- شنبه ۲۹ شهریور ۹۳
شرح حال احمدبن موسى علیهالسلام 3
شخصیت و فضائل احمد بن موسى علیهالسلام 5
نقش احمد بن موسى علیهالسلام در قیام ابوالسرایا: 9
علل جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیهالسلام 14
پذیرش امامت احمد بن موسى الکاظم علیهالسلام 19
بیعت احمد بن موسى علیهالسلام و مردم مدینه با على بن موسى الرضا علیهالسلام 21
زمینههاى قیام احمد بن موسى علیهالسلام 37
منزلگاهها و مسیر عبور کاروان برادران امام رضا علیهالسلام 53
ملاحظاتى درباره مسیر حرکت کاروان. 55
زندگى مخفیانه و شهادت احمد بن موسى علیهالسلام 72
اعقاب احمد بن موسى علیهالسلام 74
ملاحظاتى درباره مدفن احمد بن موسى علیهالسلام 78
بقعه باشکوه این امامزاده کنار جاده آبیک به قزوین ـ کیلومتر 18 ـ در روستاى حصارخروان واقع شده است.
بناى قبلى که از خشتوگل بود، در سال 1362 ه . ق تخریب گردید و بناى کنونى با همّت حاج رمضان الهى ساخته شد. بناى زیباى کنونى به ابعاد 20×20 متر است که ایوان مرتفع آن در شمال واقع شده و ارتفاع آن بیش از 8 متر مىباشد. در جانبین ایوان، دو گلدسته بلند به ارتفاع 5/22 متر تعبیه شده که سراسر آن با کاشىهاى ملوّن در زمینه گل و بوته و اسماى جلاله
تزیین گردیده و بالاى آن مأذنهاى کار گذاشته شده است. در بالاى درِ ورودى، کتیبهاى طلایى رنگ در زمینه لاجوردى بر روى کاشى به این مضمون قرار دارد: «السلام علیک یا احمد بن موسى بن جعفر7.»
در وسط بقعه، چهار ستون قطور به فاصله 5 مترى از همدیگر قرار دارد که
جهت نگهدارى سقف و گنبدخانه تعبیه شده است. در میان این ستونها،
ضریح بسیار عالى و زیباى امامزاده که از نقره و آب طلا ساخته شده، بر روى
یک سکّوى 80 سانتىمتر از سنگ مرمر شبنما که داراى حجّارىهاى
زیبایى است، قرار دارد. این ضریح ساخت استاد خبوشانى اصفهانى و ابعاد
آن 45/1×10/2 و ارتفاع 30/2 سانتىمتر مىباشد. کف حرم و تا یک متر از
دیوار بقعه، با سنگ مرمر و گرانیت تزیین شده و عظمت خاصّى به زیارتگاه
داده است.
دور تادور فضاى بقعه به ابعاد سه متر، فنداسیون بندى شده، تا جهت
ایوان بقعه اضافه گردد. بر بالاى بقعه، گنبد زیباى بقعه قرار دارد که از نوع
کلاهخودى دوپوشه و به قطر 80/6 و ارتفاع بیش از 9 متر است و با ورق
گالوانیزه سبز و خطّ استیل سفید نماسازى شده که زیبایى مزار را دوچندان
نموده است.
اطراف بقعه، بیش از ده پنجره جهت نورگیرى تعبیه شده و تهویه هوا را
در بقعه به خوبى انجام مىدهد. در زاویه شمال شرق صحن، آبدارخانه و در
بالاى آن دفتر آستانه به چشم مىخورد. زمین زیارتگاه بیش از نُه هکتار است
و فقط حدود چهار هکتار آن در تصرّف بقعه است و الباقى در دست افراد
مىباشد. گورستان عمومى خرمان در صحن همین بقعه مىباشد.
در شمال غرب بقعه، حسینیّهاى به ابعاد 12×12 متر تعبیه شده و در
ضلع مقابل آن، آرامگاه شهداى جنگ تحمیلى قرار دارد که تعداد 17 شهید
سرافراز در آن دفن مىباشد.
در غرب بقعه، محراب بسیار زیبایى ساخته شده که نماز جماعت در آن
بر پا مىشود. در ابتداى صحن امامزاده، بقعه امامزاده محمود قرار دارد، که
شرح آن خواهد آمد. طرح جامع توسعه بقعه در حال اجراست و با حمایت
زوّار محترم در آینده نزدیک به اتمام خواهد رسید.
بر اساسِ کتیبههایى که اخیرا در بقعه نصب شده، امامزاده احمد فرزندِ
امام موسى کاظم7 و برادر امام رضا7 معرّفى شده است. لیکن این ادّعا منشا
صحیحى ندارد و طبق قول مشهور، احمد بن موسى بن جعفر علیهمالسلام در شیراز و
یا اسفراین مدفون است. در اینجا اشارهاى به شرح حال احمد بن موسى علیهالسلام
خواهد شد.
شرح حال احمدبن موسى علیهالسلام
حضرت احمد بن موسى علیهالسلام، فرزند هفتمین پیشواى شیعیان، حضرت
امام موسى کاظم علیهالسلام و اماحمد است که در میان همسران آن حضرت
محبوبترین و داناترین آنها به شمار مىرفت.[1] شرح عظمت، فضیلت و
امانتدارى مادر احمد بن موسى علیهالسلام در مباحث بعد خواهد آمد.
منابع متعدد و معتبرى وجود دارد که نسب حضرت احمد بن موسى علیهالسلام
را تأیید مىکند. این منابع عمدتا شامل کتابهاى «انساب»، «رجال» و
«تذکره»هاست که در ذکر اسامى فرزندان ذکور حضرت امام موسى
کاظم علیهالسلام[2] مىنویسند: «احمد بن موسى علیهالسلام، محمد[3] و حمزه از یک مادر
(ام احمد)[4] و على بن موسى الرضا علیهالسلام، ابراهیم، عباس و قاسم، از یک
مادر و اسماعیل، جعفر، هارون و حسن از یک مادر و عبداللّه، اسحاق،
عبیداللّه و زید از یک مادر و فضل، حسین و سلیمان از یک
مادر مىباشند.»[5]
شخصیت و فضائل احمد بن موسى علیهالسلام
در فضیلت احمد بن موسى علیهالسلام سخن بسیار است. به طور کلى از آنچه که
نسبشناسان، علماى رجال، محدثان، محققان، مورخان، مؤلفان و
نویسندگان در مدح احمد بن موسى علیهالسلام و فضائل وى نوشتهاند. او را فردى
کریم، شجاع، جلیلالقدر، فاضل، صالح، با تقوا و پرهیزگار، صاحب ثروت و
منزلت، بزرگوار و با عزت توصیف کردهاند که نزد پدرش منزلت داشت.
بطورى که او را بسیار دوست مىداشت و وى را بر دیگران مقدم مىداشت و
مزرعه خود را به وى بخشید. همچنین او که وصى (ظاهرى) بعد از پدرش
بود. و کسى بود که با قلم خود قرآن بسیار نوشت و در زمان حیاتش هزار بنده
آزاد کرد. و شخصى موثق و مورد اعتماد و اطمینان و راوى احادیث زیادى از
پدر و اجداد مطهرش بود.
این فضائل در منابع متعدد همراه با اقوال مختلف فراوان آمده است و
شرح و بسط آن در این جا موجب اطاله کلام مىگردد. اما ضرورت دارد به
اختصار به برخى از اقوال اشاره کنیم. این موضوع علاوه بر افزایش و آگاهى و
معرفت ما نسبت به شخصیت احمد بن موسى علیهالسلام باعث تعمیق نظر و کمک
به درک بهتر برخى مباحث مبهم و پیچیدهاى که از سوى عدهاى از مورخان و
نویسندگان در چند برهه از زندگى و شهادت وى شده است، مىگردد.
شیخ مفید در ارشاد مىنویسد:
«و کان احمد بن موسى کریما جلیلاً و رعا و کان ابوالحسن موسى علیهالسلام یحبّه
و یقدّمه و وهب له ضیعته المعروفة بالیسیریة، و یقال ان احمد بن موسى اعتق
الف مملوک...»[6]
احمد بن موسىعلیهالسلام مردى کریم، جلیل القدر، بزرگوار و پارسا بود.
حضرت موسى کاظم علیهالسلام او را بسیار دوست مىداشت. او را مقدم
مىدانست، و مزرعه خود را که به «یسیریة» معروف بود، به وى بخشید.
گفتهاند که احمد بن موسى علیهالسلام در زمان خود هزار بنده آزاد کرد.[7]
اسماعیل بن موسى[8] علیهالسلام در فضیلت برادرش احمد بن
موسى علیهالسلام مىگوید:
خرج أبى بولده الى بعض امواله بالمدینه... و کان احمد بن موسى عشرون
رجلا من خدم أبى و حشمه، ان قام احمد قاموامعه، و ان جلس أحمد جلسوا
معه و ابى برعاه ببصره، لایغفل عنه، فما انقلبنا حتى تشیخ احمد بن
موسى بیننا».
«به اتفاق پدرم (امام موسى الکاظم علیهالسلام)، از مدینه خارج شدیم به سوى
برخى از املاک خود، بیست نفر از خدمتگزاران و خادمان پدرم با ما همراه
بودند و چنان رسم ادب و احترام نسبت به احمد به جاى مىآوردند که
هرگاه (احمد) مىنشست آنها (خدمتگزاران) مىنشستند و چون
برمىخاست، آنها به پا مىخاستند. پدرم احمد را قلبا دوست مىداشت و
به او مهر مىورزید. هنگامى که احمد از پدرم دور مىشد، پدرم، مخفیانه با
گوشه چشم بر او نگاههاى گرم و محبتآمیز مىنمود و چشم از او
برنمىداشت. ما متفرق نمىشدیم مگر او - احمد - از جمع ما
خارج مىشد.»[9] محمدکشى در کتاب خود احمد بن موسى علیهالسلام را یکى از
فضلاى عصر خود نام مىبرد و او را از زمره محدّثینى مىشمارد که احادیث
زیادى از پدر و اجداد بزرگوارش نقل کرده است و مىنویسد که: احمد بن
موسى علیهالسلام به دست مبارک خود قرآن کریم را نوشته است.[10]
سید محسن امین، در به نقل از محمد بن هارون موسى نیشابورى
(محدث نیشابورى) در کتاب لُب الانساب، ضمن شرح فضائل احمد بن
موسى علیهالسلام مىنویسد:
«... ویقال کان لأحمد بن موسى ثلاثة آلاف مملوک و أعتق ألف مملوک و
کتب ألف مصحف بیده المبارکة و کان عزیرا جلیلاً عظیم المنزلة و روى عن
أبیه و آبائه علیهم السلام أحادیث کثیرة و...».[11]
«و گفته مىشود که احمد بن موسى علیهالسلام سه هزار بنده داشت و هزار بنده
را آزاد کرد و هزار قرآن با دست مبارکش نوشت و او با عزت و بزرگوار و
داراى منزلتى بزرگ بود. و احادیث بسیارى از پدر و اجدادش روایت
کرده است...».
صاحب حدیقهالشیعه نیز در فضیلت احمد بن موسى علیهالسلام مىنویسد:
محدّث نیشابورى مرقد احمد بن موسى علیهالسلام را در شیراز تأیید کرده و احمد،
محمد و حمزه را از یک مادر مىداند و مىنویسد: احمد بن موسى علیهالسلام
بزرگوارى جلیل القدر بود که در نزد پدرش بر همه فرزندان مقدم بود و پدر
بزرگوارش او را در وصیت ظاهرى به عنوان وصى پس از خود تعیین کرده
ولیکن در نسخه وصیت مختومه که خاص امامت من عندالله است از وى
نامى نبرده است. در ذیل ترجمه محمد شهرستانى برخى از شیعیان پس از
حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام او را امام مىدانند و به امامت حضرت رضا علیهالسلام
معتقد نیستند.[12]
اقوال متعددى در جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیهالسلام در کتاب
رجال و فرق آمده است که شرح آن خواهد آمد.
