- جمعه ۲۸ شهریور ۹۳
فهرست مطالب: (برای پرش به مطلب مورد نظر روی عناوین مربوطه کلیک کنید)
تاریخ ازدواج بى بى شهربانو با امام حسین (علیه السلام)
علّت ازدواج بى بى شهربانو با امام حسین (علیه السلام)
محبّت امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) به شهربانو
توجّه سیّدالشهداء (علیه السلام) به شهربانو
صفات روحى و جلالت بى بى شهربانو
ستایش مورّخان از علیا مخدره شهربانو
دایه امام سجّاد (علیه السلام) و احسان آن حضرت به او
آیا شهربانو در واقعه کربلا حضور داشت؟
داستان هجرت بى بى شهربانو و زبیده خاتون به رى
نظر علما، محققان و نویسندگان درباره بقعه بى بى شهربانوى رى
ردّ داستان هجرت بى بى شهربانو به «رى» از لحاظ تاریخ
آیا فاطمه بنت الحسین (علیهما السلام) ملقّب به زبیده خاتون است؟
نظریّه علاّمه شهید استاد مرتضى مطهرى (رحمه الله) درباره شهربانو
شخصیّت مدفون در بقعه بى بى شهربانو شهررى کیست؟
شخصیّت مدفون در بقعه زبیده خاتون شهررى کیست؟
مقدمه
در این بقعه شمال روستاى امین آباد، بر فراز صخره اى از دامنه کوه، در شرق شهر رى و در چهار کیلومترى آن واقع شده است.
بقعه بى بى شهربانو مشتمل بر حرم کوچک چهارگوشى است که هر ضلع آن در حدود 20/3 طول دارد. مدخل اصلى حرم از جانب مشرق سردرى است که در عهد صفویّه به صورت فعلى در آوردهاند. جلو سردر، دهلیزى قرار دارد که تا 50 سال قبل به صورت ایوانى بوده و قسمتى از حیاط اندرون بقعه محسوب میشد و از سى سال پیش با نصب در و احداث آن از صورت ایوان در آمده، تبدیل به دهلیز یا رواق جلو مدخل اصلى بقعه نمودهاند.
در جنوب همین دهلیز، بناى مربّع سنگى استوارى از آثار قرن چهارم هجرى وجود دارد که طول هر ضلع داخلى آن 80/5 متر بوده، پوشش ضربى آن نیز همان طاق قدیمى و اصلى بنا است، که به حال خود باقى میباشد.
این بقعه در تاریخ 25 خرداد 1315 شمسى، ذیل شماره 256 در فهرست آثار تاریخى ایران به ثبت رسیده است. ([1])
مرحوم استاد سیّد محمّد تقى مصطفوى، باستان شناس ایران، در کتاب خود که به نام «آثار تاریخى طهران» انتشار داده، این بقعه را چنین توصیف میکند:
در دامنه جنوبى کوهسار امین آباد در شمال شهررى، بقعه متبرکه بسیار قدیمى وجود دارد که از سنگ و گچ ساخته شده، طاقهای مهم تر آن را با آجر زدهاند. آنچه از وضع ساختمان آن بر میآید هسته اصلى بناى مزبور در دوران ساسانى ساخته شده و قرن چهارم هجرى براى آرامگاه مورد استفاده واقع و قسمتى به آن افزوده شده در ردیف مقابر کوهستانى دیگرى در خارج شهر باستانى رى میساختهاند بوده است. از لحاظ معمارى قسمت گوشه جنوب شرقى آن که مشتمل بر بناى چهار گوش منظم و استوار سنگى با پوشش ضربى سنگ و آجر میباشد. از عهد آل بویه و قسمت حرم و اطاق طویل جنوبى آن از دوران ساسانى و دیوارهاى خارجى صحن، هم زمان با بناى سنگى عهد آل بویه و عصر سلجوقیان میباشد و در قرون بعدى به وسیله احداث رواق و دیوارها و اطاق هاى مختلف، بقعه را به صورت کنونى در آوردهاند.
صندوق منبت روى قبر، احادیث نبوى و نام و القاب شهربانو را در بر داشته و تاریخ سال 888 هجرى و نام بانى آن استاد محمّد بن صفر شاه حدّاد قمّى ذکر گشته است و سازندگان آن حسین و محمّد فرزندان استاد حسن نجار لواسانى معرفى شدهاند.
درِ منبّت زیبایى از دوران شاه طهماسب صفوى در جانب شرقى حرم، که مدخل اصلى و قدیمى آن است قرار دارد و علاوه بر نام شهریار مزبور نام بانىِ در، محمّد فرزند احمد راغ بیکا (؟) و سازنده آن هدایت الله فرزند نجار و تاریخ 962 بر آن ذکر گردیده است.
گچبرى ها و تزئینات دوره قاجاریّه هم در این بقعه وجود دارد و از لحاظ پیوستگیهای مختلف ظاهرى و معنوى این بقعه و معتقدات مردم درباره آن با سنن و آداب پیش از اسلام مردم ایران اهمیّت خاصى در میان است.
قدیمیترین کتیبه موجود در بقعه عجالة نوشتههای روى صندوق مرقد است. صندوق مزبور به 78/1×97 و ارتفاع 98 سانتى متر در گوشه جنوب غربى حرم متصل به دیوار روى قبر قرار دارد و دیوار جنوبى حرم را از پایین تقریباً سى سانتى متر تراشیدهاند که صندوق را در گوشه حرم بگذارند. بر روى اضلاع شمالى و شرقى صندوق، تزیینات منبت کارى و کتیبههای مختلف وجود دارد و کتیبههای مزبور عموماً به خط ثلث و برجسته بوده علاوه بر آیات قرآن کریم و احادیث مانند صندوقها و آثار نظیر آن مشتمل بر اطلاعات مفیدى است که مورد توجّه و استفاده علاقمندان قرار میگیرد.
بر روى حاشیه بالاى اضلاع شمالى و شرقى صندوق، آیة الکرسى از «بسم الله الرحمن الرحیم تا و هوالعلى العظیم» نوشته شده است.
بر ضلع شمالى صندوق، دو کتیبه هم بطور قایم قرار دارد. کتبه طرف راست حاوى این جمله میباشد: «قال النبى (علیه السلام)، ان کنت صائغاً لکنت نجاراً، فى سنة ثمان و ثمانین و ثمان مائة.»
به طورى که ملاحظه میشود، صندوق مزبور به سال 888 هجرى یعنى دو سال بعد از درِ عتیقه اى که در بقعه سیّد اسماعیل تهران وجود دارد و هفت سال پیش از تاریخ ساختمان صندوق متبرکه امامزاده یحیى تهران ساخته شده است.
کتیبه قائم سمت چپ ضلع شمالى صندوق شامل عبارات ذیل میباشد: «هذه المقبرة لام المومنین و خیرالخواتین ستى شهربانویه قدس الله سرّها» که هر ضلع شرقى صندوق (اطراف پایین پا) نیز در حاشیه قائم مشتمل بر دو کتیبه دارد که روى آن این عبارات مستور است;
بر حاشیه سمت راست: «هذه... المقبرة المتبرکة استاد محمّد بن صفرشاه حداد قمّى».
کلمه دوّم این کتیبه شبیه «عالم» است که اینجانب نتوانستم تشخیص بدهم و محل ذکر آن قاعدتاً باید قبل از کلمه «هذه» باشد و ممکن است صحیح این کلمه «العامر هذه المقبرة...» باشد و به هر حال معلوم میشود بانى صندوق استاد محمّد پسر صفرشاه آهنگر قمّى بوده است و به شرحى که سابقاً ذکر نمودیم بناى بقعه بسیار قدیمى تر از تاریخ احداث صندوق میباشد.
بر حاشیه سمت چپ: همان ضلع استادان سازنده صندوق بدین صورت معرفى گردیدهاند. «عمل حسین و اخوه محمّد اباهما استاد المرحوم حسن نجار لواسانى» اضلاع جنوبى و غربى صندوق به دیوار متصل بوده چیزى از آن پیدا و مشهود نیست. و یقیناً کتیبه هم ندارد و آنچه نگارنده با دست توانستم لمس نمایم و تشخیص دهم این دو طرف صندوق با تختههای صاف و محکم و آلت بندى نظیر اضلاع شمالى و شرقى پوشیده شده، منتها تزیینات منبت کارى و کتیبه، در آنها بکار نرفته است.
غیر از نوشتههای روى صندوق کتیبههایی هم روى در ورودى اصلى بقعه که در مشرق حرم قرار دارد مسطور میباشد که عبارتاند از:
بر روى لوحه بالایى، دو لنگه در هر لوحه در دو سطر کوچک لنگه راست: «فى عصر سلطان الاعظم خاقان المعظم ابوالمظفر شاه طهماسب».
روى لنگه چپ: «بهادر خان الصفوى خلّد الله تعالى ملکه و سلطانه». بر روى دو لوحه پایینى به همان ترتیب روى لنگه راست: «قد وقف هذا الباب محمّد بن المرقوم...» که پس از نام محمّد و کلمه شبیه «راع الکابة» (؟) مرقوم است. روى لنگه چپ: «فى تاریخ سنه اثنى و ستین و تسع مائة عمل هدایت الله بن فضل نجار».
روى لوحه اى زیارت نامه و لوحه دیگرى که در رواق یا مسجد شمالى حرم بر دیوار نصب گردیده روایتى از مرحوم سیّد نعمت الله جزایرى و مرحوم حاج شیخ عبدالکریم قمّى نقل و ضمن آنها چنین ذکر شده است که: «پس از واقعه روز عاشورا چون بى بى شهربانو نسبت به اعراب بیگانه بود به دستور امام (علیه السلام) از همراه شدن با سایر اعضاء و خانواده یعنى اهل بیت (علیهم السلام) و عزیمت به شام خوددارى نموده و عازم سرزمین ایران که موطن اصلى مشارالیها بود گردید و در رى فوت نموده در کوهستان مجاور رى دفن گردید که همین محل بقعه وى است.»
در پایان باید اضافه کرد که از سوى اوقاف و امور خیریّه شهررى تعمیرات زیادى در این بقعه صورت گرفته که شرح کامل توصیف آن در کتاب امامزادهها و تربت برخى از پاکان و نیکان آمده است. از جمله آن در سال 1404 هـ . ق ضریحى بسیار زیبا بر روى قبر منسوب به بى بى شهربانو که ساخت آن توسّط سیّد مصطفى استادى انجام گرفته، نصب گردیده است.
تاریخ ازدواج بى بى شهربانو با امام حسین (علیه السلام)
بعد از بیان اختلاف در زمان اسارت و فرستادن دختران یزگرد به مقر حکومت اسلامى، ناگزیریم اندکى تأمل کنیم تا این سه روایت ضد و نقیض را بررسى نماییم. از این رو اکثر مورّخان و محدّثان به استناد حدیثى که کلینى (رحمه الله) در «کافى» روایت کرده، در کتب خود، موضوع اسارت حضرت شهربانو را به همان نحو مذکور نقل کردهاند، به طورى که در بین عموم، چنین شایع است که دختران یزدگرد در زمان عمر اسیر شدهاند، ولى این مطلب على التحقیق صحیح نبوده و از چند جهت قابل قبول نمیباشد، زیرا:
اولاً، در سلسله روات حدیث مزبور دو نفر قرار گرفتهاند که از نظر عالمان درایة و حدیث، قابل اعتماد نمیباشند، یکى، ابراهیم بن اسحاق احمرى است که علماى رجال، او را از نظر دین، متهم ساخته و روایات او را غیر قابل اعتماد دانستهاند. ([2]) و دیگرى، عمر بن شمر است که او نیز کذّاب و جعال خوانده شده است. ([3])
ثانیاً، چنانچه مورّخان اسلامى و دیگران نوشتهاند، اوّلین جنگ ایران و اعراب، در سال 14 هجرى در «قادسیّه» به وقوع پیوسته و دو سال بعد از آن; یعنى در سال 16 هجرى، جنگ «جلولا» روى داده است که در هر دو جنگ، اعراب پیروزى یافته و یزدگرد هم پس از شکست در آن جنگها، با خانواده خود به طرف نهاوند روى نهاد، و از آنجا هم به سوى کرمان رفته، پس از مدتى توقّف در کرمان، به علّت عدم استقبال مردم آن ناحیه از وى، ناچار به طرف مرو رفته تا از فغفور چین و خاقان ترک یارى طلبد و خاندان خود را هم به طخارستان که قسمتى از خراسان آن روز بوده فرستاده است. ([4])
ثالثاً، چون پایتخت ساسانیان در زمان عمر به دست مسلمانان فتح شد و جنگ قادسیه و جلولا در سالهاى 14 و 16 هجرى بوده است، مردم چنین تصور کردهاند که اسارت دختران یزدگرد و اعزام آنها به مدینه هم در همان سال بوده است، در صورتى که با کمترین توجّهى بطلان این مطلب آشکار میگردد; زیرا اگر آمدن دختران یزدگرد را به مدینه در سالهای 14 و یا 16 هجرى فرض کنیم، بنا به نوشته صاحب «ناسخ التواریخ» از زمخشرى که یکى از آنها به عقد ازدواج امام حسین (علیه السلام) و دیگرى هم به عقد نکاح محمّد بن ابى بکر در آمده است، با توجّه به تاریخ ولادت آن دو، این مطلب قابل قبول نمیباشد; چون تاریخ ولادت امام حسین (علیه السلام) در سال چهارم هجرى بوده و در سال 14 هجرى آن حضرت بیش از ده سال نداشته است، در این صورت چگونه حضرت شهربانو را به ازدواج خود در آورده است؟
وانگهى، محمّد بن ابى بکر نیز در سال دهم هجرى تولد یافته و در سال 14 هجرى طفل 4 ساله بوده است; چون که مادرش (اسماء بنت عمیس) قبلاً زوجه جعفر بن ابى طالب (علیه السلام) بوده و پس از آن که جعفر در سال هشتم هجرى در جنگ موته به شهادت رسید، آن بانو در سال نهم هجرى ابوبکر را به همسرى خود برگزید و در سال دهم هجرى محمّد ولادت یافت که پس از مرگ ابو بکر، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را به عقد ازدواج خود در آورد و محمّد را ربیب خویش خواند.
بنابراین، در سالهای 14 و 16 هجرى، امام حسین (علیه السلام) و محمّد بن ابى بکر به سنّ بلوغ نرسیده بودند تا دختران یزد گرد را به همسرى خویش اختیار کنند.
رابعاً، چنانچه ازدواج حضرت امام حسین (علیه السلام) در سال 14 یا 16 هجرى باشد، با توجّه به تاریخ ولادت امام سجّاد (علیه السلام) که همه مورّخان آن را سال 38 ذکر کردهاند، باید مدت 22 یا 24 سال فاصله حمل باشد و این عادتاً بعید به نظر میرسد.
خامساً، مورّخان نوشتهاند که یزد گرد جوانى بى تجربه بود و این مطلب بدین معناست که در آن موقع دختران او کوچک و نا بالغ بوده و به سن ازدواج نرسیده بودند، مگر این که قائل شویم بعد از شکست یزدگرد در سال 14 هجرى، دختران وى به مدت 14 یا 16 سال، همراه پدر در بلاد و قراى کشور ایران سرگردان بودند، تا این که بعد از فوت پدر به اسارت گرفته شدند که آن وقت سنى بیشتر از 20 سال داشتهاند.
سادساً، یزدگرد تا موقعى که در حال حیات بود خانواده خود را رها نکرد، و دست از مبارزه و مقاومت برنداشت، 15 سال در حال جنگ و گریز بود و پس از آن که در سال 30 یا 31 هجرى در مرو به دست آسیابانى کشته شد، شیرازه امور مملکت او از هم گسیخته و حکّام ولایات نتوانستند در برابر اعراب ایستادگى کنند، در نتیجه نواحى مختلف به تدریج به دست مسلمانان افتاد و آخرین قسمت، ناحیه خراسان بود که طخارستان هم جزء ناحیه مزبور شمرده میشد، و خانواده یزدگرد در آنجا بسر میبردند و چون حاکم خراسان از طرف امام على (علیه السلام) منصوب شده بود، هنگامى که بر دختران یزدگرد تسلط یافت، آنها را به مقرّ حکومت اسلامى و براى امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرستاد.
از این رو، میتوان اعتقاد راسخ داشت که دختران یزدگرد در زمان عمر و عثمان به مدینه انتقال داده نشدهاند. در همین مورد، استاد محقّق و دانشمند فرزانه، جناب آقاى باقر شریف قریشى در کتاب خود به نام «تحلیلى از زندگى امام سجّاد (علیه السلام)»([5]) مینویسد:
روایت اول به دو دلیل از صحت به دور است:
اولاً، یزدگرد در تمام مدّت خلافت عمر زنده بوده و پس از وفات او از دنیا رفت و در سال 30 هـ . ق در مرو کشته شد و این تاریخ مصادف با ششمین سال خلافت عثمان بوده است. به احتمال قوى شاه زنان با خواهرش شهربانو، پس از قتل پدرشان تا زمان خلافت امام امیرالمؤمنین على (علیه السلام) در خفا میزیستند و چون حریث بن جابر، حکمران آن ناحیه شد برایشان دست یافت و آنها را نزد امام (علیه السلام) فرستاد.
ثانیاً، از دلایلى که نادرستى روایت اول را تأیید میکند، چیزى است که ابو حنیفه نقل میکند، وى میگوید: وقتى که دختر یزدگرد را نزد امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) آوردند، فرمود:
«هر که را از مسلمانان مایلى به همسرى خود انتخاب کن.»
دختر یزدگرد با دوراندیشى و بزرگ منشى پاسخ داد:
«من همسرى را طالبم که همتا نداشته باشد.»
این سخن دلیل بر دور اندیشى آن بانو بود. امام (علیه السلام) با لطف و مهربانى در جواب او گفت:
«على خود پیرمرد است...»
معناى این سخن آن بود که امام (علیه السلام) رغبتى به زنان نداشت به دلیل آن که پیر و سالخورده است. به علاوه، گرفتارى امور مردم او را به خود مشغول کرده بود.
آن بانو به دنبال اظهار عقیده خود پافشارى میکند و میگوید: «من سر بسته سخنم را گفتم...».
یکى از کشاورزان ایران به خدمت حضرت آمد و از امام (علیه السلام) تقاضا کرد تا او را به ازدواج در آورد، امام (علیه السلام) در ردّ پیشنهاد او فرمود: «او خود میداند، اگر نخواست نمیپذیرد و اگر خواست میپذیرد.»
آرى، امام (علیه السلام) درباره ازدواج او حق حاکمیّت ندارد، بلکه ازدواج تابع تمایلات روحى اوست و کسى حق ندارد او را مطابق میل خودش مجبور کند و آن بانو نیز از قبول درخواست وى خوددارى کرد. ([6])
ثالثاً، روایت سوم از دو روایت اول مشهورتر است و شهرت به طورى که اکثر فقها گفتهاند ـ یکى از مرجحات روایت است، و محقّق ارجمند جناب آقاى مقرم نیز این روایت را پذیرفته است.
بنابراین، معلوم گردید که شهربانو بین سالهای (35 تا 40 هـ . ق) یعنى از ابتدا تا انتهاى حکومت حضرت امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) به کوفه روانه گشته و به عقد امام حسین (علیه السلام) در آمده است. ولى به دلایلى میتوان ازدواج حضرت شهربانو با سیّد الشهداء (علیه السلام) را در سال 35 هجرى دانست، زیرا به اجماع جمیع مورّخان تولد حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) در سال 38 هـ . ق ([7]) در کوفه بوده است.
بنابراین ازدواج این بانو با امام حسین (علیه السلام) در همان سال 35 هجرى قمرى اتّفاق افتاده و پس از زاییدن دو دختر که در کودکى فوت میکنند آن وقت در سال 38 هـ . ق حامل بر امام زین العابدین (علیه السلام) گشته است.
آیا شهربانو اسم است یا لقب؟
اصولاً داستان بى بى شهربانو یکى از غوامض مسائل تاریخى، اسلامى بوده و صورت معمایى حلّ ناشدنى به خود گرفته است. لذا گروهى مادر امام چهارم را دختر یزدگرد ندانستهاند و فرقه اى دیگر که وى را دختر این پادشاه میدانند، نام دیگرى جز شهربانو دادهاند.
لذا نگارنده، کوشیده است اختلاف علماء در اسامى این مخدره را ثبت و مختار خود را بیان کند.
