مزارات ایران و جهان اسلام

سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های ایران جهان اسلام (امامزاده ، بقعه، آرامگاه، مقبره، مزار، گنبد، تربت، مشهد، قدمگاه، مقام، زیارت، معرفی عالمان انساب، کتابشناسی مزارات و زیارت و انساب

امامزاده احمد ـ حصار خروان 1

شرح حال احمدبن موسى علیه‏السلام 3

شخصیت و فضائل احمد بن موسى علیه‏السلام 5

نقش احمد بن موسى علیه‏السلام در قیام ابوالسرایا: 9

علل جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیه‏السلام 14

پذیرش امامت احمد بن موسى الکاظم علیه‏السلام 19

بیعت احمد بن موسى  علیه‏السلام و مردم مدینه با على بن موسى الرضا علیه‏السلام 21

اوضاع سیاسى عصر مأمون. 30

زمینه‏هاى قیام احمد بن موسى علیه‏السلام 37

علل قیام 41

جغرافیاى تاریخى قیام 47

سرزمین پارس.. 51

منزلگاه‏ها و مسیر عبور کاروان برادران امام رضا علیه‏السلام 53

ملاحظاتى درباره مسیر حرکت کاروان. 55

مبداء حرکت کاروان. 57

مسیر حرکت کاروان. 62

آغاز قیام 65

جدال و پیکار. 68

نیرنگ دشمن. 70

زندگى مخفیانه و شهادت احمد بن موسى علیه‏السلام 72

مؤلف هدیه احمدیه. 73

اعقاب احمد بن موسى علیه‏السلام 74

ملاحظاتى درباره مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام 78

 

بقعه باشکوه این امامزاده کنار جاده آبیک به قزوین ـ کیلومتر 18 ـ در روستاى حصارخروان واقع شده است.

 

بناى قبلى که از خشت‏وگل بود، در سال 1362 ه . ق  تخریب گردید و بناى کنونى با همّت حاج رمضان الهى ساخته شد. بناى زیباى کنونى به ابعاد 20×20 متر است که ایوان مرتفع آن در شمال واقع شده و ارتفاع آن بیش از 8 متر مى‏باشد. در جانبین ایوان، دو گلدسته بلند به ارتفاع 5/22 متر تعبیه شده که سراسر آن با کاشى‏هاى ملوّن در زمینه گل و بوته و اسماى جلاله
تزیین گردیده و بالاى آن مأذنه‏اى کار گذاشته شده است. در بالاى درِ ورودى، کتیبه‏اى طلایى رنگ در زمینه لاجوردى بر روى کاشى به این مضمون قرار دارد: «السلام علیک یا احمد بن موسى بن جعفر7.»

در وسط بقعه، چهار ستون قطور به فاصله 5 مترى از همدیگر قرار دارد که
جهت نگهدارى سقف و گنبدخانه تعبیه شده است. در میان این ستون‏ها،
ضریح بسیار عالى و زیباى امامزاده که از نقره و آب طلا ساخته شده، بر روى
یک سکّوى 80 سانتى‏متر از سنگ مرمر شب‏نما که داراى حجّارى‏هاى
زیبایى است، قرار دارد. این ضریح ساخت استاد خبوشانى اصفهانى و ابعاد
آن 45/1×10/2 و ارتفاع 30/2 سانتى‏متر مى‏باشد. کف حرم و تا یک متر از
دیوار بقعه، با سنگ مرمر و گرانیت تزیین شده و عظمت خاصّى به زیارتگاه
داده است.

دور تادور فضاى بقعه به ابعاد سه متر، فنداسیون بندى شده، تا جهت
ایوان بقعه اضافه گردد. بر بالاى بقعه، گنبد زیباى بقعه قرار دارد که از نوع
کلاه‏خودى دوپوشه و به قطر 80/6 و ارتفاع بیش از 9 متر است و با ورق
گالوانیزه سبز و خطّ استیل سفید نماسازى شده که زیبایى مزار را دوچندان
نموده است.

 

اطراف بقعه، بیش از ده پنجره جهت نورگیرى تعبیه شده و تهویه هوا را
در بقعه به خوبى انجام مى‏دهد. در زاویه شمال شرق صحن، آبدارخانه و در
بالاى آن دفتر آستانه به چشم مى‏خورد. زمین زیارتگاه بیش از نُه هکتار است
و فقط حدود چهار هکتار آن در تصرّف بقعه است و الباقى در دست افراد
مى‏باشد. گورستان عمومى خرمان در صحن همین بقعه مى‏باشد.

در شمال غرب بقعه، حسینیّه‏اى به ابعاد 12×12 متر تعبیه شده و در
ضلع مقابل آن، آرامگاه شهداى جنگ تحمیلى قرار دارد که تعداد 17 شهید
سرافراز در آن دفن مى‏باشد.

در غرب بقعه، محراب بسیار زیبایى ساخته شده که نماز جماعت در آن
بر پا مى‏شود. در ابتداى صحن امامزاده، بقعه امامزاده محمود قرار دارد، که
شرح آن خواهد آمد. طرح جامع توسعه بقعه در حال اجراست و با حمایت
زوّار محترم در آینده نزدیک به اتمام خواهد رسید.

بر اساسِ کتیبه‏هایى که اخیرا در بقعه نصب شده، امامزاده احمد فرزندِ
امام موسى کاظم7 و برادر امام رضا7 معرّفى شده است. لیکن این ادّعا منشا
صحیحى ندارد و طبق قول مشهور، احمد بن موسى بن جعفر علیهم‏السلام در شیراز و
یا اسفراین مدفون است. در اینجا اشاره‏اى به شرح حال احمد بن موسى علیه‏السلام
خواهد شد.

شرح حال احمدبن موسى علیه‏السلام

حضرت احمد بن موسى علیه‏السلام، فرزند هفتمین پیشواى شیعیان، حضرت
امام موسى کاظم علیه‏السلام و ام‏احمد است که در میان همسران آن حضرت
محبوبترین و داناترین آنها به شمار مى‏رفت.[1] شرح عظمت، فضیلت و
امانت‏دارى مادر احمد بن موسى علیه‏السلام در مباحث بعد خواهد آمد.

منابع متعدد و معتبرى وجود دارد که نسب حضرت احمد بن موسى علیه‏السلام
را تأیید مى‏کند. این منابع عمدتا شامل کتابهاى «انساب»، «رجال» و
«تذکره»هاست که در ذکر اسامى فرزندان ذکور حضرت امام موسى
کاظم علیه‏السلام[2] مى‏نویسند: «احمد بن موسى علیه‏السلام، محمد[3] و حمزه از یک مادر
(ام احمد)[4] و على بن موسى الرضا علیه‏السلام، ابراهیم، عباس و قاسم، از یک

مادر و اسماعیل، جعفر، هارون و حسن از یک مادر و عبداللّه‏، اسحاق،
عبیداللّه‏ و زید از یک مادر و فضل، حسین و سلیمان از یک
مادر مى‏باشند.»[5]

شخصیت و فضائل احمد بن موسى علیه‏السلام

در فضیلت احمد بن موسى علیه‏السلام سخن بسیار است. به طور کلى از آنچه که
نسب‏شناسان، علماى رجال، محدثان، محققان، مورخان، مؤلفان و
نویسندگان در مدح احمد بن موسى علیه‏السلام و فضائل وى نوشته‏اند. او را فردى
کریم، شجاع، جلیل‏القدر، فاضل، صالح، با تقوا و پرهیزگار، صاحب ثروت و
منزلت، بزرگوار و با عزت توصیف کرده‏اند که نزد پدرش منزلت داشت.
بطورى که او را بسیار دوست مى‏داشت و وى را بر دیگران مقدم مى‏داشت و
مزرعه خود را به وى بخشید. همچنین او که وصى (ظاهرى) بعد از پدرش
بود. و کسى بود که با قلم خود قرآن بسیار نوشت و در زمان حیاتش هزار بنده
آزاد کرد. و شخصى موثق و مورد اعتماد و اطمینان و راوى احادیث زیادى از
پدر و اجداد مطهرش بود.

این فضائل در منابع متعدد همراه با اقوال مختلف فراوان آمده است و
شرح و بسط آن در این جا موجب اطاله کلام مى‏گردد. اما ضرورت دارد به
اختصار به برخى از اقوال اشاره کنیم. این موضوع علاوه بر افزایش و آگاهى و
معرفت ما نسبت به شخصیت احمد بن موسى علیه‏السلام باعث تعمیق نظر و کمک
به درک بهتر برخى مباحث مبهم و پیچیده‏اى که از سوى عده‏اى از مورخان و
نویسندگان در چند برهه از زندگى و شهادت وى شده است، مى‏گردد.

شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد:

«و کان احمد بن موسى کریما جلیلاً و رعا و کان ابوالحسن موسى علیه‏السلام یحبّه
و یقدّمه و وهب له ضیعته المعروفة بالیسیریة، و یقال ان احمد بن موسى اعتق
الف مملوک...»[6]

احمد بن موسىعلیه‏السلام مردى کریم، جلیل القدر، بزرگوار و پارسا بود.
حضرت موسى کاظم  علیه‏السلام او را بسیار دوست مى‏داشت. او را مقدم
مى‏دانست، و مزرعه خود را که به «یسیریة» معروف بود، به وى بخشید.
گفته‏اند که احمد بن موسى علیه‏السلام در زمان خود هزار بنده آزاد کرد.[7]

اسماعیل بن موسى[8] علیه‏السلام در فضیلت برادرش احمد بن
موسى علیه‏السلام مى‏گوید:

خرج أبى بولده الى بعض امواله بالمدینه... و کان احمد بن موسى عشرون
رجلا من خدم أبى و حشمه، ان قام احمد قاموامعه، و ان جلس أحمد جلسوا
معه و ابى برعاه ببصره، لایغفل عنه، فما انقلبنا حتى تشیخ احمد بن
موسى بیننا».

«به اتفاق پدرم (امام موسى الکاظم علیه‏السلام)، از مدینه خارج شدیم به سوى
برخى از املاک خود، بیست نفر از خدمت‏گزاران و خادمان پدرم با ما همراه
بودند و چنان رسم ادب و احترام نسبت به احمد به جاى مى‏آوردند که
هرگاه (احمد) مى‏نشست آنها (خدمتگزاران) مى‏نشستند و چون
برمى‏خاست، آنها به پا مى‏خاستند. پدرم احمد را قلبا دوست مى‏داشت و
به او مهر مى‏ورزید. هنگامى که احمد از پدرم دور مى‏شد، پدرم، مخفیانه با
گوشه چشم بر او نگاه‏هاى گرم و محبت‏آمیز مى‏نمود و چشم از او
برنمى‏داشت. ما متفرق نمى‏شدیم مگر او - احمد - از جمع ما
خارج مى‏شد.»[9] محمدکشى در کتاب خود احمد بن موسى علیه‏السلام را یکى از
فضلاى عصر خود نام مى‏برد و او را از زمره محدّثینى مى‏شمارد که احادیث
زیادى از پدر و اجداد بزرگوارش نقل کرده است و مى‏نویسد که: احمد بن
موسى علیه‏السلام به دست مبارک خود قرآن کریم را نوشته است.[10]

سید محسن امین، در به نقل از محمد بن هارون موسى نیشابورى
(محدث نیشابورى) در کتاب لُب الانساب، ضمن شرح فضائل احمد بن
موسى علیه‏السلام مى‏نویسد:

 

«... ویقال کان لأحمد بن موسى ثلاثة آلاف مملوک و أعتق ألف مملوک و
کتب ألف مصحف بیده المبارکة و کان عزیرا جلیلاً عظیم المنزلة و روى عن
أبیه و آبائه علیهم السلام أحادیث کثیرة و...».
[11]

«و گفته مى‏شود که احمد بن موسى علیه‏السلام سه هزار بنده داشت و هزار بنده
را آزاد کرد و هزار قرآن با دست مبارکش نوشت و او با عزت و بزرگوار و
داراى منزلتى بزرگ بود. و احادیث بسیارى از پدر و اجدادش روایت
کرده است...».

صاحب حدیقه‏الشیعه نیز در فضیلت احمد بن موسى  علیه‏السلام مى‏نویسد:
محدّث نیشابورى مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام را در شیراز تأیید کرده و احمد،
محمد و حمزه را از یک مادر مى‏داند و مى‏نویسد: احمد بن موسى  علیه‏السلام
بزرگوارى جلیل القدر بود که در نزد پدرش بر همه فرزندان مقدم بود و پدر
بزرگوارش او را در وصیت ظاهرى به عنوان وصى پس از خود تعیین کرده
ولیکن در نسخه وصیت مختومه که خاص امامت من عندالله است از وى
نامى نبرده است. در ذیل ترجمه محمد شهرستانى برخى از شیعیان پس از
حضرت موسى بن جعفر  علیه‏السلام او را امام مى‏دانند و به امامت حضرت رضا  علیه‏السلام
معتقد نیستند.[12]

 

اقوال متعددى در جانبدارى از امامت احمد بن موسى  علیه‏السلام در کتاب
رجال و فرق آمده است که شرح آن خواهد آمد.

نقش احمد بن موسى علیه‏السلام در قیام ابوالسرایا:

 «سرى بن منصور» مشهور به
«ابوالسرایا» جنگجوى بیابانگردى بود که در ماجراجویى‏هاى زیادى به طور
فعال حضور داشت. او پس از شکست سپاهیان هرثمه با محمد بن ابراهیم
معروف به «ابن طباطبا» آشنا شد. آنها تصمیم گرفتند تا به سلطه و حکومت
خلفاى عباسى پایان دهند. ابن طباطبا قیام خود را پنهانى ساماندهى کرد و
به دعوت و جذب نیرو پرداخت. ابوالسرایا با سپاهیان خود به سمت نینوا
رفت و در آن جا قبر مطهر سیدالشهدا حسین بن على  علیه‏السلام را زیارت کرد. آن
گاه راهى کوفه شد و ابن طباطبا قیام خود را در دهم جمادى 199 آشکار کرد.

در قیام دهم جمادى 199 که به رهبرى روحانى، محمد ابراهیم طباطبا و
رهبرى نظامى، ابوالسرایا شکل گرفت، قیام کنندگان با شعار «ما مردم را به
گرد آمدن در اطراف بهترین رهبر از خاندان محمد (ص) دعوت مى‏کنیم تا
تعالیم قرآن و سنت را عمل نماییم.» در کوفه گرد هم آمدند. ابوالسرایا به نام
خود سکه ضرب کرد و سه لشکر از عباسیان را به هزیمت کشاند و سپس
مداین را به تصرف خود درآورد. علاوه بر آن ابوالسرایا تحت رهبرى برادران
امام رضا  علیه‏السلام و بستگان آن حضرت به منظور گسترش اقتدار خود در عراق،
اهواز، فارس، حجاز و یمن، مبارزان موفقى را گسیل داشت که در نتیجه این
اقدام، زید بن موسى الکاظم  علیه‏السلام حاکم اهواز و بصره شد، فارس تحت نفوذ
برادرش ابراهیم قرار گرفت، حسین بن ابراهیم بن على، حاکم واسط شد و
سلیمان بن داود به حکمرانى مدینه رسید و حسین افطس را به امارت مکه
گماشت. شکست قیام ابوالسرایا و قتل وى در بغداد در ربیع‏الاول سال 200
موجب شد عده‏اى از گروه «واقفیه» احمد بن موسى  علیه‏السلام را جانشین آن
حضرت بدانند. اما چون او در قیام ابوالسرایا شرکت کرده بود. امامت وى را
رد کردند و در نتیجه، شهادت امام هفتم  علیه‏السلام را منکر شدند و بر امامت آن
حضرت  علیه‏السلام توقف کردند. آنها امام موسى کاظم  علیه‏السلام را زنده و او را مهدى
قائم خواندند. و به امامت حضرت رضا  علیه‏السلام که جانشین به حق پدرش بود
اعتراف نکردند.

کشى در رجال خود، ذیل ترجمه ابراهیم و اسماعیل از فرزندان
أبوسمال مى‏نویسد:

«و بهذا الاسناد، قال حدثنى محمد بن أحمد بن أسید قال: لماکان من أمر
أبى الحسن علیه‏السلام ماکان؛ قال ابنا أبى سمال: فنأت أحمد بنه، قال فاختلفا الیه
زمانا، فلما خرج أبوالسرایا... خرج أحمد بن أبى الحسن علیه‏السلام معه، فائینا
ابراهیم و اسماعیل و قلنا لهما: ان هذا الرجل قدخرج مع أبى السرایا فما
تقولان قال: فأنکرا ذلک من فعله و رجعا عنه و قالا: أبوالحسن حى، ثبت
على الوقف.»

(ترجمه): و به این اسناد به نقل از محمد بن احمد بن اسید گفت: بعد از
ماجرایى که براى حضرت امام موسى کاظم علیه‏السلام پیش آمد؛ پسران ابى سمال
گفتند: که ما نزد احمد بن موسى علیه‏السلام مى‏رویم و مدتى با او رفت و آمد داشتند
و هنگامى که ابوالسرایا قیام کرد... احمد بن موسى علیه‏السلام با او همراه شد. به
ابراهیم و اسماعیل گفتیم که این مرد (احمد بن موسى علیه‏السلام) با ابوالسرایا قیام
کرده است. شما چه مى‏گویید؟ آنها کار او را انکار کردند و از (امامت) او
برگشتند و گفتند: ابوالحسن زنده است، و ما بر وقف ثابت مى‏مانیم و...»

قیام کنندگان مکه که بر حجاز و یمن سیطره کامل داشتند، با شنیدن
شکست نظامى یاران خود در جبهه عراق پس از مرگ ابوالسرایا، محمد بن
جعفر صادق علیه‏السلام را به امامت برگزیدند و با وى به عنوان خلیفه بیعت کردند و
در ششم ربیع‏الثانى 200، او را امیرالمؤمنین نامیدند و سرانجام وى مدعى
عنوان مهدى قائم شد. امام رضا  علیه‏السلام منکر ادعاى او شد. با وجود این براى
نجات جان محمد بن جعفر صادق و شکست نظامى وى تلاش کرد و وى را
نصیحت کرد تا قیامش را علیه عباسیان به تعویق اندازد.

اجتناب حکیمانه امام رضا  علیه‏السلام از مبارزه رودررو با حکام عباسى موضوع
جدیدى نبود. پیش از این امام صادق و امام موسى کاظم علیهماالسلام
قیام‏هاى زید بن على و حسین بن على (صاحب فخ) را در پشت پرده تقیه
یارى مى‏کردند. بنابراین نمى‏توان شرکت احمد بن موسى علیه‏السلام و سایر برادران
امام رضا را در قیام ابوالسرایا عاملى متعارض با خط مشى و یا دستورات امام
رضا  علیه‏السلام قلمداد کرد.

یکى از برجسته‏ترین چهره‏اى که در قیام ابوالسرایا شرکت داشت،
«ابراهیم بن موسى الکاظم (ع)» بود. وى از سوى ابوالسرایا به عنوان حاکم
یمن گماشته شد. چند گزارش از منابع معتبر تاریخى در دست است که وى
را متمایل به واقفیه و زیدیه معرفى مى‏کند. با این وجود وى در گفتگویش با
بکر بن صالح، برادرش امام رضا  علیه‏السلام را مى‏ستاید و وى را مقدم بر همه
برادران خود مى‏داند.

به عقیده نگارنده، آنچه که صاحب اختیار معرفه‏الرجال درباره شرکت
احمد بن موسى علیه‏السلام و پیروانش در قیامهاى علوى (بر ضد مأمون) بدون
دستور امام رضا  علیه‏السلام نقل مى‏کند، با شک و تردید همراه است و روایت طبرى
بر این تردید مى‏افزاید. طبرى اساسا شرکت پیروان و شیعیان امام رضا  علیه‏السلام را
در این خیزشها، از جمله قیام ابوالسرایا، ناشى از حضور برادران امام  علیه‏السلام در
صفوف رهبرى این نهضت مى‏داند و معتقد است که شیعیان به تصور
حمایت و پشتیبانى امام  علیه‏السلام از این قیامها به آنها مى‏پیوستند. بنابراین
برخلاف ادعاى جاسم حسین، شرکت احمد بن موسى  علیه‏السلام در قیام
ابوالسرایا با توجه به ویژگیهاى سیاسى عصر مأمون که به تفصیل درباره آن
سخن خواهیم گفت، نمى‏توان به عنوان منشأ معتبرى براى اختلاف و یا
مانعى میان امام رضا  علیه‏السلام و احمد بن موسى علیه‏السلام قلمداد کرد.

گذشته از این، گزارشهاى دیگرى در دست است که نشان مى‏دهد
فعالیتهاى سیاسى و نظامى احمد بن موسى علیه‏السلام و سایر برادران آن حضرت با
آگاهى امام رضا  علیه‏السلام صورت گرفته و به نظر مى‏رسد چنانچه امام  علیه‏السلام از
اقدامات سیاسى احمد بن موسى علیه‏السلام ناخشنود بودند، اعلام مى‏کردند.
همچنان که در قیام برادرش «زید» (در واقعه بصره) به صراحت فرمودند.[13]

روایت «کلینى» از جمله مواردى است که مشارکت برادران امام علیه‏السلام در
قیام ابوالسرایا را توأم با آگاهى حضرت  علیه‏السلام قلمداد مى‏کند. وى برخلاف
«طبرى» و «کشى» که تردید دارند مشارکت احمد بن موسى  علیه‏السلام در قیام
ابوالسرایا بدون اطلاع و یا دستور امام رضا  علیه‏السلام صورت گرفته است، معتقد
است که امام رضا  علیه‏السلام از فعالیتهاى خویشان خود آگاه بوده است.[14]

شیخ صدوق نیز گزارش ارزنده‏اى مبنى بر این آگاهى ارائه مى‏دهد و
مى‏نویسد: «محمد بن اثرم، رئیس شهربانى محمد بن سلیمان علوى بود،
وى در زمان ابوالسرایا در مدینه اظهار مى‏کرد که گروهى از خویشان محمد
بن سلیمان پیشنهاد کردند که اگر از پى ابوالحسن على بن موسى الرضا علیه‏السلام
بفرستى تا با ما هم داستان شود، ما متحد خواهیم شد. آن گاه محمد بن
سلیمان به من گفت: به نزد آن جناب برو سلام مرا به وى برسان و بگو
خویشان شما اجتماع کرده‏اند و مایل‏اند شما نیز به جمع ایشان بپیوندید. اگر
صلاح بدانید خوب است که تشریف بیاورید. من خدمت ایشان رفتم، آن
وقت در حمراء بود، پیغام را رساندم. فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو پس
از بیست روز خواهم آمد. من جواب آن جناب را رساندم. مدتى صبر کردیم،
روز هیجدهم «ورقاء» سپهبددار «صورین» فرار کردم. یک وقت متوجه شدم
که شخصى از پى من فریاد مى‏زند: «اثرم»! به جانب او توجه کردم و دیدم
على بن موسى الرضا  علیه‏السلام است و فرمودند بیست روز گذشت یا نه.»[15]

بى تردید چنانچه حضور احمد بن موسىعلیه‏السلام و برادرانش در قیام
ابوالسرایا در مخالفت با برادرانش امام رضا  علیه‏السلام - به گونه‏اى که جاسم حسین
مدعى آن مى‏باشد - بود و یا موجب ناخشنودى برادرش امام رضا  علیه‏السلام را
فراهم مى‏آورد. از سوى بزرگانى چون شیخ مفید توثیق نمى‏شد.

