- يكشنبه ۹ شهریور ۹۳
آنچه که در این پست می خوانید:
على بن بابویه; پدربزرگوار
درخواست از ناحیه مقدّسه
فرزندان على بن بابویه(رحمه الله)
خاندان ابن بابویه(رحمه الله)
استادان على بن بابویه(رحمه الله)
شاگردان على بن بابویه(رحمه الله)
ابن بابویه(رحمه الله) در نگاه دانشمندان
آثار ماندگار
خبر فوت على بن بابویه(رحمه الله)
وفات على بن بابویه(رحمه الله)
مدفن على بن بابویه(رحمه الله)
جلوه هایى از زندگانى …50
سفرهاى على بن بابویه(رحمه الله)
برخورد ابن بابویه(رحمه الله) با منصور حلاّج
برجسته ترین جلوه حیات على بن بابویه(رحمه الله)
على بن بابویه(رحمه الله) پدربزرگوار
محدّث فرزانه، عالم بزرگ، فقیه برجسته و دانشمند مورد اطمینان، ابوالحسن على بن حسین بن موسى بن بابویه، از علماى امامیّه در زمان غیبت صغرى مى باشد که در دوران حیات مبارک امام حسن عسکرى(علیه السلام) (اواخر قرن سوّم قمرى و اوایل قرن چهارم هجرى قمرى) زندگى مى کرده است.([2])
على بن بابویه(رحمه الله) در بین فقها، گاه فقیه نامیده مى شود و گاهى هم در مقابل پسرش، محمّد بن على (متوفّاى 381 هـ . ق) به صدوق اول خوانده مى شود. ایشان از بزرگان مشایخ شیعه و مورد اطمینان فقهاى امامیّه در عصر خود، شیخ اهل قم و معتمد آنان بوده است.([3])
«ابن بابویه(رحمه الله)» بیشتر به فرزندش ابو جعفر (محمّد بن على)، معروف به شیخ صدوق (متوفّاى 381 هـ . ق) گفته مى شود، ولى پدر و فرزند دیگرش، ابو عبدالله (حسین بن على) نیز بدون کنیه شهرت داشته اند; لیکن پسرش به «شیخ صدوق» و خود به «على بن بابویه(رحمه الله)» مشهور است.
بابویه، نام جدّ بزرگ او، یک نام کهن ایرانى است که در روزگار پس از ظهور اسلام نیز افرادى به این نام خوانده مى شدند([4]) این کلمه فارسى، مرکّب از باب (پدر) و ویه (گونه ـ مانند) است، یعنى پدر گونه یا پدر مانند، مثل سیبویه که به معناى سیب گونه یا سیب مانند است.([5])
شاید در استعمال کهن به مرشد و استاد، بابویه گفته مى شده است.
على بن بابویه، پدر شیخ صدوق، موسس و سلسله جنبان خاندان ابن بابویه قمّى(رحمه الله) است که از نسل پاک او مردان دانشور و پارسایى تا اواخر قرن ششم هجرى قمرى یکى پس از دیگرى قامت برافراشته اند.
ابن بابویه قمّى(رحمه الله) در قم چشم به جهان گشود و به حیات علمى و معنوى خویش ادامه داد.
از تاریخ ولادت وى اطّلاع دقیقى در دست نیست; اما آن چه در منابع و کتاب هاى معتبر آمده است، او با بعضى از بزرگان علماى شیعه همچون جناب محمّد بن یعقوب کلینى(رحمه الله)(متوفّاى 329 هـ . ق) هم عصر بوده و همچنین در زمان غیبت صغرى در عهد نیابت خاصه «حسین بن روح» مى زیسته است. ([6])
این عالم بزرگ و وارسته در قم مغازه اى داشت و در کنار کارهاى علمى، به کسب و کار مى پرداخت و با در آمد آن مخارج زندگى خویش را تامین مى کرد.([7])
ابن بابویه قمّى، دانشمندى فرزانه و عظیم الشان بود که در مجامع علمى آن روز، مقام و منزلت علمى بالایى داشت و هم اکنون نیز مورد احترام دانش پژوهان و اساتید بزرگ علوم اسلامى است.
درخواست از ناحیه مقدّسه
اگر چه ابن بابویه تا سالهاى نزدیک پیرى صاحب فرزندى نشده بود، اما هرگز از رحمت الهى نا امید نبود و بارها از خداى خویش درخواست مى کرد تا فرزندى به او عطا کند، لیکن گره از کار او گشوده نمى شد. روزى بر آن شد تا نامه اى به امام و پیشواى خود حضرت مهدى(علیه السلام)بنویسد و از ایشان بخواهد تا برایش دعا کند. به دنبال فرصتى مناسب و فردى مطمئن بود تا به واسطه او نامه را ارسال کند.
تا این که کاروانى از قم به عراق حرکت کرد و در بین آن کاروان یکى از دوستانش به نام ابو جعفر محمّد بن على الاسود را یافت. نامه را به وى سپرد تا در عراق به حسین بن روح بدهد و از او بخواهد که این نامه را به حضرت برساند. ابو جعفر مى گوید: من نامه را به نماینده حضرت مهدى موعود(علیه السلام) رساندم و پس از سه روز به من خبر داد که حضرت براى ابن بابویه دعا کرد و در آینده اى نزدیک خداوند به او فرزندى عطا خواهد فرمود که منشأ برکات خواهد بود و از او سود خواهد برد.
