- پنجشنبه ۲۷ شهریور ۹۳
یکى از زیارتگاههای مشهور شهر رى و استان تهران، حرم مطهّر حضرت حمزة (علیه السلام) است که در قبله گاه حرم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) قرار دارد و در سالیان اخیر توجّه ویژه و تعمیرات گسترده در آن صورت گرفته است.
توصیف بناى کنونى بقعه امامزاده حمزه
این بقعه، یکى از سه نقطه اصلى ایجاد کننده هسته مرکزى مجموعه است که در ضلع جنوبى مسجد هلاکو واقع شده است. پیرامون این بقعه در جبهههای غربى، جنوبى و شرقى یک فضاى بسته وسیع و کماکان پیوسته وجود دارد که شامل دو صحن است; یکى صحن امامزاده حمزه که در ضلع شرقى آن واقع شده و از طریق ایوان آینه به آن متصل میشود و دیگرى صحن پشت امامزاده حمزه که از طریق درهاى ورودى با آن مرتبط میشود. چنان که از نام این قسمتها برداشت میشود ظاهراً قبلاً این بخشها، صحنها و یا فضاهاى روبازى بودهاند که پیرامون این بقعه قرار داشتهاند. در حال حاضر، کف بقعه به اندازه سه پلّه از سطح این صحنها پایین تر است.
بقعه، داراى طرح مستطیل شکل با ابعاد تقریباً برابر است که یک سقف گنبدى روى آن قرار گرفته است. در چهار گوشه بقعه، چهار گوشواره ساخته شده است تا یک پایه هشت ضلعى براى قرار گرفتن گنبد روى آنها فراهم کند. همچنین گوشههای بیرون زده دیوارها حالت پخ خورده دارد، که بالاى آنها به شکل گوشوارههای کوچک ساخته شده است.
قسمت زیرین و داخلى تمام این گوشوارهها مقرنس کارى است. نظیر دو بقعه دیگر، چهار ورودى در وسط چهار ضلع این بقعه وجود دارد. ورودیهای شمالى و غربى به آقایان اختصاص دارندو ورودیهای شرقى و جنوبى به بانوان. داخل بقعه به دو قسمت مجزّا براى آقایان و بانوان تقسیم بندى شده است. جدا کنندههای شیشه اى منقوش، ارتباط بصرى بین این دو قسمت را از بین میبرند اما پیوستگى فضایى را مخدوش نمیکنند. بنا به ابعاد کم و ارتفاع زیاد سقف بقعه، کالبد داخل داراى تناسبات بلند و کشیده است، و در نتیجه تداعى کننده جهت قائم است که در امتداد محور اصلى گنبد تجسم بیشترى مییابد; در عین حال ایجاد کننده احساس عروج و تعالى نیز هست. کالبد آینه کارى شده دیوارها، داخل گوشوارهها و سطح زیرین گنبد با ایجاد یک فضاى نورانى، این کیفیت را تقویت میکنند. سطوح زیرین گوشوارهها مقرنسهای بسیار ظریفى دارند، که قطعات کوچک آینه نصب شده روى آنها جلوه خاصى به آنها بخشیده است. محیط زیرین گنبد به طور مستقیم روى رأس گوشوارهها قرار نمیگیرد، بلکه روى یک شانزده ضلعى منتظم قرار دارد که بار آن را به رأس گوشوارهها منتقل میکنند. یک کتیبه پیوسته بر محیط این شانزده ضلعى به چشم میخورد، که روى آن آیاتى از قرآن مجید نوشته شده است. بالاى این کتیبه هم قابهایی به صورت عمودى ساخته شدهاند که بخش بالاى آن به شکل نیم دایره است. این قابها داراى حاشیههای بیرون زده باریک از جنس گچ هستند، که آنها را در زمینه آینه کارى پیرامونشان شاخص میکند. داخل این قابها، همچنین قسمت زیرین گنبد، با نقوش هندسى گل و بتهو اسلیمى تقسیم بندى شده که در داخل آنها قطعات آینه رنگى تعبیه شده است. این گونه آینه کارى، کیفیتى متفاوت نسبت به گنبد دو مقبره دیگر ایجاد میکند و در نوع خود جالب توجّه است.
در بالاى چار چوب ورودى، چهار پنجره فلزى مشبّک نیز دیده میشود که داراى شبکههای باریک و بسیار ظریفى هستند. این پنجرهها تهویه داخل بقعه را نیز تسهیل میکنند. ضریح ساخته شده روى مدخل امامزاده حمزه داراى طرح مستطیل به تناسبات سه به چهار است که روى یک پایه از جنس سنگ سفید صیقلى ساخته شده است. از این سنگ در کف سازى بقعه هم استفاده شده و به این ترتیب یک پیوستگى بین آنها وجود دارد.
پوشش کالبد ضریح و شبکههای آن از نقره است. قسمت بالایى ضریح داراى دو ردیف قاب برجسته و بیرون زده است که در این قابهای طلایى، سورههایی از قرآن به صورت برجسته و با خطوط بسیار زیبا نوشته شده است.
بر بالاترین قسمت محیط ضریح عناصرى طلایى، شبیه برگ، نصب شده است که در مرکز آنها بر زمینههای کاشى لاجوردى رنگ نامهای خداوند نوشته شده است: «یا فاطر، یا قاهر و..».
رواق شیخ ابوالفتح رازى و صحن (هاى) امامزاده حمزه به علاوه بخشى از شبستاان بین الحرمین قبل از اجراى طرح توسعه حرم از فضاهاى باز مجموعه محسوب میشدهاند.
اطلاق عنوان صحن به این قسمتها نیز مؤیّد همین مطلب است. در حال حاضر با مسقف کردن این بخشها سطح بسیار زیادى به فضاى بسته مجموعه اضافه شده و تقریباً مقدار آن را دو برابر کرده است. فضاهاى موجود در جنوب و غرب امامزاده حمزه با عنوان صحن امامزاده حمزه و قسمت واقع در شرق با عنوان صحن پشت امامزاده حمزه شناخته میشدهاند. فضاى واقع در بین الحرمین و شبستان بین الحرمین نیز یک فضاى باز بودهاند، که به واسطه وجود مدفن شیخ ابوالفتوح رازى پس از طرح توسعه با نام رواق شیخ ابوالفتوح رازى شناخته میشود. این سه قسمت در حال حاضر، یک فضاى پیوسته وسیع پیرامون بقعه امامزاده حمزه و ایوان واقع در غرب آن ایجاد کردهاند. به لحاظ پیوستگى این فضاها و اینکه از نظر کالبدى کاملاً از یکدیگر مجزّا نشدهاند، بررسى آنها با هم انجام میگیرد. رواق شیخ ابوالفتوح رازى، مفصل ارتباطى میان بین الحرمین و شبستان بین الحرمین است. این رواق با مسجد زنانه که در شمال آن واقع شده است، هیچ گونه ارتباطى ندارد، حال آنکه با صحن امامزاده حمزه که در جنوب آن واقع شده کاملاً پیوسته است و فقط به واسطه عناصر سازه اى باربر میتوان یک جدایى بین این قسمتها قائل شد. رواق داراى طرح مستطیل شکل با کشیدگى شرقى ـ غربى است.
دو ستون قطور باربر نزدیک ضلع جنوبى رواق، تنها عوامل ساختمانى هستند که تا حدى پیوستگى و یکپارچگى آن را محدود میکنند. این ستونها قطور در واقع پایه قوسهای جناغى بزرگى هستند که بار طاقهای مابینشان را به زمین منتقل میکنند.
مفصل ارتباطى این رواق و بین الحرمین، سه دهانه مستطیل شکل با تناسب عمودى هستند که در پایین هر یک، دو پلّه دیده میشود. این دهانهها داراى ارتفاعهای مساوى هستند اما دهانه میانى عرض بیشترى نسبت به دو دهانه مجاور خویش دارد. در بالاى این دهانه ورودى یک قاب مستطیل شکل بزرگ آویخته شده است، که داخل آن یک کتیبه طلایى قرار داده شده است. جنس این قاب از خاتم و حاوى «آیة الکرسى» است. مفصل ارتباطى این رواق با شبستان بین الحرمین نیز به سه دهانه اما با ابعاد نامساوى تقسیم شده است. دهانه جنوبى در عین اینکه ابعادى تقریباً مساوى دهانه میانى دارد، اما قسمت بالاى آن توسّط یک قوس جناغى پوشیده شده است، حال آنکه دو دهانه دیگر با قوسهای سه تکّه مرکّب از یک نیم بیضى و دو ربع دایره، پوشیده شدهاند. دهانه شمالى پهناى کمترى نسبت به دو دهانه دیگر دارد و به محلّ عبور بانوان اختصاص یافته است. نردههای کم ارتفاعى چوبى قسمت آقایان و بانوان را مجزّا میکند.
کف رواق و ازاره دیوارهاى آن نظیر شبستان بین الحرمین با سنگهای مرمر کرم و صیقلى رنگ پوشیده شدهاند و پیوستگى بین این دو فضا را تقویت میکنند. بالاى ازاره این دیوارها، یک ردیف کاشى کارى معرّق با زمینه غالب فیروزه اى و لاجوردى رنگ انجام شده است. روى این زمینهها با رنگ سفید احادیثى، و پایین آن ترجمه احادیث به رنگ طلایى و به خط نستعلیق نوشته شده است. دیگر قسمتهای دیوارها و سقف با گچ اندود شده و به رنگ سفید هستند. زیر سقفها کاربندى شده است و خطوط آنها به صورت برجسته نمایاناند. گچ بریهای ظریف نیز تزیین کننده قسمتهای زیرین سقفها هستند و آنها را از یکنواختى خارج میکنند. در چهار گوشه طاقها نیز روزنهای مشبکى دیده میشوند، که محلّ دریچههای عبور هوا هستند.
این رواق کاملاً، جزو فضاى بسته محسوب میشود و تنها فصل مشترک آن با خارج یک پنجره نسبتاً وسیع در گوشه جنوب شرقى آن است. قسمت بالاى این پنجره، به تبعیت از شکل قوس بالاى آن، داراى قوس جناغى است. در مقابل این پنجره یک سطح شیب دار براى تردد افراد معلول ساخته شده است که کالبد آن کاملاً با سنگهایی مشابه سنگهای کف، پوشیده شده است. از دیگر اجزا قابل توجّه در این فضا میتوان به سنگ قبها از جمله آرامگاه شیخ ابوالفتوح رازى اشاره کرد که در کف رواق جلب توجّه میکنند.
صحنهای واقع در دو طرف امامزاده حمزه و ایوان آینه یک فضاى پیوسته به شکل «u» ایجاد کردهاند. ورودى اصلى منتهى به این صحنها در وسط ضلع جنوبى صحن امامزاده حمزه واقع شده است. این ورودى در امتداد محور اصلى هسته مرکزى مجموعه واقع شده است. بدین ترتیب، دو نقطه انتهایى این محور، ایوان آینه بزرگ در مجاورت صحن اصلى و ایوان ورودى صحن امامزاده حمزه هستند. عنصر اصلى واقع در میانه این محور بقعه و آرامگاه حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) است. اهمیّت محور مذکور به اندازه اى بوده است که در مکان یابى این ورودى، بقعه امامزاده حمزه در درجه دوّم اهمیّت قرار گرفته است. سعى شده تا نقطه انتهایى محور مذکور نمودى قابل توجّه در مجموعه داشته باشد. از آنجا که این ورودى در مقابل بقعه امامزاده حمزه ساخته نشده است، براى ایجاد احساس تعادل، ورودى فضاهاى بسته واقع در مقابل بقعه امامزاده و یا صحن پشتى آن تقریباً در امتداد محور میانى این فضاها واقع شده است.
ارتباط و اتصال هر یک از این صحنها به فضاهاى مجاورش با یکدیگر متفاوت است. صحن شرقى امامزاده حمزه چنان که پیش تر ذکر شد، تقریباً با رواق شیخ ابوالفتوح رازى پیوسته است و جداسازى ساختمانى چندانى بین آنها وجود ندارد. گر چه در حال حاضر با اختصاص این صحن به بانوان یک پرده مرتفع و سرتاسرى، ارتباط بصرى و فیزیکى بین این دو فضا را از میان برده است.
صحن پشت امامزاده حمزه (صحن غربى)، داراى ارتباطهای محدودى با فضاهاى مجاورش است. مفصل ارتباطى این صحن و مسجد هلاکو، یک فضاى مستطیل شکل کوچک است که به واسطه محلّ ورودیهای آن، ارتباط بصرى بین این دو فضا را کاملاً از بین میبرد. این صحن توسّط درهاى دو لنگه با ایوان ناصرى و بقعه امامزاده حمزه متصل شده است. این دو صحن در عین پیوستگى فضایى، از نظر کیفیات کالبدى با یکدیگر متفاوت هستند، و در نتیجه ادراک فضایى هر یک، متفاوت با دیگرى است.
از این رو جدایى بین این دو فضا کاملاً محسوس است. اختصاص جداگانه این صحنها به آقایان و بانوان عامل دیگرى است که جداسازى بین صحنها را تقویت میکند. در حال حاضر صحن امامزاده حمزه تا محوطه مقابل ورودى اصلى منتهى به این قسمت به آقایان اختصاص یافته است. در این میان، ورودى اصلى منتهى به این قسمت به آقایان اختصاص یافته است. جداسازى بین بخش آقایان و بانوان توسّط آویختن پرده، بدین صورت انجام گرفته است که در مقابل ورودى اصلى یک جداره کدر ایجاد شده تا دید قسمت بانوان از بین برود. در نتیجه در مقابل ورودى مذکور یک فضاى راهرو مانند باریک ایجاد شده است که آقایان را به صحن پشتى امامزاده حمزه هدایت میکند.
محوطه مقابل ورودى مذکور، با اهمیّت ترین و پرکارترین قسمت این صحنها محسوب میشود. بر بالاى این قسمت، یک سقف گنبدى عظیم ساخته شده است که بر روى قوسهای باربر عظیم قرار گرفتهاند. در عین حال این بخش از فضا از نظر کیفیات کالبدى مرز بین صحن امامزاده حمزه و صحن پشتى است. صحن امامزاده حمزه ـ واقع در شرق این قسمت ـ که به بانوان اختصاص دارد، داراى کیفیاتى مشابه با رواق شیخ ابوالفتوح رازى است. سقفها و دیوارها به صورت ساده با گچ اندود شده و به رنگ سفید هستند; کف و ازاره دیوارها نیز با سنگها مرمر صیقلى ساخته شدهاند. بالاى این ازاره ها یک حاشیه کم ارتفاعى کاشى کارى به چشم میخورد که شبیه کاشى کارى موجود در رواق شیخ ابوالفتوح رازى است. در عین حال گوشه شمال شرقى این فضا نظیر قسمت مردانه با آینه کارى پوشیده شده است. به نظر میرسد که هدف نهایى سازندگان، آینه پوش کردن تمام قسمتهای این صحنهاست که به تدریج انجام خواهد شد. در تقابل با سادگى این صحنها صحن پشتى امامزاده حمزه کاملاً با آینه کارى پوشش یافته است و یک فضاى درخشان و داراى جزئیات زیاد را ارائه میکند. کیفیت کالبدى مذکور به همراه نور وارد شده از خلال پنجرهها، فضاى داخلى روشن و پرنورى را ایجاد کرده است. این بخش از آنجا که ورودیهای زیادى ندارد و جمعیت کمى از آن عبور میکند، مکانى مناسب براى برگزارى نماز فراهم آورده است.
کشیدگى شمالى ـ جنوبى این قسمت، عامل مناسب دیگرى براى عملکرد مذکور است. البتهاین احتمال وجود دارد که با گشوده شدن ایوان ناصرى، شمار مراجعه کنندگان به این صحن افزایش یابد و در نتیجه از سکون و آرامش داخل آن کاسته شود. در وسط ضلع جنوبى این صحن یک محراب کوچک جلب نظر میکند که از نظر ساخت و اجزاى کالبدى کماکان مانند دیگر محرابهاست. این محراب به صورت تو رفته در ضلع جنوبى صحن ساخته شده است و در مقابل آن یک محدوده مستطیل شکل به اندازه یک پلّه از کف صحن پایین رفته است تا مکانى براى پیش نماز ایجاد کند.
یک کتیبه مستطیل شکل، موقعیت این محراب را در ضلع جنوبى مشخص میکند. این کتیبه به صورت کاشى کارى معرّق اجرا شده و حاوى آیاتى از قرآن کریم است که با رنگ سفید بر زمینه لاجوردى رنگ اجرا شده است و در زمینه آینه کارى شده پیرامون خود نمود و جلوه خاصى پیدا کرده است.
ازاره دیوارهاى این محراب همانند دیگر دیوارهاى صحن با سنگهای صیقلى سفید رنگ ساخته شده است. این ازاره به همراه حاشیه کاشى کارى باریکى در بالاى آن، که در دیگر دیوارهاى صحن نیز مشاهده میشود، باعث پیوستگى بیشتر محراب با کالبد داخلى صحن شده است. طرح محراب از سه دیوار کم عرض تشکیل شده است که دو تا از آنها با زاویه چهل و پنج درجه نسبت به دیوارهاى صحن ساخته شدهاند. این بخشها نیز با معرّق کاریهای بسیار ظریفى پوشیده شدهاند که زمینه غالب آنها به رنگ لاجوردى است. رنگ سفید، طلایى، فیروزه اى، قهوه اى و قرمز نقوش و اسلیمیهای این بخش را تشکیل میدهند. نقوش اجرا شده بر این سه جداره یکسان و مشابه است و فقط رنگ برخى از آنها با یکدیگر متفاوت است. قسمت بالایى مدخل این محراب، به شکل یک قوس جناغى است که فاصله مابین آن و کتیبه پیرامون محراب، به شکل یک قوس جناغى است که فاصله مابین آن و کتیبه پیرامون محراب، معرّق کارى شده است. زمینه این قسمت به رنگ عسلى است و نقوش اسلیمى و ختایى با رنگهای فیروزه اى و قهوه اى در آن به چشم میخورد. در وسط و گوشههای این قسمت سه نوشته به رنگ سفید بر لکههای لاجوردى رنگ دیده میشود.