مؤلف: حیاة الامام موسى بن جعفر  علیه‏السلام در این باره پس از آنچه که کشى
در رجال خود و معرفة الرجال آورده است. مى‏نویسد:

و نصت بعض المصادر أن احمد کان من جملة الخارجین مع أبى السرایا
فقد حدث ابراهیم و اسماعیل ابنى ابى سمال قالا: لماکان من امر أبى الحسن
ماکان کنا نأتى الى أحمد ابنه زمانا، فلما خرج أبوالسرایا خرج أحمد معه،
فقصد محمد بن أحمد بن أسید، ابراهیم و اسماعیل فقال: لهما إن هذا
الرجل قد خرج مع أبى السرایا فما تقولان؟ فانکرا ذلک منه و رجعا عنه و قالا
أبوالحسن حى نثیت على الوقف[16] و ذهب بعضهم أن خروجه مع أبى
السرایا قادح فى عدالته[17] و لکنا نشجب ذلک نظرا لتوثیق الشیخ المفید و
غیره من العلماء الاعلام له.[18]

علل جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیه‏السلام

جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیه‏السلام علاوه بر باورهاى اعتقادى و
فضیلت‏هاى شخصى از جنبه سیاسى نیز برخوردار است. این عامل اخیر، بر
پیچیدگى موضوع مى‏افزاید و ابهامات تاریخى را دامن مى‏زند. رواج عقاید
«زیدیه» که تقیه را انکار مى‏کرد و قیام به سیف[19] (شمشیر) را یکى از شرایط
بارز امامت مى‏دانست. در برابر مشى تقیه‏آمیز حضرت رضا  علیه‏السلام عاملى براى
جانبدارى از امامت احمد بن موسى  علیه‏السلام به شمار مى‏رود. بدون شک
مشارکت احمد بن موسى علیه‏السلام در قیام «ابوالسرایا» بطور تعیین کننده‏اى
اهمیت یافت، زیرا به همان میزان که تمایل «زیدیه» را برانگیخت موجب
رویگردانى مخالفان «زیدیه» از احمد بن موسى  علیه‏السلام شد. و دست آخر اینکه
گروه «واقفیه» که در ابتدا، احمد بن موسى علیه‏السلام را جانشین مشروع امام
کاظم علیه‏السلام معرفى کردند. به دلیل شرکت وى در قیام «ابوالسرایا» امامت وى را
منکر و در نتیجه منکر شهادت امام هفتم  علیه‏السلام و قایل به مهدویت وى شدند.

نکته دیگرى که حائز اهمیت است، اختلاف میان «وصى ظاهرى» و
«وصى حقیقى» مى‏باشد. در توضیح این مطلب باید افزود؛ ائمه علیهم
السلام در مواردى که احتمال تعرض به جانشین (وصى حقیقى) بعد از خود
را مى‏دادند. یک یا چند نفر را به عنوان جانشین (وصى ظاهرى) معرفى
مى‏کردند. با این وجود نزد خواص و محرمان وصى حقیقى خود را معرفى و
معین مى‏کردند.

در فضیلت احمد بن موسى  علیه‏السلام و علم، تقوى و شجاعت وى اقوال
معددى نقل شده است. برخى از منابع او را در شمار یکى از اوصیاى امام
موسى کاظم علیه‏السلام نام مى‏برند.[20]

اعیان الشیعه و روضات الجنات از جمله منابعى هستند که از احمد بن
موسى علیه‏السلام به عنوان وصى ظاهرى امام موسى کاظم  علیه‏السلام نام مى‏برند:

«او (احمد بن موسى علیه‏السلام) بزرگوارى جلیل القدر بود که نزد پدر بزرگوارش
مقدم بر همه فرزندان بود و امام  علیه‏السلام در وصیت ظاهرى وى را به عنوان وصى
پس از خود تعیین کرده بود ولکن، در نسخه وصیت مختومه که خاص
امامت من عندالله است، از وى نام نبرده است.»[21]

یکى از روایاتى که در اثبات جانشینى و امامت حضرت رضا علیه‏السلام در منابع
به چشم مى‏خورد، ماجراى امانتهایى است که امام رضا  علیه‏السلام بعد از شهادت
پدرش امام موسى کاظم  علیه‏السلام از، «امّ احمد» (مادر احمد بن موسى علیه‏السلام)
دریافت مى‏کند. حضرت امام موسى کاظم  علیه‏السلام هنگامى که از مدینه راهى
بغداد بود، مواریث امامت را نزد ام احمد به امانت گذاشت و فرمود:
«هرکس در هر زمانى آمد و این امانت‏ها را از تو خواست، بدان که من در
همان وقت به شهادت رسیده‏ام و آن شخص جانشین من و امام واجب
الاطاعه براى تو و دیگر مردم است.

هنگامى که حضرت رضا  علیه‏السلام به نزد ام احمد آمد و امانتهاى پدر را طلب
کرد، ام احمد از خواسته آن حضرت دریافت که امام موسى کاظم علیه‏السلام رحلت
کرده است، آن گاه وصایا را به امام رضا  علیه‏السلام سپرد و با ایشان بیعت کرد.[22]

 

شیخ کلینى در «اصول کافى» درباره اینکه امام علیه‏السلام درچه زمانى درمى‏یابد
که امر امامت به او منتقل شده است شش روایت نقل مى‏کند. و در یکى از
آنها به سند خودش از یکى از خدمتکاران خانه امام موسى بن جعفر  علیه‏السلام به
نام «مسافر» نقل مى‏کند:

مسافر مى‏گوید: هنگامى که ابوابراهیم [امام موسى بن جعفر (ع)] را [به
سوى بغداد ]مى‏بردند. آن حضرت به فرزندش امام رضا  علیه‏السلام دستور داد که:
همیشه تا وقتى که خودش زنده است هر شب در منزل آنحضرت بخوابد تا
خبرش به او برسد. «مسافر» گوید: ما هر شب بستر امام رضا  علیه‏السلام را در دهلیز
خانه مى‏انداختیم و آن حضرت بعد از شام مى‏آمد و مى‏خوابید و صبح به
خانه خویش مى‏رفت. تا چهار سال بدین منوال گذشت. شبى از شبها بستر
حضرت را انداختند ولى او دیر کرد و بالاخره هم نیامد. اهل خانه نگران و
هراسان شدند و ما از غیبت آن حضرت سخت پریشان شدیم. چون فردا شد
آن حضرت به منزل آمد و نزد اهل خانه رفت و متوجه ام‏احمد شد و به او
فرمود: «آنچه را پدرم به تو سپرده بیاور» ناگاه ام‏احمد فریاد کشید و سیلى بر
رخسارش زد و گریبانش را درید و گفت: به خدا مولایم وفات کرده است.
حضرت رضا علیه‏السلام مانع گریه و زارى ایشان شد و فرمود: مبادا سخنى بگویى و
آن را اظهار کنى تا خبر شهادت پدرم به حاکم مدینه برسد. سپس «ام احمد»
زنبیلى را با دو هزار یا (چهار هزار) دینار نزد او آورد و همه را تحویل امام
رضا علیه‏السلام داد نه به دیگران [زیرا اموال شخصى آن حضرت نبود تا میان همه
تقسیم شود. و ظاهرا چیزهاى دیگر که ودیعه امامت بودند در میان آن بود.]
امّ‏احمد [که برگزیده و محرم راز امام هفتم بود، خود ماجراى فوق را چنین
بیان مى‏کند]: آن حضرت روزى محرمانه به من فرمود: این امانت را نزد خود
حفظ کن، کسى را از آن گاه نساز تا مرگ من فرا رسد. چون من در گذشتم هر
کس از فرزندان من نزد تو آمد و آن را از تو مطالبه کرد تحویلش بده و بدان که
من از دنیا رفته‏ام. اکنون به خدا نشانه‏اى که آقایم فرموده ظاهر شده (و متوجه
شهادت او گشتم). امام رضا علیه‏السلام آن امانت‏ها را گرفت و همه را دستور
خوددارى داد تا اینکه خبر درگذشت امام موسى بن جعفر علیه‏السلام به مدینه
برسد... چند روزى بیش نگذشت که نامه خبر وفات امام هفتم رسید. ما
روزها را شمردیم و حساب کردیم معلوم شد که همان وقتى که امام رضا علیه‏السلام
براى خوابیدن نیامد و امانت را گرفت آن حضرت درگذشته است.[23]

بى‏شک تصریح در امامت حضرت امام رضا علیه‏السلام تردید میان وصى
ظاهرى و وصى حقیقى را به یقین مبدل ساخته است و بنابراین عدم آگاهى
از آن موجب جانبدارى گروهى از امامت احمد بن موسى  علیه‏السلام شد. با این
فرض که تردید میان وصى ظاهرى و وصى حقیقى نمى‏توانست، براى مدت
زیادى پایدار بماند و استمرار چنین تردیدى نیازمند تقویت آن، توسط
باورهاى فرقه‏اى و یا دسیسه‏هاى عباسیان بود که در مورد اخیر، دامنه
یافته‏هاى نگارنده براى اثبات موضوع محدود است.

پذیرش امامت احمد بن موسى الکاظم علیه‏السلام

شهرستانى صاحب الملل و النحل (متوفى 427 ه.ق) در ذیل «مذهب
اثنى عشریه» از اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت احمد بن موسى  علیه‏السلام نام
مى‏برد. وى معتقد است عده‏اى از شیعیان بعد از امامت حضرت امام موسى
کاظم  علیه‏السلام قایل به امامت احمدبن موسى  علیه‏السلام شدند، و امامت برادرش
حضرت على بن موسى الرضا  علیه‏السلام را نپذیرفتند:

«فاعلم اِن من الشیعه من قال به أمامه: احمد بن موسى بن جعفر  علیه‏السلام دون
أخیه على الرضا و من قال بعلى: شک اولاً فى محمد بن على (ع)، اذمات أبوه و
هو صغیره غیر مستحق للامامه، و لا علم و عنده بمناهجها، و...»[24]

ترجمه: «بدان که گروهى از شیعیان قایل به امامت احمد بن موسى
جعفر علیه‏السلام شدند و امامت برادرش على بن موسى الرضا  علیه‏السلام را نپذیرفتند و آن
عده‏اى که به امامت على بن موسى الرضا  علیه‏السلام معتقد شدند، در امامت
محمد بن على (امام جواد  علیه‏السلام شک کردند. بعد از وفات پدرش (امام رضا علیه‏السلام
گفتند که او به خاطر کمى سن شایسته امامت نیست و به راه‏هاى امامت
آشنا نمى‏باشد.»

پیش از این درباره انگیزه‏هاى جانبدارى گروهى از شیعیان از امامت
احمد بن موسى  علیه‏السلام سخن گفتیم. جنبه‏هاى سیاسى مسأله امامت احمد بن
موسى  علیه‏السلام احتمالاً از سوى شیعیان فعال و ماجراجوى (زیدیه) که منکر تقیه
و مروج قیام مسلحانه بر ضد مأمون بودند، دامن زده مى‏شد و چون قادر به
درک مواضع حکیمانه و مشى تقیه‏آمیز حضرت نبودند، حضور احمد بن
موسى علیه‏السلام در قیام مسلحانه ابن طباطبا و ابوالسرایا را نیز بى‏ارتباط و یا بدون
دستور امام رضا  علیه‏السلام مى‏پنداشتند. بنابراین، علاوه بر انگیزه‏هاى سیاسى و یا
انگیزه‏هاى دیگرى چون باورها و تصورات آن دسته از شیعیان که احمد بن
موسى  علیه‏السلام را به عنوان وصى حقیقى امام موسى کاظم  علیه‏السلام قلمداد مى‏کردند
و همچنین، توجه به فضایل و عظمت و شخصیت احمد بن موسى (ع)، هر
کدام به تنهایى مى‏تواند عاملى براى جانبدارى از احمد بن موسى علیه‏السلام
محسوب شود. متأسفانه فقر منابع و اطلاعات تاریخى از زندگانى احمد بن
موسى  علیه‏السلام نگارنده را از ارائه تصویر شفافى از انگیزه‏هاى هواداران امامت
احمد بن موسى  علیه‏السلام ناتوان مى‏سازد. اما آنچه که محرز و مسلم مى‏باشد، این
است که اعتقاد به امامت احمد بن موسى  علیه‏السلام استمرار و دوام چندانى
نیافت. به عقیده نگارنده این ناپایدارى را باید در مواضع و واکنشهاى منفى
آن حضرت نسبت به طرح امامت وى و اصرار بر ولایت برادر بزرگوارش
حضرت على بن موسى الرضا علیه‏السلام جستجو کرد. از میان گزارشهاى مندرج در
منابع (در دو مقطع زمانى متفاوت) مسأله بیعت با احمد بن موسى  علیه‏السلام به
عنوان جانشینى امام موسى کاظم  علیه‏السلام و جانبدارى از امامت وى بعد از
شهادت امام رضا  علیه‏السلام سخن به میان آمده است. پرواضح است که گرایش به
احمد بن موسى  علیه‏السلام و جانبدارى گروهى از امامت وى نه تنها از منزلت احمد
بن موسى  علیه‏السلام نمى‏کاهد، بلکه، مبین عظمت روحى و فضیلت معنوى وى
مى‏باشد. خوشبختانه در این مورد گزارشهاى ارزنده‏اى در دست است که
نشان مى‏دهد وى حقانیت امامت و ولایت را بعد از شهادت پدرش آشکار
ساخته است. ماجراى اخیر یکى از مهمترین روایت‏هایى است که در فضایل
احمد بن موسى علیه‏السلام نقل شده است.

بیعت احمد بن موسى  علیه‏السلام و مردم مدینه با على بن موسى الرضا علیه‏السلام

هنگامى که خبر شهادت حضرت امام موسى کاظم  علیه‏السلام در مدینه منتشر
شد، مردم بر در خانه «ام احمد» جمع شدند. آن گاه همراه با احمد بن
موسى علیه‏السلام به مسجد آمدند و به سبب شخصیت والاى احمد بن موسى  علیه‏السلام
گمان کردند که بعد از وفات امام موسى کاظم  علیه‏السلام وى جانشین و امام است.
به همین سبب با وى بیعت کردند و او نیز از آنها بیعت گرفت، پس بر بالاى
منبر رفت و خطبه‏اى در کمال فصاحت و بلاغت بیان کرد و فرمود: «اى مردم
همچنان که اکنون تمامى شما با من بیعت کرده‏اید، بدانید که من خود در
بیعت برادرم على بن موسى  علیه‏السلام مى‏باشم. او پس از پدرم، امام و خلیفه به
حق و ولى خداست. از طرف خدا و رسولش بر من و شما واجب است که از
او اطاعت کنیم».

پس از آن احمد بن موسى علیه‏السلام در فضایل برادرش على بن موسى
الرضا علیه‏السلام سخن گفت و تمامى حاضران تسلیم گفته او شدند و از مسجد
بیرون آمدند در حالى که پیشاپیش آنها احمد بن موسى  علیه‏السلام بود. آن گاه
خدمت امام رضا  علیه‏السلام رسیدند و به امامت آن بزرگوار اعتراف کردند. سپس
همگى با حضرت امام رضا  علیه‏السلام بیعت کردند و حضرت على بن موسى درباره
برادرش (احمد) دعا فرمود: «همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتى،
خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.

 

بحرالعلوم صاحب تحفه‏العالم این موضوع را با جزئیات بیشتر شرح مى‏دهد:

فلما شاع خبر وفات الامام موسى بن جعفر علیه‏السلام فى المدینة اجتمع أهلها
على باب أم احمد و سار معهم الى المسجد، و لما کان علیه من الجلالة و
وفور العبادة و نشر الشرایع و ظهور الکرامات ظنوا به أنه الخلیفة و الامام بعد
ابیه علیه‏السلام فبایعوه بالامامة، فأخذ منهم البیعة، ثم صعد المنبر و أنشأ خطبة فى
نهایة البلاغة و کمال الفصاحة، ثم قال: أیها الناس، کما أنکم جمیعا فى بیعتى
فانى فى بیعة أخى على بن موسى الرضا  علیه‏السلام و اعلموا أنه الامام و الخلیفة من
بعد أبى، و هو ولى اللّه و الفرض على و علیکم من الله و الرسول طاعته بکل
ما یأمرنا. فکل من کان حاضرا خضع لکلامه و خرجوا من المسجد یقدمهم
احمد بن موسى علیه‏السلام و حضروا باب دار الرضا (ع)، فجددوا معه البیعة، فدعى
له الرضا (ع). و کان فى خدمة اُخیه مدة من الزمان الى أن اُرسل المأمون الى
الرضا علیه‏السلام و أشخصه الى خراسان و عقد له خلافة العهد.»[25]

 

ترجمه: هنگامى که خبر وفات امام موسى‏الکاظم  علیه‏السلام در مدینه پخش
شد، مردم به در خانه ام احمد آمدند و تجمع کردند (تا با احمد بن
موسى علیه‏السلام بیعت کنند) او با آنها به مسجد رفت و چون احمد بن موسى  علیه‏السلام
صاحب شکوه و جلال و اهل عبادت بسیار و نشر شرایع و ظهور کرامات
بود؛ آنها گمان بردند که وى جانشین و امام بعد از حضرت موسى کاظم علیه‏السلام
است و با او بیعت کردند و او نیز از آنها بیعت گرفت. سپس بالاى منبر رفت و
خطبه‏اى در نهایت شیوایى و کمال فصاحت بیان کرد و آن گاه گفت: اى مردم
همان طور که اکنون تمامى شما با من بیعت کرده‏اید، بدانید که من، خود در
بیعت برادرم على بن موسى الرضا  علیه‏السلام مى‏باشم. زیرا او امام و جانشین به
حق بعد از پدرم، و ولى خداست. از طرف خداوند و رسولش بر من و شما
واجب است که هر آنچه او به ما امر مى‏کند اطاعت کنیم. تمام حاضران
تسلیم کلام او شدند و از مسجد بیرون آمدند، در حالى که احمد بن
موسى علیه‏السلام در پیشاپیش آنها حرکت مى‏کرد. آن گاه به خدمت حضرت امام
رضا علیه‏السلام رسیدند. و با وى تجدید بیعت کردند. سپس امام رضا  علیه‏السلام در حق او
(احمد بن موسى علیه‏السلام) دعا کرد. احمد بن موسى علیه‏السلام مدتى در خدمت
برادرش بود تا زمانى که مأمون در پى امام رضا  علیه‏السلام فرستاد و او را براى
ولایتعهدى از مدینه به خراسان دعوت کرد.

علاوه بر جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیه‏السلام پس از رحلت امام
موسى کاظم  علیه‏السلام گزارشهایى از گرایش به امامت احمد بن موسى علیه‏السلام پس از
رحلت امام رضا  علیه‏السلام در منابع به چشم مى‏خورد؛ نوبختى در فرق
الشیعه مى‏نویسد:

... ثم أن اصحاب (على بن موسى الرضا) علیه السلام أختلفوا بعد وفاته
فصاروا فرقا «فرقه» منهم قالب بالامامة بعد على بن موسى علیه‏السلام لابنة
محمد بن على  علیه‏السلام و فرقة، قالب به امامة احمد بن موسى بن جعفر اوصى
الیه و إلى الرضا  علیه‏السلام و اجازوها فى اخوین و ابوه جعله الوصى بعد على بن
موسى و مالوا إلى شبیه بمقالة «الفطحیة».[26]

ترجمه: «... سپس یاران امام على بن موسىعلیه‏السلام بعد از وفاتش اختلاف
پیدا کردند و فرقه فرقه شدند و فرقه‏اى از آنها بعد از على بن موسى علیه‏السلام
امامت پسرش محمد بن على  علیه‏السلام [امام جواد (ع) ]را پذیرفتند... و گروهى
قایل به امامت احمد بن موسى بن جعفر  علیه‏السلام شدند. و گفتند پدرش [امام
موسى کاظم (ع)] پس از امام رضا علیه‏السلام درباره امامت وى وصیت کرده است.
از این رو امامت دو برابر را از پى یکدیگر جایز داشته‏اند [و گفته‏اند پدرش او
را وصى بعد از على بن موسى  علیه‏السلام قرار داده است] و سخنانى چون سخنان
«فطحیه» بر زبان آوردند.[27]

 

جاسم حسین در خصوص شکاف میان جانشینى بعد از شهادت امام
على بن موسى الرضا  علیه‏السلام نیز به نقل از مسعودى در اثبات الوصیه، نوبختى
در فرق الشیعه قمى در کتاب المقالات و الفرق و نجاشى در کتاب
الرجال مى‏نویسد:

«سن امام نهم محمد جواد  علیه‏السلام پیروان امام رضا  علیه‏السلام را در حیرت فرو برده
بود و این سؤال براى ایشان مطرح مى‏شد که آیا آن حضرت شرایط لازم را
براى احراز امامت دارد یا نه؟ از این رو، هشتاد نفر از شخصیتهاى رهبرى
کننده امامیه از استانهاى مختلف در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغداد
گردهم جمع شدند تا اعتبار امامت امام جواد  علیه‏السلام را مورد بحث قرار دهند.
در میان آنها شخصیتهایى چون ریان بن صلات، صفوان بن یحیى، یونس بن
عبدالرحمان، محمد بن حکیم، على بن حسین واسطى و اسحاق بن
اسماعیل بن نوبخت به چشم مى‏خورد. آنها با طرح سؤالاتى کوشیدند تا
میزان آگاهى امام جواد را در مسئله حج و مناسک آن بیازمایند، دو گروه
نتیجه‏گیرى کردند که؛ سن امام جواد  علیه‏السلام مانع از احراز امامت اوست.
نخستین گروه از امامت عم او، احمد بن موسى الکاظم  علیه‏السلام جانبدارى کرد،
در صورتى که گروه دوم از جمله ابراهیم بن صالح انعماطى به واقفه پیوست
و قایل به قائم مهدى بودن امام موسى کاظم  علیه‏السلام شد. ولى بقیه قانع شدند که
علم امام جواد  علیه‏السلام جنبه استثنایى دارد و براى آنها محقق شد که على رغم
سن کم، آن حضرت واجد شرایط امامت مى‏باشد.»[28]

نوبختى در فرق الشیعه مى‏نویسد:

«و کان سبب الفرقتین اللتین ائنمت واحدة منها «با احمد بن موسى علیه‏السلام» و
رجعت الأخرى إلى القول بالوقف أن اباالحسن الرضا علیه‏السلام توفى و ابنه
«محمد» ابن سبع سنین فاستصبوه و استصغروه و قالوا لایجوز الامام إلا بالغا
ولو جاز أن یأمر الله عزوجل بطاعة غیر بالغ الجاز أن یکلف الله غیر بالغ
فکما لایعقل أن یحتمل التکلیف غیر بالغ فکذلک لایفهم القضاء بین الناس و
دقیقة و جلیله و غامض الاحکام و شرایع الدین و جمیع ما انى به النبى صلى
الله علیه و آله و ما تحتاج الیه الامة إلى یوم القیامة من أمر دینها و دنیاها،
طفل غیر بالغ ولو جاز أن یفهم ذلک من قد تزل عن حدالبلوغ درجة الجاز أن
یفهم من قد نزل عن حدالبلوغ و در جنین و ثلاثا و اربعا راجعا إلى الطفولیة
حتى یجوز أن یفهم ذلک طفل فى المهد و الخرق و ذلک غیرمعقول و
لامفهوم و لامتعارف.