عدّه اى از بزرگان قم داستان فرزند دار شدن ابن بابویه را این گونه گزارش کرده اند:
«على بن حسین بابویه با دختر عموى خود موسى بن بابویه ازدواج کرد، اما از او صاحب فرزند نشد. به همین دلیل نامه اى به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوشت که از حضرت ولى عصر(علیه السلام)بخواهد دعا کند تا خداوند به او فرزندى عطا نماید. از حضرت جواب آمد که از این همسر صاحب فرزند نمى شوى، ولى به زودى صاحب کنیزى دیلمى خواهى شد و خداوند از او دو فرزند فقیه به تو خواهد داد.([8])-([9])
این بشارت از ناحیه مقدسه به «ابن بابویه» رسید و پس از مدتى، خداوند متعال از کنیز دیلمى، «محمّد» را به او عطا فرمود و مایه چشم روشنى وى گشت و سپس پسر دیگرى به او داد که نامش را حسین نهاد».
شیخ طوسى(رحمه الله) از استادش، ابن نوح نقل کرده است که ابو عبدالله بن سوده گفت:
«وقتى ابو جعفر (شیخ صدوق) و ابو عبدالله (برادر شیخ صدوق)، فرزندانش على بن بابویه، به نقل حدیث مى پرداختند، مردم از حافظه آنان شگفت زده مى شدند و مى گفتند: این جایگاه بلند اختصاص به شما دو نفر دارد که با دعاى امام زمان(علیه السلام)متولد شده اید. و این موضوع از اهل قم به طور متعدّد نقل شده است. ([10])
فرزندان على بن بابویه(رحمه الله)
چنان چه متذکّر شدیم، على بن بابویه(رحمه الله) از کنیز دیلمى صاحب دو پسر فقیه شد که عبارت اند از:
1ـ محمّد که کنیه اش ابو جعفر و ملقّب به شیخ صدوق(رحمه الله) است. وى در حدود سال 305 هـ . ق در قم متولّد شد. زمانى که خداوند محمّد را به على داد، او دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و مسائل دینى و آداب اسلامى را در مکتب عالمان و محدّثان آن روز فرا گرفته بود. در آن عصر، على بن بابویه(رحمه الله) یکى از شخصیّت هاى بزرگ عالم اسلامى به شمار مى رفت و شاید خواست و حکمت الهى در این بود که «محمّد» وقتى متولّد شود که پدر پس از سال ها انتظار، بستر پرورش صحیح این کودک را بگستراند و این نهال نورس در مزرعه ادب و دانش دینى او بارور شود.
شیخ الطائفه،محمّد بن حسن طوسى (متوفّاى به سال 460 هـ . ق) که به یک واسطه شاگرد او بوده است، از وى بدین گونه یاد مى کند:
«ابو جعفر محمّد بن على بن حسین بن موسى بن بابویه قمّى، دانشمندى جلیل القدر بزرگوار، حافظ احادیث، ناقل اخبار و نسبت به رجال، دانا بود. در بین دانشمندان قم، شخصیتى به قدرت حافظه و زیادى دانش او یافت نشده است».([11])
نجاشى، رجالى معروف، نوشته است:
«صدوق بزرگ و فقیه ما، چهره معروف شیعیان در خراسان بود.([12]) وى در سال 355 هجرى قمرى به بغداد سفر کرد. بزرگان علماى شیعه در سنین جوانى از محضرش استفاده کرده و حدیث شنیده اند».([13])
سیّد بن طاووس نیز او را این گونه توصیف کرده است:
«شیخ ابو جعفر محمّد بن على بن بابویه، کسى که دانش و درست کارى او مورد اتّفاق و در گفتار مورد اطمینان کامل است».([14])
فقیه و دانشمند بزرگ، محمّد بن ادریس حلّى (متوفّاى سال 598 هـ . ق) در کتاب خود مى نویسد:
«دانشمند موثق بزرگوار، متخصص اخبار و ناقل آثار، عالم به رجال و حافظ بزرگ حدیث بود. او استاد پیشواى ما، شیخ مفید محمّد بن محمّد بن نعمان است».([15])
شیخ اسدالله دزفولى نیز آورده است:
«شیخ صدوق، رئیس محدّثین، زنده کننده اساس دین، دارنده فضایل و مکارم است. او برادرش به دعاى امام عسکرى(علیه السلام) و ولى عصر(علیه السلام) به دنیا آمده اند».([16])
عالمان اهل سنّت نیز زبان به مدح او گشوده اند که در این مختصر فقط به یک نمونه اشاره مى شود:
خیرالدّین زرکلى مى نویسد:
«محمّد بن على بن حسین معروف به شیخ صدوق، مانند او در بین علماى قم یافت نشده است. در رى اقامت داشته و در منطقه شرق و خراسان مقام والایى داشت. در شهر رى بدرود حیات گفت و در همان جا به خاک سپرده شد و حدود سى صد کتاب تالیف کرده است».([17])
2ـ حسین که کنیه اش ابو عبدالله و محدّث بزرگ شیعه است. معلوم نیست زادگاه وى کجا بوده و در چه سالى متولد یا در گذشته است. او هم مانند شیخ صدوق، فقیه بود و از محدّثین و علماى بزرگ عصر خود به شمار مى رفته است.
