- دوشنبه ۱ دی ۹۳
فهرست مطالب پست:
موقعیّت آرامگاه امامزاده یحیى.
تعداد فرزندان، تاریخ و محل شهادت..
شخصیت مدفون در بقعه امامزاده یحیى تهران.
موقعیّت آرامگاه امامزاده یحیى
در میان خیابان رى و خیابان سیروس (مصطفى خمینى رحمه الله امروز،) محلّه بزرگى از محلههاى قدیمى تهران، به نام محلّه امامزاده یحیى نامگذارى شده است. این محلّه از شرق به خیابان رى، و از غرب به خیابان مصطفى خمینى قدس سره، از شمال نیز به خیابان رى و سرچشمه و از جنوب به خیابان پانزده خرداد منتهى مىشود و از محلّههاى معمور، آباد و قدیمى تهران است.
در این محلّه، مزار و مشهد معروفى است که به نام امامزاده یحیى شهرت
دارد. از این رو این منطقه به نام وى و به محلّه امامزاده یحیى خوانده مىشود
که داراى صحن و سراى، گنبد زیباى کاشىکارى شده، حرم مجلّل، ضریح
نقره و صندوق آبنوس خاتم کارى شده است.[1]
در اطراف بقعه، درختهاى کهنسالى است که از قرنها قبل بوده و چند
صد سال از عمر آنها مىگذرد و قطر یکى از آنها بالغ بر چهار متر است. مردم
عوام آنها را مقدّس مىدانند اما به جهت واقع شدن صحن امامزاده در خیابان،
چند اصله از آن درختان بریده شده و از بین رفته و یکى یا دو تاى آن باقى مانده
است.[2]
نسب شریف
درباره نسب شریف شخصیّت مدفون در بقعه، میان مورّخان و علماء
اختلاف است. برخى او را حسینى و پارهاى آن حضرت را حسنى مىدادند و
هر یک براى اثبات مدّعاى خود دلایلى را اقامه مىکنند که در این این جا به
همه آنها اشاره مىشود و به برّرسى آنها خواهیم پرداخت.
ظاهراً این بقعه نیز مثل سایر بقاع همنام با یحیى، به یحیى پسر زید
شهید علیه السلام، نواده امام سجّاد علیه السلام شهرت داشته، که ما در فصلهاى گذشته،
بطلان این قول را ثابت نموده و تنها به قول مرحوم عبدالحمید مولوى در
اینجا بسنده مىکنیم که مىنویسد: «پس مزارهاى امامزاده یحیى در گرگان
و سبزوار و دو مورد در تهران، و در قریه میمد«میمامى» واقع در بلوک تبادکان
مشهد، افراد دیگرى از سادات جلیل القدر مىباشند که نامشان یحیى بوده و
نسبت به هر یک باید تحقیق کرد.»[3]
بنابر این معلوم مىشود که بقعه مذکور در دوران گذشته به یحیى بن زید
الشهید علیه السلامشهرت داشته است.
عبدالحجّة بلاغى، نسب امامزاده را چنین یاد مىکند «یحیى بن علی بن
عبدالرحمن الشجرى بن القاسم بن الحسن بن زید بن الإمام الحسن علیه السلام[4] و
نویسندگان دائرة المعارف تشیّع، بدون تحقیق و عدم دقّت در تالى فاسد این
قول، جهت تأیید آن مىنویسند: این قول با قرائن و با کتیبه صندوق مرقد
مطابقت دارد و أصح به نظر مىرسد.[5]»
و حال آن که در فصل قبلى این کتاب مفصّلاً در حالات امامزاده یحیى
ورامین اشاره شد که او همین یحیى بن على بن عبدالرحمن الشجرى است
که در ورامین به شهادت رسید و علماى بزرگ انساب نیز به آن تصریح
نمودهاند.[6]
بنابراین، این بارگاه نمىتواند از آن وى باشد و این احتمال مرحوم بلاغى
اشتباه و بدون تحقیق و عدم مراجعه به کتابهاى انساب بوده است و نظر
نویسنده دائرة المعارف تشیّع نیز تکرار اشتباه مرحوم بلاغى است.
احتمال دیگر عبارتى است که بر بدنه صندوق امامزاده یحیى نقش و
ثبت شده است که به این شرح مىباشد:
«هذه التربة والمقبرة یحیىبن زیدبن الحسنبن أمیرالمؤنین علی علیه السلام»[7]
طبق این کتیبه، یحیى فرزند زید بن امام حسن علیه السلاممعرّفى شده که
یقیناً نسب امامزاده یحیى تا امام معصوم علیه السلامچندین نام افتاده است که
در آینده به طور مفصل بحث خواهد شد .
از یحیى بن زید بن امام حسن علیه السلام نیز در کتابهاى تاریخ و انساب
خبرى به دست نیامدهاست به جزء علاّمه نسّابه أبوالحسن عمرى، از علام قرن
پنجم که مىنویسد:
«و أولد زید ، یحیى و قبره بمصر، و لم أجد ذلک فی کتاب، و لا قرأته على
أحد إنّما هو سماع شاذّ»[8]
براى زید بن حسن علیه السلام، فرزندى به نام یحیى متولّد شد که قبرش در
مصر است، اما در هیچ یک از کتابهاى انساب او را نیافتم و نه این مطلب را از
کسى خواندم، بلکه این مطلب بسیار کم شنیده شده است.
بنابراین اگر زید بن امام حسن علیه السلام فرزندى به نام یحیى داشته، اول این
که: در مصر وفات یافته، دوم: پس از اثبات فرزند داشتن زید به نام یحیى،
نمىتوان مهاجرت او را به شهرى ثابت نمود. سوم: سند تاریخى دیگرى در
دست است که شخصیّت مدفون در بقعه مذکور را یکى از احفاد زید بن
حسن علیه السلام معرّفى مىنماید که او را منتسب به جدّ اعلاى وى نمودهاند که به
آن اشاره خواهد شد.