ثم إن الذین قالو بامامه «ابى جعفر محمد بن على بن موسى» علیهم
السلام، اختلفوا فى کیفیة علمه الحداثة سنه ضروبا من الاختلاف: فقال
بعضهم لبعض الامام لایکون إلا عالما و ابوجعفر غیر بالغ و ابوه قد توفى
فکیف علم و من این علم، فأجابوا.

فقال بعضهم لایجوز أن یکون علمه من قبل ابیه لأن اباه حمل إلى
خراسان و ابوجعفر ابن اربع سنین و اشهر و من کان فى هذه السن فلیس فى
حد من یستفرغ تعلیم معرفة دقیق الدین و جلیله ولکن الله عزوجل علمه
ذلک عند البلوغ بضروب مما یدل على جمات علم الامام مثل الالهام و
النکت فى القلب و النقر فى الاذن و الرؤیا الصادقة فى النوم و...

و قال بعضهم: الامام یکون غیر بالغ ولو قلت سنه لأنه حجه‏الله، فقد یجوز
أن یعلم و اِن کان صییا و یجوز علیه الاسباب التى ذکرت من الالهام و... کما
جاز ذلک عن سلفه من حجج الله الماضین، و اعتلوا فى ذلک بیحیى بن زکریا
و أن الله آتاه الحکم صبیا و بأسباب عیسى بن مریم و یحکم الصبى بین
یوسف و امرأة الملک و یعلم سلیمان بن داود حکما من غیر تعلم و غیر ذلک
فانه قد کان فى حجج الله ممن کان غیربالغ عند الناس.»[29]

ترجمه: دلیل دو گروهى که یکى از آنها طرفدار احمد بن موسى علیه‏السلام
شدند و دیگر معتقد به وقف امامت شدند، این است که وقتى اباالحسن امام
رضا علیه‏السلام رحلت یافت، پسرش محمد [امام جواد (ع)] هفت ساله بود.
گروهى او را کودک و خردسال شمردند و گفتند: امام باید مردى بالغ و رسا
باشد و اگر خداوند بخواهد که مردم را به پیروى از کودکى نابالغ امر کند، لازم
مى‏آید که غیر بالغ را مکلّف کرده باشد. و چون از روى عقل، غیر بالغ
نمى‏تواند مکلف [به انجام تکالیف شرع ]باشد؛ بنابراین قضاوت میان مردم
از فهم او خارج است. و از فهم احکام دقیق، استوار و پیچیده و شریعت دین
و به طور کلى هر آنچه که پیامبر (ص) آورده است و هر چه را که امت تا روز
قیامت به آن احتیاج دارد از امور دنیوى و اخروى عاجز مى‏ماند. و اگر
بگوییم کودکى که یک درجه از حد بلوغ پایین‏تر است، قادر به فهم آن امور
مى‏باشد؛ لازم مى‏آید کسى که دو یا سه یا چهار درجه و یا بیشتر از حد بلوغ
پایین‏تر باشد از همه معارف و دانستنى‏هاى دین آگاهى داشته باشد. حتى از
این سخن فراتر رفته باید بگوییم که کودک گهواره‏اى و قنداقى نیز معارف دین
را درک کند، در حالى که این امرى غیرمعقول و غیرمتعارف مى‏باشد.

پس کسانى هستند که به امامت ابى جعفر محمد بن على بن موسى علیه‏السلام
در مورد کیفیت علمش به دلیل کمى سن وى به گونه‏هاى مختلف اختلاف
کرده‏اند. بعضى از آنها گفته‏اند امام باید عالم باشد و ابوجعفر غیربالغ است و
پدرش وفات یافته، پس او چگونه بداند و از چه طریقى کسب علم کند. پس
عده‏اى پاسخ دادند که جایز نیست که علم او از نزد پدرش باشد، زیرا پدرش
[امام رضا علیه‏السلام] به خراسان بردند در حالى که او چهار سال و چند ماه داشت و
کسى که در این سن باشد در حد فردى که معرفت دقیق دینى را تحلیل کند
نیست. با این وجود خداوند عزّوجلّ او را در زمان بلوغ به علم امامت که
داراى راه‏ها و روشها و جهات گوناگون است آگاه کرد. مانند الهام کردن در
قلب و با گوش و یا رویاى صادقانه در خواب و...

و بعضى از آنها گفته‏اند: امام  علیه‏السلام هرچند غیربالغ و کم سن باشد، ولى او
حجت خداست و جایز است که بداند هرچند که کودک باشد و دلایل و
اسبابى که براى او ذکر شد از قبیل الهام شدن، و رؤیاى صادقانه و... همه
اینها براى او جایز است. همان طور که براى اسلاف او جایز بوده است و در
این مورد به یحیى پسر زکریا استناد مى‏جویند که خداوند حکومت را در
کودکى به او داد و به دلیل عیسى بن مریم و به حکم پسر بچه میان یوسف بن
یعقوب و همسر پادشاه و به علم سلیمان پسر داود که حکمى غیر آموختنى
بود که اینها حجت‏هاى خدا هستند که در نزد مردم غیربالغ وجود دارد...[30]

گزارش نوبختى و دیگران از گردهمایى هشتاد تن از شخصیتهاى برجسته
شیعه که به منظور تعیین احراز امامت حضرت امام جواد  علیه‏السلام در خانه
عبدالرحمن بن حجاج [31] در بغداد اجتماع کردند، آخرین گزارش ثبت شده
از تمایل شیعیان به امامت احمد بن موسى  علیه‏السلام است که بى‏شک بعد از
شهادت امام رضا (ع)، یعنى در سال 203 مطرح شده است. در این
گردهمایى گروهى از امامت احمد بن موسى  علیه‏السلام حمایت کردند و عده‏اى نیز
به فرقه «واقفیّه» که قایل به مهدویت امام موسى کاظم  علیه‏السلام بودند، پیوستند و
بقیه به امامت حضرت جواد  علیه‏السلام معتقد شدند.

در این گزارش از افرادى سخن به میان آمده است که بعضا در زمان حیات
امام رضا  علیه‏السلام دار فانى را وداع کردند.[32] از جمله عبدالرحمن بن حجاج که

میزبان گروه هشتاد نفره در بغداد بود.[33] علاوه بر این گزارشهایى در دست
است که تأیید مى‏کند قیام و شهادت احمد بن موسى علیه‏السلام در سالهاى 201 تا
203 ه.ق، یعنى در فاصله پذیرش ولایتعهدى على بن موسى‏الرضا علیه‏السلام و قبل
از ماه صفر سال 203 که تاریخ شهادت امام علیه‏السلام مى‏باشد، روى داده است.[34]

هرچند که اثبات تاریخ شهادت احمد بن موسى  علیه‏السلام در قبل و یا بعد از
شهادت امام  علیه‏السلام کارى دشوار است.[35] اما به طور قطع مى‏توان گفت که این
جانبدارى با تمایل و احتمالاً با آگاهى وى همراه نبوده است. در پایان این
مبحث باید تصریح کرد که جانبدارى از امامت احمد بن موسى  علیه‏السلام هیچ‏گاه
نشأت یافته از تمایل و خواست آن حضرت نبوده است. همچنان که در
ماجراى بیعت مردم مدینه با احمد بن موسى  علیه‏السلام آمد، آن بزرگوار با رشادت
و جوانمردى کم‏نظیر بیعت مردم مدینه را فرو گذاشت و خود به همراه بیعت
کنندگان به منزل برادرش على بن موسى الرضا  علیه‏السلام رفت و دست بیعت به
امام  علیه‏السلام داد.

اوضاع سیاسى عصر مأمون

هارون الرشید در اواخر حکومت خود با بحران‏هاى شدید سیاسى و
اختلافات داخلى روبه‏رو بود. خراسان که روزگارى پایگاه قیام عباسیان علیه
امویان به شمار مى‏رفت، به دلیل دور بودن از مرکز خلافت، به کانون
قیام‏هاى ضد عباسى تبدیل شده بود. هارون الرشید براى سرکوبى و دفع
حملات شورشیان [36] شخصا عازم خراسان شده بود و مأمون را که مدتى
عهده‏دار حکومت خراسان بود به همراه برد. هم‏زمان با این حوادث،
قیام‏هاى «علویان» که در اثر سیاست سرکوب‏گرایانه و ظالمانه هارون روز به
روز شدت مى‏گرفت، پایه‏هاى حکومت وى را در سراسر قلمرو پهناور
عباسیان متزلزل مى‏ساخت. علاوه بر اینها، اختلافات و رقابت‏هاى خاندان
حکومتى بر سر جانشینى، هارون را بر آن داشت که خلافت را بعد از خود به
«محمد امین» بگمارد، مشروط بر اینکه بعد از «امین»، «مأمون» عهده‏دار
خلافت شود.

با مرگ هارون در «طوس»، محمد امین قدرت را در دست گرفت، اما به
زودى امین در اثر تحریک «عباسیان متعصب» که همواره مأمون را یک
«کنیززاده»[37] و یک عباسى غیر اصیل مى‏خواندند، بر آن شد تا بر خلاف
وصیت پدر، فرزند خردسالش «موسى» رابه جانشینى خود انتخاب کند و به
مأمون امر کرد تا از مرو به بغداد باز گردد. مأمون که از توطئه پنهانى این
دعوت مطلع شد، از رفتن سرباز زد. او خود را امیرالمؤمنین خواند و بر علیه
برادرش شورید.[38] این اقدام آغاز یک مبارزه خونین در میان فرزندان هارون
الرشید بود که با پیروزى مأمون پایان یافت.اما تبعات ناشى از آن تا پایان
حکومت او باقى ماند.

مأمون هنگامى در اوج این جدال قرار گرفت که، عیسى بن ماهان به
سوى خراسان لشکر کشید و قصد داشت با غل و زنجیر مأمون را به نزد امین
بازگرداند. هم‏زمان با این حوادث فتنه صاحب السریر در خراسان بالا گرفت
و مأمون در شرایطى کاملاً بحرانى در حالى که قصد پناهنده شدن به امیر
کابل را در سر مى‏پروراند،[39] دست توبه بالا برد و با خداى خود عهد و
پیمان بست که چنانچه بر برادرش امین پیروز شود، خلافت را به جایگاه
اصلى آن که حق اولاد على بن ابى‏طالب علیه‏السلام است بازگرداند.[40] زمانى که
مأمون با یارى طاهر بن حسین (ذوالیمینین)، هر ثمة بن اعین و فضل بن
سهل (ذوالریاستین) بر برادرش امین پیروز شد و قدرت را به دست
گرفت،[41] اگرچه به ظاهر از محبت و دوستى آل على سخن مى‏گفت، اما در
واقع نیازمند عامل تعدیل کننده‏اى بود تا اوضاع متلاطم سیاسى حکومت
خود را بعد از پیروزى ثبات بخشد و این ویژگى را در شخصیت على بن
موسى  علیه‏السلام یافت.

ولایتعهدى امام رضا علیه‏السلام

طرح ولایتعهدى على بن موسى الرضا  علیه‏السلام در شرایطى مطرح شد که
مأمون دریافت عوامل تهدیدکننده قدرتش بعد از امین همچنان پابرجا مانده
بود. «نصر بن سیار» در نواحى «حلب» سر به شورش برداشت و سپاه
طاهر[42] را تا «رقه» وادار به عقب نشینى کرد. حسن هرشى با شعار، الرضا من
آل محمد، در عراق خروج کرد و ابن‏طباطبا و ابوالسرایا در کوفه و زید بن
موسى[43] در بصره و اهواز قیام کردند. در یمن، ابراهیم بن موسى کاظم  علیه‏السلام و
در فارس اسماعیل بن موسى بن کاظم  علیه‏السلام سر به شورش زدند و حسن بن
افطس، در مکه و محمد بن سلیمان در مدائن قدرت را در دست گرفتند.
مدینه به دست محمد بن جعفر سقوط کرد، و احمد بن عمر بن خطاب ربعى
بر تصیبین و توابع آن مستولى شدند. سید بن انس در موصول، موسى بن
مبارک یشکرى در میان فارقین، عبدالملک بن حجاف سلمى در ارمنستان و
محمد بن روادارزى در آذربایجان و ابودلف عجلى در عراق عجم علم
شورش و خروج را بر دوش گرفتند.[44]

علویان تنها منبع خطر به شمار نمى‏آمدند، خاندان عباسى نیز عامل
تهدید کننده‏اى بود که بغداد را به کانون توطئه علیه مأمون مبدل ساخته بود.
زبیده مادر امین که همواره مأمون را به عنوان یک کنیززاده مى‏نگریست، با
پوشیدن خلعت امیرالمؤمنینى او را به چشم یک غاصب ظفرمند، و قاتل
فرزندش مى‏دید. تحریکات او و تلاش سایر عباسیان متعصب مى‏رفت تا
مأمون را از خلافت خلع کند. آنها دست بیعت به سوى منصور بن مهدى
عموى مأمون دراز کردند.[45] اما، منصور بیعت آنها را واگذاشت و فرماندارى
بغداد را عهده‏دار شد. سرانجام عباسیان توطئه‏گر، گرد ابراهیم بن مهدى
آمدند و با وى دست بیعت دادند.[46] از آن پس قلمرو عباسى در یک زمان
شاهد دو خلیفه یکى در بغداد و دیگرى در مرو بود.

این جدایى و انشقاق سیاسى به همان میزان که از اقتدار حاکمان عباسى
مى‏کاست، موجب افزایش مهر و علاقه مردم نسبت به خاندان على بن
ابیطالب مى‏شد. در چنین شرایطى مأمون حیات سیاسى خود را در گرو
حمایت از عنصر علوى، یافت و بر خلاف شیوه اسلاف خود با تغییر موضع
و گرایش مبالغه‏آمیز به علویان، طرح ولایتعهدى على بن موسى الرضا  علیه‏السلام را
به طور جدى دنبال کرد تا با ورود «عنصر سومى»، رقباى عباسى خود را از
صحنه سیاست خارج و با تقرب به خاندان على بن ابى طالب  علیه‏السلام حکومت
خود را مشروعیت بخشد. از این رو، رجاء بن ابى ضحاک و یاسر خادم را
روانه مدینه کرد تا امام  علیه‏السلام را به هر قیمت به مرو گسیل دارند. در منابع
گزارش‏هاى زیادى درباره عدم پذیرش ولایتعهدى از سوى امام رضا  علیه‏السلام
ثبت شده است. کثرت این اخبار، حاکى از شدت امتناع و مخالفت امام علیه‏السلام
نسبت به اهداف پنهان و آشکار «ماهیت ولایتعهدى» و مأمون است.[47]

کوشش‏هاى مأمون براى وادار کردن امام به پذیرش خلافت و ولایتعهدى
با فشار و تهدیدهاى شدیدى همراه بود: «اگر ولایتعهدى را نپذیرى تو را به
این کار مجبور مى‏کنم و اگر باز هم نپذیرى گردنت را خواهم زد.»[48] و
سرانجام امام با کراهت ولایتعهدى مأمون را مشروط به آنکه در عزل و نصب
و امور حکومت مداخله نکند، پذیرفت.

مأمون در ادامه سیاست تقرب به علویان، حضرت على بن موسى علیه
السلام را «رضا»[49] خواند و دستور داد به نام وى سکه زنند و در تمامى بلاد
و قصبات نام امام  علیه‏السلام را در خطبه‏ها بیاورند. آنگاه «لباس سیاه» را که نشان
عباسیان بود، از تن بیرون آورد و «لباس سبز» را به رسم علویان پوشید.[50] و

دخترش امّ حبیب[51] را در یک ازدواج سیاسى به تزویج امام  علیه‏السلامدرآورد...[52]

اهداف ولایتعهدى، آن‏چنان که مأمون محاسبه مى‏کرد، تحقق نیافت.
امام علیه‏السلام بعد از پذیرش ولایتعهدى مواضعى اتخاذ کرد که معادلات سیاسى
مأمون را بر هم زد. ماجراى «برپایى نماز عید به سنت رسول الله»،[53] بیانیه
افشاگرانه امام در مجلس ولایتعهدى و مفاد «دست خط»[54] حضرت علیه‏السلام بر
پشت عهدنامه ولایتعهدى اقداماتى بود که امام  علیه‏السلام بر اثبات حقانیت
خاندان وحى انجام داد. این اقدامات منجر به اعتلاى آیین تشیع در درون
حکومت عباسى و بروز موانع و مشکلات فراوان براى مأمون شد.

دیرى نپایید که مأمون دریافت ولایتعهدى امام علیه‏السلام به عنوان یک
«ضربه‏گیر» در برابر دسیسه چینى عباسیان بغداد و آتش‏هاى برافروخته
قیام‏هاى علوى نیست بلکه، نفوذ و شخصیت علمى و معنوى امام  علیه‏السلام در
میان جامعه و حتى مخالفان مذهبى‏اش، آن حضرت  علیه‏السلام را به یک «ضربه
زننده» بر پیکره حکومت او تبدیل کرده است. بنابراین، چاره‏اى به جز
بازگشت به شیوه نیاکان خود در برخورد با شیعیان نداشت. از این رو تصمیم
گرفت طى حادثه‏اى طبیعى، توطئه قتل امام علیه‏السلام را طراحى کند.[55]

زمینه‏هاى قیام احمد بن موسى علیه‏السلام

منابع تاریخى، اطلاعات درخور توجهى از زندگى احمد بن موسى علیه‏السلام،
قبل از قیام و یا هجرت او به سمت فارس ارایه نمى‏دهند و چنانچه به
گزارش‏هاى معدودى که در لابه لاى متون تاریخى و تذکره‏ها آمده است اکتفا
کنیم، قادر به دریافت زمینه‏هاى قیام احمد بن موسى  علیه‏السلام و شناخت علل آن
نخواهیم بود.

آنچه که در منابع تاریخى یافت مى‏شود، گزارشى از بیعت مردم مدینه با
احمد بن موسى علیه‏السلام بعد از انتشار خبر شهادت امام موسى کاظم علیه‏السلام در سال
183 و ماجراى تحسین برانگیز واگذارى بیعت مردم به برادرش على بن
موسى الرضا  علیه‏السلام و همچنین شرکت احمد بن موسى  علیه‏السلام در قیام
«ابوالسرایا»[56] به سال 199 ه.ق است، بنابراین چیزى که پیش رو داریم

اطلاعات اندکى است از دو برهه زندگى احمد بن موسى  علیه‏السلام که پاسخگوى
سؤال‏هاى فراوان ما نیست. براى رسیدن به این مقصود لازم است در
لابه‏لاى حوادث و موقعیت‏هاى سیاسى به بررسى رخدادهایى پرداخت که
جامعه علویان آن زمان، به خصوص اصحاب و نزدیکان امام رضا (ع)، در
ایجاد و یا نقش‏پذیرى آن مؤثر بودند تا از مجموعه گزارش‏هاى ثبت شده
تاریخى، بتوان تصویرى از زمینه‏هاى قیام احمد بن موسى  علیه‏السلام ترسیم کرد.

