مزارات ایران و جهان اسلام

سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های ایران جهان اسلام (امامزاده ، بقعه، آرامگاه، مقبره، مزار، گنبد، تربت، مشهد، قدمگاه، مقام، زیارت، معرفی عالمان انساب، کتابشناسی مزارات و زیارت و انساب

امامزاده زید - روستاى امامزاده زید

بقعه با شکوه این امامزاده در روستاى «شاه‏زید» ـ که فعلاً به شهر تویسرکان متّصل شده است ـ قرار دارد.

بقعه امامزاده در انتهاى روستا و در ضلع غرب آن قرار دارد و معروف به «شاه زید» است. تاریخ بناى اصلى بقعه به درستى معلوم نیست، امّا بناى کنونى متعلّق به دوره قاجاریّه مى‏باشد که در دوران پهلوى باز سازى و پس از انقلاب نیز تجدید بنا و توسعه داده شده است. این بنا شامل صحن، ایوان، حرم و ضریح مى‏باشد. صحن امامزاده ـ که مشترک بین مسجد و بقعه است ـ به مساحت تقریبى پانصد متر مربّع مى‏باشد و چندین درخت گردو و چنار در آن وجود دارد. در غرب صحن، گورستان بزرگى قرار دارد و در شرق بقعه نیز، گورستانى در خارج صحن واقع شده است. ایوان بقعه در جانب شمال واقع شده و در دو طرف آن، دو گلدسته به ارتفاع تقریبى ده متر قرار دارد و در بالاى آن مأذنه‏اى تعبیه شده است.

بقعه از داخل شامل دو فضاى متّصل به هم مى‏باشد که ابعاد آن 7×12 متر است. ظاهرا در وسط این فضا درى به داخل فضاى دوّم وجود داشت که در تعمیرات سالیان قبل برداشته شده است. در انتهاى فضاى دوّم، ضریح
چوبى مشبّک بسیار عالى به ابعاد 60/2×2 و ارتفاع 5/2 متر بر روى مرقد نصب مى‏باشد که بر بالاى آن کتیبه ذیل نقش بسته است: «بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم، اتوکل... هذا الصندوق من سیّد الشهداء و قدوة الاولیاء شاه زید بن على بن حسین.» همچنین در بالاى درِ ضریح چنین کنده‏کارى شده است: «هذا الصندوق من سیّد الشهداء و قدوة الاولیاء زید بن زین العابدین بن حسین بن اسد اللّه‏ الغالب على بن ابى طالب علیهما السلام 1371، و الشیخ العالم، شیخ محمّد صادق ابى مرحوم شیخ نظام تویسرکانى.»

تمام دیوار بقعه، توسّط سنگ‏هاى مرمر پوشش یافته و الباقى دیوار آن
گچ اندود است. قدمت بنا را متعلّق به اواخر صفویّه مى‏دانند.[2]

تعدادى از علما و بزرگان تویسرکان در جوار این امامزاده مدفونند؛ از
جمله حجّة الالسلام مرحوم شیخ على آقا محمّدى که از جمله اجلّه علماى
تویسرکان بوده‏اند، و حجّة الاسلام حاج شیخ على اصغر سنجرى که از
شاهزادگان این شهر بود و بسیار به سادات ارادتمند و با واردین به منزلشان با
کمال خوشرویى بر خورد مى‏کردند.[3]

متأسّفانه، این امامزاده به اشتباه بر سر زبان اهالى به فرزند امام زین
العابدین علیه‏السلام مشهور است؛ تا جایى که آقاى فرهنگ گلشائیان به این توهّم
دامن زده و به اشتباه درباره حضرت زید بن على بن الحسین علیهم‏السلام چنین
مى‏گوید: «وى در زمان خلافت عمر در جنگ قادسیّه که معروف است به جنگ
نهاوند، به درجه شهادت رسید. نامبرده را چهل روز به درخت آویزان کردند که
حتّى گنجشک‏ها و کلاغ‏ها بدنش را سوراخ سوراخ کردند و بعد از مدّتى در
همین مکان مقدّس به خاک سپرده شد و امروزه زیارتگاه مردم مؤمن و متّقى
مى‏باشد. تاریخ شهادت سال 21 قمرى.»

 

مطالب فوق که سراسر با توهّمات آمیخته و تنها ادّعاى اهالى را جمع
نموده است، از جعلیّات تاریخ اسلام است؛ زیرا حضرت زید شهید علیه‏السلام در
سال 42 ه . ق به دنیا آمد و در کوفه به شهادت رسید و قیام او یکى از
مشهورترین قیامهاى شیعى بر علیه دولت غاصب اموى است که براى
روشن شدن شخصیّت برازنده او به اختصار به شرح حال او
خواهیم پرداخت.

زید شهید علیه‏السلام

زید بن على علیه‏السلام را «حلیف القرآن»[4] و «زید الأزیاد»[5] مى‏گفتند.

نام پُر افتخار زید بن على علیه‏السلام، با انقلاب خونین و قیام خدا پسندانه‏اش
همراه است و هر کس نام زید علیه‏السلام را شنیده باشد، کم و بیش آوازه قیام و
شهادت او را نیز شنیده است.

او اوّلین سیّد حسینى علوى مى‏باشد که علیه ظلم و فساد و برابر غاصبان
خلافت و شجره ملعونه، یعنى بنى اُمیّه قیام کرد و با وجود آنکه مردى متّقى،
پارسا، محدّث، مفسّر، عالم، جلیل القدر و شریف بود، در میدان نبرد هم
همانند جدّ بزرگوارش حضرت سیّدالشهدا علیه‏السلام شجاع، دلیر و مجاهد به شمار
مى‏رفت.

تاریخ تولّد و شهادت زید علیه‏السلام

روز ولادت زید علیه‏السلام مشخّص نیست و بین مورّخان هم در سال ولادتش
اختلاف است.

 

ابن عساکر (متوفّاى 571 ه . ق) سال تولّد او را 78 ه . ق مى‏داند.[6]

مورّخ دیگرى به نام  محلّى (متوفّاى 652 ه . ق) سال ولادت زید بن
على علیه‏السلامرا سال 75 ه . ق نقل مى‏کند.[7]

گرچه دانشمند بزرگ شیعه، شیخ مفید رحمه‏الله یادى از سال ولادت او نکرده،
امّا نتیجه کلام وى مؤیّد قول ابن عساکر در «تهذیب التهذیب» است؛ زیرا
روایات متفّق است که، حضرت زید علیه‏السلامدر موقع شهادت 42 سال[8] سن
داشت و شیخ مفید رحمه‏اللهسال شهادت آن حضرت را 120 ه . ق مى‏داند؛
بنابراین ولادت او سال 78 ه . ق مى‏باشد. امّا شیخ مفید رحمه‏اللهدر کتاب دیگرش
به نام «مسار الشیعه» سال شهادت زید علیه‏السلامرا اوّل صفر 121 ه . ق ذکر مى‏کند
و ظاهرا این تاریخ را اختیار کرده است.[9] برخى از محقّقین نیز این قول را
پذیرفته و باکم کردن مدّت عمر آن حضرت، یعنى 42 سال، تولّد وى را به
سال 79 ه .ق ذکر نموده‏اند، که این قول مقرون به صحّت مى‏باشد.

مادر زید علیه‏السلام

درباره نام مادر زید علیه‏السلام نیز اختلاف است؛ شمارى از مورّخان و علماى
انساب نام او را «غزاله»[10] نوشته‏اند. بعضى از او به نام «جیّد»[11] یا «جیدا» و
عدّه‏اى دیگر «حیدان»[12] نام برده‏اند، امّا در روایتى آمده که امام سجّاد علیه‏السلاماو

را به نام «حوراء»[13] مى‏خواند.

به هر حال، او کنیزى  شایسته و با نجابت بود که مختار بن أبى عبیده
ثقیفى[14] او را به سى هزار درهم خرید[15]. این بانو آن قدر در نظرش جلوه
کرد و خوشایند او شد که با خود گفت: من لیاقت این زن را ندارم! او شایسته
على بن الحسین علیه‏السلاماست؛ لذا او را به عنوان هدیه‏اى ارزنده به خدمت
امام علیه‏السلامفرستاد.