در نماى دیوارهاى جانبى این راهرو، از پایین به اندازه تقریبى یک متر، سنگ تراورتن سفید به عنوان قرنیز به کار برده شده است. البتهدر آن سوى راهرو که به صحن کاشانى نزدیک تر است، دو برجستگى آجرى به فاصله یک متر از یکدیگر در سطوح جانبى و امتداد آنها، در سقف دیده میشود که نماى قسمت زیر این دو برجستگى و حد فاصل بین آنها، سنگ تراورتن صورتى رنگ با ارتفاع تقریبى یک و نیم متر به کار رفته است. در ضمن در ابتداى ورودى راهرو از جانب صحن عتیق، روى دیوار ضلع غربى این راهرو، تکرارى از سه ستون گرد و سنگى مشابه ستونهای هر دهنه از فضاى عطف میان دو صحن عتیق و باغ طوطى، دیده میشود. نماى قسمت فوقانى این سطوح، با آجر نماى سه سانتى متر به صورت راسته و در برخى نقاط با کاشى فیروزه اى رنگ، تزیین شده است. نماى آجرى سقف رومى این راهرو، حاصل ادامه نماى آجرى سطوح جانبى این فضا در قسمت فوقانى است که سقف را به صورت گرد در آورده است.
نکته قابل توجّه در این راهرو، متفاوت بودن نوع قوس در ابتدا و انتهاى آن است.
همان طور که قبلاً نیز اشاره شد، قوس بالاى دهنه ورود به این راهرو از صحن عتیق به صورت جناغى است، در حالى که قوس سقف راهرو و دهنه آن از جانب صحن کاشانى از نوع قوس رومى است. تغییر فرم در قوسهای این فضا، به گونه اى اجرا شده که نمیتوان محلّ دقیق این تغییر شکل را در سقف مشخص نمود.
ورودى دیگر این راهرو از صحن کاشانى، به وسیله آجر سه سانتى مترى و به صورت راسته اجرا و قاب بالاى قوس رومى این ورودى، با آجر به صورت طرحهایی ظریف و هندسى گره کشى شده است.
قرینه پیش آمدگى جلوى راهروى ارتباطى اى که، در سمت راست ضلع جنوبى صحن قرار گرفته است، در آن سوى نماى جنوبى صحن نسبت به ایوان آینه دیده میشود.
مدخل ایوان آینه در وسط ضلع جنوبى صحن عتیق قرار دارد که شامل: یک بخش میانى به ابعاد تقریبى سه متر در هشت متر و به ارتفاع تقریبى دوازده متر (سه طبقه) و دو بخش شبیه هم و قرینه نسبت به بخش میانى، به ابعاد سه متر در شش متر و به ارتفاع تقریبى هشت متر است.
سبک معمارى این مدخل و جزئیات آن در نما و ستونها مانند معمارى بناهاى دوره صفویّه همچون ایوان کاخ عالى قاپو و کاخ چهل ستون در اصفهان است.
مصالح به کار برده شده در نما و بخشهای داخلى این فضا سنگ و چوب هستند و در برخى نقاط به ندرت گچ به صورت حجمهایی برجسته جهت تزیین قسمتهایی از سقف پیش آمدگى جلوى نماى مدخل، دیده میشود.
تعداد ستونهای گرد و سنگى مدخل ورود به ایوان آینه، جمعاً ده ستون است، که در قسمت میانى، دو ستون باریک و بلند به فاصله تقریبى یک و نیم متر از لبه بام مدخل، وجود دارد. در دو قسمت جانبى بخش میانى از این فضاى ورودى، به صورت قرینه نسبت به محور عمودى مدخل، دو ستون به فاصله تقریبى یک متر و نیم از یکدیگر و با ارتفاعى کوتاه تر از ستونهای بخش میانى، دیده میشوند. فرم قسمت میانى این ستونها، به صورت گرد با شیارهایى بخش میانى، دیده میشوند. فرم قسمت میانى این ستونها، به صورت گرد با شیارهایى باریک و به قطر تقریبى پنجاه سانتى متر است. هر ستون در پایین روى پایه اى عمودى از جنس همان ستون، و به شکل مکعّب مستطیل، با ابعاد تقریبى شصت سانتى متر قرار گرفته که در چهار سوى آن نقوش برجسته کار شده است. در زیر هر کدام از این پایهها، حجم عمودى دیگرى به شکل مکعّب مستطیل، با ابعاد تقریبى شصت سانتى متر قرار گرفته که در چهار سوى آن نقوش برجسته کار شده است. در زیر هر کدام از این پایهها، حجم عمودى دیگرى به شکل مکعّب مستطیل و به ابعاد هفتاد سانتى متر و ارتفاع یک متر از جنس ستون بالاى آن دیده میشود، که دور تا دور بعضى از آنها به دلیل پوسیدگى و یا فرسایش این قسمت از پایه ستون، به وسیله سنگ تراورتن پوشیده شده که در کل سبب عدم یکپارچگى در نماى ستونهای مدخل ایوان آینه شده است. گفته میشود زیر این قسمتهایی که با سنگ تراورتن پوشیده شده، تصاویرى از فرشتگان حجّارى شده است.
قسمت فوقانى هر کدام از ستونها به سر ستونى با نقوش برجسته بسیار زیبا محدود میشود.
در نماى بیرونى مدخل، نوارى باریک به پهناى پنجاه سانتى متر از نقوش هندسى به صورت گره، به رنگ قهوه اى کم رنگ و تیره بر روى چوب با مهارت اجرا شده است.
در سقف پیش آمدگى بالاى نماى این بخش که پهناى آن تقریباً پنجاه سانتى متر است، تکرار حجمهای گرد و زیبایى را میتوان در مرکز هر کدام از شبکههای مستطیل شکل پیش آمدگى سقف دید که به صورت قندیل از سقف آویزان شدهاند. چنین حرکتى را میتوان در مرکز هر کدام از شبکههای مستطیل شکل پیش آمدگى سقف یعنى در قسمت فوقانى نماى داخل به پهناى آنها نیز تقریباً پنجاه سانتى متر است، مشاهده نمود، با این تفاوت که فرم آنها به جاى گرد و دایره اى شکل بودن، به صورت عمودى است که در کل نمایى را همانند مقرنس به صورت قطاربندى، به ذهن بیننده متبادر میکند. در زیر شبکههای قسمت فوقانى پیش آمدگى دو بخش جانبى مدخل آینه، یک ردیف مقرنس کارى به صورت قطاربندى با گچ به پهناى سى سانتى متر روى نماى دیوار، دیده میشود که سبب شده است، عمق پیش آمدگى در این دو قسمت، بیشتر به نظر بیاید.
نماى دیوارهاى طرفین بخش میانى مدخل، به دلیل قرارگیرى پرده اى در جلوى آن و یا قفسههای کفشدارى حرم، کاملاً دیده میشود. بجز بخشى از نماى بالاى قفسهها در سمت چپ فضاى میانى مدخل که به صورت گره کشى با کاشى اجرا شده است.
نماى سقف این دو قسمت به صورت مشبّک روى چوب به رنگ قهوه اى اجرا شده است و در نماى آن با نماى بیرونى مدخل هماهنگ است.
نماى امتدادى، از نماى چوبى سقف بخشهای طرفین این قسمت است که روى آن قطعات چوبى به صورت مشبّک کار شده است. در این نما سه تورفتگى چهار گوش و عمودى به ارتفاع یک و نیم متر و پهناى نود سانتى متر و عمق سى سانتى متر دیده میشود که داراى نمایى چوبى است. زیر این تورفتگیها، به پهناى شصت سانتى متر گره کشى بر روى چوب با نقوش هندسى کار شده است.
در نماى سقف این قسمت، با گچ به صورت مشبّک طرحهایی دیده میشود که دور تا دور آن با نوار باریکى از چوب به رنگ قهوه اى و به پهناى پنجاه سانتى متر با طرحى از نقوش هندسى کار شده است. به کارگیرى چوب در نماى این فضا شاید به منظور کاهش انعکاس نور از طریق سطوح آینه کارى شده در ایوان حرم حضرت عبدالعظیم باشد تا باعث ایجاد مزاحمت براى زائران نشود و از نظر بصرى مشکل ایجاد نکند.
در طول ضلع غربى صحن عتیق، فضاى عطفى بین این صحن و صحن باغ طوطى دیده میشود که به سبک معمارى دوره صفویّه اجرا شده است.
همان طور که ظاهراً این فاض نشان میدهد، بناى آن نمیتواند قدمت چندانى داشته باشد. البته تنها باقى مانده بناى قدیمى این مکان، ستونهای سنگى گرد و قدیمى اى است که اکنون زیر قوسهای نیم دایره، نماى شرقى این فضا قرار گرفتهاند.
این فضاى عطف، به وسیله نه دهنه هم اندازه و شبیه هم که هر دهنه پهنایى به طول چهار متر و عمقى به اندازه دو متر دارد، به این دو صحن باز میشود. ابته دهنه وسطى بر خلاف هشت دهنه دیگر به صورت قرینه در طرفین آن قرار دارند، در هر طرف چهار دهنه، بدون ستون بوده و در ضمن دو ضلع شمالى و جنوبى نماى داخل آن، به وسیله دیوارى با نایى از آجر به صورت راسته بسته شده و پهناى آن نیز بیست سانتى متر کمتر از دهنههای جانبى است.
از دیگر ویژگیهای این فضاى رابط میتوان به رعایت تقارن در اجزاى به کار برده شده در دو نماى غربى و شرقى آن، و همچنین انتخاب نوع کاشى کارى براى هر کدام از دهنهها، اشاره نمود که نسبت به محور عمودى این ضلع تقارن هستند.
در طول نماى شرقى فضاى عطف، دو ردیف پلّه با نمایى از سنگ تراورتن به رنگ سفید که ارتفاع هر پلّه حدوداً بیست سانتى متر میباشد، جهت برقرارى ارتباط بین صحن عتقیق که کف آن در سطحى پایین تر از کف باغ طوطى است، دیده میشود.
بر لبه داخلى قوس میانى در این دهنه، نمایى از گره کشى با کاشى اجرا شده و در قاب بالاى قوس بیرونى آن، نمایى از گل و گیاه با کاشى به صورت معرّق کار شده است.
نماى سرپایه هاى دو طرف این دهنه، که پهنایى به آ ندازه نیم متر دارند، شامل کاشى به صورت معقلى در میان قابى از آجر به صورت هره است.
در قسمت فوقانى نماى این ضلع نیز یک ردیف کاشى کارى دیده میشود که روى آن در میان تکرار کلمه «یا اباعبدالله» ادامه ترکیب بند محتشم در رثاى شهداى کربلا نوشته شده است. امتداد این کاشى کارى را میتوان در طول نماى این ضلع از فضاى عطف، مشاهده نمود.
نماى ستونهای این دهنه در پایین تا ارتفاع شصت سانتى متر قدرى پهن تر است که در حکم پایه اى براى ستون در نظر گرفته شده است. هر ستون در بالا نیز به سر ستونى ساده منتهى میشود که شامل یک برجستگى به صورت حجمى مکعّب شکل به ارتفاع پنج سانتى متر روى بخش دیگرى به ارتفاع سى سانتى متر با لبههایی به صورت منحنى است.
در طول نماى دیگر دهنههای همین ضلع، تکرار دهنههایی با قوس جناغى در بخش فوقانى نماى آن دیده میشود. قوس بالاى سه ستون در دهنههای طرفین دهنه میانى این نما که در حکم محور تقارنى براى آنهاست، به صورت نیم دایره است.
البته قوس میانى قدرى بلندتر و پهن تر است و نماى قوسها و ستونهای طرفین آن مشابه و قرینه هم، نسبت به محور عمودى قوس میانى است. فاصله بین ستونهای طرفین تقریباً یک متر، و دو ستون میانى هر دهنه، یک متر و نیم است. نماى ستونها در پایین تا ارتفاع شصت سانتى متر قدرى پهن تر است و در حکم پایه اى براى ستون در نظر گرفته شده است. هر ستون در بالا نیز به سر ستونى ساده منتهى میشود که شامل برجستگیهایی به صورت حجمهای مکعبى شکل به ارتفاع پنج سانتى متر روى دو بخش به ارتفاع بیست سانتى متر با لبههایی به صورت منحنى است، که بین این دو و بخش تحتانى ستون، بندى به پهناى پنج سانتى متر با سطحى صاف دیده میشود و در ضمن پهناى برجستگیهای هر سر ستون به ترتیب از پایین به بالا افزایش مییابد.
البته فرم ستونهای دهنه سمت راست دهنه میانى با بقیه ستونهای موجد در دیگر دهنههای این ضلع، متفاوت است. در چهار طرف قسم فوقانى نماى ستونهای این دهنه، نقش برجسته اى شبیه گل پاپیروس دیده میشود و نماى سر ستون بالاى آن نیز شامل قسمتهایی شبیه برگهای این گل است.
نوع کاشى کارى در قاب بالاى قوس نماى این دهنهها و همچنین سرپایه هاى میان آن مشابه کاشى کاریهایی است که در نماى دهنه میانى این ضلع دیده میشود.
در نماى غربى این ضلع از فضاى عطف به دلیل در سطحى بالاتر از کف صحن عتیق قرار گرفته، پلّه اى دیده نمیشود.
سطح نماى بیرونى دهنههای این ضلع از فضا شبیه هم است، جز نماى دهنه میانى آن که به اندازه ده سانتى متر عقب تر از نماى دهنههای دیگر است و قوس جناغى بالاى این دهنه نیز به اندازه ده سانتى متر عقب تر از قاب بیرونى دور تا دور آن است. این قسمت پهنایى به اندازه بیست و پنج سانتى متر از ترکیب کاشى و یک ردیف هره ده سانتى مترى از آجر دارد که روى دو ستون سنگى این دهنه قرار گرفته است.
نماى این ضلع از فضاى عطف، تقریباً شبیه نماى شرقى آن است، با این تفاوت که در زیر دهنههای باز در این نما، ستونى دیده نمیشود. سرپایه هاى میان دهنههای این بخش داراى نمایى آجرى و به صورت راسته اجرا شده است.
یک ردیف کاشى کارى بخش فوقانى این نما به صورت گره کشى با طرحى از شمسه و هشت ترنج و شش تند در اطراف آن است. کاشى کارى بالاى قاب دهنهها هم از نوع معمولى با زمینه اى به رنگ آبى تیره اجرا شده است.
از دیگر ویژگیهای نماى این ضلع میتوان به یک ردیف مقرنس به صورت قطار بندى در بالاترین بخش فوقانى این نما که داراى پهنایى به اندازه نیم متر است و در طول این نما امتداد یافته، اشاره نمود.
در انتهاى سمت راست نماى این ضلع از فضاى عطف، نمایى از راهروى ارتباطى میان صحن عتیق و صحن کاشانى دیده میشود که داراى نمایى آجرى و به صورت کله راسته است. البته، نماى زیر قوس دهنه سمت چپ این راهرو در این ضلع، به صورت گچ کارى، سفت کارى شده و همچنین در بخش زیرین نماى سمت راست آن به ارتفاع یک متر و نیم سنگ تراورتن سفید دیده میشود.
ضلع جنوبى این فضا داراى نمایى آجرى و به صورت راسته است. و گوشه سمت راست این نما دهنه اى به پهناى یک متر و ارتفاع سه متر با قوسى از نوع شاخ بزى تند در بالاست.
سنگ ازاره پایین این ضلع مانند دیگر نماها از جنس تراورتن سفید است که ارتفاع آن در سمت راست دهنه نیم متر و در سمت دیگر هفتاد سانتى متر است.
در بالاترین بخش فوقانى این نما نیز، یک ردیف مقرنس به صورت قطاربندى، در امتداد مقرنس نماى غربى این فضا و شبیه آن دیده میشود.
فضاى داخلى دهنههایی که با هم، این فضاى عطف و یا رابط را ایجاد میکنند به وسیله دهنه بازى با قوسى به صورت جناغى تند در بالاى دهنه با یکدیگر وصل میشوند. این اتصال به وسیله دیوار آجرى دو طرف دهنه میانى این فضا، قطع میشود.
به همین دلیل در دو طرف این دهنه وجود دارد، که اگر در یکى از دو ضلع شمالى یا جنوبى این فضاى رابط قرار بگیریم، امتداد این دو راهروى باریک و دراز را خواهیم دید که انتهاى آن به دیوارى آجرى ختم میشود.
دیوارههای داخلى فضاى رابط داراى نمایى آجریاند. این نماى آجرى در زیر قوسهای بالاى دهنههای موجود رد این فضا، نحوه اجراى قوس را که به صورت رومى بوده است، نمایان میکند.
ارتفاع ازاره در دیوارهاى داخلى این فضا بین پنجاه تا هشتاد سانتى متر متغیر است.
ترکیب سقف هر کدام از این دهنهها با دو قوس دو طرف هر دهنه که یکى از دو صحن طرفین آن باز میشوند، به صورت طاق و تویزه و کاربندى نماى گچى زیر آن به صورت یک بخش میانى و تقریباً گرد در وسط و مقرنسهایی به صورت پاباریک و شاپرک در اطراف آن اجرا شدهاند. این فرم و کاربندى در نماى سقف همه دهنههای این فضا به گونه تکرار شدهاند.
در نماى کلّى ضلع شرقى صحن عتیق، به غیر از برخى قسمتها که تقارن موردى دارند، بر خلاف دیگر اضلاع این صحن، تقارن دیده نمیشود.
سبک معمارى در این نما مانند دیگر بخشها بیشتر به شیوه معمارى دوره صفویّه است و در جزئیان نیز میتوان تأثیر معمارى دوره قاجاریّه را مشاهده نمود.