مى‏دانیم هنگامى که فرستادگان مأمون براى انتقال حضرت على بن
موسى الرضا علیه‏السلام به مدینه آمدند، حضرت  علیه‏السلام خاندان و اهل بیت خود را
گرد آورد و فرمودند: «بر من بگریید تا صداى شما را بشنوم.»[57] گریه کردن بر
مسافرى که به سفر مى‏رود امرى است کاملاً غیرمتعارف، اما اینکه امام علیه‏السلام
مخصوصا تأکید کرد، نزدیکان وى بر او گریه سردهند، مى‏خواست آنها را
متوجه ماهیت پیشنهاد خلافت و یا ولایتعهدى مأمون کند. ابن شهر آشوب
مى‏نویسد، آنگاه امام فرمودند: «من به سفرى مى‏روم که بازگشتى در
آن نیست».[58]

امام علیه‏السلام این سخن را به کرّات قبل از عزیمت به مرو، در مدینه بازگو کر و
در طول سفر نیز هر کجا که فرصت یافت آن را تکرار کرد. شیخ صدوق به نقل
از محول سیستانى مى‏نویسد:

«هنگامى که حضرت به مرو مى‏رفت چندین مرتبه با مرقد آن حضرت علیه‏السلام
وداع مى‏کرد و باز مى‏گشت، و هر دفعه که نزدیک ضریح مى‏آمد با صداى
بلند گریه مى‏کرد، من (محول سیستانى) به حضور حضرت رفتم و او را به
خاطر طلب مأمون (پیشنهاد ولایتعهدى) به خراسان تهنیت گفتم.
حضرت علیه‏السلام فرمود: «من را واگذارید، همانا از جوار جد بزرگوارم بیرون
مى‏روم و در غربت رحلت مى‏کنم و در کنار قبر «هارون» دفن خواهم شد.»[59]

امام علیه‏السلام قبل از عزیمت، به اصحاب و وکلاى خود جانشینى فرزندش
امام جواد  علیه‏السلام را نیز سفارش کرد. این حوادث بى‏شک براى نزدیکان، برادران
و اصحاب آن حضرت  علیه‏السلام آشکار مى‏ساخت که ولایتعهدى مأمون یک
پیشنهاد صادقانه نیست، بلکه او اهداف و مقاصد دیگرى در پشت این طرح
پنهان کرده است که امام  علیه‏السلام از سرانجام آن اهداف، نزدیکان خود را آگاه
مى‏سازد. امام  علیه‏السلام بدون همراه بردن اهل بیت و یا خویشان خود عازم مرو
شد. طبق گزارش‏هایى که از گفته‏هاى شیخ کلینى در «کافى»، شیخ مفید در
«ارشاد»، مامقامى در «تنقیح المقال»، بحرالعلوم در «تحفه‏العالم» و دیگران
بدست مى‏آید. احمد بن موسى  علیه‏السلام و احتمالاً آن عده از خویشان و برادران
امام رضا  علیه‏السلام که در مدینه بودند از زمان امامت حضرت على بن موسى
الرضا علیه‏السلام و از نزدیک شاهد رویدادها بودند؛ «... و کان فى خدمة اخیه، مدة
من الزمان الى أن أرسل المأمون الى الرضا
علیه‏السلام و اشخصه الى خراسان و عقد له
خلافة العهد؛ ... (احمد بن موسى) مدتى در خدمت برادرش بود تا زمانى که
مأمون در پى امام رضا علیه‏السلام فرستاد و او را براى ولایتعهدى (از مدینه به
خراسان اعزام کرد».[60] و بى شک پس از آن یعنى از سال 200 ه.ق که آغاز
عزیمت حضرت به سوى مرو به شمار مى‏رود تا 201 که پذیرش تحمیلى
ولایتعهدى مأمون بود. اخبار حوادث و ماجراهایى که در طول این مدت بر
امام گذشته بود، در میان برادران امام رضا (ع)، علویان، نزدیکان و اهل بیت
حضرت منتشر مى‏شد. ماجراى استقبال با شکوه مردم نیشابور و ذکر حدیث
سلسله الذهب[61] و ماجراى حبس و زندانى شدن حضرت در سرخس که
بازتاب بیانیه نیشابور بود، حوادث کم اهمیتى نبودند که بعد مسافت آن را از
دوستان و شیعیان و خویشاوندان امام  علیه‏السلام دور نگه دارد. خاصه آنکه مأمون
بعد از مراسم پذیرش تحمیلى ولایتعهدى، نام حضرت علیه‏السلام را در خطبه و
سکه آورد و به تمام فرمانداران خود در سراسر قلمرو حکومتى دستور داد که
لباس سیاه عباسى را بگذارند و جامه سبز علوى را بر تن کنند.[62]

 

آنچه در مرو مى‏گذشت، ریشه‏هاى قیام علویان را (در مدینه) مى‏رویاند.
توطئه‏هاى مأمون بعد از ناکام ماندن او در اهداف ولایتعهدى و تصمیم بر
قتل امام (ع)، بى‏شک جرقه‏هاى قیام احمد بن موسى  علیه‏السلام و برادران آن
حضرت  علیه‏السلام را شکل داد.

علل قیام

بررسى علل قیام احمد بن موسى علیه‏السلام ارتباط مستقیمى با زمان قیام او
دارد. متأسفانه در منابع، اطلاع دقیقى از زمان قیام احمد بن موسى  علیه‏السلام ثبت
نشده است. آنچه از گزارش‏هاى تاریخى به دست مى‏آید، زمان قیام احمد
بن موسى  علیه‏السلام را در دو مقطع کاملاً متفاوت بیان مى‏کنند؛ یکى در زمان
حیات برادرش على بن موسى الرضا  علیه‏السلام و دیگرى بعد از شهادت امام
رضا علیه‏السلام[63]. چنانچه قول اول را بپذیریم، زمان قید احمد بن موسى  علیه‏السلام بین
سال‏هاى 201 تا 203 ه.ق یعنى از زمان پذیرش ولایتعهدى تا قبل از ماه
صفر سال 203 که تاریخ شهادت امام  علیه‏السلام است، مى‏باشد و براساس قول
دوم، زمان قیام احمد بن موسى  علیه‏السلام بین سال‏هاى 203 تا 218 محسوب
مى‏شود. یعنى بعد از شهادت امام  علیه‏السلام تا سال 218 که تاریخ وفات مأمون
خلیفه عباسى مى‏باشد.

انگیزه قیام احمد بن موسى  علیه‏السلام در مرحله اول را مى‏توان آگاه شدن وى از
توطئه قتل امام  علیه‏السلام و یارى کردن به وى در دفع توطئه مأمون مى‏توان ذکر
کرد. هرچند به غلط برخى کتاب‏ها و تذکره‏هاى متأخر حرکت احمد بن
موسى علیه‏السلام را از مدینه به سوى خراسان صرفا «دیدار» برادرش على بن
موسى الرضا  علیه‏السلام دانسته و بر همین اساس مى‏نویسند: احمد بن موسى  علیه‏السلام
به «مرگ طبیعى» در شیراز وفات کرد.[64] انگیزه قیام احمد بن موسى علیه‏السلام در
مرحله دوم یعنى بعد از شهادت امام على بن موسى الرضا (ع)، داراى
جنبه‏هاى عدالت خواهانه و یا خونخواهى است. چنانچه برخى
مورخان مى‏نویسند:

«و لما سمع قضیة الامام على بن موسى الرضا علیهاالسلام الهائلة؛ حزن
کثیرا و بکى بکاء شدیدا، و خرج من بغداد «لطلب ثاره»، و معه ثلاثه آلاف من
احفاذ الائمة الطاهرین، «قاصدا حرب المأمون» و...»
[65]

 

احمد بن موسى علیه‏السلام چون خبر شهادت امام رضا  علیه‏السلام را شنید. بسیار
اندوهگین شد. و بسیار گریه کرد و براى خون خواهى از بغداد خارج شد، و
همراه او سه هزار نفر از نوادگان امامان معصوم بوده‏اند که قصد جنگ با
مأمون داشت و...»

مؤلف حیاة الامام موسى بن جعفر  علیه‏السلام و اعیان الشیعه بر این موضوع
تصریح کرده‏اند:

«... احمد بن موسى به فرماندهى یک سپاه سه هزار نفرى از علویان و
فرزندان ائمه طاهرین و شیعیان آنها، براى نبرد با مأمون الرشید و انتقام خون
امام رضا 
علیه‏السلام روانه ایران شدند.[66]

معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازى، صاحب کتاب شد الازار فى حط
الاوزار عن زوار المزار، که به سال 791 ه.ق. تألیف شده است، یکى از
معدود نویسندگانى است که انگیزه قیام و خروج احمد بن موسى علیه‏السلام را
«قتال با مجوسیان» ذکر کرده است. وى مى‏نویسد:

«مى‏گویند اهل تاریخ که حضرت سید امیر احمد بن موسى علیه‏السلام در ایام
خلافت مأمون بعد از وفات برادر بزرگوار به قتال مجوسان به شیراز نزول
فرمود و بدان که حضرت سید امیر احمد بن موسى الکاظم علیه‏السلام، اجود
برادران بود و مى‏گویند که هزار بنده از مال خود در راه خدا آزاد فرمود و
مى‏گویند که چون امیر احمد به شیراز تشریف آوردند، شهید شدند و...»[67]

برخى از متون و منابعى که با جزئیات بیشترى به شرح قیام احمد بن
موسى علیه‏السلام پرداخته‏اند، زمان دیگرى را براى قیام (حرکت) وى ارایه مى‏دهند
که آغازش در حیات امام رضا  علیه‏السلام است، یعنى هنگامى که احمد بن
موسى علیه‏السلام از توطئه مأمون براى برداشتن امام  علیه‏السلام از سر راه خود آگاه شد، و
قیام زمانى شکل گرفت که در میانه راه (در نزدیکى شهر شیراز) خبر شهادت
امام علیه‏السلام منتشر گردید.

«احمد بن موسى علیه‏السلام عزم خراسان نمود. با هفتصد تن[68] از برادران و
برادرزادگان و جماعت کثیرى از دوستان، از مدینه حرکت نمودند. چون به
دو فرسنگى شیراز رسیدند، خبر شهادت امام رضا  علیه‏السلام به آن نواحى رسید،
مأمون نیز که از حرکت امامزادگان اطلاع یافته بود به جمیع حکام و عمال
قلمرو خود نوشته بود که در هر کجا آن ابوتراب (احمد بن موسى علیه‏السلام) را
یافتید به قتل برسانید و...»[69]

مؤلف کتاب زندگى سیاسى هشتمین امام به نقل از چند منبع در تحلیل
قیام احمد بن موسى علیه‏السلام مى‏نویسد:

 

«احمد بن موسى  علیه‏السلام چون از حیله مأمون آگاه شد، به همراه سه هزار تن
و به روایتى دو هزار تن از بغداد [مدینه] قیام کرد. کارگزار مأمون در شیراز به
نام قتلغ‏خان به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از کشمکش‏هایى هم
او و هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید.»[70]

آنچه که از بررسى متون و منابع تاریخى در خصوص زمان قیام احمد بن
موسى  علیه‏السلام و علل آن حاصل مى‏شود این است که، قیام احمد بن موسى  علیه‏السلام
زمانى آغاز شد که مواضع و سیاست‏هاى مأمون نسبت به امام رضا علیه‏السلام وارد
مرحله نوینى شد و آن هنگامى بود که مأمون دریافت که طرح ولایتعهدى
على بن موسى الرضا علیه‏السلام همچون یک تیغ دو دم است که یک دم آن «ضربه
گیر» براى خنثى کردن قیام علویان و دم دیگر آن «ضربه زننده» است و اساس
خلافت عباسیان را به نفع «امامت» آل على بن ابى طالب علیه‏السلام بر هم مى‏زند. از
این رو مأمون به رغم کیاستى که داشت، هنگامى که متوجه شد اهداف او در
ماجراى ولایتعهدى با شکست مواجه شده و موجى از اغتشاش را به قصد
براندازى او در بغداد دامن زده است، تصمیم گرفت مواضع خود را به تدریج
تغییر دهد.

اولین نشانه این تغییر موضع، قتل «فضل بن سهل» در حمام سرخس
بود[71] که با سیاست‏هاى جاه طلبانه خود کوشیده بود مأمون را از حوادث
بغداد دور سازد. مأمون بعد از قتل «فضل بن سهل» از بیم افشاى سیاست
نوین خود دستور داد مجریان قتل را که از غلامان و خدم و حشم خود
بودند، گردن زنند.[72] این واقعه باعث خشنودى عباسیان بغداد شد. گام
بعدى برداشتن مانعى بود که خود دو سال پیش از آن (201 ه.ق) در سر راه
روابطش با بغداد ایجاد کرده بود و آن ماجراى ولایتعهدى على بن موسى
الرضا  علیه‏السلام بود. بنابراین مأمون در یک برنامه زمان‏بندى شده، ابتدا با «مسموم
کردن انگور» امام  علیه‏السلام را رنجور کرد،[73] و سپس با «افشره انار زهرآلود» وى را
به شهادت رساند.[74]

بدیهى است انعکاس این تحولات همچنان که باعث خرسندى «خاندان
عباسى» مى‏شد، موجبات نگرانى «علویان» را نیز فراهم مى‏ساخت. به نظر
مى‏رسد قیام احمد بن موسى هنگامى آغاز شد که وى از تغییر سیاست‏هاى
مأمون (سیاست‏هاى ظاهرى) نسبت به علویان و امام على بن موسى
الرضا علیه‏السلام آگاه شد. از این رو احمد بن موسى علیه‏السلام براى حمایت و یارى
امام علیه‏السلام قیام خود را آغاز کرد و از طریق بصره، اهواز (سوق الاهواز) و فارس
عازم خراسان شد. از آنجایى که این حرکت دیدار ساده‏اى از برادر نبود،
مأمون دچار وحشت شد. به خصوص زمانى که اطلاع یافت «کاروان احمد
بن موسى علیه‏السلام» از هر دیارى که مى‏گذرد، جمع کثیرى از شیعیان و علویان به
آن مى‏پیوندند. بنابراین، دستور داد از عزیمت کاروان جلوگیرى کنند[75] و
برادران امام  علیه‏السلام را به قتل برسانند. این پیام را هنگامى عامل مأمون در فارس
دریافت کرد که کاروان به حوالى شهر شیراز رسیده بود و همزمان با
لشکرکشى «قتلغ خان»[76] حکمفرماى «فارس» خبر شهادت امام رضا علیه‏السلام
منتشر شد. احمد بن موسى علیه‏السلام با شورایى متشکل از برادران و یارانش به
بررسى حوادث و شرایط پرداختند و دریافتند که تنها راهى که به روى آنها
گشوده است، مبارزه و جهاد است.

جغرافیاى تاریخى قیام

خط سیر حرکت احمد بن موسى علیه‏السلام، یکى از راه‏هاى متداول آن زمان
بود.[77] راهى که برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا علیه‏السلام پیش از
وى آن را تا مرو پیموده است.[78] این راه از مدینه به بصره و از طریق سوق

الاهواز به فارس مى‏رسید و سپس از راه کویر به نیشابور، طوس، سرخس و
مرو ختم مى‏شد. مبدأ قیام احمد بن موسى علیه‏السلام مدینه[79] و مقصد آن خراسان
(مرو) بود. هر چند که در نتیجه جهاد با عامل مأمون در فارس، پاى آن
حضرت به مرز خراسان رسید.

شرح منازل و مسافت‏هاى میان مدینه تا بصره در منابع جغرافیایى آمده
است. «اصطخرى»، «ابن رسته»، «جیهانى»، و «قدامة بن جعفر» منازل میان
مدینه تا بصره را هیجده منزل ذکر کرده‏اند. «معدن نقره»[80] شاهراهى بود که
در میان این مسیر راه‏هاى قدیمى بصره، مکه، و کوفه و مدینه را به هم متصل
مى‏کرد.[81] بصره یکى از شهرهایى است که در مسیر این راه قرار داشت و
کمى قبل از عبور احمد بن موسى  علیه‏السلام در حوادث قیام برادرش «زید» به آتش
کشیده شد.[82] منابع جغرافیایى، منازل میان بصره تا سوق الاهواز[83] را هفت
منزل به مسافت سى و شش فرسخ ذکر کرده‏اند،[84] که بخشى از این مسافت

از طریق آب مى‏گذشت.[85]

شهر اهواز در مسیر راه احمد بن موسى  علیه‏السلام واقع شده بود، منابع تاریخى
گزارشى را از جزئیات عبور کاروان احمد بن موسى  علیه‏السلام در این شهر ذکر
نکرده‏اند. در بررسى آثار تاریخى شوشتر دو بقعه به نام‏هاى «امام رضا (ع)» و
«شاهچراغ» (احمد بن موسى علیه‏السلام) یافت مى‏شود که در منطقه «دش زورک»
در منتهى الیه بلوک «عقیلى» واقع شده‏اند. این دو بقعه، علاوه بر اینکه در
مسیر راه قدیم اهواز به فارس واقع نشده است، به لحاظ تاریخى فاقد قدمت
و سندیت مى‏باشند.[86]

در جریان قیام ابوالسرایا، هنگامى که قیام بالا گرفت و زیدبن موسى به
بصره و اهواز مستولى شد.[87] گزارش‏هاى منابع تاریخ، از رخدادهاى شهر

اهواز در سفرى که پیش از این براى حضرت على بن موسى الرضا  علیه‏السلام روى
داده ما را یارى مى‏کند تا از اوضاع سیاسى - اجتماعى و همچنین از منازل
این شهر اطلاعات ارزشمندى به دست آوریم.[88]

مردم این منطقه بر مذهب «اعتزال»[89] بودند و این مذهب در میان آنها

بیش از سایر اقوام شایع بوده است.[90] راه‏هاى متعددى وجود داشت که در
آن زمان اهواز را به فارس متصل مى‏کرد، راهى که احتمال عبور احمد بن
موسى علیه‏السلام را از آنجا قوت مى‏بخشد، مسیرى است که از پل اربق در حوالى
رود مسرقان به سمت «سنبیل» امتداد داشته است و از آنجا وارد ایالت فارس
و شهر ارجان مى‏شود.[91]

ایالت فارس در ماجراى قیام احمد بن موسى علیه‏السلام نقش عمده‏اى داشت.
جایگاهى که بعدها «مشهد» احمد بن موسى علیه‏السلام و یارانش شد. بنابراین، لازم
است قبل از شرح منازل و مسافت‏هاى فارس به شرح مختصرى از این
سرزمین بپردازیم.

 

سرزمین پارس

سرزمین «پارس»[92] داراى سابقه دیرینه تاریخى است و در زمان‏هاى
مختلف به عنوان پایتخت و مرکز سیاسى ایران و یا یکى از (ساتراپهاى»
(ایالت‏هاى) مهم ایران به شمار مى‏رفته است. حدود خطه پارس بنابر گفته
«زرکوب شیرازى» (متوفى 745 ه.ق.) داراى چند رکن بوده است:

«رکن شمالى (فارس) از ولایت اصفهان تا حدود ابرقوه، رکن جنوبى آن از
کنار سواحل دریا تا کرمان و رکن شرقى آن از اعمال کرمان تا جنوب سیرجان
و رکن غربى آن از اعمال خوزستان، بر صوب دریاى عمان و ارجان است.»[93]

مسلمانان بعد از فتح «فارس»[94] آن را به پنج ولایت، تقسیم کردند. این
تقسیم بندى تا زمان هجوم مغول همچنان باقى بود. برابر تقسیمات
جغرافیدانان مسلمانان کوره‏هاى فارس عبارت بود: کوره «اردشیر خورده» که
«شیراز»[95] کرسى آن بود و مرکز ایالت فارس محسوب مى‏شد. کوره «شاپور
خوره» که کرسى آن شهر «شاپور» بود. کوره «ارجان» که کرسى آن شهرى به
همین نام بود. کوره «اصطخر» که کرسى آن شهر قدیمى «پرسپولیس» بود و
کوره «دارابجرد» که کرسى آن، شهرى به همین نام بود.[96] اصطخر از

مهمترین ایالات پارس به شمار مى‏رفت. این ایالت در عهد خلیفه دوم به
سال 16 هجرى توسط عثمان ابى العاص و ابوموسى اشعرى، فتح شد.[97]
در سال 74 هجرى بناى شهر شیراز توسط محمد بن یوسف ثقفى[98] نهاده
شد، بنا برگفته «ابن بلخى» (متوفى 540 ه.) در فارسنامه این شهر روز به روز
از رونق اصطخر کاست[99] و اصطخر که روزگارى شهر پهناورى بود و دامنه
آن شامل شهر کثه (یزد)، میبد، نائین، فهرج و رودان از توابع کرمان، ابرقوه
(ابرکوه) و فارس مى‏شد، رفته رفته محدود و از عظمت آن کاسته شد.[100]

ایالت فارس در سال‏هاى بحرانى حکومت مأمون (حدود 199 ه.ق.)
درگیر تحولات سیاسى شد و اسماعیل بن موسى بن جعفر علیه‏السلام در جریان
قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا در فارس به قدرت رسید.[101] فرصت الدوله در
ذکر سلاطین و حکام شیراز در عصر مأمون از فضل بن سهل و قتلغ‏خان ترک
نام مى‏برد که به ترتیب در سال‏هاى (1981-193) و (210-198) حکمران
شیراز بودند.[102]

اصطخرى در «مسالک ممالک» (تألیف 340 ه.ق.) درباره عقاید مذهبى
و اقلیت‏هایى که در فارس رایج بودند، مى‏نویسد:

 

«شیراز، استخر و پسا (فسا) مذهب اهل سنت و جماعت دارند و بر
مذهب اهل بغداد (مى‏باشند) و (در) فتوى به مذهب اصحاب حدیث کنند،
در پارس گبرکان (زرتشتیان) و ترسایان (مسیحیان) و جهودان (یهودیان)
باشند. گبرکان غلبه دارند و جهودان اندکى باشند و کتاب‏هاى گبرکان و
آتشکده‏هایشان و آداب گبرکى هنوز در میان پارسیان هست. و به هیچ
ولایت اسلام چندان گبر نباشد که در ولایت پارس است که (روزى)
دارالملک ایشان بوده است.»[103]

منزلگاه‏ها و مسیر عبور کاروان برادران امام رضا علیه‏السلام

شرح راه‏ها و منازلى که ایالت اهواز را به فارس پیوند مى‏زد، در
نوشته‏هاى جغرافى دانان مسلمان آمده است. ابن خرداد به، در مسالک و
ممالک قدامه‏بن جعفر، در کتاب الخراج، یعقوبى در البلدان، ابن رسته، در
الاعلاق النفیسه، جیهانى در اشکال العالم، اصطخرى در المسالک و
الممالک، ابن حوقل در صوره‏الارض و ابن بلخى، در فارسنامه که به ترتیب
در سال‏هاى 250، 266، 278، 290، 320، 340، 367 و 450 هجرى
قمرى تألیف شده است، دست کم بیش از ده شرح جداگانه از این مسیر ارائه
مى‏دهند.[104] علاوه بر این، سایر منابع تاریخى محلى فارس به ذکر راه‏هاى
قدیمى و باستانى فارس پرداخته‏اند.[105]

 

روى هم رفته یک مسیر عمده از طریق «ارجان» (بهبهان) به سمت
«خلار»[106] «جویم»[107] (گویم) و «شیراز» ختم مى‏شد.[108] از این مسیر در میانه
راه دو شاخه فرعى دیگر جدا مى‏شد که، یکى در امتداد راه باستانى «شوش»
و «اصطخر» قرار مى‏گرفت[109] و دیگرى به سمت جنوب متمایل مى‏گشت و
از ناحیه «گنبد ملغان»[110] و «کشن»[111] به شیراز مى‏رسید.[112] این راه اخیر مسیر
عبور احمد بن موسى علیه‏السلام است. خوشبختانه در این مقطع از خط سیر حرکت
احمد بن موسى علیه‏السلام، منابع، گزارش‏هایى ثبت کرده‏اند که مسیر او را از سایر
راه‏ها جدا مى‏سازد. مناطقى که مورخان در ماجراى نبرد احمد بن موسى علیه‏السلام
با دشمنان از آن یاد مى‏کنند «خان زنیان» و «کشن» است. هر چند که این
مناطق در نقل متقدمان نیامده است، ولى در منابع متأخرین تواتر بسیار دارد.[113]

بنابراین، به نظر مى‏رسد که کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام از «پل اربق»[114] در
اهواز به اولین منزلگاه فارس «سوق السبیل»[115] عبور کرده است، و مسافت

شش فرسخ تا ارجان را پیموده. در این شهر قدمگاهى موسوم به امام رضا علیه‏السلام
واقع شده است.[116] ادامه خط سیر ارجان به شیراز در فارسنامه با جزئیات
بیشترى آمده است که بالغ بر بیست و هفت فرسنگ مى‏شود. از دیگر منازل
این راه، «فزوک»[117] «حبس»[118] ، «صامه»[119]، «گنبد ملغان» و
«کشن» مى‏باشد.[120]

ملاحظاتى درباره مسیر حرکت کاروان

با در نظر گرفتن جغرافیاى تاریخى شهرها و راهها، در آن زمان براى عبور
از مدینه و یا بغداد به سمت خراسان دو خط سیر جداگانه متداول بوده است.

