مزارات ایران و جهان اسلام

سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های ایران جهان اسلام (امامزاده ، بقعه، آرامگاه، مقبره، مزار، گنبد، تربت، مشهد، قدمگاه، مقام، زیارت، معرفی عالمان انساب، کتابشناسی مزارات و زیارت و انساب

محمد بن زید (270 ـ 287 ق)

محمد بن زید، برادر حسن بن زید (داعى کبیر)، دانشمندى فقیه، ادیب، عارف و شاعر بود.([1]) وى به سال 270 هجرى جانشین حسن شد. او پیش از آن، برادر را در استمرار نهضتش یارى داده بود و مقام علمى و معنوى و سابقه او در نهضت، سبب شد که داعى کبیر، در اواخر عمرش از مردم و خواص براى او بیعت بگیرد. محمد بن زید، به هنگام مرگ برادر در گرگان بود. چون خبر درگذشت حسن را شنید، به سوى سارى حرکت کرد; اما سید ابوالحسین احمد بن محمد بن ابراهیم، داماد داعى کبیر، از فرصت استفاده کرد و از مردم آمل براى خود بیعت گرفت و جمعى از بزرگان دیلم را با بذل و بخشش، با خود همراه کرد و اموال و خزائن داعى را تصرف کرد و به چالوس رفت و مدت ده ماه حکومت نمود.

 

 

از طرفى، محمد بن زید، در سارى لشکرى فراهم آورد و به سوى چالوس حرکت کرد و از غفلت ابوالحسین در آن جا بهره برد و او را دستگیر کرد و به آمل آورد و خزائن به غارت رفته داعى را از او پس گرفت. سپس او را به سارى فرستاد تا کسى از وى اطلاعى پیدا نکند.([2]) وى در سال 272 ق، به رى حمله برد،([3]) ولى موفقیتى به دست نیاورد و به آمل بازگشت. وى وقتى از انصراف حمله سپاه حاکم خراسان رافع بن هرثمه به گرگان خبردار شد، توانست بدون درگیرى آن جا را تصرف کند.

محمد بن زید با اسپهبد، یکى از حاکمان محلى، اختلاف پیدا کرد و زمین هاى او را تصرف کرد. اسپهبد، نزد حاکم خراسان رافع بن هرثمه رفت و با حمایت او به جنگ محمد بن زید آمد و او را شکست داد. رافع، افزون بر خسارت وارد کردن بر مردم، از حاکم دیلمان بر عدم همکارى با محمد، پیمان گرفت. رافع، حتى اموال امانتى محمد نزد حاکم دیلمان را گرفت([4]) و مناطقى از جمله رى و قزوین را بر محدوده حاکمیت خود افزود; اما محمد بن زید، بار دیگر به جمع آورى نیرو و یارى دیلمیان و حمایت جستان، در نواحى چالوس با محمد بن هارون، نماینده رافع، به جنگ پرداخت و مغلوب شد.

رافع، داعیه استقلال در سر داشت و معتضد، خلیفه عباسى، به همین دلیل، خراسان را به عمرو بن لیث واگذار کرد. عمرو به مقابله با رافع برخاست کرد و او را شکست داد. رافع به طبرستان فرار کرد([5]) و با محمد بن زید، به این شرط که گرگان از آن او باشد، بیعت نمود.([6]) پس از چندى، رافع در درگیرى با عمرو، شکست خورد و به خوارزم رفت; لیکن مردم آن جا به سبب ظلمش او را کشتند و سرش را براى عمرو فرستادند. وى نیز سر را نزد معتضد عباسى فرستاد.([7])

از این به بعد، طبرستان و گیلان، تحت تسلط محمد بن زید قرار گرفت([8]) و وى به اداره امور آن جا پرداخت، به طورى که آوازه همت، مروت، دانش، سخاوت، امانتدارى و وفاى او در همه جا پیچید.([9])

