- يكشنبه ۳۰ آذر ۹۳
فهرست مظالب این پست:
بررسى آرامگاه یحیى بن زید علیهالسلام در گنبد
موقعیّت آرامگاه یحیى بن زید علیهالسلام در گنبد
شخصیّت مدفون در بقعه امامزاده یحیى گنبد
توصیف بقعه یحیى بن زید بن على.
موقعیّت آرامگاه یحیى بن زید علیهالسلام در گنبد
در سه کیلومترى شهر کاووس فعلى، شهر قدیمى و تاریخى جرجان قرار داشت[1] که بر اثر فتنه مغول، زلزله و حوادث طبیعى دیگر به کلى ویران و به زیر خاک مدفون شدهاست. از این شهر در حال حاضر جز مرقد یحیى بن زید علیهالسلام که آن هم در قرون اخیر احیا شده، ساختمان دیگرى باقى نمانده است. هنوز آثارى از برج و باروى شهر جرجان قدیم در پشت همین امامزاده از دل خاک بیرون آمده که جزو آثار فرهنگى از او نگهدارى مىشود.
هم چنان که اشاره شد، اکثر نویسندگان، جوزجان را که محل شهادت
یحیى علیهالسلاماست، معرّب گرگان دانسته و مدّعى هستند که قبر یحیى بن
زید علیهالسلامدر جرجان قدیم که امروزه گنبد کاووس مىخوانند، مىباشد.
دلایلى که آنان استناد مىکنند در کتاب نورالعین که در احوال یحیى بن زید
بن على بن الحسین علیهالسلامالشهید به جرجان[2] نگاشته شده آمده است که ما به
همان شکل عبارت و دلایل آن را بررسى خواهیم نمود.
مؤف کتاب مزبور مىنویسد:
«به پنج دلیل قاطع تاریخى ثابت مىکنم که مدفن یحیى بن زید بن امام
زین العابدین علیهمالسلام در جرجان زمین، در نیم فرسخى گنبد قابوس است و در
غیر آن محل نباشد، و قریه جوزقان و جوزجان که اولى از توابع طوس و دوم از
محلههاى ارکنج است، هیچیک از این دو محل مدفن یحیى نیستند و آن دو
قریه، که در آن دو محل است، قبر یحیى بن زید بن على بن الحسین علیهمالسلام
نباشد و تواریخ فارسى و عربى این دو محل را تکذیب مىکنند و جرجان
زمین را تصدیق مىنمایند.
دلیل اوّل: صاحب تاریخ روضة الصفا به لفظ صریح گوید: «یحیى بن
زید علیهالسلام به جرجان رفت و بدن او را بر دروازه شهر جرجان به دار آویختند.»[3]
جواب: بهطور قطع مؤّف روضة الصفا در تعیین مدفن یحیى بن زید علیهالسلام
همان اشتباه دیگر مورّخان را پیموده و جوزجان را تعریب گرگان دانسته
است و حال آن که وجهى براى اضافه واو و زاء در تعریب گرگان و یا تبدیل راء
بعد از گاف به واو نیست و اصولاً تمام مورّخان تعریب گرگان را جرجان
نوشتهاند و این شهر با جوزجان تفاوت فاحشى دارد. از طرفى مستندات
تاریخى زیادى قول صاحب روضة الصفا را رد مىکند که در بخش ششم این
کتاب به آن اشاره نمودیم.
وانگهى مؤّف کتاب تاریخ جرجان، که خود متوفّاى 426 ه . ق است در
تعریب لفظ گرگان از جرجان استفاده نموده و این نشانه عدم صحّت اطلاق
جوزجان بر جرجان دارد. هم چنین عدم ذکر سهمى از ورود و ذکر یحیى بن
زید علیهالسلام در تاریخ جرجان = گرگان حاکى از عدم صحّت انتساب بقعه مذکور به
یحیى بن زید علیهالسلاماست.
دلیل دوّم: مؤّف عمدة الطالب و مقاتل الطالبیّین مىنویسند: «صلب
على باب مدینة جوزجان؛ یعنى یحیى علیهالسلامبر دروازه شهر جوزجان به دار
آویخته شد. اکنون باید فکر کرد که قریه کوچک جوزجانان که خود از
محلههاى ارکنج و قریه جوزقان که خود از توابع و قراء کوچک طوس است در
چه تاریخ شهرت داشتهاند که بدن یحیى علیهالسلام را بر روى دروازه آنها به دار
آویزند.»[4]
جواب : قضاوت در خصوص جوزجان که آیا قریه کوچکى بوده و چه زمان
شهرت داشته را به مورّخان و جغرافىدانان مىسپاریم و آن وقت پى خواهیم
برد که عدم مداقه در مدارک مستند، چه تبعاتى را در پى دارد.