مسیر اول: از مدینه آغاز و از آنجا به بصره و از طریق شهرهاى اهواز و
فارس از راه کویر و بیابان‏هاى میان ایالت‏هاى فارس و خراسان (منطقه
کویرى یزد) به خراسان و یا مرو ختم مى‏شد.

مسیر دوم: از مدینه به سمت کوفه و بغداد مى‏رفت و سپس از آن جا به
سمت رى، قم و خراسان و بالاخره مرو منتهى مى‏شد.

مسیر اول خط سیرى بود که بیش از آنکه احمد بن موسى علیه‏السلام از آن عبور
کند برادرش حضرت امام رضا  علیه‏السلام این راه را پیمود. این مسیر به تأکید و
اصرار مأمون انتخاب شده بود.

 

به نظر مى‏رسد کسانى که در مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام و یا مسیر حرکت
او دچار تردید شده‏اند و در پاره‏اى از موارد با ابهامات و تناقض‏هایى برخورد
کرده‏اند، نسبت به خط سیر راه‏هاى متداول در آن زمان توجه کافى
نداشته‏اند. این موضوع اخیر در برخى از منابعى که به مسیر هجرت على بن
موسى الرضا علیه‏السلام پرداخته‏اند. نیز با تناقض و اغلاط فراوان آشکارى به چشم
مى‏خورد که نگارنده در کتاب «جغرافیاى هجرت امام رضا  علیه‏السلام از مدینه به
مرو» به تفصیل به شرح آن پرداخته است.[121]

آنچه که درباره خط سیر و مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام و برادرانش (حسین
بن موسى و محمد بن موسى) بطور آشفته‏اى در منابع تاریخى به چشم
مى‏خورد متأثر از همین ضعف و کاستى‏ها است.

درباره اختلاف بر سر مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام و برادرانش بطور
جداگانه و به تفصیل سخن خواهیم گفت. اما اینکه چنین اختلافى تا چه
اندازه متأثر از خط سیرى است که برخى از مورخین براى حرکت کاروان
احمد بن موسى علیه‏السلام قائل شده‏اند موضوعى است که اینک به آن مى‏پردازیم.

براى تعیین خط سیر کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام و برادران امام رضا  علیه‏السلام
چند نکته قابل تأمل و بررسى وجود دارد. این موارد شامل: مبداء حرکت،
مقصد کاروان، محل درگیرى و صحنه کارزار و سرانجام محل شهادت و
مدفن امامزادگانى است که در این حرکت تاریخى به شهادت رسیده‏اند.
خوشبختانه درباره مقصد کاروان برادران امام رضا  علیه‏السلام و همراهانشان که
«خراسان» است همه منابع اتفاق نظر دارند.

 

مبداء حرکت کاروان

درباره مبداء حرکت کاروان، منابع گزارش‏هاى متفاوتى ارایه مى‏دهند.
این گزارش‏ها به میزان خط مسیر و حرکت کاروان، چندان آشفته و مبهم
نیستند. برخى از منابع آغاز حرکت کاروان را مدینه و برخى بغداد ذکر کرده‏اند.

«و لما خرج مع بعض اقربائه من «المدینه» قاصدا اخاه الرضا  علیه‏السلام فى
«خراسان» و وصل إلى «شیراز» سمع فیهما بوفاة اخیه فمنعمه من السیر الیها
«حاکم شیراز» قتلغ شاه بأمر المأمون العباسى فحدثت و بین الحاکم واقعه
عظیمه «قتل» فیهما اولاد أقرباوه ثم «قتل» هو بعد هم...»[122]

در این گزارش مبداء حرکت کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام از شهر مدینه به
سمت خراسان ذکر شده است که هنگام ورود به شیراز و شایع شدن خبر
وفات برادرش حضرت امام رضا علیه‏السلام و ممانعت حاکم شیراز از حرکت کاروان
در نتیجه جدال و پیکار احمد بن موسى علیه‏السلام و نزدیکان وى به شهادت
مى‏رسند... گزارش‏هاى دیگرى در دست است که مبداء حرکت را از شهر
بغداد مى‏داند:

«...و کان ساکنا فى دارالسلام «بغداد»،... و لما سمع قضیه‏الامام على بن
موسى الرضا علیهاالسلام الهائلة؛ حزن کثیرا و بکى بکاء شدیدا، و خرج من
«بغداد» لطلب ثاره، و معه ثلاثة آلاف من أحفاد الأئمه الطاهرین، قاصدا
حرب المأمون و لما و صلو الى «قم» حاربهم عاملها من قبل المأمون و
استشهد منهم جماعة و «دفنوا هناک»، و لما دخلوا «الرى» حاربهم عسکرة و
قتلوا منهم جماعة و «دفنوا هناک و لهم مشهد مزور» و لما و صلوا «اسفراین
من ناحیة خراسان»؛ نزلوا فى أرض سبغة بین جبلین، فهجم علیهم
عسکرالمأمون و «حاربهم و قتلهم، و استشهد أحمد و دفن هناک، و قبره
هناک مزور و بعض النسابین یرون «قبره و مزاره بشیراز» و هذا مشهور من
أغلاط العامة».[123]

(ترجمه): احمد بن موسى علیه‏السلام ساکن شهر بغداد بود، و هنگامیکه
ماجراى امام رضا  علیه‏السلام (شهادت امام رضا (ع)) را شنید. بسیار اندوهگین شد
و بسیار گریه کرد و براى خونخواهى از بغداد خارج شد و همراه او سه هزار
نفر از نوادگان امامان معصوم بوده‏اند که قصد جنگ با مأمون داشت و
هنگامى که به قم رسید، فرمانرواى قم از طرف مأمون با آنها جنگید و آنجا
تعدادى از آنها شهید شدند و همانجا دفن گردیده‏اند و هنگامى که به رى
وارد شدند ارتش آنجا با آنها جنگید و تعدادى از آنها را کشت و آنجا دفن
شدند و براى آنها زیارتگاهى ساخته‏اند. و هنگامى که از طرف خراسان به
اسفراین رسیده‏اند در یک زمین شوره‏زار که بین دو کوه واقع شده بود اطراق
کردند، که ارتش مأمون بر آنها حمله ور شد و همگى را کشتند و احمد بن
موسى علیه‏السلام نیز در آنجا شهید شد و مدفون گشت و قبر او آنجا زیارتگاهى
است و برخى از نسب‏شناسان روایت مى‏کنند که قبر احمد بن موسى علیه‏السلام در
شیراز است و این از اشتباهات مردم عوام است.»

بدون شک یکى از عواملى که در خط سیر کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام
بطور تعیین کننده‏اى مؤثر است مدفن او و برادرانش مى‏باشد که در جاى
خود به شرح آن و ارایه ادلّه و استدلال و استنتاج‏هاى لازم مى‏پردازیم.
عجالتا اگر بعنوان یک پیش‏فرض بپذیریم محل درگیرى و صحنه کارزار
ایالت فارس بوده و مشهد (یا مدفن) آن بزرگواران شهر شیراز است یعنى
مکانى که هم‏اکنون بارگاه و مرقد احمد بن موسى علیه‏السلام، محمد بن موسى و
حسین بن موسى علیهماالسلام مى‏باشد.

مسیر کاروان برادران امام رضا  علیه‏السلام شهرهاى بصره، اهواز، و فارس بوده
است که منطقى‏ترین و کوتاه‏ترین راه متداول آن زمان به شمار مى‏رود. راهى
که پیش از آن نیز حضرت على بن موسى الرضا  علیه‏السلام آن را پیمودند.

اما خط سیر دیگرى که در آن زمان نیز متداول بود، راهى است که از
مدینه به بغداد مى‏رفت و از آنجا با گذشتن از شهرهاى رى و قم به خراسان
منتهى مى‏شد. علت اختلاف درباره مبداء حرکت الزاما به محل سکونت
احمد بن موسى علیه‏السلام و برادرانش در بغداد و یا مدینه باز نمى‏گردد. هرچند که
منابع در این مورد گزارش‏هاى متعددى نقل کرده‏اند، که بعقیده نگارنده با
توجه به گزارش‏هایى که در عصر امامت حضرت موسى کاظم  علیه‏السلام درباره
حضور احمد بن موسى علیه‏السلام در شهر مدینه و ماجراى بخشیدن مزرعه‏اى
موسوم به «یسیرة» از سوى پدر بزرگوارش به وى؛ «و هب له ضیعته المعروفه
بالیسیره»[124] و سرکشى به برخى از املاک پدرش در شهر مدینه؛ «خرج أبى
بولده الى بعض امواله بالمدینه...»[125]

 

و همچنین ماجراى انتشار خبر شهادت امام موسى کاظم  علیه‏السلام در مدینه و
تجمع مردم در خانه «ام احمد» و «مسجد»، طرح بیعت با احمد بن موسى
 علیه‏السلام و دعوت وى براى بیعت مردم با حضرت امام رضا  علیه‏السلام در شهر مدینه؛
«کما انکم جمیعا فى بیعتى فانى فى بیعة أخى على بن موسى الرضا  علیه‏السلام و
اعلموا أنه الامام و الخلیفه من بعد أبى و...[126]»

و همجوارى احمد بن موسى  علیه‏السلام با برادرش امام رضا  علیه‏السلام در شهر مدینه
بعنوان کانون ولایت، قبل از آنکه مأمون فرستادگان خود را به شهر مدینه
گسیل کرد تا امام رضا  علیه‏السلام را براى ولایتعهدى از مدینه به خراسان روانه کنند؛
«و کان (احمد بن موسى علیه‏السلام) فى خدمة اخیه مدة من الزمان إلى أن أرسل
المأمون إلى الرضا  علیه‏السلام و اشخصه إلى خراسان و عقد له خلافة العهد و...»[127]
و سایر گزارش‏هاى دیگر ما را نسبت به سکونت و یا حضور احمد بن
موسى علیه‏السلام در شهر مدینه مطمئن مى‏سازد.

و در نتیجه مى‏توان پذیرفت که مبداء حرکت کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام
که متشکل از جوانان «بنى هاشم»، خویشان و برادران وى (محمد و حسین)
بودند از شهر مدینه آغاز شد.

علاوه بر این بغداد در آن زمان مرکز تجمع عباسیان بود که نه دل در گرو
علویان داشتند و نه نسبت به سیاست‏هاى مأمون خوش‏بین بودند. رویهم
رفته بغداد که مرکز سنتى خلافت عباسیان به شمار مى‏رفت در آن برهه از
زمان شهرى بود که عباسیان بر آن تسلط داشتند و کانون توطئه و دسیسه
خاندان عباسى بر علیه علویان و دستگاه مأمون در نیمه قلمرو شرقى
خلافت عباسیان به حساب مى‏آمد.[128] به باور نگارنده یکى از دلایل عمده
که باعث تقویت احتمال عبور کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام از مسیر بغداد، رى
و قم به سمت خراسان در نزد برخى از علماى رجال و انساب و مورخین
شده است.

 

حرکت کاروان دیگرى به زعامت «حضرت فاطمه بنت موسى کاظم (ع)»
یعنى خواهر امام رضا  علیه‏السلام مى‏باشد که مقارن با همان ایام به همراه برادرانش
«هارون بن موسى (ع)» و «حمزة بن موسى (ع)» و بیست و دو تن از علویان
به سوى خراسان رفته‏اند. طبق گزارش‏هاى تاریخى مأموران به فرمان مأمون
خلیفه عباسى بر قافله تاختند و آنها را مجروح و یا به شهادت رساندند. که
وجود مرقد مطهر حضرت معصومه (س) در قم به این سفر مربوط است.

با این وجود اگر بپذیریم حضرت احمد بن موسى علیه‏السلام و برادرانش از بغداد
حرکت خود را آغاز کرده‏اند، از آنجا نیز راهى وجود داشته که به کوفه و
سپس به بصره منتهى مى‏شده است. اما عبور از این راه به سمت خراسان از
طریق طولانى و غیر متداول بوده است.[129]

مسیر حرکت کاروان

اثبات مبداء حرکت کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام از بغداد و یا مدینه در
تعیین محل شهادت و یا مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام و یارانش نقش تعیین
کننده‏اى ندارد و از اهمیت یکسانى در ترسیم خط سیر حرکت کاروان
برخوردار نیست.

اما اینکه احمد بن موسى  علیه‏السلام از مبداء حرکت خود به سمت خراسان از
فارس عبور کرده و در نتیجه نبرد و کارزار در شهر شیراز به شهادت رسیده
است و کاروان دیگر به قافله سالارى حضرت معصومه (س) از مبداء حرکت
خود به سمت خراسان در حوالى قم به شهادت رسیده است دو موضوع
کاملاً جداگانه‏اى است که اکثر مورخین بر آن تأکید دارند.

با این وجود یکسا تلقى کردن مسیر حرکت کاروان حضرت معصومه
(س) و کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام، باعث شده است که برخى از
نسب‏شناسان نظیر «ابوالحسن على زید بیهقى» معروف به «ابن فندق»
(متوفى 566) در «لباب الانساب و ألقاب الأعقاب» خط سیر حرکت احمد
بن موسى  علیه‏السلام را بغداد، رى، قم و خراسان قلمداد کند و به نظر مى‏رسد
کسانى نیز که همین مسیر را براى حرکت کاروان احمد بن موسى  علیه‏السلام نقل
کرده‏اند متأثر از بیهقى بوده‏اند و یا به تبعیت از وى همین نظریه را
مطرح مى‏کند.[130]

صاحب لباب الانساب مى‏نویسند: «و لما وصلو الى قم حاربهم عاملها
من قبل المأمون و استشهد منهم جماعة و دفنوا هناک. و لما دخلوا الرى
حاربهم عسکره و قتلوا منهم و لما وصلوا اسفراین من ناحیة خراسان
و...»[131]؛ کاروان در مسیر راه خود (از طریق بغداد وارد قم شدند. بعد از آنکه
عاملان مأمون با آنها نبرد کردند و عده‏اى از آنها شهید شدند که در آنجا دفن
شدند و هنگامى که وارد رى شدند و ارتش و مأموران آن شهر نیز به نبرد با
آنها برخاستند و در نتیجه عده‏اى دیگر از کاروان در شهر رى شهید و همانجا
مدفون شدند و هنگامى که وارد اسفراین از طرف خراسان شدند و...»

برخى از تذکره‏نویسان و مورخان متأخر نیز به نوعى خیال‏پردازى و
افسانه‏سازى دور از حقایق تاریخى روى آورده‏اند آنها با توجه به تعدد منابع
معتبرى که مدفن احمد بن موسى  علیه‏السلام و برادرانش را در شیراز تأیید کرده‏اند،
کوشش کرده‏اند میان خط سیر احمد بن موسى  علیه‏السلام و مدفن وى در شیراز
پیوند برقرار کنند و مى‏نویسند؛

که احمد بن موسى  علیه‏السلام پس از نبرد قم به جانب رى رفت و از رى به ناچار
به سمت شیراز آمد و در شهر شیراز وفات یافت و یا آنکه احمد بن
موسى علیه‏السلام پس از آنکه شکست مى‏خورد از خراسان به شیراز آمده و در
شیراز وفات مى‏کند.

مؤلف ناسخ التواریخ مى‏نویسد:

«... احمد بن موسى علیه‏السلام از بغداد به طلب خون برادرش با سه هزار تن
غلام و سه هزار تن غلام و سه هزار تن عشیره و اقوام خود به جانب خراسان
روان گردید و چون به شهر قم رسیدند با لشکر مأمون دچار شدند، جماعتى
از سادات مقتول گردید از آن جا به شهر رى آمد اصحاب او از ترس دشمن
متفرق شدند. ناچار روى به شیراز نهاد و در آنجا وفات کرد.[132]

مؤلف «بدایع الانوار فى أحوال سابع الأطهارا ضمن ردّ نظریه بیهقى در
لباب الانساب مى‏نویسد که صاحب کتاب المجدى فى الانساب مى‏گوید که
قبر احمد بن موسى  علیه‏السلام در شیراز است و در نزد عوام معروف به شاهچراغ
مى‏باشد و مى‏افزاید «حق آن است که آن جناب (احمد بن موسى علیه‏السلام) در
حیات شکست خورد و از خراسان مراجعت کرد و در شیراز وفات یافت.[133]

 

مؤلف جامع الانساب نیز معتقد است: آنچه که بیهقى درباره محل
شهادت یا مدفن احمد بن موسى  علیه‏السلام در اسفراین نقل مى‏کند از جانب سایر
مورخین و علماى أنساب تأیید نشده است وى در کنکاش‏هاى خود اطلاعى
از وجود چنین مقبره‏اى در اسفراین دریافت نکرده است.[134]

مرحوم نعمه‏الله جزایرى در الانوار نعمانیه، نیز ضمن نقل قول بیهقى
مى‏نویسد: «وادعى هو ان قبره باسفراین من ناحیه خراسان ولکن لم یتحقق
مدعاه ایضا بحیث تطمئن به النفس و...» (بیهقى) ادعا کرده که قبر احمد بن
موسى7 در اسفراین از شهرهاى خراسان است و لکن نتوانسته ادعاى خود
را ثابت کند به گونه‏اى که انسان به نظرش اطمینان کند.[135]

بحث درباره مدفن احمد بن موسى  علیه‏السلام و اختلاف نظر میان مؤلفین کتب
تاریخ، انساب، رجال و تذکره نویسان به همین جا ختم نمى‏شود و همانطور
که در ابتداى این مبحث بیان شد در مباحث بعد به شرح و بررسى نظریات
مختلف مى‏پردازیم.

آغاز قیام

همچنانکه گفته شد، قیام احمد بن موسى علیه‏السلام زمانى آغاز شد که توطئه
مأمون براى از میان برداشتن امام رضا  علیه‏السلام شدت یافت. احمد بن موسى علیه‏السلام
به همراه دو تن از برادرانش به نام‏هاى محمد[136] و حسین[137] و جمع کثیرى از

برادرزادگان، خویشان و شیعیان، بالغ بر دو یا سه هزار نفر از طریق بصره،
عازم خراسان شدند و از هر شهر و دیارى که مى‏گذشتند بر تعداد همراهان
ایشان افزوده مى‏شد، به طورى که برخى از مورخان تعداد یاران احمد بن
موسى  علیه‏السلام را بالغ بر پانزده هزار نفر ذکر کرده‏اند.[138] خبر حرکت احمد بن
موسى  علیه‏السلام توسط کارگزاران حکومتى به مأمون رسید. مأمون که ورود برادران
امام  علیه‏السلام را به مرکز حکومت، تهدیدى جدى براى موقعیت حساس خود
مى‏دید و از هم داستان شدن برادران و شیعیان امام  علیه‏السلام با وى هراسناک بود،
به تمامى حکمرانان خود امریه‏اى صادر کرد که: «در هر کجا قافله بنى‏هاشم
را یافتند، مانع از حرکت آنها شوند و آنها را به مدینه باز گردانند،[139] یا
مقتول سازند.[140]

این دستور به هر شهرى که مى‏رسید کاروان از آنجا گذشته بود، مگر در
شیراز که قبل از رسیدن کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام، حکم به حاکم وقت
رسید.[141] حاکم فارس (قتلغ خان»[142] مردى جدى و مقتدر بود. وى با

لشکرى انبوه[143] از شهر خارج شد و در برابر کاروان احمد بن موسى  علیه‏السلام
اردو زد.[144]

«احمد بن موسى  علیه‏السلام در دو فرسنگى شیراز با قتلغ‏خان روبرو شد.[145] در
آنجا خبر شهادت برادرش على بن موسى الرضا  علیه‏السلام منتشر شد.[146] و به
احمد بن موسى علیه‏السلام خبر دادند که اگر قصد دیدن برادر خود على بن موسى
الرضا  علیه‏السلام را دارید بدانید که وى فوت کرده است.

حضرت احمد بن موسى  علیه‏السلام که وضع را چنین دید، دانست که اولاً:
برادرش در طوس شهید شده، ثانیا: برگشتن به مدینه و یا غیر آن ممکن
نیست، ثالثا: این جماعت به قصد مقاتله و جدال در اینجا گرد آمده‏اند.
بنابراین، اصحاب و یاران خود را خواست و جریان را به اطلاع همگان
رسانده و اضافه نمود: «قصد اینها ریختن خون فرزندان على بن طالب  علیه‏السلام
است، هرکس از شما مایل به بازگشت باشد یا راه فرارى بداند، مى‏تواند جان
از مهلکه به سلامت برد که من چاره‏اى جز جهاد با این اشرار ندارم.» تمامى
برادران و یاران احمد بن موسى  علیه‏السلام عرض کردند که مایلند در رکاب وى
جهاد کنند. آن بزرگوار در حق آنها دعاى خیر کرد و فرمود: «پس براى جنگ
خود را آماده سازید.»[147]

جدال و پیکار

سپاه قتلغ‏خان در برابر یاران احمد بن موسى  علیه‏السلام صفوف خود را
آراستند، و جنگ نابرابرى آغاز شد. در نتیجه رشادت و فداکارى یاران احمد
بن موسى علیه‏السلام، دشمن شکست خورد و عقب‏نشینى کرد. این جدال در سه
نوبت و به مدت چند روز ادامه یافت. در پیکار سوم، سپاهیان قتلغ خان به
هزیمت رفتند و ناچار شدند از محل درگیرى، قریه کشن[148] تا نزدیک برج و
باروى شهر شیراز به مسافت سه فرسخ عقب نشینى کنند. و از ترس به درون
حصار شهر پناه بردند و دروازه‏هاى شهر را محکم بستند. احمد بن
موسى علیه‏السلام به اردوگاه خویش در قریه کشن نزدیک یاران خویش بازگشت.[149]

در این نبرد عده‏اى از امامزادگان و اصحاب احمد بن موسى علیه‏السلام مجروح و
تعدادى قریب سیصد نفر به شهادت رسیدند.[150]

یک روایت در دست است که شرح رویارویى و مقابله سپاه قتلغ خان با
کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام را چنین بیان مى‏کند:

«چون قتلغ خبر ورود احمد بن موسى علیه‏السلام را به حوالى شیراز شنید با
لشکرى انبوه از شهر خارج گردید و در برابر اردوى شاهزادگان و سادات بنى
فاطمه قرار گرفت. حضرت سید میراحمد که وضع را چنین دید، دانست که
اولاً برادرش على بن موسى  علیه‏السلام در طوس شهید شده است و ثانیا برگشتن به
مدینه و یا غیر آن میسر نیست، ثالثا این جماعت به قصد مقاتله و جدال در
اینجا گرد آمده‏اند.

