- جمعه ۲۱ شهریور ۹۳
این آرامگاه که از آثار بجا مانده تیموریان است، در روستاى ریاب، در حدود 5 کیلومترى جنوب غربى شهر گناباد واقع شده و بسیار مورد توجّه مىباشد.
ساختمان بقعه که به سبک چهار طاقى با گنبد رفیعى ساخته شده در محل جنبه زیارتى دارد و به عنوان ابراهیم بن موسى بن جعفر زیارت مىشود. بناى آجرى آرامگاه ساده اما نسبتاً با شکوه و عظمت ساخته شده و فضاى درون آن گچ اندود است.
سلطان حسین تابنده در دو جاى کتاب خود از این آرامگاه و خفته آن یاد مىکند که عیناً اشاره مىشود:
«یکى از آثار قدیمى آنجا زیارتگاهى است که مىگویند قبر امامزاده ابراهیم از فرزندان موسى بن جعفر است و بعضى هم مىگویند قبر ابو منصور ریابى است که از وزراى متدیّن و پاک نهاد دولت سلاجقه بوده و شرح حال او بعداً ذکر خواهد شد. این آرامگاه موقوفه مختصرى هم براى خادم دارد و مردم آنجا به زیارت آن علاقهمند مىباشند، مسجدى هم در قلعه ریاب به وسیله مرحوم حاج میرزا علینقى ساخته شده و بعد از آن هم مسجدى در خود آبادى است که حاج میرزا آقا بابا پسر حاج میرزا علینقى دستور ساختمان آن را داده است، و متصل بدان ساختمان مختصرى است که آرامگاه مرحوم حاج میرزا حبیب اللَّه قوام التجار و برادش حاج میرزا حسین آقا ناصرى و بعض دیگر از آن خاندان مىباشد.
در قسمت وزراى گنابادى مىنویسد:
«دیگر از وزراى اهل گناباد ابو منصور ریابى است که شرح حال او در کتاب بحیره و دستور الوزراء و مجالس المومنین و آثار الوزراء و لغت نامه دهخدا و بسیاری از کتب دیگر ذکر شده و در کتاب بحیره تصریح شده که ریابى بوده، و حتى کیوان قزوینى در حاشیه مىنویسد: ریاب بر وزن کتاب یکى از قراى معموره جلگاى گناباد است.
ولى در مجالس المومنین به نام استاد ابو منصور آوى با الف ممدوده و واو ضبط شده و در دستور الوزراء و لغت نام دهخدا ابو منصور موریانى و در پاورقى دستور الوزراء ربانى هم ضبط شده که معلوم مىشود اصل کلمه نامأنوس بوده از این رو به اختلاف نوشته شده است، ولى به هر حال از تصریح کتاب بحیره و شهرتى که در میان اهالى گناباد مخصوصاً فضلاى آنجا هست مىتوان اطمینان کرد که ابومنصور اهل ریاب گناباد بوده، و حتى مزارى هم که ریاب است نزد فضلا به نام مدفن ابو منصور مشهور مىباشد نه ابراهیم بن موسى بن جعفر که خود این شهرت مؤیّد آن است.
ابو منصور از وزراى طغرل بن میکائیل بن سلجوق مؤسّس دولت سلجوقیان بوده که از سال 429 هجرى تا سال 455 سلطنت کرد و طغرل ابتدا سالار ابوالقاسم بوزجانى را که از طرف سلطان مودود بن سلطان مسعود بن سلطان محمود غزنوى والى خراسان بود و پس از ظهور سلاجقه فرار کرد و به طغرل پناهنده شد به وزارت برگزید، سالار ابوالقاسم اهل جوین است و سالار بوژگان لقب داشته و چون پس از معزولى به کار دهقانى املاک خود برگشته و مشغول کارهاى زراعتى شد که از این رو به سالار معروف گردید، زیرا سالار در اصطلاح آن حدود به کسى گویند که خودش هم زراع بوده و هم چند نفر زراع که به دستور او کارهاى زراعتى را انجام دهند تحت نظر خود داشته باشد.
