- شنبه ۲۲ شهریور ۹۳
این آرامگاه با شکوه در شمالىترین بخش شهر قدیم طوس، حد فاصل دو روستاى توس سفلى و اسلامیّه، مزار و آرامگاه حماسه سراى بزرگ ایران واقع شده است. مرقد این شاعر بزرگ، به دلایل مختلفى به مدّت 1000 سال فاقد بناى مناسبى بوده است. و به نظر مىرسد مرقد در ابتدا داراى بنایى بوده که به هنگام حمله مغولان و ویرانى شهر توس به دست تولوى ـ پسر چنگیز ـ از بین رفته است.
قدیمىترین مأخذى که در مورد آرامگاه فردوسى سخن گفته، «چهار مقاله نظامى عروضى سمرقندى» است که در اوایل قرن ششم هجرى پاى بر خاک مزار حماسه سراى توس گذاشته و آن را زیارت کرده و چنین نگاشته است: «.. آن خیل به سلامت به شهر طبران رسید. از دروازه رودبار اشتر در مىشد و جنازه فردوسى به دروازه رزان بیرون همى بردند. در آن حال، مذکرى بود در طبران، تعصّب کرد و گفت من رها نکنم تا جنازه او در گورستان مسلمانان برند که او رافضى بود و هر چند مردمان بگفتند، با آن دانشمند درنگرفت. درون دروازه باغى بود ملک فردوسى. او را در آن باغ دفن کردند. امروز آنجاست و من در سنه عشر و خمسمائه (510 هـ . ق) آن خاک زیارت کردم».
ابن بطوطه که در سال 725 هـ . ق توس را دیده، از آرامگاه فردوسى سخن به میان نمیآورد. بعد از او، حمد اللَّه مستوفى در «نزهة القلوب» (قرن هشتم هـ . ق) مىنویسد: «در جانب قبله توس، دروازهاى است که سه هزار ابوبکر نام در مزارات این دروازه آسودهاند و در جانب شرقى او، قبر امام حجة الاسلام محمّد غزالى و مزار فردوسى و معشوق طوسى هم آنجاست». دولت شاه سمرقندى در اواخر سدة نهم، از مزار فردوسى یاد کرده و مىنویسد: «... و قبر او (فردوسى) در شهر طوس است به جنب مزار عبّاسه و الیوم مرقد شریف او معیّن و زوّار را بدان مرقد التجایى است». از این گفته به خوبى پیداست که مزار فردوسى در این دوران، معروف بوده و مقبرهاى نیز داشته است. گویا چندى بعد، در سدة دهم هجرى، بر فراز مزار فردوسى بنایى به فرمان عبیداللَّه خان بخارایى ـ زمامدار وقت خراسان ـ ساخته شد. در یک نسخة خطى شاهنامه که خود از دیباچة بایستنقرى کپى و نسخه بردارى شده و به قلم قوام بن محمّد شیرازى در سنة 1000 هـ . ق کتابت یافته و در حال حاضر در موزة رضا عبّاسى نگهدراى مىشود، در مورد مقبرة فردوسى چنین آمده است: «گویند ارسلان جاذب بر مرقد فردوسى قبّه ساخت و تا زمانى که منکوقاآن، کورکوز را به حکومت خراسان فرستاد و در توس مقام گرفت، این قبّه باقى بود، مردمى که از اطراف جهت عمارت قلعه آمده بودند، آن را ویران کردند و آلات به حصار بردند. بعد از آن، در زمان پادشاه غازان، امیر استسفع که اموال توس به سورغال او بود، بر سر تربت فردوسى عمارتى اشارت فرمود و گفت تا اوّل خانقاهى متّصل مرقد او بنا کردند. هنوز خانقاه به اتمام نرسیده بود که استسفع وفات یافت و این عمارت در توقّف ماند...».