یاقوت حموى متوفّاى 624 ه .ق مىنویسد:
«جوزجان، إسم کورة واسعة من کور بلخ بخراسان وهی بین مروالروذ
وبلخ، و یقال لقصبتها الیهودیّه، و من مدنها الأنبار، فاریاب و کلار...»[5]
جوزجان اسم منطقه وسیعى از مناطق بلخ خراسان است. و این شهر بین
مرو روذ و بلخ واقع است. مرکز این منطقه یهودیّه نام دارد و شهرهاى مهم
آن، انبار و فاریاب و کلار است.
بعد یاقوت اضافه مىکند که: «.. و بها قتل یحیى بن زید الشهید علیهالسلام»
یعقوبى، متوفّاى 292 ه .ق که اقدم جغرافى نویسان است مىنویسد:
جوزجان را چهار شهر است.[6]
حمداللّه مستوفى، متوفّاى 750 ه . ق در همین باره مىنویسد: جوزجان
از اقلیم چهارم، و شهرهایش یهودیّه، فاریاب و شبورقان است.[7]
بنابر این ثابت شد که جوزجان دهات نبوده، بلکه شهرى بزرگ و آبادى
وسیع در قرون اوّلیه اسلامى و داراى چندین شهر نیز بوده است.
دلیل سوّم: «مورّخان مقتل یحیى علیهالسلام را در قریهاى به نام ارغوى
دانستهاند، این عبارت با صحراى وسیع جرجان درست مىآید که طول او
بالغ بر 70 فرسخ و عرض او زیاده از 20 فرسخ است و در هر حال مقیاس
تاریخى براى یافتن قبر جناب یحیى علیهالسلام همین نکته تاریخى است که باید
تعیین نمود قریه ارغوى در کجاست؟! پس آن چه فحص شد قریه مذکور در
جرجان زمین نزدیک گنبد قابوس از املاک مردم استرآباد که به آن ارغوان
دشت و نزدیک قبر یحیى بن زید علیهالسلام است گویند و هم چنین آن را ارغونه و
عوام النّاس فندرسک دشت ارغه مىخوانند.»[8]
جواب : قریه ارغوى به طور حتم از قراى جوزجان افغانستان است زیرا
مدارک زیادى این مهم را تأیید مىکند.
ابونصر بخارى، متوفّاى بعد از سال 341 ه .ق مىنویسد:
«یحیى به جوزجان رفت و قومى از آن جا و طالقان به او پیوستند و جنگ
شدیدى به مدّت سه روز درگرفت تا این که تمام اصحاب وى به شهادت
رسیدند و آن حضرت تنها ماند، و سرانجام در عصر روز جمعه در قریهاى به
نام ارغوى به شهادت رسید.»[9]
بنابر این ارغوى از قراى جوزجان بوده نه جرجان، بخصوص با قید اینکه
از طالقان نیز گروهى به یحیى ملحق شدند مىتوان فهمید، که مقصود
طالقان افغانستان است، مگر این که مؤّف نورالعین ادّعا کند طالقان یکى از
شهرهاى جرجان قدیم بوده است.
همین قول ابى نصر را جمع کثیرى از مورّخان اسلامى که منابع آن در
پاروقى ذکر مىشود پسندیدهاند.[10]
بنابر این اگر در استرآباد یا گرگان قریهاى به نام ارغوى یا ارغوان بوده
بدون شک از دو حال خارج نیست، یا بهجهت تشابه نام صاحب مرقد که به
یحیى بن زید علیهالسلاممنسوب بوده آن منطقه را نیز ارغوى نامیدند، یا این که از
مستحدثات قرون پنجم یا ششم هجرى است.
به هر حال هیچ فرقى براى ما ندارد که در گرگان قریهاى به نام ارغوى
باشد، زیرا تمام مدارک ثابت مىکند که محل شهادت یحیى در جوزجان
افغانستان است نه گرگان.
دلیل چهارم: ملخّص آن چنین است که جوزجان دهات کوچکى بود، لذا
بعید است که بدن یحیى علیهالسلام را بر دروازه یک دهات نصب کنند با وجود آن که
شهر طوس و جرجان وجود داشته زیرا مقصود، تنبّه مردم بوده است؟ و از
طرفى رفتن یحیى علیهالسلامبه بلخ پس از نبردى در نیشابور بعید است زیرا قبلاً
در همان جا (بلخ) زندانى بوده و قشون حاکم خراسان در آن جا به سر
مىبرده است؛ بنابراین، آن حضرت به دشت جرجان «گرگان» آمده است.[11]
جواب: قبلاً ثابت شد که جوزجان یکى از شهرهاى بزرگ بلخ و خراسان
بودهاست از این رو بدن آن حضرت در دروازه شهر به دار آویزان شد، زیرا این
انقلاب و شورش و قیام در استان خراسان آن موقع اتفاق افتادهاست. از این
رو طبق معمول مىبایست بدن متوفّى را در یکى از شهرهاى مهم همان
مرکز انقلاب به دار مىآویختند که جوزجان بود، نه گرگان که هیچ ربط و
نقشى در انقلاب یحیى بن زید علیهالسلامنداشته است.