زاویه بخشى از فضاها را که این ضلع از صحن را آنها محدود میشود میتوان مشاهده کرد که از آن جمله میتوان به نماى غربى مقبره امامزاده طاهر در سمت چپ این ضلع اشاره کرد.
حضرت حمزة بن موسى (علیه السلام)
وى مُکَنّى به ابوالقاسم ([1]) و سیّدى جلیل القدر، شریف و عالمى فاضل و متقّى بود. به قول شیخ مفید (رحمه الله): «و لکلّ واحد من ولد أبى الحسن موسى بن جعفر فضل و منقبة مشهورة»([2])
براى هر یک از فرزندان حضرت امام موسى کاظم (علیه السلام) فضیلت خاصّ و مَنقَبت مشهورى است. مادرش اُمّ ولد «کنیز» بود. ([3])
برخى نیز مادر وى را اُمّ احمد نوشتهاند. ([4]) بنابر این او برادر اعیانى = پدرى حضرت احمد بن موسى 7 ملقّب به شاه چراغ و محمّد عابد میباشد. درباره اُمّ احمد نوشتهاند که وى از زنان محترمه و صالحه زمان خود بود. امام موسى کاظم 7 عنایتى خاص به او داشت و مورد اعتماد و اطمینان آن حضرت بود، تا جاییکه او رایکى از اوصیاى خود به حساب آورده است.
زمانى که امام موسى کاظم (علیه السلام) عازم بغداد بود، ودایع امامت را به «اُمّ احمد» سپرد و فرمود: براى هیچ کس بازگو مکن! هرگاه کسى آمد و آن را مطالبه کرد، تحویل بده و بدان که من شهید شدهام و کسى که این امانات را از تو بخواهد، وصىّ و جانشین من است و اوست امام واجب الإطاعة که بر تو و همه لازم است از او اطاعت نمایند. روزى که هارون الرشید، حضرت امام موسى بن جعفر (علیه السلام) را در بغداد شهید کرد، امام رضا (علیه السلام) نزد «اُمّ احمد آمد و فرمود: اماناتى که پدرم هنگام رفتن به شما سپرد بیاورید! اُمّ احمد پرسید: آیا پدرت، امام موسى کاظم (علیه السلام) به شهادت رسید؟
امام رضا (علیه السلام) فرمود: بلى، الآن از دفن پدرم میآیم، امانات را به من بسپار که منم خلیفه و جانشین پدرم امام موسى بن جعفر (علیه السلام) و امام بر جنّ و انس.
اُمّ احمد، با شنیدن این خبر شروع به گریه نمود و با صداى بلند شیون میکرد و بعد از تسکین یافتن، امانات امام موسى کاظم (علیه السلام) را تحویل امام رضا (علیه السلام) داد و با امام رضا (علیه السلام) به امامت بیعت نمود. ([5])
عبّاس فیض (رحمه الله) درباره سیّد حمزه مینویسد: «حمزة بن موسى (علیه السلام) سیّدى جلیل القدر، شریف و مردى عالم و فاضل بود و نزد همگان محترم بشمار میرفت». ([6])
علّامه نسّابه سیّد ضامن بن شدقم، از اعلام قرن یازدهم هجرى، از او چنین یاد میکند; «کان عالماً فاضلا صیناً دیناً جلیلا، رفیع المنزلة، عالى الرتبة، عظیم الحظّ و الجاه والعزّ والابتهال، محبوباً عندالخاصّ والعامّ...». ([7])
وى عالم، دانشمند، کامل، دیندار، جلیل القدر، بلند جایگاه، عالى رتبه و برخوردار از جاه و مکنت، عزیز و صاحب منزلتِ والایى بوده که در نزد همگان محترم و دوست داشتنى بود.
علماى انساب او را داراى سه پسر و هشت دختر دانستهاند، اما به اسامى دختران او هیچ اشاره اى ننمودهاند. ([8])
از تاریخ تولّد و وفات یا شهادت وى اطّلاع دقیقى در دست نیست و در مصادر ترجمه او از این موضوع ذکرى به میان نیامده است. اما برخى احتمال دادند که وى در سال 151 هـ . ق در مدینه به دنیا آمده و در سال 203 یا 204 هـ . ق در سن 53 سالگى در شهر رى وفات یافته است. ([9])
علاّمه حِرزالدّین همین ادّعا را تأیید میکند و مینویسد: «استشهد فى الرى فى عهد المأمون العبّاسى»([10])
او در زمان مأمون عبّاسى در شهر رى به شهادت رسیده است.
علاّمه سیّد جعفر اعرجى در همین باره مینویسد:
«وقع هو و بنوه فى بلاد العجم، مات هو بالرى، و دفن فى مسجد الشجره و له مشهد یزار». ([11])
او و فرزندانش در بلاد عجم رفتند، سیّد حمزه در شهر رى وفات یافت، و در مسجد شجره دفن شد، و براى او آرامگاهى است که زیارت میشود.
حاج محمّد باقر واعظ طهرانى کجورى مازندرانى مینویسد: «یکى از علماى آن زمان قاضى نورالله شوشترى است که خبر میدهد از نسبت آن سیّد جلیل القدر و احترامى که حضرت عبدالعظیم بر این مزار شریف ـ در شهر رى بود ـ میفرمود: همانا بر صحّت مراد دلالت مینماید; از آنکه جلالت قدر امامزاده حمزه اجلّ از اعقاب و احفاد وى بوده است». ([12])
دلایل هجرت حمزة و اختلاف در مدفن او
دلیل هجرت حضرت امامزاده حمزه (علیه السلام) فرزند بزرگوار امام موسى کاظم (علیه السلام) در کتب تاریخى و اسناد دیگر، به طور دقیق و مستند ذکر نشده است. مورّخان و علما هر کدام با الهام از مدارکى ضعیف، دلایلى را براى هجرت حضرت حمزه 7 فرزند بلافصل امام موسى کاظم (علیه السلام) ذکر نمودهاند. از این رو در مورد مدفن آن جناب آرا و عقاید گوناگونى وجود دارد و علماى انساب و پاره اى از مورّخان در تعیین مزار آن امامزاده عظیم الشأن و محدّث عالى مقام، بین ترشیز (= کاشمر)، رى، قم، سیرجان، تبریز و حلّه اختلاف دارند که ذیلاً نقل میشود و در پایان امر، نگارنده عقیده خود را ذکر خواهد کرد. در این میان زیارتگاههایی نیز بنام حمزه در جاى جاىِ کشورمان وجود دارد که متولّیان هریک معتقدند، شخصیّت مدفون در آن، فرزند بلافصل امام موسى کاظم (علیه السلام) است که در پایان به آنان نیز اشاره کوتاهى خواهد شد.
عمده دلایلى که میتوان براى هجرت آل على (علیه السلام) و امامزادگان عالى مقام به ایران برشمرد، به قرار ذیل است:
1. ارادت و احترام ایرانیان نسبت به ذریّه پاک رسول الله (علیه السلام).
2. فشار دولت غاصب اموى نسبت به اولاد على (علیه السلام) تا جایى که دودمان جلیل علوى از شدّت جور و ستم، قتل و غارت، حبس و تبعید و شکنجه امویان، مجبور شدند براى حفظ جان خود هجرت نموده و با انکار سیادت و اختفاى نسب نامه شریف خود به شهرهاى دور دست پراکنده شوند.
3. با ضعیف شدن دولت عبّاسى و فشار فزاینده آنان نسبت به ذریّه پاک و مطهّر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در اطراف و اکناف ممالک اسلامى، گروههایی به پا خاسته و دولت مستقلى تشکیل دادند; از آن جمله در مازندران و گیلان دولت علوى و آل بویه به وجود آمدند و چون دودمان شریف نبوى (صلى الله علیه وآله) و امامزادگان عالى مقام با خلفاى عبّاسى در حال مبارزه بودند، به این نواحى، یعنى ایران هجرت نمودند و اهالى این مناطق مقدمشان را گرامى میداشتند.
4. دعوت امام رضا (علیه السلام) از امامزادگان به ایران را میتوان از اهمّ موارد هجرت این اختران فروزان به ایران دانست. ([13])
عدّه اى از مورّخان، با الهام گرفتن از موارد فوق، در مورد علّت هجرت حضرت امامزاده حمزه 7 نوشتهاند:
«حمزة بن موسى (علیه السلام) در خدمت برادرش امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) عازم خراسان شد و همواره در خدمت برادر بود و در رفع حوایج امام میکوشید. چون به سوسسفید رسیدند، عدّه اى از عُمّال مأمون بر آنان حمله کردند و او را کشتند و برادرش امام رضا (علیه السلام) او را در باغى دفن کرد». ([14])
این مطلب اساس عقیده اى مبنى بر مدفون بودن آن امامزاده واجب التعظیم در کاشمر و یا سیرجان شد، که ما در کتاب «انوار پراکنده» و «امامزادگان رى» و «على بن حمزه (علیه السلام)» مجعول بودن این داستان را ثابت کردیم.
عدّه اى دیگر از مورّخان ([15]) بر آناند که حضرت امامزاده حمزه (علیه السلام) با خواهر خود حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) در سفر به قم همسفر بود. آنان داستان هجرت فاطمه معصومه (علیها السلام) را با بیست و سه تن از برادران و برادرزادگان خود، و حمله مخالفان به کاروان مذکور در ساوه ([16]) و زخمى شدن امامزاده حمزه (علیه السلام) در آن مکان و به شهادت رسیدن آن حضرت در قم را نوشتهاند، که به طور تحقیق اصل داستان صحّت ندارد و ما در جلد اوّل کتاب انوار پراکنده (صفحه 154) آن را ردّ نمودیم و امامزاده مدفون در بقعه قم را با استناد به تاریخ قدیم قم ثابت کردیم که در بحث بعدى خواهد آمد.
امّا برخى دیگر از مورّخان با توجّه به اسناد و شواهدى، مدفن حضرت امامزاده حمزه (علیه السلام) را در شهر رى دانسته و مینویسند: حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) روزها به زیارت قبرى در باغى مشرّف میشد که به قراینى قوى و نیز از آنجا که امام زمان (علیه السلام) این مکان را در داستان سیّد مهدى قزوینى بحرالعلوم (رحمه الله) نفى نکرده، ثابت میگردد که قبر مذکور از آنِ حضرت حمزه (علیه السلام) باشد که در بحث آینده به آن اشاره میشود. ([17])
عدّه اى دیگر از مورّخان دلیل هجرت حضرت حمزه (علیه السلام) را دعوت امام رضا (علیه السلام) از امامزادگان مدینه نوشته و ابراز میدارند: چون آن حضرت از برادران و برادرزادگان و بنى اعمام خود دعوت به عمل آورده بود و از طرفى چون امامزاده حمزه (علیه السلام) برادر احمد بن موسى (علیه السلام) معروف به شاهچراغ بود، معلوم میشود که آن حضرت با برادر خود به ایران آمده و بعد از درگیرى در شیراز به شهادت رسیدهاند و لذا قبر وى در جوار برادرش قرار دارد. ما در کتاب «امامزادگان رى» این عقیده و عقیده کسانى را که مدفون در شیراز را امامزاده حمزه (علیه السلام) فرزند بلافصل حضرت امام موسى بن جعفر (علیه السلام) میدانند، با ادلّه مستند ردّ نمودیم.
آرى، در مدفن امامزاده حمزه اختلافات زیادى وجود دارد که در مبحث آینده همه آن اختلافات را به اختصار ذکر کرده و دیدگاه خود را بیان خواهیم داشت.
مدفون بودن حمزة بن موسى (علیه السلام) در رى
همان طورى که روشن شد، درباره مدفن امامزاده واجب التعظیم، حضرت حمزة بن امام موسى (علیه السلام) اختلافاتى میان علماى انساب، رجال و مورّخان وجود دارد که مجموعه اختلافات و نتیجه آن چنین میباشد:
1 ـ در پاسخى به کسانى که قائل به مدفون بودن فرزند بلافصل امام موسى (علیه السلام)، حضرت حمزه (علیه السلام) در شیراز هستند; ما با استناد به چند کتب معتبر، ثابت کردیم که مدفون در شیراز، على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) است، نه پدر او حمزة بن موسى (علیه السلام).
2 ـ با نقل اقوال چند تن از علماى انساب و رجال و مورّخان، مدفون در ترشیز شهر کاشمر را حضرت حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) برادر على بن حمزه (علیه السلام) مى دانیم نه پدر او.
3 ـ با دلایل متقن ثابت شده است که، امامزاده حمزة بن موسى (علیه السلام) در سیرجان کرمان مدفون نمیباشد، بلکه این امامزاده یکى از احفاد امام موسى کاظم (علیه السلام) با همان اسم میباشد که بر مورّخان مشتبه شده است. نگارنده معتقد است که، این امامزاده، جناب شاهزاده حمزة بن احمد بن ابراهیم بن محمّد بن امام موسى کاظم (علیه السلام) میباشد.
4 ـ همچنین با استشهاد کتاب معتبر تاریخ قم، ثابت گردید که، شاهزاده حمزة بن حسین بن احمد بن اسحاق بن ابراهیم بن موسى بن ابراهیم بن امام موسى کاظم (علیه السلام) به همراه جدّ و به روایتى، به همراه پدر و جدّ خود در بقعه قم مدفون میباشند.
5 ـ با مدارک متقن و به استناد کتب رجال و انساب ثابت شد که شخصیّت مدفون در حلّه، از نوادگان حضرت عبّاس بن على (علیه السلام) است.
6 ـ با بیان و اعتراف چند تن از علماى انساب معلوم شد که، مدفون در سرخاب تبریز صدرالدّین حمزه دفتردار ـ متوفّاى 714 هـ . ق ـ است که با 16 واسطه به امام موسى کاظم (علیه السلام) منتهى میشود.
7 ـ با دلایلى که خواهد آمد، ثابت میشود فرزند بلافصل امام موسى (علیه السلام) جناب سیّد جلیل القدر و امامزاده واجب التعظیم، حضرت شاهزاده حمزة بن موسى (علیه السلام) در شهر رى و در جوار سیّد الکریم حضرت عبدالعظیم حسنى (علیه السلام) مدفون میباشد. دلایل نگارنده از قرار ذیل است:
الف ـ مرحوم علاّمه مجلسى (علیه السلام) در کتاب «تحفة الزائر خود تصریح نموده است که، قبر شریف امامزاده حمزه فرزند امام موسى بن جعفر (علیه السلام) نزدیک قبر حضرت عبدالعظیم حسنى (علیه السلام) در رى قرار دارد و اضافه میکند که، این امامزاده همان کسى است که جناب حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به زیارت او میرفت.
مرحوم مجلسى در کتاب بحارالانوار مینویسد:
«امّا حمزة بن موسى (علیه السلام) فهو المدفون فى الرى فى القریة المعروف بشاهزاده عبدالعظیم (علیه السلام) و له قبّه و صحن و خدّام و کان الشاهزاده عبدالعظیم على جلالة (علیه السلام) شأنه و عظم قدره، یزوره أیّام إقامته فى الرى کان یخفى ذلک على عامّة النّاس، و قد اسر إلى بعض خواصّه أنّه قبر رجل من أبناء موسى بن جعفر (علیه السلام)».
] یعنى: [«حمزة بن موسى (علیه السلام) در رى در قریه اى معروف به شاهزاده عبدالعظیم (علیه السلام) مدفون است و از براى آن امامزاده قبّه و صحن و خدّام میباشد، و حضرت عبدالعظیم حسنى (علیه السلام) با جلالت شأن و عظمت قدرى که داشت، در ایّام اقامت خود در رى، مزار حمزة بن موسى (علیه السلام) را زیارت میکرد و به برخى از خواصّ اصحاب خود میفرمود: این قبر یکى از فرزندان امام موسى کاظم (علیه السلام) میباشد». ([18])
با این سخن مرحوم علاّمه مجلسى (علیه السلام) در دو کتاب مذکور، معلوم میگردد که، قبر حضرت امامزاده حمزه (علیه السلام) فرزند بلافصل امام موسى کاظم (علیه السلام) در شهر رى و در جوار حضرت عبدالعظیم مدفون است.
ب ـ مؤلّف کتاب جنّة النعیم ([19]) هم بعد از ذکر اقوال گوناگون در مدفن امامزاده حمزه (علیه السلام)، مینویسد: «معروف و مشهور این است که، مقبره حمزة بن موسى (علیه السلام) را میتوان در همان مکانى که هم اکنون در جهت قبله بارگاه حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) در شهر رى واقع شده است، دانست; زیرا حضرت عبدالعظیم حسنى (علیه السلام) هر روز به زیارتش میرفت. منظور از عبارت خیر رجل که در زیارتنامه آن حضرت آمده است: یا نور المشرق المضیىء الأنور، یا زائرا خیر رجل من ولد موسى بن جعفر (علیه السلام)، امامزاده حمزة بن موسى بن جعفر (علیه السلام) میباشد; زیرا بهترین فرزندان حضرت امام موسى کاظم (علیه السلام) همان فرزندان بلاواسطه او هستند که خیر رجل من ولد موسى (علیه السلام) بر آنها اطلاق و منطبق میگردد». ([20])
ج ـ در کتاب مجالس المؤمنین ([21]) قاضى نورالله شوشترى (علیه السلام) آمده است: «شهر رى مدفن سیّد حمزه موسوى و سیّد عبدالله ابیض و عبدالعظیم حسنى (علیه السلام) است».
ظاهر این عبارت بر آن دلالت میکند که، واسطه اى میان حمزه با امام (علیه السلام) نباشد.
د ـ قدیمیترین سندى که میتوان بر مدفون بودن امامزاده حمزه در این مکان ارائه داد، رساله اى منسوب به صاحب بن عبّاد است که در احوال حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) نوشته شده و در آن مذکور است: «فیزور القبر الذى یقابل الآن قبره و بینهما الطریق و یقول هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر (علیه السلام)».