امّا احتمال دیگرى که اجماع مورّخان اخیر را به آن معطوف ساخته.
مدفون بودن امامزاده جلیل القدر و عظیم الشان یحیى أبو محمّد یا أبوالقاسم
یحیى عزّالدّین بن أبی الفضل محمّد بن أبی القاسم علی عزّالدّین بن أبی
الفضل محمّد بن أبی الحسن المطهّر ذی الفخرین بن أبی القاسم علی بن
محمّد بن علی بن محمّد بن حمزة بن أحمد بن محمّد بن إسماعیل الدیباج بن
محمّد الأرقط بن عبداللّه الباهر بن علی بن حسین السّجاد علیه السلاماست. این
قول را جمع کثیرى از علماء و موّرخان معاصر مانند مرحوم عباّس فیض،
مرحوم شریف رازى، مرحوم زین العابدین سرخه و جمع دیگر پذیرفتهاند[9]
که قبل از بیان عدم دفن آن بزرگوار در این بقعه، به معرّفى اجمالى آن
سیّد بزرگوار خواهیم پرداخت.
عزّالدّین یحیى کیست؟
این بزرگوار اگر چه با پانزده واسطه تا امام چهارم علیه السلامفاصله دارد، اما
جلالت قدر و عظمت شأن او باعث شده که اکثر مورّخان و علماى بزرگ
انساب، فصلى را به عنوان زندگانى او و خاندانش در کتابهاى خود مزّین
سازند.
قبل از ولادت وى، پدرش که تنها چند دختر داشت و در آرزوى یک پسر
بود ، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را در خواب مىبیند و آن حضرت از ولادت او خبر
مىدهد و مىفرماید که نام او را یحیى بگذارد. پدرش تعجّب مىکند و سرّ
این نام را نمىفهمد تا بعد از شهادت امامزاده یحیى که چون مانند حضرت
یحیى بن زکریا علیهماالسلاممظلومانه شهید مىشود و سرش را در طشتى گذاشته و
براى طاغى زمان مىبرند . از این رو علّت نام گذارى وى به یحیى معلوم شد.[10]
درباره شخصیّت او همین بس که عالم جلیل، محدّث نبیل و فقیه
گرانقدر، شیخ منتجب الدّین که یگانه عصر خود بوده و در سال 585 ه . ق
وفات یافته، کتاب الفهرست و أربعین را در فضائل أمیرالمؤنین على علیه السلام به
توصیه آن حضرت نگاشته است.
او درباره عظمت شأن یحیى عزّالدین چنین یاد مىکند: «الصدر الکبیر
الأمیر الإمام السّید الأجلّ الرییس الأنور الأطهر الأشرف المرتضى المعظّم، عزّ
الدّولة والدّین، شرف الإسلام و المسلمین، رضى الملوک و السّلاطین، ملک
النقباء فی العالمین، إختیار الأیّام، إفتخار الأنام، قطب الدولة، رکن الملّة،
عمادالاُمّة، عمدة المُلک، سلطان العترة الطاهرة، عمدهالشریعة ، رییس روساء
الشیعة، و صدر علماء العراق، قدوة الأکابر، معین الحقّ، حجّة اللّه علىالخلق،
ذی الشرقین ، کریم الطرفین ، نظام الحضرتین ، جلال الأشراف، سیّد أمراء
السّادة شرقاً وغرباً ، قوام آل رسول اللّه، أبی القاسم یحیى»[11]
مهتر بزرگان، امام و آقاى بزرگوار، رییس، نورانى، پاک، شریف،
خشنودکننده بزرگ، عزّت دهنده دولت و دین، شرف و عظمت اسلام و
مسلمین، خشنود کننده پادشاهان و فرماندهان، سرپرست سادات در
جهان، برگزیده روزگاران، افتخار بندگان، رهبر و اساس دولت، برگزیده
کشور، پناهگاه مردم، پادشاه خاندان پاک، برگزیده دین، رییس رؤاى
شیعه، مهتر علماى عراق، برگزیده بزرگان، یارى دهنده حق، برهان خدا بر
مردم، صاحب دو شرافت و کرامت، حلقه اتّصال دو خانواده بزرگ، مهتر
بزرگان ، آقاى فرماندهان سادات شرق و غرب و استوار بخشنده خاندان
رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهأبوالقاسم یحیى پسر أبوالفضل محمّد.
منتجب الدّین در جاى دیگر از کتاب خود از او چنین یاد مىکند: «السّید
الأجلّ المرتضى عزّالدّین یحیى بن محمّد بن علی بن المطهّر، أبوالقاسم نقیب
الطالبیّة بالعراق.
عالم، عَلَم، فاضل، کبیر، علیه تدور رحی الشیعة متّع اللّه الإسلام و
المسلمین بطول بقائه و حراسة حوبائه.
له روایة الأحادیث عن والده المرتضى السعید شرف الدّین محمّد و عن
مشایخه قدّس اللّه أرواحهم.»[12]
سیّد بزرگوار عزّالدین یحیى.. . أبوالقاسم سرپرست سادات در عراق،
عالمى شناخته شده و دانشمندى بزرگ است که آسیاى تشیّع بر او دور
مىزند و سود دهد خداوند اسلام و مسلمانان را به طول بقاء عمر شریف او.
روایت مىکند احادیث شریف را از پدر بزرگوار سعیدش، شرف الدّین محمّد
از مشایخش.
