مسلمانان بدانند که او اشتباه کرده، و غیر واقعی پنداشته، از او نمیپذیرفتند. خودش هم اگر آگاهی مییافت که اشتباه کرده، آن را رها میکرد.
سومی شخصی است که شنیده پیامبر (ص) به چیزی امر فرمود، سپس از آن نهی کرد و او نمی داند، یا شنید که چیزی را نهی کرد، سپس به آن امر فرمود و او آگاهی ندارد. پس نسخ شده را حفظ کرد ولی ناسخ را نمیداند، اگر بداند که حدیث او منسوخ است ترکش میکند و اگر مسلمانان نیز میدانستند روایت او نسخ شده؛ آن را ترک میکردند.
دسته چهارم، آنکسی است که نه به خدا دروغ میبندد و نه به پیامبرش دروغ نسبت میدهد. دروغ را از ترس خدا و حرمت نگهداشتن از رسول خدا (ص) دشمن دارد. در آن چه از پیامبر (ص) شنیده اشتباه نکرده، بلکه آن را با تمام جوانبش حفظ کرده است و آن چنان که شنیده بدون کم و کاست نقل میکند. پس او ناسخ را حفظ و به آن عمل کرد، و منسوخ را حفظ و از آن دوری جست؛ خاص و عام، محکم و متشابه را شناخته، هر کدام را در جای خویش قرار داده است.
گاهی سخنی از رسول خدا (ص) دارای دو معنا بود، سخنی عام، و سخنی خاص، کسی آن را می شنید که مقصود خدا و پیامبرش را از کلام نمیفهمید، پس به معنای دلخواه خود تفسیر میکرد، و بدون آنکه معنای واقعی آن را بداند، که برای چه هدفی صادر شد، و چرا چنین گفته شد، حفظ و نقل میکرد.
امام علی علیه السلام میافزاید که همه یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنان نبودند که از او چیزی بپرسند و معنای واقعی آن را درخواست کنند تا آنجا که عدهای دوست داشتند، عربی بیابانی یا سوال کنندهای از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند، اما من هر چه از خاطرم میگذشت میپرسیدم و حفظ میکردم.[39]
د. برتری امام علیّ (ع)
پیام دیگر حدیث سلونی برتری امام علی علیه السلام را بر دیگر اصحاب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میباشد و این مطلبی است که برخی از شخصیت همان عصر به آن تصریح نمودهاند، ابن جریر طبری در کتاب «جامع بیان العلم و فضله» با سند متصل از «سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیِّبِ» نقل نموده است که وی گفته است هیچ کس از مردم غیر از علی ابن ابی طالب که نگفته است که از من بپرسید. «مَا کَانَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ یَقُولُ: سَلُونِی غَیْرَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ»[40]
همچنین«أبو سعید بن الأعرابی» در کتاب«معجم الاعرابی» با سندی که ذکر میکند از قول «ابن شرمذة» مینویسد که گفت: هیچ کس به جز علی ابن ابی طالب روی منبر نگفته است که از بین دو لوح از من بپرسید.«مَا کَانَ أَحَدٌ عَلَى الْمِنْبَرِ یَقُولُ: سَلُونِی عَمَّا بَیْنَ اللَّوْحَیْنِ إِلَّا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ.»[41]
أبو بکر بن أبی شیبة استاد امام بخاری در کتاب«المصنف» با سند خویش از «عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ» نقل میکند که گفت: هیچ یک از اصحاب نبی (ص)نیست که گفته باشد «از من بپرسید» جز علی ابن ابی طالب (ع) «لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: «سَلُونِی» إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ»[42]
با توجه به این تصریحات به جرئت میتوان گفت که این ویژگی بعد از رسول خدا(ص) منحصر به امام علی(ع) است که جایگاه بلند و عظیم ایشان را در میان بقیهای اصحاب و یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تبیین میکند.