نقش احمد بن موسى علیهالسلام در قیام ابوالسرایا:
«سرى بن منصور» مشهور به
«ابوالسرایا» جنگجوى بیابانگردى بود که در ماجراجویىهاى زیادى به طور
فعال حضور داشت. او پس از شکست سپاهیان هرثمه با محمد بن ابراهیم
معروف به «ابن طباطبا» آشنا شد. آنها تصمیم گرفتند تا به سلطه و حکومت
خلفاى عباسى پایان دهند. ابن طباطبا قیام خود را پنهانى ساماندهى کرد و
به دعوت و جذب نیرو پرداخت. ابوالسرایا با سپاهیان خود به سمت نینوا
رفت و در آن جا قبر مطهر سیدالشهدا حسین بن على علیهالسلام را زیارت کرد. آن
گاه راهى کوفه شد و ابن طباطبا قیام خود را در دهم جمادى 199 آشکار کرد.
در قیام دهم جمادى 199 که به رهبرى روحانى، محمد ابراهیم طباطبا و
رهبرى نظامى، ابوالسرایا شکل گرفت، قیام کنندگان با شعار «ما مردم را به
گرد آمدن در اطراف بهترین رهبر از خاندان محمد (ص) دعوت مىکنیم تا
تعالیم قرآن و سنت را عمل نماییم.» در کوفه گرد هم آمدند. ابوالسرایا به نام
خود سکه ضرب کرد و سه لشکر از عباسیان را به هزیمت کشاند و سپس
مداین را به تصرف خود درآورد. علاوه بر آن ابوالسرایا تحت رهبرى برادران
امام رضا علیهالسلام و بستگان آن حضرت به منظور گسترش اقتدار خود در عراق،
اهواز، فارس، حجاز و یمن، مبارزان موفقى را گسیل داشت که در نتیجه این
اقدام، زید بن موسى الکاظم علیهالسلام حاکم اهواز و بصره شد، فارس تحت نفوذ
برادرش ابراهیم قرار گرفت، حسین بن ابراهیم بن على، حاکم واسط شد و
سلیمان بن داود به حکمرانى مدینه رسید و حسین افطس را به امارت مکه
گماشت. شکست قیام ابوالسرایا و قتل وى در بغداد در ربیعالاول سال 200
موجب شد عدهاى از گروه «واقفیه» احمد بن موسى علیهالسلام را جانشین آن
حضرت بدانند. اما چون او در قیام ابوالسرایا شرکت کرده بود. امامت وى را
رد کردند و در نتیجه، شهادت امام هفتم علیهالسلام را منکر شدند و بر امامت آن
حضرت علیهالسلام توقف کردند. آنها امام موسى کاظم علیهالسلام را زنده و او را مهدى
قائم خواندند. و به امامت حضرت رضا علیهالسلام که جانشین به حق پدرش بود
اعتراف نکردند.
کشى در رجال خود، ذیل ترجمه ابراهیم و اسماعیل از فرزندان
أبوسمال مىنویسد:
«و بهذا الاسناد، قال حدثنى محمد بن أحمد بن أسید قال: لماکان من أمر
أبى الحسن علیهالسلام ماکان؛ قال ابنا أبى سمال: فنأت أحمد بنه، قال فاختلفا الیه
زمانا، فلما خرج أبوالسرایا... خرج أحمد بن أبى الحسن علیهالسلام معه، فائینا
ابراهیم و اسماعیل و قلنا لهما: ان هذا الرجل قدخرج مع أبى السرایا فما
تقولان قال: فأنکرا ذلک من فعله و رجعا عنه و قالا: أبوالحسن حى، ثبت
على الوقف.»
(ترجمه): و به این اسناد به نقل از محمد بن احمد بن اسید گفت: بعد از
ماجرایى که براى حضرت امام موسى کاظم علیهالسلام پیش آمد؛ پسران ابى سمال
گفتند: که ما نزد احمد بن موسى علیهالسلام مىرویم و مدتى با او رفت و آمد داشتند
و هنگامى که ابوالسرایا قیام کرد... احمد بن موسى علیهالسلام با او همراه شد. به
ابراهیم و اسماعیل گفتیم که این مرد (احمد بن موسى علیهالسلام) با ابوالسرایا قیام
کرده است. شما چه مىگویید؟ آنها کار او را انکار کردند و از (امامت) او
برگشتند و گفتند: ابوالحسن زنده است، و ما بر وقف ثابت مىمانیم و...»
قیام کنندگان مکه که بر حجاز و یمن سیطره کامل داشتند، با شنیدن
شکست نظامى یاران خود در جبهه عراق پس از مرگ ابوالسرایا، محمد بن
جعفر صادق علیهالسلام را به امامت برگزیدند و با وى به عنوان خلیفه بیعت کردند و
در ششم ربیعالثانى 200، او را امیرالمؤمنین نامیدند و سرانجام وى مدعى
عنوان مهدى قائم شد. امام رضا علیهالسلام منکر ادعاى او شد. با وجود این براى
نجات جان محمد بن جعفر صادق و شکست نظامى وى تلاش کرد و وى را
نصیحت کرد تا قیامش را علیه عباسیان به تعویق اندازد.
اجتناب حکیمانه امام رضا علیهالسلام از مبارزه رودررو با حکام عباسى موضوع
جدیدى نبود. پیش از این امام صادق و امام موسى کاظم علیهماالسلام
قیامهاى زید بن على و حسین بن على (صاحب فخ) را در پشت پرده تقیه
یارى مىکردند. بنابراین نمىتوان شرکت احمد بن موسى علیهالسلام و سایر برادران
امام رضا را در قیام ابوالسرایا عاملى متعارض با خط مشى و یا دستورات امام
رضا علیهالسلام قلمداد کرد.
یکى از برجستهترین چهرهاى که در قیام ابوالسرایا شرکت داشت،
«ابراهیم بن موسى الکاظم (ع)» بود. وى از سوى ابوالسرایا به عنوان حاکم
یمن گماشته شد. چند گزارش از منابع معتبر تاریخى در دست است که وى
را متمایل به واقفیه و زیدیه معرفى مىکند. با این وجود وى در گفتگویش با
بکر بن صالح، برادرش امام رضا علیهالسلام را مىستاید و وى را مقدم بر همه
برادران خود مىداند.
به عقیده نگارنده، آنچه که صاحب اختیار معرفهالرجال درباره شرکت
احمد بن موسى علیهالسلام و پیروانش در قیامهاى علوى (بر ضد مأمون) بدون
دستور امام رضا علیهالسلام نقل مىکند، با شک و تردید همراه است و روایت طبرى
بر این تردید مىافزاید. طبرى اساسا شرکت پیروان و شیعیان امام رضا علیهالسلام را
در این خیزشها، از جمله قیام ابوالسرایا، ناشى از حضور برادران امام علیهالسلام در
صفوف رهبرى این نهضت مىداند و معتقد است که شیعیان به تصور
حمایت و پشتیبانى امام علیهالسلام از این قیامها به آنها مىپیوستند. بنابراین
برخلاف ادعاى جاسم حسین، شرکت احمد بن موسى علیهالسلام در قیام
ابوالسرایا با توجه به ویژگیهاى سیاسى عصر مأمون که به تفصیل درباره آن
سخن خواهیم گفت، نمىتوان به عنوان منشأ معتبرى براى اختلاف و یا
مانعى میان امام رضا علیهالسلام و احمد بن موسى علیهالسلام قلمداد کرد.
گذشته از این، گزارشهاى دیگرى در دست است که نشان مىدهد
فعالیتهاى سیاسى و نظامى احمد بن موسى علیهالسلام و سایر برادران آن حضرت با
آگاهى امام رضا علیهالسلام صورت گرفته و به نظر مىرسد چنانچه امام علیهالسلام از
اقدامات سیاسى احمد بن موسى علیهالسلام ناخشنود بودند، اعلام مىکردند.
همچنان که در قیام برادرش «زید» (در واقعه بصره) به صراحت فرمودند.[13]
روایت «کلینى» از جمله مواردى است که مشارکت برادران امام علیهالسلام در
قیام ابوالسرایا را توأم با آگاهى حضرت علیهالسلام قلمداد مىکند. وى برخلاف
«طبرى» و «کشى» که تردید دارند مشارکت احمد بن موسى علیهالسلام در قیام
ابوالسرایا بدون اطلاع و یا دستور امام رضا علیهالسلام صورت گرفته است، معتقد
است که امام رضا علیهالسلام از فعالیتهاى خویشان خود آگاه بوده است.[14]
شیخ صدوق نیز گزارش ارزندهاى مبنى بر این آگاهى ارائه مىدهد و
مىنویسد: «محمد بن اثرم، رئیس شهربانى محمد بن سلیمان علوى بود،
وى در زمان ابوالسرایا در مدینه اظهار مىکرد که گروهى از خویشان محمد
بن سلیمان پیشنهاد کردند که اگر از پى ابوالحسن على بن موسى الرضا علیهالسلام
بفرستى تا با ما هم داستان شود، ما متحد خواهیم شد. آن گاه محمد بن
سلیمان به من گفت: به نزد آن جناب برو سلام مرا به وى برسان و بگو
خویشان شما اجتماع کردهاند و مایلاند شما نیز به جمع ایشان بپیوندید. اگر
صلاح بدانید خوب است که تشریف بیاورید. من خدمت ایشان رفتم، آن
وقت در حمراء بود، پیغام را رساندم. فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو پس
از بیست روز خواهم آمد. من جواب آن جناب را رساندم. مدتى صبر کردیم،
روز هیجدهم «ورقاء» سپهبددار «صورین» فرار کردم. یک وقت متوجه شدم
که شخصى از پى من فریاد مىزند: «اثرم»! به جانب او توجه کردم و دیدم
على بن موسى الرضا علیهالسلام است و فرمودند بیست روز گذشت یا نه.»[15]
بى تردید چنانچه حضور احمد بن موسىعلیهالسلام و برادرانش در قیام
ابوالسرایا در مخالفت با برادرانش امام رضا علیهالسلام - به گونهاى که جاسم حسین
مدعى آن مىباشد - بود و یا موجب ناخشنودى برادرش امام رضا علیهالسلام را
فراهم مىآورد. از سوى بزرگانى چون شیخ مفید توثیق نمىشد.
مؤلف: حیاة الامام موسى بن جعفر علیهالسلام در این باره پس از آنچه که کشى
در رجال خود و معرفة الرجال آورده است. مىنویسد:
و نصت بعض المصادر أن احمد کان من جملة الخارجین مع أبى السرایا
فقد حدث ابراهیم و اسماعیل ابنى ابى سمال قالا: لماکان من امر أبى الحسن
ماکان کنا نأتى الى أحمد ابنه زمانا، فلما خرج أبوالسرایا خرج أحمد معه،
فقصد محمد بن أحمد بن أسید، ابراهیم و اسماعیل فقال: لهما إن هذا
الرجل قد خرج مع أبى السرایا فما تقولان؟ فانکرا ذلک منه و رجعا عنه و قالا
أبوالحسن حى نثیت على الوقف[16] و ذهب بعضهم أن خروجه مع أبى
السرایا قادح فى عدالته[17] و لکنا نشجب ذلک نظرا لتوثیق الشیخ المفید و
غیره من العلماء الاعلام له.[18]
علل جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیهالسلام
جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیهالسلام علاوه بر باورهاى اعتقادى و
فضیلتهاى شخصى از جنبه سیاسى نیز برخوردار است. این عامل اخیر، بر
پیچیدگى موضوع مىافزاید و ابهامات تاریخى را دامن مىزند. رواج عقاید
«زیدیه» که تقیه را انکار مىکرد و قیام به سیف[19] (شمشیر) را یکى از شرایط
بارز امامت مىدانست. در برابر مشى تقیهآمیز حضرت رضا علیهالسلام عاملى براى
جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیهالسلام به شمار مىرود. بدون شک
مشارکت احمد بن موسى علیهالسلام در قیام «ابوالسرایا» بطور تعیین کنندهاى
اهمیت یافت، زیرا به همان میزان که تمایل «زیدیه» را برانگیخت موجب
رویگردانى مخالفان «زیدیه» از احمد بن موسى علیهالسلام شد. و دست آخر اینکه
گروه «واقفیه» که در ابتدا، احمد بن موسى علیهالسلام را جانشین مشروع امام
کاظم علیهالسلام معرفى کردند. به دلیل شرکت وى در قیام «ابوالسرایا» امامت وى را
منکر و در نتیجه منکر شهادت امام هفتم علیهالسلام و قایل به مهدویت وى شدند.