آرى مرحوم بلاذرى، نسّابه و مورّخ که از اعلام قرن سوّم هجرى
است مىنویسد: «یحیى علیهالسلام به سمت هرات حرکت کرد و به سوى جوزجان
آمد و در آن جا قومى از طالقان، فاریاب و بلخ به او ملحق، تا این که جمعى بالغ
بر 150 نفر شدند و در آن جا به شهادت رسیدند».[12]
سؤل این جاست، که در آن جا که به شهادت رسیدند، مقصود گرگان =
جرجان است؟ یا این که هرات، طالقان و فاریاب، همه و همه جزو جرجان
مىباشد؟ آیا نصّى صریح و گویاتر از این متن و مانند آن را مىتوان در مقابل
یک شهرت بى اساس قرار داد.
اما دلایل این که چرا یحیى بن زید علیهالسلام دوباره به هرات و بلخ رفت و
مدارک تاریخى، انگیزه این مهاجرت، شروع قیام و جمعآورى نیرو از بلخ را
ننوشتهاند، ولى از برخى قراین استفاده مىشود که برخى از شهرهاى
خراسان در قرون اسلامى تعصّب آن چنانى در خصوص اهل بیت علیهمالسلام
نداشتند، هم چنان که هنگام ورود یحیى علیهالسلامبه نیشابور و قصد قیام از آن
شهر به او گفتند: «اینجا شهرى است که هرگز در آن پرچمى براى على علیهالسلام
بلند نشده است.»[13] از این رو دیدیم که مردم نیشابور به جنگ یحیى علیهالسلام
خارج شدند و صدمات زیادى به او وارد ساختند.بخصوص خود یحیى علیهالسلام
انگیزهاى براى رفتن به بلخ را نداشت کما این که خود در سخنرانى آخرش به
اصحاب خود مىگوید، ما قصد داشتیم به سوى عراق برویم[14]. شاید مردم
منطقه جرجان نیز چنان تعصّبى به اهل بیت علیهمالسلامنداشتند؛ از این رو
یحیى علیهالسلامبه آن جا نرفت.
دلیل پنجم: در افواه مردم و اهل علم مذکور است که شیخ ابویزید
بسطامى در هر ماه یک مرتبه در جرجان به زیارت جناب یحیى بن زید علیهالسلام
مىآمده، و این در کتاب تذکرة الأولیاء نیز آمده که مىنویسد: نقل است که
شیخ ابویزید بسطامى رحمهاللههر سال به دهستان رفتى که آن جا قبور شهداء
است و چون بر خرقان گذر کردى ایستادى و نفس برکشیدى، مریدان او را
گفتند: شیخاما هیچ بویى نمىشنویم او گفتى: از این ده دزدان بوى کسى
مىشنوم نام او على و کنیه او ابوالحسن باشد، کشت کند و درخت نشاند و بار
عیال کشد.
از این نقل شیخ عطار دو چیز فهمیده مىشود، اوّل آن که حوالى قبر
یحیى علیهالسلامدر آن زمان مسمّى به دهستان و اکنون در آن جا قریه نوده که به
معنى دهستان نو مىباشد بیادگار او است و قریه خرقان که امروز مسمّى به قلعه
نو خرقان مىباشد که قبر و مسجد شیخ ابوالحسن خرقانى در این جاست و هر کس از
بسطام سمت گنبد قابوس و قبر یحیى سفر کند به ناچار باید از خرقان بگذرد.
و در زمان شیخ ابویزید بسطامى شهدایى که او به زیارت آن شهیدان
برود، در این نواحى جز قبر یحیى و اصحاب او نیست.[15]
جواب: ما این انتساباتى که به شیخ ابویزید بسطامى مىدهند را قبول
نداریم، اما در این خصوص نیز هیچ اشارهاى به زیارت یحیى بن زید علیهالسلام
نشده، بخصوص در بقعه مذکور چنین مشهور است که مدفن یحیى بن
زید علیهالسلاماست، نه جمعى از شهداء، بنابراین، این امکان وجود دارد که شیخ در
دهستان دیگرى به زیارت قبور شهداء رفته، آن وقت آن را به این مکان
منطبق ساخته باشند.