پس از او طغرل ابومنصور را وزارت داد و به طورى که در حالاتش مىنویسد: شخص کافى و کاردان و مدبّرى بوده و نسبت به آداب مذهبى و عبادات مقرّره مراقبت کامل داشت و حتى به طورى که در مجالس المومنین مذکور است شیعه بوده، ولى صاحب مجلس همان طور که ذکر کردیم او را از اهل آبه که عوام آن را آوه گویند و آن را نزدیک ساوه ذکر کرده مىنویسد و ذکر نموده که اهالى ساوه عموماً سنّى و اهالى آبه عموماً شیعهاند و بین آنها غالباً جنگ و نزاع است، و از این رو استدلال کرده که ابو منصور شیعه بوده ولى
همان طور که ذکر کردیم در بحیره تصریح به ریابى بودن
او شده است.
در مجالس مىنویسد: شیخ عبدالجلیل رازى گوید که
استاد ابو منصور و برادرش ابو سعید وزیران محترم صاحب
جاه و مکنت بودند و رفعت ایشان از آفتاب ظاهرتر است
و گوید بندار رازى را در مدح آن دو برادر بیست و هفت قصیدة غرّ است.
در کتاب دائره المعارف الاسلامیه تألیف عبدالعزیز صاحب جواهر جزء اول نیز ابو منصور بن الحسین آبى (اهل آبه) از یاقوت در معجم البلدان نقل نموده و برادر او را نیز ابو مسعود یا ابو سعد از وزراى مجدالدوله رستم بن فخرالدّین از آل بویه ذکر نموده است.
در کتاب الذریعه دربارة یکی از تألیفاتش مىنویسد: کتاب تاریخ رى تألیف ابى منصور آبى است ولى بعداً خودش شرح مىدهد و مىگوید ابومنصور ابوسعد منصور بن حسین آبى است که در سال 432 وفات یافت و وزیر مجد الدوله بود و کتاب محاضرات موسوم به نثر الدرر که در چند مجلّد مىباشد از اوست. و از این عبارت معلوم میشود که ابو منصور و
ابو سعد کنیه یک نفر است در صورتى که از سایر کتب
تذکره و تاریخ معلوم مىشود که دو نفر بوده و برادر بودهاند
و ذکر کردیم که کلمه آبى این طور به نظر مىرسد که
همان ریابى باشد.
و در کتاب فوائد الرضویه در ذکر ابو سعد منصور بن الحسین آبى مىنویسد:
شیعه و از شاگردان شیخ طوسى بوده که مىتوان حدس زد ابو منصور برادرش هم شیعه بوده است.
ابومنصور به واسطه قدس و تقوا که داشت هر بامداد پس از خواندن فریضه بر سجاده نشسته تا طلوع آفتاب به خواندن دعا و اوراد مشغول بوده در آن موقع سوار شده خدمت سلطان مىرفت، روزى براى پادشاه، مهمى پیش آمده او را قبل از طلوع آفتاب احضار کرد، ابو منصور، جواب فرستاده را نداد و طبق معمول تا طلوع آفتاب بر سجاده به خواندن اوراد مشغول بود، و موقع هر روز به خدمت سلطان رسید و چون در حرکت پس از احضار تأخیر نمود، مغرضین و دشمنان او را نزد سلطان سعایت نموده این امر را دلیل خودسرى و خودخواهى و بى اعتنایى نسبت به سلطان و امور مملکت گرفته و به سلطان نیز همین طور القا نمودند و سلطان را بر او غضبناک کردند، و چون او به دربار و حضور رسید، سلطان با حالت غضب و خشم بانگ زد که با آن که ما احضار کردیم چرا دیر آمدى؟ جواب داد که من بنده پرورگار عالمیانم و چاکر شهریار جهان و با خود نذر کردهام که هر صباح تا از عرض بندگى و نیاز به درگاه کریم کار ساز نپردازم خود را در سلک ملازمین درگاه و قایمین به خدمت سلطان منتظم نسازم، از این خشم سلطان فرو نشست و از صلابت آن کلام آب از دیده او آمده و گفت: بندگى خدا را بر چاکرى ما مقدم دار تا از برکات آن اسباب دولت ما منتظم گردد. این قسمت در همه کتبى که شرح حال او را نوشتهاند مذکور است؛ ولى در کتاب آثار الوزراء به جاى ابو منصور خواجه منصور زوزنى ذکر کرده که او را اهل زوزن دانسته است و آن مخالف با نامى است که در سایر کتب ذکر شده است».
این بنا به شمارة 6731 و در تاریخ 10/10/1381 به ثبت آثار ملّی و تاریخی رسیده است.
- ۱۶۹۲
- ادامه مطلب