البته برخی بودهاند چنین ادعای داشتهاند ولی این ادعا باعث سر افکندی و شرمندگی برای آنها شده است، ابن خلکان در «وفیات الاعیان» از قول «ابراهیم حربی» نقل میکند که «مقاتل ابن سلیمان» روی منبر رفت و گفت پائینتر از عرش هر چه میخواهید از من بپرسید، شخصی به او گفت آن وقت که حضرت آدم صلی الله علیه و سلم عمل حج به جا آورد در موقع تقصیر و حلق بالای سر او را چه کسی تراشید؟ مقاتل بن سلیمان متحیّر ماند که در جواب چه بگوید؟! و لذا به ناچار گفت خداوند این سوألات را به دل شما انداخته تا من رسوا شوم، و این به سبب عجب و غرور است که به سبب زیاد شدن علم پیدا کردم و از حدّ خود تجاوز نمودم. « فقال له: لیس هذا من علمکم، ولکن الله تعالى أراد أن یبتلینی لما أعجبتنی نفسی»[43]
با توجّه به آنچه بیان شد به این نتیجه میرسیم که تنها علی علیه السلام و ائمه پس از ایشان می توانند عهده دار علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشند، و با گفتار نورانی و سعادت آفرین خود انسانها را به بهترین شکل ممکن به مسیر خوشبختی ابدی رهنمون سازند.
طرح شبهات
ابن تیمیه در باره «حدیث سلونی» در پاسخ علامه حلی که به علم بیکران امام علی علیه السلام استدلال نموده است، پس از ذکر حدیث، شبهات چندی مطرح نموده است که به ترتیب پاسخ خواهیم گفت.
شبهه اول
این حدیث را علیّ] علیه اسلام[ در میان مردم کوفه برای آموزش دین بیان نمود و غالب این مردم جاهل و پیامبر را درک نکرده بودند. آنانی که در مدینه پای منبر ابوبکر مینشستند همه از بزرگان صحابه بودند که علم و دین را از پیامبر (ص) آموخته بودند و رعیت ابوبکر عالمتر و دیندارتر بودهاند...« أَمَّا قَوْلُ عَلِیٍّ «سَلُونِی» فَإِنَّمَا کَانَ یُخَاطِبُ بِهَذَا أَهْلَ الْکُوفَةِ لِیُعَلِّمَهُمُ الْعِلْمَ وَالدِّینَ؛ فَإِنَّ غَالِبَهُمْ کَانُوا جُهَّالًا لَمْ یُدْرِکُوا النَّبِیَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -. وَأَمَّا أَبُو بَکْرٍ فَکَانَ الَّذِینَ حَوْلَ مِنْبَرِهِ هُمْ أَکَابِرُ أَصْحَابِ النَّبِیِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -، الَّذِینَ تَعَلَّمُوا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - الْعِلْمَ وَالدِّینَ، فَکَانَتْ رَعِیَّةُ أَبِی بَکْرٍ أَعْلَمَ الْأُمَّةِ وَأَدْیَنَهَا، وَأَمَّا الَّذِینَ کَانَ عَلِیٌّ یُخَاطِبُهُمْ فَهُمْ مِنْ جُمْلَةِ عَوَامِّ النَّاسِ التَّابِعِینَ.»[44]
پاسخ شبهه دوم
ابن تیمیه در این شبهه چندین ادعا نمود است، 1. امام علی (ع) خطبه «سلونی» را در کوفه بیان داشته است. 2. غالب مردم کوفه جهال بوده و پیامبر را درک نکرده بودند. 3. مخاطبین ابوبکر همه از اکابر صحابه و دانشآموخته شخص رسول الله خدا بودهاند.
ادعای اول:
نقد ابن تیمیه بر علامه حلی بر این فرض گفته شده که گویا امام علی علیه السلام یک بار، آنهم در مسجد کوفه «خطبه سلونی» را بیان نموده است، در حالیکه چنین نیست، روایت ابوالبختری یکی از روایتهاست که آن را از کوفه گزارش نموده است و این خطبه در جاهای مختلف و با محتوای گوناگون بیان شده است. که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. یکی از گزارش گران این روایت «نزال ابن سبره» است او میگوید: «خطبنا علی بن أبی طالب، علیه السلام، على المنبر، ثم قال: أیها الناس، سلونی قبل أن تفقدونی، قالها ثلاث مرات، فقام إلیه الأصبغ بن نباتة فقال: من الدجال، یا أمیر المؤمنین؟ قال: یا أصبغ، الدجال الصافی ابن الصیاد، الشقی من صدقه، والسعید من کذبه.»[45]