نجاشى درباره وى مى گوید:
«شخصى مورد وثوق است، از پدرش حدیث نقل کرده و از او اجازه داشته است. او کتاب هایى نیز تالیف کرده است، از جمله: کتاب یتوحید و نفى تشبیه. همچنین کتابى براى صاحب بن عباد نوشته است».([18])
وى همچون برادرش از حافظه بسیار توانایى برخوردار بود.
شیخ طوسى، سیّد مرتضى علم الهدى، ابو هاشم محمّد بن حمزه که با شش واسطه به امام موسى کاظم(علیه السلام) نسب مى رسانند از زمره شاگردان او هستند. ([19])
3ـ در غیبت شیخ طوسى(رحمه الله) از ابن نوح نقل شده است که ابن بابویه داراى فرزند دیگرى نیز به نام حسن بوده است که فرزند سوّم ایشان به شمار مى آید. حسن مشغول عبادت و اهل زهد بوده و از مردم کناره گیرى مى کرده و به عکس دو برادرش، فقیه نبوده است. ([20])
خاندان ابن بابویه(رحمه الله)
خاندان ابن بابویه، یکى از خاندان ریشه دار و اصیل علمى، اسلامى و شیعه جهان اسلام است که از زمان فرد شاخص آن «على بن بابویه(رحمه الله)» تا سال ششصد هجرى قمرى که شیخ منتجب الدّین رازى زنده بود، بسیارى از فقها، محدّثین، موثقین و مصنفین از میان آن ها برخاسته اند.
فیلسوف فقیه، میرداماد (متوفّاى 1041 هـ . ق) مى گوید:
«محدّثین ما با اسناد مفصل و پیوسته به پنج پدر که همگى فقهاى متخصص در حدیث و رجال بوده اند از بابویه بن سعد بن محمّد بن حسن بن حسین بن على بن بابویه روایت مى کنند».([21])
ابو على مى گوید:
«فرزندان بابویه در شهر قم، فراوان و اکثر آنان از علما مى باشند».([22])
محقّق ارجمند، شیخ سلیمان بحرانى درباره تعداد ایشان رسالهاى به نام «فهرست آل بابویه و علماى بحرین» نگاشته است. ([23])
مشهورترین افراد خاندان بابویه، غیر از پدر و فرزندانش، عبارت اند از:
1ـ حسین بن حسن بن محمّد بن موسى بن بابویه (خواهر زاده على بن بابویه) که به گفته شیخ طوسى([24]) در رجال، دانشمندى فقیه و شاگردانى خود بوده و از او روایت مى کند. وى از علماى قرن چهارم به شمار مى رود.
2ـ حسن بن حسین بن حسن بن حسین بن على بن بابویه معروف به شمس الاسلام «حسکا»([25]) جد شیخ منتجب الدّین رازى و شاگرد شیخ طوسى و مقیم رى بوده است. کلیّه تصانیف شیخ را در نجف اشرف بر وى قرائت نمود و آن شاگرد دانشمند و فقیه بزرگوار و خود نیز دانشمندى فقیه و موثق مى باشد. او از چهره هاى درخشان و محدّثین علمى ما به شمار مى رود.([26])
3ـ شیخ منتجب الدّین، نوه حسکا و از نوادگان حسین بن على بن بابویه که با پنج واسطه به على بن بابویه(علیه السلام)مى پیوندد.([27])
منتجب الدّین على بن عبیدالله بن حسن بن حسین بن حسن بن حسین بن على بن بابویه، ایشان مقیم رى و یکى از نام آورترین دانشمندان ماست.([28])
دانشمندان این خاندان کتاب هاى فراوانى در فقه، اصول، حدیث، تفسیر، تاریخ، رجال، داریه، عقاید و سایر رشته ها از خود به یادگار گذارده اند.([29])
جهان اسلام از هزار سال پیش تاکنون مرهون خدمات ذى قیمت و آثار گران بهاى این خاندان با برکت بوده است، به طورى که تا جهان پایدار است آثار فناناپذیر آنان نیز هم چنان مورد استفاده عموم و پرچم هدایت رهروان حق و حقیقت مى باشد.
استادان على بن بابویه(رحمه الله)
على بن بابویه(رحمه الله) در قم، بغداد، کوفه، نزد اعاظم فقها و مفاخر محدّثین و علماى شیعه امامیّه تحصیل نموده و اخذ فقه و حدیث کرده و از آنان به دریافت اجازات نایل گشته و آثار علمى آنها را با تالیف کتاب و نقل روایات، به دیگران منتقل ساخته است. جمعى از اینان از اصحاب امام هادى(علیه السلام) و امام حسن عسکرى(علیه السلام) هم بوده اند. این عدّه به نقل از مجموع منابعى چون: رجال و فهرست شیخ، رجال نجاشى، مجمع الرجال قهبایى، جامع الروات و مجمع الرجال و الحدیث و مقدمه مرحوم ربّانى شیرازى بر بحار الانوار عبارت اند از:
1ـ على بن ابراهیم بن هاشم القمّى، متوفّاى 307 هجرى قمرى.