این بانو از امام چهارم علیه‏السلام داراى سه پسر و یک دختر شد و فرزند اوّل او،
زید علیه‏السلامبود و سه فرزند دیگرش عمر، على و خدیجه نام داشتند.[16]

لقبهاى زید علیه‏السلام

لقب‏هاى زید علیه‏السلام عبارتند از:

1. «شهید» که در بعضى روایات از او به این لقب ذکر کرده‏اند، در حالى که
علماى انساب، زید بن امام موسى کاظم علیه‏السلام را ملقّب به نار (آتش)
نموده‏اند.[17]

2. «حلیف القرآن» یعنى هم پیمان با قرآن. به دلیل ممارست و

ارتباط فراوان او با کتاب خدا، این لقب براى او به یادگار مانده است؛ زیرا وى
مأنوس با این کتاب شریف و مفسّر و مؤلّف کتاب «غریب القرآن»مى‏باشد.[18]

3. «زید الأزیاد» کنایه از مقام والا، عظمت و شخصیّت بى نظیر او
نسبت به هم نام‏هاى او مانند، زید بن حارثه، زید بن ارقم و زید
بن حسن مى‏باشد.[19]

کنیه وى «ابوالحسین» بود و این، از آن جهت است که، زید علیه‏السلامفرزندى به
نام حسین داشت، لذا به آن مکنّى شد.[20]

فضایل علمى و اخلاقى زید علیه‏السلام

زید بن على علیهماالسلام نه تنها در زهد، عبادت، شجاعت، سخاوت و مردانگى
معروف بود، بلکه در علم و دانش نیز یکى از بارزترین چهره‏هاى درخشان
اسلام به حساب مى‏آید.

زید علیه‏السلام در شناخت احکام الهى، فقیهى عمیق و دانشمندى بس سترگ
بود و علم سرشار و دانش بى‏کران او زبانزد دوست و دشمن بوده است.

وى با بیان روایات و احادیثى که از پدر، برادر و برادرزاده‏اش شنیده بود،
سؤال کننده را قانع مى ساخت؛ لذا مقام علمى زید علیه‏السلام در اذهان عمومى و
میان بزرگان صحابه و انصار، معروف و مسلّم بود، تا آنجا که او را عالم آل
محمّد و فقیه اهل بیت
نامیده‏اند.

امام صادق علیه‏السلام درباره‏اش مى فرماید: «رحِمَ اللّهُ زَیْدا إنَّهُ الْعالِمُ
الصَّدُوقُ.»
[21] [یعنى: ]«خدا، زید را رحمت کند او عالمى درست گفتار بود.»

امام هشتم على بن موسى الرّضا علیه‏السلام نیز در مقام تجلیل و ستایش از او
مى‏فرماید: «اِنَّهُ کانَ مِنْ عُلَماءِ آلِ محمّد»[22] [یعنى: ]«او از علماى آل
محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبود.»

همچنین بار دیگر، امام صادق علیه‏السلام، زید علیه‏السلام را با عظمت یاد کرده
و مى‏فرماید:

[یعنى: ]«انَّهُ کانَ مُؤْمِنا وَ کانَ عارِفا وَ کانَ عالِما وَ کانَ صادِقا.»[23]

«او مردى با ایمان، عارف، دانشمند و درست کار بود.»

از این رو، علماى بزرگ و صاحب نظران علم رجال و حدیث، مقام علمى
حضرت زید علیه‏السلام را با عباراتى محکم و رسا بیان کرده‏اند و او را به عنوان
یکى از بارزترین چهره‏هاى فقهى، تفسیرى، و علمى آل محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله
ستایش نموده‏اند.

بیان رساى زید علیه‏السلام

از الطاف خداوند بزرگ در مقام خلقت انسان، یاد دادن بیان به فرزند آدم
است و قرآن کریم در سوره الرّحمن به این موضوع اشاره داشته و مى‏فرماید:

«عَلّمَهُ الْبَیان»[24] [یعنى: ]«خداوند انسان را بیان آموخت.»

درباره زید علیه‏السلام هم نوشته‏اند:

«اِءنَّهُ حُلُّو الِلّسانِ، شَدیدُ الْبَیانِ، خَلیقُ بِتَمْویهِ الْکَلام.»[25]

[یعنى: ]«زید علیه‏السلام زبانى شیرین و بیانى محکم داشت و سازنده کلام
روان بود.»

حفظ مطالب گوناگون و سپردن علوم مختلف به ذهن، نشانه نبوغ و
استعداد قوى و درک عالى انسان به شمار مى‏رود. زید بن على علیه‏السلام نیز مرد
فوق‏العاده، داراى حافظه‏اى قوى بود؛ به طورى که اگر کتابى را فقط یک بار
براى او مى‏خواندند، آن را از حفظ مى‏گفت و بدون کم و کاست
تقریر مى‏نمود.[26]

زید بن على علیه‏السلام قهرمان گفتار و داراى فصاحت و بیانى قوى بود و در مقام
سخن، به عنوان یکى از بهترین فصیحان عرب شناخته شده است.

او در خانه وحى و در دامن ولایت، همه فضایل و کمالات را به ارث برد.
درباره فصاحت و بلاغت او گفته‏اند: «وَ کانَ یَشْبَهُ الأِمامُ عَلیِ بْنِ اَبى طالِب علیه‏السلام
فی فَصاحَتِهِ وَ بَلاغَتِهِ.»[27] [یعنى: ]«او در سخن‏ورى و بلاغت و فصاحت به
جدّش امیرالمؤمنین علیه‏السلامشباهت تام داشت.»

خالد بن صفوان در همین  رابطه مى‏گوید: فصاحت، خطابه، زهد، تقوا و
عبادت در بنى هاشم به زید علیه‏السلام منتهى مى‏شود. من او را در مجلس خلیفه
هشام بن عبد الملک دیدم، زید علیه‏السلامچنان او را با بیان محکمش کوبید و
مجلس را بر او تنگ کرد که راه فرارى نداشت.[28]

ابواسحاق سبیعى نیز مى‏گوید:

«رَأَیْتُ زَیْدَ بْنِ عَِلیٍّ علیه‏السلام فَلَمْ اَرَفی أَهْلِه مِثْلُهُ أَفْضَلَ وَ کانَ أَفْصَحَهُمْ لِسانا وَ
أَکْثَرَهُمْ زُهدْا وَ بَیانا.»[29]

[یعنى: ]«من کسى را همانند زید علیه‏السلام در فضل، فصاحت لسان، کثرت زهد
و خوبى بیان در عصر او ندیدم.»

 

قیروانى در کتاب زهرالآداب مى‏گوید:

زید بن على علیه‏السلام مردى دین‏دار، شجاع و از بهترین نوادگان هاشم بود. او
خوش کلام و نیکو رفتار بود. سران بنى امیّه به حکّامانشان در عراق
مى‏نوشتند: نگذازید مردم کوفه با زید علیه‏السلامتماس بگیرند، چون او زبانى
برّنده‏تر از شمشیر، تیزتر از نوک نیزه و مؤثّرتر از سحر و کهانت که در گره‏ها
دمیده شده، دارد.[30]

زید بن على علیه‏السلام مفسّر و همراز قرآن

همان طورى که گفته شد، یکى از القاب زید علیه‏السلام «حلیف القرآن»[31] یعنى
«هم‏راز قرآن» بود و همیشه با قرآن سروکار داشت و از ذکر خدا و کتاب او
غافل نبود.

امام باقر علیه‏السلام مى‏فرمایند: روزى پدرم زید را خواست و دستور داد تا قرآن
بخواند. او خواند. سپس پدرم آیات مشکل قرآن را از او پرسید، و او یکى
یکى جواب صحیح مى‏داد. پدرم این قدر تحت تأثیر استعداد فوق العاده و
دانش و اُنس او با قرآن زید علیه‏السلام قرار گرفت، که برخاست و بین دو چشم
زید را بوسید.[32]

زید علیه‏السلام مى‏گوید: «خَلَوْتُ بِالْقُرآنِ ثَلاثَ عَشْرَةَ سَنَةً أقرَأَهُ و أَتَّدَبِّرُهُ.»[33]

[یعنى: ]«سیزده سال با قرآن خلوت کردم آیات آن را مى‏خواندم و درباره
آن مى‏اندیشیدم.»

ابونصر بخارى، از ابن ابى‏جارود روایت مى‏کند:

 

«قَدِمْتُ الْمَدینَةَ فَجَعلْتُ کُلَّما سَأَلْتُ عَنْ زَیدٍ بنِ عَلیَ، قیلَ لی ذاکَ حَلیفُ
الْقْرانِ ذاکَ اُسْطُوانَةُ الْمَسجِدِ.»
[34]

[یعنى: ]«به مدینه که آمدم و از هر کس حال زید را پرسیدم، در جوابم
گفته مى‏شد: منظورت همان حیلف القرآن، همان ستون مسجد است.»

آرى، او آن قدر با مسجد و عبادت اُنس گرفته بود که اکثر اوقات خود را
در آن جا مى‏گذراند؛ به طورى که چون ستونى از ستون‏هاى مسجد
جلوه مى‏کرد.[35]

او در تشخیص معانى قرآن و طرز قرائت آن صاحب نظر بود و در
بحث‏هاى خود همیشه با الهام از این کتاب، خصم را مغلوب مى‏ساخت.
درباره زید علیه‏السلامگفته‏اند: «وَکانَتْ لَهُ فیهِ قَرائَةٌ خاصَّةٌ.»[36]

[یعنى: ]«او قرائت خاصى در قرآن داشت.»