در همین حال، میان عمرو بن لیث و امیر سامانى جنگ در گرفت و امیر سامانى، خراسان را به تصرف درآورد و معتضد عباسى، حکومت خراسان و مناطق دیگرى را به او سپرد. اسماعیل سامانى، پس از قتل عمرو بن لیث، در فکر گسترش قلمرو خود بود و محمد بن هارون را براى جنگ با علویان به طبرستان فرستاد. در درگیرى میان آن دو، پیروزى براى علویان رقم خورد; ولى محمد بن هارون با نیرنگ، دستور عقب نشینى سپاه را صادر کرد که سبب از هم پاشیدگى سپاه محمد بن زید شد و موجبات شکست آنان را فراهم ساخت. محمد بن زید در این درگیرى کشته و فرزندش اسیر شد.([10])محمد بن هارون، سر محمد را با فرزند اسیرش، زید به بخارا نزد امیر سامانى فرستاد، او هم زید را زندانى کرد. زید چندى بعد از زندان آزاد شد و در بخارا سکنا گزید.([11])

آنچه از منابع تاریخى بر مى آید، این مقدار را مسلم مى نماید که محمد بن زید مانند سلف خویش یعنى داعى کبیر، شخص فوق العاده ممتازى بوده و به ویژه در بعضى از جهات، منابع موجود خصوصیات مهمى از وى نقل کرده اند که همگى دلالت بر خصلت هاى والاى انسانى دادگرى، رأفت و شفقت و همچنین فضایل والاى اخلاقى در داعى است.

ابوالحسن عُمَرى نسّابه در همین باره مى نویسد:

«و محمد بن زید، جلیل القدر، ظهر بعد اخیه و کان ذا جود و شفاعة و مروءة و له عقب الى الیوم; محمد بن زید، سیدى جلیل القدر بود. او پس از برادرش ظهور کرد و صاحب جود و شفاعت و مردانگى و بخشش بود. نسلش تا به امروز تداوم دارد.»([12])

سید ضامن بن شَدْقَم، درباره وى مى نویسد:

«کان عالماً عاملا فاضلا کاملا قام بالدعوة بعد موت اخیه سنة 271 بجرجان و طبرستان; او عالمى عامل و فاضلى کامل بود. بعد از مرگ برادرش در سال 271 هـ . ق در گرگان و طبرستان قیام نمود.»([13])

زرکلى در الاعلام مى نویسد: «محمد بن زید فرزند اسماعیل حالب الحجارة و مشهور به صاحب و امیر طبرستان و دیلم، که بعد از وفات برادرش حسن بن زید، عهده دار امارت گردید و جنگ هاى فراوانى در زمانش اتفاق افتاد، شخصى شجاع، فاضل و داراى مکارم اخلاقى و صاحب دانش عظیمى در ادبیات عرب، شعر و مطلّع در تاریخ بوده است»([14])

در کتاب التحف شرح الزلف درباره وى نوشته شده:

«و عزت الذریة الطاهرة فى ایّامه و ایّام اخیه، و قام بهما سوق العدل و التوحید، و نفى الجبر و التشبیه و سائر المذاهب الردیة من القدر و الارجاء و اما اشبه حالهما بقول القائل:

لو کنت ادرکت النبى محمداً *** اثنى علیک آى الکتاب المنزل

احییت دین الله بعد ممانه *** و نصرته و الخلق اجمع خذل

والناس اما مارق و منافق *** او مسلم مستسلم متذلل»([15])

وى عزت دهند ذریه پاک ]رسول خدا(صلى الله علیه وآله)[ در ایام حکومت برادر و خودش بود. در این دوره، عدل و خداپرستى را برپاداشت و جبر و تشبیه و سایر مذاهب باطل از جمله قدریه را از بین برد و نیکوترین مدح درباره او سروده مقاتل بن ضریر است که سروده;

اگر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را درک مى کردى، به تو درود مى فرست اى نشانه کتاب خدا.

تو دین خداوند را پس از مرگ رسولش زنده کردى، و یارى و جمع کردى مردمان را در حالى که پراکنده بودند.