2ـ ابو جعفر محمّد بن على الشلمغانى، معروف به «ابن ابى العزافر».([30])
3ـ احمد بن ادریس، ابو على الاشعرى قمّى.
4ـ على بن سلیمان الرازى.([31])
5ـ محمّد بن یحیى العطار.
6ـ ابوالقاسم سعد بن عبدالله بن ابى خلف الاشعرى القمّى. متوفّاى 301 هجرى قمرى.([32])
7ـ اباالعباس عبدالله بن جعفر الحمیرى.
8ـ محمّد بن حسن الصفار قمّى، متوفّاى 290 هجرى قمرى.
9ـ محمّد بن ابى القاسم ماجیلویه، از بزرگان علماى قم، فقیه، آشنا به ادب و شعر و علوم غریبه.([33])
10ـ قاسم بن على بن ابراهیم النهاوندى.([34])
11ـ على بن الحسین السعد آبادى.
12ـ ابوالحسین احمد بن داوود بن على قمّى.
شاگردان على بن بابویه(رحمه الله)
از شخصیّت علمى و ممتاز على بن بابویه(رحمه الله) افراد فراوانى بهره مند شده اند که در این مختصر به بعضى از آنها که خود از مفاخر علم و اخلاق هستند اشاره مى شود.
1ـ ابوالحسن محمّد بن احمد بن داوود قمّى (متوفّاى 308 هـ . ق) معروف به ابن داوود. وى از فقها و دانشمندان نامى قم در عصر خود و پیش کسوت علماى آن دیار و فقیه بزرگ آنها بود.([35])
2ـ ابوالقاسم جعفر بن قولویه قمّى، معروف به «ابن قولویه». او از مفاخر و فقهاى پیشین ما و استاد نام دار شیخ مفید و داراى تصنیفات گردان قدر در فقه و حدیث است.([36])
از آثار او کتاب «کامل الزیارات» است که در آن، احادیث مربوط به ثواب و اهمیّت زیارت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را روایت کرده است. اهمیّت کتاب مذکور در این است که در اواسط سده چهارم هجرى، با اسناد معتبر، احادیث مربوط به زیارت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان عالى مقام(علیهما السلام) را در آن گرد آورده و به عنوان ماخذ معتبر و قابل اعتماد و اطمینان براى دانشمندان بعد باقى گذارده است.
3ـ حسین بن حسن بن محمّد بن موسى بن بابویه (ابو عبدالله)، پسر خواهر على بن بابویه(رحمه الله).
4ـ ابو جعفر محمّد بن على معروف به شیخ صدوق(رحمه الله).
5ـ ابو عبدالله حسین بن على بن بابویه قمّى.
6ـ سالامه یا «سلام» بن محمّد بن اسماعیل بن عبدالله بن موسى بن ابى الاکرم الارزنى، متوفّاى 339 هجرى قمرى که به گفته نجاشى، شخصى جلیل القدر و داراى تالیفات بوده است. ([37])
7ـ عبّاس بن عمر بن عبّاس بن محمّد بن عبدالملک بن ابى مروان الکلوزانى.
ابن بابویه(رحمه الله) در نگاه دانشمندان
بزرگى شخصیّت على بن بابویه آن چنان است که دانشمندان معروف اسلامى، اعم از شیعه و سنى، هر جا به نام وى رسیده اند زبان به مدح او گشوده و وى را به بزرگى یاد کرده اند و با لقب هاى بلند و عبارت هاى پر معنا از ایشان نام برده اند.
برخى از این تعابیر که در کلام آن بزرگان مشاهده مى شود، انسان را به تعجب وا مى دارد و خضوع آدمى را در مقابل شخصیّت والاى وى دو چندان مى کند.
در فضل و بزرگوارى و مراتب دانش و تقواى الهى ابن بابویه قمّى همین بس که امام معصوم(علیه السلام) با تعابیر زیبا و افتخارآمیز تصریح و وثاقت و پاک سرشتى این ستاره شیعه بنماید و یاد کردى از این محدّث شیعه داشته باشد.([38]) در این جا به سخنان برخى از این دانشمندان درباره ایشان اشاره مى کنیم:
1ـ ابوالفرج ـ محمّد بن اسحق مشهور به ابن ندیم ـ دانشمند کتاب شناس و عالم شناس نامى عامه (متوفّاى 385 هـ . ق) مى گوید:
«ابن بابویه على بن حسین بن موسى قمّى از فقهاى شیعه و موثّقین آنهاست. به خط پسرش ابو جعفر «محمّد بن على» معروف به شیخ صدوق(رحمه الله) در پشت کتاب خواندم که نوشته بود: «به فلان، پسر فلان، اجازه کتاب هاى پدرم على بن حسین را که دویست کتاب است و کتاب هاى خودم را دادم».([39])
2ـ شیخ طوسى در رجال و فهرست خود مى گوید:
«على بن بابویه قمّى(رحمه الله) فقیه بزرگوار و موثق و داراى کتاب فراوان بود، از جمله.».. سپس بیست کتاب او را نام مى برد و مى گوید: «تمامى کتاب ها و روایات او را شیخ مفید; و حسین بن عبیدالله غضائرى از ابو جعفر بن بابویه (شیخ صدوق) از پدرش به ما خبر داد».
