- جمعه ۲۸ شهریور ۹۳
بر اساس کتاب «مراة البلدان» تالیف اعتماد السلطنه و «گنج دانش» اثر محمّد تقى حکیم، مقبره ابوالمحجن ـ ثقفى در حاشیه رود سرکان و درّه سرسبز و خرّمى قرار گرفته ـ که در محل، به پیر کمربسته شهرت دارد.
این مکان در میان انبوهى از درختان چنار، تبریزى، نارون، گردو و سرو قرار گرفته و از لحاظ لطافت هوا و چشم اندازهاى طبیعى بسیار جالب توجّه است. همچنین 6 اصله درخت چنار در کنار هم، به صورت مدوّر و به شعاع تقریبى 3 متر روییدهاند، محیط تنه هر کدام حدود 7 متر مىباشد و منظره جالبى را به وجود آورده است. نحوه قرار گرفتن این شش درخت نسبت به هم، این تصوّر را به وجود مىآورد که، احتمالاً درختان مزبور داراى ریشه مشترکى از یک درخت کهنسالترى بودهاند که قرنها پیش آن را قطع کردهاند و درختان فعلى از آن روییده اند.
این مکان، که یکى از جاذبههاى طبیعى و تاریخى است، داراى یک طرح عمرانى در حال اجرا مىباشد.
در پایان، اشعارى که شعراى محلّى در وصف حیقوق نبى علیهالسلام و شهرستان تویسرکان سرودهاند به اختصار ذکر مى شود.
باید به خود ببالد، این شهر تویسرکان
مانند بلده قم، یا خطّه خراسان
زیرا پیمبرى را، بگرفته او در آغوش
حیقوق نامِ پاکش، محبوب حقّ سبحان
هم عصر دانیال و، همگام در رسالت
چو کوه پاى بر جا، در نشر حُکم یزدان
بس قرنها که پنهان، بود او زغفلت ما
شمس حقیقت او، یکباره شد نمایان
در قرن چهاردهم، از هجرت محمّد صلىاللهعلیهوآله
بردند پى به ذاتش، عشّاق ورادمردان[1]
* * *
میان شهر من این گلشن پاک
حقیقت جوى بى باکى شده خاک
حقیقت گفته و شمشیر خورده
خدا را گفته، در زنجیر مرده
حقیقت گفته پس او جاودان است
نمیرد او، بهارى بى خزان است
نبى بوده، ز حق خوانده است، آرى
زمستان را کند نامش بهارى
میان شهر پاکم آرمیده است
دعا من مىکنم آیا شنیده است
پر از بوى شقایق هاست این جا
و قبر پاک او این جاست این جا[2]
* * *
چون نگین بنشسته بر انگشترى شهر ما
مرقد پیغمبرى والا مقام و راستین
شد به عهد باستان مبعوث بر قوم یهود
این رسول پاکباز عرصه علم و یقین
مدفن او خاک پاک تویسرکان با دو هست
جلوه گاه معرفت این آستان و این زمین
حق تعالى کرده پنهان دردل خاک سیه
اندرین وادى گرامى گوهرى، درىثمن[3]
* * *
تک گُلى از گلستان عشق، تویسرکان بود
مرقدش زیبا و او چون اخترى تابان بود
شاخهاى از حضرت موسى نهفته این دیار
کوکبى از کهکشان حضرت سبحان بود
از پى ترویج دین هر سوى گشتى او روان
گاه زندان و گهى در معد خصمان بود
افتخار شهر ما باشد حیقوق نبى
آنکه بى شک در جهان چون لؤلؤ ومرجان بود[4]
* * *
در جبین شهر تویسرکان ز اولاد کلیم
شد حیقوق نبى ساکن به ادوار قدیم
مادرش «شونامیت» بابش «یشوعا» آن زمان
هر سه در یکتا پرستى یار و غمخوار و ندیم
داده او مژده که آید در جهان دو شهسوار
اوّلى عیسى و بعدش احمد والا تبار
تا به عهد «یوشیاهو» از اسارت شد خلاص
شد شهید راه یزادان در همین شهر و دیار[5]
* * *
تویسرکان بود شهرى بهشتى
به هر بوم و برش بین باغ و بستان
حیقوق نبى مدفون در این شهر
بود در صحنه تاریخ ایران
ابوالمحجن به سرکان کرده منزل
که باشد شمع شب سوز مریدان
رضى آن عارف سوته دل پیر
نموده خانه در کهسار فاران[6]
* * *
اى خفته به امر قادر پاک!