ابن اسفندیار پیرامون فضایل اخلاقى داعى مى نویسد:

«آوازه همّت، مروّت، علم، سخاوت، امانت و وفادارى او در عالم منتشر شده بود و از عرب و عجم و روم و هند ملوک و اکابر به مؤاخات او رغبت مى کردند و عقل و ثبات و فضل او برکات آن بزرگوار دهان به دهان گفته مى شد و بعین کمال راه یافت.»([16])

ابن جوزى مى نویسد:

«آورده اند که روزى به دیوان عطاء نشسته بود و حشم او جامگى مى داد، مردى را پیش او آوردند، پرسید که تو از کدامین قبیله اى؟ گفت: «عبدالشمس» گفت: از کدام بطن (یا تیره عبدالشمس) هستى؟ مرد خاموش شد. باز گفت مگر از نوادگانِ «یزید بن معاویه» هستى که پاسخ نمى دهى؟

مردم (که ظاهراً از حسن انصاف داعى مطلع بوده و مى دانست در امان است) پاسخ داد، آرى، داعى گفت: اى جوان، تو مگر نمى دانستى که باطالبیّه (و سادات علوى) نباید (رو به رو) بود. (گویا داعى مى خواست این فرد را امتحان کند). ناگاه سادات علویّه، شمشیر از نیام کشیده و اراده کشتن او را کردند. در این هنگام داعى بر سر ایشان فریاد کرده و آن ها را از این کار منع کرد و آن مرد را نفقات و چارپاى داد و (براى اطمینان از امنیت او و این که آسیبى بین راه به وى نرسد) معتمدانى را با او همراه کرده و تا مقصد گسیل داشت.»([17])

این کرم و بزرگوارى حاکى از روح بلند و سرشت نیکوى داعى بوده و بى جهت نبود که به خاطر همین نحوه سلوک شهره عام و خاص گردید.

قاضى نورالله شوشترى جریان دیگرى را نیز به همین نحو نقل کرده و مى نویسد:

«دو نفر که با هم مخاصمه کرده بودند جهت فصل خصومت، نزد داعى محمد بن زید رفتند.

نام یکى از این دو نفر معاویه و نام دیگرى على بود. محمد بن زید پس از شنیدن مطالب این دو نفر (به مزاح یا جهات دیگر) تبسّمى نمود و فرمود: حکم میان شما دو نفر ظاهر است (شاید اشاره به حکم میان معاویه و على(علیه السلام) در تاریخ نموده و از این باب قصد مزاح کرده باشد) پس از آن، کسى که معاویه نام داشت گفت: ایهاالامیر به نام ما مغرور مشو (و به ظاهر اسامى ما منگر) زیرا پدر من از اکابر و بزرگان شیعه بود و به واسطه آن چه در بلاد اهل سنت مى بود از روى تقیّه نام مرا معاویه نهاد و این مرد (که نامش على است) پدرش از کبار نواصب (و دشمنان معصومین(علیهم السلام)) بوده و از ترس شما نام على را بر خود نهاده است (در این جا بود که) داعى تبسّمى کرده و به او احسان فرمود.»([18])

قاضى نورالله قضیه را از ابن کثیر نقل کرده و شرح زیادى در این باب نداده است; ولى از نحوه ماجرا که در منابع دیگر از جمله کامل ابن اثیر نیز آمده است بر مى آید که داعى شخصى مهربان و با شفقت بوده و حتى نسبت به مخالفین با عطوفت و مهربانى رفتار مى کرده است زیرا از نقل این قضیه بر مى آید که شخص على نام که ظاهراً داعى به نفع وى قضاوت کرده، شخصى ناصبى بوده باشد.

داعى در مدت حکومت هفده ساله اش، اهمیت فراوانى بر گسترش تعلیم و تربیت شیعى داشته است. وى نسبت به علماء و ادباء نهایت مهرورزى را ابراز نموده و این طایفه را گرامى مى داشت. در همین دوره جمع کثیرى از سادات حسنى و حسینى به طبرستان مهاجرت نمودند و محمد بن زید، مقدم همه ى آنان را محترم مى داشت و به آنان نیکى مى کرد. سادات نیز در آسایش کامل بسر مى بردند و با جان و دل در رکاب او بودند و در اکثر جنگ ها او را همراهى مى کردند.