3ـ نجاشى نیز مى گوید:
«ابوالحسن على بن الحسین بن موسى بن بابویه قمّى، از بزرگان علماى قم در عصر خویش و پیش کسوت و فقیه برجسته و دانشمند موثق آنها بود. او به عراق امد و با ابوالقاسم حسین بن روح، ملاقات کرد و مسائلى از وى پرسید».([40])
4ـ حسن بن داوود حلّى، معروف به «ابن داوود» مى گوید:
«فقیه بزرگوار عظیم الشان، موثق، پرهیزکار و داراى تصنیفات است».([41])
5ـ سیّد حسن صدر، دانشمند و مفسر قرآن، مى گوید:
«از زمره دانشوران که در تفسیر قرآن از آنان اثرى به یادگار مانده، على بن بابویه (پدر شیخ صدوق) است. وى بزرگ شیعیان در قم و از شخصیّت هایى بود که مولاى ما امام حسن عسکرى(علیه السلام) با او مکاتبه داشت. زندگانى اش مشحون از کرامات و حکایت ارزنده بوده و یکى از آثار کتاب «التفسیر» مى باشد».
وثاقت ابن بابویه تا بدان جا رسید که مورد اطمینان تمامى فقهاى شیعه قرار گرفت و از سوى دیگر دانشمندان اهل سنّت از جمله «ابن ندیم» را واداشت تا در ستایش او قلم بزند و بنویسد:
«على بن بابویه قمّى از فقهاى شیعه و شخصیّت مورد اطمینان است».([42])
آثار ماندگار
على بن بابویه قمّى را در زمره پرکارترین محدّثان در فرهنگ تشیّع شمرده اند و فقهاى بزرگ براى نظرات اجتهادى و فقهى او ارزش فراوانى قائلند. در فقه و حدیث و دیگر علوم اسلامى آثار بسیارى از او به یادگار مانده است. نجاشى، هجده اثر از آثار او را نام برده است.
یکى از ارزش مندترین آثار این دانشمند، کتاب «الشرایع» است، همان رساله معروفى که براى فرزندش نوشته و شیخ صدوق(رحمه الله)از آن بهره فراوانى برده است. علاّمه آقا بزرگ تهرانى مى گوید:
«این رساله، در مواردى که دست رسى به روایات مستند نداشته اند، مرجع اصحاب ما بوده است، زیرا مؤلّف آن در ابتداى کتاب فرموده است:
«آن چه در این رساله است، از ائمه هدى(علیهم السلام) گرفته شده»; بنابراین آن چه در این رسالت است، روایت مرسله از ائمه: تلقى مى شود».([43])
دانشمندان و فرهیختگان حوزه علوم اسلامى شیوه; ابن بابویه قمّى را در رساله «الشرایع» ستوده اند; چرا که وى اوّلین شخص است که در این رساله، مبتکر جمع روایات شبیه به هم بوده است و اصل حدیث را با قرائن آن یادآور مى گردید. ([44])
آثار گران بهاى این محدّث جلیل القدر، چنان که نجاشى و شیخ طوسى آنها را برشمرده اند عبارت اند از:
1ـ کتاب التوحید;
2ـ کتاب الوضوء;
3ـ کتاب الصلوة;
4ـ کتاب الجنایز;
5ـ کتاب الامامة و التبصرة من الحیرة;
6ـ کتاب الاملا ـ نوادر;
7ـ کتاب المنطق;
8ـ کتاب الاخوان;
9ـ کتاب النساء و الولدان;
10ـ کتاب الشرایع;
11ـ کتاب التفسیر;
12ـ کتاب النکاح;
13ـ کتاب مناسک الحج;
14ـ کتاب قرب الاسناد;
15ـ کتاب التسلیم;
16ـ کتاب الطب;
17ـ کتاب المواریث;
18ـ کتاب المعراج;
19ـ رسالة الکبر و الفر;
تنوع موضوعى این آثار نشان مى دهد که ایشان در علوم مختلف فعالیت داشته است.
خبر فوت على بن بابویه(رحمه الله)
احمد بن ابراهیم بن مخلد مى گوید:
«روزى على بن محمّد سمرى فرمود: خدا على بن بابویه قمّى را رحمت کند. حاضرین تاریخ این کلام را یادداشت نمودند که بعدا خبر رسید على بن بابویه در همان روز از دنیا رفته است.