امام فخر رازى نیز از خاندان او به نیکى یاد مىکند و علّت نامگذارى وى را
به یحیى، همان خواب پدر بزرگوارش دانسته است.[13]
علاّمه نسّابه ابن مهنّا عبیدلى، از اعلام قرن هقتم، پس از بیان اجداد
امامزاده یحیى که جملگى از اشراف و نقباء قم ورى بودهاند، درباره او مىنویسد:
«عزّالدین یحیى، نقیب الکبیر المعظّم بقم ورى و مازندران، ورد بغداد
للحج سنة 533 ه . ق و عاد إلیها صحبه السلطان محمّد بن محمود بن
محمد بن ملکشاه»[14]
عزّالدین یحیى، سرپرست سادات قم و رى و مازندران، و بزرگى از بزرگان
بود که در سال 533 ه . ق براى تشریف حج به بغداد آمد ، و به همراه او سلطان
محمّد بن محمود ملکشاه بود .
ابن طقطقى، نسّابه و موّرخ -متوفّاى 709 ه . ق- مىنویسد: «عزّالدّین
یحیى، فهو نقیب فاضل کبیر ، لأجله صنّف الفقیه ابن بابویه کتاب فهرست
علماء الشیعة. و کان نقیب الرى و مازندران. و کان سیّداً کبیراً جلیلاً،
کبیرالقدر، ورد بغداد للحجّ سنة 533 ه . ق و عاد صحبة السّلطان محمّد بن
محمود بن محمّد بن ملک شاه، و کان نازل ببغداد و بالکرخ بدرب السلونی»[15]
ابن فوطى نیز همین تعابیر را براى یحیى ذکر نموده و اضافه مىکند که:
«و کان کثیرالجاه والمال و الحشمة»[16]
ابن عنبه، از او به عنوان نقیب رى قم و آمل یاد مىکند و معتقد است که
خوارزم شاه او را به شهادت رسانده است.[17]
علاّمه سیّد عبدالرزّاق کمونه نیز شرح حال وى را در کتاب خود آورده و از
او به شایستگى یاد و اضافه مىکند که «إنّ هذا البیت قد ولی کلّ منهم النقابة
العّامة فی الرّی»[18]
این خاندان، همگى سرپرستى سادات رى را عهدهدار بودهاند. به هر حال
آن چه از گفتار علماى انساب و موّرخان فهمیده مىشود، شخصیّت بى نظیر
عزّالدین یحیى است که به تمام صفات پسندیده آراسته، یکى از علماى
برجسته و نقیب سادات قم، آمل، رى و بغداد بوده است.
تعداد فرزندان، تاریخ و محل شهادت
علماى انساب تعداد فرزندان عزّالدین یحیى را سه فرزند پسر دانستهاند
که در هنگام شمارش نام دو تن از آنان را چنین مىنویسند:
1. شرف الدین محمّد که پس از شهادت پدر بزرگوارش به همراه ناصر بن
مهدى، وزیر ناصر لدین اللّه عبّاسى به بغداد رفت و نقابت طالبیّون را
عهدهدار شد. که سیّدى جلیل و شریف بود.[19]
2. علاء الدین على، که سیّدى شریف بود و ظاهراً نقابت سادات قم را به
عهده داشته است. وى فرزندى به نام علاء الدین مرتضى داشت که پس از
پدر نقابت سادات قم را به عهده گرفت و پس از وى نیز نقابت به فرزند او على
شرف الدّین و بعد از او به على تاج الدّین، فرزندش منتقل شده است.[20]
باید یادآور شد غالب مزارات این خاندان جلیل، در قم، کاشان، رى و
تهران مشهور و معروف است.
درباره علّت و محل شهادت عزّالدین یحیى، مطالب زیادى در کتابهاى
تاریخ و انساب موجود نیست؛ اما تجلیل و تعظیم سلطان وقت طغرل بیک
سلجوقى و رفت و آمد وى با عزّالدین یحیى، باعث شد که سلطان محمّد
خوارزمشاه پس از کشتن طغرل بیک و با سعایت برخى، کمر به قتل یحیى که
موقعیّتى بس عظیم در رى داشته ببندد.[21]
گزارشى در دست است که هنگامى که خوارزم شاه قصد حمله به رى را
داشته، یحیى عزّالدّین به بغداد نزد خلیفه رفته و از وى درخواست کمک
و تجهیزات نموده است و با سپاهى انبوه و مجهّز به ایران باز گشته،
که این عمل باعث خشم خوارزمشاه و در نتیجه منجر به قتل او شده که
شرحش خواهد آمد.
امام فخر رازى و دیگران تنها با جمله قتله خوارزم شاه تکش، از ذکر
تاریخ و محل شهادت او سکوت نمودهاند.[22] امّا علاّمه سیّد محسن امین رحمهالله
سال شهادت وى را به سال 589 ه . ق ذکر مىنماید.[23]
عبّاس پرویز نیز در کتاب خود تاریخ این حادثه را به سال 592 ه . ق
نوشته است و حال آنکه، این تاریخ مربوط به فرار فرزندش شرف الدّین
محمّد با ناصر بن مهدى به بغداد و تفویض نقابت به او است.[24]
این واقعه در کتاب تجارب السلف به صورت ذیل آمده است:
«در عجم سیّدى بزرگوار بود و از قم با حشمتى ظاهر و ریاستى زاهر،
او را عزّالدین المرتضى گفتندى و نقابت بلاد عجم داشت. و نصیرالدّین
بن مهدى نیابت او مىکرد و چون وزیر ابن القصاب بیشتر عراق عجم را
بگرفت، سلطان علاء الدّین تکش سیّد عزّالدّین را بگرفت و بفرمود بر صورت
ذبحش بکشتند و پسر او شرف الدّین به بغداد گریخت و نصیرالدّین
بن مهدى با او بود، ناصر خلیفه او را از مقرّبان خود گردانید و عمل نخستین
نقابت طالبیّان فرمود .»[25]
بر این اصل برخى چنین پنداشتهاند که محل شهادت عزّالدین یحیى
در شهر رى بوده و در نتیجه آن سیّد مظلوم را در این بقعه
مدفون ساختهاند.[26] و این را با گزارش ابودلف که در ادامه خواهد آمد هماهنگ
مىدانند:
«در آن جا [شهر رى] نهرى است به نام «سورین» و خود دیدم که مردم از
آن کراهت دارند و آن را به فال نیک نمىگیرند و به آن نزدیک نمىشوند چرا
که شمشیرى که با آن یحیى بن زید علیه السلام کشته شد در این آب شسته شده
است.»[27]
مرحوم حجّة الإسلام آقاى شیخ زین العابدین سرخه رحمهالله چنین نتیجه
مىگیرد که این گزارش مربوط به داستان به شهادت رسیدن یحیى عزّالدّین
است که در ذکر نسب او اشتباه شدهاست زیرا یحیى بن زید علیه السلام در رى کشته
نشده تا شمشیرى که بدان کشته شده را در این شهر شسته باشند، بلکه او در
جرجان به شهادت رسیده و این قضیّه مربوط به عزّالدین یحیى است که
نقیب رى و مقیم در این شهر بوده است.[28]
در جواب این توهّم باید گفت:
اول این که: یحیى بن زید علیه السلام در جرجان به شهادت نرسیده، بلکه آن
حضرت در جوزجان به شهادت رسیده و ما قبلاً به طور تفصیل درباره منشأ
این اشتباه سخن گفتیم.