ایشان کتابى در این زمینه تألیف نموده است و گفته‏اند: «فَقَد عَلِمَ الْقرآنَ وَ
اَوْفى فَهْمَهُ.»
[یعنى: ]«او قرآن را مى‏آموخت و خوب آن را مى‏فهمید.»[37]

امام صادق علیه‏السلام در این مقام، از ممارست و مطالعه عمیق وى
سخن مى‏گوید و با جمله‏اى افتخارآمیز از او یاد مى‏کند: «کانَ وَاللّهِ
أقَرَءْنا لِلکِتابِ.»

[یعنى: ]«به خدا سوگند! او در میان ما، بیش از همه به قرائت و تلاوت
قرآن اشتغال داشت.»[38]

 

تفسیر قرآن در زندان

مردى به نام ابى‏غسّان ازدى مى‏گوید: زید بن على علیه‏السلامدر مسافرت به
شام، در زمان حکومت هشام ستمگر، پنج ماه به زندان افتاد. هیچ مردى را
داناتر از او به کتاب خدا ندیدم. در این مدّت کوتاه که با او هم زندان
بودم، سوره حمد و بقره را به طور جالب و شیوا و با بیانى رسا به نحو تفسیر
از او آموختم.[39]

آرى، زید از فرصت استفاده کرد و زندان را به مدرسه‏اى عالى براى تفسیر
قرآن و معارف الهى تبدیل نمود و حتّى در موقع گرفتارى تا آنجا که برایش
ممکن بود، به وظیفه روشن‏گرى خویش مى‏پرداخت.

شاگردان زیدعلیه‏السلام

زید علیه‏السلام خود، یکى از برجسته‏ترین شاگردان مکتب پدر، برادر و پسر برادر
عالى‏قدرش بود و علوم مختلف اسلامى را به طور مستقیم از این سه امام
معصوم فرا گرفت، و پس از این برداشت‏هاى پُرارزش و سنگین و تسلّط کامل
در این علوم، خود نیز به تربیت شاگردانى پرداخت.

او با همتّى بلند و روحى عالى، کرسى علوم مختلف را اشغال کرد و با
بیانى رسا، مستدل و بى‏نظیر افرادى را در این علوم پرورش داد.

شاگردان زید علیه‏السلام خود مجتهدانى بزرگ و شخصیّت‏هایى کم نظیربودند که
افتخار دارند علوم خود را از عالم آل محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و فرزند برومند، برادر و برادر
زاده امام معصوم علیهم‏السلام، حضرت زید بن على علیه‏السلام فرا گرفته‏اند.

 

اینک اسامى تعدادى از شاگردان برجسته وى را ذکر مى‏کنیم:

1. یحیى؛ فرزند فقیه و شهید زید بن على بن الحسین علیه‏السلام.

2. محمّد بن مسلم؛ از شخصیّت‏هاى عالى‏قدر و فقهاى برازنده اسلام.

3. ابى حمزه ثمالى؛ از یاران و اصحاب امام زین العابدین علیه‏السلامکه مردى فقیه
و کم نظیر بود.

4. محمّد بن بکیر؛ از فقها، علما و راویان عالى‏قدر اسلام.

5. ابن شهاب زهرى.[40]

6. شعبة بن حجّاج.[41]

7. ابوحنیفه؛ علاوه بر اینکه وى مدّتى شاگرد مکتب علمى امام
محمّد باقر علیه‏السلامو امام جعفر صادق علیه‏السلام بود، دو سال نیز در محضر
حضرت زید بن على علیه‏السلام شاگردى کرد و جزء رهبران بنى امیّه، کسى
ابوحنیفه را از این کار باز نمى‏داشت.[42]

8. سلمة بن کهیل؛ وى از محدّثین بزرگ شیعه بود و روایاتى نیز در کتاب
شریف کافى و تهذیب از او نقل شده است. او مردى فاضل و از بزرگان
شیعیان است.[43]

9. یزید بن ابى زیاد؛ زید علیه‏السلام وى را به نهضت و همکارى باخویش دعوت
نمود و او نیز کنار آن حضرت بود.

10. هارون بن سعد کجلى کوفى؛ او مرام زیدیّه داشت و برخى وى را از
مرجئه مى‏دانند. وى از جمله بیعت کنندگان با زید علیه‏السلامبود.[44]

11. ابوهاشم رمانى.

 

12. حجّاج بن دینار.

13. آدم بن عبداللّه‏ خثعمى.

14. إسحاق بن سالم.

15. بسام بن صیرفى.

16. راشد بن سعد.

17. زیاد بن علاقه.

18. عبداللّه‏ بن عمرو بن معاویه.

اشخاص فوق، از شاگردان ممتاز زید علیه‏السلام بودند که از کلاس علمى وى
برخاسته‏اند. امّا غیر از اینان، از دودمان بنى هاشم و فرزندان ابوطالب علیه‏السلامهم
در محضر زید علیه‏السلامکسب فیض کردند که عبارتند از:

19. ابراهیم بن الحسن علیه‏السلام.

20. حسن بن الحسن بن الحسن علیه‏السلام.

21. حسین بن على بن الحسین علیه‏السلام؛ وى از رجال برجسته اهل بیت
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبود.

شیخ مفید رحمه‏الله در کتاب ارشاد درباره او مى‏فرماید: «او مردى فاضل و
پارسا بود. احادیث زیادى را از پدرش امام سجّاد علیه‏السلامو عمّه‏اش، فاطمه دختر
امام حسین علیه‏السلام و برادرش امام محمّد باقر علیه‏السلامنقل کرده است. وى در سن 64
یا74 سالگى از دنیا رفت و در قبرستان بقیع دفن شد.[45]

22. عبیداللّه‏ بن محمّد بن عمر بن علی بن ابى طالب علیه‏السلام؛ او از اصحاب امام
باقر و امام صادق علیهماالسلام نیز مى‏باشد.[46]

 

23. عبداللّه‏ بن محمّد بن عمر بن على علیه‏السلام؛ وى نیز از اصحاب امام محمّد
باقر علیه‏السلامبود و در کتاب‏هاى روایى شیعه روایات زیادى از او نقل
شده است.[47]

تمام آنان، افراد بارزى از شاگردان مکتب حضرت زید علیه‏السلامبودند که علوم،
اخبار و احادیث زیادى را از او فراگرفتند و هر یک از آنان فقیهى صاحب نظر
بودند که میان مسلمانان نورافشانى مى‏نمودند.

تألیفات زید بن على علیه‏السلام

زید علیه‏السلام نه تنها در قرآن مفسّر قوى و نمونه بود، بلکه در علوم مختلف پس
از بردارش امام باقر علیه‏السلام، سرآمد روزگار خویش بود.

او در علم کلام، فقه، حدیث و... کتاب‏هایى تالیف نموده که تعداد آنها
بیش از ده رساله است و مهمترین و بارزترین آنها تفسیر اوست که به آن اشاره
خواهد شد.

1. مجموع الفقهى؛ این کتاب مجموعه‏اى از فقه و احکام شیعه است که
بعدها با تنظیم خاص، از طرف برخى از علماى زیدى به نام «مسند الامام
زید
علیه‏السلام» جمع آورى و چاپ شد.[48]

2. القلّة و الجماعة؛ کتابى استدلالى است که زید بن على علیه‏السلامدر احتجاج و
بحث بامخالفانش از آن کمک گرفته و به آن استناد مى‏کرد.[49]

3. تفسیر غریب القرآن؛ این کتاب حاوى بحث‏هاى تفسیرى بعضى از
آیات قرآن مى‏باشد که در سال‏هاى اخیر، از سوى دفتر تبلیغات اسلامى قم
به چاپ رسیده است.

 

4. المجموع الحدیثى؛ در حدیث و روایت.

5. اثبات الوصیّة.

6. قرائته الخاصّة؛ در علم الفاظ قرآن و قرائت ویژه حضرت زید علیه‏السلام.

7. قرائة جدّه على بن ابى طالب علیه‏السلام؛ قرائت مخصوص حضرت امام
امیرالمؤمنین على علیه‏السلام.

8. منسک الحج؛ بحثى فقهى در احکام حج.

9. الصفوة؛ به معناى برگزیده و منتخب است؛ در این کتاب مسئله امامت
و خلافتِ برگزیدگان واقعى حق، یعنى ائمّه علیهم‏السلاممورد بحث و بررّسى قرار
گرفته و آن حضرت در این کتاب، مسئله امامت را به نحو جالب و استدلالى
با کمک قرآن مورد بحث و بررسى قرار داده است.

او در این کتاب، با الهام و استمداد از قرآن و استناد به بیش از 150 آیه،
مسئله مهمّ امامت و حقّانیّت ائمه علیهم‏السلام را بررسى و اثبات کرده است.

همسر و تعداد فرزندان زید علیه‏السلام

زید علیه‏السلام در طول زندگى خود، سه زن عقدى و سه کنیز داشت.