2. راوی دیگر «أبی الطُّفَیْل» است او میگوید:َ قَالَ عَلیّ سلونی عَن کتاب الله فَإِنَّهُ لَیْسَ من آیَة إِلَّا وَقد عرفت بلَیْل نزلت أم بنهار أم فِی سهل أم جبل»[46]
3. زمخشری در تفسیری کشاف روایت را به گونهای دیگر نقل نموده است، وی میگوید: علىّ روی منبر گفت:« سلونی قبل أن لا تسألونى، ولن تسألوا بعدی مثلی، فقام ابن الکوّاء فقال: ما الذاریات ذروا؟ قال: الریاح. قال: فالحاملات وقرا؟»[47]
4. روایت دیگر مربوط به «أبی المعتمر» و «جاریة بن قدامة» است آن دو میگویند: «علی بن أبی طالب یخطب و هو یقول: سلونی قبل أن تفقدونی! فإنی لا أسأل عن شیء دون العرش إلا أخبرت عنه.»[48]
5. ابن عساکر از «عمیر بن عبد الملک» نقل نموده که گفت:«خطبنا علیّ على منبر الکوفة فقال: أیها الناس، سلونی قبل أن تفقدونی، فبین الجنبین منی علم جمّ»[49]
از دقت در این روایات بدست میآید که امام علی علیه السلام نه یک مرتبه و دو مرتبه بلکه بارها در طول حیات خویش به مردم فرمودند که از وی پرسشگری نمایند و مردم نیز متناسب با ظرفیّت علمی خویش از حضرت سوال مینمودند، لذا میبینیم سوالهای مردم مختلف است هر کدام چیزی از امام میپرسند، تفاوت و اختلاف در پرسشها تبیینکننده این واقعیت است که خطبه سلونی منحصر به کوفه نبوده است.
ادعای دوم:
ادعای ابن تیمیه مبنی بر اینکه غالب مردم کوفه را جهال تشکیل میدادهاند، خلاف واقع و برخاسته از نگاه تعصب آمیز ایشان نسبت به این منطقه است که خاستگاه شیعه و مرکز خلافت امام علی علیه السلام بوده است، و اکثر این مردم زیرک، تیز بین و با استعداد بودهاند، به این جهت است که این شهر مرکز علوم و ثقافت اسلامی در برابر مدینه مطرح شد. و شخصیتهای بزرگ علمی از این منطقه ظهور و بروز نمودهاند، بر خلاف گفته ابن تیمیه آنان که در مدینه بودند به جز تعداد خاص از جایگاه علمی خیلی بالای برخوردار نبودند. همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد حتی برخی از آنها دوست میداشتند بادیهنشینی از راه برسد تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ به سؤال او مطالب آسانتری بگوید تا آنان نیز چیزی بفهمند.[50]
مسلم در صحیح خود در باب تیمم از چهار طریق از عبدالرحمن بن ابزی نقل کرده است:شخصی پیش خلیفه دوم آمد وگفت: من جنب شده بودم وآبی نیافتم،عمر گفت :نماز نخوان .عمار گفت ای عمر یادت نیست که من وتو در جنگی بودیم، جنب شدیم و آب برای وضو نداشتیم، تو نماز نخواندی اما من خود را در خاک غلطانده و نماز خواندم و بعد پیامبر(ص) کار مرا تأیید فرمود و نحوه صحیح تیمم را نیز به ما آموخت؟ عمر گفت: ای عمار از خدا بترس و عمار گفت اگر دوست نداری دیگر این حدیث را نقل نمیکنم.»[51]
حافظ عبدالرزاق در مصنف آورده است عبد بن حمید و ابن منذر به اسناد خودشان از دؤلی نقل کرده اند: زنی که بچه شش ماهه به دنیا آورده بود پیش خلیفه دوم آوردند، خلیفه دستور داد او را سنگسار کنند.خواهرش پیش علی بن ابیطالب[علیه السلام ] رفت و گفت: عمر بن خطاب میخواهد خواهرم را بی گناه سنگسار کند، تو را به خدا قسم میدهم اگر میشود برای او عذری آور، علی (ع) فرمود: برای او عذری هست. پس آن زن تکبیری گفت که عمر و حاضران نزد او شنیدند. سپس نزد عمر رفت وگفت علی علیه السلام معتقد است که برای خواهرم عذری هست. عمر کسی را نزد حضرت فرستاد تا بداند که عذر چیست؟علی علیه السلام فرمود:خداوند میفرماید«والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین»[52] مادران فرزندان خودرا دو سال تمام شیر میدهند.
ونیز میفرماید:«وحمله وفصاله ثلاثون شهرا»[53] و دوران حمل و از شیر باز گرفتنش سی ماه است.
ومیفرماید. «وفصاله فی عامین»[54] و دوران شیر خوارگی او در دو سال پایان مییابد.