دوم: شهادت عزّالدین یحیى در دهه آخر قرن ششم بوده و گزارش
ابودلف مربوط به اوایل قرن چهارم هجرى است[29] و بالغ بر دویست سال قبل
از این واقعه صورت گرفته است بنابراین، این خبر به هیچ وجه نمىتواند
مربوط به شهادت یحیى عزّالدّین باشد؛ از طرفى معقول نیست که یحیى بن
زید علیه السلامدر سال 125 ه . ق در جوز جان خراسان به شهادت رسیده باشد
شمشیرى را که به وسیله آن به شهادت رسیده در شهر سورین رى شسته
باشند؛ کما اینکه این اشتباه را جناب آقاى رسول جعفریان نیز در کتاب خود
مرتکب شده و این گزارش را دلیل بر شرکت اهالى شهر رى در جنگ با زید و
یحیى علیه السلامدانسته است.[30] بر فرض صحّت این خبر، معنى ندارد که شمشیرى
که در سال 125 ه . ق در نهر سورین شسته شده باشد تا سال 341 ـ 331 ه . ق
که زمان نقل این گزارش از سوى ابو دلف است، مردم از استفاده آب آن
کراهت داشته باشند، بلکه باید این گزارش را مربوط به واقعهاى در عصر ابو
دلف دانست که هنوز مردم خاطره آن را یاد داشتهاند که یقیناً مربوط به به
شهادت رسیدن یحیى بن على بن عبدالرحمن شجرى در اواخر قرن سوّم
هجرى است.[31]
سوم: مدارکى در دست است که عزّالدین یحیى، پس از لشکر کشى
خوارزمشاه، به همدان گریخته و در آن جا به شهادت رسیده است. این خبر
در کتابهاى تاریخ چنین آمده است:
در دوران پادشاهى علاء الدین تکش خوارزمشاه میاجق پس از آنکه با
خدعه و تزویر قتلغ اینانج را به قتل رساند، بر همدان و قسمتهاى غربى و
مرکزى و رى دست یافت. نقیب النقباى رى، عزّالدین یحیى به بغداد نزد
ناصر لدین اللّه خلیفه عبّاسى پناهنده شد و وى را به لشکرکشى به رى و
بیرون کردن سپاهیان خوارزمشاه تحریک کرد . خلیفه، سلطان الوزراء
موحّدالدّین بن القصاب وزیر خویش را با لشکریان عرب و خوزستان به عراق
فرستاد ؛ این جماعت بر رى دست یافتند و لشکریان خوارزم با دادن تلفات
بسیار آن شهر را رها و فرار کردند. حکومت اصفهان از طرف خلیفه به سنقر
تحویل داده شد و وى با قتل رئیس خجندیان بر آن شهر تسلّط کامل یافت و
چون مؤدالدّین وزیر وارد رى شد، اصفهبد اردشیر رکن الدّولة قارن کسى را
نزد وى فرستاد و ورود او را تهنیت گفت. وزیر، ناصر الدّین ممطیر را به اتّفاق
عزّالدین یحیى با تحفه و هدایاى چند نزد اردشیر شاه فرستاد و مراتب مهر و
محّبت خلیفه را به وى ابلاغ کرد . تکش با یکصد هزار سپاه به عراق حمله برد .
از این رو مؤّدالدّین رى را ترک گفت و به همدان رفت و سلطان تکش مزدقان
را مرکز سپاهیان خود قرار داد و سى هزار نفر را به فرماندهى میاجق به جانب
همدان فرستاد و جمعى از سپاهیان خلیفه بر ایشان تاختند و غنایم بسیار به
چنگ آوردند. میاجق فرمان عقب نشینى داد و در کوههاى اطراف پنهان
شد.
در این هنگام مؤّد الدّین که چندى رنجور و مریض بود بدرود حیات
گفت و میاجق نیز در این گیرودار با کسان خویش، سپاه خلیفه را از پاى در
آورد و خبر این فتح را به سلطان تکش در مزدقان فرستاد. تکش وقتى به
همدان رسید، امر کرد تا سر مؤّد الدّین را از جسد او بردارند و به خوارزم
بفرستند و کسانى را نیز به جستوجوى عزّالدّین یحیى فرستاد. این
جماعت وى را در محلى که پنهان بود به خدمت سلطان آوردند.[32]
بهاء الدین محمّد بن حسن اسفندیار در این مورد مىگوید: «گفت سیّدى
چون مىبینى خویشتن را و در دل سلطان نبود که او را هلاک کند . او از سر
تهّور و گرم مزاجى که در طبیعت او مرکوز بود گفت: خویشتن را چنان
مىبینم که حسین بن على را سلطان از این طیره شد و فرمود تا سرش
برداشتند و به رى فرستاد و در مدرسه عماد وزان که دشمن سیّدى بود
آویختند. این ساعت، سروتن سیّدى به قم به مشهد مطهّر بنت الإمام کاظم
موسى بن جعفر علیهماالسلاممدفون است و شیعت عراق بسیارى مرثیت سیّدى
گفتند.