در سال 1821 م به هنگام بازدید فریزر ـ مأمور کمپانى هند شرقى ـ گنبدى بسیار کوچک با عمارتى محقّر و پوشیده از آجر در بیرون شهر توس و در نزدیکى دروازة جنوب شرقى، نظر او را جلب کرد که در حقیقت همان آرامگاه فردوسى بود. اما در سال 1858 م. به هنگام بازدید لرد کرزن، آرامگاهى وجود نداشته است. او مىنویسد: «اگر چه فردوسى ـ شاعر شهیر ایران ـ در طوس به خاک سپرده شده، ولى بر اثر کشمکشهاى سیاسى، آثار قبرش محو شده و به مزرعة گندم تبدیل یافته است». پروفسور ژوکوسکى که در سال 1890 م به محل مذکور رفته، تنها تپّهاى دیده که در آن کاوشهایى شده و آثار قطعات آجر و کاشى بر آن بسیار بوده است.
در عهد حکومت میرزا عبدالوهّاب خان آصف الدوله در خراسان، جمعى مأمور تحقیق در خصوص محل قبر فردوسى شدند و بعد از تشخیص آن، بنایى آجرى بر روى محل معیّن شده ساختند. مرحوم ملک الشعراى بهار در کتاب «فردوسى نامه» مىنویسد: «تا چند سال قبل هم هنوز پایههاى آن صحن باقى بود و نویسنده آن را مشاهده کرده است». در سال 1305 هـ . ش با تحقیقات کاملترى، محل آرامگاه مشخّص و بر اساس طرح ارائه شده توسّط طاهر زاده بهزاد، عملیّات ساختمانى به مدّت پنج سال جهت ساختن آرامگاهى مناسب شروع شد. در مهرماه 1313 هـ . ش مصادف با برگزارى جشن هزارة فردوسى، این آرامگاه افتتاح گردید. مقبره و ایوان آرامگاه، از نوعى سنگ مرمر معروف به «سنگ خلج» به همراه سیمان و آهن بنا گردید و معمار آن، حسین لرزاده بود. بنا ارتفاعى در حدود 18 متر از کف اصلى پیدا کرد و ایوانى 40 مترى از سنگ، بنا را احاطه کرده بود. دو دریچه از سمت شرق و غرب به داخل بنا باز مىشد. سقف آرامگاه با کاشىهاى معرّق و مقرنسهاى کاشى تزیین گردیده بود. در مرکز بنا، مزار حکیم فردوسى قرار داشت که سنگ مرمر نفیسى آن را مىپوشانید. این بنا، به دلیل عدم پیشبینى لازم در مورد مقاومت خاک و آبهاى زیرزمینى و عدم محاسبة دقیق و دقت در تحکیم و ایستایى بنا، از همان سالهاى نخست شروع به جذب رطوبت و نشست کرد. تعمیرات مکرر 30 ساله و کانال سازى و زه کشىهاى متعدد نیز نتوانست حاصلى به بار آورد و هر بار بنا بیشتر رو به ویرانى و اضمحلال مىرفت تا این که ناگزیر بناى آرامگاه به کلّى برچیده و پس از انجام پیشبینىهاى لازم و کاربرد مصالح مرغوب، با حفظ هیأت و نماى ظاهرى قبلى ساخته شد (1343 ـ 1347 هـ . ش). داخل آرامگاه، در این بازسازى به کلّى تغییر کرد و راه ورودى آرامگاه به صورت دو پلّکان مقابل هم در سمت غرب ایجاد شد. فضاى کوچک قبلى آرامگاه به فضایى به مساحت 900 متر مربّع توسعه پیدا کرد که مزار فردوسى در مرکز آن واقع شده است. بخش فوقانى بنا که در اجراى