بنابراین، اصحاب و یاران و بالاخره همراهان خود را خواسته و جریان را
به اطلاع همگى رسانده و اضافه کرد: غرض این جماعت ریختن خون
فرزندان على بن ابیطالب  علیه‏السلام است. هرکس از شما مایل به معاونت به مدینه
باشد یا راه فرارى بداند، مى‏تواند جان از این مهلکه به سلامت برد که من
چاره‏اى جز جهاد با این اشرار ندارم. تمام برادر زادگان و همراهان عرض
کردند همگى حاضریم در رکاب تو جهاد نماییم. آن حضرت نیز در حق یاران
وفادار خود دعاى خیر فرموده، آنگاه آماده نبرد گشت. در سه نوبت به فاصله
چند روز «قتلغ» شکست سختى خودر و سپاهیانش نیز کشته شده رو به فرار
مى‏نهادند و در اثر رشادت و شجاعت بى‏مثل و مانند حضرت سید میراحمد
و معاضدت و تهوّر همراهان و شاهزادگان بنى‏هاشم فتح و پیروزى در سه
جنگ پى در پى نصیب امامزادگان گردید و در مرتبه سوم در اثر رشادت
حضرت سیدمیراحمد لشکر اشرار آن چنان به هزیمت رفتند که از محل
حرب که قریه «کشن» بود تا نزدیک برج و باروى شیراز که دو فرسنگ مى‏شد
روى باز نگردانیدند. لشکریان، منافق، متفرق و پراکنده گردیدند تا آنجا که
داخل شهر شده دروازه‏ها را بسته و بر برج و باروى شهر برآمدند. سپس
حضرت سیدمیراحمد، به اردوگاه نزد یاران خویش مراجعت فرمودند. در
آن روز جمعى از امامزادگان و شیعیان آن حضرت  علیه‏السلام زخمهاى کارى
برداشته، مجروح گردیدند و قریب سیصد نفر از یاران آن جناب، به درجه
رفیع شهادت رسیدند.»[151]

نیرنگ دشمن

روز دیگر، احمد بن موسى  علیه‏السلام یاران خود را به پشت دروازه شهر شیراز
منتقل کرد و همان جا خیمه زد. قتلغ خان که دریافت قادر به پیکار با احمد
بن موسى علیه‏السلام نیست و با وجود عشق و فداکارى که در سپاه احمد بن
موسى علیه‏السلام موج مى‏زند، توان مقابله مردانه با آنها را ندارد، با عده‏اى از
فرماندهان سپاه خود طرح خدعه و نیرنگى را ریخت تا بلکه با این روش بر
آنها فایق آیند. براساس نیرنگ و توطئه طراحى شده، جمعى از سپاهیان
جنگ آزموده خود را با شیوه جنگ و گریز به صفوف یاران احمد بن
موسى علیه‏السلام گسیل داشت و به آنها دستور داد در اولین درگیرى وانمود به
عقب‏نشینى و شکست کنند و به سوى دروازه‏هاى شهر بازگردند. یاران و
برادران احمد بن موسى  علیه‏السلام با این خدعه وارد شهر شدند. هنگامى که آنها
وارد شهر شدند، دشمن مکار دروازه‏هاى شهر را بست. سپاهیان قتلغ‏خان که
از قبل در گذرگاه‏هاى شهر کمین کرده بودند، یاران احمد بن موسى  علیه‏السلام را هر
کدام به وضعى و در موضعى به شهادت رساندند.[152]

مؤلف هدیه احمدیه این رویداد را چنین شرح مى‏دهد:

«... روز دیگر آن حضرت  علیه‏السلام مقرر فرمود، باقیمانده همراهان کوچ کرده و
پشت دروازه شیراز خیمه برپا سازند. «قتلغ» که این بدانست با امراى سپاهى
جلسه مشورتى فراهم ساخت که با محاربه حریف هاشمیان نخواهیم شد،
مگر اینکه نیرنگ و خدعه‏اى اندیشیم و با فریب مغلوبشان سازیم و پیشنهاد
نمودند که داخل شهر سربازان زبده مهیاى جدال باشند و عده‏اى قلیل
بیرون شهر به مقابله ایشان بفرستیم و درهاى دروازه نیز باز بگذاریم. آنگاه که
سادات بنى فاطمه که تا این موقع غلبه با ایشان بوده است بر سپاهیان ما
حمله ور شوند، لشکریان خود را بفرماییم همگى روى به فرار نهاده از نقاط
مختلف وارد شهر گشته، حریف زورمند و غالب را به درون شهر کشانند؛ اولاً
آنها را متفرق و میدان جدال را بزرگ و وسیع سازند، ثانیا دسته جات
سربازان جنگ آزموده که بر هر گذر مأمور داریم کار سادات بنى هاشم را
ساخته همگى را در مواضع مختلف مقتول سازند. این رأى را همگى
پسندیدند و چنان کردند که «قتلغ» گفته بود و چون رأى مذکور به مرحله
اجرا و عمل رسید امامزادگان داخل شهر شیراز شدند و طایفه کفار دست به
تطاول و تعدى گشودند و هریک از ایشان را به وضعى در موضعى شهید
ساختند. در نتیجه حضرت سید میراحمد یکه و تنها در میان انبوهى از
دشمن روى به وسط شهر شیراز آورد.»[153]

زندگى مخفیانه و شهادت احمد بن موسى علیه‏السلام

در نتیجه طرح و توطئه دشمن، بسیارى از یاران احمد بن موسى علیه‏السلام به
شهادت رسیدند و عده‏اى نیز که از نیرنگ دشمن به سلامت گریخته بودند،
در اطراف پراکنده شدند. مورخان اتفاق نظر دارند که غالب امامزادگان در
فارس و سایر شهرهاى ایران، از متفرق شدگان این نهضت هستند. احمد بن
موسى علیه‏السلام با تنى چند از برادران و یاران خویش، تا مدتى[154] زندگى
مخفیانه‏اى برگزیدند. دشمن در گوشه و کنار به سختى در جستجوى آنها بود.
حکمران فارس جاسوسان بسیار را براى یافتن احمد بن موسى علیه‏السلام گماشت،
سرانجام جاسوسان محل اختفاى حضرت احمد بن موسى علیه‏السلام و یارانش را
یافتند. قتلغ‏خان با شمار زیادى از سپاهیان خود به آنها هجوم برد. احمد بن
موسى علیه‏السلامشجاعانه در مقابل دشمن پایدارى کرد و به دفاع از خود پرداخت.
برخى از منابع مى‏نویسند: احمد بن موسى علیه‏السلام تنها با جمع کثیرى به نبرد
پرداخت. دشمن چون دید از عهده او برنمى‏آید، با ایجاد شکاف، روزنه‏اى
در دیوار خانه‏اى که جایگاه استراحت وى بود، ایجاد کرد و از پشت سر بر
سرش شمشیر زد. سپس خانه را خراب کردند و بدن مطهرش زیر توده‏هاى
خاک، در محلى که هم‏اکنون مرقد و بارگاه اوست، پنهان شد.[155]

مؤلف هدیه احمدیه

«مردان روباه صفت و نیرنگ باز که از پیش او فرار نمى‏کردند، از دم تیغ به
هلاکت مى‏رسیدند و چون به محله «دزدک» رسید، ظالمى از عقب ضربتى
بر فرق همایونش زد که تا دامنه ابرو را شکافت و چند زخم کارى دیگر از
عقب سر بر بدن مبارکش وارد ساخت تا حدى که ضعف فوق‏العاده بر بدن
شریفش مستولى گردید و در چنین احوال باز کفار بى‏رحمى را که در کمال بى
غیرتى به حضرتش حمله مى‏بردند از خود دور ساخته، مردانه با شجاعت از
خود دفاع مى‏نمود تا از بازار سوق المفازان «این زمان معروف به بازار
ریسمان» عبور فرموده به همین موضع که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار
است رسیدند. از کثرت زخم و جراحات و خون که از رگهاى مبارکش بیرون
شده بود، با حالت ضعف از پاى درآمده و اشقیاى کفار بر گردش مجتمع و
آن حضرت را شهید ساختند.»[156]

اعقاب احمد بن موسى علیه‏السلام

علماى بزرگ انساب، هرکدام پس از ذکر فرزندان امام موسى کاظم  علیه‏السلام
درباره بالاعقب بودن احمد بن موسى علیه‏السلاماتفاق دارند.

قدیمى‏ترین مدرکى که آن حضرت را بدون فرزند ذکور مى‏داند
ابوالحسین یحیى بن جعفر عبیدلى نسّابه متوفاى 277 ه.ق[157] است. پس از
او ابونصر بخارى متوفاى 341 ه.ق، و شیخ شرف عبیدلى متوفاى 435 ه.ق
نیز این موضوع را تأیید مى‏کنند.[158]

بیهقى متوفاى 565 ه.ق در کتاب لباب الأنساب مى‏نویسد: «احمد بن
موسى بن جعفر علیه‏السلام درج بلاخلاف».[159] یعنى بدون هیچ اختلافى (نزد
علماى انساب) او بدون فرزند ذکور بوده است.

ابوالحسن العمرى از علماى انساب قرن پنجم، پس از ذکر نام فرزندان
امام موسى کاظم (ع)، نه تن آنان را بدون پسر معرفى مى‏نماید و مى‏نویسد:
«لم یعقبوا»، که احمد جزء آنان است.[160] امام فخر رازى متوفاى 606 ه.ق با

ذکر عبارت: «اماالذین اتفقوا على أنّهم ما أعقبوا فهم عشرة» احمد را نیز جزو
فرزندان بلاعقب امام موسى کاظم علیه‏السلاممى‏شمارد.[161]

ابن عنبه و دو تن دیگر از علماى انساب در قرن نهم، تصریح مى‏کنند که
سه تن از فرزندان امام موسى کاظم  علیه‏السلامتنها داراى دختر بودند که آنها
سلیمان و فضل و احمد نام داشتند، اما اشاره‏اى به نام دختر یا دختران آنها
نکرده‏اند.[162]

براى نخستین بار علامه ضامن بن شدقم از علماى انساب قرن یازدهم و
متوفاى بعد از سال 1090 ه.ق، از بعضى از مشجرات ادّعا نموده که وى
داراى چهار فرزند به اساسى محمد، على، عبدالله، داود مى‏باشد. سپس
سلسله هر کدام با فرزندان آنها را ذکر مى‏کند و مى‏نویسد: «در سال 1081
ه.ق در اصفهان با سید اسماعیل بن احمد بن اسماعیل موسوى ملاقات
داشتم که وى نسب خود را به من چنین املاء کرد و خود را از نوادگان احمد
بن موسى علیه‏السلامدانست.»[163]

بر این اساس مرحوم روضاتى در کتاب جامع الأنساب این ادّعا را تلّقى به
صحت نموده و به فرزندان و نوادگان احمد بن موسى علیه‏السلام اشاره مى‏کند.[164]
آل فرهنگ در مشهد و خاندان آیه‏اللهى در تهران و اصفهان شاخه بزرگى از
سادات مى‏باشند، که نسب خود را به احمد بن موسى علیه‏السلاممنتهى‏مى‏دانند.[165]

این ادعا صحیح نیست زیرا تا قرن دهم هیچ یک از علماى انساب براى
احمد بن موسى علیه‏السلامنسلى قایل نشده‏اند، معلوم نیست با امعان نظر و دقتى
که علامه ضامن بن شدقم داشته چگونه این مطلب و ادعا را بدون تحقیق
پذیرفته و باعث این خرق اجماع بعید، شده است. احتمال مى‏رود وى
فرزندان «احمد بن موسى المبرقع» را با احمد بن موسى علیه‏السلام خلط نمود. یا
اینکه منظور او تنها نقل قول از سوى سید اسماعیل موسوى بود که در سال
1081 ه.ق او را در اصفهان ملاقات کرد. و یا احتمالاً منشأ اشتباه از جانب آن
سید بوده است.

عباس فیض در گنجینه آثار قم نیز براساس عبارت حک شده‏اى بروى
کتیبه قاعده گنبد امام زاده ابراهیم واقع در قم اثبات مى‏کند که وى فرزند
احمد بن موسى  علیه‏السلاماست عبارت کتیبه به شرح ذیل است:

«قد امرت بعمارة هذالروضة الرفیعة و المرقد المنیعة المشهد المنوّر المقدّس
المعطّر للام المعصوم الطاهر المطهر ابى القاسم ابراهیم بن احمد بن موسى بن
جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن الامام المفترض الطاع‏ء اسدالله الغالب
ابى الحسن امیرالمؤمنین على بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه و علیهم
اجمعین و...»
[166]

این ادعا قابل قبول نمى‏باشد. مؤلف انوارالمشعشعین نیز او را از احفاد
امام سجاد  علیه‏السلاممى‏داند.[167]

به هر حال آنچه مسلم است احمد بن موسى علیه‏السلاماز خود هیچ نسل باقى
نگذاشته و منشأ ادعاى کسانیکه تداوم نسل براى او قایلند، نیز آشکار زیرا
منابعى در دست است که آنان فرزندان موسى بن عبدالله حسنى را به
فرزندان امام موسى کاظم  علیه‏السلامشهرت داده‏اند.

علامه سید جعفر اعرجى در کتاب «مناهل الضرب» مى‏نویسد:

«موسى بن عبدالله بن داود بن محمد العالم بن جعفر السید بن ابراهیم
الاعرابى بن محمد الرییس بن على الزینبى بن عبدالله الجواد بن جعفر
الطیار. نسلش از احمد بن موسى علیه‏السلاماست که وى فرزندى به نام موسى
داشته و به «مجاف» مشهور بود و فرزندان او را «بنومجاف» مى‏گفتند.

طایفه‏اى در بلاد عجم نسب خود را به احمد بن موسى علیه‏السلام منتهى
مى‏دانند «ثمّ زعموا أنّه الکاظم علیه‏السلام طمعا بحیازة الشرف». سپس آنان گمان
کردند که وى فرزند امام کاظم  علیه‏السلاماست بخاطر طمع در شرافت نسبى. به
تحقیق نسب جمع زیادى از فرزندان امام حسن و امام حسین  علیه‏السلامرا بدست
آوردم که من جمله آنان على بن موسى بن جعفر، معروف به سید حقاقى
است که نسب خود را به امام موسى کاظم  علیه‏السلاممنتهى مى‏دانند.»[168]

وى سپس اضافه مى‏کند که فرزندان موسى الثانى بن عبدالله بن موسى

الجون الحسنى متوفاى 256 ه.ق. که بیشترین فرزندان را میان احفاد امام
حسن  علیه‏السلامداشته، به سادات موسوى حسنى شهرت پیدا نموده‏اند و
مى‏نویسد: «و بنوه من أوسع بطون بنى الحسن الزکى، یقال
لهم الموسویّون».
[169]

سید جعفر اعرجى به شایستگى منشاء اشتباه را تشخیص مى‏دهد او
همچنین معتقد است که فرزندان احمد بن موسى الثانى که به احمد بن
موسى الکاظم  علیه‏السلامشهرت داشته و احفاد آنان خود را از نسل موسویون
مى‏دانستند و حال آنکه مراد موسى الثانى بود.[170]

ملاحظاتى درباره مدفن احمد بن موسى علیه‏السلام

در فصل پیشین درباره مسیر حرکت کاروان احمد بن موسى علیه‏السلام از مدینه
به بصره، اهواز، و فارس و چگونگى شکل‏گیرى قیام و فرجام آن سخن
گفتیم. از آنجا که مدفن احمد بن موسى  علیه‏السلامدر تعیین خط مسیر حرکت وى و
همراهانش عامل مؤثرى به شمار مى‏رود، بطور اجمال به طرح پاره‏اى از
نظریات مورخان علماى انساب، رجال و تذکره‏نویسان پرداختیم و براى
تعیین خط سیر این سفر تاریخى مبداء حرکت احمد بن موسى علیه‏السلام را در شهر
مدینه و مقصد وى را خراسان (مرو) و محل پیکار او را ایالت فارس و شهر
شیراز برشمردیم. اما ارایه ادّله و استدلال و استنتاج‏هاى تاریخى را درباره
محل دفن وى به این فصل موکول کردیم.

دامنه ابهامات و اختلافات درباره مدفن احمد بن موسى  علیه‏السلام شامل
شهرهاى بلخ، یمن، بغداد (کاظمین)، لواسان، اسفراین و... مى‏شود که در
این فصل به طرح این ابهامات و ادله لازم در نفى و اثبات حقایق آنها
مى‏پردازیم. علاوه بر آنچه که بیان شد برخى از محققین و نسب‏شناسان در
طرح نظریه‏هاى خود ضمن انکار محل دفن احمد بن موسى علیه‏السلام در شهر
شیراز که هم‏اکنون مرقد و بارگاهى به او منسوب است. مباحث سؤال
برانگیزى را طرح کرده‏اند که فراتر از اشکال و ایراد در محل دفن احمد بن
موسى علیه‏السلام است. آنها با طرح مفروضاتى بقعه احمد بن موسى علیه‏السلاممدفون در
شیراز و معروف به شاهچراغ را مدفن «احمد بن موسى مبرقع علیه‏السلام» فرزند
حضرت امام محمد التقى  علیه‏السلامو از نوادگان امام رضا  علیه‏السلامبرمى‏شمارند.
همچنین عده‏اى از علماى رجال و انساب مدفن احمد بن موسى کاظم  علیه‏السلام
را منسوب به «احمد بن موسى بن جعفر بن محمد بن احمد السادات»
قلمداد مى‏کنند که شرح آن به تفصیل در این فصل خواهد آمد.

اصولاً اثبات و رد هرکدام از این نظریه‏ها در نگرش مردم ایران که عشق و
پیوندى دیرینه و تاریخى به فرزندان و اولاد ائمه اطهار  علیه‏السلام دارند تأثیر
چندانى نخواهد شد. بدون تردید، حلقه‏هاى این محبت که روزگارى کهن
باعث پناه آوردن اولاد ائمه طاهرین و امام‏زادگان به سرزمین ایران شد. با
انکار و یا اثبات این موضوع که کدام یک از امامزادگان صحیح النسب در
کدام محل مدفون هستند از هم گسیخته نخواهد شد. خوشبختانه علاوه بر
اصالت و صحت نسب احمد بن موسى بن جعفر علیه‏السلامانتساب بقعه و آرامگاه
کنونى به احمد بن موسى المبرقع علیه‏السلام در غایت اشتهار است و بدور از
جعلیات و توهمات عامیانه و تحریف مى‏باشد.

با این وجود از نظر تاریخى طرح چنین نگرش‏هایى درباره مدفن و یا
شخصیت احمد بن موسى الکاظم  علیه‏السلامقابل چشم‏پوشى نیست.

 

 


[1]- اصول کافى 2: 97، الارشاد 2: 326، عیون الاخبار الرضا 1: 23، جامع الرواة 2: 455، تنقیح المقال فى علم الرجال 3: 71، ریاحین الشریعه 3: 358، تحفه‏العالم فى شرح خطبه‏العالم 2: 27، جامع الانساب 1: 74، اعیان الشیعه 10: 284.

 

[2].حضرت امام موسى کاظم ع داراى هجده پسر و بیست و سه دختر بود؛ صاحب المجدى فى‏الانساب الطالبیین، حضرت امام موسى کاظم (ع) را داراى 37 دختر و 22 پسر مى‏داند و مى‏نویسد:

«و ولد موسى الکاظم ابن جعفر الصادق (ع) سبعا و ثلاثین بنتا و اثنین و عشرین ذکرا. غیرالاطفال... فأسماء بناته: (1) ام عبدالله، (2) وقسیمة، (3) و لبابة، (4) و أم جعفر، (5) و أمانة، (6) و کلثوم، (7) و بریهة، (8) و أم القاسم، (9) و محمودة، (10) و امینه‏الکبرى، (11) و علیة، (12) و زینب، (13) و رقیة، (14) و حسنة، (15) و عایشة، (16) و أم سلمة، (17) و أسماء، (18) و أم فروة، (19)، و آمنة، (20) و أم ابیها، (21) و حلیمة، (22) و رملة، (23) و میمونة، (24) و آمینة الغصرى، (25) و أسماءالکبرى، (26) و اسماء، (27) و زینب، (28) و زینب الکبرى، (29) و فاطمه‏الکبرى، (30) و فاطمة، (31) و أم کلثوم الکبرى ربت جعفر ابن أخیها عبیداللّه فسمى ابن أم کلثوم، (32) و أم کلثوم الوسطى، (33) و أم کلثوم الصغرى فى روایة و زاد الاشنانى، 34 عطفة، (35) و عباسة، (36) و خدیجه‏الکبرى، (37) و خدیجه

و اسماء الرجال: سلیمان و عبدالرحمن و الفضل و احمد و عقیل و القاسم، و یحیى و داود و...» المجدى فى الانساب الطالبین: 106-107.

 

[3]-  معروف به سید میر محمد عابد که در جوار حرم مطهر احمد بن موسى مدفون است جهت اطلاع بیشتر. ن.ک به شرح محمد بن موسى کاظم ع در کتاب حاضر.

 

[4]-  «أمه أم ولد وهى أم اخویه محمد و حمزه» اعیان الشیعه 10: 285 و دیگران.

برخى مادر اسحاق بن موسى ع را «ام احمد» ذکر مى‏کنند. منتهى الامال 2: 492.

 

[5].الرجال‏الکشى: 294، کشف الغمة فى معرفة الائمه 2: 171-172، الکنى و الالقاب 2:
322، تذکره‏الخواص الامة فى معرفة الائمه: 198، عمده‏الطالب فى النساب آل ابى طالب: 197، الارشاد 2: 434، مطالب السؤال فى مناقب آل آلرسول: 84، الرجال 1: 426، مناقب آل ابى طالب 4: 324، لب الانساب: 578، تحفه‏العالم 2:  87، اعیان الشیعه 1: 286، حدیقه‏الشیعه: 692، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات 1: 60، شدالازار: 289، بحارالانوار 11: 273، جمهره‏انساب العرب: 61، زندگانى و قیام احمد بن موسى ع 1: 21-19.

 

[6]- الارشاد 2: 273.

 

[7]- الارشاد 2: 237، حدیقه‏الشیعه: 692، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات 1:
60، شدالازار: 289، منظومه نخبه‏المقال: 14، حیاة امام موسى بن جعفر2: 366.

 

[8]- اسماعیل بن موسى الکاظم ع از جمله علماى عصر خود بود. وى در ماجراى قیام ابوالسریا، از طرف وى به فرمانروایى خطه فارس منصوب شد و بعد از شکست ابوالسریا به مصر رفت و در همان جا ساکن شد. وى داراى تألیفات فراوانى است که مهمترین آنها «جعفریات» است. تحلیلى از زندگانى امام موسى کاظم ع 2:  477-475.