على بن محمّد سمرى، خود نیز در نیمه شعبان سال 329 (هـ . ق) وفات نمود».([45])
وفات على بن بابویه(رحمه الله)
در مورد تاریخ وفات على بن بابویه(رحمه الله) اقوال مختلفى وجود دارد:
قول معروف و مشهور آن است که نجاشى فرموده اند:
«مات على بن الحسین سنه تسع و عشرین و ثلاث مأة و هى السنة التى تناثرت النجوم»([46]). «على بن الحسین در سال 329 از دنیا رفت و آن همان سالى بود که ستارگان از آسمان فرو ریختند».([47])
نجاشى فوت ایشان را این گونه آورده است:
«گروهى از اصحاب ما مى گویند: خدمت جناب على بن محمّد سمرى، آخرین سفیر امام زمان(علیه السلام)بودیم، ایشان (بدون مقدمه) فرمود: «خدا رحمت کند على بن بابویه قمّى را»، عرض شد: آقا ایشان زنده است، فرمود: «امروز رحلت فرمود». بعد از چند روز خبر آمد که همان روز فوت نموده است».([48])
مدفن على بن بابویه(رحمه الله)
محلّ دفن جناب على بن بابویه در حریم اهل بیت(علیهم السلام) و در جوار حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)در قم، خیابان چهارمردان، کوچه شماره دو، جنب مدرسه حضرت آیة الله العظمى گلپایگانى قرار دارد. این مدفن شریف همواره مورد توجّه علما، بزرگان و ارادت مندان به پرچم داران راستین مکتب اهل بیت(علیهم السلام) بوده و مى باشد.
جلوه هایى از زندگانى
درخواست اجازه براى رفتن به حج
حسین بن على بن بابویه(رحمه الله) مى گوید:
«پدرم در سال 329 هجرى قمرى نامه اى به واسطه حسین بن روح به حضرت صاحب الامر(علیه السلام) نوشت و از حضرت براى رفتن به حج اجازه خواست. حضرتش در پاسخ فرمود: امسال به حج نروید. وقتى این جواب به دست على بن بابویه رسید، مجدداً نامه اى به آن حضرت توسّط حسین بن روح نوشت که نذر کرده ام امسال به حج بروم، آیا جایز است یا از رفتن صرف نظر کنم؟ حضرت در پاسخ فرمود: با آخرین قافله برو.
حسین به على مى گوید: در آن سال، قرامطه سر راه حجاج را گرفتند و همه آنان را قتل عام کردند. فقط قافله آخر نجات پیدا کرد و کسى از آنها کشته نشد».([49])
سفرهاى على بن بابویه(رحمه الله)
در مورد سفرهاى او به عراق حداقل از سه سفر یاد کرده اند. نخستین سفر، ظاهراً پس از وفات محمّد بن عثمان(رحمه الله) در سال 305 (هـ . ق) بوده است که با حسین بن روح ملاقات نمود و از وى مسائلى را که بر او مشکل شده بود، سوال کرد.([50])
سفر دوّم در سال 326 (هـ . ق) بوده که تلعکبرى از او استماع حدیث کرده است. ([51])
سفر سوّم نیز در سال 328 (هـ . ق) اتّفاق افتاده که ابوالحسین عبّاس بن کلوزانى، معروف به ابن مروان از او اجازه گرفته است.([52])
برخورد ابن بابویه(رحمه الله) با منصور حلاّج
محدّثان فقیه و آگاهان به احکام شرع و حلال و حرام، مرزبانى از مرزهاى اعتقادى شیعى و اسلام ناب محمّدى(صلى الله علیه وآله) را بر عهده دارند. سلامت دین و باورهاى اعتقادى راستین از تهاجمات نااهلان و عنادورزان مغرض، در سایه تلاش ها و زحمت هاى طاقت فرساى شخصیّت ها و فقهاى تیزبین و آگاه همچون ابن بابویه قمّى به دست آمده است. او با تدبیر، بصیرت و موقعیت شناسى تحسین برانگیزى که داشت در هنگامه خطر، با قاطعیت و صلابت در برابر اندیشه هاى باطل مى ایستاد و مدعیان دروغین را طرد مى کرد.
«حسین بن منصور حلاج» یکى از شخصیّت هاى پیچیده تاریخ است. از طرفى عدّه اى براى او کراماتى قائلند و قضایاى عجیبى را از او نقل مى کنند و از طرفى دیگر، بعضى قائل به کفر و زندقه بودن او هستند و کرامات منقوله از او را مرتبط با علومى همچون کیمیا و مانند آن مى دانند. بررسى احوالات او و تلاش براى کشف حقیقت حال وى، خود رساله اى مستقل مى طلبد و ما را از اصل موضوع مورد بحث دور مى کند. به هر حال در تاریخ، کتاب هاى رجالى و مانند آن، قضیه اى هست که مربوط به نوع برخورد جناب على بن بابویه(رحمه الله) با شخصى به نام ابن حلاج مى باشد که ادّعاى نمایندگى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف را داشته و مدعى معجزه بوده است.
این شخص طبق قرائن همان حسین بن منصور حلاج بوده است.
ابن حلاج از یک سو به سراغ افراد ضعیف الایمان مى رفت و با نیرنگ ها و معرکه گیرى هاى خود آنان را مى فریفت و به پیروى از خویش دعوت مى کرد و گاهى نیز شخصیّت هاى علمى را نشانه مى گرفت که در میان مردم مشهور بودند و موقعیت خاصى داشتند.
در قم اطّلاع پیدا کرد که خاندان ابن بابویه قمّى، به ویژه ابوالحسن على بن الحسین، بنیان گذار و شخصیّت بزرگ علمى این خاندان، بیشترین موقعیت را در میان فقها و شیعیان قم دارند، از این رو دام شیطانى اش را براى ابن بابویه قمّى گستراند.