اوّلین همسرى که زید  علیه‏السلام انتخاب کرد، «ریطة» دختر ابى هاشم عبداللّه‏ بن
محمّد بن حنفیه بود. این زن از بانوان با شخصیّت و بنام بنى هاشم است.[50]

زید علیه‏السلام، بنا به گفته طبرى، در اواخر عمرش دو زن دیگر در شهر کوفه
اختیار نمود که اوّلى دختر یعقوب بن عبداللّه‏ سلمى و دوّمى دختر عبداللّه‏ بن
ابى القیس ازدى بوده است و علّت ازدواج آنان با زید این بود که، این دو زن
از خاندان شیعه و طرفداران اهل بیت علیهم‏السلام و خواهان ازدواج بودند.

 

از اسامى سه کنیزى که در نکاح حضرت علیه‏السلام بودند و از آنان فرزند داشت،
اطلاّع دقیقى در دست نیست؛ علماى انساب سه تن از فرزندان آن حضرت
را از این سه کنیز دانسته‏اند. از این رو، در شمار فرزندان حضرت زید بن
على علیه‏السلامنوشته‏اند که زید علیه‏السلام را چهار فرزند پسر بود و هر یک خود شخصیّتى
برازنده و مجاهد بودند. نام‏هاى ایشان عبارت بود از:

1. یحیى الشهید علیه‏السلام.

2. حسین ذوالدمعة، ابو عبداللّه‏.

3. محمّد، ابو عبداللّه‏.

4. عیسى مؤتم الاشبال، ابویحیى.

که مادران سه نفر اخیر کنیز بودند.

نسب شریف امامزاده زید علیه‏السلام

در میان قریب 110 تن از ساداتى که در شهر همدان و اطراف سکونت
داشته‏اند، با کنیه ابو زید، سه تن یافت مى‏شوند که یکى از ایشان حسینى و
دو دیگر حسنى مى‏باشند.

در این میان تنها یک تن از سادات حسنى به نام زید بود، که اتّفاقا
شاهزاده نیز بوده است؛ زیرا وى نوه صاحب بن عباد، وزیر شیعى ایرانى، به
نام ابو هاشم زید الهمدانى بن ابى الفضل حسین الشیرازى بن ابى الحسین على
بن ابى عبداللّه‏ حسین بن على بن حسین المحدّث بن حسن البصرى بن قاسم بن
محمّد البطحانى بن قاسم بن حسن بن زید بن امام حسن
علیه‏السلاماست، که با 11
واسطه به امام حسن مجتبى  علیه‏السلام نسب مى‏رساند.

او ملقّب به مرتضى بود و سه پسر به اسامى ابو شهاب عماد الدّوله وزیر،
شمس‏الدّین ابو السرایا عربشاه و ابو نینا نوشروان و چند دختر داشت.[51]

علاّمه عمیدى نسّابه درباره وى چنین نقل مى‏کند:

«او روایت کم مى‏کرد، و فرمانروا و حاکم همدان شد. با سیاست آن جا را
اداره مى‏کرد واموال زیادى جمع نمود، و عمر طولانى کرد تا اینکه در سال
502 ه ق با سنّ بسیار بالا وفات یافت.»[52]

از قول عمیدى فهمیده مى‏شود که، ابو هاشم زید حسنى، علاوه بر علم و
تقوا، مردى محدّث نیز بود، امارت شهر همدان را بعهده داشت و اموال
زیادى را جمع آورى نمود. بعید به نظر نمى‏رسد که مکان کنونى، در گذشته
باغ اختصاصى او بوده و پس از وفاتش او را در باغ او دفن نمودند.

به هر حال، آنچه از منابع بر مى‏آید، نقابت سادات همدان در میان
فرزندان او بود و این خاندان به مجد و شرف، سیادت و نقابت، ریاست و
کرامت، دیانت و فقاهت متّصف بوده‏اند.

مؤلّف کتاب الدّرة الذهبیّه فى إکمال منتقلة الطالبیّة[53] معتقد است که، ابو
هاشم زید در سنّ 85 سالگى در سال 503 ه . ق در رود آور تویسرکان فعلى
وفات یافته و او را در باغ اختصاصى او ـ یعنى این مکان ـ به خاک سپرده‏اند.
روحش شاد باد!

موقعیّت اجتماعى ابوهاشم زید

 

وى مشهور به السیّد المرتضى علاء الدّوله ابوهاشم زید بن امیر
ابى‏الفضل حسین حسنى همدانى و معروف به امیر تاج‏الدّین زین‏الاشرف
ابوهاشم زید است که به عنوان نخستین رئیس از علویان همدان به شمار
مى‏آید. او ملقّب به «علاء الدّوله» و بسیار جلیل القدر بود. وى اشتهار، اقتدار
و ثروت فراوانى داشت و مادر پدرش، دختر صاحب بن عباد و مادر
خودش، دختر ابوعیسى شادى بن محمّد کردى اسد آبادى (کشته شده در
451 ه) ابن شادى همدانى بود. مؤلّف مجمل التواریخ و القصص، زنجیره
تبارى او را چنین نگاشته است: «المرتضى ابوهاشم زید بن الرضا
ابى‏الحسین بن الزکى ابى‏الحسین على بن النقى ابى عبداللّه‏ الحسین بن
الرئیس ابى‏الحسین على بن عبداللّه‏ (؟) الحسین بن ابى المحمّد (؟) الحسن
بن ابى الحسن زید بن ابى‏محمّد بن... [حسن] بن على بن ابى طالب ـ
علیهم‏السلام.»[54]

این «عبداللّه‏ (؟) الحسین» که شادروان علاّمه «قزوینى»[55] با علامت
استفهامى (کذا؟) و شادروان «بهار» نیز با استفهام (؟) آن را نوشته‏اند. در
حقیقت، بر اثر اسقاط ساده «ابى» از سر «عبداللّه‏»، کسى جز «ابوعبداللّه‏
حسین» نیست که پسر حسن بصرى است.

جمیع مورّخان، درباره ثروت بسیار عظیم[56] ابوهاشم زید با وى
همداستانند، امّا نگفته‏اند که از کجا و از چه راه بدست آورده بود. برخى او را
«بخشنده و ستوده، مالدار و شجاع، صاحب صدقات و نفقات» یاد
کرده‏اند.[57] بى‏سبب هم نیست که عبدالجلیل قزوینى در پاسخ به «ناصبى»،
او را از زمره بزرگان و شخصیّت‏هاى نامدار شیعى، با این وصف که، «سیّد
ابوهاشم علاء الدّوله به همدان، که هنوز (ـ سال 565 ه) حکم در آن خاندان
باقى است» یاد کرده است.[58]

«ظهیرى»[59] و به تبع او «راوندى»[60] وى را به هنگام پیرى، سیّدى نا بینا
(چشم پوشیده) یا کرده‏اند، و از این‏رو، شادروان علاّمه قزوینى او را به نام
«علاء الدوله ضریر» آورده است.[61] لکن این علاء الدّوله ضریر را با پسرش
علاء الدوله زریر ـ به تصوّر تحریف «ضریر» به «زریر» ـ یکى دانسته و هم در
تاریخ وفات وى، بنابر همان تصوّر، اشتباه کرده است.[62]

آنچه بیشتر موجب اشتهار وى در میان مورّخان گردیده، واقعه پرداخت
مال هنگفت، یا مصادره و یا معامله‏اى است، که داستان آن در همه تواریخ
عمومى، تواریخ سلجوقى و زیست نامه‏هاى همگانى عربى و فارسى آمده
است،[63] خلاصه داستان از این قرار است:

سیّد ابوهاشم که ریاست همدان را به عهده داشت، پس از وفات ملکشاه
بن الب‏ارسلان سلجوقى (465-485)، بر آن شهر استیلا یافت. ضیاء الملک
قوام‏الدّین احمد (نظام الملک ثانى) بن نظام‏الملک طوسى وزیر (وزارت
500-517، وفات 544) که اقامتش در همدان به درازا کشیده، و با
علاءالدّوله عداوتى به هم رسانیده بود. در سال 500 ه . ق وى گزارشى
درباره سیّد ابوهاشم علاءالدّوله و بسیارى ثروتش، و تشیّع مردم همدان
توسّط او، به نزد محمّد بن ملکشاه سلجوقى (498-511) در اصفهان
فرستاد و شکایت وى را کرد. سیّد خبردار شد و همراه سه پسر خود به
اصفهان شتافت. مختصر آنکه، با پرداخت هفتصد هزار دینار به سلطان
محمّد (خواه به گونه «مصادره» یا «معامله» فرقى نمى‏کند)، دفن شر کرد، که
این مبلغ را یکباره، به زر سرخ، ظرف بیست روز، به خزانه‏دار سلطان ـ
انوشیروان بن خالد وزیر ـ که براى تحویل گرفتن آن به همدان فرستاده شد،
پرداخت کرد، بى آنکه از بهر آن مِلکى بفروشد و یا دینارى وام کند، یامخده
از پشت خود بجنباند. بنابراین سلطان محمّد، ریاست همدان را همچنان به
وى باز گذاشت.