 

[9].شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 237. در اعیان الشیعه با تفاوت اندکى آمده است. سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 285 همچنین ن.ک، به ما مقامى، تنقیح المقال فى علم الرجال، ج 1، ص 97؛ علیارى تبریزى، بهجه‏الآمال فى شرح زبده‏المقال، ج 2، ص 160؛ تسترى، قاموس الرجال فى تحقیق رواه‏الشیعه و محدثیهم، ج 1، ص 436.

 

[10]- محمد کشى، الرجال: 294.

 

[11]- اعیان الشیعه 10: 286، جامع الانساب 1: 77.

 

[12]- روضات الحنات فى احوال العلماء و السادات 1: 60، رجال
بحرالعلوم 1: 416-417.

اعیان الشیعه نیز همین خبر را به تفصیل همراه با اقوال دیگران مى‏آورد. و در ادامه مى‏نویسد: «و فى الوسیلة قال بعضهم اِن من جملة طوائف الشیعه من یقول بأمامة أحمد بعد ابیه موسى دون اخیه الرضا و قال الشیخ منتجب الدین فى الفهرست ثقه ورع فاضل محدث. و فى الانوار النعمانیة کان صالحا و رعا و عن کتاب لب الانساب للسید أبى جعفر محمد ابن هارون الموسوى النیشابورى. أنه قال احمد بن موسى، کریما شجاعا، جلیلاً و رعا و صاحب ثروة، جلیل القدر و المنزله و کان ابوالحسن علیه السلام و...»

اعیان الشیعه 10: 285-286.

 

[13]- تاریخ طبى 5: 544-535، عیون اخبار الرضا 2: 481-478، تاریخ
یعقوبى 2: 461-421.

 

[14]- اصول کافى 8: 25.

 

[15]- بحارالانوار 12: 215.

 

[16]- رجال الکشى: 294.

 

[17]- معرفة الرجال: 472.

 

[18]- حیاة الامام موسى بن جعفر 2: 367.

 

[19]- «کل هاشمى خرج بالسیف فهو الامام».

 

[20]- اصول کافى، ترجمه فارسى 2: 97، عیون اخبار الرضا1: 25.

 

[21]- روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات 1: 60، اعیان الشیعه
1: 286، قاسم بن موسى کاظم ع نیز از جلمه اوصیاى آن حضرت به شمار مى‏رود.

 

[22]- اصل عبارت بحرالعلوم به این شرح است: و کانت امه من الخواتین المحترمات تدعى
بام أحمد، و کان الامام موسى ع شدید التلطف بها و لما توجه من المدینه الى البغداد أودعها و دایع الامامة و قال لها کل من جانک و طالب منک هذه الامانة فى أى وقت من الأوقات فاعلمى بأنى قد استهشدت و أنه هو الخلیفه من بعدى و الامام المفترض الطاعة علیک و على سائر الناس و أمر ابنه الرضا (ع) بحفظ الدار، و لما سمه الرشید فى بغداد جاء الیها الرضا (ع) و طالبها بالأمانة، فقالت له أم احمد: لقد استشهد والداک؟ فقال: بلى و الآن فرغن من دفنه، فاعظینى، الأمانة التى سلمها الیک أبى حین خروجه الى بغداد و أنا خلیفة و الامام بالحق على تمام الجن و الانس فشقت أم احمد جیبها و ردت علیه الأمانة و بایعنه بالامامة.

(ن.ک به: بحرالعلوم، تحفة العالم فى شرح خطبه المعالم، ج 2، ص 87. کلینى و دیگران با تفاوتهایى به ذکر این روایت پرداخته‏اند. ر.ک. اصول کافى، ترجمه فارسى، ج 1، ص 381؛ شیخ عباس قمى، منتهى الآمال در احوالات نبى و آل، ج 2، ص 250؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 307. باقر شریفالقرشى، حیاة امام جعفر بن موسى (ع)، ص 366).

 

[23]-  اصول کافى 2: 219،  تحفه‏العالم2: 82، الارشاد: 77، حیاه‏الامام موسى بن جعفر ع
2: 365.

 

[24]- الملل و المنحل: 169، تنقیح المقال فى علم الرجال 3: 71، جامع
الرواة 2: 455.

 

[25]- سید جعفر آل بحرالعلوم، تحفه‏العالم 2: 27، بحارالانوار 11: 6-274، مؤلف کتاب قیام
سادات علوى، به نقل از جیب پوردکنى صاحب بحرالانساب مى‏نویسد: گویند مادر آن حضرت احمد بن موسى موسوم به‏ام احمد از مخدرات متشخصه و محترم‏ترین زنان حضرت امام موسى کاظم (ع) و زاهده  عابده آن عصر به شمار مى‏رفته است و حضرت امام موسى کاظم (ع) در موقعى که به امر هارون عباسى به بغداد رفت و همان سفرى بود که دیگر به مدینه مراجعت نکرد ودایع امامت را که عبارت از اشیاى موروثى از پیغمبر (ص) بود به آن مجلله سپرد و در وصیت خود فرمود هر وقت یکى از اولاد من این اشیا را از شما طلب کرد و...»

وى در ادامه به موضوعى اشاره مى‏کند که نگارنده این سطور در منابع معتبر نیافتم وى مى‏نویسد: «ام احمد تصور مى‏نمود که این دولت [امامت] نصیب فرزند او امام زاده احمد، خواهد شد.

مؤلف بحرالانساب سپس به شرح سپردن وصایاى حضرت امام موسى کاظم (ع) به حضرت على بن موسى الرضا (ع)، مطابق با آنچه که در سایر منابع آمده است، مى‏پردازد.

با این وجود از بیعت کردن عده‏اى با احمد بن موسى (ع) در زمان حیات پدرش حضرت امام موسى کاظم (ع) نام مى‏برد: «امام زاده احمد را که عده زیادى در حال حیات پدرش (؟!) با او بیعت کرده بودند. به متابعت برادر گرامى خود وادار نمود.» عبارت اخیر با آنچه که دیگران در ماجراى بیعت مردم مدینه و اقدام احمد بن موسى (ع) در ترغیب مردم به بیعت با برادرش امام رضا (ع) بیان کرده‏اند، تفاوت دارد.

على اکبر تشید، قیام سادات علوى براى خلافت: 169،  بحرالانساب چاپ بمبئى: 135.

 

[26]- نوبختى، فرق الشیعه چاپ نجف به تصحیح سید محمد صادق
بحرالعلوم: 86-86، اشعرى، المقالات و الفرق، به تصحیح جواد مشکور: 93.

 

[27]-  اشعرى متوفى 301 ه.ق در کتاب المقالات و الفرق با تفاوتهایى مى‏آورد:

«و فرقة قالت بامامة أحمد بن موسى بن جعفر و قطعوا علیه و ادعوا ان الرضا اوصى الیه و الىالرضا و اجازوها فى اخوین و قالوا فى مذاهبهم إلى شبیه بمذاهب الفطحیه اصحاب عبدالله بن
جعفر»

 

[28]-  ن.ک. نوبختى، فرق الشیعه: 7-85، قمى، کتاب المقالات و الفرق: 91-89، مسعودى،
اثبات الوصیه: 5-213 به نقل از جاسم حسین، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم: 78.

 

[29]- نوبختى، فرق الشیعه، به تصحیح علامه سید محمد صادق آل
بحرالعلوم: 90-87.

 

[30].جهت اطلاع بیشتر درباره امامت حضرت امام جواد ع رجوع کنید به: محمد کاظم
قزوینى، الامام الجواد (ع)، (چاپ بیروت). جعفر مرتقضى عاملى زندگانى سیاسى امام جواد ع. مرتضى مدرسى چهاردهى، زندگانى حضرت امام جواد و جلوه‏هاى ولایت. ابوالقاسم سحاب، سرور الفؤاد. عمادالدین حسین اصفهانى، زندگانى حضرت امام محمد تقى جواد (ع). سیدمصلح الدین مهدوى، عطیة الجواد (ع). عباس فیص، جدى المعجرات.

 

[31]- عبدالرحمن بن حجاج بجلى، غلام خاندان بجلى از اهل کوفه فروشنده پارچه سامرى، ساکن بغداد بود. وى از ابوعبدالله و ابوالحسن علیهما السلام روایت کرده است. عبدالرحمن بن حجاج در ابتدا به مذهب کیسانیه معتقد بود. اما بعدها به مذهب حق بازگشت و به امامت ائمه علیهم السلام اقرار کرد. وى صاحب کتابهایى است که برخى علماى شیعه از آن روایت کرده‏اند. رجال نجاشى، ص 178 به نقل از باقر شریف قرشى، تحلیلى از زندگانى امام کاظم (ع، ج 2، ص 312).

 

[32]. نفى اعتبار سند گردهمایى هشتاد نفره، مطمح نظر نگارنده نیست. چون درباره تاریخ شهادت احمد بن موسى ع اختلاف است. احتمال این که در آن مقطع زمانى، احمد بن موسى (ع) در مدینه و با در راه مرو بوده نیز وجود دارد.

 

[33]. جامع الرواة 1: 447، باقر شریف قرشى، تحلیلى از زندگانى امام کاظم ع 2: 312.

 

[34].اعیان الشیعه 1: 287، الارشاد 2: 238، جامع الانساب: 56، زندگى سیاسى هشتمین امام:
211-214.

 

[35].این موضوع در فصول بعد مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.

 

[36].حمزة بن عبدالله و رفیع بن لیث.

 

[37].مادر مامون کنیزى از بادغیس خراسان بود.

 

[38].اخبار الطول: 443-435.

 

[39].کامل تاریخ بزرگ اسلام وایران 10: 217، تاریخ یعقوبى 2: 450-451.

 

[40].عیون اخبار الرضا 2: 386، تاریخ بیهقى 1: 191.

 

[41].تاریخ طبرى 5: 122-128-132، ابن اثیر، کامل فى التاریخ 4: 147-135-158-162، تاریخ برگزیده: 311-205.

 

[42].طاهر بن حسین.

 

[43].زید بن موسى شهر بصره را که پایگاه عثمانیان بود. در آتش قیام خود سوزاند.

 

[44].ر.ک. به: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، چاپ نجف، ج 3، ص 471، خطیب
بغدادى. تاریخ بغداد، ج 2، ص 115. زکلى، الاعلام، ج 9، ص 75 و ج 5، ص 351. یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 426-460. ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران، ج 10، ص 242، 244، 247، 248، 249، 250، 251، 252. جریر طبرى، تاریخ طبرى چاپ تهران، ج 13، ص 5629، 3638، 5660. (چاپ بیروت)، ج 5، ص 123، 137. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 401، 402، 418، 441 و 442. دینورى، اخبار الطوال، ص 443، 433. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، (ترجمه رسولى محلاتى)، قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا، ص 497-475 و 541-501 و سایر قیام علویان ص 493، 494. 497، 501 و 535. ابن عنبه، عمده الطالب فى الانساب آل ابى طالب. (چاپ بمبئى) نگاه کلى به قیام ابن طباطبا، ص 152-205 سایر قیام علویان، ص 1177-118 203-204، 206، 243.

 

[45].ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران 10: 267.

 

[46].ر.ک. به همان 10: 267-268، تاریخ طبرى 5: 139 و ج 12: 5660، مروج الذهب 2: 441، ابن طقطقى، تاریخ فخرى: 301، تجارب السلف 158.

 

[47]. شیخ مفید، الارشاد، ص 290 و 291. ابن شهر آشوب، المناقب، ص 196. ابوالفضل
بیهقى، تاریخ بیهقى، ج 1، ص 191. مسعودى، اثبات الوصیله، ص 394. جریر طبرى، دلائل ائمه، ص 176، به نقل از مسند الامام، ج 1، ص 215. مجلسى بحارالانوار، ج 2، ص 32. و دیگران.

 

[48]. ر.ک. به: شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 397 و 390. قتال نیشابورى، روضه‏الواعظین، ص 367. عطاردى، مسند الامام الرضا ع، (متن عربى)، ج 1، ص 66، 67 و 68. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، (چاپ نجف)، ج 3، ص 471 و 472. ملا باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 12، ص 117 و 120.

 

[49]. درباره اینکه مأمون حضرت على بن موسى را ملقب به رضا کرد در منابع اختلاف نظر است. شیخ عباسى قمى از جمله کسانى است که به استناد روایتى از بزنطى به نقل از حضرت امام محمد تقى ع مى‏نویسد: «خداوند آن مولود را به رضا مسمى گردانید براى آنکه پسندیده خدا بود و..» (ر.ک. به: شیخ عباسى قمى، منتهى الامال، ص 298.)

 

[50]-  رنگ سبز، رنگ مورد علاقه پیامبر ص بود از این رو علویان این رنگ را به عنوان نشانه خود برگزیدند و بنى امیه رنگ سفید و بنى عباس رنگ سیاه را انتخاب کردند. (ر.ک. به: امیر على، روح الاسلام، ص 286. فلیپ حتى، تاریخ عرب، ص 403. محمد مناظر احسن، زندگى اجتماعى در حکومت عباسیان، ص 68).

 

[51].ام حبیب چهل سال از امام کوچکتر است.

 

[52]. ر.ک. به: سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 307. ابن خیاط، تاریخ خلیفه، ج 2، ص 508. ابن
طلحه، مطالب السؤال ص 85. ابن اثیر، البدایه و النهایه، ج 10، ص 248. ابن طقطقى، تاریخ فخرى، ص 301. ابن اثیر، تاریخ کامل ترجمه عباسى خلیلى ج 10، ص 270. مسعودى، اثبات الوصیه، (ترجمه جواد نجفى)، ص 397 و 398. شیخ مفید، الارشاد (ترجمه رسول محلاتى)، ص 252، 254. فتال نیشابورى، روضه‏الواعظین، ص 371 و 372. مجلسى، بحارالانوار، ج 12، ص 120. شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 376. ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 200. عطاردى، مسند الامام الرضا، (متن عربى) ج 1، ص 70. میرخواند، تاریخ روضه‏الصفا، ج 3، ص 459 و 459. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 441.

 

[53]. ر.ک. به: شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 256 و 257. مجلسى، بحارالانوار، ج 12، ص 123. مقدس اردبیلى، حدیقه‏الشیعه، ص 655 و 656. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، چاپ نجف ج 3، ص 478 و 479. مسعودى، اثبات الوصیه، (ترجمه نجفى)، ص 396 و 397.

 

[54]. جهت اطلاع از متن کامل ولایتعهدى و دست خط امام رضا ع بر پشت آن، رجوع کنید به: اربلى، کشف الغمة فى معرفه‏الائمه، ج 3، ص 179-172 و ابن صباغ، فصول المهمه فى معرفه‏الائمه (چاپ دارالخلافه تهران) ص 274-273.

 

[55].جهت اطلاع بیشتر. ن. ک. جلیل عرفان منش، جغرافیاى تاریخى هجرت امام رضا ع،
فصل طراح ولایتعهدى.

 

[56].بنا بر سندى که رجال کشى ارائه مى‏دهد، احمد بن موسى ع در قیام ابوالسرایا، نقش داشته، «محمد بن احمد بن اسید، گفت: از آنکه حضرت موسى جعفر (ع) برایش آن پیشامد شد، ابراهیم و اسماعیل گفتند: ما پیش احمد بن موسى مى‏رویم. مدتى با او رفت و آمد داشتند وقتى ابوالسرایا قیام کرد، احمد بن موسى بن جعفر نیز با او همداستان شد. به ابراهیم و اسماعیل گفتم که پسر موسى بن جعفر (احمد بن موسى) با ابوالسرایا خروج کرد...  رجال کشى: 294، بحارالانوار 12: 216.

 

[57].اثبات الوصیه: 394، بحارالانوار2: 32.

 

[58].المناقب: 196، درّ النظیم: به نقل از: قمى، مفاتیح الجنان: 657.

 

[59]- عیون الرضا 2: 464، اثبات الوصیه: 394.

 

[60]-  ن.ک. شیخ کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 97، شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 326. سید جعفر بحرالعلوم، تحفه‏العالم، ج 2، ص 27. شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 23. محمد بن على الاردبیلى، جامع الزواة متن عربى، ج 2، ص 455. مامقامى، تنقیح المقال فى علم الرجال، ج 3، ص 71. صاحب اعیان الشیعه و لباب الانساب او را ساکن بغداد دانسته‏اند. ن.ک: سیدمحسن امین، اعیان الشیعه (چاپ دمشق)، ج 10، ص 286 و نیشابورى، لباب الانساب ص 169.

 

[61]-  کلمة لااله الاالله حصنى، فمن دخل حصنى امن، من عذابى، به شرط لااله الاالله و أن من شروطها (کلمه لااله الاالله سنگر و دژ من است، پس هر کس داخل این حصار شد ایمن از عذاب لااله الاالله و من - ولایت على بن موسى - از شروط آن هستم) براى اطلاع از حوادث نیشابور، کشف الغمه فى معرفه‏الائمه 2: 273، بحارالانوار 12: 190، 114، 115. مسند الامام الرضا 1: 59، الارشاد 2: 257، أمالى: 208، اصول کافى 2: 407،  روضه الواعظین: 374 به بعد، عیون اخبار الرضا 2: 374، الفصول المهمه: 240، معانى الاخبار:371.

 

[62]- جعرافیاى تاریخى هجرت امام رضا ع:15-16-131-160-162-166.

 

[63].برخى از کتاب‏هاى متأخر به اشتباه زمان حرکت و یا قیام احمد بن موسى ع را بین سال‏هاى 193 تا 210 و یا سال 220 مى‏دانند (ن.ک. به: على سامى، شیراز، ص 332. آرتورجان آبرى، شیراز مهد شعر و عرفان، ص 48، مؤلف کتاب شیراز مهد شعر و عرفان به اشتباه مى‏پندارد که احمد بن موسى (ع) معاصر حضرت رسول اکرم (ص) بوده است: «... در جایى دیگر سید امیر احمد [احمد بن موسى] آرام گرفته و آنچنانکه مى‏گویند، معاصر با حضرت محمد ص بوده است.» و مترجم نیز ضمن اصلاح این اشتباه فاحش بدون تتبع لازم زمان شهادت احمد بن موسى (ع) را سال 220 ه.ق قید مى‏کند. ن.ک. همان، ص 21)

 

[64].اقلیم پارس: 63،  شیراز: 322، معصومین چهاردگانه: 55، ستارگان درخشان 9: 82، ریحانه‏الادب فى تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب 3: 168-169، و مقایسه کندى با منابع متقدم، از جمله: شیخ مفید، الارشاد 2: 237، شدالازار فى خط الازوار عن زوار المزار: 290.

 

[65]-  الارشاد2: 238، اعیان الشیعه 10: 283، تحلیلى از زندگانى امام موسى کاظم ع 2:
473-474،

 جامع الانساب: 56. جعفر مرتضى حسینى، زندگى سیاسى هشتمین امام (متن فشرده)، ص 214. مرتضى حسینى درباره انگیزه قیام احمد بن موسى و برادران امام رضا (ع) مى‏نویسد: «اما سخن احمد امین که نوشته علویان بر ضد مأمون بسیار قیام کرده بودند، ادعایى است که هرگز صحت ندارد، زیرا در تاریخ حتى نام یک قیام پس از درگذشت امام رضا (ع) ثبت نشده است، بجز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن که انگیزه‏اش را همه مورخان ظلم کارگزاران خلیفه نوشته‏اند»... و همچنین شورش برادران امام (ع) که به خونخواهى وى برخاسته بودند. (همان، ص 211). بحرالعلوم نیز در ذیل عبارت نوبختى در فرق الشیعه به نقل از بحرانى و جزایرى و دیگران مى‏نویسد: «... و قد صرح أیضا بذلک المحدث البحرانى فى اللولوة و السید (نعمه‏الله الجزایرى) فى الانوار النعمانیه و الأفندى فى ریاض العلماء و عن حمدلله المستوفى، فى نزهة اللقلوب و غیر هؤالا؛ و لما خرج مع بعض اقربانه من المدینه قاصدا اخاه الرضا علیه السلام فى خراسان و وصل إلى شیراز، سمع فیها بوفاة اخیه، فمنعه من السیر الیها حاکم شیراز «قتلغ شاه» بامرالمأمون العباسى فحدثت و بین الحاکم واقعة عظیمه قتل فیها اولا اقرباوه ثم قتل هو بعد...»

(ن. ک. نوبختى، فرق الشیعه، به تصحیح و تعلیق علامه سید محمد صادق آل بحرالعلوم، (چاپ نجف) اعیان الشیعه 10: 282.

 

[66].حیاة الامام موسى بن جعفر ع 2: 413. اعیان الشیعه 1: 287

 

[67].شد الازار فى حط الاوزار عن زوار المزار: 208، هزار مزار: 333-334.

 

[68].این تعداد از همراهان معقول‏تر به نظر مى‏رسد.

 

[69].شب‏هاى پیشاور: 115، آثار العجم: 445، منتخب التواریخ: 680، بحارالانوار 11: 276. با
تفاوت هایى آورده‏اند.

 

[70].زندگانى سیاسى هشتمین امام ع: 15-213.

 

[71].تجارب الامم 6: 443، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب 3: 478. مسعودى، اثبات الوصیه: 207.

 

[72].طبرى، تاریخ طبرى، ترجمه فارسى، ج 11، ص 1027. میرخواند، تاریخ روضه‏الصفا، ج 3، ص 459. رفاعى، عصرالمأمون، ج 1، ص 266. یوسف بن تغرى بردى، النجوم الزاهره، ج 2، ص 169 به بعد. جعفر مرتضى حسینى العاملى، الحیاة السیاسیة الامام الرضا، ص 325. 

 

[73].عیون اخبار الرضا 2: 486، میرخواند، تاریخ روضه‏الصفا 3: 48، مقدس اردبیلى، حدیقه‏الشیعه: 658 به بعد. ابن سباغ مالکى، الفصول المهمه: 262، مسعودى، اثبات الوصیه: 228، قندوزى حنفى، ینابیع الموده: 363، ابن حجر، الصواعق المحروقه: 204، احمد شبلى، تاریخ اسلامى و تمدن اسالمى.

 

[74].الانوار النعمانیه: 176، تذکره‏الخواص: 318، تاریخ ابن خلدون 3: 351، ضحى الاسلام
3: 295، محاضرات تاریخ الامم اسلامیة
: 182، تاریخ یعقوبى 2: 453، عیون اخبار الرضا 2: 241، الصلة بین التصوف و التشیع: 226 به بعد. الشیعه فى التاریخ: 69، عصرالمأمون: 267، تاریخ الشیعه: 53،  مناقب 4: 376. موالید الائمة و وقیاتهم: 125، وفیات الاعیان 2: 270، تاریخ گزیده: 205، تاریخ فخرى: 301، التهذیب 7: 387، بحارالانوار 12: 264- 265- 267- 368.

