- چهارشنبه ۱۶ مهر ۹۳
این بنا در شرق مسجد جامع کرمان، و مجاور میدان شهدا (مشتاقیه) واقع شده است.
بناى آرامگاه متعلّق به دورة قاجاریّه بوده و مدفن مشتاقعلى شاه است. این آرامگاه از دو گنبد کاشىکارى و یک گنبد ساده تشکیل شده که از این رو سه گنبد نیز خوانده مىشود. دو گنبد دیگر این بنا به نام کوثر على شاه و شیخ اسماعیل شهرت دارد. گنبد مشتاقیه داراى کاشىکارى و ساقه بلندى است و تزیینات گچبرى و نقّاشى آن در خور توجّه و الهامگیرى از بقعة شاه نعمت اللَّه ولىّ است. مزار مشتاقعلى شاه در سمت شمالى بنا واقع و رو به روى آن، حیاطى است که حوضى در میان دارد. در داخل بقعه، منبرى نفیس و قدیمى قرار داشته است.
اصل مرقد مشتاقیه در اتاقى به ابعاد 7×7 متر قرار گرفته که ارتفاع آن بیش از هفت متر است. با ایجاد چهار گوشواره در انتهاى دیوار، به هشتضلعى تبدیل شده و سپس مقرنسکارى شده است. تمام نماى زیر گنبد با نقّاشىهاى ظریف و دیدنى ـ الهام گرفته از مزار شاه نعمت اللَّه ولىّ مقرنسکارىهاى عالى، رسمى بندهاى جالب شده است. دیوارهاى تمام بقعه تا اندازه 40/1 سانتىمتر هم چون بقعه ماهان، توسّط کاشىهاى لاجوردى به سبک لانه زنبورى تزیین شده است.
این بارگاه داراى مسجد، رواق و دو اتاق دیگر است که جمع بسیارى از بزرگان صوفیه در آن مدفون مىباشند.
این بنا در سال 1360 هـ . ق بنا شده و تحت شماره 525 و در تاریخ 1/1/1345 به ثبت آثار ملّی و تاریخى رسیده است.
مختصرى از زندگانى مشتاقعلى شاه: نامش میرزا محمّد تربتى و به مشتاقعلى شاه ملقّب بود. او از چهرههاى سرشناس عرفان و شعر و ادب و هنر به شمار مىرود که در رمضان سال 1206 هـ . ق به دستور ملا عبداللَّه نامى به جرم دارا بودن افکار صوفیانه و استفاده از آلات موسیقى در تلاوت قرآن و بیان احادیث، در محل ورودى مسجد جامع کرمان به دست عدّهاى سنگسار شد. مدفن او در میدان مشتاقیه زیارتگاه اهل عرفان است. «سیم مشتاق» (سیم چهارم سه تار) از یاردگارهاى اوست.
مرحوم همّت در کتاب تاریخ کرمان دربارة نحوه سنگسار
شدن میرزا تربتى و دفن او و ساخت این بارگاه مطالب جالبى
دارد که چنین است:
«در سالهاى آخر عمر کریم خان زند، معصومعلى شاه دکنى که از صوفیه و دراویش بنام هندوستان بود، از راه بوشهر به شیراز آمد. در شیراز مورد استقبال عرفاى وقت قرار گرفت و چون چند صباحى در شیراز بماند و طریقه تصوّف را گسترش داد، به طرف اصفهان رهسپار شد. در اصفهان به ارشاد پرداخت، جمعى مجذوب او شدند و از بین آن عدّه دوازده نفر را انتخاب و طریقة تبلیغ و ارشاد را به آنها آموخت و بعد هر کدام را به یکى از شهرهاى مهم ایران فرستاد تا مردم را ارشاد و آنها را به طریقة تصوّف وارد نمایند.
از آن جمله مشتاق على شاه و نور على شاه را به کرمان فرستد. مشتاقعلى شاه سواد ظاهرى نداشت، ولى قلبى داشت مملو از نور و امید به حق؛ مؤمن این طریق بود، در حقیقت مشتاق دلباخته و پیرو کامل این طریقت بود، با هرکس مجالست مىنمود، در همان وحله اوّل مجذوب و فریفته او مىشدند.