ابن اثیر، در حوادث سال 494 ه . ق، که مصادف با زمان سلطنت رکن
الدّین برکیارق (487-498ه) است، نیز از وى چنین یاد کرده است. که،
رئیس همدان (یعنى همین سیّد ابوهاشم) توسّط همان سلطان محمّد
مذکور، به صد هزار دینار مصادره شد.[64] همچنین، عماد کاتب افزود:
«انوشیروان گفت: پس از آنکه امیر سیّد ابوهاشم حسنى ـ رئیس همدان ـ در
گذشت، مبلغ دویست و پنجاه هزار دینار از خزانه او به خزانه سلطان محمّد
مذکور، انتقال یافت. این مبلغ براى خاندان آنان هیچ اهمیّتى نداشت؛
سلطان فرزندش را به خود نزدیک گردانید و دست او را در ریاست شهر
بازگذاشت.»[65]

بارى، از شاعران هم عصر وى، «امیر معزى» (متوفّاى 520 ه) قصیده‏اى
در مدح وى، به مطلع

 

هر کس که دل بر آن صنم دلستان نهاد

  جان در بلا فکند و تن اندر هوان نهاد

 

در 53 بیت سرود، که چنین فهمیده مى‏شود، علاء الدّوله در سفر
اصفهان، روزى میهمان امیر معزّى شد و شاعر اصرار کرده است که
بیشتر بماند:

 

گفتم: به داستان مبر از دوستان خویش

  دستان گرفت هر که چنین داستان نهاد

 

بفشان غبار غربت و بنشین به نزد من

  رخت و بُنه بِنه بر من، گر توان نهاد

 

گفتا که، خانمان نتوانم فرو گذاشت

  کایزد صلاح شغلم در خانمان نهاد

 

* * *

 

وقت رحیل سوى من آمد، وداع کرد

  پس بازگشت و روى سوى کاروان نهاد

 

* * *

 

عقلم به مدح «سیّد» سادات «مرتضى»

 دفتر به دست داد و قلم در بنان نهاد

 

«بوهاشم» آفتاب «رئیسان» شرق و غرب

  کز عدل در دهان ولایت زبان نهاد[66]

 

* * *

خلاصه آن چنین است: «امیر سیّد ابوهاشم را، و فرزندان او را، آثار بسیار
است در دولت آل سلجوقى.»، و همین مؤرّخ افزوده است: «جمله سادات
همدان از این نسبند.»
[67]

این اثیر، تاریخ وفات او را رجب سال 502 ه . ق نوشته است.[68]ابن
الفوطى نیز، همین مطلب را یادآور کرده،
[69]و مى‏گویند که، مدّت ریاست

وى 47 سال بوده است. شادروان علاّمه قزوینى، به گفته ابن اثیر توجّه
ننموده، با یکى دانستن او و علاّمه زریر، به استناد «مجمل التواریخ» (ص
414)، سال وفات او را 515 نوشته است،
[70]که قطعا نادرست است.

امّا به گفته مورّخان، فرزندان و جانشینان سیّد هاشم، سه پسر داشت که
نام‏هاى آنان را بیان نکرده‏اند.
[71]فقط بیهقى ششتمدى (ابن فندق) نام‏هاى
ایشان را، علاء الدّوله ابو شهاب زریر، ابوالعینا انوشیروان و شمس‏الدّین
ابوالسرایا عربشاه، نوشته است.
[72]البته ابن‏شادى و ابن‏فوطى، نام اوّلى ـ
یعنى ابوشهاب «زریر» ـ را یاد کرده‏اند،
[73]که به عنوان فرزندان سیّد ابو هاشم
زید، ذکر خواهد شد. امّا بندارى اصفهانى از فردى به نام «فخر الدّوله بن
ابى‏هاشم حسنى» یاد کرده که در سال 526 به ریاست شهر همدان رسید.
[74]
هیچ مدرکى موجود نیست که لقب «فخر الدّوله» آیا از آنِ دوّمین فرزند سیّد
«ابوهاشم زید» حسنى ـ یعنى ابوالعینا انوشیروان ـ است یا از آن برادرش
شمس‏الدّین ابوالسرایا عربشاه؟ تنها با حدس و قیاس و بنا به قراین مى‏توان
گفت که، لقب دولتى «فخرالدّوله» یا شاید لقب دینى «فخرالدّین» از آنِ
دوّمین فرزند ابوهاشم زید ـ یعنى: «ابوالعینا انوشیروان» ـ بوده است، که در
مورد او شرحش مى‏آید.

علاّمه فقید قزوینى، با توجّه به رویدادهاى سال 556 (ابن اثیر، 11،

100) که نامى از سیّد مجدالدّین علوى ـ رئیس همدان ـ به میان آمده،
مى‏گوید: «قاعدة ـ یعنى به قیاس عصر و زمان او ـ بایستى پسر سیّد ابو هاشم
سابق الذکر... باشد.»
[75]همین نظر را وى، در جاى دیگر، با قید «ظاهرا» ابراز
نموده است،
[76]که مطلقا نمى‏تواند صحیح باشد، و چنان که خواهد آمد،
خود این «مجدالدّین محمّد» فرزند همان «ابوالعینا انوشیروان» (فخر الدّوله
یا فخرالدّین) بوده است. امّا از سوّمین فرزند سیّد هاشم زید همدانى ـ یعنى
شمس‏الدّین ابو السرایا عربشاه ـ هیچ اطّلاع دیگرى بدست نیامده، مگر آنکه
بیهقى دو فرزند از پشت وى به نام‏هاى «ملکان‏شاه مکفوف» و «ابوالفضل»
یاد کرده است.
[77]

به اعتقاد دکتر پرویز اذکایى، سیّد ابوهاشم زید، معروف به امامزاده شاه
زید را در گنبد علویان شهر همدان مدفون مى‏داند. شاید این دیدگاه از آن
جهت مطرح شده است که، فرزندان ابوهاشم زید و نوادگان او که تعدادشان
به بیش از 30 نفر مى‏رسد، در گنبد علویان شهر همدان مدفون مى‏باشند.
[78]

 

فرزندان ابوهاشم زید

الف) امیر سیّد علاء الدّوله ابو شهاب زریر 

مؤلّف «مجمل التواریخ» مى‏نویسد: «در سال 512 ه . ق که سلطان
محمود بن محمّد بن ملکشاه سلجوقى، 511-525 ه به همدان آمد و
عموى وى، سلطان سنجر، 511-552 ه از خراسان به رى آمده، درین وقت
امیر سیّد علاءالدوله زریر را بازداشت نمودند و مال همى طلبیدند. پس
سلطان معظّم (محمود) سوى ساوه رفت، و آنجا به ظاهرِ شهر، روز
چهارشنبه (سوّم ج 1، 512ه) مصاف بود با سنجر، و بعد حالها سپاه عراق
(محمودیان) پراکنده شدند...، و سلطان معظّم (محمود) به در همدان آمد،
بعد از آنکه به ساوه علاءالدّوله را خلاص داد... آنگاه سلطان محمود به رى
مى‏رود، و سنجر او را ولى عهد مى‏کند.»

همچنین، گفته است: «اندر محرّم سنه (515) امیر سیّد علاءالدّوله زریر،
از درگاه بازگشت، و اوّل ماه شب آدینه از دنیا بیرون شد، به ظاهر بهستون
اندر راه،... و سلطان (محمود) چون به در همدان آمد،... بر مبلغ هفتصد هزار
دینار موافقت بست تر کت علاء الدّوله را...».
[79]

از مطالب فوق چنین فهمیده مى‏شود که، سلطان محمود سلجوقى، به
سنّت پدرش سلطان محمّد (متوفّاى 511ه)، از علاءالدوله، ثروتمند
همدان، و ظاهرا براى مصارف جنگى با عموى خود سنجر، «مال همى
طلبیده» است، و علاء الدّوله، که هنوز سلطان محمود مذکور به سلطنت
جلوس نکرده بود و در ضمن، شخصى عیّاش و دربند شکار و «شکال»،
«چنان که به مصالح جزوى مملکت نمى‏رسید و پرواى هیچ کار نداشت»،
[80]
و همچنین یاد آور تهدیدهاى و مصادرات و اخاذى‏هاى پدرش مى‏بود، از
پرداخت وجه به او، دست کم تا تعیین تکلیف سلطنت «عراق عجم»،
خوددارى کرد. سلطان محمود هم، طبق معمول سلاطین، او را «بازداشته» و
در ساوه محبوس نمود، تا آنکه پس از شکست از سپاهیان عمویش، سنجر،
او را «خلاص» کرد.