این مخدّره ـ مادر امام زین العابدین (علیه السلام) ـ به شهربانو شهرت داشت. البته این لفظ، لقبى براى آن حضرت بود که در زبان عربى به معناى ملکه یا بانوى زنان است. ([8]) امّا اسم شریف آن بزرگوار مورد اختلاف است. بعضى اقوال مورّخان از این قرار است:
«یعقوبى» در تاریخ خود آورده:
«فرزندان حسین (علیه السلام) عبارت بودند از: على اکبر که فرزندى از وى نمانده و در کربلا کشته شد و مادرش، لیلى دختر ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفى است; و على اصغر (علیه السلام) که مادرش، «حرار» دختر یزدجرد است و حسین (علیه السلام) او را «غزاله» نامید. ([9])
وى در جاى دیگر همین تاریخ، نسبت به محل زندگى و نشو و نماى شهربانو مینویسد:
«مادر امام زین العابدین (علیه السلام) «حرار» دختر خسرو یزدگرد بود، چه هنگامى که دو دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند، یکى از آن دو را به حسین بن على (علیه السلام) بخشید و امام حسین (علیه السلام) او را «غزاله» نامید و گفته شده که مادرش از «اسیران کابل» بوده است.» ([10])
«ابو نصر بخارى» نسّابه معروف در کتاب «سرالانساب»([11]) و دیگران در این باب نقل کردهاند که:
«... امه غزاله من بنات کسرى...».
مادر امام زین العابدین (علیه السلام)، به نام «غزاله» و از دختران کسرى بوده است.
در کتاب «مجمل التواریخ»([12]) در احوال حضرت سجّاد (علیه السلام) ذکر شده:
«مادرش را «شهرناز» نام برد، دختر یزدگرد شهریار، به روایتى گویند دختر «سبحان الملک پاس» بود و «ملک هرب» نیز گویند.
مرحوم بهار مصحح کتاب فوق در ذیل صفحه، نقل مینماید:
«سبط ابن الجوزى» در «تذکره الخواص» گوید:
«و امه ام ولد، اسمها «غزاله» و قیل «السلافه» و قیل «ام سلمه» و قیل شاه زنان». ([13])
طبرسى در کتاب خود به نام «اعلام الورى»([14]) مینویسد:
«کان له (حضرت امام حسین (علیه السلام)) ستة اولاد! على بن الحسین الاکبر زین العابدین (علیه السلام) امه «شاه زنان» بنت کسرى یزدجرد شهریار...»
و در جاى دیگر در احوال حضرت امام حسین (علیه السلام) روایت کرده:
«و اسم امه «شاه زنان» و قیل «شهربانویه» و...
ابن بابویه در «عیون اخبار الرضا (علیه السلام)» به نقل از جابر بن عبدالله میگوید:
«مادر او حضرت سجّاد (علیه السلام) «شهربانویه» بنت یزدجرد.»
ابن خلکان ([15]) در احوال حضرت سجّاد (علیه السلام) ذکر کرده:
«امه «سلافه» بنت یزدجرد آخر ملوک فارس...».
این را عدّه اى دیگر از مورّخان نیز نقل کردهاند که در پاورقى به آن اشاره شده است.
در تاریخ «حبیب السیر»([16]) نقل گردیده که:
«مادر امام چهارم (علیه السلام) به روایت مشهور «شهربانو» نام داشت، و قیل «شهربان» و قیل «شاه زنان» و قیل «سلافه» و در بخشى از کتب «سلافه»، «سلامه» ([17]) نوشته شده و قیل «غزاله»...».
«سلامه» را عدّه اى از مورّخان نقل نموده که در پاورقى درج میگردد. در کتاب «کشف الغمه» ([18]) ابن شهر آشوب ذکر شده که:
«...امه «شهربانویه» بنت یزدجرد شهریار الکسرى و سمونها ایضاً «به شاه زنان» و «جهان بانویه» و «سلافه» و «خوله» و یقال هى «شاه زنان شیرویه بن کسرى ابرویز»، و یقال هى بنت النوشجان و الصحیح هو الاول و کان امیرالمؤمنین سماها «مریم» و یقال «فاطمه» و کانت تدعى «سیدة النساء...».
در این روایاتى که جهت نشان دادن اختلاف اقوال نقل کردیم، نام مادر حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) به ترتیب حروف تهجّى بدین صورتها: ام سلمه، برّه، جهان بانویه، جهان شاه، حرار، خوله، سلافه، سلامه، سلمه، ساره، شاه زنان، شهربان، شهربانو، شهربانویه، شهرناز، غزاله، فاطمه، مریم، سیّدة النساء، ذکر شده و پدر این بانو نیز به اختلاف: سبحان ملک پارس، شیرویه بن کسرى، ملک قاشان، ملک هرى، النوشجان، یزدجرد ملک فارس ذکر گردیده است. و در آن دو قول که وى اسیرى از «کابل» و «سند» ذکر شده، جاى تأمل است.
لذا نگارنده، بر این عقیده است که بنابر نقل اکثر مورّخان، دو تن از دختران یزدجرد به اسارت گرفته شدهاند که به فرمایش امام رضا (علیه السلام)، یکى به امام حسن (علیه السلام) و دیگرى به امام حسین (علیه السلام) بخشیده شده است. ([19])
لذا با توجّه به عنایت مورّخان، همسر امام حسن (علیه السلام) ملقّب به «شاه زنان» و اسم وى به ظن قوى «سلافه» یا «سلامه» بوده و همسر امام حسین (علیه السلام) ملقّب به «شهربانو» و به احتمال قوى به اسم «غزاله» بوده است.
ردّ احتمالات یعقوبى و یافعى
این که بعضى از مورّخان درباره نسبت شهربانو و یا شاه زنان نوشتهاند:
الف ـ آنها از سرزمین سند بودند. ([20])
ب ـ آنها از اسیران کابل بودهاند. ([21])
اصلى ندارد و همچنین با محتواى روایات و سخن مورخانى که گفتهاند: وى دختر یزدجرد پادشاه ایران بوده است، مخالف است.
و بسى جاى شگفتى و تعجب است که یعقوبى، مورخ معروف سخن را به نحو «ارسال» ذکر کرده بدون این که آن را رد نماید و یا اشتباه بداند. او نوشته است که مادر حضرت سجّاد (علیه السلام) از اسیران کابل بوده است! در حالى که قطعاً این سخن درست نیست; زیرا فتح کابل در سال 43 هـ . ق به دست عبدالرحمن بن سمره اموى که از بستگان معاویه بود، بعد از خلافت او صورت گرفت، و حال آن که تولد امام سجّاد (علیه السلام) به اجماع همه مورّخان و خود یعقوبى در سال 38 هـ . ق بوده است; با این وضع چگونه امکان دارد مادر امام سجّاد (علیه السلام) از اسیران کابل باشد!؟
همچنین سخن یافعى در «مراة الجنان» و ابن تغرى بردى در «النجوم الزاهرة». که گفتهاند مادر امام سجّاد (علیه السلام) از اسیران سند بوده است، به هیچ وجه قابل اعتنا نیست; زیرا مشهور بر خلاف آناند، لذا ابن قتیبه ([22]) آن را به «قیل» نسبت داده است; یعنى گفته شده ولى حجیت ندارد.
لذا این قول، که مادر امام زین العابدین (علیه السلام)، حضرت شهربانو بوده، حتى در زمان خود امام سجّاد (علیه السلام) از شهرت بسیار برخوردار بوده است، ابوالاسود دوئلى در آن باره میگوید:
و ان ولیداً بین کسرى و هاشم *** لا کرم من نیطت علیه التمائم
هو النور نور الله موضع سره *** و منبع یبنوع الامامة عالم ([23])
همانا مولودى که به دو خاندان کسرى و هاشم مربوط است از تمام مولودهاى که به گردنشان ـ جهت چشم زخم ـ حرز آویختهاند، گرامى است.
او نور است، نور خدا و گنجینه اسرار الهى; سرچشمه اصل امامت و عالم داناست.
امام زین العابدین (علیه السلام) هم، در معرفى خود، به این مطلب اشاره فرموده و میگوید:
انا ابن آ لخیرتین لان رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال: ان الله من عباده خیرتان، فخیرة من العرب قریش و من العجم، فارس». ([24])
خداى تعالى از میان بندگانش، دو گروه را بر گزیده است، گزیده عرب، هاشم و از عجم، فارس است.
شبراوى این اشعار را که بیانگر افتخار او به این مفاخرت است، به آن حضرت نسبت داده است:
خیرة الله من الخلق ابى *** بعد جدى و انا ابن الخیرتین
فضّة قد صیغت من ذهب *** فانا الفضّة ابن الذهبین
من له جد کجدى فى الورى *** او کأبى و انا ابن القمرین
فاطمة الزهرا اُمى و أبى *** قاصم الکفر ببدر و حنین
و له فى یوم اُحد وقعة *** شفت الغل بعض العسکرین ([25])
برگزیده خدا از میان خلق پس از جدّم، پدر من است و من پسر دو برگزیدهام.
نقره اى از طلا آویخته شده است، که من، آن نقره، فرزند دو طلایم.
کیست که در تمام عالم، جدّى چون جدّ من، و پدرى چون پدر من داشته باشد؟ در حالى که من فرزند دو ماه تابانم.
فاطمه زهرا، مادر من و پدرم در هم شکننده کفر در جنگ بدر و حنین است.
او را در روز جنگ احد، رویدادى است که عطش یکى از دو سپاه (سپاه اسلام) را بر طرف کرد.
شیخ حرّ عاملى هم در «اُرجوزه» خود چنین میفرماید:
و اُمّه ذات العلى و المجد *** شاه زنان بنت یزدجرد
و هو بن شهریار ابن کسرى *** ذو سودد لیس یخاف کسرى
پس معلوم گردید که خود حضرت هم اعتراف مینمود مادرش دختر یزدگرد، شاه ایرانى است.
علّت ازدواج بى بى شهربانو با امام حسین (علیه السلام)
قبل از آن که ایران به دست مسلمانان فتح شود، شهربانو شبى در خواب دید که پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) وارد ایران و کاخ مدائن شد و او را به عقد امام حسین (علیه السلام) در آورد.
این گزارش را مرحوم شیخ ذبیح الله محلاتى در کتاب «ریاحین الشریعه»([26]) به نقل از کتاب «منتهى الامال»([27]) چنین نقل میکند، وى مینویسد:
پیش از آن که شهربانو را به کوفه بفرستند، وى در خواب دید که حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) همراه امام حسین (علیه السلام) داخل خانه او شد و او را براى آن حضرت خواستگارى نمود و به او تزویج کرد. شهربانو گفت که چون صبح شد، محبت آن خورشید فلک امامت در دل من جاى گرفت و پیوسته در خیال آن حضرت بودم. چون شب دیگر به خواب رفتم حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ را در خواب دیدم که به نزد من آمد و اسلام را به من عرضه داشت و من به دست مبارک آن حضرت در خواب مسلمان شدم، پس فرمود: که به زودى لشکر مسلمانان بر شما تسلط خواهند یافت و تو را اسیر خواهند کرد و به فرزند من حسین (علیه السلام) خواهى رسید و خدا نخواهد گذارد که کسى دستى به تو برساند، تا آن که به فرزنتد من برسى! و حق تعالى مرا حفظ کرد که هیچ کس به من دست نرسانید تا آن که مرا به مقرّ حکومت اسلامى آوردند و چون امام حسین (علیه السلام) را دیدم، دانستم که او همان است که در خواب با حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) به نزد من آمده بود و حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) مرا به عقد او در آورده بود و به این سبب او را اختیار کردم. ([28])
گرچه این خبر مستند و متقن نیست، اما با هر سه روایت که بیان گردید سازگارى دارد، به دلیل این که مورّخان نوشتهاند:
محمّد بن جریر طبرى گوید: هنگامى که اسیران فارس را به مدینه آوردند، عمر خواست زنان آنها را بفروشد، على (علیه السلام) گفت: از پیغمبر (صلى الله علیه وآله) شنیدم که فرمود:
بزرگ هر قومى را گرامى بدارید.
گفت: آرى من نیز از آن حضرت چنین به یاد دارم.
على (علیه السلام) گفت: پس شایسته باشد آنها را آزاد نمایید.
حاضران و انصار همه گفتند: ما حقّ خویش را از اینها به تو بخشیدیم.
حضرت فرمود: من نیز آنها را آزاد ساختم.
در این حال عدهّ اى به ازدواج با آنها اظهار تمایل نمودند.
حضرت فرمود: این امر به اختیار خود آنها موکول است.
پس دستور داد آنها را به پشت پرده بردند و ابتدا على (علیه السلام) از آنها پرسید آیا به ازدواج مایلید؟
آنها سکوت اختیار کرده چیزى نگفتند.
حضرت فرمود: این نشانه رضایت آنها است و همین مقدار کافى است.
آنگاه حضرت خواستگاران را به شهربانو عرضه نمودند. وى با دست خود به حسین بن على (علیه السلام) اشاره نمود. بار دوّم نیز عرضه کردند، باز هم به آن جناب اشاره کرد، در این حال حذیفه خطبه عقد را ادا کرد و على (علیه السلام) از نامش پرسید، گفت: شاه زنان و دختر کسرایم. حضرت فرمود: تو شهربانویّه اى و خواهرت مروارید نام دارد؟ وى به زبان فارسى گفت: آرى ([29]).
قریب به روایت فوق را عدّه اى دیگر از مورّخان چنین نوشتهاند: حضرت على (علیه السلام)، به شهربانو که خواهر بزرگ تر بود فرمود: برخیز در صف این جوانان بگرد و هر که را میخواهی به شوهرى انتخاب کن.
شهربانو در حجب و حیاء شد، حضرت على (علیه السلام) او را به سلمان فارسى (علیه السلام) سپرد، تا روزها بر سریرى بنشاند و هر روز چند نفر از جوانان وبزرگ زادگان عرب را به او معرفى میکردند، تا روزى که حسین بن على (علیه السلام) از مقابل او گذشت و از حال او پرسید و شناخت، گفت: این جوان لایق من است که دوشیزه اى را دوشیزه اى باید. به حضرت على (علیه السلام) گزارش دادند، فرمود: حذیفه! خطبه به نام حسین (علیه السلام) بخوان.
از بررسى این دو روایت فهمیده میشود که سواى صورت ملکوتى و نورانى حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، علقه اى مابین حضرت شهربانو و آن حضرت بوده است. لذا میتوان به روایت مرحوم علاّمه مجلسى (رحمه الله) و ثقة الاسلام قمّى (رحمه الله) بسنده نمود و این که حضرت شهربانو هر دفعه به امام حسین (علیه السلام) تمایل نشان میداد، با خبر شیخ عبّاس قمى (رحمه الله) تطبیق داشته، و دور از واقعیت نیست.
بازتاب ازدواج شهربانو با امام حسین (علیه السلام)
اسلام تمام عوامل تفرقه زمان جاهلیت را که باعث از هم پاشیدن وحدت جامعه بود، از بین برد. از جمله، جلوگیرى از ازدواج عرب با غیر عرب را که به منظور حفظ خون و نژاد عربى، مانع از ازدواج با اقوام دیگر میشدند. به طور قطع، این پدیده یکى از عوامل جدایى مسلمانان و از هم پاشیدن وحدتشان بود; زیرا که اسلام با کمال افتخار و سربلندى این خودخواهیهای جدایى افکنانه و عناوین پوچ را به دور انداخت و مردم را به شرافت انسانى و آرایش روح و روان دعوت کرد. پیامر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) فرمود: «همانا پرهیزگارترین شما، گرامیترین فرد شماست.» به راستى که اسلام، مساوات و برابرى عادلانه اى را به گونه اى مثبت بین مسلمانان بر قرار کرد و اختلاف طبقاتى و سایر عناصر (از آن قبیل) را از میان برد.
شخص رسول خدا (صلى الله علیه وآله) خویشاوند خود، زینب بنت جحش را که یکى از بانوان بنى هاشم بود به همسرى غلامش زید بن حارثه در آورد. با این عمل خواست که جامعه اسلامى درسى از آن حضرت بیاموزند و از این راه راست و روشن حرکت کنند و ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نیز در پرتو همین راه و روش رسالت، حرکت کرده و با نژاد پرستى مبارزه کردند و در برابر امتیازات جاهلى ایستادند و با کنیزان، پس از آزادسازى یا از طریق ملکیت، پیش از آزادى، ازدواج کردند که این خود اثر عمیقى در نفوس مردم عرب داشت که باعث بازگشتن آنها از طرز نگرش جاهلى خود شد. لذا ازدواج امام حسین (علیه السلام) با شهربانو دختر یزدگرد شاه ایران هم بازتاب عالى در سطح محافل عرب آن زمان داشت. مورّخان مى گویند: موقعى که امام حسین (علیه السلام) با شهربانو ازدواج کرد و از او پرچم هدایت، امام زین العابدین (علیه السلام) به دنیا آمد و مردم عرب متوجه کمال و برازندگى ذاتى او شدند، قریش به ازدواج با کنیزان «ام ولد» رو آوردند ([30]). و جالب است که مبرد راجع به مردى از قبیله قریش که مادرش کنیز بوده است نقل کرده، میگوید: من با سعید بن مسیب مجالست داشتم، روزى به من گفت: «داییهای تو کیستاند؟...».
«مادر من، کنیزى است.»
سعید با شنیدن این سخن روى گرداند و آن مرد در نظرش خوار و بى مقدار آمد، اما مرد چون با هوش بود به دنبال فرصتى ماند تا این که روزى، سالم بن عبدالله عمر که از برجستهترین شخصت هاى قریش بود و مادرش هم کنیز بوده است بر سعید وارد شد و با وى به گفتگو پرداخت و بعد که خداحافظى کرد و رفت آن مرد، رو به سعید کرد و گفت:
«عمو! این مرد، که بود؟»
سعید برآشفت و فریاد زد و گفت:
«سبحان الله!! آیا تو به راستى چنین مرد بزرگى را نمیشناسی؟
این سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب بود...».
آن مرد فوراً پرسید:
«مادر وى کیست؟»
سعید: «مادرش کنیز بود.»
روزى دیگر، قاسم بن محمّد بن ابى بکر که مادر او نیز کنیز بود وارد شد. بین سعید بن مسیب و او سخنانى ردّ و بدل شد و همین که از نزد او رفت آن مرد دوباره همان سؤال قبلى را تکرار کرد و سعید نیز جواب مشابهى داد تا این که زین العابدین (علیه السلام) وارد شد و سعید با نهایت احترام و تعظیم با او برخورد کرد، وقتى که امام (علیه السلام) تشریف برد، آن مرد رو به سعید کرد و گفت:
«سعید این مرد که بود؟»
سعید با ناراحتى برگشت و به او گفت:
«این کسى است که هیچ مسلمانى نیست که او را نشناسد. این على بن حسین بن على بن ابى طالب (علیه السلام) است...».
آن مرد فوراً پرسید:
«مادرش کیست؟»
وى در جواب گفت: «کنیزى است...».
آن مرد بلافاصله گفت:
«عمو! پس چرا وقتى که به تو گفتم مادرم کنیز است و من بستگان و خویشاوند ندارم از نظر تو افتادم؟»
سعید به اشتباه خود پى برد و از آن روز آن مرد را گرامى میداشت و به دیده احترام مینگریست. ([31])
به راستى، این خوى و خصلت پست که در آن زمان در همه جا سایه گستر بود، از بازماندههای عصر جاهلیت بود که از نظر فکرى و اجتماعى هنوز اثرش بر جا مانده بود. در این که مادر کسى روسى یا ایرانى و یا از نژادى دیگر باشد چه نقصى براى او محسوب میشود، شاعرى در این باره میگوید:
لا تشمتن امرا فیان تکون له *** ام من الروم او سوداء عجماء
فانما امهات القوم اوعیه *** مستودعات و للاحساب آباء
کسى را به جرم این که مادرش رومى و یا سیاه غیر عرب است، نکوهش مکن!
زیرا مادران ظرفهای گیرنده امانتاند، شرافت نسبت مربوط به پدران است.
آنچه که مقام انسانى را بالا میبرد، تنها اعمال پسندیده او و کرامت و عظمت ذاتى شخص است; هر چند که مارش سیاه پوست غیر عرب است. اما اگر اعمالش ناپسند و ذاتاً پست و فرومایه باشد ـ اگر چه سیّد قرشى باشد ـ بى ارزش است و این مطلب را اسلام مقدّس که جز به اعمال آدمى، به چیز دیگرى توجّه ندارد و تنها ملاک بلندى و پستى آن را میداند و بس، مقرّر فرموده و مورد تاکید قرار داده است. ([32])
محبّت امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) به شهربانو
امام امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) به شهربانو محبت خاصى داشت و این به خاطر ایمان و عقل فراوانش بود و اخبارى از آن حضرت بجا مانده است که بیانگر فضیلت این بانوى بزرگوار است. از جمله آن خبرها، اخبار ذیل میباشد:
الف: امیرالمؤمنین (علیه السلام) به فرزندش امام حسین (علیه السلام) سفارش میکند که نسبت به آن بانو نیکى و احسان کند و میفرماید:
«به شهربانو نیکى کن که او پسندیده است و براى تو بهترین فرد روى زمین بعد از تو به دنیا خواهد آورد.»([33])
ب ـ امام على (علیه السلام) به کسانش خبر داد که شهربانو مادر پاکى براى ائمه طاهرین (علیه السلام) خواهد شد و همچنین میفرماید:
«او مادر اوصیاء، ذرارى پاک است.»([34])
ج ـ در اصول کافى هم روایت شده که حضرت امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«یا حسین لتلِدن لَکَ منها خیرُ اهل الارض، فوَلَدتْ على بن الحسین (علیه السلام)».