از اقدامات مورد توجه داعى، که حاکى از دقت وى در اجراى عدالت بین مردم بود، تقسمى از اراضى بین زارعین محروم است.([19])

از جمله اقدامات مهم دیگرى که داعى در مورد آن مبادرت ورزید، ساخت قبّه و بارگاه بر مرقد مطهّر و منوّر امیرالمؤمنین على(علیه السلام)، فرستادن سالانه سى و دو هزار دینار به بغداد، نزد یکى از اشخاص مورد اعتماد شیعه به نام محمد بن ورد عطار که وى مامور پخش آن بین سادات علوى بود.([20]) او همچنین بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنى، پسر عموى خود را در شهر رى که به عنوان مقبره شجره نام داشت ساخت.([21])

رابینو از اقدامات داعیان علوى در ساخت مساجد و درمانگاه براى مردم سخن گفته است([22]) که به نظر مى رسد سهم محمد بن زید در این خصوص ممتاز بوده است.

مورخان و بزرگان انساب مى نویسند: محمد بن هارون در سال 287 هـ . ق در جنگى نزدیک گرگان (گنبد قابوس) او رابه شهادت رساند و سر او را برید و تنش را در کنار قبر محمد دیباج بن امام جعفر صادق(علیه السلام) دفن کردند.([23])

به هر حال شرح حال وى به تفصیل در کتب تاریخ ذکر شده که جهت اطلاع بیشتر به منابع زیر مراجعه فرمایید.([24])

 

[1]. الکامل فى التاریخ 6: 404.

[2]. تاریخ طبرستان: 251.

[3]. همان: 252.

[4]. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران: 139.

[5]. مروج الذهب 3: 154، تاریخ طبرستان: 254.

[6]. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران: 140.

[7]. تاریخ طبرستان: 256.

[8]. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران: 141.

[9]. تاریخ طبرستان: 256; تاریخ طبرستان و رویان و مازندران: 141.

[10]. المنتزع من کتاب التاجى: 47.

[11]. تاریخ طبرستان: 256.

[12]. المجدى: 34.

[13]. تحفة الازهار 1: 195.

[14]. الاعلام 6: 132.

[15]. التحف شرح الزلف: 162ـ163.

[16]. تاریخ طبرستان: 240ـ241.

[17]. المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم 2: 207، علویان طبرستان، حکیمیان: 95، شائق: 81.

[18]. مجالس المؤمنین 2: 318، علویان طبرستان، شائق: 80ـ82.

[19]. مازندران: 224.

[20]. مجالس المؤمنین 2: 318.

[21]. امامزادگان رى 1: 304ـ305.

[22]. مازندران و استرآباد: 69.

[23]. سر السلسلة العلویة: 27، تاریخ مازندران: 148، عمدة الطالب: 111ـ112، تحفة لب اللباب: 242 ـ 243، الشجرة المبارکه: 85، تحفة الازهار 3: 195، التحف شرح الزلف: 163، بدایع الانساب: 51، مناهل الضرب: 159ـ 60، تاریخ جرجان: 267و 269، الکامل فى ضعفاء الرجال 6: 228.

[24]. مقاتل الطالبیین: 445، تاریخ الطبرى 11: 346، مروج الذهب 4: 177 و 251ـ252، منتقلة الطالبیه: 114، لباب الانساب 1: 429، الکامل فى التاریخ 4: 543 ـ 544 و 577ـ578 و 596 ـ 595، الوافى بالوفیات 3: 81ـ82، سمط النجوم العوالى 4: 187، اخبار أئمّة الزیدیه: 102 ـ 107.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موضوعات
سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های جهان اسلام (معرفی بیش از چهل هزار زیارتگاه)

طراح وبلاگ: سید محمد علوی زاده