در سال 1205 هجرى وارد کرمان شدند و مورد استقبال جمعى بىشمارى از اکابر شهر که همگى پیرو طریقه تصوّف بودند قرار گرفتند. چون علىشاه مسنتر بود سمت ارشاد و سرپرستى را به عهده گرفت و جمع زیادى از اهالى مرید و وارد این طریق شدند و از اشخاص سرشناس که بعداً خود آنها چون شمس تابانى در آسمان این طریقت ظاهر شدند. میرزا محمّد على ملقّب به رونق علىشاه و میرزا محمّدتقى طبیب ملقّب به مظفر علىشاه مىباشند و نیز عده دیگرى از اکابر و بزرگان شهر بودند که ذکر اسامى تمامى آنها در این بحث نمىگنجد.
نور على شاه پس از چهار ماه توقّف و ارشاد به اصفهان مراجعت نمود و به مریدان سپرد تا از اوامر مشتاقعلى شاه سرپیچى ننمایند.
مشتاق پس از رفتن نور علیشاه در خانه آقا على کرمانى منزل نمود و بعد به منزل محمّد على خان پسر میرزا حسین خان مىرود و پس مدّتى با خواهش و تمنّا از منزل محمّد على خان خارج شده، در مدرسه خاندان قلى بیک اطاقى گرفته، به تنهایى زندگانى مىنماید.
مشتاق على شاه، آوازى دلنواز داشت و هر موقع اشعارى در توحید و مدح على مىخواند، از خویش و بیگانه همگى مجذوب او مىشدند. سه تارى داشت که بعضى از مواقع اشعارى در توحید و یا سورهاى از قرآن را در او مىنواخت و بىنهایت عالى و قشنگ مىزد و در این فن امتیاز خاصّى داشت.
در این موقع امام جمعه مسجد جامع کرمان، شیخى به نام ملا عبداللَّه بود. بعضى از اهالى بازار و کسبه که مرید شیخ عبداللَّه بودند به او گفتند شما چرا ساکت نشستهاید. صوفیه تمام مردم را به طریق خود بردهاند و امّا فریب شریعت منهدم بلکه منعدم خواهد گشت.
شیخ عبداللَّه به سبب آن که صوفیه اجماعى زیاد داشته، بیشتر آن عدّه از سرشناسان و اکابر شهر بودند به مسامحه و امحال مىگذرانید و راجع به این موضوع تذکّر ثابتى نمىداد تا آن که در روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان در موقعى که بالاى منبر مشغول موعظه بود شنید از خارج مسجد صداى صلوات و ازدحامى به گوش مىرسد، از عدّهاى پرسید این صلوات و ازدحام از کجاست، چند نفرى بیرون مسجد آمده، مشاهده نمودند مشتاق على شاه روى سکوى درِ مسجد نشسته و سورهاى از قرآن را با نواى سه تار همراه مىنوازد و گریه مىنماید عدّهاى دور او جمع شده، صلوات مىفرستند، فورى مراجعه نموده، به شیخ مىگویند همین درویش مشتاق تار مىزند و مردم دور او جمع شده و ازدحام دارند.