یا حسین (علیه السلام) این سعادتمند را نیکو محافظت بنما و احسان کن به سوى او، که عن قریب فرزندى از او متولد گردد، و بهترین اهل زمین بوده باشد بعد از تو. ([35])
آرى، از این بانوى بزرگوار ائمه طاهرین (علیه السلام) پدید آمدند که خداوند پلیدى را از ایشان دور ساخته و ایشان را پاک و پاکیزه قرار داده است.
امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شهربانو توجّه خاصى داشت، زیرا که به تواناییهای فضل و کمال و ادب آن بانو واقف بود.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان همانندیش به «مریم کبرى»، او را مریم نامید ([36]) لذا روزى از او پرسید:
«پس از داستان فیل از پدرت چه خاطره دارى؟»
شهربانو در پاسخ امام على (علیه السلام) با این عبارات زرنگار و شیوا پاسخ داد، که حاکى از وسعت اندیشه و آگاهى پدرش از شؤون زندگى است:
«او همواره میگفت: هر گاه اراده خداوندى تعلّق بگیرد که بر امرى غلبه کند، تمام خواستهها در برابرش نقش بر آب است و هر گاه اجل سرآید تنها راه چاره به مرگ و نابودى انجامد.»
امام (علیه السلام) از این سخن حکیمانه اى که پرده از واقعیت زندگى بر میدارد در شگفت شد و با این سخن شگفتى خود را ابراز داشت:
«چه خوب گفته است پدرت! تمام امور در برابر مقدرات الهى تسلیماند تا آنجا که مرگ آدمى نیز در تدبیر او خواهد بود...»([37])
به راستى که همه چیز در عالم هستى مقهور مشیت و اراده خداوند است و خداى تعالى قاهر و غالب است و هر گاه انسان به وسایل مطمئن و محکمى دل ببندد به امید این که خطرها را از او دفع کنند، هیچ سودى به حال او نخواهد داشت، زیرا که گاهى نتیجه معکوس داده و همان وسایل باعث مرگ و نابودى او میگردند. ([38])
توجّه سیّدالشهداء (علیه السلام) به شهربانو
آنچه مسلم است، حضرت علیا مخدّره شهربانو، ملکه ایرانى، در خاندان ولایت در نهایت احترام و عزّت مى زیست. چون تربیت نیکو و ممتازى داشت، در مهد عصمت بسیار مورد احترام گردید و به ملکه عرب و عجم شهرت گرفت.
از این رو، امام حسین (علیه السلام)، براى همسرش شهربانو، هاله اى از توجّه و احترام قائل بود و بر دیگر زنانش مقدم میداشت و این بانو در حمایت و زیر سایه امام از حرمت و احترام خاصى برخوردار بود تا آنجا که ناز و نعمتهای زمان سلطنت پدرش را از یاد برد، زیرا امام (علیه السلام) او را با تعلیمات و روحانیّت اسلام آشنا فرمود، به حدّى که از تشریفات سلطنت و پادشاهى بیزار شد. به قول سیّد عبدالعزیز سیّد الاهل که مینویسد:
«امام حسین (علیه السلام) به قدرى از تعلیمات اسلامى بدو آموخت که کاخهای مداین و برج و باروى کابل را فراموش کرد...». ([39])
صفات روحى و جلالت بى بى شهربانو
اما در میان صفات روحى این بانو برجسته تر از همه; عفّت، پاکى، کمال، و آداب بلند و تیزهوشى اوست. به خاطر همین ویژگیهای فراوان و خصال نیکو و صفات کریمه او بود که امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) به تزویج آن بزرگوار با فرزندش امام حسین (علیه السلام) اقدام نمود; همچنان که به او نظر لطف و احسان داشت...
آرى، ما در برابر بانوى بزرگوارى از بزرگ بانوان اسلام که در عفت، شرافت و پاکیزگى سرآمد بود، قرار گرفتهایم.
وى بانویى بزرگوار از دودمان شاهان، مادر امام زین العابدین (علیه السلام) است. این بانوى بزرگوار در عالم زنان مسلمان، از جایگاه والایى برخوردار است. زیرا که او از جمله بزرگ زنان عصر خود، بلکه در طلیعه بزرگ بانوان مسلمان بوده است. این بانو به صفات برجسته اى آراسته شد که از آن میان:
1 ـ نسب پرفروغ آن مخدره است که نواده کسرى پادشاه دادگستر است که پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) نیز، در مقام افتخار میگوید: من در زمان پادشاه دادگستر، به دنیا آمدم.»
2 ـ این بانو همسر سرور زادگان و سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) است.
3 ـ وى مادر امام زین العابدین و سیّد الساجدین، على بن الحسین (علیه السلام) است.
4 ـ مادر بزرگ ائمه طاهرین (علیهم السلام) است. امامانى که از نسل امام زین العابدین (علیه السلام) میباشند.
5 ـ وسیله ارتباط مقدّس بین عرب و فارس است. آرى، این جهات، شرف و بزرگى بیشترى بر شرافت و عظمت ذاتى وى افزوده است. ([40])
شهربانو و ارتباط مقدّس
وجود این مخدّره «شهربانو» در حقیقت رابطه مقدّسى میان عرب و عجم به وجود آورد که از پرتو همین ارتباط، حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) پا به عرصه گیتى نهاد که وى فرزند برگزیدگان و پدر ذریّه پاکى شد که جهان عرب و عالم اسلام را با تمام عوامل آگاهى و شرف و ترقى و کمال آشنا کردند.
سیّد عبدالعزیز سیّد الاهل، میگوید: «امام زین العابدین على بن الحسین (علیه السلام) وسیله ارتباط محکمى در میان ما عربها و مردم فارس شد و سپس رابطه استوارى ما بین تمام انسانها گردید و گویا او یکى از وسایل نیرومندى است که دست قدرت حق براى از بین بردن جداییها و ایجاد الفت و ارتباط مردم بوجود آورده است.»
به راستى که این رابطه از محکمترین و پرفایدهترین روابط براى عرب و عجم بود که مابین ایشان و دوستى و محبت و الفت ایجاد کرد.
امام زین العابدین (علیه السلام) نیز، در معرفى خود به این مطلب اشاره فرموده، میگوید:
«من پسر دو بزرگوارم» که به حدیث نبوى مشهور اشاره دارد که میفرماید:
انا ابن الخیرتین لانّ رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال: انّ الله من عباده خیرتان، فخیرة من العرب قریش و من العجم، فارس».
خداى تعالى از میان بندگان، دو گروه زبده دارد: زبدگان عرب، قریش و زبدگان از عجم، مردم فارس میباشند...([41]).
از همه مهمتر این که وجود این علیا مخدّره در خاندان اهل بیت (علیهم السلام)، موجب علاقه اى وافر از سوى ایرانیان به این خاندان گردید، تا جایى که امامزادگان عالى مقام را، به شاهزاده معرفى کرده و میشناختند، لذا میبینیم که بقاع متبرکه در ایران در السنه مردم به شاهزاده تلقى میگردد و این نیست مگر به واسطه وجود حضرت شهزاده بى بى شهربانو.
شهربانو و جمال ظاهرى
همانطورى که بیان داشتیم، سه روایت در مورد بى بى شهربانو از طرف مورّخان نقل گردید که در هر سه اشاره اى اجمالى به صفات باطنى و ظاهرى آن مخدرّه داشته است، از این رو شیخ عبّاس قمّى (رحمه الله) روایت میکند که:
چون دختر یزدجرد بن شهریار، آخر پادشاهان عجم را براى عمر آوردند و داخل مدینه کردند، جمیع دختران مدینه به تماشاى جمال او بیرون آمدند و مسجد مدینه از شعاع روى او روشن شد.»([42])
شیخ ذبیح الله محلاتى هم در کتاب خود، در این خصوص مینویسد، مرحوم ثقة الاسلام کلینى (رحمه الله) در کتاب «کافى» میفرماید: «این دو دختر چون وارد مدینه شدند، دیوارهاى مدینه از جمال و ضیاء آنها روشن گردید و در پاره اى از تاریخها مینویسند که تمام زنان مدینه به تماشاى آنها آمدند، چون آنها را وارد مسجد رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نمودند، عمر خواست صورت شهربانو را بگشاید تا مشتریان تماشا بنمایند، شهربانو به زیر دست او زد و گفت: سیاه بادروى پرویز که اگر نامه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را پاره نکرده بود دختران او در چنین موقفى نمیایستاندند...»([43])
گرچه این دو خبر با مختار ما مبنى بر اسارت حضرت شهربانو در زمان خلافت امام على (علیه السلام) و ارسال آن علیا مخدّره به کوفه منافات دارد. اما از وضع ظاهرى این روایات چنین استناد میشود که اکثر مورّخان در حسن و جمال شهربانو اتّفاق نظر دارند کما این که در خبر مربوط به دوران امام على (علیه السلام) هم گذشت.
ستایش مورّخان از علیا مخدره شهربانو
مورّخان از این بانوى بزرگوار ستایش بسیار کردهاند که در ذیل، گفتار ایشان را تقدیم شما خوانندگان عزیز مینماییم:
الف ـ مبرد
مبرّد درباره این بانوى گرامى چنین میگوید: «شاه زنان (شهربانو) از بهترین زنان عالم بود...»([44]).
ب ـ ابن شدقم
ابن شدقم گوید: «شاه زنان داراى فضایل زیادى بود...»([45])
ج: گنجى
امام حافظ محمّد بن یوسف گنجى میگوید: «خداوند تبارک و تعالى ائمه مهدیین (علیهم السلام) را از نسل امام حسین (علیه السلام)، از دختر کسرى قرار داده است، نه از دیگر زنانش...»([46]).
به راستى که خداوند منّان این بانوى بزرگوار را مورد الطاف و عنایت خاص خود ساخت و این فضیلت را به او ارزانى داشت که مادر بزرگوار امام زین العابدین (علیه السلام) و جدّه طیّبه گرامى ائمه طاهرین (علیهم السلام) باشد که آنان کلمه توحید را در روى زمین برافراشتند...([47])
وفات حضرت شهربانو
سال در گذشت حضرت شهربانو
درباره وفات و در گذشت علیا مخدّره حضرت شهربانو، بسیارى از مورّخان به اشتباه افتادهاند و برخى هم به خلاف رفته، و تا آنجا که یکى از معاصران عصر وجود و حقیقت این داستان تاریخى 1300 ساله را انکار کرده است. ([48])
شیخ صدوق (رحمه الله) که از بزرگترین مفاخر ایران و تشیّع و از مولفّان معتمد، موثّق و معتبر است و آثارش ملاک اعتبار هزار ساله علماى اسلام میباشد در کتاب «عیون اخبار الرضا (علیه السلام)» که نزدیک به آن عصر است مینویسد: «شهربانو مادر امام زین العابدین (علیه السلام) در حال نفاس از دنیا رحلت کرد». ([49])
علماى شیعه این روایت را معتبر دانسته و تأیید کردهاند که پس از تولد حضرت سجّاد (علیه السلام)، در مرض نفاس شهربانو از جهان رفته است.
لذا اوّلین گرفتاریى که براى امام سجّاد (علیه السلام) پیش آمد و آن، در مرحله آغازین و کودکى آن حضرت بود، وفات مادر بزرگوارش بود که پس از ولادت امام (علیه السلام) در دوران بیمارى زایمان اتّفاق افتاد و امام (علیه السلام) از همراهى مادر محروم ماند.
هر چند در آن حالت امام حسین (علیه السلام) کوشید تا سوز و گداز و آن تب شدید همسر گرامیش، شهربانو را بر طرف سازد اما نتوانست، حال آن مخدّره وخیم شد و بیمارى خیلى زود بر او غلبه کرد و او را پژمرده ساخت و چون کالبدى بى روح در بستر افتاد، در حالى که با درد و حسرت، نگاههای محبت آمیزش را به کودک خردسالش دوخته بود; زیرا آن کودک ارجمند از چشمه زلال عواطف و مهر مادرى سیراب نشده بود.
آرى، تب شدّت یافت و درد و رنج شدید بر او چیره شد و روزى چند بار با بیماریهای سخت، دست به گریبان بود تا این که مرغ روحش همچون ارواح بلند به ملکوت اعلى و به پیشگاه خداوند یکتا پرواز کرد. و با در گذشت این بانو صفحه درخشانى از صفحات فضیلت، پاکدامنى و حیا و هر آنچه از ادب و کمال مایه افتخار یک زن است، در هم پیچیده شد و خاندان پیامبر (صلى الله علیه وآله) با وفات این بانوى بزرگوار که نمودار فضیلت بود، مصیبت زده شد. تشییع باشکوهى در حضور امام حسین (علیه السلام) و بزرگان اسلام و تودههای مسلمانان برگزار گردید و پیکر مقدسش را در کوفه به خاک سپرده و امام حسین (علیه السلام) و بزرگان اسلام و تودههای مسلمان بزرگوار گردید و پیکر مقدسش را در کوفه به خاک سپردند و امام حسین (علیه السلام) براى فقدان این بانوى بزرگوار که چند روزى بیش با او معاشرت نکرده بود سخت متأثّر گردید.
امّا مورّخان درباره زمان ولادت آن حضرت اختلاف نمودهاند که به شرح ذیل تقدیم شما خوانندگان عزیز میگردد:
الف ـ تولد امام زین العابدین (علیه السلام) در روز پنجم شعبان سال (38 هـ . ق)([50]) مصادف با روز پنجشنبه ([51]) بوده است.
ب ـ در روز جمعه، نهم شعبان سال (38 هـ . ق) به دنیا آمده است. ([52])
ج ـ روز نیمه جمادى الاولى، سال (38 هـ . ق) به دنیا آمده است. ([53])
د ـ روز جمعه، بیست و ششم جمادى الثانى سال (38 هـ . ق) به دنیا آمد. ([54])
هـ ـ در یکى از ماههای سال (33 هـ . ق) به دنیا آمده است. ([55]) که این قول نادرست و مخالف اجماع راویان و مورّخان است که همگى سال ولادت آن حضرت را سال سى و هشتم از هجرت میدانند.
قول اول در نزد علماى شیعه مشهور است، زیرا مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) این قول را پذیرفته و جشنها عمومى ما شیعیان را هم به یاد زاد روز آن حضرت در پنجم شعبان برگزار میکنند.
از این رو، با تاریخ ولادت امام زین العابدین (علیه السلام)، تاریخ وفات شهربانو هم معلوم گردیده، چه این که اکثر مورّخان وفات آن علیاء مخدره را در حال نفاس و بعد از میلاد امام زین العابدین (علیه السلام) نوشتهاند. بنابراین، وفات حضرت شهربانو، در ماه شعبان ([56]) سنه 38 هجرى اتّفاق افتاده و در کوفه به خاک سپرده شد.
حضرت شهربانو در کجا وفات یافته، و آرامگاه وى کجاست؟
مورّخان درباره مکانى که حضرت شهربانو دنیا را وداع گفته و افتخار زادگاه امام زین العابدین (علیه السلام) را پیدا کرد، اختلاف نظر دارند که در ذیل نظرات آنها را بیان میکنیم:
الف ـ امام (علیه السلام) در کوفه به دنیا آمد. و مادر وى حضرت شهربانو در همان شهر در حال نفاس وفات یافته است. ([57])
ب ـ آن حضرت در مدینه به دنیا آمد و مادر وى هم در همانجا وفات یافته است. ([58])
در این مورد، محقّق عالى مقام و استاد گرانقدر، جناب آقاى باقر شریف قرشى در کتاب خود ([59]) نظرش را چنین مینویسد: «به نظر من، ولادت آن حضرت در کوفه بوده است، به دلیل اجماع راویان و مورّخان بر این که آن بزرگوار دو سال پیش از وفات جدش امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) به دنیا آمده است. ([60]) بدیهى است که امام حسین (علیه السلام) و اعضاى خانواده آن حضرت (شهربانو همسر آن امام) با امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کوفه بودهاند، و هیچ یک از ایشان در طول خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مدینه اقامت نداشتهاند.»
نظر نگارنده این کتاب هم بر این عقیده است که حضرت علیا مخدره شهربانو در کوفه و در حال نفاس دار فانى را وداع گفتهاند، به دلیل این که مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) و اکثر مورّخان روایت کردهاند که: حضرت امیرالمؤمنین، حریث بن جابر بن حنفى را بر بعضى از قسمتهای ایران ولایت داد. وى در آن زمان بر دختران یزدگرد غلبه یافت و آنان را بر مقرّ حکومت اسلامى گسیل داشت. ([61]) در نتیجه، ثابت میشود که در آن موقع مقرّ حکومت اسلامى و پایتخت امپراطورى اسلامى در شهر کوفه بوده است، لذا حضرت شهربانو بعد از ازدواج با حضرت امام حسین (علیه السلام) در بین سالهای 36 و 37 هـ . ق و در سنه 38 هـ . ق در حالى که حامل به امام زین العابدین (علیه السلام) بود. در حال نفاس در شهر کوفه وفات یافته باشد.
مؤلّف کتاب معجم المراقد و المزارات فى العراق مینویسد:
«بقعه حضرت شهربانو به نام امّ التسعه در شهر موصل در محلّه حمام در خیابان فاروق واقع شده و کرامات زیادى به او منسوب است. علّت شهرت بقعه به امّ التسعه بدان جهت است که حضرت شهربانو مادربزرگ نُه تن از ائمه معصومین (علیهم السلام) میباشد.»([62])
اما نظر علاّمه محقّق و نویسنده توانا جناب آقاى عماد زاده بر این است که میفرماید: «تردیدى نیست که حضرت على بن الحسین (علیهم السلام) از شهربانو، ملکه ایرانى در سال 38 هجرى متولد شده، و شهربانو در همان سال در مدینه وفات کرده و مدفون شده است. نویسنده معتقد است که چون حضرت امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) از سال 36 تا 40، مرکز خلافت را از مدینه به کوفه انتقال داد و اقوام و خویشان او هم در کوفه بودند و آن روز کوفه بالغ بر چهار صد هزار ایرانى داشته، لذا شهربانو به جهت حمل در مدینه مانده، و پس از وضع حمل با کسالت ممتدى که به مرگ او منتهى شده رحلت کرده، و باید قبرش در مدینه باشد، زیرا اختلاف نداریم که تولد على بن الحسین (علیه السلام) در مدینه بوده است.»([63])
به هر حال، این عروس امیرالمؤمنین، على بن ابى طالب (علیه السلام) و زن امام حسین (علیه السلام)، مورد توجّه همه مردم و صحابى بوده و حتماً قبرش هم در مدینه یا کوفه مزار عمومى قریش بوده است و جاه و جلالى داشته. و هیچ شکى نیست که حضرت شهربانو در کربلا نبوده، و به هیچ وجه اسم و نامى و اشاره و نشان و ذکر در مجارى تاریخ کربلا ندارد. مضافاً در جریان اسارت اهل بیت (علیهم السلام) به کوفه و دمشق و مراجعت آنها به مدینه نیز، هیچ نامى از او برده نشده است.
حال سؤال مهم اینجاست که «طبق چه مدرکى حضرت شهربانو را مدفون در یک فرسخى تهران و نزدیک شهررى میدانند؟» انشاء الله در مباحث آینده پرده از این راز مهم خواهیم گشود و مدفون در بقعه مورد نظر را به همگان معرفى و مختار خود را بیان خواهیم داشت.
تعداد فرزندان بى بى شهربانو
امام حسین (علیه السلام) مظهر غیرت و همّت بود و بیشتر افکارش در اطراف وظیفه بزرگى که جدش به او محول کرده بود، دور میزد، کمتر به خود و زندگى میپرداخت. لذا کم زن گرفت و کم اولاد آورد و همه را در راه رضاى خدا فداى ابقاء ناموس الهى کرد.
از این رو، به اجماع مورّخان شهربانو یک فرزند براى امام حسین (علیه السلام) آورد و آن هم حضرت زین العابدین (علیه السلام) بوده و خود آن بانو در حال نفاس دنیا را وداع گفت. ([64])
اما مرحوم علاّمه نسّابه ابوالحسن على بن زید البیهقى، مشهور به ابن فندوق متوفّاى 565 هـ . ق در کتاب «لباب الانساب» ([65]) تعداد فرزندان شهربانو را چنین مینویسد:
1 ـ على الاصغر السجاد،
2 ـ عبدالله رضیع که در صحراى کربلا به شهادت رسید،
3 ـ زینب که در کودکى فوت نمود،
4 ـ ام کلثوم که او نیز در کودکى دار دنیا را وداع گفت.