 

[75]- شب‏هاى پیشاور: 115، آثار العجم: 445 و دیگران

 

[76].نام ترکى است به معنى بزرگ، معمولا به عنوان لقب براى کسانى که به حکومت منصوب مى‏شوند، اطلاق مى‏شده است.

 

[77].راه دیگر از مدینه به کوفه، بغداد و از طریق ایالت جبال وارد سرزمین ایران مى‏شد و از طریق رى، دامغان، نیشابور، طوس و سرخس به مرو مى‏رسید.

 

[78]. حضرت على بن موسى الرضا ع در سال 200 هجرى برابر خطر سیرى که مامون تعیین کرده بود، از مدینه عازم مرو شدند. زمان حرکت احمد بن موسى (ع) را مى‏توان حدود اواخر سال 202 تا اوایل سال 203 تخمین زد.

 

[79]. برخى از منابع مبدأ حرکت احمد بن موسى ع را از بغداد نوشته‏اند که صحیح همان مدینه است.

 

[80]. معدن نقره حدود یک صد مایلى مدنیه واقع شده است.

 

[81]. ر.ک. به: اصطخرى، مسالک و الممالک ص 28، ابن رسته، الاعلاق النفیسه، 207-206. جیهانى، اشکال المعالم، ص 52، قدامه بن جعفر، کتاب الخراج: 17.

 

[82]. شهر بصره در حدود سال 199 توسط زید بن موسى به آتش کشیده شد. براى اطلاع بیشتر: ن.ک. فصل پنجم.

 

[83]. شهر اهواز را در آغاز، سوق الاهواز مى‏نامیدند و براى دعایت اختصار به آن اهواز گفتند. اهواز در اصل احواز جمع حوز بوده و از اهواز صورتى از (احواز) به شمار مى‏رود. (ن.ک. به: اعتماد السلطنه، مراة البلدان 1: 132 و لغتنامه دهخدا، کلمه هوز).

 

[84]. ر.ک. قدامة بن جعفر، کتاب الخراج: 26، ابن رسته، الاعلاق النقیسه: 219-220، ابن حوقل، صوره‏الارض: 30، جیهانى، اشکال العالم: 107-108.

 

[85]. اصطخرى، مسالک و ممالک: 83.

 

[86]. ر.ک. به: جلیل عرفان منش، جغرافیاى تاریخى هجرت امام رضاع: 63-68.

 

[87]. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین: 497- 475-501، ابن عنبه، عمده‏الطالب فى انساب آل ابى طالب: 152-205.

 

[88].  عیون اخبار الرضا 2: 454، راوندى، الخرائج و الجرایح: 104، بحار الانوار 12:
104-105، نزهه‏القلوب: 111،  البلدان: 141 به بعد، مقدسى، احسن التقاسیم فى معرفة اقالیم: 402 به بعد. قزوینى، آثار البلاد: 107 آدم متز، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى 2
: 227، یاقوت حموى، معجم البلدان 1: 188، به نقل از اعتمادالسلطنه، مراه‏البلدان 1: 30.

 

[89]. اعتزال به معناى «گوشه نشینى» است مذهب اعتزال یا معتزله نام فرقه‏اى است که در اوایل قرن دوم هجرى در عصر بنى امنیه ظهور کرد و تا چند قرن در تمدن اسلامى تأثیر گذاشت. مؤسس این فرقه «واصل بن عطا» یکى از شاگردان «حسن بصرى» متوفى 110 ه.ق بود او که با استاد خود درباره سرنوشت مرتکب به معاصى کبیره و تعیین حدود کفر و ایمان اختلاف نظر پیدا کرد از مجلس درس او کناره‏گیرى کرد و با همراهى یکى دیگر از شاگردان حسن بصرى به نام «عمروبن عبید» فرقه جدیدى به نام معتزله که به آنها «عدلى مذهب» هم گفته مى‏شود بنا نهاد. معتزله بر این باور است که در دنیا و آخرت دیدن حق تعالى ممکن نیست و نیز مى‏گویند که نیکى از خدا و بدى از نفس است و مرتکب معاصى کبیره نه مؤمن است و نه کافر. فرقه معتزله به حدود بیست فرقه تقسیم شدند. اصول عقاید معتزله عبارتست از: قول به «المنزلة بین المنزلتین»، قول به توحید، قول به عدل، قول به وعد وعید، امر به معروف و نهى از منکر، ظهور این فرقه باعث ایجاد یک نهضت فکرى شد و مسلمانان را به علوم و فلسفه آشنا کرد زیرا آنها براى اثبات عقاید و افکار خود از قبیل: توحید، نفى جسمانیت خدا، عدم امکان رؤیت خدا، عدل، اختیار و دیگر مباحث مورد علاقه‏شان از فلسفه استفاده مى‏کردند و به مباحث عقلى و منطقى متوسل مى‏شدند و به همین دلیل مورد بغض و کینه برخى فرق اسلامى از جمله محدثین و اشاعره بودند. این فرقه در حقیقت بنیانگذار علم کلام در اسلام است آنها آیات قرآن را تأویل و توجیه مى‏کردند.

 

[90]. ابن حوقل، صوره‏الارض: 36، مسالک و ممالک: 93-89.

 

[91]. دو شاخصه عمده جغرافیایى که منابع از عبور حضرت على بن موسى الرضا ع در سال
200 در شهر اهواز ثبت کرده‏اند، حوادثى است که در کنار پل اربق و ارجان روى داده است.

 

[92]. پارس در منابع قدیم یونانیان، «پارسو، پرس، پرسر، پرسین و پاراى تا سن آمده است که آن را به سرزمین ایران اطلاق مى‏کردند. ر.ک. به: اعتمادالسلطنه، تطبیق جغرافیاى قدیم و جدید ایران، ص 88 و 89.

 

[93].  زرکوب شیرازى، شیرازنامه، ص 22 و 23.

 

[94]. معرب پارس.

 

[95]. نام شیرازز د رکشفیات باستان‏شناسى، به صورت  ish-its-shivaآمده است. ر.ک به: آریرى، شیراز مهد عرفان: 40.

 

[96]. نقل به اختصار از، لسترانج، سرزمین‏هاى خلاف شرقى: 267-368-269.

 

[97]. زرکوب شیرازى، شیرازنامه: 24، الفتوح: 84-85.

 

[98]. برادر حجاج بن یوسف ثقفى.

 

[99]. ابن بلخى، فارسنامه: 132، مسالک و ممالک: 111.

 

[100]. ابن حوقل، صوره‏الارض: 36.

 

[101]. براى اطلاع بیشتر، ر.ک. به: شریف باقر قرشى، تحلیلى از زندگانى امام موسى کاظم ع، ج 2، ص 475 و 476. جعفر مرتضى حسینى، زندگى سیاسى هشتمین امام (متن فشرده)، ص 211 و 212. مجلسى، بحارالانوار، ج 13، ص 216.

 

[102]. فرصت الدوله، آثار العجم: 575.

 

[103]. اصطخرى، مسالک و ممالک: 121.

 

[104].  ر.ک. به: قدامه بن جعفر، کتاب الخراج، ص 26، 27، 28 ابن بلخى، فارسنامه ص 124 و 231. ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ص 321. اصطخرى المسالک و ممالک، ص 225. جیهانى، اشکال العالم، ص 107. ابن حوقل، صوره‏الارض، ص 30، 44، 55، 54 و 56.

 

[105].  ن.ک. به: فرصت الدوله، آثارالعجم، ص 401. زرکوب شیرازى، شیرازنامه، ص 23، 31،32. مصطفورى، اقلیم پارس، ص 140، 361، 362.

 

[106]- .khollar

 

[107]. .jhouam

 

[108]. ابن بلخى، فارسنامه: 231.

 

[109]. کمیسیون ملى یونسکو در ایران، ایرانشهر 2: 1456، موسسه جغرافیایى دانشگاه تهران، اطلس تاریخى ایران، نقشه شماره 7و6.

 

[110]. .gonbad-moljhon

 

[111]. .koshan

 

[112]. ابن بلخى، فارسنامه، ص 231.

 

[113]. ن.ک. به: سلطان الواعظین، شب‏هاى پیشاور، ص 117، 118.

 

[114]. ن.ک. به: ابن حوقل، صوره‏الارض، ص 30.

 

[115]. جیهانى، اشکال العالم، ص 107. ابن رسته «ازم» ابن بلخى، «بوستانک»، و قدامة بن جعفر «جویرول» را به عنوان اولین منزل فارس آورده است. ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ص 221. ابن بلخى، فارسنامه، ص 231، قدامة بن جعفر، کتاب الخراج، ص 26.

 

[116]. اعتمادالسلطنه، مراه‏البلدان، ج 1، ص 368.

 

[117]. fazvak، بزرگ هم آمده است.

 

[118]. Habs

 

[119]. صامه به صورت صاها هم آمده است.

 

[120]. ابن بلخى، فارسنامه، ص 231.

 

[121]. ن.ک. جلیل عرفان‏منش، جغرافیاى تاریخى هجرت امام رضا ع از مدینه به مرو.

 

[122]. نوبختى، فرق الشیعه، به تصحیح سید محمد صادق آل بحرالعلوم، چاپ نجف، پاورقى
ص 88.

 

[123]. ن.ک. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 286 و بیهقى، لباب الانساب، ص 169.

 

[124]. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 273 و دیگران.

 

[125]. همان، ج 2، ص 273. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 285. مامقامى، تنقیح
المقال فى علم الرجال، ج 1، ص 95. تسترى، قاموس الرجال، ج 1، ص 436.

 

[126]. بحرالعلوم، تحفه العالم، ج 2، ص 27. مامقامى، تنقیح المقال، ج 1، ص 71. محمد على
اردبیلى، جمع الرواة، ج 2، ص 455 و دیگران.

 

[127]. بحرالعلوم تحفة العالم، ج 2، ص 28. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 97. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 326. صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 23 و دیگران.

 

[128]. مى‏دانیم که با مرگ هارون الرشید، محمد امین در بغداد قدرت را در دست گرفت اما بزودى بر اثر تحریک مخالفان مأمون که در آن زمان زیر نظر برادرش در نیمه شرقى قلمرو عباسیان حکومت مى‏کرد. وصیت پدرش را نادیده گرفت و فرزند شیرخوارش «موسى» را به جانشینى بعد از خود انتخاب کرد. از آن زمان تا پایان التهاب‏هاى سیاسى دوران زمامدارى مأمون و شهادت حضرت على بن موسى الرضا ع که نقطه آشتى میان عباسیان متعصب بغداد و مأمون بود، شهر بغداد مرکز تجمع مخالفان سیاسى مأمون بود.

عباسیان در همان سال که خبر واگذارى ولایتعهدى به على بن موسى الرضا (ع) منتشر شد. دست بیعت به سوى «منصور بن مهدى» عموى مأمون دراز کردند. اما منصور بن مهدى، بیعت آنها را واگذاشت و فرماندارى بغداد را عهده‏دار شد. عباسیان در بغداد گرد «ابراهیم بن مهدى» جمع شدند و با او بیعت کردند تا مبادا بعد از مأمون، خلافت از خاندان آنها خارج شود.

(ن.ک. طبرى، تاریخ طبرى (چاپ بیروت) ج 5، ص 123، 128، 132 و 137 (چاپ تهران) ج 13، ص 5629 و 5659. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ (چاپ بیروت) ج 4، ص 147، 153 و 158. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 401، 404 و 418. یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 461 و 467.

ابن طقطقى، تاریخ فخرى، ص 301. نخجوانى، تجارب السلف، ص 158. ابن جوزى، تذکره‏الخواص، ص 320. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 10، ص 267. سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 267. ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره، ج 2، ص 203. بیهقى، المحاسن و المساوى للبیهقى، ص 495. رفاعى، عصرالمأمون، ج 2، ص 351 و 364. سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 307. احمد امین، ضحى الاسلام، ج 1، ص 104. ابن سباغ، الفصول المهه، ص 237 و 255. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص 543. گوستاو لوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ج 4، ص 438. احمد شبلى، التاریخ الاسلامى و الحضارة الاسلامیه، ج 3، ص 321. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 245.

 

[129]. رویهم رفته عبور کاروان از شهر بغداد به عنوان مبداء و یا مسیر حرکت غیرمتحمل و با
تردید فراوان همراه است.

 

[130].ن.ک. محمد هاشم خراسانى، منتخب التواریخ، ص 552. محمدجواد نجفى، ستارگان
درخشان، ج 9، ص 82. خراعى، بحرالانساب، ص 72 و مقایسه کنید با: مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 376. میرزاحسن فسائى، فارسنامه، ص 154. قزوینى، نزهه‏القلوب، ص 385. و دیگران.

 

[131]- ن.ک: سید محمد امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 287. بیهقى، لباب الانساب، ص 169.

 

[132]- به نقل از: ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشیعه، ج 3، ص 359.

 

[133]- مصطفى حسینى تفرشى، بدایع الانوار فى أحوال سابع الاطهار، ص 272.

 

[134]- روضاتى، جامع الانساب، ج 1، ص 79 و 80.

 

[135]- نعمه‏الله جزایرى، الانوار نعمانیه، ج 1، ص 380.

 

[136]- محمد بن موسى ع معروف به سید میر محمد عابد، جهت اطلاع بیشتر ن.ک. به: فصل پنجم کتاب.

 

[137]- حسین بن موسى ع معروف به سید علاءالدین حسین جهت اطلاع بیشتر ن.ک. به: فصل پنجم کتاب.

 

[138]- تعداد همراهان احمد بن موسى ع را منابع، مختلف کر کرده‏اند، یکى از دلایل این اختلاف، پیوستن شیعیان در طول مسیر راه به کاروان است، تعداد همراهان احمد بن موسى (ع) از هفتصد تا پانزده‏هزار نفر نوشته‏اند.

 

[139]- سلطان الواعظین، شب‏هاى پیشاور، ص 117. همچنین ن.ک. نوبختى، فرق الشیعه، حاشیه سید محمد صادق آن بحرالعلوم چاپ نجف ص 88.

 

[140]- میرزا محمد ملک الکتاب، بحرالانساب، چاپ بمبئى، ص 1460.

 

[141]- سلطان الواعظین، شب‏هاى پیشاور، ص 117. میرزاملک الکتاب، ریاض الأنساب و مجمع الأعقاب مشهور به بحرالانساب، ص 126. فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445. همچنین ن.ک. جلیل عرفان منش، قیام و زندگانى احمد بن موسى ع، ج 1، ص 8-57.

 

[142]- قتلغ شاه، هم آمده است ر.ک. به: بحرالانساب، ص 146.

 

[143]- بالغ بر چهل هزار نفر.

 

[144]- آثار العجم، محل اولین تلاقى را در خان زنیان، هشت فرسخى شیراز ذکر مى‏کند (ر.ک.
به: فرصت الدوله، آثار العجم، ص 345).

 

[145]- شب‏هاى پیشاور اضافه مى‏کند، قتلغ خان پیغام داد حسب الامر خلیفه مأمون کاروان باید از همین جا باز گردد. حضرت سید امیر احمد فرمود: «اولاً ما قصدى از این مسافرت جز دیدار برادر بزرگمان حضرت رضا نداریم، ثانیا، ما بى اجازه نیامده‏ایم و از شخص خلیفه استیان نموده‏ایم و به دستور خود او حرکت کرده‏ایم»، قتلغ خان گفت: «امر است که من از حرکت شما ممانعت کنم و ممکن است به اقتضاى وقت امر ثانوى صادر شده باشد که باید اجرا گردد». جناب سید امیر احمد با اخوان و سایر بنى هاشم و دوستان شور نمودند هیچ کس حاضر به مراجعت نشد. (ر.ک. به: سلطان الواعظین، شب‏هاى پیشاور، ص 117).

 

[146]- صاحب بحرالانساب مى‏نویسد، «هنگامى که سپاه دشمن به قصد جدال در برابر آنها اردو زد، دانست که برادرش شهید شده و از کیفیت شهادت برادرش، یارانش را خبر داد...» فرصت الدوله مى‏نویسد: «در حین جدال یکى از سپاه قتلغ خان فریاد کرد اگر مقصود شما رسیدن به خدمت على بن موسى الرضا ع است، بدانید که او وفات یافت. به مجرد این خبر جماعتى که در اطراف احمد بن موسى بودند متفرق شدند،...». سلطان الواعظین این تفرقه را نوعى خدعه و نیرنگ مى‏داند و مى‏نویسد: به راست یا دروغ این خبر شایع شد تا اختلاف و تفرقه در سپاهیان احمد بن موسى ایجاد نمایند (ر.ک. به: ملک الکتاب، بحرالانساب، ص 146، فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445. سلطان الواعظین، شب‏هاى پیشاور، ص 117).

 

[147]- ملک الکتاب، بحرالانساب، ص 146، دیگران با تغییراتى آورده‏اند. ر.ک. به: حاج شیخ
محمد جعفر شاملى، هدیه احمدى، ص 15. محمدهادى سلاحى، شاه‏چراغ، ص 41 و 42. فرصت الدوله، آثار العجم، ص 45، مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 276.

 

[148]- کشن در نه کیلومترى شهر شیراز است.

 

[149]- مورخان جزئیات دیگرى از این پیکار را ثبت نکرده‏اند. شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: «که احمد بن موسى پس از شهادت امام رضا ع از عراق به ایران آمد و پس از جنگ‏هاى متعدد با مخالفان اهل بیت (ع) که قصد جانش را کرده بودند کشته شد.» (ن.ک. شیخ مفید، الارشاد، چاپ نجف، 1382).

 

[150]- ملک الکتاب، بحرالانساب، ص 147، دیگران نیز با تفاوت‏هایى این گزارش را ذکر
کرده‏اند. همچنین، ن.ک. نوبختى، فرق الشیعه، حاشیه سید محمد صادق آل بحرالعلوم چاپ نجف، ص 88.

 

[151]- محمد جعفر شاملى، هدیة احمدیه، ص 16-14.

 

[152]- میرزا محمد ملک الکتاب، بحرالانساب، ص 148، سلطان الواعظین، شب‏هاى پیشاور،
ص 118. به نقل از جلیل عرفان‏منش، قیام و زندگانى احمد بن موسى ع، ج 1، ص 59-49.

 

[153]- محمد جعفر شاملى، هدیة احمدیه، ص 16.

 

[154].سلطان الواعظین مى‏نویسد به مدت یک سال شب‏هاى پیشاور، ص 119.

 

[155]- آثار العجم و شب‏هاى پیشاور، محل شهادت احمد بن موسى را در محله «سردزک» و
فارسنامه ناصرى «در ملحه بازار مرغ» ذکر مى‏کنند. کنزالانساب، بحرالانساب و دیگران محل شهادت او را در محله سوق المغازان که به بازار ریسمان نیز شهرت داشت، نام مى‏برند. ر.ک. به: فرصت الدوله، آثارالعجم، ص 445. سلطان الواعظین، شب‏هاى پیشاور، ص 119. میرزا حسن فسایى، فارسنامه ناصرى ص 54. میرزا محمد ملک الکتاب، بحرالانساب، ص 148، عطا حسین حنفى، کنزالانساب، (چاپ بمبئى، ص 59 و 60. مجدالاشراف توصیف مسیح گونه‏اى از شهادت احمد بن موسى ارائه مى‏دهد و مى‏نویسد که آن حضرت از نظر دشمنان ناپاک ناپدید شد. (ن.ک. آثار الاحمدیه، ص 3).

 

[156]- محمد جعفر شاملى، هدیه احمدیه، ص 17.

 

[157]- ابوالحسن یحیى بن جعفر عبیدلى، المعقبتین، ص 84.

 

[158]- ابونصر بخارى، سرالسلسله‏العلویة، ص 43.

ابونصر بخارى، معالم الانساب‏الطالبیین فى شرح سرّالانساب العلویه،

شیخ شرف عبیدلى، تهذیب الأنساب و نهایت الأعقاب، ص 147.

کیاء گیلانى، سراج الأنساب، ص 72.

 

[159]- بیهقى، لباب الأنساب، ج 2، ص 441.

 

[160]- نجم الدین علوى العمرى، المجدى فى الأنساب، ص 107.

 

[161]- امام فخررازى، الشجرة المبارکة فى انساب الطالبیة، ص 77.

ابن مهنا حسینى عبیدلى، التذکره فى أنساب المطهّره، ص 151. عزیزالدین المروزى، الفخرى
فى الأنساب الطالبیین، ص 17.

 

[162]- ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 227.

ابن أبى الفتوح، النفحه‏العنبریه فى انساب خیرالبریه، ص 63.

سید جعفر اعرجى، مناهل الضرب فى انساب العرب، ص 393.

 

[163]- ضامن بن شد قم، تحفه‏الازهار، ج 3، ص 295-296.

 

[164]- روضاتى، جامع الانساب، ج 1، ص 82.

 

[165]- ن.ک: سادات موسوى منسوب به احمد بن موسى، ص 7.

 

[166]- عباس فیض گنجینه آثار قم، ج 2، ص 369.

 

[167]- ن.ک. محمد على بن حسین، انوارالمشعشعین، ج 1، ص 244. جهت اطلاع بیشتر، ر.ک.
به فصل چهارم کتاب شرح حال موسى کاظم ع.

 

[168].مناهل الضرب: 64.

 

[169]- همان: 238-239.

 

[170]- همان: 240، وأعلم أنّ جماعة من آل أبى اللیل المذکور قدانتسبوا إلى الموسویّة و لد
موسى الکاظم ع و قد رأیت جماعة من علمائهم یبحثون عن أنساب آل أبى اللیل موسى بن على بن موسى فى نسل الإمام موسى الکاظم ع، منهم السید الجلیل الفقیه البنیه العلامة السید أحمد (ن.ک:نقباءالبشرا، ص 91) بن السید محمد باقر بن عنایة الله الموسوى، و کان ینتسب الى موسى الکاظم (ع) و یقول: نحن من آل أبى اللیل الموسوى. و انّما حصل لهم الاهذا الإلتباس من النسبه‏الموسویّة.

و قد غفل اکثر الناس عن أنّ فى العلویّة موسویّة غیر ولد موسى الکاظم (ع) و لذلک دخل اکثر أفخاذ هذه القبیلة فى أولاد موسى الکاظم (ع) عن غیر معرفة.

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موضوعات
سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های جهان اسلام (معرفی بیش از چهل هزار زیارتگاه)

طراح وبلاگ: سید محمد علوی زاده