ملا عبداللَّه از همان بالاى منبر مىگوید این درویش را باید سنگ باران نمود، تا خفه شود و روز شهادت على تار نزند به محض گفتن این کلام، عدّهاى بیرون مىروند و به مشتاق على مىگویند برخیز و از این محل جاى خالى کن و الا تو را به حکم امام جماعت سنگ باران مىنماییم. درویش جعفر که قلندرى بىباک و درویشى از جان گذشته بود. بالاى سر مشتاق ایستاده بود، تبرزین خود را بالا مىبرد و مىگوید اگر جرأت دارید پیش بیایید، با همین تبرزین قطعه قطعه تان مىنمایم. به محض گفتن این کلام آن عدّه سنگ و آجر برداشته به طرف مشتاق على شاه و درویش جعفر پرتاب مىنمایند و هر لحظه جمعیّت زیادتر شده و آنها نیز پیروى نموده و سنگ و آجر، مانند باران به طرف درویشها پرتاب مىنمایند و آن قدر سنگ و آجر به آن دو مىزنند تا آنها زیر سنگ و آجرها پنهان مىشوند و بعد ملا عبداللَّه از مسجد بیرون مىآید و چون آن صحنه را مىبیند نهیب به مردم مىزند و مىگوید من نگفتم به این زودى درویش را سنگ باران نمائید و بعد دستور مىدهد تا مردم را متفرّق نمایند و چون ازدحام تمام مىشود، ملا عبداللَّه مىگوید تا سنگ و آجرها را عقب نمایند و چون نعش مشتاق على را زیر سنگها بیرون مىآورند. ملاعبداللَّه مىبیند درویش هنوز زمزمه دارد، سرش را جلو مىبرد و خوب گوش مىدهد؛ مىشنود که مشتاق على شاه با صداى ضعیف و خفیفى مىگوید: «یاهو». ملا عبداللَّه، با صداى بلند مىگوید: درویش تو هنوز مىگویى یا هو! مشتاق على شاه چشمهاى خود را نیم باز و باز به هم گذارده و مىگوید چشمهاى مرا ببندید من از چشمهاى کرمانیان مىترسم. این کلام را گفت و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
بعد چون مریدان از این قضیه اطّلاع یافتند جسد مشتاق على شاه و درویش جعفر را از زیر سنگها بیرون آورده و در همین محل که هم اکنون آرامگاه آن شهید راه طریقت است به خاک مىسپارند. این محل در آن موقع مزارى بوده از گل و خشت که محمّد على خان بر سر مقبره پدرش میرزا حسین خان ساخته بود و بعد هر کس از سلسله دراویش نعمت اللهى فوت مىنمود و از اکابر و سرشناسان این طایفه بود در همین محل دفن مىنمودند تا آن که در سال 1245 که عبّاس میرزا ولیعهد و نایب السلطنه وقت به کرمان آمده و حاج ملا رضاى همدانى ملقّب به کوثر على شاه که از شیوخ این سلسله و در التزام رکاب آن شاهزاده به سمت حکیم باشى خدمت مىنموده، در کرمان مریض و به رحمت ایزدى مىرود. جسد آن مرحوم را کنار قبر مشتاق على شاه دفن مىنمایند و بعد در سال 1260 در عهد سلطان محمّد شاه قاجار، خواهر میرزا موسى رشتى به نام حاجیه خانم که از مریدان کوثر على شاه بود، مبلغ پنج هزار تومان توسّط صدر اعظم وقت که میرزا آقاسى بوده به دستور محمّد شاه گرفته، به کرمان مىآید. آن مزار خشتى را خراب کرده، قبّه و بارگاهى بلند از گچ و آجر و کاشى بر مزار مشتاق على شاه و کوثر على شاه بنا مىنماید که هم اکنون معمور و آباد است و آرامگاه مشتاق على شاه مورد احترام عام و خاص بوده، بر مزار آن جوان شهید شمع روشن نموده، طلب حاجت مىنمایند و آن عده که حوایجشان برآورده مىشود نذرها نموده، هدایایى به مقبره آن سرور تقدیم و وقف مىنمایند. در سابق جنب آرامگاه مشتاق على شاه. باغ و دولابى وجود داشت که وقف بر آستانه او بود. در حال حاضر آن باغ را به صورت پرورشگاهى جهت نگهدارى اطفال یتیم و بىبضاعت در آوردهاند و به پرورشگاه مشتاق معروف است و غیر از این پرورشگاه، گرمابه مدرن و جدید و دکانهایى که در همین محل است وقف بر آرامگاه مشتاق على شاه مىباشد.
مشتاق على شاه، سواد ظاهرى نداشت، ولى شعر مىگفت. مرحوم مظفر على شاه کرمانى چون مجذوب او بود اشعارى دلپذیر به نام او سروده که به دیوان مشتاق مشهور است.