از طرفى نمىدانیم زیارت شیخ بایزید بسطامى چه ربطى به مدفن
یحیى بن زید علیهالسلام در گرگان دارد، و از چه راهى مىتوان این زیارت را دلیل بر
مدفون بود یحیى پسر زید شهید علیهالسلامدانست؟ و چگونه آن همه مدارک
مستند تاریخى را با زیارت منتسب به شخصى که تازه علماى رجال در
احوالش بحث دارند را کنار بگذاریم. چرا درصدد تحقیق این نیستیم که
شخصیّت مدفون در بقعه کیست و نام و نسب او چه تشابهى با یحیى بن
زید علیهالسلام دارد که این همه خود را به زحمت نیندازیم و براى یک قیل و قول
ضعیف خود را به تکلّف و تمسّک به مسموعات نزنیم.
مرحوم تفرشى ملقّب به بدایع نگار در کتاب انساب خود مىنویسد:
«یحیى بن زید الشهید بن امام زین العابدین علیهمالسلام در جوزجان از قراء
جرجان[16] به سال 125 ه .ق مقتول شد و سرش را به مدینه براى مادرش به
حکم ولید بن یزید بردند، بعضى گمان مىکنند جوزجان شش فرسنگى
سبزوار است معروف به سرمزار که این حقیر در سال 1326 از آن جا عبور
کردم؛ بقعه کوچکى داشت اکثر جوزجان را نیم فرسنگى گنبد قابوس مىدانند
که بقعه دارد و مزور اطراف است، این حقیر گمان مىکنم سر ایشان به مدینه
نرفته و در سر مزار و بدن در نزدیک گنبد قابوس باشد».[17]
جواب : این اکثر که جوزجان را همان نیم فرسنگى گنبد مىدانند چه
کسانى هستند؟! آیا به غیر از مؤّف روضة الصفا، حبیب السیر و منتخب
التواریخ کسى دیگر بر این ادّعا است. شاید این هم از گمان صاحب بدایع باشد
که دو قول را اکثر تلقى نموده، بخصوص ایشان بدون هیچ مدرکى گمان
کردهاند که سر یحیى علیهالسلام به مدینه نرفته و در سبزوار مدفون شده و بدن
مطهّر آن جناب را نیز در گنبد مدفون دانستهاند که ضعف هر دو قول در
صفحات قبل اشاره شد.
همین قول را صاحب منتخب التواریخ پذیرفته و پس از بیان شهادت
یحیى بن زید علیهالسلاممدفن آن حضرت را در جرجان «گنبد قابوس فعلى»
دانسته است.[18] که دلایل بطلان این ادّعاها در صفحههاى قبل گذشت.
در سال 1351 ه .ق، مقالهاى تحت عنوان یحیى بن زید علیهالسلاماز سوى
آقاى رحمة اللّه نجاتى گنبدى به ماهنامه یغما ارسال شد و به چاپ رسید
و در آن بدون هیچ مدرکى مدفن یحیى بن زید علیهالسلامدر گنبد کاوس معرّفى
شد[19]، که بلافاصله محقّقان برجستهاى از خارج و داخل کشور ردّیه و
جوابیهاى ارسال داشتهاند که از جمله آن مقاله استاد پوهاند
عبدالحىّ حبیبى کابلى است که به عنوان مرقد یحیى بن زید علیهالسلام
در جوزجان شِمال افغانستان به چاپ رسیده است.[20] مطلب جالب، آخر مقاله
است که از آقاى خسرو اکبرى یک دو بیتى درباره خرافات نوشته شده که
از قرار زیر است:
همینیم که هستیم
از قید خرافات برستیم، برستیم
و زبند خرابات بجستیم، بجستیم
نى زاهد و نى عابد و نى شیخ و نه واعظ
بیهوده چه گوئید؟ همینیم که هستیم
در همان ماهنامه به نقل از سر دبیر مىخوانیم:
«در شماره فروردین سال 1351 از آقاى رحمهاله نجائى مقالهاى درباره
بقعه یحیى بن زید علیهالسلام در گنبد کابوس به چاپ رسید که از هر سوى مورد
اعتراض واقع شد. استاد اجل پوهاند عبدالحى حبیبى رئیس انجمن تاریخ
افغانستان و یکى دیگر از ادباى فارسى آن کشور عزیز، انتقاد و تکذیبى
مستدل فرمودند که در شمارههاى بعدى به چاپ رسید.