امام افضل الدّین علاّمه ماهبادى گفت:
سلام اللّه ما طلع الثریا
على المظلوم عزّالدّین یحیى
شهید کالحسین بغیر جرم
قتیل مثل هابیل و یحیى
موقعى که اقضى القضاة رکن الملّة والدّین أبوالعلاء صاعد، به خانه سیّد
أجل عزّالدّین یحیى فرود آمده شاعر شهید کمال الدّین اسماعیل اصفهانى
خلاق المعنانى قصیدهاى به این مطلع:
از این بشارت خرم که ناگهان آمد
هزار جان غمین گشته شادمان آمد
سروده و در حق آن دو بزرگوار چنین گفته است ؛
چو کرد صدر جهان روى سوى این حضرت
درست گشت که این قبله جهان آمد
زخاندان شریعت چو غم هجرت کرد
به خاندان شهنشاه خاندان آمد
پناه دین ملک الساده مرتضى کبیر
که در جهان فتوّت خدایگان آمد
سپهر مرتبت و فضل عزّ دین یحیى
که امر جزمش تفسیر کن فکان آمد
شعاع رتبت او دیده دوز اختر شد
حریم درگه او کعبه امان آمد
مسلّم است تو را میزبانى عالم
که مثل صدر جهانت بمیهمان آمد
لطیفههاى هنر را زلفظ او شرحى است
دقیقههاى کرم را کفش بنام آمد
بلند همّت صدرى که چرخ با عظمت
فتاده بر در او همچو آستان آمد
بزرگوارا دلتنگ مىنباید بود
زنکبتى که برین دولت جوان آمد
عیار نقد کمال بزرگوار ترا
زحادثات جهان سنگ امتحان آمد
چه نقص ذات تو را از خرابى مسکن
خرابه هم وطن گنج شایگان آمد
هزار شکر و سپاس از خداى عزّوجلّ
که باز چشمم بر صدر انس و جان آمد
تو را سعادت بادا که تا نه بس گویند
که فتح نامه خیلت ز اصفهان آمد
چو مصطفى ز مدینه به مکّه هجرت کرد
به فتح مکّه بشارت ز آسمان آمد
بر آسمان جلالت ز اوج برج شرف
دو کوکب چو شما را چو اقتران آمد
قرین جاه شما باد اقتران سعود
چنان که منشأ هر دولت این قران آمد
از آن چه در این قصیده آمده است معلوم مىشود که خانه صدر جهان را
خراب کرده و وى فرار و به خانه عزالدین یحیى نزول کرده بود».[33]
از آن جایى که گزارش ابن اسفندیار به جهت تقارب زمانى با این واقعه، از
مستندات مسلّم تاریخى است لذا وجهى جهت انتساب این بقعه به عزّالدین
یحیى نقیب شهر رى نخواهد بود؛ بلکه این مزار با شکوه متعلّق به یکى
دیگر از سادات هم نام با وى مىباشد ،و سیّد عزّالدین یحیى نقیب در قم
دفن شده است.
شخصیت مدفون در بقعه امامزاده یحیى تهران
هم چنان که اشاره شد، این بارگاه متعلّق به یحیى بن زید بن حسن علیه السلام
نبوده و وى طبق نقل ابوالحسن عمرى نسّابه در مصر مدفون شده است. و هم
چنین یحیى بن على بن عبدالرحمن الشجرى نیز به تصریح علماى بزرگ
انساب و مورّخان بزرگ در شهر ورامین به شهادت رسیده و هماکنون صاحب
بقعه و بارگاه است و بیان این مطلب که عزّالدین یحیى هم در شهر همدان به
شهادت رسیده و آن سیّد بزرگوار را در شهر قم مدفون نمودهاند. از این رو
حاج شیخ جواد مجتهد رازى در کتاب نور الآفاق و شهاب لأهل النّفاق چنین
احتمال مىدهد که شخصیّت مدفون در این بقعه، أبوالحسین یحیى بن أبی
محمّد الحسن بن محمّد بن عبیداللّه بن محمّد بن الحسن بن أبی علی
عبیداللّه بن الحسن بن محمّد الجوانی بن الحسن بن محمّد بن عبیداللّه
الأعرج بن الحسین الأصغر بن الإمام زین العابدین علیه السلاممىباشد و اضافه
مىکند که او برادرى به نام ابو هاشم محمّد داشته که در همین بقعه مدفون
مىباشد و خواهر وى که به نام سکینه بوده در شهریار مدفون است.[34]
علاّمه نسّابه ابن طباطبا ، ضمن بیان هجرت پدر أبوالحسین یحیى از
آمل به شهر رى، وفات آن بزگوار را در محّرم سال 450 ه . ق در این شهر
دانسته است.[35]
به نظر مىرسد در نسب فوق اشکالى وجود دارد؛ زیرا هیچ یک از منابع
موجود انساب، براى عبیدالله بن محمّد، فرزندى به نام محمّد ذکر
ننمودهاند[36] و از طرفى دلیل و یا قرائنى در دست نیست که آن بزرگوار در این
بقعه مدفون باشد. بلکه نگارنده احتمال قوى مىدهد وى در بقعه هشتگرد
مدفون بوده و قراینى نیز این ادّعا را تأیید مىکند. بخصوص علاّمه نسّابه
سیّد جعفر اعرجى، شخصیّت مدفون در بقعه مورد بحث را یکى از سادات
حسنى به نام یحیى و از نوادگان زید بن حسن علیه السلامنوشته که نسب شریف او از
قرار زیر است: «یحیى بن إسماعیل بن أبی زید حسن بن حمزة بن موسى بن
محمّد بطحانی بن قاسم بن حسن بن زید بن امام حسن علیه السلام.»