طیب بدنت به دامن خاک
پیدا چو ستاره در پس میغ
ظاهر شدهاى فراز افلاک
بعد از دو هزار سالْ مهرت
بسته دل عاشقان به فتراک
زینت گر شهر تویسرکان
بردى سر شهر ما به افلاک
بر مرقد پاک نوربخشت
ساییده، سر عاشقان بىباک[7]
* * *
گذارت گرفتد بر شهر پاکان
بپرس از عاشق وارسته مهران
کجا بگرفته آرامش «حیقوق»
تو را گوید سراى تویسرکان[8]
* * *
دلم عاشق شده بر خطّ و خال تویسرکان
به باغ و گلشن و حسن و جمال شهر تویسرکان
سراسر سبز و خرّم همچو فردوس برین باشد
دهم جان در ره عشق و وصال شهر تویسرکان
رضىالدّین شاعر، عارف نامى در این خاک است
ادیبان گشته شیداى کمال شهر تویسرکان
بود این افتخارم چون حیقوق نبى خفته
به خاک مشک خیز و بى زوال شهر تویسرکان
اساتید و ادیب و شاعران بانشان بنگر
دلا! در خطّه نیکو خصال شهر تویسرکان[9]
* * *
بهشت غرب باشد نام شهرستان تویسرکان
بیا بنگر عجب حال و هوایى دارد این سامان
فضایى دلنشین سرسبز و خرّم دشت و هامونش
گل و سنبل شقایق بلبلان در کوهسارانش
عجب آنگه اگر خواهى به تاریخ و ز آثارش
نهاده سر حیقوق نبى در خاک درمانش
برو بر تربت پاکش رخ از اندیشهها کن شاد
جبین بر مرقدش بگذار و دل از عقد، کن آزاد[10]
* * *
همه بوده افتخارم که ز اهل این دیارم
گل و سبزه در کنارم ز نشان تویسرکان
حیقوق پاک اطهر همه تربتش ز عنبر
به نداى حىّ داور ز تبار آل عمران
همه عاشقان ز هر سو طلب زیارت او
به طلب شفاعت او حرمش چو باغ رضوان[11]
* * *
بود شیراز ثانى در تمام فصل شهرستان تویسرکان
ز کوه و دشت و گلزارش صفا خیزد به هر عنوان
بود در دامن خاکش چو حیقوق نبى مدفون
چه گلشن را همى دارد قبورش شهر تویسرکان
شود روشن ز گلزار مزارش چشم نابینا
چه احسانى که شد مشمول شهرستان تویسرکان
[1]- از آقاى حاج اسماعیل صابونى.
[2]- از آقاى مصطفى بصیرى، نوجوان شانزده ساله.
[3]- از آقاى حسین شیخ الاسلامى.
[4]- از آقاى محمّد باقر مهر.
[5]- از آقاى ملک حسن مالمیر.
[6]- از آقاى فرهنگ گلشائیان.
[7]- از آقاى موسى ملکى
[8]- از آقاى محمّد مهران.
[9]- از آقاى امیر حسین چهار دولى.
[10]- از آقاى سیّد صادق سقایى.
[11]- از آقاى قربان فرحى (صادق).
- ۱۹۰۵
- ادامه مطلب