از ادباى ایران هم در همین زمینه چند مقاله رسیده که درج نمىشود زیرا
تکرار مکررات است. از جمله مقالهاى از آقاى محمّد مهدى حسینپور که گویا
دبیر آموزش و پرورش در شاهرود است. مطالب این مقاله تازگى ندارد، آن
چه جالب است زیبایى خط است.»[21]
بنابر این دیگر جاى هیچ بحث نیست که شخصیّت مدفون در گنبد
کاوس نمىتواند یحیى بن زید علیهالسلام باشد.
متأسّفانه غالب کسانىکه به این حقیقت رسیدهاند که یحیى بن زید علیهالسلام
در جوزجان افغانستان مدفون است، دیگر توجّهى به شخصیّت مدفون در
بقعه مورد بحث از حیث این که نام و نسب او چیست ندارند، بلکه با همان
مدارک ضعیف و بىاساس قصد عوام فریبى را دنبال مىکنند و از آن بدتر این
که اوقاف نیز براى هر کدام از این بقاع متبرکه تابلویى بلند کرده و رسماً بقعه
را یحیى بن زید علیهالسلاممعرّفى مىکند که این خود اشاعه دروغ است و باید در
این خصوص از اهل فن و عالمان انساب استفاده نمود.
نگارنده بارها چنین مطالبى را به مسؤلان اوقاف تذکّر داده اما مثل این
که گوش آقایان شنواى حقیقت نیست و دنبال دردسر نمىروند و حال آن که
به عقیده نگارنده بیان اینگونه مطالب از کتب معتبر انساب، جلوى خیلى از
تحریفها و تهمتها و معرّفى صحیح این اختران جاوید خواهد بود و این
خود دفاع از حقوق اهل بیت علیهمالسلاماست زیرا معنى ندارد هنگامى که یک
شخصیّت به نص صریح مورّخان در جایى وفات یافته و دفن شده است،
چندین بقعه به او منسوب شود.
شخصیّت مدفون در بقعه امامزاده یحیى گنبد
با مطالعه دقیق کتب انساب به این نتیجه خواهیم رسید که شخصیّت
مدفون در بقعه فعلى گنبد کاوس و جرجان قدیم، یکى از سادات عالى مقام از
احفاد امام حسن مجتبى علیهالسلاممىباشد.
پس از تشکیل دولت علوى از سوى حسن بن زید در سال 250 ه .ق گروه
گروهى از سادات، بخصوص سادات حسنى، به منطقه طبرستان عموماً، و به
مقر حکومت اسلامى، آمل و مرکز آن گرگان = جرجان مهاجرت نمودند. از
این میان مىتوان به هجرت أبوالحسن زید بن علی بن عبدالرحمن الشجرى
بن قاسم بن الحسن بن زید بن امام حسن علیهالسلام نام برد.
ابوطالب مروزى متوفّاى 614 ه .ق مىنویسد: على بن عبدالرحمن
الشجرى داراى سه فرزند به اسامى، حسن، ابراهیم عطّار و زید ابوالحسن بود
که وى در طبرستان بوده و مادرش فاطمة دختر محمّد البطحانى بن القاسم
بن حسن بن زید بن امام حسن علیهالسلام بود.[22] ظاهراً زید مدّتى در قزوین بوده و
پس از آن به طبرستان مهاجرت نموده است. زیرا امام فخر رازى که متوفّاى
606 ه .ق است ورود وى را به قزوین تأیید مىکند.[23]
غالب علماى انساب فرزندان زیادى را براى زید دانستهاند، ولکن تداوم
نسل وى را از دو فرزند و برخى از سه فرزند او نوشتهاند.[24]
آن چه از کلام علماى انساب فهمیده مىشود صراحت دارد که زید در
طبرستان بوده و در آن جا زاد و ولد نموده است. «زید أولد بطبرستان[25] و زید
أعقب بطبرستان[26].»
مؤّف کتاب مناهل الضرب در بیان نسل زید بن على مىنویسد که وى در
طبرستان از سه فرزند خود تداوم نسل داشته است که عبارتند از؛
1 ـ أبوالفضل ناصر 2 ـ یحیى 3 ـ على مشهور به ابن مقعده.[27]
بنابر این ثابت مىشود که یحیى بن زید بن على بن عبدالرحمن الشجرى
در طبرستان بوده است.
برخى از قراین تأیید مىنمایند که یحیى بن زید در منطقه جرجان
طبرستان اقامت داشته است، زیرا علاّمه نسّابه شیخ شرف عبیدلى، متوفّاى
431 ه .ق ضمن شمارش فرزندان یحیى مىنویسد: «فله أولاد هم: على،
ومحمّد، والحسن وعیسى بجرجان.»[28] براى یحیى چندین فرزند است که
عبارتند از: على ، محمّد ، حسن و عیسى که در جرجان بود.