نکته دیگرى که حائز اهمیت است، اختلاف میان «وصى ظاهرى» و
«وصى حقیقى» مىباشد. در توضیح این مطلب باید افزود؛ ائمه علیهم
السلام در مواردى که احتمال تعرض به جانشین (وصى حقیقى) بعد از خود
را مىدادند. یک یا چند نفر را به عنوان جانشین (وصى ظاهرى) معرفى
مىکردند. با این وجود نزد خواص و محرمان وصى حقیقى خود را معرفى و
معین مىکردند.
در فضیلت احمد بن موسى علیهالسلام و علم، تقوى و شجاعت وى اقوال
معددى نقل شده است. برخى از منابع او را در شمار یکى از اوصیاى امام
موسى کاظم علیهالسلام نام مىبرند.[20]
اعیان الشیعه و روضات الجنات از جمله منابعى هستند که از احمد بن
موسى علیهالسلام به عنوان وصى ظاهرى امام موسى کاظم علیهالسلام نام مىبرند:
«او (احمد بن موسى علیهالسلام) بزرگوارى جلیل القدر بود که نزد پدر بزرگوارش
مقدم بر همه فرزندان بود و امام علیهالسلام در وصیت ظاهرى وى را به عنوان وصى
پس از خود تعیین کرده بود ولکن، در نسخه وصیت مختومه که خاص
امامت من عندالله است، از وى نام نبرده است.»[21]
یکى از روایاتى که در اثبات جانشینى و امامت حضرت رضا علیهالسلام در منابع
به چشم مىخورد، ماجراى امانتهایى است که امام رضا علیهالسلام بعد از شهادت
پدرش امام موسى کاظم علیهالسلام از، «امّ احمد» (مادر احمد بن موسى علیهالسلام)
دریافت مىکند. حضرت امام موسى کاظم علیهالسلام هنگامى که از مدینه راهى
بغداد بود، مواریث امامت را نزد ام احمد به امانت گذاشت و فرمود:
«هرکس در هر زمانى آمد و این امانتها را از تو خواست، بدان که من در
همان وقت به شهادت رسیدهام و آن شخص جانشین من و امام واجب
الاطاعه براى تو و دیگر مردم است.
هنگامى که حضرت رضا علیهالسلام به نزد ام احمد آمد و امانتهاى پدر را طلب
کرد، ام احمد از خواسته آن حضرت دریافت که امام موسى کاظم علیهالسلام رحلت
کرده است، آن گاه وصایا را به امام رضا علیهالسلام سپرد و با ایشان بیعت کرد.[22]
شیخ کلینى در «اصول کافى» درباره اینکه امام علیهالسلام درچه زمانى درمىیابد
که امر امامت به او منتقل شده است شش روایت نقل مىکند. و در یکى از
آنها به سند خودش از یکى از خدمتکاران خانه امام موسى بن جعفر علیهالسلام به
نام «مسافر» نقل مىکند:
مسافر مىگوید: هنگامى که ابوابراهیم [امام موسى بن جعفر (ع)] را [به
سوى بغداد ]مىبردند. آن حضرت به فرزندش امام رضا علیهالسلام دستور داد که:
همیشه تا وقتى که خودش زنده است هر شب در منزل آنحضرت بخوابد تا
خبرش به او برسد. «مسافر» گوید: ما هر شب بستر امام رضا علیهالسلام را در دهلیز
خانه مىانداختیم و آن حضرت بعد از شام مىآمد و مىخوابید و صبح به
خانه خویش مىرفت. تا چهار سال بدین منوال گذشت. شبى از شبها بستر
حضرت را انداختند ولى او دیر کرد و بالاخره هم نیامد. اهل خانه نگران و
هراسان شدند و ما از غیبت آن حضرت سخت پریشان شدیم. چون فردا شد
آن حضرت به منزل آمد و نزد اهل خانه رفت و متوجه اماحمد شد و به او
فرمود: «آنچه را پدرم به تو سپرده بیاور» ناگاه اماحمد فریاد کشید و سیلى بر
رخسارش زد و گریبانش را درید و گفت: به خدا مولایم وفات کرده است.
حضرت رضا علیهالسلام مانع گریه و زارى ایشان شد و فرمود: مبادا سخنى بگویى و
آن را اظهار کنى تا خبر شهادت پدرم به حاکم مدینه برسد. سپس «ام احمد»
زنبیلى را با دو هزار یا (چهار هزار) دینار نزد او آورد و همه را تحویل امام
رضا علیهالسلام داد نه به دیگران [زیرا اموال شخصى آن حضرت نبود تا میان همه
تقسیم شود. و ظاهرا چیزهاى دیگر که ودیعه امامت بودند در میان آن بود.]
امّاحمد [که برگزیده و محرم راز امام هفتم بود، خود ماجراى فوق را چنین
بیان مىکند]: آن حضرت روزى محرمانه به من فرمود: این امانت را نزد خود
حفظ کن، کسى را از آن گاه نساز تا مرگ من فرا رسد. چون من در گذشتم هر
کس از فرزندان من نزد تو آمد و آن را از تو مطالبه کرد تحویلش بده و بدان که
من از دنیا رفتهام. اکنون به خدا نشانهاى که آقایم فرموده ظاهر شده (و متوجه
شهادت او گشتم). امام رضا علیهالسلام آن امانتها را گرفت و همه را دستور
خوددارى داد تا اینکه خبر درگذشت امام موسى بن جعفر علیهالسلام به مدینه
برسد... چند روزى بیش نگذشت که نامه خبر وفات امام هفتم رسید. ما
روزها را شمردیم و حساب کردیم معلوم شد که همان وقتى که امام رضا علیهالسلام
براى خوابیدن نیامد و امانت را گرفت آن حضرت درگذشته است.[23]
بىشک تصریح در امامت حضرت امام رضا علیهالسلام تردید میان وصى
ظاهرى و وصى حقیقى را به یقین مبدل ساخته است و بنابراین عدم آگاهى
از آن موجب جانبدارى گروهى از امامت احمد بن موسى علیهالسلام شد. با این
فرض که تردید میان وصى ظاهرى و وصى حقیقى نمىتوانست، براى مدت
زیادى پایدار بماند و استمرار چنین تردیدى نیازمند تقویت آن، توسط
باورهاى فرقهاى و یا دسیسههاى عباسیان بود که در مورد اخیر، دامنه
یافتههاى نگارنده براى اثبات موضوع محدود است.
پذیرش امامت احمد بن موسى الکاظم علیهالسلام
شهرستانى صاحب الملل و النحل (متوفى 427 ه.ق) در ذیل «مذهب
اثنى عشریه» از اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت احمد بن موسى علیهالسلام نام
مىبرد. وى معتقد است عدهاى از شیعیان بعد از امامت حضرت امام موسى
کاظم علیهالسلام قایل به امامت احمدبن موسى علیهالسلام شدند، و امامت برادرش
حضرت على بن موسى الرضا علیهالسلام را نپذیرفتند:
«فاعلم اِن من الشیعه من قال به أمامه: احمد بن موسى بن جعفر علیهالسلام دون
أخیه على الرضا و من قال بعلى: شک اولاً فى محمد بن على (ع)، اذمات أبوه و
هو صغیره غیر مستحق للامامه، و لا علم و عنده بمناهجها، و...»[24]
ترجمه: «بدان که گروهى از شیعیان قایل به امامت احمد بن موسى
جعفر علیهالسلام شدند و امامت برادرش على بن موسى الرضا علیهالسلام را نپذیرفتند و آن
عدهاى که به امامت على بن موسى الرضا علیهالسلام معتقد شدند، در امامت
محمد بن على (امام جواد علیهالسلام شک کردند. بعد از وفات پدرش (امام رضا علیهالسلام
گفتند که او به خاطر کمى سن شایسته امامت نیست و به راههاى امامت
آشنا نمىباشد.»
پیش از این درباره انگیزههاى جانبدارى گروهى از شیعیان از امامت
احمد بن موسى علیهالسلام سخن گفتیم. جنبههاى سیاسى مسأله امامت احمد بن
موسى علیهالسلام احتمالاً از سوى شیعیان فعال و ماجراجوى (زیدیه) که منکر تقیه
و مروج قیام مسلحانه بر ضد مأمون بودند، دامن زده مىشد و چون قادر به
درک مواضع حکیمانه و مشى تقیهآمیز حضرت نبودند، حضور احمد بن
موسى علیهالسلام در قیام مسلحانه ابن طباطبا و ابوالسرایا را نیز بىارتباط و یا بدون
دستور امام رضا علیهالسلام مىپنداشتند. بنابراین، علاوه بر انگیزههاى سیاسى و یا
انگیزههاى دیگرى چون باورها و تصورات آن دسته از شیعیان که احمد بن
موسى علیهالسلام را به عنوان وصى حقیقى امام موسى کاظم علیهالسلام قلمداد مىکردند
و همچنین، توجه به فضایل و عظمت و شخصیت احمد بن موسى (ع)، هر
کدام به تنهایى مىتواند عاملى براى جانبدارى از احمد بن موسى علیهالسلام
محسوب شود. متأسفانه فقر منابع و اطلاعات تاریخى از زندگانى احمد بن
موسى علیهالسلام نگارنده را از ارائه تصویر شفافى از انگیزههاى هواداران امامت
احمد بن موسى علیهالسلام ناتوان مىسازد. اما آنچه که محرز و مسلم مىباشد، این
است که اعتقاد به امامت احمد بن موسى علیهالسلام استمرار و دوام چندانى
نیافت. به عقیده نگارنده این ناپایدارى را باید در مواضع و واکنشهاى منفى
آن حضرت نسبت به طرح امامت وى و اصرار بر ولایت برادر بزرگوارش
حضرت على بن موسى الرضا علیهالسلام جستجو کرد. از میان گزارشهاى مندرج در
منابع (در دو مقطع زمانى متفاوت) مسأله بیعت با احمد بن موسى علیهالسلام به
عنوان جانشینى امام موسى کاظم علیهالسلام و جانبدارى از امامت وى بعد از
شهادت امام رضا علیهالسلام سخن به میان آمده است. پرواضح است که گرایش به
احمد بن موسى علیهالسلام و جانبدارى گروهى از امامت وى نه تنها از منزلت احمد
بن موسى علیهالسلام نمىکاهد، بلکه، مبین عظمت روحى و فضیلت معنوى وى
مىباشد. خوشبختانه در این مورد گزارشهاى ارزندهاى در دست است که
نشان مىدهد وى حقانیت امامت و ولایت را بعد از شهادت پدرش آشکار
ساخته است. ماجراى اخیر یکى از مهمترین روایتهایى است که در فضایل
احمد بن موسى علیهالسلام نقل شده است.
بیعت احمد بن موسى علیهالسلام و مردم مدینه با على بن موسى الرضا علیهالسلام
هنگامى که خبر شهادت حضرت امام موسى کاظم علیهالسلام در مدینه منتشر
شد، مردم بر در خانه «ام احمد» جمع شدند. آن گاه همراه با احمد بن
موسى علیهالسلام به مسجد آمدند و به سبب شخصیت والاى احمد بن موسى علیهالسلام
گمان کردند که بعد از وفات امام موسى کاظم علیهالسلام وى جانشین و امام است.
به همین سبب با وى بیعت کردند و او نیز از آنها بیعت گرفت، پس بر بالاى
منبر رفت و خطبهاى در کمال فصاحت و بلاغت بیان کرد و فرمود: «اى مردم
همچنان که اکنون تمامى شما با من بیعت کردهاید، بدانید که من خود در
بیعت برادرم على بن موسى علیهالسلام مىباشم. او پس از پدرم، امام و خلیفه به
حق و ولى خداست. از طرف خدا و رسولش بر من و شما واجب است که از
او اطاعت کنیم».
پس از آن احمد بن موسى علیهالسلام در فضایل برادرش على بن موسى
الرضا علیهالسلام سخن گفت و تمامى حاضران تسلیم گفته او شدند و از مسجد
بیرون آمدند در حالى که پیشاپیش آنها احمد بن موسى علیهالسلام بود. آن گاه
خدمت امام رضا علیهالسلام رسیدند و به امامت آن بزرگوار اعتراف کردند. سپس
همگى با حضرت امام رضا علیهالسلام بیعت کردند و حضرت على بن موسى درباره
برادرش (احمد) دعا فرمود: «همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتى،
خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.