حال از کنار هم قرار دادن این آیات بدست میآید که مدت بارداری درآیه «وحمله وفصاله ثلاثون شهرا» شش ماه فرض شده است.زیرا دوران شیر خوارگی 24ماه است وبا کم کردن این رقم از رقم 30 ماه ، به رقم 6 ماه که اقل حاملگی است دست مییابیم.
در این هنگام عمر آن زن را رها کرد. راوی میگوید که پس از آن به ما خبر رسید که از آن زن فرزند 6ماهه دیگری هم متولد شده است.[55]
از ابن عباس نقل شده است: زن دیوانهای را که زنا کرده بود پیش عمر بن خطاب آوردند، پس با برخی در این باره مشورت کرد و سپس دستور داد که او را سنگسار کنند! علی (ع) از آنجا گذشت وفرمود: «ما شان هذه؟»قضیه این زن چیست؟.گفتند: زن دیوانهایست از فلان قبیله که زنا کرده است. وعمر بن خطاب دستور سنگسار او را داده. علی (ع) فرمود:«ارجعوا بها» او را برگردانید، بعد پیش عمر رفت و فرمود: «یا عمر أما علمت!؟ ءما تذکر ان رسول الله صل الله علیه وآله وسلم قال:رفع القلم ان ثلاثه: عن الصبیعه حتی یبلغ،وعن النائم حتی یستقیظ وعن المعتوه حتی یبرأ؟! وعن هذه معتوه بنی فلان لعل الذی أتاها أتاها وهی فی بلاءها» ای عمر آیا نمیدانی؟! وآیا یادت نیست که رسول خدا(ص) فرمود: قلم تکلیف از سه دسته برداشته شده است، از کودک تا وقتی بالغ شود، از شخص خواب تا وقتی بیدار شود، و از دیوانه تا زمانیکه عاقل شود. و این زن، دیوانه از فلان قبیله است و شاید آن کسی که با او زنا کرده در حال دیوانگی او با او زنا کرده باشد. پس حضرت او را رها کرد و عمر بن خطاب شروع به تکبیر گفتن کرد.[56]
از مسروق نقل شده: از عمر بن خطاب در مورد خویشانی که به عنوان کلاله ارث می برند پرسیدم. عمر بن خطاب ریش خود را گرفت وگفت:کلاله کلاله! اندکی بعد گفت: «والله لأن اعلمها أحب إلی من أن یکون لی ما علی الأرض من شیء»[57] اگر من آن را میفهمیدم از همه دارایی زمین برایم بهتر بود.
از قبیصه بن ذویب نقل شده است: «مادربزرگی نزد ابوبکر آمد و از او در باره ارثش سئوال کرد.ابوبکر گفت:«ما لک فی الکتاب الله شئء، و ما علمت لک فی سنة رسول الله صل الله علیه وآله وسلم شیئاً فأرجعی حتی أسأل الناس»[58] در کتاب خدا برای تو چیزی معین نشده، و در سنت رسول الله صل الله علیه وآله وسلم نیز چیزی برای تو نمیدانم، برگرد تا از مردم بپرسم. پس مغیرة بن شعبه گفت: من نزد رسول خدا رسول الله صل الله علیه وآله وسلم بودم که یک ششم به جده داد. ابوبکر گفت: آیا با تو کسی دیگر هم بود؟ پس محمدبن مسلمه انصاری بلند شد وآنچه مغیرة گفته بود را تکرار کرد. پس ابوبکر همان یک ششم را برای او معین کرد.
با توجه به این مطالب نمیتوان گفت که مردم مدینه نسبت به مردم کوفه از نگاه علمی در درجه بالاتری قرار داشته باشند.
شبهه دوم:
ابن تیمیه مدعی است که حدیث سلونی از علیّ کذب و دروغ است، نسبت دادن آن به علی جایز نیست، «و الحدیث عن علی کذب ظاهر.»[59]
پاسخ شبهه دوم
ابن تیمیه هر حدیث و مطلبی که با سلیقه، باورها و پیش فرضهای وی مطابقت نداشته باشد کذب و ضعیف میداند و به ویژه اگر حدیث در فضائل امام علی (ع) و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد که دیگر چشم بسته آن را رد میکند، این یکی از مبانی حدیثی ابن تیمیه است، ولو اینکه آن حدیث در واقع از اعتبار لازم و کافی در میان حدیث شناسان برخوردار باشد.