همین قول را علاّمه نسّابه ابن طباطبا از اعلام قرن پنجم پذیرفته است.
وى مىنویسد: «عیسى بن یحیى بن زید بن على در جرجان بود.»[29]
حتّى ابوطالب مروزى نیز بدان اشاره نموده و مىنویسد: «و یحیى له أربعة
بنین، بعض ولدهم بجرجان».[30]
یحیى چهار فرزند داشته که برخى از آنها در گرگان بودهاند. بنابراین، این
اعتقاد که آرامگاه کنونى در گنبد، از آنِ امامزاده یحیى بن زید بن على بن
عبدالرحمن شجرى بن قاسم بن حسن بن زید بن امام حسن علیهالسلامباشد
تقویت پیدا مىکند.
از آن جایى که او نیز در سپاه حسن بن زید یا محمّد بن زید در جرجان به
شهادت رسیده و نسب شریف او همانند نسب یحیى بن زید الشهید
جوزجان بوده، چنین تلقى شده که آرمگاه کنونى از آن یحیى پسر زید شهید
است و حال آن که آن امامزاده عظیمالشان به تصریح علماى انساب در
جوزجان افغانستان به شهادت رسیده و مزار کنونى در گنبد فعلى و جرجان
قدیم متعلّق به یحیى بن زید بن على بن عبدالرحمن الشجرى است. علامه
سید مصطفى تفرشى نیز همین عقیده را دارد و مىنگارد: «براى این که این
ادّعا بیشتر نزد خوانندگان تلقى به قبول شود دلایل زیر را تقدیم مىکنیم.
1. محمّد بن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمن الشجرى که پسر عموى
یحیى بن زید بن على است به عنوان وزیر دولت علویان بود، فرزندى داشت
به نام أحمد که داماد حسن بن زید داعى بود، او پس از وفات داعى در سال
270 ه .ق حکومت طبرستان را بهدست گرفت اما پس از ده ماه ریاست، به
دست کسان محمّد بن زید به هلاکت رسید.[31]
2. أحمد بن الناطر الکبیر، با حسین بن علی بن عبدالرحمن الشجرى،
یعنى عموى یحیى در آمل بیعت مىکند[32] و این نشان آن است که این
خاندان شهرت به سزایى در آمل، گرگان و طبرستان داشتهاند. بر این اصل
است که عبیدلى نسّابه در رساله اسدیّه خود درباره این خاندان مىنویسد:
«فرزندان على بن عبدالرحمن الشجرى، بسیار است و قضاوت و شیخ
الإسلامى داشتهاند».[33]
3. علی بن عبّاس بن ابراهیم بن علی، که نوه عموى یحیى است، قضاوت
تمام منطقه طبرستان را به عهده داشته است.[34]
4. ابوالقاسم حسین بن محمّد بن ابراهیم نیز نوه دیگر عموى یحیى،
وزارت دولت حسن بن زید در آمل را داشته[35] و بنابر این واضح است که
یحیى، در این خاندانِ پر از مجد و شرف مىزیسته است.
5. حسن بن قاسم بن حسن بن علی بن عبدالرحمن الشجرى، مشهور
به داعى صغیر است که منطقه طبرستان را در تصرّف خود در آورد و در سال
316 ه .ق در آمل به شهادت رسید فرزند پسر عموى یحیى بن زید است.[36]
نگارنده معتقد است به طور قطع یحیى بن زید بن علی بن عبدالرحمن
الشجرى، که از بزرگان سادات حسنى گرگان بوده و جزو ارکان دولت حسن
بن زید و محمّد بن زید به شمار مىآمده و جایگاهى بس رفیع داشته است به
عنوان امیر جرجان در طى نبردهاى خونین جهت استقرار حکومت علوى در
جرجان بین سالهاى 260 الى 270 به شهادت رسیده و در گرگان به خاک
سپرده شد و بارگاه کنونى در گنبد کاوس که به یحیى بن زید بن على شهرت
دارد مقصود اوست که به جهت عدم شناخت شخصیّت او، بقعه وى را با
برخى قراینِ بىاساس و با تغییر جوزجان به جرجان به نام یحیى پسر زید
شهید علیهالسلامنمودند که بهطور قطع اشتباه بوده و آرامگاه موجود در خارج از
شهر گنبد قابوس، مرقد یحیى بن زید بن على بن عبدالرحمن شجرى بن
قاسم بن حسن بن زید بن امام حسن علیهالسلاماست.