بحرالعلوم صاحب تحفهالعالم این موضوع را با جزئیات بیشتر شرح مىدهد:
فلما شاع خبر وفات الامام موسى بن جعفر علیهالسلام فى المدینة اجتمع أهلها
على باب أم احمد و سار معهم الى المسجد، و لما کان علیه من الجلالة و
وفور العبادة و نشر الشرایع و ظهور الکرامات ظنوا به أنه الخلیفة و الامام بعد
ابیه علیهالسلام فبایعوه بالامامة، فأخذ منهم البیعة، ثم صعد المنبر و أنشأ خطبة فى
نهایة البلاغة و کمال الفصاحة، ثم قال: أیها الناس، کما أنکم جمیعا فى بیعتى
فانى فى بیعة أخى على بن موسى الرضا علیهالسلام و اعلموا أنه الامام و الخلیفة من
بعد أبى، و هو ولى اللّه و الفرض على و علیکم من الله و الرسول طاعته بکل
ما یأمرنا. فکل من کان حاضرا خضع لکلامه و خرجوا من المسجد یقدمهم
احمد بن موسى علیهالسلام و حضروا باب دار الرضا (ع)، فجددوا معه البیعة، فدعى
له الرضا (ع). و کان فى خدمة اُخیه مدة من الزمان الى أن اُرسل المأمون الى
الرضا علیهالسلام و أشخصه الى خراسان و عقد له خلافة العهد.»[25]
ترجمه: هنگامى که خبر وفات امام موسىالکاظم علیهالسلام در مدینه پخش
شد، مردم به در خانه ام احمد آمدند و تجمع کردند (تا با احمد بن
موسى علیهالسلام بیعت کنند) او با آنها به مسجد رفت و چون احمد بن موسى علیهالسلام
صاحب شکوه و جلال و اهل عبادت بسیار و نشر شرایع و ظهور کرامات
بود؛ آنها گمان بردند که وى جانشین و امام بعد از حضرت موسى کاظم علیهالسلام
است و با او بیعت کردند و او نیز از آنها بیعت گرفت. سپس بالاى منبر رفت و
خطبهاى در نهایت شیوایى و کمال فصاحت بیان کرد و آن گاه گفت: اى مردم
همان طور که اکنون تمامى شما با من بیعت کردهاید، بدانید که من، خود در
بیعت برادرم على بن موسى الرضا علیهالسلام مىباشم. زیرا او امام و جانشین به
حق بعد از پدرم، و ولى خداست. از طرف خداوند و رسولش بر من و شما
واجب است که هر آنچه او به ما امر مىکند اطاعت کنیم. تمام حاضران
تسلیم کلام او شدند و از مسجد بیرون آمدند، در حالى که احمد بن
موسى علیهالسلام در پیشاپیش آنها حرکت مىکرد. آن گاه به خدمت حضرت امام
رضا علیهالسلام رسیدند. و با وى تجدید بیعت کردند. سپس امام رضا علیهالسلام در حق او
(احمد بن موسى علیهالسلام) دعا کرد. احمد بن موسى علیهالسلام مدتى در خدمت
برادرش بود تا زمانى که مأمون در پى امام رضا علیهالسلام فرستاد و او را براى
ولایتعهدى از مدینه به خراسان دعوت کرد.
علاوه بر جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیهالسلام پس از رحلت امام
موسى کاظم علیهالسلام گزارشهایى از گرایش به امامت احمد بن موسى علیهالسلام پس از
رحلت امام رضا علیهالسلام در منابع به چشم مىخورد؛ نوبختى در فرق
الشیعه مىنویسد:
... ثم أن اصحاب (على بن موسى الرضا) علیه السلام أختلفوا بعد وفاته
فصاروا فرقا «فرقه» منهم قالب بالامامة بعد على بن موسى علیهالسلام لابنة
محمد بن على علیهالسلام و فرقة، قالب به امامة احمد بن موسى بن جعفر اوصى
الیه و إلى الرضا علیهالسلام و اجازوها فى اخوین و ابوه جعله الوصى بعد على بن
موسى و مالوا إلى شبیه بمقالة «الفطحیة».[26]
ترجمه: «... سپس یاران امام على بن موسىعلیهالسلام بعد از وفاتش اختلاف
پیدا کردند و فرقه فرقه شدند و فرقهاى از آنها بعد از على بن موسى علیهالسلام
امامت پسرش محمد بن على علیهالسلام [امام جواد (ع) ]را پذیرفتند... و گروهى
قایل به امامت احمد بن موسى بن جعفر علیهالسلام شدند. و گفتند پدرش [امام
موسى کاظم (ع)] پس از امام رضا علیهالسلام درباره امامت وى وصیت کرده است.
از این رو امامت دو برابر را از پى یکدیگر جایز داشتهاند [و گفتهاند پدرش او
را وصى بعد از على بن موسى علیهالسلام قرار داده است] و سخنانى چون سخنان
«فطحیه» بر زبان آوردند.[27]
جاسم حسین در خصوص شکاف میان جانشینى بعد از شهادت امام
على بن موسى الرضا علیهالسلام نیز به نقل از مسعودى در اثبات الوصیه، نوبختى
در فرق الشیعه قمى در کتاب المقالات و الفرق و نجاشى در کتاب
الرجال مىنویسد:
«سن امام نهم محمد جواد علیهالسلام پیروان امام رضا علیهالسلام را در حیرت فرو برده
بود و این سؤال براى ایشان مطرح مىشد که آیا آن حضرت شرایط لازم را
براى احراز امامت دارد یا نه؟ از این رو، هشتاد نفر از شخصیتهاى رهبرى
کننده امامیه از استانهاى مختلف در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغداد
گردهم جمع شدند تا اعتبار امامت امام جواد علیهالسلام را مورد بحث قرار دهند.
در میان آنها شخصیتهایى چون ریان بن صلات، صفوان بن یحیى، یونس بن
عبدالرحمان، محمد بن حکیم، على بن حسین واسطى و اسحاق بن
اسماعیل بن نوبخت به چشم مىخورد. آنها با طرح سؤالاتى کوشیدند تا
میزان آگاهى امام جواد را در مسئله حج و مناسک آن بیازمایند، دو گروه
نتیجهگیرى کردند که؛ سن امام جواد علیهالسلام مانع از احراز امامت اوست.
نخستین گروه از امامت عم او، احمد بن موسى الکاظم علیهالسلام جانبدارى کرد،
در صورتى که گروه دوم از جمله ابراهیم بن صالح انعماطى به واقفه پیوست
و قایل به قائم مهدى بودن امام موسى کاظم علیهالسلام شد. ولى بقیه قانع شدند که
علم امام جواد علیهالسلام جنبه استثنایى دارد و براى آنها محقق شد که على رغم
سن کم، آن حضرت واجد شرایط امامت مىباشد.»[28]
نوبختى در فرق الشیعه مىنویسد:
«و کان سبب الفرقتین اللتین ائنمت واحدة منها «با احمد بن موسى علیهالسلام» و
رجعت الأخرى إلى القول بالوقف أن اباالحسن الرضا علیهالسلام توفى و ابنه
«محمد» ابن سبع سنین فاستصبوه و استصغروه و قالوا لایجوز الامام إلا بالغا
ولو جاز أن یأمر الله عزوجل بطاعة غیر بالغ الجاز أن یکلف الله غیر بالغ
فکما لایعقل أن یحتمل التکلیف غیر بالغ فکذلک لایفهم القضاء بین الناس و
دقیقة و جلیله و غامض الاحکام و شرایع الدین و جمیع ما انى به النبى صلى
الله علیه و آله و ما تحتاج الیه الامة إلى یوم القیامة من أمر دینها و دنیاها،
طفل غیر بالغ ولو جاز أن یفهم ذلک من قد تزل عن حدالبلوغ درجة الجاز أن
یفهم من قد نزل عن حدالبلوغ و در جنین و ثلاثا و اربعا راجعا إلى الطفولیة
حتى یجوز أن یفهم ذلک طفل فى المهد و الخرق و ذلک غیرمعقول و
لامفهوم و لامتعارف.
ثم إن الذین قالو بامامه «ابى جعفر محمد بن على بن موسى» علیهم
السلام، اختلفوا فى کیفیة علمه الحداثة سنه ضروبا من الاختلاف: فقال
بعضهم لبعض الامام لایکون إلا عالما و ابوجعفر غیر بالغ و ابوه قد توفى
فکیف علم و من این علم، فأجابوا.
فقال بعضهم لایجوز أن یکون علمه من قبل ابیه لأن اباه حمل إلى
خراسان و ابوجعفر ابن اربع سنین و اشهر و من کان فى هذه السن فلیس فى
حد من یستفرغ تعلیم معرفة دقیق الدین و جلیله ولکن الله عزوجل علمه
ذلک عند البلوغ بضروب مما یدل على جمات علم الامام مثل الالهام و
النکت فى القلب و النقر فى الاذن و الرؤیا الصادقة فى النوم و...
و قال بعضهم: الامام یکون غیر بالغ ولو قلت سنه لأنه حجهالله، فقد یجوز
أن یعلم و اِن کان صییا و یجوز علیه الاسباب التى ذکرت من الالهام و... کما
جاز ذلک عن سلفه من حجج الله الماضین، و اعتلوا فى ذلک بیحیى بن زکریا
و أن الله آتاه الحکم صبیا و بأسباب عیسى بن مریم و یحکم الصبى بین
یوسف و امرأة الملک و یعلم سلیمان بن داود حکما من غیر تعلم و غیر ذلک
فانه قد کان فى حجج الله ممن کان غیربالغ عند الناس.»[29]
ترجمه: دلیل دو گروهى که یکى از آنها طرفدار احمد بن موسى علیهالسلام
شدند و دیگر معتقد به وقف امامت شدند، این است که وقتى اباالحسن امام
رضا علیهالسلام رحلت یافت، پسرش محمد [امام جواد (ع)] هفت ساله بود.
گروهى او را کودک و خردسال شمردند و گفتند: امام باید مردى بالغ و رسا
باشد و اگر خداوند بخواهد که مردم را به پیروى از کودکى نابالغ امر کند، لازم
مىآید که غیر بالغ را مکلّف کرده باشد. و چون از روى عقل، غیر بالغ
نمىتواند مکلف [به انجام تکالیف شرع ]باشد؛ بنابراین قضاوت میان مردم
از فهم او خارج است. و از فهم احکام دقیق، استوار و پیچیده و شریعت دین
و به طور کلى هر آنچه که پیامبر (ص) آورده است و هر چه را که امت تا روز
قیامت به آن احتیاج دارد از امور دنیوى و اخروى عاجز مىماند. و اگر
بگوییم کودکى که یک درجه از حد بلوغ پایینتر است، قادر به فهم آن امور
مىباشد؛ لازم مىآید کسى که دو یا سه یا چهار درجه و یا بیشتر از حد بلوغ
پایینتر باشد از همه معارف و دانستنىهاى دین آگاهى داشته باشد. حتى از
این سخن فراتر رفته باید بگوییم که کودک گهوارهاى و قنداقى نیز معارف دین
را درک کند، در حالى که این امرى غیرمعقول و غیرمتعارف مىباشد.
پس کسانى هستند که به امامت ابى جعفر محمد بن على بن موسى علیهالسلام
در مورد کیفیت علمش به دلیل کمى سن وى به گونههاى مختلف اختلاف
کردهاند. بعضى از آنها گفتهاند امام باید عالم باشد و ابوجعفر غیربالغ است و
پدرش وفات یافته، پس او چگونه بداند و از چه طریقى کسب علم کند. پس
عدهاى پاسخ دادند که جایز نیست که علم او از نزد پدرش باشد، زیرا پدرش
[امام رضا علیهالسلام] به خراسان بردند در حالى که او چهار سال و چند ماه داشت و
کسى که در این سن باشد در حد فردى که معرفت دقیق دینى را تحلیل کند
نیست. با این وجود خداوند عزّوجلّ او را در زمان بلوغ به علم امامت که
داراى راهها و روشها و جهات گوناگون است آگاه کرد. مانند الهام کردن در
قلب و با گوش و یا رویاى صادقانه در خواب و...