در اینکه عبدالله را شهربانو نزاییده شکى در آن نیست زیراً قبلاً ثابت شد که شهربانو در سنه 38 هـ . ق در حال زاییدن امام سجّاد (علیه السلام) و در حال نفاس وفات کرد، لذا معقول نیست کسى که 23 سال قبل فوت کرده بچه اى شیرخوار داشته باشد، وانگهى همه مورّخان مادر عبدالله را رباب دختر امرء القیس نوشتهاند. بنابراین میتوان قبول نمود که زینب و ام کلثوم از دختران شهربانو بودند. زیرا برخى از مورّخان این دو دختر را جزء فرزندان امام حسین (علیه السلام) دانسته منتهى در مورد مادر آنان اختلاف دارند.
زیرا قبلاً اشاره کردیم که تاریخ ازدواج امام حسین (علیه السلام) با شهربانو در سال 35 هجرى قمرى در کوفه بوده است و اینکه وى در این مدت سه سال، داراى سه فرزند بوده باشد بعید نیست.
بنابراین، آنچه را که صاحب کتاب «تذکرة الخواتین» به هم بافته که حضرت شهربانو در روز عاشورا سوار ذوالجناح گردید و با دخترش زبیده خاتون به رى آمده اصلى ندارد و دوروغ محض است.
همان طورى که با مدارک عنوان گردید، امام حسین (علیه السلام) را از شهربانو تنها سه فرزند، که دو دختر آن به اسامى زینب و امّ کلثوم در همان اوایل کودکى وفات یافتند، و فقط امام سجّاد (علیه السلام) در صحرا کربلا حضور داشت، و اصلاً آن حضرت را فرزندى به نام زبیده خاتون نبوده و در مباحث آینده مفصلاً در این زمینه سخن خواهیم راند و مدفون در این دو بقعه را معرفى خواهیم نمود.
دایه امام سجّاد (علیه السلام) و احسان آن حضرت به او
مادر امام زین العابدین (علیه السلام) در همان آغاز تولد آن حضرت، بر اثر تب نفاس از دنیا رفت، اما حسین (علیه السلام) براى درمان او تلاش زیاد و رنج بسیار برد، ولى نتیجه اى نگرفت و شهربانو به دیدار فرزندش موفق نشد و چشم از جهان فرو بست.
بعد از وفات حضرت شهربانو، امام حسین (علیه السلام) به بانوى بزرگوارى از مادر فرزندانش دستور داد تا فرزندش زین العابدین (علیه السلام) را سرپرستى کند و شیر دهد و آن زن صالحه نیز تا جایى که ممکن بود توجّه لازم را داشت و همچون مادر مهربانى که جگر گوشه خود را مورد عنایت قرار میدهد، توجّه میکرد و امام (علیه السلام) را در فضاى بى خبرى از مرگ مادرش نگهداشت و کسى او را از درگذشت مادرش مطلع نساخت، مگر پس از آن که بزرگ شد، براى این که مبادا دل آن بزرگوار بسوزد و خاطرش آزرده شود. ([66])
عدّه اى از مورّخان معاصر، از جمله استاد محقّق و نویسنده گرانقدر، جناب آقاى عماد زاده در کتاب «زندگانى امام حسین (علیه السلام)»، ([67]) قائل شده است که دایه امام سجّاد (علیه السلام)، خاله او شاه زنان، خواهر شهربانو بوده است وى مینویسد:
«بنا به روایتى در اسراى فارس دو دختر از یزدگرد بودند:
1 ـ شهربانویه 2 ـ شاه زنان
حضرت امیر (علیه السلام) شهربانو را به امام حسین (علیه السلام) و شاه زنان را به امام حسن (علیه السلام) بخشید و عقد بستند. و شاه زنان پس از شهادت حضرت امام حسن مجتبى (علیه السلام) در خانه امام حسین (علیه السلام) بوده و شاید امام (علیه السلام) او را پس از شهربانو به حباله خود در آورده باشد. این زن خاله حضرت سجّاد میباشد.»
گرچه، این نوع توجیه عقلى است، اما مطابق تاریخ نمیباشد. چرا که امام رضا (علیه السلام) در حدیث مفصّلى ([68])، میفرماید که شاه زنان همسر محترمه امام حسن (علیه السلام) هم در حال نفاس وفات یافته و این قول را اکثر مورّخان قائل شدهاند. ([69]) وانگهى تولد امام سجّاد (علیه السلام) در سنه 38 هجرى اتّفاق افتاد و شهادت امام حسن (علیه السلام) در سنه 49 یا 50 هجرى ([70]) بوده است; بنابراین، معنى ندارد که زوجه محترمه امام حسن (علیه السلام)، شاه زنان در خانه امام حسین (علیه السلام) به عنوان دایه باشد، لذا قول استاد عماد زاده مردود است و در این زمینه مفصلاً در مبحث آینده سخن خواهیم گفت.
به هر حال، امام زین العابدین (علیه السلام) پس از آن که بزرگ شد و از فوت مادر ارجمندش حضرت شهربانو، آگاهى یافت و فهمید که این زن صالح (دایهاش) چقدر به او نیکى و احسان کرده در صدد برآمد که به انواع نیکیهای ممکن جبران کند و تا توانست به او احسان کرد و از هم غذا شدن با او خوددارى میکرد، بعضى ملامت کرده و مصرانه از او پرسیدند و گفتند: «تو بهترین مردم هستى و از همه کس بیشتر صله رحم میکنی، با این همه چرا با مادرت هم غذا نمیشوی؟»
امام (علیه السلام) جوابى داد به مانند کسى که دنیا نظیر ادب و کمال او را ندیده، فرمود:
«میترسم که دستم جلوتر از او به سمت چیزى برود که چشم او پیش از من متوجه آن بوده است و در نتیجه من عاق او گردم...»([71]).
در این سخن طلایى امام سجّاد (علیه السلام) نکته بسیار دقیقى براى امّت اسلامى که میخواهند از آداب و روشهای امامان خود پیروى کنند نهفته است، زیرا ادب و تربیت امام (علیه السلام) که تا این اندازه انسان را ملزم به رعایت حق مربیه میکند و مخالفت با او را «عاق» مینامد، در صورتى که قصد مخالفت با او را هم نداشته، و تنها بیم از آن داشته است که مبادا دستش بر او پیشى بگیرد. از این رو، تکلیف انسان با مادرش که سختترین مشقتهای زمان باردارى او را به دوش کشیده و پس از وضع حمل، او را بر یکى از پلکهای چشم خود خوابانده و دیگر را روپوش او قرار داده، گرسنگیها کشیده و تشنگیها را تحمل کرده ولى نگذاشته است او کمترین گرسنگى و تشنگى ببیند و آن چنان او را در برابر رویدادها و حوادث نگهدارى کرده که مبادا جریان نسیم کمترین آسیبى به او وارد آورد، چگونه خواهد بود؟! آیا هیچ فرزندى میتواند حق او را اداء کند؟ نه هرگز! به همین جهت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) همواره میفرمود:
«حق پدر بر فرزند این است که تا و قتى زنده است از او اطاعت کند. اما حق مادر بر فرزندف هیهات هیهات! اگر به اندازه ریگهای بیابان و دانههای باران در حضورش بایستد و خدمت کند، جبران یک روز از رنجهای زمان باردارى او را نخواهد کرد.»([72])
اهمیّت حقوق مادر به خاطر آن مشقتهای و رنجهایی است که او هنگام ولادت فرزند متحمل میشود به گونه اى که جانش به لب میرسد، و نیز به خاطر آن مصیبتها و زحماتى است که در سرما و گرما به جان میخرد تا او را بزرگ کند که پدر هیچ کدام از آنها را ندارد، لذا براى بیان برترى حق مادران روایت شده «الجنة تحت اقدام الامهات» ([73]) (بهشت زیر قدمهای پر محبت مادران وظیفه شناس است.) که چنین فضیلتى براى مردان وجود ندارد.
روایت ساختگى و رد آن
ابن کثیر، روایتى نقل کرده است که هیچ اساس صحیحى ندارد. وى روایت کرده که امام زین العابدین (علیه السلام)، مادر خود را به غلامش تزویج کرد و کنیزى را آزاد نمود و سپس با او ازدواج کرد، عبدالملک این خبر را شنید، نامه اى نوشت و آن حضرت را ملامت کرد، امام در پاسخ وى نوشت:
«البته شما را در پیروى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) خیر و سعادت بسیار است، براى کسى که به ثواب روز قیامت امیدوار باشد و خدا را زیاد یاد کند. ([74]) پیغمبر (صلى الله علیه وآله) صفیّه را آزاد کرد، سپس به همسرى خود در آورد و دختر عمهاش زینب بنت جحش را به همسرى غلامش زید بن حارثه در آورد.»([75])
استاد محقّق باقر شریف قرشى مینویسد:
اما اولِ این روایت با آخرش متفاوت است و آن قسمت ساختگى است و دلیل بر مجعول بودن آن، این است که:
اولاً، آن بانو، یعنى مادر امام زین العابدین (علیه السلام) حضرت شهربانو، در ایّام زایمان از دنیا رفت و این مطلب را تمام مورّخان و راویان نقل کردهاند و ما نیز در صفحات گذشته به مصادر آن در پاورقى اشاره کردیم.
ثانیاً، این مطلب را امام ابوالحسن الرضا ـ علیه آلاف التحیه و الثناء ـ در حدیث خود به سهل بن قاسم قوچانى به صراحت رد فرموده است:
اما متن روایت از قرار زیر است:
روى الشیخ الصدوق (رحمه الله) فى عیون اخبار الرضا (علیه السلام); حدّثنا ابوعلى الحسین بن احمد البیهقى، عن محمّد بن یحیى الصولى، عن عون بن محمّد عن سهل بن القاسم البوشنجانى قال: قال لى الرضا (علیه السلام) بخراسان; بیننا و بینکم نسب، قلت، و ما هو ایها الامیر؟ قال: «ان عبدالله بن عامر کریز لما فتح خراسان اصاب ابنتین لیزدجرد بن شهریار ملک الاعاجم، فبعث بها الى عثمان بن عفّان، فوهب احداهما للحسن و الاخرى للحسین (علیهم السلام)، فماتتا عندهما فى نفساوین، و کانت صاحبة الحسین نفست بعلى (علیه السلام) فکفّل علیاً بعض امهات اولاد ابیه فنشا و هو لا یعرف اما غیرها، ثم علم انّها مولاته، و کان الناس یسمونها امه، وزعمو انّه زوج امه، و معاذ الله انما الامر على ما ذکرناه»([76]).
«شیخ صدوق (رحمه الله) به سند خود از سهل بن قاسم قوچانى حدیث میکند که حضرت رضا (علیه السلام) به من فرمود، بین من و شما نسبتى میباشد، عرض کردم آن کدام است؟ فرمود: وقتى که عبدالله بن عامر بن کریز، خراسان را فتح کرد، دو دختر یزدگرد به دست او افتاد و آنها را نزد عثمان فرستاد، عثمان یکى از آنها را به امام حسن (علیه السلام) و دیگرى را به امام حسین (علیه السلام) بخشید و هر دوى آنها در حال نفاس بر سر زایمان از دنیا رحلت نمودند.
و مادر امام على بن الحسین (علیه السلام) به آن حضرت حمل بود و بعد از وفات شهربانو، على بن الحسین (علیه السلام) را یکى از کنیزان پدرش تکفل کرد که مردم او را مادر امام میخواندند، در صورتى که کنیز امام بود و آنها تصور کردند که امام (علیه السلام)، بعدها مادر خویش را به همسرى غلامش در آورد! پناه بر خدا بلکه امام (علیه السلام) این زن را کنیزى که متکفل او بود به آن غلام تزویج کرد.»
سهل میگوید: «کسى از جویندگان در خراسان نماند مگر این که این سخن امام رضا (علیه السلام) را نوشت.
پس معلوم گردید که این روایت مطلقاً اساس درستى ندارد و آزاد سازى امام (علیه السلام) یکى از کنیزانش را و ازدواج کردن با او، کارى است که با روح اسلام و راهنماییهای آن موافقت دارد و هیچ مانعى هم وجود ندارد. ([77])
در این مورد، مرحوم ثقة الاسلام، شیخ عبّاس قمّى در کتاب «منتهى الامال»([78]) مینویسد:
«حضرت شهربانو از دار دنیا رفت، پس یکى از کنیزان امام حسین (علیه السلام) او را تربیت میکرد و حضرت او را مادر میگفت و چون حضرت امام حسین (علیه السلام) شهید شد، حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) او را به یکى از شیعیان خود تزویج کرد و با این سبب شهرت کرد که حضرت امام زین العابدین (علیه السلام)، مادر خویش را به یکى از شیعیان خود تزویج نموده است.»
آیا شهربانو در واقعه کربلا حضور داشت؟
درباره شهربانو اکثر مورخّان فصولى نوشتهاند و بسیارى از آنها هم به اشتباه افتادهاند، که بعضى از آن را در این کتاب بیان داشتیم. حال سوالى که اکثر مورّخان گریبانگیر آن هستند، این است که آیا حضرت شهربانو در صحراى کربلا حضور داشته یا نه؟
در این که شهربانو پس از تولد حضرت سجّاد (علیه السلام)، در مرض نفاس از جهان رفته، شک و تردیدى در آن نیست و اکثر مورّخان بر این حقیقت اعتراف دارند.
اما چیزى که مورد اشتباه شده این است که، ابن شهر آشوب، مورخ و محدّث عالى مقام در کتاب گرانسنگ «مناقب»([79]) مینویسد:
و جاؤوا بالحرم اسارى الا شهربانویه فانها اتفلتت نفسها فى امام حسین (علیه السلام)»([80]) مینویسد:
مرحوم عمادزاده در جواب مینویسد:
«مسلّماً این شهربانو، غیر از شهربانوى مادر امام چهارم است; زیرا شهربانو در مدینه در سال 38 هجرى، على بن الحسین (علیه السلام) را بزاد، و در همان سال هم وفات کرده و در مدینه دفن شده است.
و مسلم است که شهربانویى هم در کربلا بوده و از مربیان و خدمتگزاران امام زین العابدین (علیه السلام) محسوب میشده و به نقل از «ابن خلکان» و «مشکوة الادب»، آن حضرت به شهربانو به نام مادر خطاب میکرده و او را احترام مینموده است.
استاد عمادزاده اضافه میکند که ما نباید یک منبع موثق و معتبر نزدیک به عصر امام را رها کنیم و یک خبر ششصد ساله بعد را ملاک اعتبار قرار دهیم، و آنچه که میتوان تحلیل کرد این است که شهربانو نامى از ایرانیان، براى پرستارى حضرت سجّاد (علیه السلام) گرفته است که مورد توافق خود شهربانو، دختر یزدگرد بوده و چون خانم از دنیا رفته، کنیز همان مقام علاقه را به مولود او داشته و به پاس زحمات او، امام زین العابدین (علیه السلام) او را «مادر» خطاب کرده، چنانچه درباره خود پیغمبر (صلى الله علیه وآله) و مربیان او و سایر امامان (علیهم السلام) و همچنین در عصر ما بسیار دیده شده که خانم و کلفت یک نام دارند، و فرزندها و کلفتها و مرضعه ها و لله ها به نام مادر خوانده میشوند.
از آنجایى که زوجه امام حسن (علیه السلام)، شاه زنان پس از شهادت حضرت امام حسن مجتبى (علیه السلام) در خانه امام حسین (علیه السلام) بود، شاید امام (علیه السلام) او را پس از شهربانو به حباله خود در آورده باشد. این زن خاله حضرت سجّاد میباشد، و چون خواهرش وفات نمود، در عاشورا که جنگ و اسارت پیش آمد، بسیار مضطرب و نگران بود و در وداع آخر به خدمت سیّد الشهداء (علیه السلام) رفته عرض کرد: چون من یک مرتبه اسیر شدهام، دیگر طاقت اسارت را ندارم. اینک هر چه فرمایى آن کنم. امام (علیه السلام) فرمودند: پس از شهادت من ذوالجناح را سوار شده و هر کجا که رفت برو، بعد از ظهر عاشورا شاه زنان سوار ذوالجناح یا اسب دیگرى شده و در شریعه رفت و ناپدید گردید و همین باعث اشتباه مورخان شد که خاله را با مادر که شریک و شبیه الام بوده است اشتباه کردهاند.»
این بود استدلال استاد محقّق جناب آقاى عمادزاده، اما همانطورى که مکرراً بیان کردیم، حضرت شهربانو، در صحراى کربلا، حضور نداشته، و مرحوم علاّمه محقّق، استاد شهید مرتضى مطهّرى (رحمه الله) هم در کتاب «حماسه حسینى» ([81]) با این قول شدیداً مقابله کرده و این داستان را مجعول و در قسمت تحریفات بر قضیّه واقعه طف بر شمرده است.
از طرفى توجیه جناب عماد زاده عقلى است، اما مطابق تاریخ نمیباشد، چه که امام رضا (علیه السلام) در حدیث مفصّلى ([82]) میفرماید: که شاه زنان، همسر محترمه امام حسن (علیه السلام) هم در حال نفاس وفات یافته و این قول را اکثر مورّخان قائل شدهاند. ([83])
مضافاً، معقول نیست که همسر امام حسن (علیه السلام) به جهت اسارت یا هر چیز دیگر، خود را به کشتن دهد. اصلاً در کجاى تاریخ ابن خبر وارد شده که شاه زنان به عقد امام حسین (علیه السلام) در آمده؟ وانگهى به کدام مدرک حضور شاه زنان را میتوان در صحراى کربلا ثابت نمود؟
لذا قول استاد عماد زاده ضعیف بوده و روایت امام رضا (علیه السلام) به بوشنجانى مورد تأیید مورّخان است. حضرت به سهل بن قاسم بن بوشنجانى میفرماید: «بعد از وفات شهربانو، على بن الحسین (علیه السلام) را یکى از کنیزان پدرش تکفل کرد که مردم او را مادر امام (علیه السلام) میخواندند، در صورت که وى کنیز امام بود و آنها تصور کردند که امام (علیه السلام)، بعدها مادر خویش را به همسرى غلامش در آورد! پناه به خدا بلکه امام (علیه السلام) این زن را ـ کنیزى که متکفل او بود ـ به آن غلام تزویج کرد.»
از فرمایشات امام رضا (علیه السلام) معلوم گردید که تکفل امام على بن الحسین (علیه السلام) توسّط یکى از کنیزان امام حسین (علیه السلام) بوده و آن بانوى صالحه هم در صحراى کربلا حضور داشته و بنا به قول استاد شریف قرشى «امام حسین (علیه السلام) به بانوى بزرگوارى از مادر فرزندانش دستور داد تا فرزندش زین العابدین (علیه السلام) را سرپرستى کند و شیر دهد و آن زن صالحه نیز تا جایى که ممکن بود توجّه لازم را داشت... امام (علیه السلام) را در فضاى بى خبرى از مرگ مادرش نگهداشتاند و کسى او را از در گذشت مادرش مطلع نساخت ـ مگر پس از آن که بزرگ شد ـ براى این که مبادا دل آن بزرگوار بسوزد و خاطرش آزرده شود... امام زین العابدین (علیه السلام) پس از آن که بزرگ شد فهمید که این زن صالحه مادرش نبوده، لذا در صدد بر آمد که به انواع نیکیهای ممکن جبران کند و...».
لذا میتوان چنین توجیه کرد که حضرت زین العابدین (علیه السلام) این زن ـ دایهاش ـ را به عنوان مادر خطاب مینموده و مورّخان خیال کردهاند که حضرت شهربانو در صحراى کربلا حضور داشته است و بعد از آن که این امر را با واقع تطبیق دادند، جناب آقاى عماد زاده چنین استدلال نموده که این زن ـ دایه امام زین العابدین (علیه السلام) ـ شاه زنان، خواهر شربانو بوده، که حضرت آن را به نام مادر خود میخوانده است، و حال آن که این مطلب اصلى ندارد و فقط میتوان چنین اظهار نمود که، مربى و دایه امام على بن الحسین (علیه السلام)، در صحراى کربلا حضور داشته و حضرت از همان اوان کودکى هم او را مادر خطاب مینموده است. لذا بعد از واقعه طف هم احترامات زیادى براى این بانو قائل میشده است. لذا ابن خلدن مینویسد:
«و کان زین العابدین کثیر البرّ بامه»([84]).
امام زین العابدین (علیه السلام) نسبت به مادرش بسیار برّ و نیکویى میکرد.
این که مادر آن حضرت در حال نفاس فوت شده، خلافى نیست و منظور ابن خلکان هم، برّ و نیکویى به مربى آن حضرت بوده که وى علاقه خاصى به او داشته و وى را مادر خطاب میکرده است.
بنابراین میتوان چنین احتمال داد که یکى از کنیزگان امام حسین (علیه السلام) خود را در صحراى کربلا و در شط فرات غرق کرده باشد.