توصیف بقعه یحیى بن زید بن على
از تاریخ اوّلین ساختمان این بقعه اطّلاع دقیقى در دست نیست، امّا
کاشىهایى که در چند سال قبل[37] به دست آمده معلوم مىدارد که از
سالهاى 602 تا 612 ه .ق به بعد این امامزاده داراى محراب و مسجد
باشکوهى بوده که به کاشىهاى نفیس و بسیار زیبایى از بزرگترین استادان
کاشىساز از جمله «محمّد بن أبی طاهر القاسانى» مزیّن بوده است. ولى با
کمال تأسّف این شاهکار بزرگ معمارى هم زمان با ویرانى شهر جرجان
تقریباً خراب شد. تا اینکه در زمان ناصرالدین شاه، مرحوم علاءالدوله براى
تعمیر بقعه آن، اقدامات اساسى به عمل آورد. ولى متأسّفانه بر اثر زلزلهاى که
در این نواحى رخ داد، خرابىهایى در ساختمان آن به وجود آورد و بار دیگر
در اواخر حکومت رضاخان ضمن اصلاح و توسعه ساختمان بقعه خواستند به
جاى راهرو تاریک زیرزمینى که به درون حرم تاریک و گود امامزاده راه
مىیافت ایوانى در جلوى بقعه احداث نمایند، ضمن خاک بردارى و پىکنى
ایوان خشتها و قطعات کاشى اشاره شده بالا نمودار شد که چند قطعه آن
بهدست افراد رسید و چون در اصلاح بقعه عجله بود کاشىها را ضمن شالوده
ایوان داخل شفته مىکنند و چنین آثار گرانبهایى را در دل زمین جاى
مىدهند تا چند سالى از این میان گذشت کاشىهایى که نزد اشخاص مانده و
یا به فروش رفته بود آشکار شد و اداره باستانشناسى آنها را خریدارى نمود و
درصدد کشف منشاء آن برآمد، بدین نتیجه رسید که قسمتهاى دیگر این
نفایس در زیر ایوان امامزاده است. بر اثر حفارى مختصرى که در کف و پشت
ایوان به عمل آمد معلوم شد که قطعات کاشى داخل شفته و درون پایه دیوار
است و براى بهدست آوردن آن باید بنا را تجدید نمود.
کارشناسان باستانشناسى با زحمات، مخارج و مجاهدتهاى فراوانى
براى از میان نرفتن کاشىهاى محراب نفیس و متبرّک مزبور اقدام نمودند و
متأسّفانه معلوم شد تمام آن، در یک محل ریخته نشده و اساساً از قرون سابق
پراکنده بوده است و اکنون تنها اثر باقیمانده از گذشته این بقعه قسمتى از
گچبرى بسیار زیباى محراب مىباشد.
ایوان مذکور و گنبد آن در چند سال قبل با همّت اهالى و کمک زائرین،
کاشى کارى شد ولى متأسّفانه چون از استحکام کافى برخوردار نبود بر اثر
نزول بارانهاى شدید در این منطقه قسمتى از کاشىها رفته رفته فرو ریخته
و حتى گنبد امامزاده تَرَک برداشته بود که هیأت امنایى که در سالهاى
اخیر[38] انتخاب شدهاند با کسب اجازه از وزارت فرهنگ و هنر و با نظارت آن
وزارتخانه گنبد را تخریب و تجدید بنا نمودهاند که کاشىکارى مجدّد آن
موکول بهتأمین بودجه کافى شده است؛ به این دلیل که امامزاده موقوفه
مخصوص به خود ندارد و کلیه مخارج از محلّ نذورات تأمین مىشود.
بقعه منسوب به یحیى بن زید علیهالسلام از زیارتگاههاى درجه اول محسوب
مىشود و مورد توجّه و احترام شیعه و سنّى مىباشد و همه ساله گروه کثیرى
از اهالى شهرستانهاى مختلف براى زیارت آن بزرگوار به این شهرستان
مىآیند و نذورات خود را به صندوق امامزاده تقدیم مىدارند. در سالهاى
قبل، متولیان وقت، وجوه نذورات را به نحو شایسته به مصرف نمىرساندند و
در مخارج حیف و میل مىکردند، ولى در سالهاى اخیر هیأت امناء، کلیّه عواید
حاصله را به مصرف امور امامزاده رساندهاند به نحوى که هماکنون زائرین از حیث
آب، برق، تلفن، جایگاه و سایر مایحتاج استراحت، کامل هستند.[39]
در تاریخ 1/3/1380 نگارنده با گروه فیلمبردارى به همراه کارگردان
محترم آقاى احمدرضا داورى که جهت تهیّه و ضبط برنامهاى به عنوان
(مستند امامزادگان ایران) به چندین شهر ایران سفر کردیم، از جمله در
تاریخ 6/3/80 به شهر گنبد کاوس رسیدیم و به طرف آرامگاه منسوب به
یحیى بن زید علیهالسلامرفتیم. جادهاى که به امامزاده ختم مىشد از برکت انقلاب
اسلامى آسفالت شده بود و یک سردرب با شکوه در مدخل اصلى بقعه
احداث و ساختمان امامزاده در حال بازسازى مجدّد بود. ضریحى از نقره و
آبطلا در 6 سال قبل بر سر قبر امامزاده نصب، و در کنار آن زایرانى از اطراف،
جهت زیارت آمده بودند. جالب آن بود که این زایران غالب برادران اهل سنّت
بودند که سفره نذرى نیز با خود همراه داشتند. تنها آثار قدیمى که در بقعه
مشاهده شد همان محراب گچبرى باشکوه و بىنظیر بود که تنها یک پارچه
روى آن انداخته بودند تا محافظت شود.