و بعضى از آنها گفتهاند: امام علیهالسلام هرچند غیربالغ و کم سن باشد، ولى او
حجت خداست و جایز است که بداند هرچند که کودک باشد و دلایل و
اسبابى که براى او ذکر شد از قبیل الهام شدن، و رؤیاى صادقانه و... همه
اینها براى او جایز است. همان طور که براى اسلاف او جایز بوده است و در
این مورد به یحیى پسر زکریا استناد مىجویند که خداوند حکومت را در
کودکى به او داد و به دلیل عیسى بن مریم و به حکم پسر بچه میان یوسف بن
یعقوب و همسر پادشاه و به علم سلیمان پسر داود که حکمى غیر آموختنى
بود که اینها حجتهاى خدا هستند که در نزد مردم غیربالغ وجود دارد...[30]
گزارش نوبختى و دیگران از گردهمایى هشتاد تن از شخصیتهاى برجسته
شیعه که به منظور تعیین احراز امامت حضرت امام جواد علیهالسلام در خانه
عبدالرحمن بن حجاج [31] در بغداد اجتماع کردند، آخرین گزارش ثبت شده
از تمایل شیعیان به امامت احمد بن موسى علیهالسلام است که بىشک بعد از
شهادت امام رضا (ع)، یعنى در سال 203 مطرح شده است. در این
گردهمایى گروهى از امامت احمد بن موسى علیهالسلام حمایت کردند و عدهاى نیز
به فرقه «واقفیّه» که قایل به مهدویت امام موسى کاظم علیهالسلام بودند، پیوستند و
بقیه به امامت حضرت جواد علیهالسلام معتقد شدند.
در این گزارش از افرادى سخن به میان آمده است که بعضا در زمان حیات
امام رضا علیهالسلام دار فانى را وداع کردند.[32] از جمله عبدالرحمن بن حجاج که
میزبان گروه هشتاد نفره در بغداد بود.[33] علاوه بر این گزارشهایى در دست
است که تأیید مىکند قیام و شهادت احمد بن موسى علیهالسلام در سالهاى 201 تا
203 ه.ق، یعنى در فاصله پذیرش ولایتعهدى على بن موسىالرضا علیهالسلام و قبل
از ماه صفر سال 203 که تاریخ شهادت امام علیهالسلام مىباشد، روى داده است.[34]
هرچند که اثبات تاریخ شهادت احمد بن موسى علیهالسلام در قبل و یا بعد از
شهادت امام علیهالسلام کارى دشوار است.[35] اما به طور قطع مىتوان گفت که این
جانبدارى با تمایل و احتمالاً با آگاهى وى همراه نبوده است. در پایان این
مبحث باید تصریح کرد که جانبدارى از امامت احمد بن موسى علیهالسلام هیچگاه
نشأت یافته از تمایل و خواست آن حضرت نبوده است. همچنان که در
ماجراى بیعت مردم مدینه با احمد بن موسى علیهالسلام آمد، آن بزرگوار با رشادت
و جوانمردى کمنظیر بیعت مردم مدینه را فرو گذاشت و خود به همراه بیعت
کنندگان به منزل برادرش على بن موسى الرضا علیهالسلام رفت و دست بیعت به
امام علیهالسلام داد.
اوضاع سیاسى عصر مأمون
هارون الرشید در اواخر حکومت خود با بحرانهاى شدید سیاسى و
اختلافات داخلى روبهرو بود. خراسان که روزگارى پایگاه قیام عباسیان علیه
امویان به شمار مىرفت، به دلیل دور بودن از مرکز خلافت، به کانون
قیامهاى ضد عباسى تبدیل شده بود. هارون الرشید براى سرکوبى و دفع
حملات شورشیان [36] شخصا عازم خراسان شده بود و مأمون را که مدتى
عهدهدار حکومت خراسان بود به همراه برد. همزمان با این حوادث،
قیامهاى «علویان» که در اثر سیاست سرکوبگرایانه و ظالمانه هارون روز به
روز شدت مىگرفت، پایههاى حکومت وى را در سراسر قلمرو پهناور
عباسیان متزلزل مىساخت. علاوه بر اینها، اختلافات و رقابتهاى خاندان
حکومتى بر سر جانشینى، هارون را بر آن داشت که خلافت را بعد از خود به
«محمد امین» بگمارد، مشروط بر اینکه بعد از «امین»، «مأمون» عهدهدار
خلافت شود.
با مرگ هارون در «طوس»، محمد امین قدرت را در دست گرفت، اما به
زودى امین در اثر تحریک «عباسیان متعصب» که همواره مأمون را یک
«کنیززاده»[37] و یک عباسى غیر اصیل مىخواندند، بر آن شد تا بر خلاف
وصیت پدر، فرزند خردسالش «موسى» رابه جانشینى خود انتخاب کند و به
مأمون امر کرد تا از مرو به بغداد باز گردد. مأمون که از توطئه پنهانى این
دعوت مطلع شد، از رفتن سرباز زد. او خود را امیرالمؤمنین خواند و بر علیه
برادرش شورید.[38] این اقدام آغاز یک مبارزه خونین در میان فرزندان هارون
الرشید بود که با پیروزى مأمون پایان یافت.اما تبعات ناشى از آن تا پایان
حکومت او باقى ماند.
مأمون هنگامى در اوج این جدال قرار گرفت که، عیسى بن ماهان به
سوى خراسان لشکر کشید و قصد داشت با غل و زنجیر مأمون را به نزد امین
بازگرداند. همزمان با این حوادث فتنه صاحب السریر در خراسان بالا گرفت
و مأمون در شرایطى کاملاً بحرانى در حالى که قصد پناهنده شدن به امیر
کابل را در سر مىپروراند،[39] دست توبه بالا برد و با خداى خود عهد و
پیمان بست که چنانچه بر برادرش امین پیروز شود، خلافت را به جایگاه
اصلى آن که حق اولاد على بن ابىطالب علیهالسلام است بازگرداند.[40] زمانى که
مأمون با یارى طاهر بن حسین (ذوالیمینین)، هر ثمة بن اعین و فضل بن
سهل (ذوالریاستین) بر برادرش امین پیروز شد و قدرت را به دست
گرفت،[41] اگرچه به ظاهر از محبت و دوستى آل على سخن مىگفت، اما در
واقع نیازمند عامل تعدیل کنندهاى بود تا اوضاع متلاطم سیاسى حکومت
خود را بعد از پیروزى ثبات بخشد و این ویژگى را در شخصیت على بن
موسى علیهالسلام یافت.
ولایتعهدى امام رضا علیهالسلام
طرح ولایتعهدى على بن موسى الرضا علیهالسلام در شرایطى مطرح شد که
مأمون دریافت عوامل تهدیدکننده قدرتش بعد از امین همچنان پابرجا مانده
بود. «نصر بن سیار» در نواحى «حلب» سر به شورش برداشت و سپاه
طاهر[42] را تا «رقه» وادار به عقب نشینى کرد. حسن هرشى با شعار، الرضا من
آل محمد، در عراق خروج کرد و ابنطباطبا و ابوالسرایا در کوفه و زید بن
موسى[43] در بصره و اهواز قیام کردند. در یمن، ابراهیم بن موسى کاظم علیهالسلام و
در فارس اسماعیل بن موسى بن کاظم علیهالسلام سر به شورش زدند و حسن بن
افطس، در مکه و محمد بن سلیمان در مدائن قدرت را در دست گرفتند.
مدینه به دست محمد بن جعفر سقوط کرد، و احمد بن عمر بن خطاب ربعى
بر تصیبین و توابع آن مستولى شدند. سید بن انس در موصول، موسى بن
مبارک یشکرى در میان فارقین، عبدالملک بن حجاف سلمى در ارمنستان و
محمد بن روادارزى در آذربایجان و ابودلف عجلى در عراق عجم علم
شورش و خروج را بر دوش گرفتند.[44]
علویان تنها منبع خطر به شمار نمىآمدند، خاندان عباسى نیز عامل
تهدید کنندهاى بود که بغداد را به کانون توطئه علیه مأمون مبدل ساخته بود.
زبیده مادر امین که همواره مأمون را به عنوان یک کنیززاده مىنگریست، با
پوشیدن خلعت امیرالمؤمنینى او را به چشم یک غاصب ظفرمند، و قاتل
فرزندش مىدید. تحریکات او و تلاش سایر عباسیان متعصب مىرفت تا
مأمون را از خلافت خلع کند. آنها دست بیعت به سوى منصور بن مهدى
عموى مأمون دراز کردند.[45] اما، منصور بیعت آنها را واگذاشت و فرماندارى
بغداد را عهدهدار شد. سرانجام عباسیان توطئهگر، گرد ابراهیم بن مهدى
آمدند و با وى دست بیعت دادند.[46] از آن پس قلمرو عباسى در یک زمان
شاهد دو خلیفه یکى در بغداد و دیگرى در مرو بود.
این جدایى و انشقاق سیاسى به همان میزان که از اقتدار حاکمان عباسى
مىکاست، موجب افزایش مهر و علاقه مردم نسبت به خاندان على بن
ابیطالب مىشد. در چنین شرایطى مأمون حیات سیاسى خود را در گرو
حمایت از عنصر علوى، یافت و بر خلاف شیوه اسلاف خود با تغییر موضع
و گرایش مبالغهآمیز به علویان، طرح ولایتعهدى على بن موسى الرضا علیهالسلام را
به طور جدى دنبال کرد تا با ورود «عنصر سومى»، رقباى عباسى خود را از
صحنه سیاست خارج و با تقرب به خاندان على بن ابى طالب علیهالسلام حکومت
خود را مشروعیت بخشد. از این رو، رجاء بن ابى ضحاک و یاسر خادم را
روانه مدینه کرد تا امام علیهالسلام را به هر قیمت به مرو گسیل دارند. در منابع
گزارشهاى زیادى درباره عدم پذیرش ولایتعهدى از سوى امام رضا علیهالسلام
ثبت شده است. کثرت این اخبار، حاکى از شدت امتناع و مخالفت امام علیهالسلام
نسبت به اهداف پنهان و آشکار «ماهیت ولایتعهدى» و مأمون است.[47]
کوششهاى مأمون براى وادار کردن امام به پذیرش خلافت و ولایتعهدى
با فشار و تهدیدهاى شدیدى همراه بود: «اگر ولایتعهدى را نپذیرى تو را به
این کار مجبور مىکنم و اگر باز هم نپذیرى گردنت را خواهم زد.»[48] و
سرانجام امام با کراهت ولایتعهدى مأمون را مشروط به آنکه در عزل و نصب
و امور حکومت مداخله نکند، پذیرفت.
مأمون در ادامه سیاست تقرب به علویان، حضرت على بن موسى علیه
السلام را «رضا»[49] خواند و دستور داد به نام وى سکه زنند و در تمامى بلاد
و قصبات نام امام علیهالسلام را در خطبهها بیاورند. آنگاه «لباس سیاه» را که نشان
عباسیان بود، از تن بیرون آورد و «لباس سبز» را به رسم علویان پوشید.[50] و
دخترش امّ حبیب[51] را در یک ازدواج سیاسى به تزویج امام علیهالسلامدرآورد...[52]
اهداف ولایتعهدى، آنچنان که مأمون محاسبه مىکرد، تحقق نیافت.
امام علیهالسلام بعد از پذیرش ولایتعهدى مواضعى اتخاذ کرد که معادلات سیاسى
مأمون را بر هم زد. ماجراى «برپایى نماز عید به سنت رسول الله»،[53] بیانیه
افشاگرانه امام در مجلس ولایتعهدى و مفاد «دست خط»[54] حضرت علیهالسلام بر
پشت عهدنامه ولایتعهدى اقداماتى بود که امام علیهالسلام بر اثبات حقانیت
خاندان وحى انجام داد. این اقدامات منجر به اعتلاى آیین تشیع در درون
حکومت عباسى و بروز موانع و مشکلات فراوان براى مأمون شد.
دیرى نپایید که مأمون دریافت ولایتعهدى امام علیهالسلام به عنوان یک
«ضربهگیر» در برابر دسیسه چینى عباسیان بغداد و آتشهاى برافروخته
قیامهاى علوى نیست بلکه، نفوذ و شخصیت علمى و معنوى امام علیهالسلام در
میان جامعه و حتى مخالفان مذهبىاش، آن حضرت علیهالسلام را به یک «ضربه
زننده» بر پیکره حکومت او تبدیل کرده است. بنابراین، چارهاى به جز
بازگشت به شیوه نیاکان خود در برخورد با شیعیان نداشت. از این رو تصمیم
گرفت طى حادثهاى طبیعى، توطئه قتل امام علیهالسلام را طراحى کند.[55]
زمینههاى قیام احمد بن موسى علیهالسلام
منابع تاریخى، اطلاعات درخور توجهى از زندگى احمد بن موسى علیهالسلام،
قبل از قیام و یا هجرت او به سمت فارس ارایه نمىدهند و چنانچه به
گزارشهاى معدودى که در لابه لاى متون تاریخى و تذکرهها آمده است اکتفا
کنیم، قادر به دریافت زمینههاى قیام احمد بن موسى علیهالسلام و شناخت علل آن
نخواهیم بود.