اوّلیه تو پر بود این بار به صورت مجوّف و تو خالى ساخته شد. آنگاه زیرزمین با کاشىکارى معرّق تزیین یافت که بیشتر از عناصر تزیینى دورة هخامنشى و قرن چهارم هجرى الهام گرفته بود. دیوارهاى زیرزمین با نماسازى سنگى و نصب نقوش برجسته سنگى از فریدون صدیقى ـ فرزند استاد ابوالحسن صدیقى ـ که الهام گرفته از داستانهاى شاهنامه هستند، تزیین گردید. در داخل آرامگاه، 20 ستون مرمرى در پایین و هشت ستون در بالا کار گذاشته شد. این بنا در طرح کلى، از آرامگاه کورش هخامنشى در پاسارگاد الهام گرفته است. علاوه بر خود آرامگاه، ساختمانهاى کتابخانه، موزه، رستوران، مهمانسرا، دفاتر کار، محل سکونت کارکنان و هم چنین مجسمة شاعر، از سنگ سفید یکپارچه ساخته شد. در وسط تالار آرامگاه، سکویى از سنگ به شکل مربّع تراشیدهاند که طول هر یک از اضلاع آن، پنج متر است و از کف، 20 سانتىمتر ارتفاع دارد. در داخل این سکو، سکوى سنگى دیگرى قرار دارد که از اوّلى کوچکتر و 20 سانتى متر مرتفعتر است. سکوى سوّم که در وسط و بر بالاى این دو سکو بنا شده، همان سنگ قبر شاعر است که از سنگ مرمر رنگ روشن با رگههاى قرمز سوخته وگرته گلگون تراشیده شده است و نیم متر ارتفاع دارد و بر آن، کتیبهاى قرار دارد. کف تالار بزرگ آرامگاه، با نوعى سنگ مرمر با رگههاى کبود فرش شده و دیوارهاى تالار نیز سراسر با همین سنگ پوشیده شده است. سقف آرامگاه، یک پارچه از سیمان است و در وسط آن، مربّعى به طول و عرض شش متر باز است که از همان طبقة پایین، از کف تالار مقبره مىتوان طبقة دوّم و سقف گنبد مانند آرامگاه را نظاره کرد. لبههاى این مربّع را به طرف بالا برگردانیده و به صورت دیوار کوتاه محجر مانندى درآوردهاند. طول و عرض طبقة بالا 8×8 متر است. دیوار آن از کف تا ارتفاع سه مترى با کاشى معرّق تزیین شده است. آن گاه دیوارها از چهار سمت طاق مىخورد و حدود دو متر به طرف داخل تمایل مىیابد و بار دیگر یک مربّع 6×6 متر باز مىشود. سطح طاق مایل با سنگ مرمر پوشیده شده است. از این نقطه، دیوار مربّع یاد شده تا ارتفاع هشت مترى پوشیده از کاشى است و عمودى بالا مىرود. بار دیگر، طاق کوچکى به سوى داخل مىخورد و مربّعى به طول و عرض 5×5 متر به وجود مىآورد. سطح این طاق هم از سنگ مرمر پوشیده شده است. آن گاه بار دیگر مربّع با پوشش کاشى تزیینى، عمودى بالا مىرود و باز هم همان قرینه سازى رعایت شده، مربّعى به اضلاع 2×2 متر ایجاد مىکند. این آخرین و فوقانىترین مربّع نیز حدود یک متر عمودى بالا مىرود و به سقف کاشىکارى شده مربّع شکلى به ابعاد 2×2 متر منتهى مىگردد که پوشش سقف آرامگاه را که از بیرون به شکل سکو و مسطح است، تشکیل مىدهد.