شیخ طوسى(رحمه الله) این قضیه را به نقل از جماعتى از اساتید از حسین بن على بن بابویه(رحمه الله)چنین آورده است:
«پسر حلاج (حسین بن منصور حلاج) به قم آمد و نامه اى به طائفه ابوالحسن (على بن بابویه) نوشت و آنها و على بن بابویه را به خود دعوت کرد و مى گفت: من فرستاده امام زمان ـ عجل الله تعالى فرجه ـ و نماینده او هستم.
چون نامه او به دست پدرم (على بن بابویه) رسید، آن را پاره کرد و به آورنده نامه فرمود: «چه چیز تو را به نادانى واداشته است؟» او که گمان مى کنم گفت: پسر عمه یا پسر عموى حلاج هستم ـ جواب داد: حلاج نامه اى به ما نوشته و ما را دعوت به قبول اعتقاد خود کرده است، چرا نامه او را پاره کردى؟
حاضران در آنجا از گفته وى خندیدند و مسخره اش کردند. سپس پدرم «على بن بابویه» برخاست و در حالى که جمعى از اصحاب و غلامانش همراه او بودند و به حجره تجارت خویش رفت. وقتى به حجره خویش پا نهاد، افراد نشسته در آن مکان به احترامش برخاستند و فقط یک نفر که پدرم او را نمى شناخت بلند نشد.
وقتى پدرم در حجره اش نشست و چنان که معمول تجار است دفتر حساب و قلم و دوات خود را بیرون آورد، از یکى از حضار پرسید: این مرد ناشناس کیست؟ وقتى آن مرد ناشناس شنید که پدرم درباره او سوال مى کند، رو به ایشان کرد و گفت: بااین که من خود حاضر هستم، از دیگرى مى پرسى که من که هستم؟
پدرم فرمود: اى مرد! من احترام تو را نگه داشتم و تو را بزرگ شمردم و از خودت نپرسیدم. آن مرد گفت: نامه مرا پار مى کنى؟ من خودم دیدم که شما نامه مرا پاره کردى. پدرم که فهمید او همان حسین بن منصور حلاج است، ناراحت شد و بلافاصله به غلامش دستور داد: او را از آنجا بیرون بیندازد و خطاب به حسین بن منصور حلاج گفت: «اتدعى المعجزات، علیک لعنة الله!» «ادّعاى معجزه داراى، لعنت خدا بر تو باد!»
همان طور که دستور داده بود، پشت گردن حسین بن منصور حلاج را گرفتند و او را از آنجا بیرون انداختند که پس از این واقعه دیگر ما او را در قم ندیدیم».([53])
برجسته ترین جلوه حیات على بن بابویه(رحمه الله)
یکى از برجسته ترین جلوه هاى زندگى جناب على بن بابویه(رحمه الله) توقیعى است که از ناحیه مقدسه حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام)براى ایشان صادر شده و گویاى منزلت و شخصیّت او است.
براى روشن شدن زیباییهاى این توقیع شریف و جایگاه جناب على بن بابویه(رحمه الله) در نزد امام حسن عسکرى(علیه السلام) به دو مطلب توجّه کرد:
1ـ عصر غیبت; 2ـ بررسى توقیع.
استاد عبدالمجید فرانى سروده اى تحت عنوان شیخ صدوق(رحمه الله) دارد که در اینجا تقدیم شما خوانندگان عزیز مى شود.
شهررى زینت شده با نام والاى صدوق *** معرفت دارى بیا، پا نه به دنیاى صدوق
راوى صادق جلیل القدر، بس عالى مقام *** گوش جان بسپار، بر گفتار زیباى صدوق
چهره نوارنى اسلام باشد، آن فقیه *** سیر کن، غواص وش، در عمق دریاى صدوق
عروة الاسلام باشد، عالم و شیخ اجل *** در عمل تفسیر کرده، اصل معناى صدوق
راستین مردى که در تاریخ فخر شیعه است *** جان فدا سازم، به خاک پاى مولاى صدوق
در حریم حضرت عبدالعظیم او جان گرفت *** تا صفا یابد از او، قبر مصفاى صدوق
ابن بابویه از کرامات ائمه بهره داشت *** بارور گردیده از انسو، تمناى صدوق
راز توفیق خدا جویان اگر پوشیده است *** چشم دل خواهد ببیند، جان بیناى صدوق
نیست کافى چشم ظاهر بین، براى دیدنش *** دیده حق بین طلب، بهر تماشاى صدوق
گر حقیقت هاى اسلام و تشیع طالبى *** غرق شو، در واژه واژه متن آراى صدوق
از براى ارتقاء دانش و تقوا و دین *** همنشین شو، با کلام روح افزاى صدوق
گر ولایت پیشه اى، صاحبدل روشن ضمیر *** چنگ زن بر دامن عشق و تولاى صدوق
اینهمه دم مى زنى از معرفت، اى مدعى *** بوسه زن اهل دلى ایدل سراپاى صدوق
گرچه از دانش (فرائى) بهر کم داشتى *** دست تو بگرفت، دستان توالاى صدوق
«عبدالمجید فرانى»
[1]. امامزاده ها و تربت برخى از پاکان و نیکان 1: 43 ـ 49.