 

وقایع بعدى مربوط به وى، میان سال‏هاى 512 تا 515 مشخّص نیست،
و نیز در متن همان موضع منقول، برخى ابهامات تداخل انشایى و ایهامات
دیگر وجود دارد، به طورى که «قزوینى» و «بهار» را نتوانسته است به یک
استنباط قطعى در این باب برساند.

در هر حال، چنان که به نقل آمد، هنگامى که سلطان محمود در سال 514
به بغداد لشکرکشى کرده بود، این علاءالدّوله زریر، تحقیقا معلوم نیست به
چه دلیل، به «درگاه» او رفته بود که هنگام بازگشت در (شب جمعه غره محرم
515 ه) نزدیک بیستون وفات مى‏کند. آنگاه سلطان محمود، پس از بازگشت
خود از بغداد به همدان، «هفتصد هزار دینار»، ظاهرا در نتیجه «موافقت»
قبلى با علاءالدوله متوفّا، از بازماندگان او مى‏گیرد.

نجم‏الدّین قمى اشارتى دارد که گویا به همین دوره از ریاست علویان
مربوط باشد، و مى‏گوید: «کار سادات همدان و اعقاب امیر سیّد ابوهاشم
حسین (کذا) ـ رحمه اللّه‏ ـ خلل پذیرفته بود و باد حوادث احوال ایشان
شوریده تاآنکه امیر سیّد مجدالدّین پسرزاده امیر سیّد ابوهاشم در خدمت
سلطان مسعود قربت و زلفت یافت... الخ.»
[81]

یکى از ایهاماتى که به نظر ما، باعث یکى دانستن این علاء الدّوله زریر
(متوفاى 515ه) با علاءالدّوله ضریر قبلى (متوفّاى 502 ه) از سوى علاّمه
قزوینى گردیده، همین قضیه «هفتصد هزار دینار» اخّاذى سلطان محمود از
این علاءالدّوله زریر است که با مشابه عین آن در مورد علاءالدوله ضریر
توسّط «سطان محمّد»، یکى دانسته شد؛ بنابراین نتیجه گرفته است که
علاءالدوله «ضریر» و «زریر»، در واقع، یک تن هستند. به همین دلیل
مى‏گوید: «سیّد ابوهاشم صاحب ترجمه، به تصریح عموم کتب تواریخ، از
هر دو دیده نابینا بوده، و قطعا به همین مناسبت است که در مجمل
التواریخ
[82]دو مرتبه از سیّد مزبور به امیر علاءالدّوله زریر تعبیر نموده است،
و زریر بدون شبهه محرف، ضریر با ضاد است که به عربى به معنى
نابیناست.»
[83]

شادروان ملک الشعرا بهار نیز، در تصحیح موضع منقول در کتاب مزبور،
یک بار «زریر» را در متن به «وزیر(؟)» ضبط کرده، و وجه اصلى را در هامش
آورده و مى‏گوید: «این امیر سیّد علاءالدّوله، رئیس همدان و نبیره سیّد
ابوهاشم علوى است (ظاهرا)»،
[84]که مأخذ این قول مشخص نیست که
چیست؛ به هر حال، درست نیست.

بارى، علاوه از نقد و روشنگرى‏هایى که در اثبات وجود این علاءالدّوله
زریر جانشین بلافصل علاءالدّوله ابوهاشم «ضریر» (به تعبیر قزوینى)، بنابر
اشارات بیهقى ششتمدى و ابن شادى در بالا صورت پذیرفت، سند دیگرى
همانا «تلخیص مجمع الاداب» ابن الفوطى است، که پیش از شرح حال
ابوهاشم زید، یاد کرده است:

«امیر علاءالدّوله ابوشهاب زرنز (کذا) بن زید حسنى همدانى»، تبار شناس (نسّابه)
بوده، و از سادات بزرگوارى است که «ورثوا مجدهم کابرا عن کابر» در هامش ذکر شده
است که «قبالة اسمه قد کتب» «یکتب نسبه من دستوریه».
[85]

معلوم است که نام بى‏معناى «زرنز» (کذا) در این مطلب، جز تصحیفى
ساده از صورت صحیح «زریر» مذکور در مجمل التواریخ و لباب الانساب و
نهایة الالقاب و الاعقاب نیست و در این امر تردیدى نداریم. امّا «زریر»، خود
به چه معناست، در بخش پایانى این گفتار، بدان خواهیم پرداخت.

چنان که گفته شد، ما از این علاء الدّوله، نام و کنیه او «ابوشهاب» و تاریخ
در گذشت وى «515ه» آگاهى داریم، لیکن از لقب دینى وى، هیچ اطّلاع
سندى در دست نیست. روشن است که «علاء الدّوله» لقب دولتى و موروثى
«رئیسان علوى» همدان از اواسط سده پنجم بوده است. در عین حال چنین
بر مى‏آید که، هم آنان، دست کم از اوائل سده ششم، صاحب القاب دینى،
مانند «تاج‏الدّین» و «مجدالدّین» و «فخرالدّین» و جز اینها شده‏اند. این
موضوع، از حیث تفکیک آنان و ترتیب زمانى «علاءالدوله‏اى» و تحدید
حیات هر یک اهمیّت دارد.

اینک درباره فرزندان علاء الدّوله ابوشهاب زریر، یگانه ماخذ، همانا کتاب
«لباب الانساب و نهایة الالقاب و الاعقاب» بیهقى ششتمدى است،
[86]که
شمار آنان را شش تن پسر و یک دختر به نام شهرستى ملک بانویه یاد کرده
است: 1ـ دولتشاه (که پس از این به عنوان علاء الدّوله تاج‏الدّین زیست
نگاشته خواهد شد)، شهنشاه شرف، عین الشرف، عزالشرف، نورالشرف و سیّد
همایون، که درباره اینان هیچ اطّلاع دیگرى جز نام، بدست نیامده است.
[87]

ب) علاءالدّوله تاجالدّین دولتشاه بن ابوشهاب زریر (515-525ق)

همان طور که در منابع معلوم نگردیده که پس از علاء الدّوله  زریر،
ریاست شهر همدان به کدامیک از فرزندان و یا (ممکن است) به برادرش
ابوالعینا انوشیروان رسیده باشد، با احتمال قریب به یقین، مى‏توان همین
تاج‏الدّین دولتشاه را جانشین پدرش، علاء الدّوله زریر یاد کرد، هر چند که
درباره «علاءالدّوله»هاى این دوره (سده 6)، در سلسله ریاست موروثى
علویان، برخى انقطاع‏هاى رخ مى‏دهد، که ناچار ترتب زمانى «علاء الدّوله»ها
جایگزین ترتیب نسبى (تبارى) آنان مى‏شود، و البته همین مهم است.

بارى، به نقل از عماد کاتب آورده‏اند که: وى ریاست شهر همدان را به
عهده داشته است؛ باید سال 515، سال در گذشت پدرش باشد، که توسّط
قوام‏الدّین ابوالقاسم درگزینى (وزارت از سال 511  و معدوم در 527 ه . ق)
وزیر سلطان محمود بن محمّد سلجوقى (حکومت 511-525 ه . ق) به
مبلغ «یکصد و پنجاه هزار دینار» مصادره گردید، که ظاهرا و طبق معمول،
باج «ریاست» بوده، تا آن که سرانجام هم به دست آن وزیر نابکار ـ ظاهراـ در
سال 520 (؟) کشته شده است.
[88]به نظر نگارنده، در نقل تاریخ کشته شدن
او، اشتباه یا تحریف و سقطى رخ داده است، که باید سال 525 درست باشد.

همچنین، بندارى اصفهانى به نقل از منابع خود، که ظاهرا درباره همین
علاءالدّوله است، مى‏گوید: «از جمله کسانى را که درگزینى وزیر معدوم کرد
و خونشان بریخت، علاءالدّوله ـ رئیس همدان ـ بود.