] یعنى: [«حضرت عبدالعظیم حسنى (علیه السلام) قبرى را که الان مقابل قبر اوست، زیارت میکرد و میفرمود: این قبر یکى از فرزندان امام موسى کاظم (علیه السلام) میباشد».
این رساله را مرحوم حاج نورى (علیه السلام) در مستدرک الوسائل ذکر نموده است. ([22])
هـ ـ مؤلّف کتاب مشاهد العتره الطاهره و شیخ عبّاس قمّى (علیه السلام) در کتاب منتهى الامال و مفاتیح الجنان اعتراف نمودند که، امامزاده حمزه فرزند بلافصل امام موسى کاظم (علیه السلام) در رى، جوار حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) مدفون میباشد. ([23])
ذکر دو کرامت از حمزة بن موسى (علیه السلام)
فرزندان حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) هر یک داراى فضایلى میباشند ولیکن حضرت حمزه (علیه السلام) داراى فضایلى ممتاز و جلالت قدر و عظمت شأن است، لذا هزاران مشتاق و علاقه مند به خاندان عصمت و طهارت با دلى مالامال از محبّت وافر، حاجات مشروع خود را به محضر مبارک ایشان برده و مطلوب خود را از حضرتش دریافت کردهاند و ارادتشان نسبت به این خاندان جود و کرم مضاعف شده و بیان معجزات و کرامات این سیّد عظیم الشأن و امامزاده واجب التعظیم، نقل مجالس و محافل دینى و مذهبى و اخلاقى گردیده است.
گرچه استقراى معجزات و کرامات آن حضرت از ید قدرت نگارنده، به جهت توسعه کار مشکل بود، ولى بحمدالله با همّت والاى مسئولان آستان مقدّس حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) در بخش معاونت فرهنگى، این امر میسّر گشت و در کتاب مستقلى، بیست کرامت از معجزات و خوارق العادات این سه امامزاده را به طور زیبا و شیوا جمع آورى شده است. ما هم دو کرامت را که منحصر به امامزاده حمزة بن موسى (علیه السلام) است، از کتاب سرزمین کرامت براى خوانندگان عزیز نقل مینماییم.
] کرامت 1[
در تاریخ از میان پادشاهانى که علیه دیانت و مظاهر اسلام قد بر افراشتند، نام رضا خان میرپنج، فراموش شدنى نیست. به ویژه آنکه او در اعمال کینه توزانه خود بر ضدّ حجاب و روحانیّت، خفقان دهشتناکى را حاکم نموده بود. این ماجرا در اوج شقاوت آغاز شده است.
یک صندوق منبّت کارى شده براى قرار دادن روى مرقد امامزاده حمزة بن موسى (علیه السلام) ساخته و آماده نصب شده بود. در این حین، یکى از خادمان تصمیم گرفت نامه اى بنویسد و در آن، وضعیّت و موقعیّت زمان خود را تشریح کند. او در بیان نامه، ابتدا نام و مشخصّات خود را نوشت و اینکه در چه تاریخى و در زمان حکومت چه کسى آن را نگاشته است; سپس اتّفاقات زمان رضاخان و کینه توزى هاى آن خبیث را علیه دین و پرده درى اعتقادات مذهبى مردم شرح داد.
او در یک فرصت مناسب، این نامه را در آخرین مرحله نصب صندوق، میان صندوق و سنگ مرمر قرار داد، تا شاید پس از گذشت قرنها، اگر تعمیر و یا تعویضى براى این صندوق صورت گرفت، آیندگان با خواندن این نامه به یک سند تاریخى و شاهد عینى از ظلم دوران سلطنت رضاخان دست یابند و از آن مطلّع گردند.
امّا دست بر قضا این مدّت بیش از چهل سال طول نکشید و در سال 1350 یکى از مؤمنان، بانى ساخت صندوق خاتم شد، تا به جاى صندوق منبّت قبلى در مرقد مطهّر حضرت حمزة بن موسى (علیه السلام) نصب شود.
خبر که به گوش آن خادم ـ یعنى نویسنده نامه چهل سال قبل ـ رسید، وحشت و اضطراب تمام وجودش را فرا گرفت. برداشتن صندوق و عیان شدن نامه، آن هم در اوج قدرت محمّدرضا پسر رضاخان، راهى به جز توسّل به جناب حمزه (علیه السلام) نمییابد.
آن شب فکرى به ذهنش خطور میکند. او براى خود کفنى تدارک دیده بود تا پس از مرگش از آن استفاده شود. فکر کرد که براى حضور در مراسم تعویض صندوق، همین کفن را بهانه کند.
شب موعود فرا رسید. مسئولان آستانه به همراه نماینده دولت و تنى چند از مقامات ایستاده بودند تا شاهد تعویض صندوق باشند. در این میان، خادم پیر نیز خود را به کنار صندوق رسانید و به حاضرین گفت: من کفنى دارم که آرزو دارم آن را با غبار روى سنگ مرقد، متبرّک کنم. منّت بگذارید و اجازه بدهید به آرزوى خود برسم.
مسئولان آستانه که براى این خادم احترام خاصّى قائل بودند، با خواسته او موافقت کردند و هنگامى که صندوق را برداشتند، او کفن را بر روى سنگ میاندازد و غبارها را درون کفن جمع میکند. آسوده خیال از اینکه نامه نیز در بین غبارهاست، بلافاصله از حرم خارج شده و در گوشه امنى کفن را میتکاند. به اندازه یک مشت غبار که در این چهل سال زیر صندوق جمع شده بود، روى زمین میریزد; امّا از کاغذ خبرى نیست. بار دیگر تشویق و نگرانى به جانش میافتد. با خود میگوید که، در این چهل سال که صندوق از جایش تکان نخورده است، سپس فقط یک احتمال باقى میماند و آن هم سهل انگارى در جمع کردن غبار، حتماً نامه درون حرم افتاده است!
حرم هم قرق و درها بسته شده بود و بهانه اى هم براى برگشتن به داخل حرم نیست. اینک که دیگر خود را براى عواقب بعدى آماده کرده بود، رنگ پریده و مضطرب کنار حوض امامزاده حمزه (علیه السلام) مینشیند تا آبى به صورت بریزد. در این هنگام، صدایى از پشت سر توجّهاش را جلب میکند; کسى میپرسد: نامه را پیدا نکردى؟ بر میگردد و جوانى خوش رو و بلند قامت را میبیند که متبسّم بالاى سرش ایستاده است. پاسخ میدهد: آقا! کدام نامه؟ و بعد سکوت میکند.
آن جوان میگوید: نگران نباش آن نامه هیچ وقت پیدا نخواهد شد. سخنان آن جوان که این گونه از ضمیر و مکنونات او مطلّع بود، خادم را به وحشت میاندازد، به طورى که با عجله از صحن بیرون میرود. در کوچه با قدمهای تند گام بر میدارد، امّا چند لحظه بعد پیش خود میاندیشد که این جوان داخل حرم نبود و قبل از این هم ایشان را ندیده بودم، پس از کجا راز مرا میدانست؟
این سؤالات او را دوباره به داخل صحن میکشاند، امّا از آن جوان خوش رو و بلند قامت هیچ اثرى نبود. خادم در حالى که باران اشک صورتش را میشست، چشمان درخشانش را بر گنبد فیروزه اى حضرت حمزة بن موسى (علیه السلام) دوخت و گفت: السلام علیک یابن رسول الله (صلى الله علیه وآله). ([24])
] کرامت 2[
در سالهای گذشته، موضوعى تا مدّتها در شهر رى نقل محافل بود و امروز نیز اگر بپرسید، چه کسى کاشى کارى منارههای حرم سیّد الکریم (علیه السلام) را انجام داده است، پاسخ میدهند: «همان که از ایوان امامزاده حمزه (علیه السلام) افتاد، دنبه گوسفندش ترکید.
امّا ماجرا بدین صورت بود که، در آن زمان، ایّام محرّم که فرا میرسید، در صحن حضرت حمزة بن موسى (علیه السلام) هر روز، مراسم تعزیه خوانى برقرار میشد.
آن روز موضوع تعزیه مربوط به قربانى کردن حضرت اسماعیل (علیه السلام) به دست حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود. در این تعزیه این گونه عمل میشد که، وقتى تعزیه خوان به تلاش حضرت ابراهیم (علیه السلام) براى قربانى کردن حضرت اسماعیل (علیه السلام) میرسید و به اراده خداوند موفق به انجام این کار نمیشد، در همین لحظه جعبه اى از بالاى دیوار به طرف پایین میآمد که درون آن، فردى که نقش جبرئیل را ایفا میکرد، به همراه یک گوسفند قرار داشت. گوسفند که به زمین میرسید، کسى که نقش حضرت ابراهیم (علیه السلام) را داشت، آن را میگرفت و قربانى میکرد. این جعبه به وسیله طنابى از بالاى ایوان هدایت میشد.
آن روز در حالى که جمعیّت انبوهى به تماشاى تعزیه نشسته بودند، نوبت به لحظه پایین آمدن جعبه رسید. طبق معمول استاد محمود کاشى کار که نقش جبرئیل را بازى میکرد، به همراه یک رأس گوسفند درون جعبه قرار داشت.
جعبه هنوز فاصله چندانى از ایوان نگرفته بود که صداى جمعیّت و شیپور و طبل موجب رم کردن گوسفند شد و در اثر تکانهای شدید، جعبه واژگون شد.
در این لحظه، معین البکا (مسئول تعزیه) که مراقب این اوضاع بود، در یک آن، متوجّه این واقعه میشود و در همان حال با ذکر یا پسر موسى بن جعفر (علیه السلام)، متوسّل به حضرت حمزة بن موسى (علیه السلام) میگردد.
در همین زمان بود که جمعیّت در عین ناباورى میبینند گوسفند به صورت چهار دست و پا در میان جمعیّت میافتد و در پىِ آن استاد محمود کاشى کار نیز، چنان دقیق بر روى دنبه گوسفند میافتد که دنبه گوسفند میترکد. در این واقعه با وجود آن جمعیّت فشرده و ارتفاع زیاد، به هیچ یک از تماشاچیان و همچنین استاد محمود کاشى کار، کوچکترین آسیبى وارد نمیشود. استاد محمود کاشى کار همان کسى است که کاشى کاریهای منارههای حرم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) یادگار اوست. ([25])
کیفیّت زیارت حضرت حمزة بن موسى (علیه السلام)
پس از آنکه به اختلاف در مدفن و تعداد فرزندان حضرت حمزه (علیه السلام) اشاره نمودیم و با دلایلى متقن و مستند ثابت کردیم که، فرزند بلافصل امام موسى کاظم (علیه السلام)، یعنى حضرت امامزاده حمزه (علیه السلام) در شهر رى مدفون است، به نحوه زیارت و زیارت نامه آن حضرت میپردازیم.
محدّث قمّى (رحمه الله) درباره زیارت آن حضرت مینویسد: «همان زیارتى را که براى حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) خوانده میشود، براى امامزاده حمزه (علیه السلام) هم میتوان خواند، ولى با آوردن عبارت السّلام علیک یا أباالقاسم به جاى نام حضرت عبدالعظیم (علیه السلام)، اسم امامزاده حمزه (علیه السلام) آورده میشود و آن گاه به نیّت این امامزاده، زیارت نامه را قرائت نمود». ([26])
مرحوم حاج ملاّ باقر کجورى مازندرانى براى امامزاده حمزه (علیه السلام) زیارتى را بیان کرده است که بدین شرح است:
«صلوات الله و سلامه و تحیّاته و برکاته علیک یا سیّدى و مولاى و على أجدادک الهادین و آبائک المهدییّن بعدد ما فى علمه من بدو خلقه و عوده إلیه.
السّلام علیک یا سیّد السادات، السّلام علیک یا خیر من فاز بالسّعادت ثمّ الصّلاه و السّلام علیک ممّن زار مشهدک و استجار بمرقدک، و من قدم دارک و لزم جوارک، فطوبى للزائر و المزور، و من توسّل بهما لرفع کلّ محذور، و أشهد أنّ زائرک قام عندک حتّى لحق بک، و أشهد أنّک جدّک و بابک، و أشهد أنّ الله عظم بک شعائر دینه بعد مضىّ قرون و سنین.
السّلام علیک أیّها الولىّ الکریم و على زائرک و مجاورک السیّد عبدالعظیم، السّلام علیک أیّها العبد الصالح الناصح العالم، السّلام علیک یا اباالقاسم، یا حمزة بن موسى الکاظم، فاستشفع لى عند ابیک خلاصا من البلایا و من الشرور مناصا حتى یستشفع عند ربّه و یستغفر لعبده المقرّ بالرّق عن ذنبه، و أشهد انّ مشهدک خیر المشاهد، و إنى مستجیر ببابک و قائلا فلاتردّنى یا مولاى خائبا، فاجعل یا سیّدى توسلّى صائبا و توسلى بابیک المقتول المسموم لقضاء حاجتى، و مهمّى المکتوم و اقسم بالله علیک و بحقّ آبائک و أجدادک أن تسمع دعوتى و تستشفع بقضاء حاجتى.
اللهمّ صلّ على محمّد و اله، الّذین هم شفعائى و سادتى و أئمّتى و قادتى و ارجو بهم النجاة و التبّرء من اعدائم فى کلّ الحالات، و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته». ([27])
بقعه و بارگاه حضرت امامزاده حمزه (علیه السلام)
دقیقاً نمیتوان معلوم کرد که، از چه زمانى براى مرقد مطهّر امامزاده حمزه (علیه السلام)، گنبد و حرم و ضریح بنیان نمودهاند; ولى مسلّم است که حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) در زمان اقامت خود در شهر رى، روزها به زیارت قبرى که فعلاً مقابل قبر اوست، میآمد و میفرمود: «هذا قبر رجل من ولد موسى بن جعفر (علیه السلام)».
] یعنى: [«این قبر مردى از فرزندان امام موسى بن جعفر (علیه السلام) است». ما هم با بعضى قراین و مدارک ثابت کردیم که این قبر، قبر حمزة بن موسى (علیه السلام) است. عدّه اى از بزرگان هم در این امر با ما متّفق هستند و برخى از ایشان جزم به این موضوع دارند; مانند محدّث نورى که در کتاب تحیّة الزائر میگوید: «حق این است که قبر مجاور حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) قبر حمزة بن موسى (علیه السلام) باشد».
به هر حال، اوّلین کسى که مکان این قبر منوّر را زیارت و معرّفى نمود، جناب سیّد الکریم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) بود و بعدها اهالى متدیّن و مشتاق به خاندان اهل بیت (علیه السلام) به زیارت وى مشرّف شدند، تا اینکه اوّلین بار سلاطین صفویّه که از اولاد او بودهاند، در ایّام سلطنت خود به آن قبر توجّه جدّى نمودند.
در این رابطه، مرحوم دکتر محمّدتقى مصطفوى در کتاب آثار تاریخى تهران مینویسد:
«بقعه امامزاده حمزه (علیه السلام) مشتمل بر حرمى به اندازه تقریبى و هیئت حرم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) است، و همانند آن، مزیّن به آیینه کارى و داراى ضریح نقره از اواسط دوران قاجاریّه و صندوق چوبى تازه ساز میباشد، و ایوان بزرگ شرقى و مسجد بالاسر (در جانب غربى آن) در جنوب غربى آستانه حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) واقع است که به نظر میرسد از ابنیّه دوران شاه طهماسب صفوى باشد». مؤلّف کتاب آثار تاریخى تهران در کتاب ([28]) مذکور اضافه میکند:
«گنبد امامزاده حمزه (علیه السلام) به دستور ناصرالدّین شاه قاجار، توسّط فرّخ خان در سال 1272 هـ . ق ساخته شد و آیینه کارى حرم مطهّر و ایوان آن به دست محمّد خان معیّرالممالک که فرزند دوست على خان میباشد، به سال 1291 هــق ساخته شد. در سال 1273 هـ . ق میرزا داوود خان، وزیر لشکر، بانى ضریح نقره امامزاده حمزه (علیه السلام) شد و تعمیر آن به امر ناصرالدّین شاه قاجار، توسّط یحیى خان معتمدالملک صورت گرفت».
روضه مطهّر حضرت امامزاده حمزه (علیه السلام) 6×6 متر و کوچک تر از روضه حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) است. بالاى دیوارها مزیّن به آیینه و کاشى کار و دو کتیبه طلایى بسیار عالى با خطّ نستعلیق مشکى روى آیینه نوشته شده است. در اطراف این آیینه کارى، قصاید شیوایى توسّط شاعران فارسى گوى آن زمان در وصف شاهزاده حمزه (علیه السلام) نگاشته و تهذیب شده است، که به علّت طولانى بودن آن قصاید، در این جا از ذکر آنها خوددارى میکنیم.
در بالاى روضه مطهّر، گنبدى به ارتفاع تقریبى 14×14 متر قرار دارد که منقش و با پوشش کاشى فیروزه اى دوران قاجاریّه و دو پوشش میباشد که نماى آستانه را به طور باشکوهى مزیّن کرده است. اخیراً این گنبد و کاشیهای آن بازسازى شده است.
قسمت اعظم و هیئت کلّى صحن بزرگ مربوط به اتابک در زمان ناصرالدّین شاه است. ولى آثار مختصرى هم از عهد سلطنت محمّدشاه در آن مشهود میباشد و قسمتهایی هم متعلّق به زمان سلطنت مظفرالدّین شاه قاجار است.