داستان هجرت بى بى شهربانو و زبیده خاتون به رى
بعد از بررسى زندگانى حضرت شهربانو، مادر امام زین العابدین (علیه السلام)، دانستن این نکته ضرورى است که در چهار کیلومترى شهررى، در شمال قریه امین آباد به فاصله 5/1 کیلومترى از دامنه کوه، بنایى با گنبدى مینایى واقع است، که نظر هر بیننده را به سوى خود جلب میکند. این بنا را مردم محل آرامگاه بى بى شهربانو، دختر یزدگرد سوم و زوجه حضرت امام حسین (علیه السلام)، و مادر امام چهارم حضرت سیّد الساجدین على بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) میدانند. در این مورد، بقعه دیگرى در داخل شهررى ـ در سه راه وامین ـ واقع شده که آن را متعلّق به دختر شهربانو، بنام زبیده خاتون یا فاطمه بنت الحسین (علیه السلام) شهرت دادهاند که اصل داستان هجرت بى بى شهربانو و دخترش را در این صفحات ثبت نموده و آنگاه مجعول و مستند نبودن این قصّه را بررسى خواهیم نمود.
بر دیوار رواق بقعه زبیده خاتون، به نقل از «تذکره الخواتین» ([85]) و «بحرالانساب» ([86]) لوحه مفصّلى به خط نستعلیق خوش، توسّط عبدالحسین زرین قلم به تاریخ ربیع الاول 1286 هـ . ق به دستور میرزا نصر الله سر رشته دار مستوفى الممالک نوشته و نصب گردیده است، که شرح مسافرت بى بى شهربانو و دخترش زبیده خاتون را از کربلا و آنچه بر سر این مادر و دختر آمده است، تا آنجا که قاسم ثانى فرزند حضرت قاسم بن حسن (علیه السلام) از زبیده خاتون به دنیا میآید و پس از چند سال بدست کسان حجاج بن یوسف در قلعه شمیران مقتول گشته جسدش را در منطقه درج علیاء، پهلوى سر مبارک پدرش دفن نمودند را به رشته تحریر در آوردهاند.
لوحه مزبور بسیار مفصل بوده که در ذیل به آن اشاره کرده و بعداً به طور مفصل با دلایلى آن را رد خواهیم نمود. اما باید اضافه کرد که این لوحه و مکتوبات آن، نتیجه تحقیقات مرحوم ملأ آقا فاضل دربندى میباشد که در جانب راست ضریح بى بى زبیده و بر دیوار نصب شده است.
اما متن داستان بى بى شهربانو و دخترش زبیده خاتون به شرح ذیل میباشد:
«در بیان کیفیّت قاسم ثانى که پسر قاسم بن الحسن (علیه السلام) است. اما در اخبار چنین روایت کردهاند، شهربانو و زبیده خاتون دختر امام حسین (علیه السلام)، و قاسم ثانى که در آن زمان همراه سیّد الشهداء (علیه السلام)، وارد زمین کربلا شدند.
بنا به وصیّت حضرت امام حسین (علیه السلام) دختر خود را به عقد قاسم در آورد و این عقد روز قبل از عاشورا اتّفاق افتاد. و به قدرت خداى عزوجل، نطفه قاسم ثانى در رحم مبارک قرار گرفت، تا آن که در روز عاشورا جمیع شهداء به فیض شهادت فایض شدند. به حکم ابن سعد ملعون و لشکر کوفى و شام به جهت غارت و اسیرى اهل بیت (علیهم السلام) به خیمه گاه ریختند، در آن ساعت شهربانو با دختر خود زبیده خاتون هر دو بر اسبِ سوارىِ جناب سیّد الشهداء (علیه السلام) سوار شده، رو به فرار سمت شهر «رى» روانه شدند.
لشکر ابن سعد ملعون آنها را تعقیب نمودند، اسب به قدرت خداى تعالى در هوا پرواز کرد، چون مخالفان عقب میماندند، اسب به روى زمین راه میرفت، چون نزدیک میشدند، در هوا راه میرفت، تا به شهررى رسیدند و از آنجا به سمت غارى فرود آمدند.
شهربانو بنالید که پروردگارا، کریما، رحیما تو حال مرا مى دانى، بعد از شهادت جناب سیّد الشهداء (علیه السلام) زندگى نمیخواهم، مرگ مرا برسان و در این غار مرا ناپدید و مخفى نما تا چشم مخالفان بر من نیفتد. درِ غار فوراً شکافته شد و شهربانو خواست در غار رود که زبیده خاتون دامان وى را گرفت و گفت: اى مادر! میروی و مرا به که میسپاری؟ شهربانو گفت: اى جان مادر. تو امانت دارى از قاسم و رخصت نیست که تو به این غار درآیى. آنگاه شهربانو دختر خود را کنار گرفت و زار زار بگریست، پس مادر و دختر هر دو، یکدیگر را وداع نموده و شهربانو در غار غایب شد و زبیده خاتون تنها و بى مونس و بى کس بماند.
اما روایت رسیده، در آن زمان در رودبار زنى بود از نسل عماریاسر و «رابعه» نام داشت. چون بشنید زبیده خاتون دختر جناب سیّد الشهداء (علیه السلام) با مادرش شهربانو بعد از شهادت جناب ابى عبدالله الحسین (علیه السلام) به سمت رى آمده و شهربانو در رى وفات یافته و زبیده خاتون تنهاست. به محض شنیدن با تعجیل تمام خود را نزد زبیده خاتون رسانید، شب و روز مراقب احوال او بود تا وضع حمل نمود و آن طفل متولد شد و بعد اسم او را قاسم ثانى نهادند.
ملک شاه قاضى، پسر یزدجرد شهریار که برادر شهربانو بود در آن زمان پادشاه عجم بود، فصل تموز در ییلاقات شمیران بسر میبرد.
شنید که از زبیده خاتون طفلى بوجود آمده و اسم او را قاسم ثانى نهادهاند. چند نفر را فرستاد تا آن طفل را آوردند و من جمیع الجهات مراقب احوال او بود و بسیار معزّز و گرامیش میداشت تا آن که حجّاج بن یوسف ـ علیه اللعنة و العذاب ـ خروج کرده، قطع نسل اولاد فاطمه ـ علیها افضل الصلوات ـ میکرد و آن ملعون شقى حرام زاده، زیاد به این جهت ساعى بود و شب و روز در تعقیب و تفحص اولاد ائمه (علیهم السلام) میگذراند و از هر ولایتى که حکام و عمال او (شخصى از سادات را) گرفته، نزد آن حرام زاده میفرستادند، فوراً حکم به قتل او میکرد و خود در ولایتها گردش مینمود و وقتى که به شهررى رسید تفحص از اولاد فاطمه (علیهم السلام) کرد، آنگاه سعد بن حریره ملعون روى به حجّاج کرد و گفت: در قلعه شمیران جماعتى از ملک زادگان که پسر قاسم بن حسن (علیه السلام) که قاسم ثانى نام دارد نزد ایشان است. کیفیت آنان را من اوّله و آخره بیان کردم که در همان ساعت با لشکر انبوهى رو به شمیران نهاد، چون به قلعه نزدیک شدند، ملک زادگان از آمدن حجّاج خبر دار شده بیرون آمدند و مجادله بسیار کردند و از طرفین مردان زیاد به قتل رسیدند و چند تن از ملک زادگان کشته شدند.
حجّاج ولد الزّنا از کثرت لشکر غلبه کرد و قاسم ثانى را گرفته، نزد آن ملعون برده، شهید کردند. چون حجّاج مراجعت کرد باقى ملک زادگان، نعش قاسم ثانى را به موضع «درج علیاء» آوردند که دفن نمایند، محلى که سر قاسم بن الحسن (علیه السلام) دفن بود، دفن نمودند تا بر علماى عظام و فضلاى کرام معلوم شودکه اولاد قاسم بن الحسن (علیه السلام) است».
این بود داستان هجرت بى بى شهربانو همراه دختر خود بى بى زبیده که على التحقیق فاقد هر گونه سند تاریخى بلکه مخالف با اسناد موجود میباشد، به هر حال در بحث بعدى نظر علمارا در خصوص این بقعه، تقدیم شما خوانندگان عزیز خواهیم کرد.
نظر علما، محققان و نویسندگان درباره بقعه بى بى شهربانوى رى
انتساب این مکان به بى بى شهربانو در هیچ یک از کتب تاریخ و رجال قدیمى مذکور نیست و در هیچ یک از منابع معتمد از صدر اسلام تا قرون اخیر که نگارنده را بدانها دسترس بود، کوچکترین ذکر نیامده، که بى بى شهربانو در «رى» در گذشته، و در آنجا مدفون گردیده باشد بلکه قراین خلاف آن را میرساند:
1 ـ چنان که شیخ صدوق (رحمه الله)، که خود در شهررى میزیسته، و «عیون اخبار الرضا (علیه السلام)» را براى صاحب بن عباد که وى نیز در این شهر مقیم بوده فراهم آورده است. در این کتاب تصریح کرده که شهربانو در هنگام زاییدن امام زین العابدین (علیه السلام) در گذشته است.
بى گمان هر گاه بقعه بى بى شهربانو به عهد وى در «رى» موجود و مزار میبود، در این کتاب اشاراتى به آن میرفت. کما اینکه درباره حضرت عبدالعظیم حسنى (علیه السلام) اشاراتى نموده است.
2 ـ چنانچه اشاره شد، آرامگاه حضرت شهربانو، بنام اُمّ التسعه در شهر موصل عراق که از توابع کوفه بود قرار دارد و از دیرباز مورد احترام اهالى آنجا است. مشهور چنین است که پس از وفات شهربانو خواستند جسد او را به مدینه منتقل کنند که به جهت دلایلى در موصل دفن کردند.
3 ـ در کتاب نفیس «النقض» که ذکر اماکن مقدّس شهررى، به تفصیل در آن ذکر شده، هیچ اشاره اى به بقعه بى بى شهربانو ننموده که این عدم ذکر از دو حال خارج نبوده است.
اولاً: یا چنین بقعه در عصر مؤلف کتاب النقض نبوده.
ثانیاً: چون بقعه مزبور جنبه اى خرافى و به دور از حقیقت داشته ذکرى از آن به میان نیاورده است.
4 ـ حاج ملأ محمّد باقر کچورى مازندرانى در «جنة النعیم» که کتاب بزرگ خود را به تحقیق در احوال حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) اختصاص داده، و به مناسبت از شخصیّت هاى مذهبى مدفون در «رى» نیز ذکرى به میان آورده، از مدفن بى بى شهربانو در این شهر یادى نکرده است.
5 ـ مرحوم علاّمه قزوینى در «یادداشتها» ى ([87]) خود تحت عنوان «افسانههای تارخى ولى به کلّى بى اصل» گفته که:
«مزار شهربانو در حوالى طهران، و حال آن که وى طبق کتب اخبار و تواریخ خود را بعد از قتل حسین (علیه السلام) در آب غرق نمود.»
گرچه وى بى بى شهربانو را غرق شده در فرات میداند و ما مفصلاً با این قضیه مقابله کردیم، اما منکر قبر کنونى در «رى» شده است.
6 ـ شیخ ذبیح الله محلاتى در کتاب نفیس و گرانسنگ «ریاحین الشریعه»([88]) درباره بقعه بى بى شهربانو شهررى مینویسد:
«پس آنچه را که صاحب «تذکرة الخواتین» به هم بافته، به نحو این که شهربانو در روز عاشورا سوار ذوالجناح گردید و با دخترش به شهررى آمد و دختر را رها کرده، ابداً اصلى ندارد و اعجب از این که تاکنون آن کوه زیارتگاه جهّال گردیده است و مردم جاهل دسته دسته ماشین گرفته و به زیارت یک امر موهومى میروند، واجب است برطرفداران دین که این خرافات را از کلّه هاى مردم بیرون بنمایند.»
7 ـ در این مورد، محقّق ارجمند و نویسنده توانا استاد عمادزاده در کتاب خود به نام «زندگانى امام حسین (علیه السلام)»([89]) درباره بقعه بى بى شهربانو شهررى مینویسد:
«یا للعجب از بافتههای بى اصل برخى که او را فرارى به ایران دانسته و در یک فرسخى تهران کوهى را که در آن مقبره و مزارى است نسبت به این مخدره میدهند.
آنچه مسلم است از خاندان سلطنتى ایران، زنى به این نام ملقّب بوده و به عللى که بر ما مخفى است متوارى شده یا پناه به کوه برده و در آنجا به خاک سپرده شده است.»
8 ـ علاّمه فقید استاد شهید مرتضى مطهّرى هم در کتاب «حماسه حسینى»([90]) عقیده خود را راجع به بقعه بى بى شهربانو شهررى مینویسد:
«اما قصّه زبیده خاتون و شهربانو و قاسم ثانى در خاک رى و اطراف آن که در السنه عوام دایر شده، پس آن از خیالات واهیه است... تمام علماى انساب متفقاند که قاسم بن الحسن (علیه السلام) عقب ندارد بلکه صغیر بوده است.»
9 ـ دانشمند فرزانه جناب حجت الاسلام و المسلمین، شیخ محمّد شریف رازى در کتاب «اختران فروزان رى و طهران»([91]) در این مورد مینویسد:
«در شمال شرقى زاویه مقدسه شهررى، کوهى بزرگ و با صولت است که ضلع شرقى آن جادّه مشهد مقدّس و خراسان است.
در کمر این کوه که مشرف بر روستاى امین آباد و آسایشگاه بیماران روانى است، بقعه اى است که مورد توجّه عوام کالانعام و خصوص سلسله نسوان و مردم دهات آن سامان است.
این مزار براى مردم عوام که به عقاید فاسد و خرافاتى معتقدند و مى گویند مرد عامى یعنى غیر سیّد نمیتواند داخل آن شود و اگر برود مسخ میگردد و به صورت سنگ میشود و نیز زن حامل آبستن را هم از ورود به آن منع میکنند و مى گویند ممکن است حملش پسر باشد و غیر سیّد باشد ناقص الخلقه متولد گردد و یا شش انگشتى و یا چهار انگشتى به دنیا آید و خرافات دیگرى که موجب ملال و نارحتى میشود.
مى گویند که منسوب به بى بى شهربانو، ملکه ایرانى، دختر یزدگرد سوم ابن شهریار ابن شیرویه فرزند خسرو پرویز است که همسر والا عصمت حضرت سیّد الشهداء (علیه السلام) و مادر حضرت زین العابدین امام چهارم بوده است.
نگارنده میگوید این مطلب از چند جهت باطل است.
الف ـ این حکایت در هیچ تاریخى و مقتلى از عامه و خاصه مسطور نیست و هیچ یک از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) اشاره به این موضوع نفرمودند، حتى حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) که قبر امامزاده حمزه (علیه السلام) ([92]) را کشف و خبر داد، این موضوع را نفرمودند، یا این که مسلماً اگر جناب شهربانو والده ماجده حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) و جدّه و مادر نه نفر از امامان معصوم (علیه السلام) است با آن جلالت مخصوص به خود در رى بودند، همه ائمه (علیهم السلام) فرموده و مردم را تشویق به زیارت قبر این بى بى مجلّله میفرمودند.
ب ـ این قضیه که در کتاب «دربندى» و یا «مرتدى» و یا «بحرالانساب» آمده، موهوم و به افسانه شبیه تر است تا به قضیه واقعیّه!
ج ـ این عقاید خرافى و اعتقاد موهوم مردم عوام و تلقیات خدمه و متصدیان آن، خود کاشف از بى اصلى آن بقعه است که مزار و مدفن ملکه عجم و عرب بوده باشد و بر فرض که اینجا مدفن آن مخدره باشد نرفتن مردان غیر سیّد و یا زن حامل در حرم و نزدیک قبر براى چیست؟»
10 ـ دکتر حسین کریمان در کتاب رى باستان معتقد است که این مکان و اطراف آن، یکى از مکانهای دفن اموات زرتشتیان و آتشکده آنان است که در بدو ورود اسلام به این سرزمین، جنبه تقدس اسلامى به خود گرفته است.
ممکن است باز هم براى عدّه اى از خوانندگان این مطلب از لحاظ تاریخى حل نشده باشد و یا براى توجیه افراد عوام دچار مشکل شوند، لذا داستان مجعول بودن هجرت بى بى شهربانو را به «رى» از لحاظ تاریخى در بحث بعدى بررسى نموده و آن را با مدارک موجود رد مینماییم.
ردّ داستان هجرت بى بى شهربانو به «رى» از لحاظ تاریخى
همانطورى که در مباحث قبل مفصلاً بیان گردید، اصل داستان ورود بى بى شهربانو، مادر امام زین العابدین (علیه السلام) به شهررى جعلى و دروغ بوده، بلکه با مصادر تاریخى منافات دارد. لذا براى این ادّعا به دلایل زیر توجّه فرمایید:
1 ـ تمام مورّخان و علماى سیره و مقاتل نقل نموده که حضرت شهربانو در کربلا حضور نداشته، بلکه 23 سال قبل از حادثه خونین کربلا در مدینه طیّبه یا در کوفه و در حال نفاس یعنى بعد از ولادت امام چهارم زین العابدین (علیه السلام) از دنیا رفته است. ([93])
2 ـ به اتّفاق جمیع مورّخان، علما رجال و صاحبان مقاتل، حضرت شهربانو را دخترى به نام زبیده نبوده، بلکه تنها چهار دختر به اسامى زینب، ام کلثوم، سکینه و فاطمه براى اباعبدالله الحسین (علیه السلام) به ثبت رسیده است. ([94])
3 ـ داستان ازدواج قاسم بن حسن (علیه السلام)، که به وصیّت پدر در داستان مزبور ذکر شده، اصلى ندارد، چرا که اولاً، در وصیّت نامه امام حسن (علیه السلام) به برادر خود امام حسین (علیه السلام) که الان موجود است به این موضوع اشاره اى نشده، ثانیاً، بر فرض صحت مساله، آن حضرت فرزندى به نام زبیده نداشته تا به عقد برادر زاده خود مبادرت نماید.
و مضافاً این که مرحوم علاّمه شهید، مرتضى مطهرى مینویسد: داستان ازدواج قاسم بن حسن (علیه السلام) در صحراى کربلا از مجعولات و از تحریفات واقعه کربلا است و اکثر علماى انساب، قاسم را بلاعقب و صغیر ضبط نمودهاند. ([95])
4 ـ اگر بپذیریم که شهربانو در صحراى کربلا حضور داشته و سوار بر ذوالجناح شده و فرار نموده، باز هم دچار اشتباه میشویم، زیرا در مورد ذوالجناح مورّخان نوشتهاند که:
الف ـ آن اسب در شریعه فرات خود را غرق کرد.
ب ـ خود را بر پشت خیام رساند و سرش را آن قدر به زمین کوبید که عاقبت تلف شد و جسدش را همانجا به خاک سپردند.
ج ـ سر به بیابان نهاد و ناپدید گشت و دیگر کسى آن حیوان را ندید. ([96])
پس هیچ اشاره اى به سوار شدن حضرت شهربانو در این سه قول نیامده است و حتى الان مورّخان این مساله را ذکر ننمودهاند، لذا میتوان به مجعول بودن این داستان به صراحت اذعان کرد.
5 ـ اگر لشکر ابن سعد در تعقیب شهربانو و دخترش بودند، چرا هنگامى که شهربانو نزدیک کوه شد، دخترش را رها کرد و هر دو با هم در کوه مخفى نشدند؟ و اگر آ ین داستان درست باشد چگونه زنى از رودبار به کمک زبیده خاتون به رى آمده و او را شناخت، اما لشکر ابن سعد نتوانستند زبیده خاتون، قهرمان این داستان را شناسایى کنند؟ وانگهى بعد از تولد قاسم ثانى، عاقبت زبیده خاتون چه شد؟ و... همه این موارد دلالت بر بى اساس بودن این داستان دارد.
6 ـ حتى الان هیچ یک از مورّخان ورود سرهاى شهداى کربلا و سر قاسم بن حسن (علیه السلام) را به رى ثبت ننمودهاند، تا قاسم ثانى را، کنار سر پدر دفن نمایند. وانگهى ازدواج قاسم ثانى، فرع بر دفن پدر در شهررى و شمیرانات دارد.
7 ـ ملکشاه قاضى، یکى از فرماندهان و شاهان زمان سلجوقى بوده که در رى حکومت مینموده، با این وضع معلوم میگردد که جناب زبیده خاتون قهرمان این داستان، بعد از واقعه کربلا حدود 600 سال زنده مانده است.
گرچه میتوان نقدهاى دیگرى بر این داستان زد، اما همین قدر کفایت میکند که بى اساس بودن این داستان نزد اهل تحقیق ثابت گردد. خصوصاً در بحث آینده ثابت خواهیم کرد که مدفون در این دو بقعه چه شخصیتى میباشد. لذا توصیه میشود به مبحث بعدى این کتاب دقت زیادترى مبذول فرمایید.
آیا فاطمه بنت الحسین (علیهما السلام) ملقّب به زبیده خاتون است؟
همان طور که در مباحث قبلى اشاره نمودهایم، اکثر مورّخان براى ابا عبدالله حسین (علیه السلام) چهار دختر به اسامى زینب، ام کلثوم، سکینه و فاطمه ذکر کردهاند.