اضلاع محیط پیرامون آرامگاه فردوسى، تقریباً 30×30 متر است و از چهار سمت پلّه مىخورد و بالا مىرود. راهرویى به عرض پنج متر، آرامگاه را دور مىزند. کف این راهرو، با سنگهاى شش گوش فرش شده است. عرض پلّهها، حدود شش متر است. پس از این راهرو، به دیوارى به ارتفاع یک متر بر مىخوریم که دور تا دور مقبره کشیده شده است و از چهار جهت، ورودى دارد. پس از عبور از ورودی یاد شده، راهروى دیگرى به عرض دو متر است که کف آن هم با سنگهاى شش گوش فرش شده است. طول هر یک از اضلاع دیوارى که گرداگرد آرامگاه کشیده شده، 20 متر است. وارد راهروى دوّم که مىشویم، دیوار بناى اصلى آرامگاه، پیش روى ماست. هر یک از اضلاع پایة بناى اصلى آرامگاه، تقریباً 16 متر طول دارد و بدنة آن با سنگهاى مرمر پوشیده شده است. آنگاه یک متر و نیم به طور عمودى بالا رفته، سپس با قرنیزها و لبههاى تزیینى حدود یک متر به طرف آرامگاه متمایل مىشود تا این که با یک پلّه دیگر به بالا دسترسى پیدا مىکند. بناى فوقانى به صورت چهارگوش است. در هر گوشة آن، یک ستون و در هر ضلع، دو ستون ـ به تقلید از ستونهاى تخت جمشید ـ کار گذاشته شده است. ارتفاع ستونها پنج متر و قطر آنها 30 سانتىمتر است.
بر فراز این بنا، سکویى به ارتفاع یک، و طول و عرض 10 متر قرار گرفته و بر بالاى آن، سکوى دیگرى به ارتفاع یک و طول و عرض شش متر قرار گرفته که بام آرامگاه را تشکیل مىدهد. در چهار ضلع نماى بیرونى فوقانى و در حد فاصل ستونها، الواحى از سنگ مرمر حاوى 47 بیت از شاهنامه به خط نستعلیق کار شده است.
فردوسى، استاد بى همتاى شعر و خرد پارسى و بزرگترین حماسه سراى جهان است. اهمیّت فردوسى در آن است
چه با آفریدن اثر همیشه جاوید خود، نه تنها زبان، بلکه
کل فرهنگ و تاریخ و در یک سخن، همه اسناد اصالت
اقوام ایرانى را جاودانگى بخشید و خود نیز بر آنچه که میکرد
و بر عظمت آن، آگاه بود و مىدانست که با زنده نگه
داشتن زبان ویژة یک ملّت، در واقع آن ملت را زندگى و جاودانگى بخشیده است.
بسى رنج بردم در این سال سى عجـم زنـده کردم بدین پارسى
فردوسى، در سال 329 هجرى برابر با 940 میلادى در روستاى باژ، از توابع طوس، در خانوادهاى از طبقه دهقانان دیده به جهان گشود و در جوانى شروع به نظم برخى از داستانهاى قهرمانى کرد. در سال 370 هجرى برابر با 980 میلادى زیر دید تیز و مستقیم جاسوسهاى بغداد و غزنین، تنظیم شاهنامه را آغاز مىکند و به تجزیه و تحلیل نیروهاى سیاسى بغداد و عناصر ترک داخلى آنها مىپردازد. فردوسى، ضمن بیان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنین، بلکه با عناصر داخلى آنها نیز مىستیزد و در واقع، طرح تئورى نظام جانشین عرب و ترک را مىریزد. حداقل آرزوى او این بود که ترکیبى از اقتدار ساسانیان و ویژگیهاى مثبت سامانیان را در ایران ببیند. چهار عنصر اساسى براى فردوسى، ارزشهاى بنیادى و اصلى به شمار مىآید و او شاهنامه خود را در مربعى قرار داده که هر ضلع آن بیانگر یکى از این چهار عنصر است، آن عناصر عبارتند از: ملیّت ایرانى، خردمندى، عدالت و دینورزى او هر موضوع و هر حکایتى را بر پایة این چهار عنصر تقسیم مىکند. علاوه بر این، شاهنامه، شناسنامه فرهنگى ما ایرانیان است که مىکوشد تا به تاخت و تاز ترکهاى متجاوز و امویان و عباسیان ستمگر پاسخ دهد. او ایرانى را معادل آزاده مىداند و از ایرانیان با تعبیر آزادگان یاد مىکند؛ بدان سبب که پاسخى به ستمهاى امویان و عباسیان نیز داده باشد؛ چرا که مدّت زمان درازى، ایرانیان، موالى خوانده مىشدند و با
آنان همانند انسانهاى درجه دوّم رفتار مىشد؛ بنابراین شاهنامه از این منظر، بیش از آن که بیان اندیشهها و نیات یک فرد باشد، ارتقاى نگرشى ملّى و انسانى و یا تعالى بخشیدن نوعى جهان بینى است.