در گذشته گوشه جنوب غربى صحن امامزاده حمزه (علیه السلام) کوچه اى کوتاه یا راهروى روبازى وجود داشت که به سردرى از زمان شاه طهماسب اوّل منتهى میگردید. این سر در مزیّن به کتیبه کاشى معرّق به سال 945 هجرى (1537 م) بود. در آن جا یک جفت در بسیار کهن با روپوش آهنکوب نصب بود که تصوّر میرود از قرن نهم هجرى باشد. دو قطعه لوحه کتیبه کوفى برجسته آهنى مشتمل بر این کلمات «امر العبد الضعیف المذنب المرجى الى رحمه الله تعالى عبدالصمد بن فخرآور» در بالاى آن نصب بوده است که در خزانه آستانه نگاهدارى میشود. ([29])
با واگذارى تولیت آستان مبارک حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) و امامزاده حمزه و طاهر (علیه السلام) از سوى رهبر معظّم انقلاب اسلامى، حضرت آیت الله العظمى خامنه اى ـ دامت برکاته ـ به جناب حجة الاسلام والمسلمین آقاى رى شهرى، به شکل باشکوهى توسعه یافته که در کتاب زندگانى حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به نام امامزادگان رى به آن اشاره شده است.
فرزندان و نوادگان حضرت حمزه (علیه السلام)
علماى انساب تعداد فرزندان حمزة بن موسى 7 را سه پسر و هشت دختر میدانند. متأسّفانه، اسامى دختران وى در هیچ یک از منابع موجود ذکر نشده و تنها به ذکر اسامى فرزندان ذکور وى که عبارتاند از; على که در شیراز مدفون است و حمزه و قاسم اشاره کردهاند. ([30]) مرحوم بیهقى، فرزند ذکور چهارمى به نام احمد براى وى قائل شده است. ([31])
اینک به شرح حال مختصر آنان و برخى از نوادگانش خواهیم پرداخت.
1. حمزة بن حمزه (علیه السلام) مادرش امّ ولد بود و خود او در خراسان پیشوا و مقدّم سادات آن جا به شمار میآمد ([32]) و از او به عنوان حمزة الثائر (حمزه انقلابى) یاد کردهاند; امّا عمیدى نسّابه از او به عنوان حمزة الثانى یاد نموده است. ([33]) از او نوادگان اندکى باقى مانده است که برخى از ایشان در بلخ میباشند و اعقاب او از یک فرزندش به نام على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) است. ([34]) علاّمه نسّابه ابن طباطبا وى را مکنّى به ابواسحاق دانسته و مینویسد: على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) به شیراز مهاجرت نموده و از آن جا به بلخ رفته است. ([35])
به هر حال، وى سیّدى جلیل القدر و شریف و از بزرگان سادات خراسان بود و در آن جا وفات یافته و هم اکنون آرامگاه وى در ترشیز کاشمر یکى از مزارات با شکوه استان خراسان و شهرستان کاشمر میباشد که در گذشته به مزار حمزة بن موسى (علیه السلام) شهرت داشت و ما در بحث مدفن حمزة بن موسى (علیه السلام) به طور مفصّل به آن اشاره نمودیم. ([36])
2. قاسم بن حمزه (علیه السلام) مادرش امّ ولد (کنیز) بود. ([37]) او مکنّى به ابومحمّد ([38]) و معروف به قاسم اعرابى است ([39]) و نسلش تنها از محمّد اعرابى میباشد. ([40]) فرزندان او در هرات، طبرستان، خراسان و رى پراکنده بودند. قاسم داراى چهار پسر به اسامى احمد، على، محمّد اعرابى و حسن میباشد. ([41])
از محمّد اعرابى بنا به نقل امام فخر رازى، ([42]) شش فرزند به جا مانده است که عبارتاند از:
1. احمد ابوعلى الاسود، که نقیب شهر طوس و سیّدى جلیل القدر بود.
2. عبدالله ابومحمّد جرجانى، ملقب به ابى زبیبه بود، برایش فرزندانى در فارس و ارّجان نوشتهاند. آرامگاه عبدالله در شهر گرگان قرار دارد و از زیارتگاههای مشهور استان گلستان است.
3. موسى، اعقابش در طبرستان میزیستند.
4. قاسم، اعقاب او در هرات منتشر میباشند.
5. عبّاس سیاه، که در طبرستان مى زیست، از بزرگان علما و مفسّرین به نام شیعه است و هم اکنون مزار با شکوه و عظیمى در شهرستان سارى به او منسوب میباشد که به اشتباه او را عبّاس بن موسى (علیه السلام) میخوانند. ([43])
6. على، در هرات زندگى میکرد.
مرحوم عبّاس فیض در کتاب بدر فروزان ([44]) مینویسد: اعقاب قاسم بن حمزه تنها از سه فرزندش به نامهای على، محمّد و احمد میباشد.
به هر حال، نسل احمد بن محمّد الاعرابى بن قاسم بن حمزة بن موسى (علیه السلام) از چند پسر است که من جمله ایشان، ابومحمّد اسماعیل جدّ شاهان صفوى میباشد. ([45])
از جمله نوادگان محمّد بن قاسم اعرابى، ابوجعفر محمّد بن موسى بن محمّد ابى القاسم بن حمزه است که در خدمت پادشاهان سامانى به سر میبرد و با وزراى آنان معاشرت داشت. ([46])
کیفیّت شهادت و محلّ دفن قاسم
از مهاجرت قاسم بن حمزة بن موسى (علیه السلام) به ایران، در هیچ یک از کتب انساب گذشته ذکرى به میان نیامده است و تنها علامه نسّابه، ضامن بن شدقم در کتاب تحفة الأزهار مینویسد: «ابومحمّد القاسم کان سیّداً جلیلاً، عظیم الشان، رفیع المنزله، متمسّکا بنهج آبائه الکرام، معلناً بمذهب اجداده علیهم السّلام مبرهنا بما ورد عن النّبى (علیه السلام) فبلغ امره أحمد بن محمّد بن المعتصم بالله العبّاسى فأمر بقتله، فانهزم خائفاً و جلا إلى اصفهان، فلزموا باثره فوجده مع ابن اخیه حمزه نائمین فى قریة اشترجان من توابع اصفهان فقتلوهما نیاما لیوم السبت 16 من شهر رجب سنه 255 هـ . ق و قبر هما مشهور یزار». ([47])
] یعنى: [«ابو محمّد قاسم، سیّدى جلیل القدر، عظیم الشأن و بلندجایگاه بود. او به روش پدران بزرگوارش قدم بر میداشت و مذهب اجدادش را آشکارا بیان و اعلام مینمود و آن چه از نبىّ (صلى الله علیه وآله) رسیده بود، درباره امامت ائمّه (علیهم السلام) و... آشکارا بیان مینمود، تا اینکه گزارش او را به خلیفه معتصم بالله عبّاسى دادند و او امر به قتل وى کرد. قاسم به اصفهان گریخت و بعد از رفتن او، پا به پاى وى رفتند و او را با پسر برادرش حمزه، در قریه اشترجان از توابع اصفهان، در حال خواب پیدا کردند و آن دو را در روز (شنبه 16 رجب)([48]) سال 255 هـ . ق به شهادت رساندند و قبر آنان مشهور و زیارتگاه است.
سیّد عبدالرزاق کمونه همین نقل قول را از علامه نسّابه، ضامن بن شدقم در کتابش آورده است و مینویسد: «ابن شدقم در تحفة الازهار گوید: احمد بن محمّد معتصم فرمان قتل قاسم را صادر کرد. پس قاسم به اصفهان گریخت و بعد از رفتن او، پا به پاى او رفتند و او را با پسر برادرش حمزه در قریه اشترجان از توابع اصفهان در حال خواب پیدا کردند. این جریان در سال 250 هـ . ق روى داد و قبر آن دو امامزاده مشهور و زیارتگاه است. مؤلف گوید: حمزة بن حمزة بن موسى الکاظم (علیه السلام) دو پسر به نام اسماعیل و على داشته است، که ابن شدقم ذکر نکرده که کدام یک از آن دو با عموى خود قاسم همراه بودند، و من جز ابن شدقم کسى از علماى نسب را ندیدم که مطلب بالا را یاد کرده باشد و الله اعلم». ([49])
با اینکه مرحوم ضامن بن شدقم سال شهادت را 255 هـ . ق نوشته، مرحوم علاّمه کمونه در نقل قول آن پنج سال را از قلم انداخته و سال 250 هـ . ق را نوشته است، که ظاهراً به طور مستقیم کتاب تحفة الأزهار را ندیده و از او نقل ننموده است، یا اینکه وى این تاریخ را مطابق سال حکمرانى خلیفه عبّاسى معتصم ندانسته; از این رو پنج سال آخر آن را کسر کرده است و یا اینکه نسخه اى دیگر از کتاب تحفة الأزهار در دست داشته است. از طرفى، در همان کتاب اشاره به همراهى على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) با قاسم بن حمزه (علیه السلام) شد که آشفتگى در عبارت آن بچشم میخورد، که در قسمت تاریخ و کیفیّت شهادت على بن حمزه (علیه السلام) اشاره خواهد شد.
به هر حال، هم اکنون مزار حضرت على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) و قاسم بن حمزة بن موسى (علیه السلام) در قریه اشترجان از توابع شهرستان فلاورجان استان اصفهان، داراى گنبد و بارگاه باشکوهى میباشد که توسّط هیأت امنا اداره میشود. ([50]) مرحوم عبّاس فیض در کتاب گنجینه آثار قم مینویسد:
«در مظهر قنات دهکده کهک، در چند کیلومترى ترخوران تفرش، بقعه و بارگاهى است باستانى که مدفن شاهزاده قاسم از احفاد امام کاظم (علیه السلام) است و به ظنّ قوى نام برده قاسم بن حمزة بن امام موسى کاظم (علیه السلام) میباشد که به نقل تاریخ قم، به همراه برادرزاده خود حمزة بن على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) از مدینه طیّبه به مقصد ایران بیرون آمد، تا به سرزمین قم رسید. و در وادى آشتجان (آشتیان)، در سایه درختى آرمیده بودند که راهزنان به طمع مال و مرکوبشان، آنان را به قتل رسانیدند. و چون در بین ساداتى که به جانب قم آمدهاند، شخص دیگرى به نام قاسم نیست و در وادى آشتیان و اطراف آن هم مقبره دیگرى منتسب به قاسم وجود ندارد، میتوان گفت که، شاهزاده قاسم مدفون در این گنبد، همان قاسم بن حمزه است; و بنابراین باید معتقد شد که، حمزة بن على هم در جوار او دفن شده است.
امّا نقل اجساد از حدود آشتیان بدین مکان، از امورى است که امروزه قابل بررسى نیست; چه بسا کاروانى از مردم کهک در رسیده، آنان را هم چون قبلاً دیده بود، شناخته به جانب کهک نقل داده باشند.
به هر صورت ساختمان مزبور مشتمل بر یک بقعه و قبّه با چهار ایوان و چهار حجره غرفه دار است که نهر آب جارى قنات و اشجار چنار کنار آن بدان محوّطه صفا داده است».
همچنان که ملاحظه فرمودید، مرحوم عبّاس فیض داستان شهادت قاسم و حمزه را به نقل از کتاب تاریخ قم، محلّ وقوع آن را در آشتجان، آشتیان امروز دانسته و همین امر به چند دلیل باعث اشتباه وى شده است:
اوّلا: داستان فوق در کتاب تاریخ قدیم قم که تألیف حسن بن محمّد بن حسن قمّى در سال 378 هـ . ق و به امر صاحب بن عبّاد تألیف یافته وجود ندارد و همچنین ترجمه آن به دست حسن بن على بن حسن بن عبدالملک قمّى در سال 805 هـ . ق صورت گرفته، هیچ اشاره اى به این واقعه در پاورقى نشده است. بنابراین معلوم میگردد که، مرحوم فیض مطلب فوق را از کتاب تاریخ قم، تألیف مرحوم ناصر الشریعه اقتباس نموده و از آن جایى که داستان شهادت قاسم و حمزه تنها در کتاب تحفة الأزهار آمده است، لذا او مکان شهادت آن دو امامزاده را از کتاب وى رونوشت نموده که به جاى اشترجان و عدم تطبیق آن به موضعى در اصفهان به آشتجان و یا آشتیان امروزه تبدیل نموده است، و مرحوم فیض هم به واسطه تحریف نقل او، چنین نتیجه گرفته است که، این امامزادگان در آشتیان به شهادت رسیدهاند; امّا چون در اطراف آن بقعه اى به نام این دو نبوده، پس حتماً کاروانى از مردم کهک تفرش، آن دو جسد مطهّر را به آن جا نقل مکان داده و دفن نمودهاند و بارگاه کنونى در کهک از آنِ این دو است. حال آن که این داستان سراییها از عدم تحقیق و نیافتن موضعى در اصفهان به نام اشترجان میباشد که سابقه اى بس طولانى در گذشته دارد و مسجد جامع آن یکى از شاهکارهاى معمارى میباشد. ([51]) از این رو استدلال مرحوم فیض مبنى بر دفن قاسم بن حمزة بن موسى (علیه السلام) و حمزة بن على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) در کهک تفرش بى اساس است و بارگاه کنونى از آنِ یکى دیگر از سادات میباشد که به احتمال قوى، مدفن یکى از سادات حسینى است که در شهر قم میزیسته و نسب او از قرار ذیل است:
قاسم بن حسین بن زید بن على الشبیه بن حسین ذى الدمعة بن زید الشهید بن الإمام زین العابدین (علیه السلام) که به نام مادرش، امّ کلثوم یا کلثم بنت حسین بن حسین بن زید شهید (علیه السلام) مشهور و معروف به ابن کلثوم یا کلثم است.
ابوطالب مروزى، او را ساکن در شهر قم میداند. ([52]) مرحوم امام فخر رازى، اولاد وى را در شهر رى و ارّجان ذکر کرده که معلوم میشود او در قم سکونت داشته است. ([53]) وى داراى دو فرزند به نام محمّد و ابوعبدالله، معروف به بن و حسین بود. ([54])
علامه نسّابه ابن طباطبا او را ساکن شهر رى دانسته و فرزندان او را محمّد، عبدالله و امّ القاسم و سکینه بر شمرده است. ([55]) از آن جایى که قول ابوطالب مروزى پس از قول ابن طباطبا از لحاظ زمانى است، میتوان گفت که، قاسم بن الحسین در شهر رى سکونت داشته، سپس به شهر قم مهاجرت نموده و در همین شهر نیز ماندگار شده است. امّا فرزندان او در رى، ارّجان و دیگر شهرهاى اسلامى پراکنده شدهاند. قاسم بن الحسین یکى از معاریف سادات حسینى میباشد و بعید به نظر نمیرسد که همچون دیگر سادات و نقبا که در تابستان گرم قم به باغ اختصاصى خودشان در اطراف قم میرفتهاند، او نیز طبق عادت به کهک قم (تفرش) مهاجرت کرده و در همان جا وفات نموده و دفن شده باشد. ([56])
ثانیاً: مرحوم فیض و دیگران حمزه را فرزند على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) میدانند; در حالى که قبلاً در مبحث تعداد فرزندان على بن حمزه (علیه السلام) ثابت شد که، وى هیچ فرزندى نداشته و بلاعقب و دارج از دنیا رفته است، و این شخص باید ابوحمزه على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) باشد که به اشتباه و به جهت تشابه اسمى و نسبى به على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) نسبت داده شده و یک حمزه از درج کلام افتاده است و همه این اشتباهات به خاطر آشفتگى در متن کتاب تحفة الازهار میباشد.
امّا آن چه مسلّم است اینکه، حضرت قاسم بن حمزة بن موسى (علیه السلام) به همراه برادرزاده خود، ابوحمزه على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) در اشترجان اصفهان مدفون میباشند.
3. احمدبن حمزه (علیه السلام) نام وى را تنها مرحوم علاّمه نسّابه بیهقى ـ متوفّاى 565 هـ . ق ـ در کتاب خود جزء فرزندان بلاعقب حمزة بن موسى (علیه السلام) یاد میکند و دیگر هیچ اشاره اى از نام و کیفیّت زندگانى او نمینماید و در هیچ یک از کتب انساب، ترجمه او یافت نمیشود. ([57])
4. على بن حمزه (علیه السلام) مشهورترین فرزند حضرت حمزة بن موسى (علیه السلام)، امامزاده جلیل القدر، سیّد على بن حمزه (علیه السلام) است که نام وى در اکثر کتب انساب و تاریخ به شایستگى یاد شده است.
تصریح به محلّ دفن على بن حمزه (علیه السلام) در شیراز
شاید کمتر امامزاده اى باشد که علماى انساب و بزرگان رجال، تصریح به محلّ دفن او در مکان خاصّى نموده باشند. متأسّفانه، درباره اکثر مزارات مشهور ایران چند نقل قول وجود دارد که باعث سردرگمى بین حقیقت و باطل میشود.
خوشبختانه، درباره على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) اتّفاق و اجماع علماى انساب بر این میباشد که وى در این مکان مقدّس آرمیده است. اینک به نقل قول علماى انساب و مورّخان میپردازیم:
1. نخستین مدرک، قول علامه نسّابه ابوالحسن عمرى ـ از اعلام قرن پنجم هجرى ـ است که میگوید:
«على بن حمزه، درج قبره بباب اصطخر من شیراز». ([58])
] یعنى: [«على بن حمزه (علیه السلام) فرزندى نداشت و در دروازه اصطخر شیراز مدفون است». این جمله حاکى از آن است که، وى در قرن پنجم هجرى در شیراز صاحب بارگاهى بود و از شهرت خاصّى نیز برخوردار بود.
2. احمدبن محمّدبن مهنا حسینى عبیدلى ـ از اعلام قرن هفتم هجرى ـ نیز میگوید:
«على، مدفنه باب الاسطخر بشیراز». ([59])
] یعنى: [«على بن حمزه (علیه السلام)، محلّ دفن او در دروازه استخر شیراز است».