اما سوالى که مطرح میشود این است که، آیا فاطمه بنت الحسین (علیها السلام) ملقّب به زبیده خاتون بوده یا نه؟ این مطلب در زیارت نامه زبیده خاتون چنین آمده:
«السلام علیک یا زوجة قاسم بن الحسن فاطمة الملقبة بزبیده خاتون...»
این مساله هم مثل داستان مزبور دروغ و جعلى و مخالف تاریخ میباشد، اما چاره اى نمیبینیم مگر آن که این توهم و تحریفات را مثل سایر توهمات و جعلیات، بطور مستند و از لحاظ تاریخى بررسى نماییم، لذا مى گوییم:
به اجماع جمیع مورّخان، فاطمه مادرش، ام اسحاق بنت طلحة بن عبیدالله التیمى بوده و این مخدره به عقد حسن مثنى فرزند امام حسن مجتبى (علیه السلام) در آمد، به این صورت که چون حسن بن امام حسن (علیه السلام) خواست ازدواج نماید دختر امام حسین (علیه السلام) در نظرش آمد، چون این خبر را به حضرت رسانیدند، او را حاضر ساخت و به او فرمود: اینک فاطمه و سکینه دختران مناند، هر یک را خواسته باشى به تو کابین میبندم. حسن شرمسار شد. سر به زیر انداخت و سخن نگفت.
حسین (علیه السلام) فرمود: من دختر خود فاطمه را که به مادرم شبیه تر هست به تو عقد میبندم، لذا این ازدواج به این صورت تحقق پیوست.
و فاطمه در قید حیات بود تا اینکه در سن 70 سالگى و در سنه 110 هجرى دار دنیا را وداع گفت و در مدینه، در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. ([97])
پس معلوم گردید که فاطمه بنت الحسین (علیه السلام):
الف ـ دختر ام اسحاق بوده نه شهربانو.
ب ـ ملقّب به زبیده خاتون نیست.
ج ـ در مدینه، در 110 هجرى به اجماع مورّخان وفات یافته است.
د ـ همسر وى حسن بن حسن (علیه السلام) است نه قاسم بن حسن (علیه السلام).
هـ ـ وى در مدینه به خاک سپرده شده نه در رى.
امّا در مورد قاسم بن حسن (علیه السلام) هم باید گفت که آن چه از تاریخ و روایات بدست میآید و مشهور هم هست، آن است که: سه فرزند از اولاد امام حسن (علیه السلام) به نامهای قاسم، عبدالله و ابابکر در کربلا حضور داشته و همه آنها هم شربت شهادت را نوشیدند. اما یکى دیگر از فرزندان آن حضرت هم به نام حسن بن حسن (علیه السلام) معروف به حسن مثنى در صحراى کربلا حضور داشت و زخمى و مجروح گردید که بعدها مورد معالجه قرار گرفت و شفا یافت و زنده ماند.
عروسى و دامادى قاسم بن حسن (علیه السلام) مشخص و معلوم نیست و لااقل مورد تردید و اختلاف و یا انکار و به قول استاد شهید، مرتضى مطهرى (رحمه الله) از جعلیات و تحریفات واقعه کربلا میباشد و در مورد قاسم، تاریخ نویسان مى گویند: قاسم بن حسن (علیه السلام) در کربلا هنوز به سن بلوغ نرسیده بود و آنچه در روایات در معرفى قاسم بن حسن (علیه السلام) آمده است «غلام صغیر» است که به بچه نابالغ اطلاق میگردد.
در مقتل ابى مخنف آمده است که «قاسم بن حسن (علیه السلام) در کربلا، چهارده سال داشته است.»([98])
محدّث قمى (رحمه الله) در کتاب «نفس المهموم»([99]) در ادامه شرح زندگانى قاسم بن حسن (علیه السلام) میگوید:
«قضیّه خواستگارى که در تاریخ عاشورا مطرح است مربوط به حسن بن حسن (علیه السلام) است که در همان هنگام خروج از مدینه یا در راه مدینه ـ کربلا، یکى از دو دختر امام حسین (علیه السلام) را خواستگارى کرد و این جریان براى برخى به اشتباه قاسم مطرح شده، و عروسى قاسم را مطرح کردهاند.»
محدث قمى (رحمه الله) در «منتهى الامال» ([100]) میفرماید:
«قصّه دامادى قاسم بن حسن (علیه السلام) در کربلا صحّت ندارد و کتب معتبره هم آن را تأیید نمیکنند. به علاوه، حضرت امام حسین (علیه السلام) داراى دو دختر بود; یکى سکینه که شیخ طوسى (رحمه الله) میفرماید: سیّد الشهداء او را به عقد عبدالله بن حسن (علیه السلام) در آورد و پیش از آن که زفاف حاصل شود عبدالله شهید شد و دیگرى فاطمه که زوجه حسن مثنى بوده و در کربلا حاضر بود.»
بنابراین، با تزویج حسن مثنى با یکى از دو دختر امام حسین (علیه السلام) (فاطمه) در همان ایّام خروج امام (علیه السلام) از مدینه یا در راه میان مدینه و کربلا بوده است و بیشتر نویسندگان و تحلیل گران و قایع عاشورا عروسى قاسم را مجعول دانسته و آن را انکار کردهاند.
علاّمه شهید، مرتضى مطهرى (رحمه الله) میفرماید:
«میگوید امام حسین (علیه السلام) فرمود: من در همین جا میخواهم دخترم را براى پسر برادرم عقد کنم و یک شکل از عروسى هم که شده است در این جا راه بیاندازم. یکى از چیزهایى که از تعزیه خوانیهای قدیم ما هرگز جدا نمیشد عروسى قاسم نوکدخدا (نوداماد) بود، در صورتى که این در هیچ کتابى از کتابهای تاریخ معتبر وجود ندارد. و حاجى نورى میگوید ملأ حسین کاشفى اوّلین کسى است که این مطلب را در کتابى به نام «روضة الشهداء» نوشته است و اصل قضیه صد در صد دروغ محض است و به قول شاعر که میگوید:
بس که ببستند بر او برگ و ساز *** گر تو ببینى نشناسیش باز ([101])
پس معلوم گردید که قاسم بن حسن (علیه السلام) اصلاً بالغ نبوده تا در صحراى کربلا ازدواج نماید. لذا قول صاحب «تذکرة الخوایتن» یا «بحرالانساب» که مى گویند، قاسم به عقد فاطمه بنت الحسین (علیه السلام) در آمده به کلّى بى اصل و از جعلیّات مسلم در نزد علما، مورّخان و محققان میباشد.
ردّ گفتار دکتر جعفر شهیدى
پاره اى از مورّخان معاصر داستان شهربانو، زوجه محترمه امام حسین (علیه السلام) و مادر امام زین العابدین (علیه السلام) را انکار نموده و نقدهایى را در کتابهایشان مطرح نمودهاند که در این کتاب به همه آنها بطور استدلالى جواب خواهیم گفت.
یکى از نویسندگان مغرض و بدور از معرفت به خاندان اهل بیت (علیهم السلام) در کتاب خود به نام «جولة فى ربوع الشرق الادنى» ([102]) یعنى گردش در سرزمینهای خاور نزدیک مینویسد:
«انّ الحسین تزوج (شهربانو) بنت آخر الملوک الساسانیین، و بذلک ورث الحسین العظمة الالهیة آلتی ورثها من قبل الساسانییّن»; یعنى حسین با شهربانو، دختر آخرین پادشاه ساسانیان ازدواج کرد، و بدین ترتیب، حسین، عظمت الهیى را که ساسانیان وارث آن بودند به ارث برد.
علاّمه امینى در کتاب گرانسنگ خود به نام «الغدیر» ([103]) بعد از بیان این مطلب، به نویسنده مذکور چنین جواب میدهد:
حسین بزرگوار (علیه السلام)، ارثِ عظمت خود را از جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) گرفت، هر چند کشور ایران در میان ملتهای غرب، بهترین مردماند، و خاندان سلطنتى آن، شریفترین خاندانها ست.
و ایران، شرافت و منزلت بیشترى را با این پیوند که از خاندان رسالت، دامادى گرفته، به دست آورد; زیرا شرافت نبوت به اندازه اى بلند پایه است که هر فضیلتى در برابر آن محو و نابود میگردد.
کاش میدانستم چه نوع رابطه و پیوندى بین ازدواج با ایرانیان، و عظمت الهى وجود دارد، با این که مؤسّس عظمت الهى، پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) است، و خاندان بزرگوارش بزرگى را از او به ارث بردهاند و پادشاهان ایران پایگاه و منزلت بزرگى خود را، از روى قهر و غلبه به دست آوردهاند، نه از روى کمالات نفسانى، یا مقام قدس الهى و عظمت روحانى.
بلى، این است طرز بینش هر نادانى که قدر خود را نشناخته، از حدّ خود تجاوز میکند و بدین وسیله خود را به اشتباه و رنج فراوان انداخته، زبانش دراز میگردد، سخنان بیهود میپردازد، و بدون بصیرت در هر کارى وارد میشود. ([104])
گرچه میتوان جواب این نویسنده غرب گرا را به طرز دیگرى داد، اما از آن مهم تر، انکار ازدواج شهر بانو با امام حسین (علیه السلام) از سوى جناب دکتر جعفر شهیدى است که مد نظر این بخش از کتاب است.
استاد محقّق، جناب دکتر سیّد جعفر شهیدى در کتاب «على بن الحسین (علیهما السلام)»([105]) انتقاداتى را نسبت به ازدواج شهربانو با امام حسین (علیه السلام) مطرح نمودهاند که به شرح زیر میباشد:
1 ـ استاد شهیدى، در جاى جاى کتاب خود این داستان و روایات آنرا جعلى دانسته و چنین اعتقاد دارد که، ازدواج بى بى شهربانو با اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، بیشتر به رمان شبیه است تا به واقعیت؟
در جواب استاد باید گفت: اگر داستان شهربانو جعلى یا رمانى بیش نبوده، این سود از آن کیست؟ و این نفع را چه کسى میبرد؟
انگیزه او از این جعلیات چه بوده؟ وانگهى مادر امام زین العابدین (علیه السلام) شهربانو که دختر یزد گرد باشد یا هر کس دیگر، چه سودى براى جاعلان این روایت داشته است؟
آرى، باید گفت دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) سعى در آن داشتند، به هر وسیله اى که شده، این ازدواج را کم رنگ جلوه دهند، تا ایرانیان مشتاق آن عصر که علاقه زیادى به امیرالمومنان، على (علیه السلام) و فرزندان او داشتند، از این اختران فروزان به دور باشند و خود از آب گل آلود، فکر مطامع دنیوى شوند، لذا میبینم عمال بنى امیه و بنى عبّاس پا را فراتر گذاشته و مى گویند که: امام سجّاد (علیه السلام) مادر خود «شهربانو» را به ازدواج غلامش در آورده است. و امام رضا (علیه السلام) شدیداً با این قول مبارزه و مقابله کرده و امام سجّاد (علیه السلام) را از این تهمت شدیداً مبرا نموده است.
وانگهى، هم چنان که خودِ استاد جعفر شهیدى اذعان دارد، از زمان حادثه ازدواج شهربانو تا عصر کلینى (رحمه الله) دویست و پنجاه سال یا بیشتر گذشته و خدا میداند در این مدت دراز، پیروان نحلههای گوناگون چه حدیثها ساخته و چه روایات که دگرگون نکردهاند.
لذا، ازدواج شهربانو با امام حسین (علیه السلام) اگر چه واقعیت هم داشته باشد، به دست سودجویان اموى و عباسى تحریف شده است.
2 ـ استاد جعفر شهیدى، به نقل از مؤلف کتاب «عمدة الطالب» مینویسد:
«خداوند على بن الحسین (علیهما السلام) را به فرزند زادگى پیغمبر (صلى الله علیه وآله) از پادشاه زادگى مجوس بى نیاز فرموده است، آن هم دخترى که بر سنّت اسلامى متولد نشده است.»
در جواب استاد شهیدى و مؤلف «عمدة الطالب» باید گفت: یقیناً براى امام سجّاد (علیه السلام) از فرزند زادگى پادشاه ایران هیچ سودى نبوده و نیست، کما این که حضرت بقیة الله الاعظم ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ حضرت مهدى (علیه السلام) از فرزند زادگى قیصر روم هیچ منقبت و فضیلتى دارا نبوده و نخواهد بود. آیا این سؤال پیش نمیآید که چرا این دو ازدواج به این صورت شکل گرفت؟
الف ـ امام حسین (علیه السلام) با شهربانو دختر یزدگرد امپراطور ایران.
ب ـ امام حسن عسکرى (علیه السلام) با نرجس خاتون نوّه قیصر و امپراطور روم.
آیا ارتباطى میان این دو ازدواج نیست؟ یا این که ازدواج امام حسن عسکرى (علیه السلام) هم از جعلیات و رمان است؟!
بله در جواب باید گفت: خداوند تبارک و تعالى به وسیله این دو ازدواج سه امپراطورى بزرگ آن وقت را به هم متصل و نزدیک نمود، تا دیگر مغرضان و بعضى از محققان معاصر ادّعا نکنند که چرا خداوند امامت را در میان عرب قرار داد، کما این که رسالت را در حجاز خلاصه نمود؟
یقیناً قدرت و عظمت خداوندِ تبارک و تعالى در این بود که ازدواج امام حسین (علیه السلام) با دختر یزدگرد امپراطور ایران (شهربانو) و امام حسن عسکرى (علیه السلام) با نوه قیصر امپراطور روم (نرجس خاتون)، تحقق یابد و رحمها به هم متصل گردد و دیگر اعتراضى براى برخى از غرب زدگان پیش نیاید، چه این که پس از ظهور امام زمان (علیه السلام) همه فرق و ادیان ادّعا میکنند که آن حضرت از آنِ اوست، و حال آن که جدّه اعلاى او، حضرت فاطمه زهراء (علیها السلام)، دختر مؤسّس امپراطورى حجاز، حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) و مادر بزرگ او شهربانو، دختر یزدگرد امپراطور ایران و مادر بزرگ دیگر آن حضرت، تکتم، زوجه امام موسى کاظم (علیه السلام) از کشور مغرب (قاره افریقا) و مادر آن حضرت نرجس خاتون نوّه قیصر امپراطور روم از قاره اروپا، و بدینوسیله آن حضرت متعلّق به همه مردمان نیک سیرت و مؤمن میباشد و به وسیله این ازدواجها سه قارّه مهم یعنى آسیا و اروپا و آفریقا به هم متصل شده است.
اما این که استاد شهیدى ادّعا کرده شهربانو به سنّت اسلامى به دنیا نیامده و این خود باعث منقصت امامت میشود، باید گفت: این اشکال در مورد مادر امام زمان (علیه السلام) هم وارد است، اما اصلى ندارد چه اینکه مشیت خداوند در این بوده و مصالحى در آن نهفته است که اشاره شد، وانگهى هم چنان که در قرآن کریم آمده مجوسیت هم داراى پیغمبرى بودهاند و از طرفى در روایات آمده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «به راستى نطفه مؤمن هر آینه در پشت کافرى باشد و چیزى از بدى بدو نرسد تا آنگاه که به زهدان مشرکه در آید و باز چیزى از بدى بدو نسرد تا آن را بزاید، و چون زایید، چیزى از بدى بدو نرسد تا به تکلیف رسد.»([106])
3 ـ دکتر جعفر شهیدى اضافه میکند، دلیل دیگرى که شهربانو مادر امام سجّاد (علیه السلام) نیست، این است که:
ابو جعفر منصور دوانیقى در پاسخ نامه محمّد بن عبدالله بن حسن نفس زکیه ـ که وى فضیلت خاندان خود را به رخ خلیفه کشیده ـ مینویسد:
«پس از مرگ رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فاضل تر از على بن الحسین (علیه السلام) در خاندان شما نزایید و مادر ام ولد بود.»
استاد شهیدى از این نامه و کلمه «ام ولد» چنین نتیجه میگیرد که:
اولاً، تا آغاز سده دوّم هجرى شهربانو و یا شاهزاده خانم ایرانى در خاندان هاشمى شناخته نبوده است.
ثانیاً، اگر داستان اسیر شدن شهربانو و آوردن او به مسجد درست، و اگر مادر على بن الحسین (علیه السلام) دختر یزدگرد پادشاه ایران بود، منصور چنان عبارتى را نمینوشت و اگر دروغ نوشته بود محمّد سخنش را در دهانش میشکست و بدو پاسخ میداد.»
در پاسخ استاد جعفر شهیدى باید گفت: یقیناً در آغاز سده دوّم هجرى و حتى قبل از آن همه مسلمانان به این ازدواج واقف بودند، و روایت امام سجّاد (علیه السلام) (ابن الخیرتین) و شعر ابوالاسود دئلى در مدح آن حضرت گذشت، و لذا میبینیم پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و قیام مختار ابى عبیده ثقفى، بیشتر سربازان لشکر مختار ایرانى بودند و این به خاطر آن بود که تقاص خون اباعبدالله (علیه السلام) داماد ایرانى را از بنى امیّه بازستانند، در همین باره عمر بن الحباب به ابراهیم بن مالک اشتر میگوید: «لَقَد اشْتَدَّ غَمّى مُنذُ دَخَلْتُ عَسْکَرَکَ وَ ذلکَ انّى لَمْ اَسمَعْ فیهِ کلاماً عَرَبیّاً حَتى انْتَهَیْتُ اِلَیکَ و انَّما مَعَکَ هولاء الاعاجَمْ.»([107]) یعنى، از وقتى که وارد لشگرگاه تو شدم، سخت اندوهناک گردیدم، زیرا تا زمانى که نزد تو بودم یک سخن عربى به گوشم نخورد، زیرا همراهان تو این ایرانیان هستند.
وانگهى قصد منصور دوانیقى از کلمه «ام ولد» توهین به امام سجّاد (علیه السلام) و محمّد بن عبدالله بوده و این گفتار از اعتبار ساقط است، و تعجّب اینجاست که جناب استاد شهیدى قول منصور آن هم به طرز توهین آمیز را حجّت در مقابل فرمایش امام رضا (علیه السلام) به قوچانى، قرار داده است.
به طور یقین کلمه امّ ولد و کنیز و رقیق، به تمام کسانى که در خدمت مولاى خود، چه به اسارت یا به شراء به دست آمده باشند اطلاق میگردد. و حضرت شهربانو با این که شاهزاده بود اما به صورت کنیز وارد خاندان اهل بیت (علیهم السلام) شد و سپس امّ ولد اطلاق گردید. از این رو، میبینیم امام هادى (علیه السلام) براى خریدن نوّه قیصر روم به بشر بن سلیمان کلمه رقیق را میآورد و حرفى از شاهزاده بودن نرجس خاتون به میان نمیآورد، خودِ بشر بن سلیمان میگوید: کان مولانا ابوالحسن على بن محمّد العسکرى (علیه السلام) فقهنى فى امر الرقیق، بشر اضافه میکند که امام فرمود: انّى مزکیک، و مشرّفک بفضیلة تسبق بها الشیعه فى الموالاة بها بسرّ اطلعک علیه، و انفذک فى ابتیاع أمة ([108]).
در این گفتار امام حرفى از شاهزاده بودن نرجس خاتون به میان نیاورده، پس آیا باید منکر شاهزاده بودن وى شویم.
4 ـ استاد جعفر شهیدى پس از این نقدها اضافه میکند که: هیچ دور نیست که در فتحهای مداین و نهاوند کنیزکانى به اسیرى رفته باشند، و دور نیست که یکى از این کنیزان به عادت مألوف خود را بزرگ زاده یا شاهزاده خوانده باشد، لذا آن زن بزرگ زاده اى ایرانى بوده است نه دختر یزدگرد پادشاه ایران.
گرچه این نوع توجیهها عقلى است، اما تمام مورّخان و اصحاب روات از قرن دوّم تا به حال، شهربانو دختر یزدگرد را مادر امام سجّاد (علیه السلام) دانسته، لذا نمیتوان به صرف احتمال، بر اقوال علما و گفتار مورّخان خدشه وارد نمود.
وانگهى خود استاد میفرماید که خداوند على بن الحسین (علیه السلام) را به فرزند زادگى پیغمبر از پادشاه زادگى مجوس بى نیاز فرموده است، آن هم دخترى که بر سنّت اسلامى متولد نشده است.
آیا این شخصیّت کذایى که یکى از بزرگ زادگان مداین و مرو و زاییده فکر و دست آقاى دکتر شهیدى است، بر سنّت اسلامى متولد شده و صلاحیت مادرى امام سجّاد (علیه السلام) را دارد، و شهربانو که نسبش به حضرت یعقوب (علیه السلام) بر میگردد چنین صلاحیتى را دارا نبوده است.
مرحوم بیهقى در کتاب «لباب الانساب» ([109]) نسب شهربانو را به حضرت یعقوب ختم مینماید و مینویسد: «و ینتمون بواسائط آخر الى منوشهر بن یهود ابن یعقوب بن اسحاق (علیه السلام)».