وى اضافه مىکند که براى یحیى در شهر رى اولاد است و «قبره معروف
بالری و کذا قبر أبیه إسماعیل بن الحسن»[37] قبر او در شهر رى معروف است هم
چنان که قبر پدرش نیز شهرت دارد. بنابر این ، تردیدى نیست که شخصیّت
مدفون در این بقعه، یحیى بن إسماعیل بن حسن است ؛ زیرا طبق نوشته
سنگ قبر قدیمى، وى نوه زید بن حسن علیه السلام معرّفى شده و نسب این امامزاده
نیز به آن بزرگوار ختم مىشود. از این رو از آن جایىکه مردم نام امامزاده را که
یحیى نام داشت مىدانستند، و هم چنین از جدّ اعلاى او که زید الجواد فرزند
امام حسن علیه السلامبود، آگاهى داشتند. منتهى ما بقى اجداد او که ضبط و حفظ
آن هم براى عوام ثقیل بود، فراموش شده و نسب او را در کتابت سنگ قبر به
یحیى بن زید بن حسن علیه السلامنسبت دادهاند، کما اینکه درباره على بن بابویه
رازى ـ مؤّف کتاب الفهرست ـ همین اصطلاح جارى است زیرا نسب وى علی
بن عبیداللّه بن الحسن بن الحسین بن بابویه، أبیالحسن بن أبیالقاسم بن
أبى الحسین الرازی الحافظ است،[38] اما به جهت اختصار و شاخصیّت جدّ
اعلاى او به ابنبابویه منسوب ساختهاند.
از طرفى مدفون بودن پدر همین امامزاده یحیى ، که اسماعیل بن حسن
نام دارد، در خیابان مصطفى خمینى رحمهاللهکه به میدان سیّداسماعیل یا آستانه
سیّد اسماعیل مشهور است ، در دویست یا سیصد مترى همین بقعه واقع
شده و گزارش سیّد جعفر اعرجى صحیح بوده که متاسّفانه بقعه سیّد
اسماعیل به نوه امام على النقى علیه السلام[39] شهرت یافته که به یقین اشتباه است .
امام فخر رازى، شجره فوق را تأیید مىنماید ، امّا از هجرت و رحلت
اسماعیل بن حسن و از فرزند او یحیى سخنى به میان نمىآورد.[40] به نظر
مىرسد وى با برخى از بنى اعمام خود از ینبع مدینه به ایران مهاجرت
نمودهاند؛ زیرا جدّ او ابوزید حسن در آن جا مىزیسته است.[41] احتمال دارد
این مهاجرت پس از آوازه برقرارى دولت علوى از طرف حسن بن زید داعى
صورت گرفته و یحیى و پدر او اسماعیل نیز با او همداستان بودهاند؛ به این
دلیل که ابوعلى داود بن علی بن عیسى بن محمّد البطحانى، پسر عموى
پدرش از فرماندهان لشکر حسن بن زید در طبرستان بوده[42] و عموى او نیز
به نام حمزة الأصغر بن عیسى در جنگى در طبرستان به شهادت رسیده
است.[43]
بنابر این نگارنده به جزم معتقد است که امامزاده یحیى با پدر بزرگوارش
اسماعیل، جزو همراهان حسن بن زید بوده و از طرف وى مأمور فتح شهر رى
بوده است و در همین شهر نیز بین سالهاى 254 الى 270 ه .ق . وفات یافته
یا به شهادت رسیده است.
توصیف بارگاه امامزاده یحیى
از گذشتههاى دور ، در یکى از محلههاى قدیمى شهر تهران ، در ناحیه
عودلاجان نزدیک خیابان رى ، بناى امامزادهاى بر جاى مانده که به نام
امامزاده یحیى مشهور است و بسیار مورد احترام مردم مىباشد .
بناى این امامزاده را با خشت خام ساخته بودند و با کاشىهاى بد
ونامرغوب عصر قاجار آذین شده بود . بناى فعلى امامزاده در سال 1320 ه .ق
و بعد از ویرانى بناى اصلى، از روى نقشه قدیمى بازسازى شد . بناى قدیمى
بقعه، شامل برج خشتى هشت ضعلى بوده که مانند دیگر ابنیه عهد مغول،
یک گنبد آجرى 12 ضعلى هرمى شکل بر بالاى آن قرار داشته و در عهد
قاجاریّه هم اطراف این برج هشتى ، اتاقها و ایوان و الحاقات دیگرى بدان
افزوده و سطح خارجى گنبد را با کاشىهاى هفت رنگ نامرغوب مزیّن
ساخته بودند.
هم اکنون، در محل برج خشتى، بقعه هشت ضلعى کنونى ساخته شده
است ، اطراف آن ، علاوه بر مرقد امامزاده محمّد که از قدیم در مجاورت این
بقعه قرار داشته و اتاق قرینه این مرقد که مقبره مرحوم بهاءالملک همدانى و
مسجد کوچکى هم هست . ایوان، کفشکن، اتاق دفتر، موزه و کتابخانهاى
احداث کردهاند و با نصب کتیبههاى سنگ مرمر و کاشى معرّق و آیینهکارى و
گچبرى ، بناى بىپیرایه قدیمى را به بقعه زیبا و مزیّنى تبدیل ساختهاند.