3. ابن عنبه، از علماى انساب قرن نهم هجرى، با عبارت: «على بن حمزه، مضى دارجا و هو المدفون بشیراز خارج باب اصطخر له مشهد یزار». ] یعنى: [«على بدون فرزند بود و در خارج دروازه استخر شیراز مدفون است و داراى مشهد و بارگاهى است که به آن زیارت میشود». قائل به دفن وى در شیراز شده است. ([60])
وى در کتاب دیگر خود به نام الفصول الفخریّة مینویسد: «حمزة بن موسى (علیه السلام) را فرزند دیگرى به نام على بن حمزه (علیه السلام) است که در باب استخر، در خارج شیراز مدفون است; اما نسل ندارد». ([61])
4. محمّدکاظم یمانى، از اعلام قرن نهم هجرى، گفتار ابن عنبه را نقل مینماید. ([62])
5. محمّد بن احمدبن عمید الدّین حسینى نسّابه ـ متوفّاى بعد از 927 هـ . ق ـ گفتار ابن عنبه را عیناً نقل نموده و قائل به مدفون بودن على بن حمزه (علیه السلام) در استخر شیراز است. ([63])
6. مرحوم سیّد کیا گیلانى. از علماى انساب قرن دهم هجرى. با عبارت: «على، در باب خارج شیراز مدفون است» او را مدفون در شیراز دانسته است. ([64])
7. علاّمه نسّابه ضامن بن شدقم ـ متوفّاى بعد از سال 1090 هـ . ق ـ پس از تشویشى در تاریخ شهادت وى، او را مدفون در استخر شیراز میداند. ([65])
8. سیّدمهدى بن مصطفى تفرشى، معروف به بدایع نگار نیز مینویسد:
«على بن حمزة بن امام موسى (علیه السلام) در شیراز سمت اصفهان بقعه دارد». ([66])
9. سیّد عبدالرزّاق کمونه در کتاب مشاهده العترة الطاهر، در دو موضع از کتاب خود، تصریح به دفن وى در شیراز دارد. او مینویسد:
«و فى شیراز قبر على بن حمزة بن الامام موسى الکاظم (علیه السلام)، قال احمد بن محمّد بن مهنا فى تذکرة الأنساب هو صاحب الصندوق و البقعة فى شیراز». ([67])
] یعنى: [«در شیراز، قبر على بن حمزة بن امام موسى کاظم (علیه السلام) است. احمدبن محمّد بن مهنا در تذکرة الانساب گوید: على بن حمزه در شیراز داراى ضریح و گنبد است». ([68])
«و بها قبر على بن حمزة بن الإمام موسى الکاظم، ذکر ابن مهنا فى التذکرة و صاحب بحر الأنساب المشجّر انّه صاحب الصندوق و البقعة فى شیراز». ([69])
] یعنى: [«در شیراز قبر على بن حمزة بن امام موسى کاظم (علیه السلام) است. ابن مهنا در تذکره و صاحب بحر الأنساب المشجّر نقل کردهاند که، على بن حمزه در شیراز صاحب ضریح و بقعه است». ([70])
10. حاج ملاّ هاشم خراسانى در کتاب منتخب التواریخ خود مینویسد:
«بقعه شریفه میر على بن حمزة بن موسى بن جعفر (علیه السلام) و ایشان هم بقعه و بارگاهى دارند که واقع است در خارج شهر شیراز، نزدیک دروازه اصفهان». وى همچنین از قول ابن عنبه در عمدة الطالب مینویسد: «در شیراز خارج باب استخر است قبر جناب على بن حمزة بن موسى الکاظم (علیه السلام)». ([71])
مؤلّفان کتابهای اختران تابناک، ([72]) بدر فروزان، ([73]) امامزادگان رى، ([74]) شاگردان مکتب ائمّه (علیه السلام)، ([75]) سفینة البحار ([76]) و دهها کتاب و تذکره دیگر، ([77]) قائل به مدفون بودن حضرت على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) در شیراز در دروازه قرآن هستند، که نشان از اعتبار و اتقان انتساب بقعه به میر على بن حمزه (علیه السلام) میباشد که در کم تر بقعه اى میتوان چنین مدارک مستند و متقنى یافت.
علّت مهاجرت و کیفیّت شهادت
منابع تاریخى و کتب انساب اطلاعات در خور توجّهى از زندگانى على بن حمزه (علیه السلام)، قبل از هجرت او به سمت ایران و علّت این مهاجرت را به روشنى فرا رو نمینهند. چنانچه به گزارشهای معدودى که در لابه لاى متون تاریخى و تذکرهها آمده است اکتفا کنیم، قادر به دریافت زمینههای مهاجرت وى و علل آن نخواهیم بود.
تنها سه سند معتبر از مهاجرت على بن حمزه (علیه السلام) به ایران و توطّن او در شیراز سخن به میان آمده است، که در یکى از این اسناد آشفتگى اى وجود دارد، و بقیّه مورّخان از این منابع نقل نموده و با کم و کسر نمودن مضامین آن، به طرقى دیگر نقل کردهاند که همه آنان، از اقوال فوق سرچشمه میگیرد. ما ضمن نقل آنها، به بررسى این اقوال پرداخته و نقاط ضعف و قوّت آن را بررسى مینماییم.
1. قول معین الدّین ابوالقاسم جنید شیرازى; کتابى تحت عنوان شدّ الازار فى حط الاوزار عن زوّار المزار در سال 791 هـ . ق تألیف نمود و در آن جا از علّت هجرت على بن حمزه (علیه السلام) سخن به میان آورده است. اینک عین متن عربى آن را ذکر مینماییم و سپس به ترجمه آن میپردازیم:
«السیّد الإمام على بن حمزة بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسین بن على المرتضى رضوان الله علیهم أجمعین».
روى أنّه لما قتل إبراهیم و محمّد ابنا زید بن الحسن ([78]) و هم بنو العبّاس باستئصال العلویّة فى البلاد. فأتى السیّد على بن حمزة بن موسى فى نفر من أقاربة فى سنة عشرین و مائتین إلى شیراز متنکّرین فأقوا فى کهف من جبالها و هى المغارة آلتی اتّخذها ابن باکویة بعد هم لإنزوائة و خلوته و کانوا یجمعون الحطب فى أیّام ثمّ یبیعونة فى یوم على درب اصطخر فیتعیّشون به وانفذت العبّاسیّة فى آثارهم جواسیس لإستطلاع أخبارهم و لمّا قدّر الله تعالى له الشهادة هبط یوماً من الجبل و على ظهره المبارک حزمة حطب فامتدعین بعض أعوان الظلمة إلیه فعرفه و انهى خبرة الى خصّى کان مأذونا من قبلهم فرکب الخصّى فى فرسانه حتّى وقف على رأسه و کان له شامة على جبینه فلمّا رآه الخصّى قوى ظنّه فقال له: ما اسمک فقال: على قال: ابن من قال: حمزه قال: ابن من قال: موسى (علیه السلام) فنزل الظالم عن فرسه و ضرب عنقه و مرّ قبلغنا فیما یقال أنّ السیّد قام و أخذ رأسه بیده و مضى إلى موضع تربته الطیّبة فِسقط على جنبه و بقى أیّاماً یسمعون منه لا اِله إلاّ الله ثم دفنوه و قیل: أرسلوا رأسه الى دمشق و دفنت جتّته هناک». ([79])
] یعنى: [«روایت شده است که، پس از قتل ابراهیم و محمّد، فرزندان عبدالله المحض بن الحسن المثنى بن الإمام الحسن (علیه السلام)، بنى عبّاس بن تعقیب علویّون در تمام بلاد پرداختند. در این هنگام، حضرت على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) به همراه تعدادى از نزدیکان خود در سال 220 هـ . ق (زمان حکومت معتصم عبّاسى) به حالت اختفا و فرار از حکومت وقت، به شیراز آمد و در یکى از غارهاى کوه شمالى، ([80]) که در آن چشمه آبى نیز وجود داشته، به طور مخفیانه به زندگى میپردازد، مى گویند، این همان غارى است که بعدها ابن باکویه براى انزواى خود انتخاب کرده، میباشد.
این سیّد بزرگوار روزها هیزم جمع میکرد و جلوى دروازه استخر میآورد و مى فروخت و با آن زندگى میکرد. حکومت بنى عبّاس جاسوسانى در تعقیب او فرستاد، تا آن که خدا شهادت را نصیب او فرمود. روزى با پشته هیزمى از کوه سرازیر شد، یکى از جاسوسان حکومت او را دید و با خالى که در صورت داشت، او را شناخت. به یکى از مأموران بنى عبّاس گزارش داد. آن مأمور سوار بر اسب و به تعقیب سیّد رفت، تا او را یافت و از نامش پرسید، گفت: على; از نام پدرش پرسید، گفت: حمزه; از نام جدّ او پرسید، گفت: موسى; ظالم از مرکّب پیاده شد و سر از بدنش جدا کرد و رفت.
گویند: سیّد برخاست و سر بریدهاش را در دست گرفت و به راه افتاد، تا رسید به جایى که مزارش در آن جا قرار دارد، بر زمین افتاد. چند روز بر او گذشت و از سر مقدّسش لا إله إلاّ الله شنیده میشد. سپس عدّه اى از مسلمانان او را در آن نقطه دفن کردند. گویند: سر مبارکش را به دمشق فرستادند و بدنش را در همان جا به خاک سپردند». ([81])
در تمام نقلها، پس از آن، این بیعت شعر نیز افزوده شده است که به حافظ شیرازى منتسب است. ([82])
تن آن کشته بنازم که پس از کشته شدن *** سر خود گیرد و اندر پى قاتل برود
2. قول ملک الکتّاب شیرازى; ملک الکتاب شیرازى در کتاب ریاض الانساب و مجمع الاعقاب، معروف بحر الانساب، که در سال 1335 در بمبئى به چاپ رسیده، درباره کیفیّت شهادت حضرت على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) چنین مینویسد: «وى از جمله همراهان حضرت احمدبن موسى (علیه السلام) بود و در حربگاه او را چند زخم رسید; بدان سبب روى از حرب برتافت و به جانب کوه روان گردید. چون به پاى کوه قبله شیراز رسید، از شدّت آن جراحت و کثرت، خونى که از بدن شریفش رفته بود، بر آن جناب ضعف مستولى گردیده، بیفتاد. در آن کوه پیرى بود از دوستان ائمّه هدى (علیهم السلام) از دنیا گذشته، به نام شیخ على و معروف به باباکوهى، معبد و صومعه داشت و سالها به عبادت پروردگار به سر میبرد. در آن روز به جهت ضرورتى از کوه به زیر آمد. چون به دامنه کوه رسید، امامزاده را با تن مجروح افتاده دید. به سبب صفاى باطن، امامزاده را بشناخت و او را به دوش خود گرفته، بر کوه برآمد و به خانقاه خود آورد و کمر به پرستارى امامزاده بربست تا مدّت سه ماه که زخمهای آن بزرگوار بهبودى یافت و مدّت هفت سال در آن کوه با شیخ کوهى به سر میبرد و شیخ تمام همّت خود را مصروف به تربیت آن بزرگوار داشتى. روزى روغن چراغ خانقاه تمام شده بود. شیخ کوهى وى را گفت که، دبّه را بگیر و به جانب شهر برو و قدرى روغن جهت چراغ تحصیل کن! آن بزرگوار دبّه را برگرفته و از کوه سرازیر گردیده و در دامنه کوه آب جارى بود، پس دبّه را از آب پر کرد، مراجعت به خانقاه نمود و شب از آن آب در چراغ نمود. چون روغن بسوخت، شیخ باباکوهى به صفاى باطن ملطفت شد و رو به امامزاده کرد و گفت: اى سیّد و مولاى من! شما آقازادهاید و کرامات و خارق عادات حقّ شما و خانواده شماست! بهترین آن بود که زحمت را بر خود قرار دهید و به شهر بروید و تحصیل روغن فرمایید، که اجرى هم داشته باشید. چون شب بگذشت، صبح آن بزرگوار دبّه را برداشته به جانب شهر روى نهاد. چون وارد شهر گردید و در پى تحصیل روغن برآمد و روغنى بدست آورد; خواست که مراجعت نماید، جمعى از منافقین آن بزرگوار را دیدند و از حُسن منظر و جلالت او در شگفت بماندند و با یکدیگر گفتند که، این جوان کیست؟ شاید از ابوترابیان باشد. شنیدهایم که در نزد شیخ باباکوهى، جوانى از ابوترابیان است. گمان میرود که او باشد. درصدد شناسایى امامزاده برآمدند; چون یقین کردند که از آل ابوتراب است، از عقب آن بزرگوار از شهر بیرون آمدند، قریب دروازه شهر به امامزاده رسیدند و اطراف آن مظلوم را گرفته، او را شهید و سرش را از بدن جدا کردند. هر چه خواستند که آن سر را با خود نزد امیرشان برند، دیدند آن سر چنان سنگین شده که از زمین حرکت نمیکند; از این رو به شهر مراجعت کردند. از آن طرف، شیخ باباکوهى تا قریب شام به انتظار آن جناب بود. چون دید مراجعت ننمود، از کوه روى به شهر نهاد چون نزدیک دروازه رسید، امامزاده را دید در خاک و خون غلطیده و بر در افتاده ] است[. شیخ کوهى به نزدیک جسد آن مظلوم رفته، این مصرع برخواند.
مردان خدا چنین نخسبند
چون این مصرع را شیخ بگفت، آن جسد برخواست و سر خود را برداشته، به زیر بغل خود گرفته، حرکت نمود، تا به همین موضع که مدفن حالیه است، رسید بیفتاد. شیخ دانست که محلّ دفن او همان جاست. پس شیخ در همان شب، قبرى حفر نموده، آن جانب را مدفون ساخت و بر سر قبر او علامتى بنا نهاد. و در عهد امیر عضدالدّوله گنبد و بارگاهى بر آن قبر شریف بر پا نمودند و سایر امامزادگان که همراه شاه چراغ بودند، شرح حال هر یک محقّقاً به دست نیامده، لکن تمامى همراهان آن حضرت در شیراز و اطراف و توابع مدفون هستند. و الله اعلم». ([83])
در حاشیه همین کتاب تاریخ شهادت امامزاده 23 محرّم الحرام سال 221 هـ . ق ذکر شده است. امّامعلوم نیست که، این حاشیه ازچه کسى است؟ امّا نسبتاً صحیح به نظر میرسد.
3. قول علاّمه ضامن بن شدقم; علاّمه ضامن بن شدقم، که از علماى بزرگ انساب و متوفّاى بعد از سال 1090 هـ . ق است، مینویسد: «على بن حمزة بن على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) قال أبوالغنائم عبدالله فى جامع الدینورى أنّه خرج معه (عمّة) القاسم إلى اصفهان سنة 355 هـ . ق فى أیّام المستعین بالله العبّاسى فنزلا فى ظلّ شجرة عند قریة اشترجان فهجم علیهما قوم من الخوارج فقتلوهما و هما نیام و قبرا بخارج باب اصطخر ببلدة شیراز و قبره مشهور یزار». ([84])
] یعنى: [«على بن حمزة بن على بن حمزة بن موسى (علیه السلام)، ابوالغنائم عبدالله در کتاب جامع دینورى گوید: وى با عموى خود قاسم به سوى اصفهان در سال 355 هـ . ق، در زمان مستعین بالله عبّاسى خارج شدند. آنان در زیر سایه درختى در روستاى اشترجان خوابیده بودند که گروهى از خوارج ـ در حالى که آنان در خواب بودند ـ به آنان حملهور شده و به قتل رساندند و آن دو را در خارج باب اصطخر در شهر شیراز دفن نموده، و قبر ایشان مشهور و محلّ زیارت است».
تشویش گفته ضامن بن شدقم
درباره نقل ضامن بن شدقم، آشفتگى بزرگ و آشکار و به وضوح نمایانگر چنین ضدّ و نقیض گویى است. حال آن که معلوم نیست این مطلب در کتاب جامع دینورى چنین آمده و یا در استنساخ از کتاب مزبور چنین شده است. به هر حال، آن چه که در این متن سازگار نیست، به آن اشاره کرده و نتیجه گیرى خواهیم گرفت.
1. وى شخصیّت مدفون در شیراز را به قول ابوالغنائم، على بن حمزة بن على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) میداند و گوید که، با عمویش قاسم به طرف اصفهان حرکت کرده است، نه عموى وى; وانگهى تمام مورّخان و علماى انساب على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) را بلاعقب و دارج نوشتهاند; چگونه ممکن است که وى فرزندى به نام حمزه (علیه السلام) داشته و از وى على به وجود آمده باشد. همچنین فرزند درست کردن براى على بن حمزه (علیه السلام)، علاوه بر این که خلاف نظر همه علماى انساب است، اجتهادى مقابل نصّ و اشتباهى است واضح!
2. شهادت وى در سال 355 هـ . ق و زمان مستعین بالله عبّاسى ذکر شده است، و حال آن که مستعین بالله عبّاسى که نام وى احمدبن محمّدبن معتصم بوده در روز یکشنبه پنجم ربیع الثانى سال 248 هـ . ق، پس از مرگ منتصر بالله به حکومت انتخاب شد و در سال 252 هـ . ق در ششم شوّال به قتل رسید. ([85]) بنابراین تاریخ سال شهادت (355 هـ . ق) با زمان خلافت مستعین بالله عبّاسى، 103 سال اختلاف دارد و این اشتباه فاحشى است; از این رو نمیتوان این تاریخ را پذیرفت.
از طرفى، خود مرحوم ضامن بن شدقم در چند سطر بعد درباره کیفیّت شهادت قاسم بن حمزة بن موسى (علیه السلام) مینویسد: که وى با پسر برادرش، حمزه در سال 255 هـ . ق در زمان معتصم عبّاسى در اصفهان به شهادت رسیده است، که این جا منظور از پسر برادر، على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) است، که علاّمه نسّابه ابن طباطبا وى را از واردین به شیراز نوشته است. ([86]) هر چند ابن شدقم در تاریخ شهادت او نیز اشتباه نموده است.