از طرفى استاد جعفر شهیدى قائل است که دختر یزدگرد، شاهزاده ایرانى صلاحیت ازدواج با امام حسین (علیه السلام) را دارا نبوده ([110])، و وقتى که از وى سؤال میشود، مادر امام سجّاد (علیه السلام) کیست؟ استاد میفرماید:
یکى از بزرگ زادگان مرو یا مداین، و این به اصطلاح دور است و دور هم باطل میباشد، بنابراین گفتار دکتر مردود است، چه این که اگر دختر یزدگرد بر آیین اسلام متولّد نشده بود، یقیناً تمام کارگزاران امپراطورى ایران بر مذهب مجوسیّت استوار بودند، لذا به جرأت میتوان گفت آن بزرگ زاده مروى یا مداینى هم به آیین اسلام متولد نشده، صلاحیت مادرى امام سجّاد (علیه السلام) را ندارد؟!
5 ـ استاد دکتر جعفر شهیدى اضافه میکند که: حریث بن جابر حنفى ظاهراً هیچ کاه از جانب على (علیه السلام) به حکومت خراسان منصوب نشده است. و از طرفى شمار دختران یزدگرد معلوم است.
در این که دختران یزدگرد به دست عبدالله بن عامر بن کریز یا حریث بن جابر حنفى دستگیر شدهاند بحثى نیست، مهم این است که به هر حال مورّخان عنایت کافى و وافى را در ثبت صحیح تاریخ نداشته و به دست بعضى از سودجویان، تحریف و دگرگون شده است.
دلیل مهم تر این که با کمال تأسّف، تاریخ موالید و وفیات اکثر امامان (علیهم السلام) و حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) مورد اختلاف است، آیا به صرف این اختلاف میتوان ادّعا نمود که...
آرى، باید به جرأت گفت که در مورد تاریخ و زندگانى حضرت شهربانو هم چنین بوده و مورّخان به دلایلى که گفته شد از ثبت اسامى دختران یزدگرد و... غفلت و تسامح داشتهاند، فى المثل تاریخ موالید و وفیات مخدرات اهل بیت (علیهم السلام) در کتب تاریخ و تراجم منعکس نیست و مجعولات فراوانى در این زمینه وجود دارد، مانند:
الف: تاریخ تولد و وفات آمنه خاتون مادر حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) مجهول است.
ب: تاریخ تولد و وفات مادران همه ائمه (علیهم السلام) به جز حضرت زهرا (علیها السلام) مجهول است.
ج: تاریخ تولد و وفات دختران همه امامان (علیهم السلام) به جز حضرت زینب (علیها السلام) مجهول است.
با نگاهى گذرا به تاریخ زندگانى مادران، همسران و دختران ائمه هدى (علیهم السلام) صحت گفتار به خوبى روشن میشود، ولى راز آن هنوز بر همه روشن نیست.
جایى که تاریخ ائمه (علیهم السلام) بعضاً مجهول باشد، آن وقت چه انتظارى از تاریخ یزدگرد و وضعیّت دختران و تعداد آنان میتوان داشت؟
ما نمیدانیم که آیا در روزگار باستان توجّهى به این معنى بوده است یا نه، و راویان حدیث در به دست آوردن و ثبت کردن آن کوشیدند یا چنین نکردند؟ و یا در آتش سوزیهایی که به دست غاصبان فدک شعله ور شده و کتابخانههای علماى شیعه را در طول قرون و اعصار طعمه حریق نموده و هنوز هم به دست «گروه صحابه» در پاکستان شعله ور است، این اسناد و مدارک در آتش بیداد سوخته است؟ و یا چون همیشه قلم در دست دشمن بود و دشمنان قسم خورده این خاندان مایل نبودند که اخبار خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) در صفحات تاریخ منعکس شود; لذا در هاله اى از ابهام مانده است.
نظریّه علاّمه شهید استاد مرتضى مطهرى (رحمه الله) درباره شهربانو
عدّه اى از مستشرقان و ناسیونالیستهای ایرانى، تشیّع ایرانیان و علاقه و ارادتهای آنان را به خاندان اهل بیت (علیهم السلام) صادقانه ندانسته، بلکه نوعى عکس العمل زیرکانه در مقابل اسلام، و لااقل در مقاب اعراب براى احیاى رسوم و آیین قدیم ایرانى معرفى مینمایند.
این مطلب را «ادوار براون» و پس از آن «گوبینو» مطرح کرده و دکتر پرویز صانعى»، در کتاب «قانون و شخصیّت» صفحه 157 مینویسد.
«پیدایش فرقه شیعه از ابتکارات فکر ایرانى و به خاطر حفظ استقلال ملى و شعایر باستانى او بوده است. از آن جهت که امام حسین (علیه السلام) دختر آخرین پادشاه ایرانى را به زنى اختیار کرده بود فرزند ایشان و سپس فرزندانشان از شاهزادگان و منسوب به سلسلههای با عظمت ایرانى شمرده شد. به این ترتیب، دوام حکومت ایرانى و شعایر و افتخارات او تأمین شده است، و از آن به بعد کلمه «سیّد هم که به اولاد ائمه (علیهم السلام) اطلاق میشد در واقع جانشین کلمه شاهزاده گشته است.»
مرحوم علاّمه شهید، استاد مرتضى مطهرى (رحمه الله) در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» ([111]) جواب مفصّلى را به این نویسنده غربزده داده و دو مسئله را در آنجا مطرح کرده است که عبارتاند از:
اول: چگونگى اسلام ایرانیان، که آیا با رغبت بوده یا با عنف و زور؟
دوّم: ارتباط ازدواج شهربانو با تشیّع ایرانیان و بطور کلّى صحت و واقعیت اصل داستان ازدواج شهربانو با امام حسین (علیه السلام).
به هر حال، چون مسئله اول مد نظر این بخش از کتاب نیست، لذا خوانندگان را به کتاب سابق الذکر مراجعه میدهیم.
اما جواب مرحوم استاد شهید، مرتضى مطهرى (رحمه الله) در مورد مسئله دوّم یعنى اصل ازدواج سید الشهداء (علیه السلام) با دختر یزدگرد از قرار زیر است.
1 ـ هر مسلمان ایرانى میداند که شهربانو مقام و موقعیتى بیشتر و بالاتر از مادران سایر ائمه اطهار (علیهم السلام) که بعضى عرب و بعضى آفریقایى بودند ندارد، کدام شیعه ایرانى یا غیر ایرانى در دل خود نسبت به مادر حضرت سجّاد (علیهم السلام) احترامى بیشتر از مادران سایر ائمه اطهار (علیهم السلام) احساس میکند؟ نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجة بن الحسن ـ عجل الله تعالى فرجه ـ یک کنیز رومى است، قطعاً احترام این بانوى رومى در میان ایرانیان بیش از احترام شهربانو است.
اگر از زاویه تاریخ بنگریم اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسین (علیه السلام) و ولادت امام سجّاد (علیه السلام) از شاهزاده ایرانى مشکوک است.
در اینجا نیز اصل داستان که یزدگرد دخترى به نام شهربانو یا نام دیگر داشته و به افتخار عقد زناشویى حسین بن على (علیه السلام) و مادرى امام سجّاد (علیه السلام) نائل شده باشد، از نظر مدارک تاریخى مشکوک است، مورخّان عصر حاضر عموماً در این قضیه تشکیک میکنند و آن را بى اساس میدانند. مى گویند در میان همه مورّخان تنها یعقوبى جمله اى دارد به این مضمون که گفته است مادر على بن الحسین (علیه السلام) «حرار» دختر یزدجرد بود و حسین (علیه السلام) نام او را غزاله نهاد.
خود «ادوار براون» از کسانى است که داستان را مجعول میداند «کریستن سن» نیز قضیّه را مشکوک تلقى میکند. «سعید نفیسى» در تاریخ اجتماعى ایران آن را افسانه میداند، و اگر فرض کنیم این داستان را ایرانیان به همین منظور جعل کرده و ساختهاند حتماً از حدود دویست سال از اصل واقعه بوده است. اکنون چگونه ممکن است که گرایش ایرانیان به تشیّع مولد شایعه شاهزادگى ائمه اطهار (علیهم السلام) بوده باشد؟
آنگاه مرحوم استاد مطهرى (رحمه الله) اضافه میکند که:
پیوند زناشویى امام حسین (علیه السلام) با دختر یزدگرد مشکوک است از نظر تاریخ ولى در پاره اى از احادیث این مطلب تأیید شده است.
از آن جمله روایت کافى است که مى گویند: دختران یزدگرد را در زمان عمر به مدینه آوردند و دختران مدینه به تماشا آمدند. عمر به توصیه امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را آزاد گذاشت که هر کدام را میخواهد انتخاب کند و او حسین بن على (علیه السلام) را انتخاب کرد.
ولى گذشته از عدم انطباق مضمون این روایت با تاریخ، در سند این روایت دو نفر قرار دارند که این روایت را غیر قابل اعتماد میکند، یکى ابراهیم بن اسحاق احمرى نهاوندى است که علماى رجال او را از نظر دینى متهم میدانند و روایات او را غیر قابل اعتماد میشمارند. و دیگرى عمرو بن شمر است که او نیز کذّاب و جعّال خوانده شده است.
شهید مطهرى (رحمه الله) آخر الامر اضافه میکند که من نمیدانستم سایر روایاتى که در این مورد است از این قبیل است یا نه، بررّسى مجموع احادیثى که در این زمینه وارد شده، احتیاج به مطالعه و تحقیق بیشترى دارد.
مرحوم استاد شهید مرتضى مطهرى (رحمه الله) ایرادات دیگرى مطرح نمودهاند که از این مسئله خارج است.
در جواب مرحوم استاد مطهرى (رحمه الله) باید گفت، آرى ایرانیان مادر بزرگوار امام زمان (علیه السلام) را بر شهربانو ترجیح نمیدهند، ولى مسئله مهم این است که آیا با این مسئله که داستان ازدواج شهربانو با امام حسین (علیه السلام) مشکوک و یا مورّخان معاصر ([112]) در این قضیه تشکیک دارند، قضیّه حل و فصل شده! پس در این صورت مادر امام زین العابدین (علیه السلام) کیست؟ و...
یقیناً تمام مورّخان معاصر از قبل از پیروزى انقلاب اسلامى الى زماننا هذا همگى بر این قایلند که مادر امام سجّاد (علیه السلام) شهربانو دختر یزدجرد بن شهریار بوده و دلیل بارز آن تألیف بیش از 200 کتاب حول زندگانى امام سجّاد (علیه السلام) و اثبات این مسئله میباشد. در این میان تا جایى که نگارنده مطلع میباشد و به آن دست یافته فقط، خودِ مرحوم مطهرى (رحمه الله) و دکتر جعفر شهیدى، و علاّمه عسکرى و سعید نفیسى، در این قضیّه تشکیک دارند.
وانگهى مرحوم استاد مطهرى (رحمه الله) چنین مطرح کرده که «ادوار براون» و «کریستن سن» از جمله کسانى است که داستان را مجعول میداند، و حال آنکه خود استاد در جواب آنهایی که تشیّع را زاییده دست ایرانیان و احیاى رسوم و آیین قدیم آن همراه با شروع ازدواج شهربانو با امام حسین (علیه السلام) دانسته، بالغ بر ده صفحه بحث و ردّ نموده که از جمله آنها، خودِ ادوار و کریستن سن بر این عقیده، بودهاند میباشد.
وانگهى تشکیک در یک مسئله، زمانى قابل حجّیت است که به مرحله یقین برسد و حال آن که خود استاد مطهرى (رحمه الله) در آخر فرمایشاتشان مینویسند: «من نمیدانم سایر روایاتى که در این مورد است از این قبیل است یا نه؟ بررسى مجموع احادیثى که در این زمینه وارد شده است احتیاج به مطالعه و تحقیق بیشترى دارد.»
آرى، جواب استاد مطهرى در همین عبارت نهفته است، چه این که نگارنده روایتهای زیادى را در این کتاب بررسى نموده که بعضاً صحیح السند و راوى آن هم ثقه میباشد; مثل روایت قوچانى که از قول امام رضا (علیه السلام) مسئله ازدواج شهربانو را با امام حسین (علیه السلام) نقل مینماید.
اما این که مرحوم استاد مطهرى (رحمه الله) فرموده، در میان مورّخان تنها یعقوبى به این ازدواج صراحتاً اعتراف و اذعان داشته است، این هم اشتباه فاحش و عدم تحقیق میباشد; زیرا نگارنده در همین کتاب ([113]) بالغ بر 250 تن از مورّخان را در پاورقى با اسامى کتبشان نامبرده که قائل به چنین ازدواجى شدهاند.
به هر حال، نظر نگارنده در این قضیه با جمع آورى روایات موجود، اظهر من الشمس میباشد.
شخصیّت مدفون در بقعه بى بى شهربانو شهررى کیست؟
همان طورى که به طور مفصل بیان داشتیم، حضرت شهربانو نه در صحراى کربلا حضور داشته نه به شهررى هجرت نموده است، بنابراین، با دلایلى که در صفحات قبل اشاره شد داستان هجرت بى بى شهربانو به رى هیچ اصلى ندارد و بنا به قول علاّمه مطهرى (رحمه الله) این مسئله از تحریفات و از جعلیات واقعه کربلا میباشد. ([114])
به هر حال، در این قسمت سعى میکنیم تا نظرات علما و محققان را نسبت به شخصیّت مدفون در بقعه بى بى شهربانو شهررى تقدیم شما خوانندگان عزیز نماییم.
محقّق عالیقدر، استاد مرحوم دکتر حسین کریمان در کتاب خود به نام «رى باستان»([115]) در مورد شخصیّت مدفون در بقعه بى بى شهربانو مینویسد.
«چون در تاریخ حوادث رى، تا آنجا که عرصه تتبّع بر نگارنده فراخ بود، نام بانویى به این صورت مشهود نیفتاد تا احتمال خلط اسم رود، از این رو شاید بتوان گفت که این محل دخمه اى از بزرگان زردشتى بوده است، و براى آن که مسلمانان آنجا را خراب نکنند، آن را به عروس ایرانى خاندان نبوت نسبت دادهاند، و بر بناى آن نیز توسعه دادهاند. وجود دخمه گبرها در آن نزدیکى در شمال موید این نظر است، و میتوان آن محل را دخمه فرزندان یزدگرد دوّم (هرمز و خاندان وى) دانست که در رى بدست فیروز کشته شدهاند. و براى محفوظ ماندن، آن را به فرزند یزدگرد سوم حضرت شهربانو نسبت دادهاند. بلندى محل این بقعه نیز در کوه رى یاد آور دستور و ندیداد است...». ([116])
مرحوم استاد عماد زاده در کتاب «زندگانى امام حسین (علیه السلام)»([117]) در مورد بقعه منسوب به بى بى شهربانو شهررى مى نگارد:
«آنچه که مسلم است، از خاندان سلطنتى ایران زنى به این لقب بوده، به عللى که بر ما مخفى است متوارى شده یا پناه به کوه برده و در آنجا به خاک سپرده شده است، و شاید بنابر تحقیقى که یکى از فضلاى زردتشتى نموده است، «او زن یا خواهر یا دختر اسپهبد یزدگرد یکم پسر شهریار پسر اردشیر تاج الدوله که از پادشاهان گروه سوم باندویه طبرستان به نام کمینخواریه بوده» که در سال 670 ـ 679 هجرى در آمل پادشاهى مستقلى داشته است.»
به هر حال معلوم گردید که اکثر مورّخان نسبت به این بقعه نظرى، نداشته و شخصیّت مدفون در آن را هم یکى از فرزندان شاهان ساسانى ایران نوشتهاند.
شخصیّت مدفون در بقعه زبیده خاتون شهررى کیست؟
بعد از بیان این که حضرت شهربانو دخترى بنام زیبده خاتون نداشته و اصولاً داستان ورود بى بى شهربانو فرع بر داستان زبیده خاتون میباشد; حال نوبت آن رسیده که مدفون در این بقعه را معین نموده تا همگان از آن اطّلاع یابند، از این رو دکتر حسین کریمان در کتاب «رى باستان»([118]) مفصلاً در این زمینه تحقیقاتى را مبذول داشته و مینویسد:
«نگارنده چنین میپندارد، که اگر در این مکان بانویى بنام زبیده خاتون مدفون شده باشد، بى تردید زبیده خاتون دختر عم و زن ملکشاه، مادر برکیارق دختر یاقوتى بن داود است. که در «رى» حالتى کما بیش مشابه «سیده» زن فخرالدوله داشت; و وى را به دشتور مؤید الملک زندانى و سپس خفه کردند.
این ادّعا را شرحى است به این تلخیص:
پس از مرگ ملکشاه «ترکان خاتون» زن وى خواست پسر خود محمود را، که هنوز پنج سال تمام نداشت، جانشین پدر کند.
برکیارق ولیعهد ملکشاه در اصفهان بود، غلامان نظام الملک او را که سیزده سال داشت از اصفهان به رى بردند، و بر تخت سلطنت نشاندند. ([119]) «زبیده خاتون» زن دیگر ملکشاه را از سوى «ترکان خاتون» نسبت به پسر خویش، برکیارق همواره وحشتى بود، ابن اثیر در این معنى مینویسد:
«و کانت والدة برکیارق زبیده خاتون. ابنة یاقوتى بن داود، و هى ابنة عم ملکشاه، خائفة على ولدها من خاتون اُمّ محمود.»([120])
برکیارق، مؤیّد الملک ابوبکر بن نظام ملک را در ذى الحجة سال 487 هـ . ق وزارت داد، لکن در ماه صفر 488 هـ . ق وى را معزول کرد، و فخرالملک برادر مهتر وى را به این مهم برگزید. ([121])
گفتهاند که «زبیده خاتون» و وزیرش، مجدالملک را در عزل موید الملک دستى بوده است. در تمام مدت وزارت فخرالملک، وزیر واقعى مجدالملک بود، که وزارت «زبیده خاتون» و ریاست استیفاء سلطانى را داشت. سرانجام فخرالملک از وزارت معزول گردید و مجدالملک سمت صدارت یافت، وى دو سال در این روزگار بود، و بر طریق مذهب تشیع بود، و به اتفاق «زبیده خاتون» بر جمیع امور مملکت استیلا داشت.
مؤیّد الملک دشمن دیرین «زبیده خاتون» و مجدالملک، که به سال 488 هـ . ق از وزارت برکیارق برکنار گردیده بود، و عزل خود را به تحریک این بانو و وزیرش میدانست، در دل کوه بود که انتقام خویش را از این دو تن بگیرد ([122]). مجدالملک را در آیین شیعه آثار خیر بسیار است، و شمّه اى از آن را مرحوم استاد دکتر حسین کریمان در کتاب خود ذکر نموده است، «زبیده خاتون» را به وى حسن ظن بوده، و صاحب کتاب «النقض»([123]) در این باب چنین آورده:
«امّا مجد الملک ابوالفضل اسعد بن محمّد بن موسى البراوستانى، شیعى و معتقد و مستبصر و عالم و عادل بود، اما چون در مشورت سلطنت و قوت وزارت و فرماندهى و جهاندارى بجایى رسید که مادر سلطان برکیارق را به نکاح خواست، و گنجهای عالم برداشت و بر لشکرهاى دنیا از حد روم تابیوز کند و بلاد ترکستان و چین و ماچین فرمانده شد، سلطان نشانى و تاج بخشى میکرد، امرا و خواجگان دولت، بر وى حسد بردند.» مؤید الملک بسال 492 هـ . ق بسبب وحشتى که از مجدالملک و «زیبده خاتون» و برکیارق وى را عارض شد، لذا در خفا پناهى میجست، از این رو به گنجه نزد محمّد، برادر کیارق رفت، و او را بر علیه برادر برانگیخت، و به عزم جنگ با برکیارق همدان را عازم شدند ([124])، و آوازه بر آوردند که خاتون زبیده و مجدالملک میل به مردم اَلَموت دارند، و به ملحد پیوستهاند ([125])، و مردم را به ایشان بدگمان ساختند.
به این ترتیب، مجدالملک در 18 شوال 492 هجرى مقتول گردید ([126])، و «زبیده خاتون» را نیز در رى به دستور مؤید الملک محبوس و خفه کردند. برکیارق که تاب مقاومت سپاهیان محمّد و مؤید الملک را نداشت، پیش از این واقعه رى را ترک گفته، به اصفهان رفت، محمّد در رى به سلطنت نشست و مؤید الملک باز وزارت یافت. در کتاى «نسایم الاسحار»([127]) این تفصیل چنین ملخص شده است:
«مؤید الملک به گنجه آمد و خدمت سریر سلطان محمّد بن ملکشاه شد، و او را بر سلطنت و آ ستخلاص ملک از برکیارق تحریص کرد، و خروج نمودند، و بعد از کرور مصافات و حروب، غلبه سلطان محمّد را شد، و مالک ممالک گشت و مؤیّد الملک باز وزارت را استیاف نمود، و مادر سلطان برکیارق را به قصد او خنق و خبه کردند، و مجدالملک قمّى را به سعى او بر تیغ قهر گذرانیدند...».