سخن ابن تیمیه در باره حدیث شریف سلونی نیز بر همان روش متداول وی در مواجهه با حدیث فضائل است، وی هیچ مدرکی و سندی مبنی بر کذب بودن حدیث سلونی ارائه نداده است و صرف ادعا است. همانگونه که پیش از این بیان شد حدیث سلونی با چندین متن و سند در معتبرترین آثار اهل سنت وارد شده است و امام علی نه یک بار بلکه چندین بار به مناسبتهای مختلف از مردم خواست که از وی هرچه میخواهند بپرسند و یکی از کسانی که این حدیث را با سند صحیح روایت نموده حاکم نیشابوری در «المستدرک علی الصحیحین» است.[60] که ما در تبیین موضوع همین مقاله همه راویان این حدیث را مورد بررسی قرار دادیم و ثابت شده که همه آنها مورد تأید علمای رجال اهل سنت هستند و حدیث از اعتبار لازم و کافی برخوردار میباشد. از این رو حاکم در پایان حدیث گفته است: «هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَالٍ»[61]
شبهه سوم
مسلمانان همه اتفاق دارند که حکم به غیر قرآن جایز نیست، علی این را خوب میداند که حکم به تورات و انجیل جایز نیست.[62]
پاسخ شبهه سوم
بلی، حکم به غیر قرآن برای مسلمانان جایز نیست چون با آمدن احکام نورانی و کامل اسلام همه شرایع پیشین نسخ شده و از درجه اعتبار ساقط اند. لذا هیچ کسی در هر مقام و جایگاهی که قرار داشته باشند برای مسلمانان مطابق شرایع انبیاءگذشته حکم نمایند و حتماً باید مطابق احکام قرآن و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حکم کند، این مسألهای است که همه مسلمانان به آن معتقدند.
بنابر این امام علی علیه السلام نمیفرماید که ایشان در جامعه اسلامی و در میان مسلمانان مطابق احکام تورات و انجیل حکم میکند، یا اینکه در میان مسیحیان و یهودیان بساط قضاوت پهن نموده و به رتق و فتق امور آنها میپردازد، بلکه سخن امام علیه السلام مربوط به علم و آگاهی گسترده ایشان به همه چیز است، امام میفرماید علم و آگاهی من به حدی است که نه تنها به احکام اسلامی تسلط کامل دارم بلکه به احکام و شریعت انبیاء گذشته نیز آگاهم. مثل اینکه الآن یکی از علمای اسلامی بر اثر مطالعه زیاد ادعا کند که به همه آموزههای ادیان غیر اسلامی تسلط دارد و بیش از علمای آن ادیان به احکام و شرایع آنها آگاهند، این بدان معنا نیست که احکام و یا شریع آنها را معتبر بداند و عملاً نیز اقدام صدور احکام نمایند.
نتیجهگیر
از مجموع مباحث که تا کنون در باره حدیث شریف «سلونی» بیان شد، نتایج زیر بدست میآید:
- حدیث سلونی با اسناد مختلف و محتوای گوناگون در متون حدیثی و روایی اهل سنت نقل شدهاند و به جهت اختصار یکی از اسناد مورد بحث و بررسی قرار گرفت و ثابت شد این حدیث از نگاه علمای رجال اهل سنت معتبر و از به قول حاکم نیشابوری «صحیح عالی» خوانده شده است.
- حدیث شریف سلونی جایگاه علمی بی بدیل امام علی علیه السلام را نسبت به بقیه اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ثابت میکند چه اینکه برخی آگاهان همان عصر تصریح نمودهاند که جز علی علیه السلام کسی چنین ادعای نداشتهاند که بگویند در باره همه چیز از من بپرسند تا پاسخ بگوئیم، این ویژگی بعد از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مخصوص ایشان است.
- ثابت شده که بر خلاف ادعای ابن تیمیه، از نگاه علمی مردم مدینه نسبت به مردم کوفه آن وقت برتری و مزیت نداشتهاند و همان کسانی که پای منبر ابوبکر مینشتهاند با معلومات بیشتر و تجربهی افزونتر پای منبر امام علی علیه السلام در کوفه مینشتند و به سخنان امام علیه السلام گوش میسپردند، اینکه ابن تیمیه گفته است مردم مدینه معلومات دینی شان بیشتر از مردم کوفه بودهاند خلاف واقع است. نه ابوبکر از نگاه علمی به درجه امام علی علیه السلام میرسد و نه مردم که پای منبر ابوبکر مینشستند معلومات و اندوختههایشان به اندازه مردم کوفه بودهاند.