3. وى محلّ شهادت را در قریه اشترجان از توابع اصفهان نقل کرده، سپس محلّ دفن وى را در دروازه اصطخر شیراز نوشته است، حال آن که این بعید به نظر میرسد. ظاهراً وى دروازه اصطخر شیراز را که محلّ شهادت على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) است، را با محلّ شهادت على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) اشتباه و خلط نموده است.
چرا که مرحوم علاّمه نسّابه عبدالرّزاق کمونه در کتابش مینویسد: «حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) دو پسر به نام اسماعیل و على داشته، که ابن شدقم ذکر نکرده است که کدام یک از آن دو با عموى خود قاسم همراه بودند». ([87])
به هر حال، آن چه میتوان در این نقل قول نتیجه گرفت آن است که، على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) در اصطخر شیراز به شهادت رسیده است و على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) با عموى خود قاسم بن حمزة بن موسى (علیه السلام) در قریه اشتر جان اصفهان در سال 250 هـ . ق شهید شدهاند، و این همان تاریخى میباشد که مرحوم کمونه پذیرفته و صحیح به نظر میرسد.
جنبههای افسانه اى در خبر شهادت على بن حمزه (علیه السلام)
همچنان که در دو نقل جنید شیرازى و ملک الکتاب شیرازى ملاحظه فرمودید، هر دو در کیفیّت شهادت حضرت على بن حمزه (علیه السلام) نقلهای متفاوتى روایت کردهاند که قسمتى از این دو نقل به افسانه شبیه تر است تا به واقعیّت؟
آن چه که مسلّم است، علّت مهاجرت على بن حمزه (علیه السلام) ترس و خفقان شدید در منطقه حجاز و عراق و ظلم و جورى بود که پس از قیام ابراهیم و محمّد، پسران عبدالله المحض بن الحسن المثّنى به اوج خود رسیده بود، و ما خلاصه اى از آن را در فصل اوّل کتاب على بن حمزه (علیه السلام) نقل نمودیم.
خوشبختانه، مرحوم جنید شیرازى، کیفیّت شهادت على بن حمزه (علیه السلام) را اغراق آمیز نقل ننمود، و تنها آخر داستان فوق را که آن حضرت سر خود را به دست گرفت و به موضع کنونى که مشهد او شد به راه افتاد، مقدارى اغراق آمیز است; از این رو میبینیم ملک الکتاب شیرازى آن را آب و تاب داده و مینویسد: سر چنان سنگین شد که قاتل نتوانست آن را بلند کند ([88]) و... . همچنین او زندگانى مخفیانه حمزه را هفت سال نزد باباکوهى در صومعه اى نزدیک کوه نوشته است، که ظاهراً شبیه افسانه میباشد تا واقعیت. بخصوص زمانى که امامزاده را پى روغن فرستاده ([89]) و او آب را به جاى روغن در ظرف ریخته و به عنوان کرامت نقل میکند، و یا در جاى دیگر مینویسد: پس از بهبودى زخم او، به تربیت او پرداخته و... . از این جهت مطالبى که خوشایند محقّقین نیست، معلوم میگردد که على بن حمزه (علیه السلام) طفل بوده است، نه یک جوان رشید. از طرفى، او باباکوهى را شیخ على زاهد معرّفى میکند که صومعه در کوه ساخته و به عبادت خدا مشغول بوده است; حال آن که جنید شیرازى محلّ اختفاى على بن حمزه (علیه السلام) را محلّ عبادت و انزواى ابن ماکویه، معروف به باباکوهى میداند. این شخص که شیخ ابوعبدالله محمّدبن عبدالله، معروف به باکویه است، برخى نام وى را على و عدّه اى دیگر عبدالله نوشتهاند. به هر حال، او از عرفاى قرن چهارم و پنجم هجرى میباشد که پس از مسافرتهای زیاد، به موطن خود شیراز بر میگردد و در این مکان غارى که محلّ اختفاى على بن حمزه (علیه السلام) بود را تبرّکاً به عنوان عبادتگاه خویش برمى گزیند و به راز و نیاز مشغول میگردد و تا این که به قول جنید شیرازى، عاقبت در سال 442 هـ . ق وفات میکند و او را در همان پایه کوه دفن مینماید. بنابراین معلوم میگردد که، اصولاً وى هم عصر على بن حمزه (علیه السلام) نبوده تا زخمهای او را پس از جراحات در جنگ مرحم نماید و به تربیت دروغى او بپردازد و او را با علم به این که در تحت تعقیب دشمنان است، پى روغن بفرستد. بنابراین معلوم شد که باباکوهى 222 سال فاصله زمانى با شهادت على بن حمزه (علیه السلام) داشته است. در نتیجه، داستان على بن حمزه (علیه السلام) را باید یکى از جعلیّات تاریخ و دروغى آشکار و شبیه افسانه دانست.
تاریخ شهادت و سال تولّد
درباره تاریخ شهادت حضرت على بن حمزة بن موسى (علیه السلام)، همچنان که در نقل قولهای مذکور عنوان گردید، سه تاریخ اشاره شد که عبارتاند از:
1. سال 220 هـ . ق به نقل از جنید شیرازى.
2. روز 23 محرم سال 211 هـ . ق در حاشیه کتاب بحرالانساب.
3. سال 335 هـ . ق بنا به قول ضامن بن شدقم.
درباره بطلان قول اخیر استدلال شد و اشاره نمودیم که، تشویش و اشتباه فاحشى در این تاریخ است و بر فرض صحّت، مربوط به على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) است، نه على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) که ظاهراً تشابه اسمى و نسبى باعث این خلط و اشتباه شده است.
درباره نقل جنید شیرازى که وى را مستشهد سال 220 هـ . ق میداند، با قراینى صحیح به نظر میرسد; امّا وى على بن حمزه را مهاجر با چند تن از اقرباى خود ذکر نموده، در حالى که ملک الکتاب شیرازى وى را از جمله همراهان کاروان احمد بن موسى (علیه السلام) پنداشته است و میگوید: پس از شهادت شاه چراغ، وى زخمى شد و هفت سال مخفیانه زندگى کرد، که اگر سال شهادت شاه چراغ را 203 یا 204 هـ . ق بدانیم، به علاوه هفت سال مخفى بودن على بن حمزه (علیه السلام)، سال 210 یا 211 هـ . ق به دست میآید که با مجعول بودن داستان وى، این قول نیز مردود است. لذا میتوان تاریخى که بر حاشیه کتاب بحرالانساب ذکر شده را با داستان شهادت على بن حمزه (علیه السلام) از سوى جنید شیرازى مطابقت نمود که در این صورت، اختلاف 9 سال خواهد بود و از آن جایى که نقل جنید شیرازى از اتقان بیشترى برخوردار است، صحیح است که 23 محرّم الحرام سال 220 هـ . ق را به عنوان سالروز شهادت این سیّد جلیل القدر بپذیریم و همین روز را به عنوان مراسم عزادارى او ارج نهیم.
از سال تولد على بن حمزه (علیه السلام) و روز آن، هیچ یک از مورّخان نقلى ذکر ننمودهاند. امّا چون برخى احتمال دادند که، سال میلاد پدر بزرگوارش 151 هـ . ق و شهادتش سال 203 یا 204 هـ . ق در سنّ 53 سالگى میباشد ([90]) و چنان که وى داراى 8 دختر و 4 پسر است و اینکه علماى انساب على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) را جزو آخرین فرزند ذکور و کوچکترین آنان بر شمردهاند، بنابراین معلوم میگردد که وى در سال 190 هـ . ق به دنیا آمده و در روز 23 محرّم الحرم سال 220 هـ . ق در شیراز در سنّ 30 سالگى به شهادت رسیده است.
بیتى منسوب به حافظ (رحمه الله)
اکثر تاریخ نویسان معاصر، بیت ذیل را منسوب به حافظ دانسته و چنین معتقدند که، مرحوم حافظ شیرازى از زایران قبر آن حضرت بوده و درباره آن حضرت چنین گفته است:
سر آن کشته بنازم که پس از کشته شدن *** سر خود گیرد و اندر پى قاتل برود ([91])
انتساب این بیت شعر به حافظ ـ علیه الرحمه ـ در هیچ یک از تذکرهها دیده نشده و این در حالى است که نگارنده معتقد است، ابیاتى از این شعر نیز حذف گردیده است، هر چند از لحاظ ادبى نیز اشکال دارد و به قول آیت الله حائرى شیرازى صحیح آن باید چنین باشد:
تن آن کشته بنازم که پس از کشته شدن *** سر خود گیرد و اندر پى قاتل برود
در شعر منسوب به حافظ، او میخواهد به سر کشته اى بنازد که سر خود را در دست گرفته و حال آن که تکرار کلمه سر در این بیت از لحاظ ادبى صحیح نبوده، بلکه تن آن کشته بنازم صحیح تر است.
به هر حال، ما معتقدیم حافظ براى سرودن اشعارش از روح بلند و پرفتوح این امامزاده جلیل القدر استمداد میجسته; همچنان که در گذشته نیز ابن باکویه جهت تیمّن و تبرّک از مکان اختفاى آن حضرت، آن جا را عبادتگاه خود قرار داده و همان جا نیز دفن شده است، و این نشان میدهد که، چقدر در قرون گذشته این امامزاده جلیل القدر، مورد توجّه عرفا و اهل تصوّف بوده است.
در این کتاب قصد بر این است که، شخصیّت هاى مذهبى و معنوى را آن طور که بودند، معرّفى کنیم و با انتسابات بعضى از مجعولات و داستانهای خرافى بزرگ نمایى نکنیم، که این خود کوچک کردن آن مقام خواهد بود. على بن حمزه (علیه السلام) از لحاظ شرافت نسبى والا تبار میباشد و شهیدى از شهداى اهل بیت (علیه السلام) و جوانى از جوانان غیرتمند علوى است که براى حفظ دین اجدادش و ظلم و فساد دستگاه عبّاسى، از زادگاه و موطن اصلى خویش به دیار غربت خروج نموده و در شیراز مظلومانه به شهادت رسید.
آرى، افتخارات این سیّد جلیل القدر چنان است که بدون آن اشعار و افسانههای جعلى صاحب بحرالانساب، بر تارک فارس بدرخشد و جلوه گاه نورى از انوار اهل بیت (علیهم السلام) باشد.
از طرفى، رد نمودن این مجعولات، دفاع از حریم مقدّس على بن حمزه (علیه السلام) است; چرا که درباره او در بعضى از منابع چنین نوشته شده است:
«راجع به اصل و نسب این شخص، مزارات شرح مفصلى ذکر میکنند، با شاخ و برگ بسیار که بیشتر به افسانه شبیه است، ولى آن چه محقّق است، این شخص از نوادگان امام موسى کاظم (علیه السلام) میباشد». ([92])
چنان که ملاحظه نمودید، مؤلّف مذکور، اصل امامزاده بودن على بن حمزه (علیه السلام) را قبول دارد، امّا داستانهای مربوط به وى را افسانه تلقى میکند; چنانچه این شیوه ادامه پیدا کند و یکى بگوید، حضرت با پاى پیاده به شیراز آمده ([93]) و دیگرى بگوید، روزى برخلاف میل میزبان خود، باباکوهى. براى خریدن نان به شهر آمد و در دروازه استخر او را شناختند و وى را به شهادت رساندند، ([94]) یا سر خود را برداشت و پى قاتل دوید و او را تعقیب کرد، ([95]) و یا سر او چنان سنگین شد که قاتلِ او پس از بریدن نتوانست آن را بلند کند، ([96]) سخنانى دروغ و بى اساس و خرافه است و ما نقل این مطالب را توهین مستقیم به على بن حمزه (علیه السلام) مى دانیم و آن را بى ارزش و سست میشماریم. این گونه راویان قدر و منزلت این شخصیّت والا تبار را چنان پایین میآورند که مى گویند: این باکویه به تربیت او همّت گماشت; ([97]) و دیگر نقل کند که، وى کودکى بوده و در باغ مجاور به بازى کردن اشتغال داشته که او را شناختند و کشتند؟([98])
آرى، گفتن جملات لا اله الا الله پس از بریده شدن سر حضرت هیچ استبعادى ندارد، چرا که در گذشته سر مقدّس حضرت ابا عبدالله حسین بن على (علیه السلام) نیز بالاى نیزه به تلاوت قرآن مشغول بود و على بن حمزه (علیه السلام) با آن خلوص و پاکى، نوه همین امام معصوم است.
به طور قطع، مردان خدا و مقرّبان درگاه او، به خاطر مقام قربتى که نزد وى دارند، امورى غیرعادى چه در زمان حیات و چه در زمان ممات براى آنان اتّفاق میافتد که حاکى از تقرّب و نمایانگر بلندى مرتبه و عظمت آنان در پیشگاه حق است که براى افراد عادّى به وقوع نمیپیوندد.
على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) پیامبر نیست، امام واجب الطاعه نیست، امّا نوه امام، و شهید والاتبارى است که شهادت در میان خاندان او به ارث نهاده شد و داراى طینت پاک و منهج آبا و اجدادش میباشد. لذا اگر مؤلّف شدّالازار قائل به گفتن سر بریده شده حضرت على بن حمزه (علیه السلام) به ذکر لا اله الا الله در سه شبانه روز میباشد، بعید نیست و ما به آن اعتقاد داریم; زیرا در گذشته نیز امامزادگانى پس از کشته شدن آنان، کراماتى از آنان بروز میکرده که در کتب تواریخ به آن اشاره شده است; لذا ما به جهت اثبات این مهم، تنها به ذکر چند کرامت حضرت زیدبن على بن الحسین (علیه السلام) خواهیم پرداخت.
دشمنان هنگامى که بدن زید (علیه السلام) را به دار آویختند، با کمال تعجّب متوجّه شدند که بدن آن حضرت رو به قبله بر میگردد و هر چه آن را بر میگردانند، باز به سوى قبله میگشت.
آرى، او در زمان حیاتش همیشه رویش به درگاه حق بود، بعد از شهادت هم جسد مقدّسش به سوى قبله میگردد. ([99])
حکم بن عبّاس کلبى ـ شاعر اموى (یا حکیم الاعور) ـ از دشمنان زید است، وقتى خبر شهادت زید و به دار آویختن او را شنید، بسیار خوشحال شد و چند بیت شعر که حاکى از عداوت وى با خاندان رسالت و محبتش به اجداد اموى خویش است، چنین سرود:
صلبنا لکم زیداً على جذع نخلة *** و لم نر مهدیّا على الجذع یصلب
و قستم بعثمان علیا سفاهة *** و عثمان خیر من علىّ و أطیب
] یعنى: [«ما زید را بر شاخ درخت خرما به دار زدیم، و ندیدیم که (مهدى) را بر دار کشند، شما از روى نادانى، على را با عثمان مقایسه کردید، و حال آنکه عثمان از على پاک تر و بهتر است». هنگامى که امام صادق (علیه السلام) شعر این ملعون را شنید، سخت منقلب شد.
امام در حالى که دستهایش از شدّت ناراحتى میلرزید، به آسمان بلند کرد و عرض نمود: «پروردگارا! اگر گوینده این شعر دروغگو است، کلب خود را بر وى مسلط کن.!» دعاى امام مستجاب شد، و وقتى این شاعر ملعون عازم کوفه بود، در بین راه، شیرى به او حملهور شد و وى را از پاى درآورد. ([100])
هنگامى که بدن مطهّر زید (علیه السلام) با وضع رقت بارى روى چوبه دار، برهنه آویزان بود، عنکبوتها با تارهاى خود روى عورت او را میپوشاندند و هر گاه دشمنان آن تارها را برطرف میکردند، مجدّداً عنکبوتها روى آن تار میتنیدند. ([101])
همچنین مردى به نام شبیب بن عزقد گوید: پس از مراجعت از سفر مکّه، به کوفه آمدم. با هم سفران خود به کناسه کوفه رسیدیم. شب بود. به چوبه دارى که بدن زید بالاى آن بود، نزدیک شدیم. بوى بسیار معطّرى به مشام میرسید. به دوستان گفتم که، بوى دارآویختگان چنین است. ناگهان صدایى که گوینده آن را نمیدیدیم، شنیدیم که میگفت:
«هکذا توجد رائحة أولاد الأنبیاء الذین یقضون بالحقّ و به یعدلون» ] یعنى: [«بلى، بوى فرزندان پیامبر که قدم به راه حق و عدالت نهادند، این چنین است». ([102])
چنین کراماتى نیز براى یحیى بن زید (علیه السلام) و یحیى بن عبدالله المحض (علیه السلام) در کتب تاریخ و انساب ذکر شده است که نقل همه آنان در این مختصر نمیگنجد. از این رو ما خواندن ذکر لا اله الا الله از سربریده على بن حمزه (علیه السلام) بعید نیست; زیرا آنان فرزندان پیامبر (صلى الله علیه وآله) هستند که قدم به راه حق و عدالت نهادهاند.
همراهان على بن حمزه (علیه السلام)
درباره همراهان على بن حمزة بن موسى (علیه السلام) در هیچ یک از مصادر ترجمه از او سخنى به میان نیامده است. تنها جنید شیرازى با جمله «فاتى السیّد على بن حمزه فى نفر من اقاربه» ] یعنى: [«سیّد على بن حمزه (علیه السلام) با برخى از نزدیکان خود به شیراز آمده است». اشاره به مراهى نزدیکان او مینماید. ([103]) پرواضح است که، نزدیکان و اقرباى هر فرد شامل برادر، برادرزاده، عمو، عموزاده و امثال ایشان میباشد. با نگاهى اجمالى به شهادت برادر و برادرزاده او، بنا به قول علاّمه ضامن بن شدقم و دیگران معلوم میگردد که، قاسم بن حمزة بن موسى (علیه السلام)([104]) و على بن حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) در این مهاجرت با وى بودهاند. خصوصاً علامه نسّابه ابن طباطبا از سکونت على بن حمزة بن حمزه (علیه السلام) در شیراز خبر داده است. ([105])
همچنین سیّد عبدالرزّاق کمونه از مدفون بودن ابراهیم بن موسى بن ابراهیم بن موسى (علیه السلام) در شیراز، گزارشى را نقل نموده است که ([106]) بعید به نظر نمیرسد، وى از جمله همراهان شاه میرعلى حمزه (علیه السلام) باشد.