در جنب آرامگاه مشتاق خلوت کوچکى است که در آن قبر شیخ اسماعیل قرار دارد و قبهاى از آجر و گچ بر روى آن بنا شده است. مردم بر این مزار شمع روشن مىکنند و طلب حاجت مىنمایند و چون دربارة صاحب این آرامگاه سوال شد اشخاصى که اطّلاعاتى داشتند چنین بیان نمودند:
صاحب این مقبره درویشى به نام شیخ اسماعیل بوده است. او فقیرى بى آلایش و به تجمّلات دنیائى اعتنائى نداشته، لباسش منحصر به یک پیراهن بلند پشمى که مخصوص به زمستان بوده و نیز پیراهنى کرباسى داشته که تابستان مىپوشیده، با همان دو پیراهن در تابستان و زمستان به سر مىبرده، فرش و رختخواب او یک پوست آهو بود. بیشتر اوقات خود را، به عبادت و ذکر حق مىگذرانده، از هیچ کس چیزى قبول نمىکرده است. در تابستان گاهى به خشت زنى و گاهى خمیر گل کوزه لگد مىنمود و از همین راه امرار معاش مىکرد و با قناعت زندگانى مىنمود. آرامگاه وى مسکن وى بوده است.
مرحوم محمّد اسماعیل خان و کیل الملک، ارادت خاصى به او داشته، این قبّه و عمارت را بر آرامگاه او بنا نموده است. روایت مىنمایند در فصل زمستانى که چند روز متوالى برف آمده و هوا به شدّت سرد و ایاب و ذهاب مشکل و بیشتر کسبه از شدّت سرما کار خود را تعطیل و دکانها خود را بسته بودند، مرحوم محمّد اسماعیل خان وکیل الملک نورى رحمة اللَّه علیه در این سرماى سخت به داد مردم فقیر و بینوا رسیده، آرد و هیزم و خرما و ذغال به وسیله نوکرهاى خود به منازل فقرا مىفرستاده، تا از سرما و گرسنگى از بین نروند. از آن جمله مقدارى ذغال و روغن و خرما و برنج جهت شیخ اسماعیل مىفرستد، شیخ اسماعیل آنها را قبول ننموده، مىگوید از من فقیرتر و مستحقتر هست، به آنها بدهید، من فعلاً احتیاجى ندارم. مستخدم آن چه اصرار نمود شیخ قبول ننمود، لاعلاج آنها را برداشت و چون خواست از درِ خارج شود، شیخ اسماعیل او را صدا زد! مستخدم برگشت، شیخ دست زیر تخته پوست برد و دسته گلى تازه و خوشبوى بیرون آورد و به مستخدم داد و گفت: این دسته گل را به وکیل بده و از قول من سلام برسان و سپس بگوى ما رفتیم خداحافظ.
مستخدم دسته گل را گرفت و به نزد ارباب خود آورد و آن چه را شیخ گفته بود به عرض رساند. وکیل الملک اوّل از آن دسته گل که در آن فصل زمستان در هیچ کجا یافت نمىشد، تعجب نمود و از آن که شیخ گفته بود ما رفتیم خداحافظ فهمید که شیخ در این مطلب اسرارى داشته، بى اختیار مشتاق مىشود تا با شیخ اسماعیل ملاقات نماید. با آن که هوا به شدّت سرد و تاریک و کوچهها خراب و رفتن به محل شیخ براى او بسیار مشکل بوده، به دیدن شیخ مىرود و چون وارد [مىشود] بوى عطر لطیفى دماغش را نوازش مىدهد و شیخ مىبیند که روى تخته پوست خود خوابیده کمى جلو آمده و شیخ را صدا مىزند ولى نه جوابى مىشنود و نه شیخ حرکتى مىنماید، جلوتر آمده و خوب دقیق مىشود، مىبیند شیخ به رحمت ایزدى پیوسته، سیماى او مانند همان دسته گل خوش رنگ و خوشبو و نورانى شده است.
وکیل الملک متأثر بر بالین آن درویش غریب مىنشیند و
پس از [خواندن] فاتحه گریه مىنماید و سپس دستور
مىدهد تا آن پیرمرد روحانى را غسل و کفن نموده،
در همان اطاق که منزل او بوده، دفن مىنمایند. در حال حاضر آرامگاه این درویش با معرفت جنب آرامگاه مشتاقعلى شاه
قرار دارد و به مقبرة شیخ اسماعیل معروف و قبله حاجات مستمندان است. رحمة اللَّه علیه.»
- ۱۸۸۶
- ادامه مطلب