- سخن امام علی علیه السلام که گفته است «در میان اهل تورات با تورات و در میان اهل انجیل با انجیل حکم میکنم» به این معنا نیست که امام علی علیه السلام واقعاً در میان یهودیان و مسیحیان مطابق تورات و انجیل حکم کنند، بلکه سخن امام حکایت از گستره و دامنه علم بیکران اشیان در همه چیز حکایت میکند و امام نمیتواند جاهل به احکام دیگر ادیان و مذاهب باشد.
- ادب فنای مقربان، عبد الله جوادی آملی، اسراء، قم، هفتم، 1389.
- أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، محمد الأمین بن محمد المختار بن عبد القادر الجکنی الشنقیطی (المتوفى : 1393هـ)، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع بیروت – لبنان، 1415 هـ - 1995 مـ
- بحار الأنوار، محمد باقر بن محمد تقى جلسى، (1110 ق)، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، (1403 ق)، دوم.
- تذکرة الحفاظ، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز الذهبی (المتوفى: 748هـ)، دار الکتب العلمیة بیروت-لبنان، اول، 1419هـ- 1998م.
- تفسیر القرآن العظیم، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی البصری ثم الدمشقی (المتوفى: 774هـ)، محقق: سامی بن محمد سلامة، دار طیبة للنشر والتوزیع، دوم 1420هـ - 1999 م.
- تقریب التهذیب، أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفى: 852هـ)، محقق: محمد عوامة، دار الرشید – سوریا، اول، 1406 – 1986.
- تقریب التهذیب، أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفى: 852هـ)، محقق: محمد عوامة، دار الرشید – سوریا، اول، 1406 – 1986.
- تمهید الأوائل فی تلخیص الدلائل، محمد بن الطیب بن محمد بن جعفر بن القاسم، القاضی أبو بکر الباقلانی المالکی (المتوفى: 403هـ)، محقق: عماد الدین أحمد حیدر، مؤسسة الکتب الثقافیة – لبنان، اول، 1407هـ - 1987م.
- تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، یوسف بن عبد الرحمن بن یوسف، أبو الحجاج، جمال الدین ابن الزکی أبی محمد القضاعی الکلبی المزی (المتوفى: 742هـ)، محقق: د. بشار عواد معروف، مؤسسة الرسالة – بیروت، اول 1400 – 1980.
- الثقات، محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التمیمی، أبو حاتم، الدارمی، البُستی (المتوفى: 354هـ)، دائرة المعارف العثمانیة بحیدر آباد الدکن الهند، اول، 1393 ه = 1973.
- جامع البیان فی تأویل القرآن، محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: 310هـ)، محقق: أحمد محمد شاکر، مؤسسة الرسالة، اول، 1420 هـ - 2000 م.
- جامع بیان العلم وفضله، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمری القرطبی (المتوفى: 463هـ)، تحقیق: أبی الأشبال الزهیری، دار ابن الجوزی، المملکة العربیة السعودیة، اول، 1414 هـ - 1994 م.
- حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، أبو نعیم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهانی (المتوفى: 430هـ)، دار الکتب العلمیة- بیروت (طبعة 1409هـ
- الدر المنثور، عبد الرحمن بن أبی بکر، جلال الدین السیوطی (المتوفى: 911هـ)، دار الفکر – بیروت، بی تا.
- الدر المنثور، عبد الرحمن بن أبی بکر، جلال الدین السیوطی (المتوفى: 911هـ)، دار الفکر – بیروت، بی تا.
- دوم، 1410 هـ - 1989 م.
- الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایة، زین الدین بن علی بن أحمد الجبعی العاملی شهید ثانی، تحقیق مرکز الإبحاث و الدراسات الاسلامیة، قم، بوستان کتاب، ١٤٢٣ق
- الریاض النضرة فی مناقب العشرة، أبو العباس، أحمد بن عبد الله بن محمد، محب الدین الطبری (المتوفى: 694هـ)، دار الکتب العلمیة، دوم، بی تا.
- سنن أبی داود، أبو داود سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشیر بن شداد بن عمرو الأزدی السَِّجِسْتانی (المتوفى: 275هـ)، محقق: محمد محیی الدین عبد الحمید، المکتبة العصریة، صیدا – بیروت.
- سیر أعلام النبلاء، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز الذهبی (المتوفى : 748هـ)، محقق : مجموعة من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، سوم، 1405 هـ / 1985 م.