در این باره، و نیز داستان خفه شدن زبیده خاتون بدست مؤید الملک را کثر مورخان ثبت کردهاند که به مصادر زیر رجوع گردد. ([128])
به هر حال، برکیارق را از مقتول نمودن «زبیده خاتون» بدست موید الملک سخت گران آمد، از این رو در نبرد دیگر که در سال 494 هـ . ق میان برکیارق و محمّد سلطان رخ داد، برکیارق ظفر یافت و مؤید الملک هم اسیر گردید، سلطان وى را پس از مدتى نه بس دیر بدست خود گردن زد که عمده سبب همان داستان خفه نمودن مادر بدست مؤید الملک بود، ابن اثیر و دیگر مورخّان در این معنى چنین نوشتهاند که:
«فلمّا اسرا السلطان برکیارق، مؤید الملک رأى خطّه فى تذکرته بخمسة الاف دینار فکان اعظم الاسباب فى قتله...»([129])
برکیارق جهت زنده نگهداشتن نام مادر خود، یکى از دختران خویش را که بعدها به عقد مسعود سلجوقى در آورد، زبیده نامید، که به سال 532 در گذشت. در «کامل ابن اثیر» ([130]) در وقایع سال 532 هجرى چنین نقل گردید:
«فیها توفیت زبیده خاتون ابنة السلطان برکیارق زوج السلطان مسعود.»
مرحوم استاد دکتر حسین کریمان اضافه میکند:
اگر این حدس مقبول تلّقى گردد که، «برکیارق به جهت احترام و علاقه به مادر خود، بر گور وى بقعه اى مناسب بنا نمود، که سالها به نام زبیده خاتون معروف بوده، و در قرون بعد نام زبیده هم چنان در تداول بماند، لکن شخصیّت وى فراموش گردید. پس از رسمیت یافتن مذهب تشیع مردم عامى که هر صاحب نامى را شیعه میپنداشتند، صاحب این بقعه را نیز دختر امام گمان بردهاند.»
این بود گفتار دکتر حسین کریمان، که على التحقیق مطابق واقع و به ظنّ قوى صحیح میباشد چرا که زبیده خاتونى از فرزندان معصومین (علیهما السلام) به شهررى هجرت نموده بود، یقیناً میبایستی علماى انساب و مورّخان به چنین بقعه اى در شهررى اظهار عقیده مینمودند.
لذا با وجود عدم ذکر مورّخان در کتب تاریخ به وجود چنین بقعه اى در شهررى، و همچنین عدم هجرت چنین شخصیتى از فرزندان ائمه (علیهم السلام) به شهررى، میتوان به نظر دکتر حسین کریمان بسنده نمود و مدفون در این بقعه را همان زبیده خاتون مادر برکیارق دختر یاقوتى بن داود، زن و دختر عم ملکشاه سلجوقى دانست.
[1]. آثار تاریخى طهران: 130.
[2]. منتهى المقال 1: 155، رجال نجاشى: 19، رجال شیخ طوسى (رحمه الله): 414، خلاصة الاقوال: 314، قاموس الرجال 1: 154، رجال کشى: 512، الفهرست: 39.
[3]. قاموس الرجال 8: 319، خلاصة الاقوال: 378، رجال نجاشى: 287، منتهى المقال 5: 112.
[4]. تاریخ ادبیات ایران 9 و 10; قابوسنامه: 372، تاریخ ایران 4: 19-23، ترجمه اعلام الورى، عزیز الله عطاردى: 358 ـ پاورقى، زندگانى امام سجّاد (علیه السلام)، کمپانى: 14-17.
[5]. زندگانى امام سجّاد، شریف قریشى 1: 37.
[6]. اخبار الطوال: 189.
[7]. اخبار الدول: 109، نور الابصار: 136، مطالب السئول 2: 41، تاریخ الائمه: 4، دائرة المعارف 9: 355، تحفة الراغب: 13، فصول المهمه، ابن صباغ: 212، کشف الغمه 2: 120، صراط سورى: 192، ارشاد، مفید 2: 137، روضة الواعظین 1: 222، بحرالانساب: 52، اعیان الشیعه 2: 186، منتهى الامال 1: 452، اخبار الطوال: 189.
[8]. نور الابصار، شبلنجى: 126.
[9]. ترجمه تاریخ یعقوبى 2: 184.
[10]. ترجمه تاریخ یعقوبى 2: 264، در اینکه قول یعقوبى شهربانو از اسراى کابل میداند در بحث آینده جواب خواهیم داد.
[11]. سرالانساب: 15.
[12]. مجمل التواریخ، طبع قدیم: 456.
[13]. تذکرة الخواص: 183.
[14]. اعلام الورى، طبرسى: 250-251.
[15]. تاریخ، ابن خلکان: 347، تاریخ اسلام، ذهبى 2: قفسه 46 فتوگرافى، موجود در کتابخانه آیة الله حکیم، الامامه فى الاسلام: 116، انساب الاشراف: 102، دایرة المعارف، بستانى 9: 355، نور الابصار: 136، الکامل 2: 462.
[16]. حبیب السیر، جزء اول از 2: 36.
[17]. اصول کافى 1: 466، تهذیب الکمال، م 7 / ق 2 فتوگرافى موجود در کتابخانه آیة الله حکیم: سیر اعلام النساء 4: 237، طبقات: 238.
[18]. کشف الغمّه 2: 260، صفة الصفوة 2: 52، شدرات الذهب 1: 104، سرالسلسة العلویه: 31، نهایة الادب 21: 324، خلاصة الذهب المسبوک: 8.
[19]. به طور مفصل، روایت آن را در همین کتاب، بخش «روایت ساختگى و ردّ آن» آمده است.
[20]. مراة الجنان 1: 90، النجوم الزاهرة 1: 229.
[21]. تاریخ یعقوبى 3: 46.
[22]. المعارف: 94.
[23]. وفیات الاعیان 2: 429، الائمه الاثنا عشر: 75.
[24]. اتحاف بحب الاشرف: 49، به نقل از زندگانى امام سجّاد (علیه السلام)، شریف قرشى 1: 60.
[25]. کامل، مبرد 1: 222، وفیات الاعیان 2: 429، الائمه الاثنا عشر: 75، ریاحین الشریعة 3: 12.
[26]. ریاحین الشریعه 3: 13-14.
[27]. منتهى الامال 2: 31.
[28]. بحار الانوار 46: 11، خرایج 2: 751 و تاریخ چهارده معصوم (علیه السلام)، علاّمه مجلسى (رحمه الله): 372.
[29]. تاریخ طبرى 5: 232، بحارالانوار 100: 56.
[30]. تاریخ دمشق به نقل از زندگانى امام سجّاد (علیه السلام) 1: 42.
[31]. کامل مبرّد 2: 462، نزهة الجلیس 2: 23، الائمة الاثنا عشر: 76.
[32]. نقل از زندگانى امام سجّاد (علیه السلام)، شریف قریشى 1: 41 تا 44، با اندکى تصرّف.
[33]. اثبات الهداة 5: 14، بیوت المعجزات خطى; به نقل از زندگى امام سجّاد (علیه السلام)، شریف قرشى 1: 44.
[34]. بصائر الدرجات: 96، اثبات الهداة 5: 214، ناسخ التواریخ، امام سجّاد (علیه السلام) 1: 13.
[35]. اصول الکافى 1: 467، ریاحین الشریعه 3: 14، منتهى الامال 2: 30-31، منتخب التواریخ: 300.
[36]. مناقب، شهر آشوب 2: 270، على بن الحسین (علیه السلام)، سیّد عبدالرزاق مقرم: 46.
[37]. بحارالانوار 46: 11-12.
[38]. به نقل از زندگانى امام سجّاد (علیه السلام)، شریف قریشى 1: 45.
[39]. زین العابدین: 16، به نقل از همان مدرک.
[40]. زندگانى امام سجّاد (علیه السلام)، شریف قرشى 1: 33-34.
[41]. وفیات الاعیان 2: 422، الائمة الاثنا عشر: 75، ریاحین الشریعه 3: 12-11، کامل، مبرّد 1: 222.
[42]. ریاحین الشریعه 3: 14، همانطورى که قبلاً ثابت شد که ورود دختران یزدگرد در زمان خلافت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده، نه عمر.
[43]. الخرائج و الجرایح: 169، منتهى الامال 2: 30.
[44]. کفایة الطالب: 454.
[45]. زهرة المقول: 16.
[46]. الکامل، مبرّد 2: 462.
[47]. نقل از زندگانى امام سجّاد (علیه السلام)، شریف قرشى 1: 47.
[48]. آقاى دکتر سیّد جعفر شهیدى در آثار خود چون نتوانسته مطلب را تا عمق آن بدست آورد و خوب تحلیل نماید، اختلافات تاریخى، او را به انکار واداشته، در حالى که این مطلب، یک فصل مسلم تاریخ، و غیر قابل انکار است. نقل از زندگانى امام حسین (علیه السلام)، عماد زاده 1: 192.
[49]. عیون اخبار 2: 128، ارشاد، مفید 2: 137، بحارالانوار 46: 10، اعلام الورى: 251، مناقب آل ابى طالب 4: 112، تذکرة الخواص: 249، اثبات الوصیّه، مسعودى: 133، امام زین العابدین (علیه السلام): 18، ریاحین الشریعه 3: 12، منتهى الامال 2: 29، اعلام النساء، عمررضا کحاله 2: 225، اعلام النساء، محمّد الحسون: 251، اعیان الشیعه 7: 353.
[50]. تحفة الراغب: 13، مطالب السوول 2: 41، فصول المهمه، ابن صباغ: 212، کشف الغمه 2: 143.
[51]. صراط سوى: 192، مطالب السوول 2: 41، نورالابصار: 136.
[52]. روضة الواعظین 1: 222.
[53]. بحرالانساب: 52.
[54]. الامامه فى الاسلام: 116.
[55]. النفحة العنبریه، به نقل از زندگانى امام سجّاد (علیه السلام)، شریف قرشى 1: 53.
[56]. و اگر قائل به کسالت ممتد آن مخدره باشیم، در این وقت میتوان وفات او را در دهه اول ماه رمضان دانست.
[57]. شذرات المهمه 1: 104.
[58]. فصول المهمه، ابن صباغ: 187، دایره المعارف، بستانى 9: 355، الامامة فى الاسلام: 116، نور الابصار: 136.
[59]. زندگى امام سجّاد (علیه السلام)، باقر شریف قرشى 1: 53.
[60]. اخبار الدول: 109، نور الابصار: 136، مطالب السوول 2: 41، تاریخ الائمه، ابن ثلج: 4، دایرة المعارف، بستانى 9: 355.
[61]. ارشاد، مفید 2: 173، اعلام الورى: 251، منتهى الامال 2: 31، ریاحین الشریعه 3: 12، اعلام النساء، محمّد الحسون: 458.
[62]. معجم المراقد و المزارات فى العراق: 418.
[63]. نقل از زندگانى امام حسین (علیه السلام)، عماد زاده 1: 195.
[64]. ریاحین الشریعه 3: 12، منتهى الامال 2: 29، عیون الاخبار: 143، روضة الواعظین 1: 137، تحفة الراغب: 13، اعلام الورى: 151، ارشاد، مفید 2: 138، شذرات الذهب 1: 104، نزهة المجالس 2: 192، زهرة المقول 1: 127، اعیان الشیعه 7: 386، اعلام النساء، محمّد الحسون: 458، اعلام النساء، عمر رضا کحاله 2: 183.
[65]. لباب الانساب 1: 350 و 351.
[66]. نقل از امام زین العابدین: 19، زندگانى امام سجّاد (علیه السلام)، شریف قرشى 1: 62.
[67]. زندگانى امام حسین (علیه السلام) 1: 193.
[68]. عیون الاخبار الرضا (علیه السلام) 2: 128، بحارالانوار 46: 8، حدیث 16، منتهى الامال 2: 30، اعلام النساء، محمّد الحسون: 458.
[69]. عیون الاخبار الرضا 2: 128، بحارالانوار 46: 8، حدیث 16، منتهى الامال 2: 30، اعلام النساء، محمّد الحسون: 458.
[70]. مقاتل الطالبیین: 69، ارشاد، مفید 2: 15، شرح ابن ابى الحدید 16: 49، بحارالانوار 44: 155.
[71]. شذرات الذهب 1: 105، کامل مبرد 1: 302، عیون الاخبار، این قتیبه 3: 97.
[72]. غوالى اللئالى 1: 186.
[73]. لب اللباب: 301.
[74]. سوره مبارکه «احزاب»، آیه شریفه 21.
[75]. البدایه و النهایه 9: 108.
[76]. عیون اخبار الرضا (علیه السلام): 128، بحارالانوار 46: 8، حدیث 19، منتهى الامال 2: 30، اعلام النساء، محمّد الحسون: 458، ارشاد 2: 137.
[77]. به نقل از زندگانى امام سجّاد (علیه السلام)، شریف قرشى 1: 73.
[78]. منتهى الامال 2: 30.
[79]. مناقب، ابن شهر آشوب: 186.
[80]. زندگى امام حسین (علیه السلام)، عماد زاده 1: 193 و 192.
[81]. حماسه حسینى 3: 272.
[82]. این حدیث در بخش «روایت ساختگى و ردّ آن» در همین کتاب آمده است.
[83]. عیون اخبار الرضا (علیه السلام)2: 128، بحارالانوار 46: 8، حدیث 19، منتهى الامال 2: 3، اعلام النساء، محمّد الحسون: 458.
[84]. به نقل از زندگانى امام حسین (علیه السلام)، عماد زاده 1: 194.
[85]. تذکرة الخواتین: 64.
[86]. بحرالانساب: 35.
[87]. یادداشتهای قزوینى 1: 85، به نقل از رى باستان 1: 412.
[88]. ریاحین الشریعه 3: 12.
[89]. زندگانى امام حسین (علیه السلام) 1: 195-196.
[90]. حمساه حسینى (علیه السلام) 3: 272.
[91]. اختران فروزان رى و طهران: 489.
[92]. ر.ک: جلد چهارم دایرة المعارف مفصل بقاع متبرکه، موسوم به انوار پراکنده، نگارنده به طور مفصل حالات این دو امامزاده را در آنجا بیان داشته است.
[93]. رجوع شود به کتابهای: الخرائج و الجرایح: 196، بحارالانوار 46: 10، عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 2: 128، ارشاد، مفید 2: 137، اعلام الورى: 251، مناقب آل ابیطالب (علیه السلام) 4: 122، تذکرة الخواص: 249، اعلام النساء، عمررضا کحاله 2: 225، اعلام نساء: 251، اعیان الشیعه 7: 353، ریاحین الشریعه 3: 11 و 12.
[94]. ارشاد، مفید 2: 137، کشف الغمه 2: 214، منتهى الامال 1: 853، کفایة الطالب: 454، دایرة المعارف الاسلامیه: 297، اعلام النساء، محمّد الحسون: 458، امام زین العابدین (علیه السلام): 18، اثبات الوصیه، مسعودى: 133، تحلیلى از زندگانى امام سجّاد (علیه السلام) 1: 62، زندگانى امام حسین (علیه السلام)، عمادزاده 1: 192.
[95]. حماسه حسینى (علیه السلام) 3: 272، در مورد وصیّت امام حسن (علیه السلام) به مصادر زیر رجوع گردد: منتهى الامال 1: 437، زندگانى امام حسن (علیه السلام)، عماد زاده: 594، ناسخ امام حسن (علیه السلام) 2: 143، در مورد عدم ازدواج قاسم به کتابهای الشجرة المبارکه: 3، تهذیب الانساب: 33، اصیلى: 62، سراج الانساب: 34.
[96]. به نقل از زندگانى امام حسین (علیه السلام)، عماد زاده 2: 163.
[97]. براى اطلاع بیشتر رجوع گردد به کتابهای زیر: اختصاص مفید: 333، اسعاف الراغبین: 210، اسنى المطالب: 45 و 95، اصول کافى 1: 329 و جلد 2: 253، الاعلام، زرکلى 5: 130، اعلام الورى: 251، اعلام النساء 4: 44، اعیان الشیعه 8: 387، ارشاد، مفید 2: 197 و 253، الاغانى 18: 204، الاقبال: 427، امالى الشیخ الطوسى 2: 189 و 197، بحارالانوار 8: 39، بطل فخ: 21، تاریخ الاسلام: 134، تاریخ بغداد 11: 285، تاریخ الخمیس: 300، تاریخ الطبرى 6: 265، تاریخ یعقوبى 2: 312 و 370، تذکرة الخواص: 249، تنقیح المقال 3: 82، تهذیب التهدى 12: 469، الجرح و التعدیل 1: 858، الدر المنثور: 361، ذخائر العقبى: 121، ریاحین الشریعه 3: 281، سیر اعلام النبلاء 3: 204، سنن ابن ماجه 1: 484، شذرات الذهب 1: 139، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید 1: 487، و جلد 5: 265 و 279، صحیح البخارى 1: 230، الطبقات الکبرى 8: 273، عمدة الطالب: 84 و 104، فاطمه بنت الحسین (علیهما السلام)، على محمّد دخیل; فاطمه بنت الحسین (علیه السلام)، محمّد هادى الامین، الفصول المهمه: 100 و 155، الکاشف 3: 432، الکامل فى التاریخ 4: 86، کشف الغمه 1: 135 و 147، و 552، کنزالعمال 6: 22، الکنى و الاقاب 2: 241، اللهوف: 180، مستدرک الصحیحین 3: 164، معانى الاخبار: 354، معجم رجال الحدیث 23: 197، مثیرالاخوان: 99، مقاتل الطالبیین: 180 و 202، مقتل الحسین (علیه السلام)، خوارزمى 2: 62، مجمع الزوائد 9: 272، مصباح الانوار: 61، مناقب آل ابى طالب (علیهما السلام) 4: 172، نور الابصار: 204.
[98]. به نقل از منتخب التواریخ: 261.
[99]. نفس المهموم: 186، دمع السجوم: 171.
[100]. منتهى الامال 1: 380.
[101]. حماسه حسینى 1: 28. (علیه السلام)
[102]. جولة فى ربوع الشرق الادنى: 193.
[103]. الغدیر 3: 317 و 318.
[104]. زندگانى على بن الحسین (علیهما السلام): 7 تا 27.
[105]. زندگانى على بن الحسین (علیهما السلام): 7 تا 27.
[106]. اصول کافى 2: 47. الحسین بن محمّد، عن معلى بن محمّد، عن الحسین بن على الوشاء، عن على بن مسیرة، قال ابو عبدالله (علیه السلام): انّ نطفة المومن لتکون فى صلب المشرک، فلا یصبه من الشر شىء، حتى اذا صار فى رحم المشرکة لم یصبها من الشر شىء، حتى تضعه فاذا وضعته لم یصبه من الشرّ شىء، حتى یجرى علیه القلم.
[107]. نقل از انوار پراکنده 1: 102 - 103، اخبار الطوال: 294، تاریخ مذهبى قم: 68.
[108]. الامام الهادى، سیّد محمّد کاظم قزوینى: 196-197.
[109]. لباب الانساب 1: 351.
[110]. زیرا بر سنّت اسلامى متولد نشده است.
[111]. خدمات متقابل اسلام و ایران: 12 الى 134.
[112]. به قول استاد شهید ـ مورخین عصر حاضر عموماً در این قضیه تشکیک میکنند.
[113]. در بخش آیا شهربانو اسم است یا لقب؟
[114]. حماسه حسینى (علیه السلام) 3: 273.
[115]. رى باستان 1: 259.
[116]. وندیداد، حاوى قوانین کیش زردتشتیان از پاکى و ناپاکى و گناه و توبه و غیره است. مطالب کتاب ظاهراً از قواعد و آداب دینى که در نواحى مختلف مورد عمل قرار داشته فراهم آمده است، از این رو، اختلاف یا تناقضى در مطالب آن بچشم میخورد، نقل از رى باستان 1: 367.
[117]. رى باستان 1: 259.
[118]. رى باستان 1: 430.
[119]. تاریخ آل سلجوق در آناطولى، صفحه 18، روضة الصفا 4: 296، سلجوقنامه: 35، راحة الصدور: 140، مجمل فصحیحى، بخش دوم صفحه 204، نقل از رى باستان 1: 43.
[120]. تاریخ ابن اثیر، جزء 8: 165.
[121]. وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقى: 110.
[122]. وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقى: 110 و 111.
[123]. النقض: 87.
[124]. وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقى: 119.
[125]. تاریخ آل سلجوقى در آناطولى: 21.
[126]. وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقى: 111 و 130.
[127]. نسایم الاسحار: 53.
[128]. تارخى ابن اثیر 8: 191، المختصر 2: 222، رى باستان 1: 423.
[129]. وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقى: 131 و 132، ابن اثیر 8: 191، راحة الصدور: 148، مجمل فصیحى، بخش دوم: 212، واقعه سال 496.
[130]. کامل 8: 193.
- ۴۴۵۲
- ادامه مطلب