[2]. رجال نجاشى: 161.
[3]. مجالس المومنین 1: 453.
[4]. دایرة المعارف بزرگ اسلامى 3: 41، دایرة المعارف تشیّع 1: 305.
[5]. «ویه» پسوندى است که در لغت نامه دهخدا به معانى مختلفى از جمله: «شباهت» و «مانندى» معنا شده است. لغت نامه دهخدا ج 14، ذیل ماده ویه.
[6]. رجال نجاشى: 261.
[7]. الغیبة طوسى: 247.
[8]. کمال الدّین 2: 269.
[9]. شیخ طوسى، در سندى دیگر، مطلب را این گونه بازگو مى کند: «فیروى عن مشایخه عن ابن نوح باسناده عن مشایخ اهل قم ان على بن الحسین بن موسى بن بابویه کانت تحته بنت عمه (محمّد بن موسى بن بابویه) فلم یرزق منها ولدا فکتب الى الشیخ (ابوالقاسم الحسین ابن روح رضى الله عنه) ان یسال الحضرة ان یدعوالله یرزقه اولادا فقهاء فجاء الجواب: انک لا ترزق من هذه و ستملک جاریه دیلمیه و ترزق منها ولدین فقیهین». الغیبه طوسى: 188.
[10]. الغیبة طوسى: 177.
[11]. الفهرست: 157.
[12]. مقصود از خراسان در آن زمان، بخش هاى وسیعى از ایران بوده که شامل رى مى شده و محدود به خراسان فعلى نمى شود.
[13]. رجال نجاشى: 389.
[14]. فلاح السائل: 11، فرج المهموم: 129.
[15]. السرائر: 288.
[16]. مقابیس الانوار: 7.
[17]. الاعلام 6: 274.
[18]. رجال نجاشى: 163.
[19]. اعیان الشیعه 6: 116، خلاصة الاقوال: 115.
[20]. تنقیح المقال 1: 238، الغیبة طوسى: 187.
[21]. رواشح سماویه: 159.
[22]. منتهى المقال، ذیل عنوان، ابن بابویه 7: 305.
[23]. تنقیح المقال: 219.
[24]. رجال طوسى: 425.
[25]. حسکا به معناى حسن کیا و به زبان گیلکى به معناى بزرگ، دوانى، على، «مفاخر اسلام» 2: 584.
[26]. امل الامل 2: 167.
[27]. الرعایة فى الداریة الشهید الثانى: 362، امل الامل: 64 و 167.
[28]. فهرست آل بابویه و علماى بحرین، 32 و 39، به نقل از: فهرست منتجب الدّین: 21 و 22.
[29]. مفاخر اسلام 4: 21.
[30]. ایشان ابتدا صحیح المذهب بود ولى بعدا منحرف شد و سلطان وقت، ایشان را در بغداد به دار آویخت و ابن باوبه(رحمه الله) در حال درستى مذهب از او روایت کرده است، فهرست شیخ طوسى، رقم 637.
[31]. روى عنه الکلینى، کثیر الروایه: «رجال شیخ طوسى»: 495.
[32]. جلیل القدر، واسع الاخبار، کثیر التصانیف، ثقه: «فهرست شیخ طوسى»: 316.
[33]. رجال نجاشى: 236.
[34]. قاسم بن محمّد بن على بن ابراهیم، وکیل ناحیه مقدّسه در همدان بعد از پدرش بوده است: «رواشح سماویه»: 149.
[35]. فهرست شیخ طوسى: 603، ایشان غیر از ابن داوود، صاحب رجال است.
[36]. رجال شیخ طوسى: 511، فهرست شیخ طوسى: 91.
[37]. رجال نجاشى: 514.
[38]. متن کامل سخن امام در بخش هاى بعدى کتاب خواهد آمد
[39]. فهرست ابن ندیم: 291، ترجمه فارسى، 263.
[40]. رجال نجاشى: 184.
[41]. رجال ابن داوود: 241.
[42]. تاسیس الشیعه: 331.
[43]. الذریعه 3: 49.
[44]. ریاض العلما 4: 6، مستدرک الوسائل 3: 528، روضات الجنات 4: 274.
[45]. همان: 360.
[46]. رجال نجاشى: 262.
[47]. تناثرت النجوم یعنى پخش شدن و فرو ریختن ستارگان و آن سالى بود که عدّه اى از بزرگان شیعه مانند: على بن محمّد السمرى و شیخ کلینى و على بن بابویه قمّى(رحمه الله) رحلت فرمود.
[48]. قال النجاشى: «قال جماعة من اصحابنا یقولون: کنا عند ابى الحسن على بن محمّد السمرى فقال: رحم الله على بن الحسین بابویه قمّى فقیل له: هو حى، فقال: انّه مات فى یومنا هذا فکتب الیوم فجاء الخبر انه مات فیه». رجال نجاشى: 198.
[49]. بحار الانوار 51: 293.
[50]. کمال الدّین، و تمام النعمة: 276، رجال نجاشى: 184.
[51]. تنقیح المقال 2: 283.
[52]. همان: 284.
[53]. الغیبة طوسى، حدیث 377.
- ۱۹۸۷
- ادامه مطلب