علاء الدّوله جوانى زیبا، با نسبى بزرگ بود. در اصفهان در مجلس وعظ
حاضر شده بود، پس مردى از دوستان درگزینى به سوى او بر پا خاست و با
کاردش به وى زد و رگ گردنش را بریده، او را شهید ساخت.»
[89]این قوام

الدّین درگزینى وزیر، که بر قتل تاج‏الدّین علاءالدّوله فرمان رانده، همانى
مى‏باشد که بر قتل عین القضات همدانى نیز، فرمان داده است. همچنین،
خون بسیارى از بزرگان علم و ادب و مردم مستمند گمنام دیگر بر گردن او
ثبت شده است. او مردى فروپایه، غارتگر و ستم پیشه بود، که سرانجام خود
(در سال 527 ه) معدوم شد.
[90]

در هر حال، تاج‏الدّین علاءالدّوله همدانى، همان کسى است که عین
القضات همدانى (زاده 492 ـ شهید 525 ه . ق) رساله «علائى» خود را به
عربى، «در بیان مذهبى که سلف صالح بر آن بوده‏اند» به نام او نوشته است.
وى در کتابش مى‏گوید: «کتابى کردم در این معنى به تازى و رسالت
علایى‏اش نام کردم از بهر خزانه مولانا تاج‏الدّین علاءالدّوله. و چون از آن
کتاب بپرداختم، این رسالت را به پاسى ساختم از بهر پادشاه زاده، جمال
الدّین شرف الدّوله ـ عز نصره ـ و این کتاب را نام
رسالت جمالى کردم، و
تفصیلش در سه فصل یاد کنم.»
[91]

درباره این علاء الدّوله در منابع دسترسى ما، بیش از این چیزى، مثلاً
فرزندان او و جز این، ذکرى به میان نیامده است، الا آنکه حبیب پور مظاهر
در دنباله بیان علویان، علاء الدّوله (ابوهاشم زید) صاحب همدان» چنین یاد
کرده است: «و برادر زاده‏اش سیّد تاج‏الدّین عارف مجرّد غازى، بعد از
تحصیل علوم، دنیا را پشت پاى زد و در شیراز طریق تجرّد پیش گرفت، و از
جامه جز ساتر عورت اختیار نکرد، و در ماوراء النهر به سراى جاودانى
شتافت.»
[92]

 

به فرض اینکه سیّد تاج‏الدّین، همین علاءالدّوله مورد بحث ما باشد؛
اوّلا، مهاجرت و غازیگرى وى با کشته شدنش ـ چنان که گذشت ـ هیچ هم
سویى ندارد. ثانیا، تاج‏الدّین علاءالدّوله مورد بحث، نواده ابوهاشم زید
بوده، نه برادر زاده‏اش، که على المعمول به لقب «تاج‏الدّین برادر زاده
ابوهاشم زید بوده باشد و «صاحب همدان» نیز نمى‏تواند باشد؛ زیرا برادر
زادگان وى در اصفهان اقامت گزیدند، که محتمل است وى از جمله آنان (و
شاید فرزند ابوالقاسم داعى بن امیر ابوالفضل حسین حسنى) به شیراز و
سپس به ماوراء النهر رفته باشد. در باب مهاجرت یکى از علوى‏هاى همدان
به شیراز، نگارنده در بعضى از منابع (که اکنون در دسترسى نیست) چیزى
دیده‏ام که متأسّفانه یادداشت نکرده‏ام.

در هر صورت، منابع پژوهش پیرامون محل‏هاى زندگى علویان همدان،
گذشته از کمبود در حکم نبود، چنان آشفته و نابسامان، گنگ و
ناهمداستانند، که گویا یکسره باید به حدس و قیاس و گمان توسّل جست، و
بسا سخن که به نادرست باید گفت.

ج) علاءالدّوله فخرالدّوله، فخرالدّین ابوالعیناء انوشیروان بن ابو هاشم زید
حسنى(ح525-ح530)

نخست باید گفت که، اوّلاً ما احتمال مى‏دهیم لقب علاءالدّوله بنابر قراین
موجود همانا «فخرالدّین» باشد، نه «فخر الدّوله» که بسا از جمله تحریفات در
نقل قول از متون است. ثانیا لقب «فخرالدّین» چنان که گذشت، از آنِ
ابوالعیناء انوشیروان (نوشیر) بن ابى هاشم زید حسنى مى‏باشد، که این نیز
نزدیک‏تر به صواب است. به هر حال، تا اینجا زنجیره نسب رئیسان علوى

همدان، به قول تبارنگاران «متّصل» بود، از این پس «منقطع» مى‏شود؛ زیرا نامبرده
فرزند تاج‏الدّین دولتشاه علاء الدوله پیشین نمى‏باشد، بلکه عموى اوست.

امّا اگر کشته شدن برادر زاده‏اش، تاج‏الدّین دولتشاه، در سال 525 ه . ق
درست باشد، تاریخ ریاست فخرالدّین ابوالعیناء نوشیروان از همین سال
آغاز مى‏شود. یگانه منبع ما ـ یعنى بندارى اصفهانى ـ که در ضمن گزارش
خود، مصادرات طغرل بن محمّد سلجوقى (526-527، در گذشته 529 ه)
توسّط همان وزیر نابکار ستم پیشه ـ ابوالقاسم درگزینى مشهور ـ را چنین،
نقل کرده است: «در همدان (به سال 526)، ریاست شهر همدان را به
فخرالدّوله بن ابى‏هاشم حسنى داد و بیست هزار دینار گرفت...»
[93]

با توجّه به این مطلب، اگر هم تاریخ آغاز ریاست وى در سال 525 ه . ق
نباشد، نباید چنین استنباط کرد که وى در سال 526 ه . ق به «ریاست»
همدان رسیده است. زیرا با سوابقى که از این قبیل اخاذى‏هاى سلاطین
سلجوقى عراق از «علویان» همدان داریم مى‏دانیم که آنان هر چند گاه
یک‏بار، به بهانه‏اى دست به مصادره اموال توانگران زمان مى‏گشاده‏اند؛ به
ویژه وقتى که در آستانه جلوس به تخت سلطنت قرار مى‏گرفتند، و رقیب
سرسختى فرا روى خود مى‏دیده‏اند، که براى از میدان به در کردن آن طى
یک نبرد خانگى، نیاز به «مصارف» جنگى پیدا مى‏کرده‏اند. بنابراین، چون
«طغرل» مذکور نیز در سال 526 ه به سلطنت رسید و یکى دو سالى بیش
نماند، درست آن است که بگوییم، در ازاى وصول مبلغ مزبور، او را در مقام
ریاست همدان، باقى گذاشت.

افزون بر این، اطّلاع دیگرى از وى در دست نیست، الاّ آنکه به احتمال
ضعیف، اشاره عین القضات همدانى در شرح تمثیلى معناى «اکبر» (در «اللّه‏
اکبر») به «رئیس شهر» ـ بدون ذکر نام وى ـ شاید همین علاء الدّوله باشد.
گوید: «...معنى در بزرگى، آن است که هر که از صفات کمال نصیب بیش
دارد، او بزرگ‏تر است...، چنان که گویند: فلان عالم بزرگ‏تر است که فلان
دیگر، و سلطان بزرگ‏تر است که رئیس شهر، و خلیفه بزرگ‏تر است که
سلطان. و معلوم است بدین، نه جثّه و بزرگى اندام مى‏خواهد، که رئیس شهر
ما به قالب از سلطان بزرگ‏تر است...».
[94]بدیهى است که چنین «رئیس
شهرى»، مى‏تواند تاج‏الدّین علاءالدوله پیشین هم باشد، که عین القضات
رساله «علایى» خود را به نام او کرده، و این درست‏تر است.

امّا تاریخ در گذشت یا برکنارى علاءالدّوله فخرالدّین ابوالعیناء نوشیروان
معلوم نیست، تنها از اشاره مبهم نجم‏الدّین قمى که مى‏گوید: «پس از خلل
پذیرفتن وضع سادات همدانى، با روى کار آمدن سلطان مسعود بن محمّد
سلجوقى (529-547ق)، امیر سیّد مجدالدّین علوى در خدمت او قربت
یافت و باز ستاره دولت ایشان درخشید.»
[95]مى‏توان گمان برد که پایان کار
علاءالدّوله فخرالدّین نوشیروان در حدود همان سال، یعنى 529 ـ 530،
بوده و منصب علاء الدوله‏اى همدان به یگانه فرزندى که از وى یاد شده،
یعنى امیر سیّد مجدالدّین محمّد علوى رسیده باشد.

 


[1]- نام قبلى آبادى، شاه زید است. روستاى امامزاده زید در ارتفاع 1815 مترى از سطح دریا
واقع شده و دشتى سرد و خشک، در جنوب تویسرکان است. کوه قصر و کوه سارى آب در 2 کیلومترى شمال خاور و کوه سنگ دو شاخ در 2 کیلومترى جنوب خاور آبادى قرار دارد. همچنین باد درّه در 2 کیلومترى خاور آبادى است و جمعیّت روستا را 250 خانوار نوشته‏اند، داراى قلعه کهن به نام حاج سلیم است. رج فرهنگ جغرافیایى همدان 47: 44.

 

[2]- آئینه تویسرکان، 87 و 164، کتاب حیقوق نبى علیه‏السلام: 108، سیماى همدان: 268.

 

[3]- کتاب حیقوق نبى علیه‏السلام: 108 و 76.

 

[4]- الشجرة المبارکة فى انساب الطالبیّه: 127، سرّالسسلة العلویه: 75، الأصیلى: 227، لباب
الأنساب 1: 407.

 

[5]- نور الابصار: 178، امامزادگان حافظ، مفسّر و قارى قرآن: 133.

 

[6]- تهذیب التهذیب 6: 18.

 

[7]- الحدائق الوردیة 1: 143.

 

[8]- ارشاد 1: 148، تاریخ طبرى 8: 272، طبقات ابن سعد 5: 250.