آنچه که در منابع تاریخى یافت مىشود، گزارشى از بیعت مردم مدینه با
احمد بن موسى علیهالسلام بعد از انتشار خبر شهادت امام موسى کاظم علیهالسلام در سال
183 و ماجراى تحسین برانگیز واگذارى بیعت مردم به برادرش على بن
موسى الرضا علیهالسلام و همچنین شرکت احمد بن موسى علیهالسلام در قیام
«ابوالسرایا»[56] به سال 199 ه.ق است، بنابراین چیزى که پیش رو داریم
اطلاعات اندکى است از دو برهه زندگى احمد بن موسى علیهالسلام که پاسخگوى
سؤالهاى فراوان ما نیست. براى رسیدن به این مقصود لازم است در
لابهلاى حوادث و موقعیتهاى سیاسى به بررسى رخدادهایى پرداخت که
جامعه علویان آن زمان، به خصوص اصحاب و نزدیکان امام رضا (ع)، در
ایجاد و یا نقشپذیرى آن مؤثر بودند تا از مجموعه گزارشهاى ثبت شده
تاریخى، بتوان تصویرى از زمینههاى قیام احمد بن موسى علیهالسلام ترسیم کرد.
مىدانیم هنگامى که فرستادگان مأمون براى انتقال حضرت على بن
موسى الرضا علیهالسلام به مدینه آمدند، حضرت علیهالسلام خاندان و اهل بیت خود را
گرد آورد و فرمودند: «بر من بگریید تا صداى شما را بشنوم.»[57] گریه کردن بر
مسافرى که به سفر مىرود امرى است کاملاً غیرمتعارف، اما اینکه امام علیهالسلام
مخصوصا تأکید کرد، نزدیکان وى بر او گریه سردهند، مىخواست آنها را
متوجه ماهیت پیشنهاد خلافت و یا ولایتعهدى مأمون کند. ابن شهر آشوب
مىنویسد، آنگاه امام فرمودند: «من به سفرى مىروم که بازگشتى در
آن نیست».[58]
امام علیهالسلام این سخن را به کرّات قبل از عزیمت به مرو، در مدینه بازگو کر و
در طول سفر نیز هر کجا که فرصت یافت آن را تکرار کرد. شیخ صدوق به نقل
از محول سیستانى مىنویسد:
«هنگامى که حضرت به مرو مىرفت چندین مرتبه با مرقد آن حضرت علیهالسلام
وداع مىکرد و باز مىگشت، و هر دفعه که نزدیک ضریح مىآمد با صداى
بلند گریه مىکرد، من (محول سیستانى) به حضور حضرت رفتم و او را به
خاطر طلب مأمون (پیشنهاد ولایتعهدى) به خراسان تهنیت گفتم.
حضرت علیهالسلام فرمود: «من را واگذارید، همانا از جوار جد بزرگوارم بیرون
مىروم و در غربت رحلت مىکنم و در کنار قبر «هارون» دفن خواهم شد.»[59]
امام علیهالسلام قبل از عزیمت، به اصحاب و وکلاى خود جانشینى فرزندش
امام جواد علیهالسلام را نیز سفارش کرد. این حوادث بىشک براى نزدیکان، برادران
و اصحاب آن حضرت علیهالسلام آشکار مىساخت که ولایتعهدى مأمون یک
پیشنهاد صادقانه نیست، بلکه او اهداف و مقاصد دیگرى در پشت این طرح
پنهان کرده است که امام علیهالسلام از سرانجام آن اهداف، نزدیکان خود را آگاه
مىسازد. امام علیهالسلام بدون همراه بردن اهل بیت و یا خویشان خود عازم مرو
شد. طبق گزارشهایى که از گفتههاى شیخ کلینى در «کافى»، شیخ مفید در
«ارشاد»، مامقامى در «تنقیح المقال»، بحرالعلوم در «تحفهالعالم» و دیگران
بدست مىآید. احمد بن موسى علیهالسلام و احتمالاً آن عده از خویشان و برادران
امام رضا علیهالسلام که در مدینه بودند از زمان امامت حضرت على بن موسى
الرضا علیهالسلام و از نزدیک شاهد رویدادها بودند؛ «... و کان فى خدمة اخیه، مدة
من الزمان الى أن أرسل المأمون الى الرضا علیهالسلام و اشخصه الى خراسان و عقد له
خلافة العهد؛ ... (احمد بن موسى) مدتى در خدمت برادرش بود تا زمانى که
مأمون در پى امام رضا علیهالسلام فرستاد و او را براى ولایتعهدى (از مدینه به
خراسان اعزام کرد».[60] و بى شک پس از آن یعنى از سال 200 ه.ق که آغاز
عزیمت حضرت به سوى مرو به شمار مىرود تا 201 که پذیرش تحمیلى
ولایتعهدى مأمون بود. اخبار حوادث و ماجراهایى که در طول این مدت بر
امام گذشته بود، در میان برادران امام رضا (ع)، علویان، نزدیکان و اهل بیت
حضرت منتشر مىشد. ماجراى استقبال با شکوه مردم نیشابور و ذکر حدیث
سلسله الذهب[61] و ماجراى حبس و زندانى شدن حضرت در سرخس که
بازتاب بیانیه نیشابور بود، حوادث کم اهمیتى نبودند که بعد مسافت آن را از
دوستان و شیعیان و خویشاوندان امام علیهالسلام دور نگه دارد. خاصه آنکه مأمون
بعد از مراسم پذیرش تحمیلى ولایتعهدى، نام حضرت علیهالسلام را در خطبه و
سکه آورد و به تمام فرمانداران خود در سراسر قلمرو حکومتى دستور داد که
لباس سیاه عباسى را بگذارند و جامه سبز علوى را بر تن کنند.[62]
آنچه در مرو مىگذشت، ریشههاى قیام علویان را (در مدینه) مىرویاند.
توطئههاى مأمون بعد از ناکام ماندن او در اهداف ولایتعهدى و تصمیم بر
قتل امام (ع)، بىشک جرقههاى قیام احمد بن موسى علیهالسلام و برادران آن
حضرت علیهالسلام را شکل داد.
علل قیام
بررسى علل قیام احمد بن موسى علیهالسلام ارتباط مستقیمى با زمان قیام او
دارد. متأسفانه در منابع، اطلاع دقیقى از زمان قیام احمد بن موسى علیهالسلام ثبت
نشده است. آنچه از گزارشهاى تاریخى به دست مىآید، زمان قیام احمد
بن موسى علیهالسلام را در دو مقطع کاملاً متفاوت بیان مىکنند؛ یکى در زمان
حیات برادرش على بن موسى الرضا علیهالسلام و دیگرى بعد از شهادت امام
رضا علیهالسلام[63]. چنانچه قول اول را بپذیریم، زمان قید احمد بن موسى علیهالسلام بین
سالهاى 201 تا 203 ه.ق یعنى از زمان پذیرش ولایتعهدى تا قبل از ماه
صفر سال 203 که تاریخ شهادت امام علیهالسلام است، مىباشد و براساس قول
دوم، زمان قیام احمد بن موسى علیهالسلام بین سالهاى 203 تا 218 محسوب
مىشود. یعنى بعد از شهادت امام علیهالسلام تا سال 218 که تاریخ وفات مأمون
خلیفه عباسى مىباشد.
انگیزه قیام احمد بن موسى علیهالسلام در مرحله اول را مىتوان آگاه شدن وى از
توطئه قتل امام علیهالسلام و یارى کردن به وى در دفع توطئه مأمون مىتوان ذکر
کرد. هرچند به غلط برخى کتابها و تذکرههاى متأخر حرکت احمد بن
موسى علیهالسلام را از مدینه به سوى خراسان صرفا «دیدار» برادرش على بن
موسى الرضا علیهالسلام دانسته و بر همین اساس مىنویسند: احمد بن موسى علیهالسلام
به «مرگ طبیعى» در شیراز وفات کرد.[64] انگیزه قیام احمد بن موسى علیهالسلام در
مرحله دوم یعنى بعد از شهادت امام على بن موسى الرضا (ع)، داراى
جنبههاى عدالت خواهانه و یا خونخواهى است. چنانچه برخى
مورخان مىنویسند:
«و لما سمع قضیة الامام على بن موسى الرضا علیهاالسلام الهائلة؛ حزن
کثیرا و بکى بکاء شدیدا، و خرج من بغداد «لطلب ثاره»، و معه ثلاثه آلاف من
احفاذ الائمة الطاهرین، «قاصدا حرب المأمون» و...»[65]
احمد بن موسى علیهالسلام چون خبر شهادت امام رضا علیهالسلام را شنید. بسیار
اندوهگین شد. و بسیار گریه کرد و براى خون خواهى از بغداد خارج شد، و
همراه او سه هزار نفر از نوادگان امامان معصوم بودهاند که قصد جنگ با
مأمون داشت و...»
مؤلف حیاة الامام موسى بن جعفر علیهالسلام و اعیان الشیعه بر این موضوع
تصریح کردهاند:
«... احمد بن موسى به فرماندهى یک سپاه سه هزار نفرى از علویان و
فرزندان ائمه طاهرین و شیعیان آنها، براى نبرد با مأمون الرشید و انتقام خون
امام رضا علیهالسلام روانه ایران شدند.[66]
معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازى، صاحب کتاب شد الازار فى حط
الاوزار عن زوار المزار، که به سال 791 ه.ق. تألیف شده است، یکى از
معدود نویسندگانى است که انگیزه قیام و خروج احمد بن موسى علیهالسلام را
«قتال با مجوسیان» ذکر کرده است. وى مىنویسد:
«مىگویند اهل تاریخ که حضرت سید امیر احمد بن موسى علیهالسلام در ایام
خلافت مأمون بعد از وفات برادر بزرگوار به قتال مجوسان به شیراز نزول
فرمود و بدان که حضرت سید امیر احمد بن موسى الکاظم علیهالسلام، اجود
برادران بود و مىگویند که هزار بنده از مال خود در راه خدا آزاد فرمود و
مىگویند که چون امیر احمد به شیراز تشریف آوردند، شهید شدند و...»[67]
برخى از متون و منابعى که با جزئیات بیشترى به شرح قیام احمد بن
موسى علیهالسلام پرداختهاند، زمان دیگرى را براى قیام (حرکت) وى ارایه مىدهند
که آغازش در حیات امام رضا علیهالسلام است، یعنى هنگامى که احمد بن
موسى علیهالسلام از توطئه مأمون براى برداشتن امام علیهالسلام از سر راه خود آگاه شد، و
قیام زمانى شکل گرفت که در میانه راه (در نزدیکى شهر شیراز) خبر شهادت
امام علیهالسلام منتشر گردید.
«احمد بن موسى علیهالسلام عزم خراسان نمود. با هفتصد تن[68] از برادران و
برادرزادگان و جماعت کثیرى از دوستان، از مدینه حرکت نمودند. چون به
دو فرسنگى شیراز رسیدند، خبر شهادت امام رضا علیهالسلام به آن نواحى رسید،
مأمون نیز که از حرکت امامزادگان اطلاع یافته بود به جمیع حکام و عمال
قلمرو خود نوشته بود که در هر کجا آن ابوتراب (احمد بن موسى علیهالسلام) را
یافتید به قتل برسانید و...»[69]
مؤلف کتاب زندگى سیاسى هشتمین امام به نقل از چند منبع در تحلیل
قیام احمد بن موسى علیهالسلام مىنویسد:
«احمد بن موسى علیهالسلام چون از حیله مأمون آگاه شد، به همراه سه هزار تن
و به روایتى دو هزار تن از بغداد [مدینه] قیام کرد. کارگزار مأمون در شیراز به
نام قتلغخان به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از کشمکشهایى هم
او و هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید.»[70]
آنچه که از بررسى متون و منابع تاریخى در خصوص زمان قیام احمد بن
موسى علیهالسلام و علل آن حاصل مىشود این است که، قیام احمد بن موسى علیهالسلام
زمانى آغاز شد که مواضع و سیاستهاى مأمون نسبت به امام رضا علیهالسلام وارد
مرحله نوینى شد و آن هنگامى بود که مأمون دریافت که طرح ولایتعهدى
على بن موسى الرضا علیهالسلام همچون یک تیغ دو دم است که یک دم آن «ضربه
گیر» براى خنثى کردن قیام علویان و دم دیگر آن «ضربه زننده» است و اساس
خلافت عباسیان را به نفع «امامت» آل على بن ابى طالب علیهالسلام بر هم مىزند. از
این رو مأمون به رغم کیاستى که داشت، هنگامى که متوجه شد اهداف او در
ماجراى ولایتعهدى با شکست مواجه شده و موجى از اغتشاش را به قصد
براندازى او در بغداد دامن زده است، تصمیم گرفت مواضع خود را به تدریج
تغییر دهد.