[1]. نخبه سیفیّه: 54 .
[2]. این عنوان کتاب وى مىباشد که این ادّعا بررسى خواهد شد.
[3]. نور العین : 53 .
[4]. نور العین: 53 ـ 54 .
[5]. معجم البلدان 2: 182.
[6]. مزارات خراسان: 34.
[7]. صورة الأرض: 361.
[8]. نور العین: 54 .
[9]. سرّالسلسلة العلویّه: 60 ـ 61.
[10]. تاریخ یعقوبى 2: 306، تاریخ طبرى 8: 266، تاریخ ابن خلدون 3: 130،
الأعلام 8: 146، عمدة الطالب: 290، مشاهد العترة الطاهرة: 69 ، مروج الذهب 3: 226.
[11]. نور العین: 54 ـ 55 .
[12]. فتوح البلدان: 286 ، مزارات خراسان: 37 .
[13]. الإمام یحیى بن زید علیهالسلام: 24.
[14]. عمدة الطالب: 290، سراج الأنساب: 98 ـ 99 .
[15]. نور العین: 56 ـ 57 .
[16]. متأسفانه مرحوم تفرشى، جوزجان را یکى از روستاهاى جرجان مىداند که او بالغ بر ششصد کیلومتر اشتباه کرده است. زیرا جوزجان افغانستان تا شهر جرجان بیش از ششصد کیلومتر فاصله دارد، چگونه مىتواند جزجان یکى از روستاهاى جرجان باشد. مضافا بر اینکه جرجان قبلى روستایى به نام جزجان نداشته است.
[17]. بدایع الأنساب: 63 .
[18]. منتخب التواریخ: 268 .
[19]. مجله یغما، سال 1351، شماره 283، صفحه 29 ـ 32.
[20]. مجله یغما، سال 1251، شماره 284، صفحه 145 ـ 148.
[21]. مجله یغما، سال 1351، شماره 287، صفحه 293 ـ 299.
[22]. الفخرى: 144 ـ 145، تحفة الأزهار 1: 161، رساله اسدیّه: 22 .
[23]. الشجرة المبارکة: 72 .
[24]. الفصول الفخریّه: 106، تهذیبالأنساب: 142، الفخری: 147، عمدهالطالب: 91،
مناهل الضرب: 152 . الأصیلى: 136.
[25]. المجدى: 32 .
[26]. مناهل الضرب: 151 ـ 152، المجدى: 32 .
[27]. عمدة الطالب: 110، مناهل الضرب: 151 ـ 152 ـ 154.
[28]. تهذیب الأنساب: 122، التذکره: 95 .
[29]. منتقلة الطالبیّه: 114.
[30]. الفخرى: 147. وى نام یکى از همسران زید را اُم الحسن دختر عیسى بن محمد
البطحانى مىنویسد.
[31]. تاریخ رویان، 78 ، عمدة الطالب: 110، الفخری: 146، قیام حسن بن زید: 186،
علویان طبرستان: 70.
[32]. تحفة الازهارا: 195 .
[33]. رساله اسدیّه: 22 .
[34]. عمدة الطالب: 110، الفخری: 147، تهذیب الأنساب: 125.
[35]. رساله اسدیّه: 22، الشجرة المبارکة: 73، الفخری: 146، تهذیب الأنساب: 124.
[36]. الشجرة المبارکة: 73، الفخری: 145، تهذیب الأنساب: 123.
[37]. توصیف بقعه در سال 1351 بوده است.
[38]. سال 1351 هنگام ارسال مقابله به مجله یغما.
[39]. مجله یغما، سال 1351، شماره 283، صفحه 29 ـ 32.
- ۶۰۲۹
- ادامه مطلب