اندازه هر ضلع خارجى برج قدیم 30/2 متر و فاصله هر ضلع داخل حرم
قدیمى با ضلع مقابل، در حدود 4 متر بوده که در بناى فعلى نیز همینطور
است ؛ منتها در بناى خشتى به دلیل ضخامت دیوار ، از قطر بنا کاسته
مىشده ، اما چون دیوار جدید آجرى است و ساخت آن به قطر سابق ضرورت
نداشت . در هر ضلع، طاقنمایى به پهناى 92 و عمق 40 سانتى متر احداث
کرده و بدین ترتیب، فضاى محسوسى به داخل حرم و اطراف مرقد افزودهاند.
بناى مزبور داراى کتیبههاى تاریخى است. بر روى در قدیمى بقعه که
چندان بزرگ نبوده، در داخل چارچوب ـ که قد پاى آن 55/1 و پهناى آن
77/0 متر است ـ علاوه بر منّبتکارى اشکال ستاره هشت پر و چلیپا روى دو
لوحه پایین دو لنگه در ، در دو کتیبه کوچک به خطّ ثلث نوشتهاند که خط
اطراف آن را کشیده ولى منبّتکارى آن را به اتمام نرسانیدهاند . دو کتیبه
مزبور به قرار ذیل است. روى لوحه لنگه راست: «بنده درگاه قرابشاة» و روى
لوحه لنگه چپ: «معمار العماره دیو حسن».
بنابر این، بانى بقعه خشتى قدیم ، شخصى به نام قرابشارة بوده و معمار
آن، دیو حسن نام داشته است . بر روى بدنههاى اطراف صندوق مرقد ،
کتیبههاى گوناگون قرآنى و تاریخى وجود دارد که عبارتند از:
1 ـ حاشیه بالاى بدنه صندوق به خط ثلث برجسته مشتمل بر آیات
قرآنى و معرّفى صاحب مزار است و در دنباله آن آمده: «قد أمر بنحت هذا
القبر خلاصة الملوک والسلاطین عضد الدّولة ملک شاه غازى ایّد اللّه دولته
ابن المرحوم مغفور ملک شاهرخ نوّر قبره تقرّباً إلى اللّه تعالى» به نظر مىرسد
نامبرده فرزند شاهرخ تیمورى بوده است.
2 ـ حاشیه پایینى صندوق مشتمل بر آیات قرآنى و عبارت زیر است:
«عمل استاد حسین و اخوه محمّد بن حسن لباسانى» بر حاشیه چهار طرف
سطح فوقانى صندوق ، صلوات کبیر و عبارت «تمام شد در تاریخ شهور ربیع
الآخر سنة خمس و تسعین و ثمانمائة» نوشته شده است . بهطورى که ملاحظه
مىشود ، تاریخ صندوق ، قدیمىترین تاریخ موجود از آثار بقعه قدیمى
امامزاده یحیى است که سال 895 ه .ق را نشان مىدهد که 9 سال جدیدتر از
در قدیمى بقعه سیّد اسماعیل است و سازنده صندوق نیز ظاهراً همان استاد
حسین ، پسر استاد حسن نجّار لواسانى و سازنده در قدیمى امامزاده سیّد
اسماعیل است که با همکارى برادر خود محمّد ، صندوق امامزاده یحیى را
ترتیب دادهاند.
3 ـ لوح برنجى کوچک شش گوش به طول 23 و عرض 16 سانتى متر که
به هنگام پى بردارى بقعه فعلى ، در سردابهاى به دست آمد که بر آن ، زیارت
نامه امامزاده یحیى به خط نسخ نامرغوب نقر شده بود و تصوّر مىرود متعلّق
به دوره صفوى باشد.
4 ـ لوحه کاشى فیروزه رنگ به طول 44 و عرض 29 سانتى متر با خطوط
کوفى و نسخ برجسته که قدیمىترین آثار موزه امامزاده یحیى به شمار
مىرود . این لوحه در پایین قسمت خارجى دیوار خشتى غربى بقعه قدیمى
نصب شده بود. اطراف این کاشى، حاشیهاى شامل آیه مبارکه: «إنّما ولیّکم
اللّه و رسوله» تا آخر آیه «وهم راکعون»قرار دارد . این آیه ، قبل از قوّت یافتن
و علنى شدن مذهب شیعه در ایران، بر الواح و روى ابنیهاى که مربوط به مقابر
بزرگان شیعه بوده ، مرقوم و نصب مىشده است . در قسمت پایین و وسط این
لوحه به خط نسخ ، کلماتى که معرّف شخص متوفّاست، نوشته شده که
چندان خوانا نیست: « ... أبوالوفا بن أبوالقاسم بن أبوالعبا[؟ ]سنة ثمان و
عشرین وست مائة» .
به شرح بالا ، لوحه مزبور ، مربوط به یکى از شخصیّتهاى مذهبى شیعه است
که در سال 628 ه .ق در جوار تربت امامزاده دفن شده است.
5 ـ سه لوحه کاشى مستطیل که قسمت بالاى آنها نوک تیز است و هر
کدام کمى بیشتر یا کمتر از این سه لوحه ، اشعارى به خط نستعلیق به رنگ
آبى یا سیاه بر متن سفید مرقوم شده و در قسمت بالاى آنها، یک جا تصویر
رحل و دوات و قلم و قلمدان رسم شده و روى دو لوحه دیگر تصاویر شانه و
انگشتر و صندوق و تزیینات مربوط به جهیزیّه دختران نقّاشى شده است .