حمزة بن حمزة بن موسى (علیه السلام) که به «ثائر» معروف است نیز را باید از جمله همراهان وى بدانیم; زیرا او برادر على بوده و مشهور به انقلابى است. ظاهراً پس از محاربه با دشمنان و شهادت برادرش، به خراسان مهاجرت کرده است. ([107])
به طور قطع، یکى دیگر از همراهان على بن حمزه، پسر عموى وى، حسین بن اسحاق بن موسى (علیه السلام) است. مرحوم سیّد عبدالرزّاق کمونه گوید: «جمال الدّین عبدالله گرگانى در حاشیه خود بر بحر الأنساب المشجّر گوید: قبر حسین بن اسحاق بن موسى (علیه السلام) در شیراز است». ([108])
بنابراین میتوان قائل به همراه بودن دو برادر، یک برادرزاده و دو پسر عموى على بن حمزه (علیه السلام) در این مهاجرت شد.
اشعارى در مدح حضرت على بن حمزه (علیه السلام)
محبّت و مودّت خاندان عصمت و طهارت (علیه السلام) با آب و گل مردم ایران آمیخته شده و دلهای آگاه و احساسهای بى آلایش را به ثناخوانى و مدیحه سرایى وداشته است. در میان چهرههای تابناک و شخصیّت هاى بى نظیر این دودمان، که نظر شاعران نکته سنج و سخن سرایان زبردست را به خود جلب کرده است، حضرت على بن حمزه (علیه السلام) تجلّى گاه انوار امام موسى کاظم (علیه السلام) در شهر شیراز میباشد. جلالت قدر و رفعت مقامش به حدّى است که هر صاحب دلِ نیک سرشتِ پاک اعتقاد را جذب نموده و از این رو، صاحبدلان را به ثناخوانى و مدیحه سرایى واداشته است. ما هم به خاطر ارج نهادن به آثار و سرودههای شاعران اهل بیت (علیه السلام) و مدّاحان خاندان پاک پیامبر (صلى الله علیه وآله) از هر چمنى گُلى برچیده و اشعارى را خدمت شما خوانندگان تقدیم مینماییم.
حجّت الإسلام شیخ کمال الدّین فراهانى که خود از محقّقین و مؤلّفین است، درباره این امامزاده در قصیده اى به نام جلوه نور چنین میسراید:
این جا فروغ عشق و وفا جلوه میکند *** نور خدا به صحن و سرا جلوه میکند
این جا درّى نهفته است زدریاى اهل بیت *** قرآن اگر به سینه ما جلوه میکند
در آستان زاده موسى امام نور *** در نور خدا از طور و لاجلوه میکند
این جا على زاده حمزه که از شرف *** در شهر رى به نام خدا جلوه میکند
استخر مدفن وى و رى قبر باب او *** وز کاظمین روح دعا جلوه میکند
باب الحوائج است بر این شاخها شجر *** زباب او امید و رجا جلوه میکند
این جا على نواده موسى کاظم است *** این جا قمر زبرج و لا جلوه میکند
از آن که شد شهید حقیقت در این زمین *** یاد ذبیح و کوه منى جلوه میکند
بانى این حریم که آل محبتى است *** نامش به دل چو فرّ هما جلوه میکند
سر را گرفت بر کف خود طىّ راه کرد *** کز کار ما حقیقت ما جلوه میکند
یاد حسین قبله دلهای عاشقان *** از این حریم قبله نما جلوه میکند
این جا گلى زگلستان مصطفى آرمیده است *** پا منهِ بىوضو که نور خدا جلوه میکند
گوید کمال الدّین، نهایت در وصف او *** این جا على بن حمزه نور موسى جلوه میکند
* * *
آقاى احمد على ازهار که از مدّاحان اهل بیت (علیه السلام) است، در سال 78 اشعارى در مدح على بن حمزه (علیه السلام) سروده که از قرار ذیل است:
سلام خدا بر نکو رهبر دین *** که سر تا به پا بود درس آیین
سلام خدا بر على بن حمزه *** که قدرش جلیل است در آل یاسین
زفرزند فرزند موسى بن جعفر *** حوایج روا گشته از عهد دیرین
برادر بود حمزه با خسرو طوس *** رضا آنکه گردیده میر سلاطین
على زاده حمزه خفته در این جا *** ورا خاک بستر بگردید و بالین
به شاه چراغ است زاده برادر *** زنورش ره راست گردیده تعیین
شهید است، آرى على بن حمزه *** که خون هر تنى را بشد زیب و تزیین
شهیدى که میآورد پیش کش سر *** بگوید که سر چیست بر اهل تمکین
سعادت اگر خواهى این جا قدم نِه *** کز او کار دنیا و عقب است تأمین
چه سرّى است این جا که «ازهار» گوید: *** دل بى قرار مرا داده تسکین
در قسمت کفشدارى سمت چپ، اشعارى روى کاشى بر دیوار بالاى قفسهها نمایانگر است که ظاهراً این اشعار قسمتى از بین رفته و شاعر آن معلوم نیست، این سروده که در زمان بازسازى حرم در سال 1351 انشاد شده، از قرار ذیل است:
«این بارگاه قدس که محبوب داور است *** نبود عجب که گویمش از عرش برتر است
این خاک پاک مدفن اولاد مصطفى است *** وین نور طور مرقد فرزند حیدر است
دارالامان خاصّه و دارالشفاى عام *** قصر مشیّد و قبله حاجات کشور است
آرامگاه شاه على بن حمزه کان *** نور دو چشم حضرت موسى بن جعفر است
خورشید چون از مشرقین ما گذر کند *** چشمش به ماه جادّه الله اکبر است
ماهى که آفتاب کند سجده صبح و شام *** بر تربتش که پاره جان پیمبر است
افسوس و آه کز پس قتل غریب طوس *** این جا رسید و دید زمانه مکدّر است
چون جد خود زخصم نهان شد به غار کوه *** آخر که هر بلا چو ولا را مقدّر است
بارى چو شد به کوه صبوش سر از بدن *** دیدند خلق کاید و اندر کفش سر است
آمد در این مکان که بود با ازل جنان *** کاینجا مر است مضجع و این خاک بستر است
دانسته شد که او گل گلزار مصطفى است *** معلوم شد که زاده زهراى اطهر است
لعن ابد مدام به مأمون دون شعار *** از ما که قتل آل على زان ستمگر است
وین گنبد و بارگاه و صحن و حصار پیر *** از میر مؤتمن عضدالدّوله اشهر است
شد از بلاى زلزله پس گنبدش خراب *** وین طاق گل زوالى قاجارش اندر است
دارم رجاء واثق ازین پس که گنبدش *** برپا کنند زانکه نشان بدین سر است
در پرتو عنایت شاهنشهى که ملک *** در پرتو عنایت او امن و پرتو است»
استاد عبدالمجید فرانى در وصف حضرت حمزة بن موسى (علیه السلام) سروده اى تحت عنوان سرّ عشق دارد که در این جا به آن اشاره میشود.
آمدم، تا توشه اى گیرم، من از کوى شما *** مست مستم میکند، تا زندهام بوى شما
دل سپردم، بر ولاى عترت و آل رسول *** سیر انفس میکنم، در کوىِ دلخوىِ شما
هر زمان جستم توسل بر شما سادات نور *** بهرهها در یافتم، همواره از سوى شما
آنچنان با عترت و قرآن انسیم، روز و شب *** میکنم پرواز اى مولا، به نیروى شما
در کنار تربت آرام جان، عبدالعظیم (علیه السلام) *** جانمان را مینوازد خُلق نیکوى شما
حمزة ابن موسى جعفر (علیه السلام)، گدائى مفلسم *** آمدم فیضى ستانم، از سر کوى شما
بى شما ما را جهان هیچ است، باشد چون وبال *** بلکه باشد التیام درد، داروى شما
دامها، در راه ما گسترده شیطان لعین *** گمشدم، پیدا شدم در طاق ابروى شما
آنچنان پیچیده عشق و معرفت در جانِ من *** مانده قلبم نیک مى دانى، به پهلوى شما
دست بر حبل المتین عشق یازیدم شبى *** گفت گیرد وام، مهر و ماه از روى شما
پاکبازم، عاشقم، دیوانهام، چون شیعهام *** رشته اى برگدنم افکنده گیسوى شما
گفت در پایان (فرانى) سر عشق ناب چیست؟ *** سنجش معیارها باشد، ترازوى شما
[1]. بحارالأنوار 48: 313، تحفة الأزهار 3: 322.
[2]. ارشاد 2: 248.
[3]. لباب الأنساب 2: 594، على بن حمزه 7: 34.
[4]. منتخب التواریخ: 469، امامزادگان رى 1: 334.
[5]. بحارالأنوار 48: 307، اعلام النساء المؤمنات: 125، ریاحین الشریعه 3: 358، شاگردان مکتب ائمه : 1: 147، انوار پراکنده 1: 335، امامزادگان رى 1: 335.
[6]. بدر فروزان: 59، على بن حمزه 7: 32.
[7]. تحفة الازهار 3: 322.
[8]. المجدى: 117، النفحة العنبریة: 93، لباب الانساب 2: 441.
[9]. مراقد المعارف 1: 262، امامزادگان رى 1: 337 ـ 338، على بن حمزه (علیه السلام): 33.
[10]. مراقد المعارف 1: 267.
[11]. الدرّ المنثور: 244.
[12]. روح و ریحان 4: 194.
[13]. امامزادگان رى 1: 33 ـ 340.
[14]. اعیان الشیعه 6: 251، بحارالانوار 48: 284، مشاهدالعترة الطاهره: 95، روضات الجنّات 4: 212، حیاة الامام موسى بن جعفر 2: 419.
[15]. انوار المشعشعین 1: 141، گنجینه آثار قم 1: 389، کریمه اهل بیت: 172.
[16]. بحرالأنساب: 16، حیاة الست: 5، امامزادگان رى 1: 241.
[17]. مستدرک الوسائل 3: 613، بحارالأنوار 53: 286، حکایت 45 و 48: 312، اختران فروزان رى و طهران: 58.
[18]. بحارالانوار 48: 312، امامزادگان رى 1: 358 ـ 359.
[19]. جنه النعیم: 487.
[20]. رجوع گردد به کتابهای: رجال نجاشى: 173، مستدرک الوسائل 3: 613، سفینه البحار 2: 121، منتهى الأمال 2: 420، بدر فروزان: 60، متنخب التواریخ: 469، زندگانى حضرت عبدالعظیم اردستانى: 133، رازى: 102 ـ 107.
[21]. مجالس المؤمنین 1: 345.
[22]. مستدرک الوسائل 3: 612 ـ 613، امامزادگان رى 1: 360 ـ 359.
[23]. مشاهد العتره الطاهره: 95، مفاتیح الجنان: 1042.
[24]. سرزمین کرامت: 39 ـ 41، امامزادگان رى 1: 366 ـ 369.
[25]. سرزمین کرامت: 19 ـ 20، امامزادگان رى 1: 370 ـ 371.
[26]. مفاتیح الجنان: 1042، امامزادگان رى 1: 371.
[27]. جنه النعیم: 290، زندگانى حضرت عبدالعظیم، اردستانى: 133، امامزادگان رى 1: 372 ـ 373.
[28]. آثار تاریخى تهران: 161.
[29]. آثار تاریخى تهران: 193، امامزادگان رى 1: 373 ـ 375.
[30]. المجدى: 76، عمده الطالب: 257، الشجره المبارکه: 109، النفحه العنبریّه: 93.
[31]. لباب الأنساب 2: 441.
[32]. سر السلسله العلویه: 41.
[33]. المشجر الکشّاف 1: 133.
[34]. سراج الأنساب: 76، الفخرى: 20، الفصول الفخریّه: 141، عمدة الطالب: 257.
[35]. منتقلة الطالبیّه: 190 و 92.
[36]. انوار پراکنده 1: 344، امامزادگان رى 1: 347 ـ 350، تاریخ کاشمر: 117 ـ 122.
[37]. امامزادگان رى 1: 364.
[38]. تحفه الازهار 3: 323.
[39]. المجدى: 117.
[40]. الشجره المبارکه: 109.
[41]. سراج الأنساب: 76 ـ 77، مشجّر الکشّاف 1: 133، الفخرى: 19 ـ 20، الأصیلى: 181.
[42]. الشجره المبارکه: 109 ـ 110، تهذیب الأنساب: 169، التذکره: 150.
[43]. الدرّه الذهبیّه 1: 222، الشجره الطیّبه: 4، از آستارا تا استرآباد 4: 162.
[44]. بدر فروزان: 138، امامزادگان رى 1: 364.
[45]. منتهى الآمال 2: 421.
[46]. عمدة الطالب: 257 ـ 259، الفصول الفخریّه: 166، النفحه العنبریّه: 940.
[47]. تحفه الأزهار 3: 323.
[48]. در نسخه چاپى اشاره اى به روز و ماه وفات و شهادت ایشان نشده و این تاریخ از یک نسخه معتبر دیگر اخذ شده است.
[49]. مشاهدالعتره الطاهره: 13، آرامگاههای خاندان پاک پیامبر: 28.
[50]. فهرست امامزادهها و اماکن متبرّکه فلاورجان، امامزاده محسن: 155.
[51]. سیماى فلاورجان: 56 ـ 68.
[52]. الفخرى: 51.
[53]. الشجره المبارکه: 152.
[54]. تهذیب الأنساب: 207.
[55]. منتقله الطالبیّه: 163.
[56]. رجوع کنید به مقاله مربوط به برنامه خاک بهشت، بررسى امامزادگان مدفون در ایران، مرکز پژوهشهای اسلامى صدا و سیماى قم.
[57]. لباب الأنساب 2: 441.
[58]. المجدى: 117.
[59]. التذکرة: 150.
[60]. عمده الطالب: 258.
[61]. القصول الفخریّه: 141.
[62]. النفحة المنبریّه: 93.
[63]. المشجر الکشاف 1: 133.
[64]. سراج الأنساب: 76.
[65]. تحفة الأزهار 3: 323.
[66]. بدایع الأنساب: 43.
[67]. مشاهده العترة الطاهرة: 143.
[68]. آرامگاههای خاندان پاک پیامبر: 161.
[69]. مشاهد العترة الطاهرة: 123.
[70]. آرامگاههای خاندان پاک پیامبر: 161.
[71]. منتخب التواریخ: 764.
[72]. اختران تابناک 1: 570.
[73]. بدر فروزان: 138.
[74]. امامزادگان رى 1: 342 ـ 347.
[75]. شاگردان مکتب ائمّه (علیه السلام) 3: 46.
[76]. سفینة البحار 2: 245، دائرة المعارف الشیعه 13: 287 ـ 288.
[77]. مستدرکات علم رجال الحیث 5: 363، مراقد المعارف 1: 262، 267، 268، انوار پراکنده 1: 336 ـ 347، گنجینه دانشمندان 5: 423 و ... .
[78]. صحیح ابنا عبدالله المحض بن الحسن المثنى بن الإمام الحسن (علیه السلام).
[79]. شدّ الإزار فى خط الاوزار: 366 ـ 367.
[80]. این غار در منطقه اى که الان به باباکوهى شهرت دارد، قرار داشته است.
[81]. شاگردان مکتب ائمّه (علیه السلام) 3: 46، شیراز یادگار گذشتگان: 118 ـ 117.
[82]. على بن حمزه (علیه السلام): 49.
[83]. بحرالأنساب: 155 ـ 157.
[84]. تحفه الأزهار 3: 323.
[85]. تتمّه المنتهى: 294 ـ 295.
[86]. منتقله الطالبیّه: 190.
[87]. آرامگاههای خاندان پاک پیامبر (صلى الله علیه وآله): 28.
[88]. مگر سر على بن حمزه (علیه السلام) با سر مقدّس امام حسین، سیّد سالار شهیدان (علیه السلام) چه تفاوتى داشته که آن سر پس از جدا شدن چنان سنگین میشود که قاتل آن نتواند آن را بلند کند، امّا سر امام حسین (علیه السلام) را قاتل آن به سادگى و با بى رحمى تمام بالاى نیزه زند!
[89]. بر فرض قبول این داستان، مگر باباکوهى نمیدانست که وى تحت تعقیب دژخیمان و عمّال عبّاسى است؟
[90]. امامزادگان رى 1: 335 ـ 339.
[91]. شیراز یادگار گذشتگان: 118.
[92]. بزرگان شیراز: 53.
[93]. على بن حمزه (علیه السلام): 60، نزهة الاخبار: 72.
[94]. بناهاى تاریخى و آثار هنرى جلگه شیراز: 125.
[95]. شد الازار: 366 ـ 367، شیراز یادگار گذشتگان: 52.
[96]. بحرالأنساب: 155 ـ 156.
[97]. همان: 156 ـ 157.
[98]. به نقل از آقاى گودرزى.
[99]. شخصیّت و قیام زیدبن على; 226.
[100]. همان: 226 ـ 227، به نقل از الغدیر 3: 75.
[101]. زید الشهید: 163.
[102]. شخصیّت و قیام زیدبن على، 228، زید الشهید: 160.
[103]. شدالازار: 366 ـ 367، مستدرکات علم رجال الحدیث 5: 363 ـ 364، سفینه البحار 2: 245، دائره المعارف الشیعه العامه 13: 187 ـ 188.
[104]. تحفه الأزهار 3: 323.
[105]. منتقله الطالبیّه: 190.
[106]. آرامگاههای خاندان پاک پیامبر: 161.
[107]. المجدى: 117، امامزادگان رى 1: 345.
[108]. آرامگاههای خاندان پاک پیامبر: 161.
- ۵۱۵۳
- ادامه مطلب