سى سال بعد یعنى در سال 400 هجرى برابر با 1010 میلادى پس از پایان خلق شاهنامه، این اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوى نشان داده مىشود. به علتهاى گوناگون که مهمترینشان اختلاف نژاد و مذهب بود، اختلاف دستگاه حکومتى با فردوسى، باعث برگشتن فردوسى به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسى در سال 411 هجرى برابر با 1020 میلادى در زادگاه خود بدرود حیات گفت
ولى یاد و خاطرهاش براى همه دوران در قلب ایرانیان
جاودان مانده است.
زندگى نامه: حکیم فردوسى در «طبران طوس» در سال 329 هجرى به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادى داراى ثروت و موقعیت قابل توجهى بود. از احوال او در عهد کودکى و جوانى اطلاع درستى در دست نیست ولى مشخص است که در جوانى با درآمدى که از املاک پدرش داشته به کسى محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستى گرفتار شده است.
فردوسى از همان ابتداى کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصا به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق مىورزید.
همین علاقه به داستانهاى کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.
چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر مىآید، مدتها در جستجوى این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایة اصلیى داستانهاى شاهنامه، نزدیک به سى سال از بهترین ایام زندگى خود را وقف این کار کرد.
فردوسى در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسى ثروت و دارایى قابل توجهى داشت و هم بعضى از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یارى مىکردند ولى به مرور زمان و پس از گذشت سالهایى، در حالى که فردوسى بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستى شد.
بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسى سرودن شاهنامه را صرفا به خاطر علاقه خودش و حتى سالها قبل از آنکه سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طى این کار رفته رفته ثروت و جوانى را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهى بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.
اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایشآمیز
شاعران بیش از تاریخ و داستانهاى پهلوانى علاقه داشت،
قدر سخن فردوسى را ندانست و او را چنانکه شایستهاش بود تشویق نکرد.
علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.
بعضى گفتهاند که به سبب بدگوئى حسودان، فردوسى نزد محمود به بىدینى متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسى به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بىاعتنائى کرد. ظاهراً بعضى از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسى حسد مىبردند و داستانهاى شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.
به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بىارزش دانست و از رستم به زشتى یاد کرد و بر فردوسى خشمگین شد و گفت: که «شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست».
گفتهاند که فردوسى از این بىاعتنائى سلطان محمود
بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و
سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندى
در شهرهایى چون هرات، رى و طبرستان متوارى بود
و از شهرى به شهر دیگر مىرفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.
تاریخ وفاتش را بعضى 411 و برخى 416 هجرى قمرى نوشتهاند. فردوسى را در شهر طوس، در باغى که متعلّق به خودش بود، به خاک سپردند. در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتى فردوسى را به یاد آورد و از رفتارى که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانى را براى او در غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئى کنند.
اما چنان که نوشتهاند، روزى که هدیه سلطان را از غزنین به طوس مىآوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون مىبردند.
از فردوسى تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش
هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که
دختر فردوسى هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.
شاهنامه نه فقط بزرگترین و پر مایهترین مجموعه شعر است که از عهد سامانى و غزنوى به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسى و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبیات فارسى است.
فردوسى، طبعى لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالى بود و تا مىتوانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمىبرد.
او در وطن دوستى، سرى پر شور داشت. به داستانهاى کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق مىورزید.
این بنا، به شمارة 1176 و در تاریخ 18/9/1354 به ثبت آثار ملّی و تاریخى رسیده است.
- ۱۴۹۹
- ادامه مطلب