- صحیح البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، اول، 1422هـ
- صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، محقق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
- صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، محقق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی – بیروت، بی تا.
- عقد الدرر فی أخبار المنتظر وهو المهدی علیه السلام، یوسف بن یحیى بن علی بن عبد العزیز المقدسی السلمی الشافعی (المتوفى: بعد 658هـ)، مکتبة المنار، الزرقاء - الأردن
- العواصم والقواصم فی الذب عن سنة أبی القاسم، ابن الوزیر، محمد بن إبراهیم بن علی بن المرتضى بن المفضل الحسنی القاسمی، أبو عبد الله، عز الدین، من آل الوزیر (المتوفى: 840هـ)، شعیب الأرنؤوط، مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، سوم، 1415 هـ - 1994 م.
- فضائل الصحابة، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: 241هـ)، محقق: د. وصی الله محمد عباس، مؤسسة الرسالة – بیروت، اول، 1403 – 1983
- الکافی، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینى، (329 ق)، غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چهارم، 1407 ق
- الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، أبو بکر بن أبی شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفى: 235هـ)، محقق: کمال یوسف الحوت، مکتبة الرشد – الریاض، اول، 1409.
- الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد، الزمخشری جار الله (المتوفى: 538هـ)، دار الکتاب العربی – بیروت، سوم- 1407 هـ
- الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی، أبو إسحاق (المتوفى: 427هـ)، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، دار إحیاء التراث العربی، بیروت – لبنان، اول 1422، هـ - 2002 م.
- کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی البرهانفوری ثم المدنی فالمکی الشهیر بالمتقی الهندی (المتوفى: 975هـ)، محقق: بکری حیانی - صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، پنجم، 1401هـ/1981م
- محقق: حبیب الرحمن الأعظمی، المجلس العلمی- الهند، الثانیة، 1403.
- المستدرک على الصحیحین، أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی الطهمانی النیسابوری المعروف بابن البیع (المتوفى: 405هـ)، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة – بیروت، اول، 1411 – 1990.
- المصنف، أبو بکر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحمیری الیمانی الصنعانی (المتوفى: 211هـ)
- معجم ابن الأعرابی، أبو سعید بن الأعرابی أحمد بن محمد بن زیاد بن بشر بن درهم البصری الصوفی (المتوفى: 340هـ)، دار ابن الجوزی، المملکة العربیة السعودیة، اول، 1418 هـ - 1997 م.
- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، (588 ق)، علامه، قم، 1379 ق.
- منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، تقی الدین أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبی القاسم بن محمد ابن تیمیة الحرانی الحنبلی الدمشقی (المتوفى: 728هـ)، محقق: محمد رشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، اول، 1406 هـ - 1986 م
- میزان الاعتدال فی نقد الرجال، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز الذهبی (المتوفى: 748هـ)، تحقیق: علی محمد البجاوی، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت – لبنان، اول، 1382 هـ - 1963 م.
- وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن إبراهیم بن أبی بکر ابن خلکان البرمکی الإربلی (المتوفى: 681هـ)، محقق: إحسان عباس، دار صادر – بیروت
فهرست منابع
1. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، ج ٢، ص ١٣٣؛ طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، ج ٢، ص ٢٤٦؛ فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج ٣، ص ١٧٧.
[6] . المستدرک على الصحیحین، ج2، ص 383؛ جامع البیان فی تأویل القرآن، ج16، ص 7.
[7] . سیر أعلام النبلاء، ج16، ص 36.
[8] . الثقات، ج 8، ص 44.
[9] . تذکرة الحفاظ، ج2، ص 129.
[10] . العواصم والقواصم فی الذب عن سنة أبی القاسم، ج2، ص 396.
[11] . تقریب التهذیب، ج1، ص 446.
[12] . تقریب التهذیب، ج1، ص 121.
[13] . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج4، ص 59.
[14] . میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص 308.
[15] . المستدرک على الصحیحین، ج2، ص 383.
[16] . أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج1، ص 296.
[17] .صحیح مسلم، ج 3، ص 1567.
[18] . المستدرک على الصحیحین، ج2، ص 383.
[19] . تفسیر القرآن العظیم، ج7، ص 413.
[20] . الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج3، 367.
[21] . حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج1، ص 67.
[22] . الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص 371.
[23] . الدر المنثور، ج2، ص 722.
[24] . صحیح بخاری، ج9، ص 95.