اولین نشانه این تغییر موضع، قتل «فضل بن سهل» در حمام سرخس
بود[71] که با سیاستهاى جاه طلبانه خود کوشیده بود مأمون را از حوادث
بغداد دور سازد. مأمون بعد از قتل «فضل بن سهل» از بیم افشاى سیاست
نوین خود دستور داد مجریان قتل را که از غلامان و خدم و حشم خود
بودند، گردن زنند.[72] این واقعه باعث خشنودى عباسیان بغداد شد. گام
بعدى برداشتن مانعى بود که خود دو سال پیش از آن (201 ه.ق) در سر راه
روابطش با بغداد ایجاد کرده بود و آن ماجراى ولایتعهدى على بن موسى
الرضا علیهالسلام بود. بنابراین مأمون در یک برنامه زمانبندى شده، ابتدا با «مسموم
کردن انگور» امام علیهالسلام را رنجور کرد،[73] و سپس با «افشره انار زهرآلود» وى را
به شهادت رساند.[74]
بدیهى است انعکاس این تحولات همچنان که باعث خرسندى «خاندان
عباسى» مىشد، موجبات نگرانى «علویان» را نیز فراهم مىساخت. به نظر
مىرسد قیام احمد بن موسى هنگامى آغاز شد که وى از تغییر سیاستهاى
مأمون (سیاستهاى ظاهرى) نسبت به علویان و امام على بن موسى
الرضا علیهالسلام آگاه شد. از این رو احمد بن موسى علیهالسلام براى حمایت و یارى
امام علیهالسلام قیام خود را آغاز کرد و از طریق بصره، اهواز (سوق الاهواز) و فارس
عازم خراسان شد. از آنجایى که این حرکت دیدار سادهاى از برادر نبود،
مأمون دچار وحشت شد. به خصوص زمانى که اطلاع یافت «کاروان احمد
بن موسى علیهالسلام» از هر دیارى که مىگذرد، جمع کثیرى از شیعیان و علویان به
آن مىپیوندند. بنابراین، دستور داد از عزیمت کاروان جلوگیرى کنند[75] و
برادران امام علیهالسلام را به قتل برسانند. این پیام را هنگامى عامل مأمون در فارس
دریافت کرد که کاروان به حوالى شهر شیراز رسیده بود و همزمان با
لشکرکشى «قتلغ خان»[76] حکمفرماى «فارس» خبر شهادت امام رضا علیهالسلام
منتشر شد. احمد بن موسى علیهالسلام با شورایى متشکل از برادران و یارانش به
بررسى حوادث و شرایط پرداختند و دریافتند که تنها راهى که به روى آنها
گشوده است، مبارزه و جهاد است.
جغرافیاى تاریخى قیام
خط سیر حرکت احمد بن موسى علیهالسلام، یکى از راههاى متداول آن زمان
بود.[77] راهى که برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا علیهالسلام پیش از
وى آن را تا مرو پیموده است.[78] این راه از مدینه به بصره و از طریق سوق
الاهواز به فارس مىرسید و سپس از راه کویر به نیشابور، طوس، سرخس و
مرو ختم مىشد. مبدأ قیام احمد بن موسى علیهالسلام مدینه[79] و مقصد آن خراسان
(مرو) بود. هر چند که در نتیجه جهاد با عامل مأمون در فارس، پاى آن
حضرت به مرز خراسان رسید.
شرح منازل و مسافتهاى میان مدینه تا بصره در منابع جغرافیایى آمده
است. «اصطخرى»، «ابن رسته»، «جیهانى»، و «قدامة بن جعفر» منازل میان
مدینه تا بصره را هیجده منزل ذکر کردهاند. «معدن نقره»[80] شاهراهى بود که
در میان این مسیر راههاى قدیمى بصره، مکه، و کوفه و مدینه را به هم متصل
مىکرد.[81] بصره یکى از شهرهایى است که در مسیر این راه قرار داشت و
کمى قبل از عبور احمد بن موسى علیهالسلام در حوادث قیام برادرش «زید» به آتش
کشیده شد.[82] منابع جغرافیایى، منازل میان بصره تا سوق الاهواز[83] را هفت
منزل به مسافت سى و شش فرسخ ذکر کردهاند،[84] که بخشى از این مسافت
از طریق آب مىگذشت.[85]
شهر اهواز در مسیر راه احمد بن موسى علیهالسلام واقع شده بود، منابع تاریخى
گزارشى را از جزئیات عبور کاروان احمد بن موسى علیهالسلام در این شهر ذکر
نکردهاند. در بررسى آثار تاریخى شوشتر دو بقعه به نامهاى «امام رضا (ع)» و
«شاهچراغ» (احمد بن موسى علیهالسلام) یافت مىشود که در منطقه «دش زورک»
در منتهى الیه بلوک «عقیلى» واقع شدهاند. این دو بقعه، علاوه بر اینکه در
مسیر راه قدیم اهواز به فارس واقع نشده است، به لحاظ تاریخى فاقد قدمت
و سندیت مىباشند.[86]
در جریان قیام ابوالسرایا، هنگامى که قیام بالا گرفت و زیدبن موسى به
بصره و اهواز مستولى شد.[87] گزارشهاى منابع تاریخ، از رخدادهاى شهر
اهواز در سفرى که پیش از این براى حضرت على بن موسى الرضا علیهالسلام روى
داده ما را یارى مىکند تا از اوضاع سیاسى - اجتماعى و همچنین از منازل
این شهر اطلاعات ارزشمندى به دست آوریم.[88]
مردم این منطقه بر مذهب «اعتزال»[89] بودند و این مذهب در میان آنها
بیش از سایر اقوام شایع بوده است.[90] راههاى متعددى وجود داشت که در
آن زمان اهواز را به فارس متصل مىکرد، راهى که احتمال عبور احمد بن
موسى علیهالسلام را از آنجا قوت مىبخشد، مسیرى است که از پل اربق در حوالى
رود مسرقان به سمت «سنبیل» امتداد داشته است و از آنجا وارد ایالت فارس
و شهر ارجان مىشود.[91]
ایالت فارس در ماجراى قیام احمد بن موسى علیهالسلام نقش عمدهاى داشت.
جایگاهى که بعدها «مشهد» احمد بن موسى علیهالسلام و یارانش شد. بنابراین، لازم
است قبل از شرح منازل و مسافتهاى فارس به شرح مختصرى از این
سرزمین بپردازیم.
سرزمین پارس
سرزمین «پارس»[92] داراى سابقه دیرینه تاریخى است و در زمانهاى
مختلف به عنوان پایتخت و مرکز سیاسى ایران و یا یکى از (ساتراپهاى»
(ایالتهاى) مهم ایران به شمار مىرفته است. حدود خطه پارس بنابر گفته
«زرکوب شیرازى» (متوفى 745 ه.ق.) داراى چند رکن بوده است:
«رکن شمالى (فارس) از ولایت اصفهان تا حدود ابرقوه، رکن جنوبى آن از
کنار سواحل دریا تا کرمان و رکن شرقى آن از اعمال کرمان تا جنوب سیرجان
و رکن غربى آن از اعمال خوزستان، بر صوب دریاى عمان و ارجان است.»[93]
مسلمانان بعد از فتح «فارس»[94] آن را به پنج ولایت، تقسیم کردند. این
تقسیم بندى تا زمان هجوم مغول همچنان باقى بود. برابر تقسیمات
جغرافیدانان مسلمانان کورههاى فارس عبارت بود: کوره «اردشیر خورده» که
«شیراز»[95] کرسى آن بود و مرکز ایالت فارس محسوب مىشد. کوره «شاپور
خوره» که کرسى آن شهر «شاپور» بود. کوره «ارجان» که کرسى آن شهرى به
همین نام بود. کوره «اصطخر» که کرسى آن شهر قدیمى «پرسپولیس» بود و
کوره «دارابجرد» که کرسى آن، شهرى به همین نام بود.[96] اصطخر از
مهمترین ایالات پارس به شمار مىرفت. این ایالت در عهد خلیفه دوم به
سال 16 هجرى توسط عثمان ابى العاص و ابوموسى اشعرى، فتح شد.[97]
در سال 74 هجرى بناى شهر شیراز توسط محمد بن یوسف ثقفى[98] نهاده
شد، بنا برگفته «ابن بلخى» (متوفى 540 ه.) در فارسنامه این شهر روز به روز
از رونق اصطخر کاست[99] و اصطخر که روزگارى شهر پهناورى بود و دامنه
آن شامل شهر کثه (یزد)، میبد، نائین، فهرج و رودان از توابع کرمان، ابرقوه
(ابرکوه) و فارس مىشد، رفته رفته محدود و از عظمت آن کاسته شد.[100]
ایالت فارس در سالهاى بحرانى حکومت مأمون (حدود 199 ه.ق.)
درگیر تحولات سیاسى شد و اسماعیل بن موسى بن جعفر علیهالسلام در جریان
قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا در فارس به قدرت رسید.[101] فرصت الدوله در
ذکر سلاطین و حکام شیراز در عصر مأمون از فضل بن سهل و قتلغخان ترک
نام مىبرد که به ترتیب در سالهاى (1981-193) و (210-198) حکمران
شیراز بودند.[102]
اصطخرى در «مسالک ممالک» (تألیف 340 ه.ق.) درباره عقاید مذهبى
و اقلیتهایى که در فارس رایج بودند، مىنویسد:
«شیراز، استخر و پسا (فسا) مذهب اهل سنت و جماعت دارند و بر
مذهب اهل بغداد (مىباشند) و (در) فتوى به مذهب اصحاب حدیث کنند،
در پارس گبرکان (زرتشتیان) و ترسایان (مسیحیان) و جهودان (یهودیان)
باشند. گبرکان غلبه دارند و جهودان اندکى باشند و کتابهاى گبرکان و
آتشکدههایشان و آداب گبرکى هنوز در میان پارسیان هست. و به هیچ
ولایت اسلام چندان گبر نباشد که در ولایت پارس است که (روزى)
دارالملک ایشان بوده است.»[103]
منزلگاهها و مسیر عبور کاروان برادران امام رضا علیهالسلام
شرح راهها و منازلى که ایالت اهواز را به فارس پیوند مىزد، در
نوشتههاى جغرافى دانان مسلمان آمده است. ابن خرداد به، در مسالک و
ممالک قدامهبن جعفر، در کتاب الخراج، یعقوبى در البلدان، ابن رسته، در
الاعلاق النفیسه، جیهانى در اشکال العالم، اصطخرى در المسالک و
الممالک، ابن حوقل در صورهالارض و ابن بلخى، در فارسنامه که به ترتیب
در سالهاى 250، 266، 278، 290، 320، 340، 367 و 450 هجرى
قمرى تألیف شده است، دست کم بیش از ده شرح جداگانه از این مسیر ارائه
مىدهند.[104] علاوه بر این، سایر منابع تاریخى محلى فارس به ذکر راههاى
قدیمى و باستانى فارس پرداختهاند.[105]
روى هم رفته یک مسیر عمده از طریق «ارجان» (بهبهان) به سمت
«خلار»[106] «جویم»[107] (گویم) و «شیراز» ختم مىشد.[108] از این مسیر در میانه
راه دو شاخه فرعى دیگر جدا مىشد که، یکى در امتداد راه باستانى «شوش»
و «اصطخر» قرار مىگرفت[109] و دیگرى به سمت جنوب متمایل مىگشت و
از ناحیه «گنبد ملغان»[110] و «کشن»[111] به شیراز مىرسید.[112] این راه اخیر مسیر
عبور احمد بن موسى علیهالسلام است. خوشبختانه در این مقطع از خط سیر حرکت
احمد بن موسى علیهالسلام، منابع، گزارشهایى ثبت کردهاند که مسیر او را از سایر
راهها جدا مىسازد. مناطقى که مورخان در ماجراى نبرد احمد بن موسى علیهالسلام
با دشمنان از آن یاد مىکنند «خان زنیان» و «کشن» است. هر چند که این
مناطق در نقل متقدمان نیامده است، ولى در منابع متأخرین تواتر بسیار دارد.[113]
بنابراین، به نظر مىرسد که کاروان احمد بن موسى علیهالسلام از «پل اربق»[114] در
اهواز به اولین منزلگاه فارس «سوق السبیل»[115] عبور کرده است، و مسافت
شش فرسخ تا ارجان را پیموده. در این شهر قدمگاهى موسوم به امام رضا علیهالسلام
واقع شده است.[116] ادامه خط سیر ارجان به شیراز در فارسنامه با جزئیات
بیشترى آمده است که بالغ بر بیست و هفت فرسنگ مىشود. از دیگر منازل
این راه، «فزوک»[117] «حبس»[118] ، «صامه»[119]، «گنبد ملغان» و
«کشن» مىباشد.[120]
ملاحظاتى درباره مسیر حرکت کاروان
با در نظر گرفتن جغرافیاى تاریخى شهرها و راهها، در آن زمان براى عبور
از مدینه و یا بغداد به سمت خراسان دو خط سیر جداگانه متداول بوده است.