 

[9]- قاموس الرجال 4: 471، قیام زید بن على علیه‏السلام: 18.

 

[10]- المجدى فى انساب الطالبیّین 156، زید الشهید علیه‏السلام: 8.

 

[11]- نهایة الإختصار: 66، سرّ السلسلة  العلویّة 32 و 56، الحدائق الوردّیة 451.

 

[12]- بحارالأنوار 46: 215، ثورة زید بن على علیه‏السلام: 26، فرحة الغرى: 51.

 

[13]- کامل مبرّد 3: 189، أعیان الشیعه 7: 107، امامزادگان رى 4: 464.

 

[14]- علاّمه کبیرامینى ره در کتاب نفیس الغدیر 2: 343 - 348 قیام مختار را نهضتى شرعى و الهى و مورد رضاى امام توصیف مى‏کند. در همین رابطه، محقّق عالى مقام، جناب سیّد ابو فاضل رضوى اردکانى کتاب مستقلّى به نام «قیام مختار» تألیف نموده که در نوع خود کم نظیر است. وى در این کتاب، قیام مختار ابى‏عبیده ثقفى، انگیزه قیام، کیفیّت جهاد، اصحاب و یاران، اقوال علما درباره شخصیّت مختار را به خوبى بررسى و تحلیل نموده است.

 

[15]- بحارالأنوار 46: 186، أعیان الشیعه 7: 107 در این دو کتاب شش هزار دینار ذکر شده است.

 

[16]- مقاتل الطالبیّین: 127، بحارالأنوار 46: 208، تاریخ الفرات: 71، أمالى صدوق :235.

 

[17]- زید بن على علیه‏السلام: 14، امامزادگان رى 4: 465.

 

[18]- الشجرة المبارکة: 127، سرّ السلسة العلویّة: 57 الأصیلى: 227، لباب الأنساب 1: 407.

 

[19]- نورالأبصار: 178، زید بن على علیه‏السلام: 14.

 

[20]- تاریخ طبرى 8: 275، تاریخ ابن عساکر 6: 60 شرح نهج البلاغة 1: 315، زید الشهید علیه‏السلام: 12.

 

[21]- الغدیر 2: 221، زید بن على علیه‏السلام: 39.

 

[22]. سفینه البحار 1: 288، تنقیح المقال 1: 468، الغدیر 3: 71.

 

[23]. رجال کشى: 184، الغدیر 3: 70 امامزادگان رى 1: 472.

 

[24]- الرحمن 55 آیه 4.

 

[25]- تاریخ یعقوبى 2:225.

 

[26]- قیام زید بن على علیه‏السلام: 69.

 

[27]- الحدائق الوردیّة 1: 953، زید بن على علیهماالسلام: 70.

 

[28]- وقایع الأیّام، خیابانى، شهر صیام: 71.

 

[29]- نامه دانشوران، ناصرى 5: 169، امامزادگان رى 1: 479.

 

[30]- الأیّام، خیابانى، شهر صیام: 71.

 

[31]- الشجرة المبارکة: 127، سرّالسلسة العلویّه: 57، الأصیلى: 227، لباب الأنساب 1: 407.

 

[32]- زید الشهید علیه‏السلام: 22، قیام زید بن على علیه‏السلام: 44.

 

[33]. المواعظ و الإعتبار بذکر الخطط و الآثار 2: 436.

 

[34]- مقاتل الطالبیّین: 130، وقایع الأیّام خیابانى: 67.

 

[35]- قیام زید بن على علیه‏السلام: 45.

 

[36]- الکشاف عن حقائق التنزیل 1: 43، الحور العین: 187.

 

[37]- الروض النضیر 1: 53.

 

[38]- تهذیب التهذیب 6: 18.

 

[39]- قیام زید بن به على علیه‏السلام: 46.

 

[40]- تهذیب ابن عساکر 6: 15.

 

[41]- همان.

 

[42]- روض النضیر1: 66.

 

[43]- جامع الرواة 2: 34.

 

[44]- خلاصة الاقوال: 146، جامع الرواة 2: 306.

 

[45].  ارشاد 1: 241، امامزادگان رى 1: 476.

 

[46]- جامع الرواة 1: 248.

 

[47]- جامع الرواة 1: 248.

 

[48]- الروض النضیر: 58، قیام زید بن على علیه‏السلام: 66.

 

[49]- «کان یستعمله فی محاجة خصومة و یلجأ إلیه».

 

[50]- المجدى فى انساب الطالبیّین: 44، لباب الأنساب 1: 262، زید الشهید علیه‏السلام: 171، الفصول
الفخریّة :325، الفخرى فى انساب الطالبیّین: 39، الشجرة المبارکة: 127، سراج الأنساب: 10، تهذیب الأنساب: 190.

 

[51]- لباب الأنساب 2: 560 - 561.

 

[52]- المشجّر الکشّاف لتحقیق اصول السادة الاشراف 2: 95.

 

[53]- الدرّة الذهبیّه 2: 399 - 400.

 

[54]- مجمل التواریخ، ص 459. قس: لباب الانساب و نهایة الالقاب و الاعقاب 2: 232.

 

[55]- (یادداشت‏ها، 3، 251).

 

[56]- الکامل 15: 167.

 

[57]- النجوم الزاهره 9: 199.

 

[58]- کتاب النقض: 229.

 

[59]- سلجوقنامه: 43.

 

[60]- راحة الصدور: 163.

 

[61]- یادداشت‏هاى قزوین 3: 252.

 

[62]- مجله «یادگار»، سال 1، ش 2، ص 252.

 

[63]- زبدة النصرة ترجمه فارسى: 111-112 (تواریخ آل سلجوقى: 97-98) سلجوقنامه:
42-43) راحة الصدور: 162-165) اخبار الدولة السلجوقیه، الکامل 15: 153 و 167، تلخیص مجمع 1: 1518، تاریخ گزیده: 446-447، روضة الصفا 4: 358-359، حبیب السیر 2: 506.

 

[64]- الکامل 15: 156.

 

[65]- زبدة النصرة: 116 تاریخ آل سلجوق: 152.

 

[66]- دیوان امیر معزى: 179-181.

[67]- مجمل التواریخ: 459.

 

[68]- الکامل 15: 167.

 

[69]- پتلخیص مجمع الاداب 1: 1518.

 

[70]- مجله «یادگار»، سال 1: ش 2، 61.

 

[71]- سلجوقنامه «ظهیرى»، 43، س 19، راحة الصدور: 163 س 9.

 

[72]- لباب الانساب: 233.

 

[73]- مجمل التواریخ، 414-415، تلخیص مجمع الاداب 1: ق 1، ص 1517.

 

[74]- زبدة النصرة: 192.

 

[75]- مجله «یادگار»، سال 1، ش 2، ص 61 ح.

 

[76]- یادداشت‏هاى قزوینى 3: 252.

 

[77]- لباب الانساب و نهایة الالقاب و الاعقاب: 233.

 

[78]- میراث جاویدان 51: 38.

 

[79]- مجمل التواریخ و القصص: 414-415.

 

[80]- سلجوقنامه: 53.

 

[81]-تاریخ الوزراء: 124.

 

[82]ـ صفحه 269 ب و 270 ب.

 

[83]- مجله «یادگار» سال 1، ش 2، ص 61.

 

[84]- مجمل التواریخ و القصص، ص 413، س 5 و 24.

 

[85]- تلخیص مجمع الاداب 1: ق 2: 1517.

 

[86]-نسخه خطى کتابخانه آیه‏اللّه‏ مرعشى نجفى قم که حسب اشاره معظم الیه و به پیشنهاد نجل شریف ایشان آقاى دکتر سیّد محمود مرعشى، چندى است که راقم این سطور به تصحیح علمى ـ انتقادى آن بر اساس نسخه آستان قدس رضوى اشتغال دارد.

 

[87]- لباب الانساب و نهایة الالقاب و الاعقاب: 233.

 

[88]- زبدة النصره: 178 و 192.

 

[89]- پیشین: 178.

 

[90]- رش: وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقى «اقبال»، ص 265-274.

 

[91]- نامه‏هاى عین القضات همدانى 2: 483.

 

[92]- بحر الانساب: 112.

 

[93]- زبدة النصرة: 192.

 

[94]- نامه‏هاى عین القضات همدانى 1: 231.

 

[95]- تاریخ الوزراء: 124.

 

ﺷﮏ ﻧﮑﻦ !
ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻱ ﺁﺧﺮ ، ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺗﻮﻛﻞ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻧﻮﺭﻱ ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﻱ ﺭﺥ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ و ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮﺳﺪ ….
....................................................
سلام
وبلاگ خوبی دارید
اگه افتخار بدید و به وبلاگ ما هم بیایید خوشحال میشیم
یاعلی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موضوعات
سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های جهان اسلام (معرفی بیش از چهل هزار زیارتگاه)

طراح وبلاگ: سید محمد علوی زاده