یکى از این سه لوحه ، مربوط به «تقوى شعارى صلاحیّت آثارى مولانا
محمّدرضا بن المرحوم مولانا عبدالشکور» بود که تاریخ شهر شعبان 1043
ه .ق دارد . دو لوحه دیگر مربوط به دو بانوى جوان است ، یکى «عصمت
دستگاه پرىزاد خانم بنت قلجخان بیک شاملو» به تاریخ شهر شعبان 1049
ه .ق است و عنوان خانم دیگر ، «ستیره صالحه شاه خانم» به تاریخ ربیع الاوّل
1057 ه .ق ذکر شده است.[44]
[1]. لازم به یاد آورى است که صندوق خاتم کارى آن فعلاً در بقعه نبوده ظاهراً به
موزه ایران باستان انتقال داده و ضریح امامزاده نیز از آلمینیوم ساخته و بجاى قبلى نصب شده است.
[2]. اختران فروزان رى و طهران: 435.
[3]. آثار باستانى خراسان 1: 419.
[4]. تاریخ طهران 12: 16 ـ 17، 18 ـ 28.
[5]. دائرة المعارف تشیّع 2: 482.
[6]. مقاتل الطالبییّن: 473، لباب الأنساب 1: 418، منتقلة الطالبیّه: 345 ـ 142،
سراج الأنساب: 47 بدایع الأنساب: 63، مناهل الضرب: 151 ـ 152، سرّالسلسلة العلوّیه: 152، مشاهدالعترة الطاهرة: 276
[7]. الفهرست: 412.
[8]. المجدى: 20
[9]. گنجینه آثار قم 1: 386، اختران فروزان رى و طهران: 436، الفهرست: 412، دائرة المعارف تشیّع 2: 482، فهرست بناهاى تاریخى و اماکن باستانى ایران: 148 ـ 149.
[10]. أعیان الشیعة 10: 285: الشجرة المبارکة: 132 ـ 133.
[11]. الفهرست ، 29.
[12]. الفهرست: 132، أمل الآمل: 514، جامع الرواة 2: 239، تنقیح المقال 3: 321.
[13]. الشجرة المبارکة: 133.
[14]. التذکرة: 176.
[15]. الأصیلى: 225.
[16]. مجمع الآداب 1: 367 برقم: 551.
[17]. عمدة الطالب: 284، الفصول الفخریّه: 151.
[18]. موارد الإتحاف 2: 87.
[19]. الأصیلى: 225.
[20]. الشجرهالمبارکة: 133، عمدهالطالب: 284، الأصیلى: 225 ـ 226، التذکره: 176،
الفهرست: 413، أعیان الشیعه 10: 285، الفخرى: 34، مجمع الآداب 2: 369.
[21]. اختران فروزان رى و طهران: 437.
[22]. الشجرة المبارکة: 132، عمدة الطالب: 284، الأصیلى: 225، بدایع الأنساب: 63
[23]. أعیان الشیعه 10: 284
[24]. تاریخ سلاجقه و خوارزمشاهان: 333.
[25]. تجارب السلف 2: 186، عمدة الطالب: 96 ـ 97.
[26]. گنجینه آثار قم 1: 386، الفهرست: 412، دائرة المعارف تشیّع 2: 482.
[27]. سفرنامه ابو دلف: 75، معجم البلدان 3: 279.
[28]. الفهرست: 412 ـ 413.
[29]. ابو دلف بیشتر عمر خود را به جهانگردى گذرانده و در منابع عربى تاریخ و محل تولّد و در گذشت و جزئیّات زندگانى او روشن نیست ولى بدون تردید در قرن چهارم هجرى مىزیسته، و چندى در خدمت نصربن احمد سامانى 301 ـ 331 ه . ق بسر برده، و در سال 331 ه . ق به چین و هند مسافرت نموده، و در سالهاى 331 ـ 341 ه .ق در شهرهاى مختلف ایران گردش کرده، و مدّتى در خدمت و حمایت امیر سیستان أبو جعفر محمّد بن أحمد بوده. ابن ندیم محمّد بن اسحاق صاحب الفهرست، که در سال 385 ه . ق در گذشته او را جوان ـ جهانگرد ـ خوانده و مىنویسد با او بر خورد و گفتگو نموده است.
[30]. تاریخ تشیّع در ایران 1: 322.
[31]. شرح حال وى را در قسمت بررّسى آرامگاه امامزاده یحیى ورامین در همین
کتاب به طور تفصیل نگاشتهایم به آنجا رجوع شود.
[32]. تاریخ سلابقه و خوارزمشاهان: 333 ـ 334.
[33]. تاریخ طبرستان: 159 ـ 161، تاریخ سلاجقه و خوارزمشاهان: 334 ـ 335،الفهرست: 411.
[34]. نور الآفاق: 70.
[35]. منتقلة الطالبیّه: 164.
[36]. تهذیب الأنساب: 229، التذکره: 244، الشجرة المبارکة: 169، الفخرى: 69، المجدى: 196، الأصیلى: 287.
[37]. مناهل الضرب: 111.
[38]. الفهرست: 8 .
[39]. بقاع متبرکه استان تهران: 20 ـ 21.
[40]. الشجرة المبارکة: 65، الفخرى: 142، تهذیبالأنساب: 19، المجدى: 26 ـ 27.
[41]. منتقلة الطالبیّه: 356.
[42]. همان: 295.
[43]. همان: 207.
[44]. آثار ایران 3: 28 ـ 22 ، آثار تاریخى طهران 1: 16 ـ 49 ، بناهاى آرامگاهى: 219
ـ 220 ، فهرست بناهاى تاریخى و اماکن باستانى ایران: 197 ، تهران و ابنیه تاریخى آن، مجله بررّسىهاى تاریخى ، شماره 1 اردبیهشت 1347 ، ص 241 ـ 209 ، تاریخ طهران ، 12: 16 ـ 17 و 18 ـ 28 . رى باستان 2: 392 ـ 394 ، دائرة المعارف تشیّع 2: 482 ، اطّلاعات ماهانه ، سال چهار ، شماره 6 42 شهریور 1330 ، صفحه 24 مقاله استاد مرحوم محمّدتقى مصطفوى.
- ۳۱۱۹
- ادامه مطلب