[25] . فضائل الصحابة، ج2، ص 646.
[26] . حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج1، ص 67.
[27] . الکافی، ج8، ص312، ح 485.
[28] . رعد، آیه 43.
[29] . الکافی، ج1، ص229.
[30] . عنکبوت، آیه 49.
[31] . الکافی، ج1، ص213.
[32] . این چهار گروه عبارتاند از أ)منافق بیبندوباری که از دروغ بستن به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم باکی ندارد. ب)مؤمنی که انگیزه دروغگویی ندارد؛ ولی چون گرفتار اوهام است، به سخنانش نمیتوان اعتماد کرد. ج)کسی که نواهی و اوامری را از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم شنید؛ اما چون ناسخ آن را نشنید، نمیتوان به سخنش اعتماد کرد. د)کسی که دروغگویی را دشمن میدارد، همه آنچه را از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم شنیده حفظ کرده است، ناسخ و منسوخ را میشناسد و... .
[33] . الکافی، ج1، ص62 ـ 64.
[34] . کسانی که پیش از امیرمؤمنان علیهالسلام بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بالا رفتند به خود جرأت ندادند که جای آن حضرت بنشینند، از اینرو یک پله پایینتر نشستند و مردم نیز این کار را که شاید از تردید آنان در صلاحیت خود در آنجا نشستن برمیخاست، تکریم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم میشمردند و تحسین میکردند؛ اما زمانی که علی علیهالسلام به عنوان خلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از پلههای منبر بالا رفت، بیهیچ نگرانی و تردیدی همان جایی نشست که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم مینشست، چون خلیفه به معنای جانشین است و جانشین باید جای مستخلفٌ عنه بنشیند؛ عدهی اعتراض کردند که چرا به جای پیامبر نشستهای؟ علی علیهالسلام فرمود: از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم شنیدم هر کس بر جای من تکیه زند و عمل مرا نداشته باشد، خدا وی را به رو در آتش میافکند. به خدا سوگند که عمل، گفتار و حکم من همانند عمل، گفتار و حکم او خواهد بود! از اینرو اینجا نشستم؛ آنگاه خطبهاش را آغاز کرد و بار دیگر در ضمن آن تأکید کرد که جای برادرم و پسر عمویم نشستم، چون او اَسرار را به من آموخت. این چوبها چه قدر ارزش دارد که نتوانم پا روی آن بگذارم، در حالی که من در ماجرای فتح مکه روی دوش پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و مهر نبوت پا گذاشتم. من از محمدصلی الله علیه و آله و سلم و محمدصلی الله علیه و آله و سلم از من است. (بحار الانوار، ج38، ص77 ـ 78).)
[35] . ر.ک: بحار الانوار، ج10، ص117 ـ 118، الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، ج5، ص 162؛
[36] . مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج3، ص 344؛ ادب فنای مقربان، ج 6، ص 365.
[37] . تمهید الأوائل فی تلخیص اللائل، ص 547.
[38] . تفسیر القرآن العظیم، ج7، ص 413.
[39] . نهج البلاغه، خطبه 201.
[40] . جامع بیان العلم وفضله، ج1، 463.
[41] . معجم ابن الأعرابی، ج3، ص 345.
[42] . الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج5، ص 312.
[43] . وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، ج5، ص 255.
[44] . منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ج5، ص 508.
[45] . عقد الدرر فی أخبار المنتظر وهو المهدی علیه السلام، ص 354.
[46] . الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص 375.
[47] . الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج4، ص 394.
[48] . کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج 13، ص 165.
[49] . مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، ج 18، ص 23.
[50] . الکافی، ج1، ص62 ـ 64.
[51] . صحیح مسلم، ج1، ص 280.
[52] . بقره، آیه 233.
[53] . احقاف، آیه 15.
[54] . لقمان، آیه 14.
[55] . المصنف، ج7، ص 349.
[56] . سنن أبی داود، ج4، ص 140.
[57] . الدر المنثور، ج2، ص 757.
[58] . موطأ الإمام مالک، ج2، ص 516.
[59] . همان.
[60] . المستدرک على الصحیحین، ج2، ص 383؛ جامع البیان فی تأویل القرآن، ج16، ص 7.
[61] . المستدرک على الصحیحین، ج2، ص 383؛ جامع البیان فی تأویل القرآن، ج16، ص 7.
[62] . همان.
- ۱۳۵۱
- ادامه مطلب