مسیر اول: از مدینه آغاز و از آنجا به بصره و از طریق شهرهاى اهواز و
فارس از راه کویر و بیابانهاى میان ایالتهاى فارس و خراسان (منطقه
کویرى یزد) به خراسان و یا مرو ختم مىشد.
مسیر دوم: از مدینه به سمت کوفه و بغداد مىرفت و سپس از آن جا به
سمت رى، قم و خراسان و بالاخره مرو منتهى مىشد.
مسیر اول خط سیرى بود که بیش از آنکه احمد بن موسى علیهالسلام از آن عبور
کند برادرش حضرت امام رضا علیهالسلام این راه را پیمود. این مسیر به تأکید و
اصرار مأمون انتخاب شده بود.
به نظر مىرسد کسانى که در مدفن احمد بن موسى علیهالسلام و یا مسیر حرکت
او دچار تردید شدهاند و در پارهاى از موارد با ابهامات و تناقضهایى برخورد
کردهاند، نسبت به خط سیر راههاى متداول در آن زمان توجه کافى
نداشتهاند. این موضوع اخیر در برخى از منابعى که به مسیر هجرت على بن
موسى الرضا علیهالسلام پرداختهاند. نیز با تناقض و اغلاط فراوان آشکارى به چشم
مىخورد که نگارنده در کتاب «جغرافیاى هجرت امام رضا علیهالسلام از مدینه به
مرو» به تفصیل به شرح آن پرداخته است.[121]
آنچه که درباره خط سیر و مدفن احمد بن موسى علیهالسلام و برادرانش (حسین
بن موسى و محمد بن موسى) بطور آشفتهاى در منابع تاریخى به چشم
مىخورد متأثر از همین ضعف و کاستىها است.
درباره اختلاف بر سر مدفن احمد بن موسى علیهالسلام و برادرانش بطور
جداگانه و به تفصیل سخن خواهیم گفت. اما اینکه چنین اختلافى تا چه
اندازه متأثر از خط سیرى است که برخى از مورخین براى حرکت کاروان
احمد بن موسى علیهالسلام قائل شدهاند موضوعى است که اینک به آن مىپردازیم.
براى تعیین خط سیر کاروان احمد بن موسى علیهالسلام و برادران امام رضا علیهالسلام
چند نکته قابل تأمل و بررسى وجود دارد. این موارد شامل: مبداء حرکت،
مقصد کاروان، محل درگیرى و صحنه کارزار و سرانجام محل شهادت و
مدفن امامزادگانى است که در این حرکت تاریخى به شهادت رسیدهاند.
خوشبختانه درباره مقصد کاروان برادران امام رضا علیهالسلام و همراهانشان که
«خراسان» است همه منابع اتفاق نظر دارند.
مبداء حرکت کاروان
درباره مبداء حرکت کاروان، منابع گزارشهاى متفاوتى ارایه مىدهند.
این گزارشها به میزان خط مسیر و حرکت کاروان، چندان آشفته و مبهم
نیستند. برخى از منابع آغاز حرکت کاروان را مدینه و برخى بغداد ذکر کردهاند.
«و لما خرج مع بعض اقربائه من «المدینه» قاصدا اخاه الرضا علیهالسلام فى
«خراسان» و وصل إلى «شیراز» سمع فیهما بوفاة اخیه فمنعمه من السیر الیها
«حاکم شیراز» قتلغ شاه بأمر المأمون العباسى فحدثت و بین الحاکم واقعه
عظیمه «قتل» فیهما اولاد أقرباوه ثم «قتل» هو بعد هم...»[122]
در این گزارش مبداء حرکت کاروان احمد بن موسى علیهالسلام از شهر مدینه به
سمت خراسان ذکر شده است که هنگام ورود به شیراز و شایع شدن خبر
وفات برادرش حضرت امام رضا علیهالسلام و ممانعت حاکم شیراز از حرکت کاروان
در نتیجه جدال و پیکار احمد بن موسى علیهالسلام و نزدیکان وى به شهادت
مىرسند... گزارشهاى دیگرى در دست است که مبداء حرکت را از شهر
بغداد مىداند:
«...و کان ساکنا فى دارالسلام «بغداد»،... و لما سمع قضیهالامام على بن
موسى الرضا علیهاالسلام الهائلة؛ حزن کثیرا و بکى بکاء شدیدا، و خرج من
«بغداد» لطلب ثاره، و معه ثلاثة آلاف من أحفاد الأئمه الطاهرین، قاصدا
حرب المأمون و لما و صلو الى «قم» حاربهم عاملها من قبل المأمون و
استشهد منهم جماعة و «دفنوا هناک»، و لما دخلوا «الرى» حاربهم عسکرة و
قتلوا منهم جماعة و «دفنوا هناک و لهم مشهد مزور» و لما و صلوا «اسفراین
من ناحیة خراسان»؛ نزلوا فى أرض سبغة بین جبلین، فهجم علیهم
عسکرالمأمون و «حاربهم و قتلهم، و استشهد أحمد و دفن هناک، و قبره
هناک مزور و بعض النسابین یرون «قبره و مزاره بشیراز» و هذا مشهور من
أغلاط العامة».[123]
(ترجمه): احمد بن موسى علیهالسلام ساکن شهر بغداد بود، و هنگامیکه
ماجراى امام رضا علیهالسلام (شهادت امام رضا (ع)) را شنید. بسیار اندوهگین شد
و بسیار گریه کرد و براى خونخواهى از بغداد خارج شد و همراه او سه هزار
نفر از نوادگان امامان معصوم بودهاند که قصد جنگ با مأمون داشت و
هنگامى که به قم رسید، فرمانرواى قم از طرف مأمون با آنها جنگید و آنجا
تعدادى از آنها شهید شدند و همانجا دفن گردیدهاند و هنگامى که به رى
وارد شدند ارتش آنجا با آنها جنگید و تعدادى از آنها را کشت و آنجا دفن
شدند و براى آنها زیارتگاهى ساختهاند. و هنگامى که از طرف خراسان به
اسفراین رسیدهاند در یک زمین شورهزار که بین دو کوه واقع شده بود اطراق
کردند، که ارتش مأمون بر آنها حمله ور شد و همگى را کشتند و احمد بن
موسى علیهالسلام نیز در آنجا شهید شد و مدفون گشت و قبر او آنجا زیارتگاهى
است و برخى از نسبشناسان روایت مىکنند که قبر احمد بن موسى علیهالسلام در
شیراز است و این از اشتباهات مردم عوام است.»
بدون شک یکى از عواملى که در خط سیر کاروان احمد بن موسى علیهالسلام
بطور تعیین کنندهاى مؤثر است مدفن او و برادرانش مىباشد که در جاى
خود به شرح آن و ارایه ادلّه و استدلال و استنتاجهاى لازم مىپردازیم.
عجالتا اگر بعنوان یک پیشفرض بپذیریم محل درگیرى و صحنه کارزار
ایالت فارس بوده و مشهد (یا مدفن) آن بزرگواران شهر شیراز است یعنى
مکانى که هماکنون بارگاه و مرقد احمد بن موسى علیهالسلام، محمد بن موسى و
حسین بن موسى علیهماالسلام مىباشد.
مسیر کاروان برادران امام رضا علیهالسلام شهرهاى بصره، اهواز، و فارس بوده
است که منطقىترین و کوتاهترین راه متداول آن زمان به شمار مىرود. راهى
که پیش از آن نیز حضرت على بن موسى الرضا علیهالسلام آن را پیمودند.
اما خط سیر دیگرى که در آن زمان نیز متداول بود، راهى است که از
مدینه به بغداد مىرفت و از آنجا با گذشتن از شهرهاى رى و قم به خراسان
منتهى مىشد. علت اختلاف درباره مبداء حرکت الزاما به محل سکونت
احمد بن موسى علیهالسلام و برادرانش در بغداد و یا مدینه باز نمىگردد. هرچند که
منابع در این مورد گزارشهاى متعددى نقل کردهاند، که بعقیده نگارنده با
توجه به گزارشهایى که در عصر امامت حضرت موسى کاظم علیهالسلام درباره
حضور احمد بن موسى علیهالسلام در شهر مدینه و ماجراى بخشیدن مزرعهاى
موسوم به «یسیرة» از سوى پدر بزرگوارش به وى؛ «و هب له ضیعته المعروفه
بالیسیره»[124] و سرکشى به برخى از املاک پدرش در شهر مدینه؛ «خرج أبى
بولده الى بعض امواله بالمدینه...»[125]
و همچنین ماجراى انتشار خبر شهادت امام موسى کاظم علیهالسلام در مدینه و
تجمع مردم در خانه «ام احمد» و «مسجد»، طرح بیعت با احمد بن موسى
علیهالسلام و دعوت وى براى بیعت مردم با حضرت امام رضا علیهالسلام در شهر مدینه؛
«کما انکم جمیعا فى بیعتى فانى فى بیعة أخى على بن موسى الرضا علیهالسلام و
اعلموا أنه الامام و الخلیفه من بعد أبى و...[126]»
و همجوارى احمد بن موسى علیهالسلام با برادرش امام رضا علیهالسلام در شهر مدینه
بعنوان کانون ولایت، قبل از آنکه مأمون فرستادگان خود را به شهر مدینه
گسیل کرد تا امام رضا علیهالسلام را براى ولایتعهدى از مدینه به خراسان روانه کنند؛
«و کان (احمد بن موسى علیهالسلام) فى خدمة اخیه مدة من الزمان إلى أن أرسل
المأمون إلى الرضا علیهالسلام و اشخصه إلى خراسان و عقد له خلافة العهد و...»[127]
و سایر گزارشهاى دیگر ما را نسبت به سکونت و یا حضور احمد بن
موسى علیهالسلام در شهر مدینه مطمئن مىسازد.
و در نتیجه مىتوان پذیرفت که مبداء حرکت کاروان احمد بن موسى علیهالسلام
که متشکل از جوانان «بنى هاشم»، خویشان و برادران وى (محمد و حسین)
بودند از شهر مدینه آغاز شد.
علاوه بر این بغداد در آن زمان مرکز تجمع عباسیان بود که نه دل در گرو
علویان داشتند و نه نسبت به سیاستهاى مأمون خوشبین بودند. رویهم
رفته بغداد که مرکز سنتى خلافت عباسیان به شمار مىرفت در آن برهه از
زمان شهرى بود که عباسیان بر آن تسلط داشتند و کانون توطئه و دسیسه
خاندان عباسى بر علیه علویان و دستگاه مأمون در نیمه قلمرو شرقى
خلافت عباسیان به حساب مىآمد.[128] به باور نگارنده یکى از دلایل عمده
که باعث تقویت احتمال عبور کاروان احمد بن موسى علیهالسلام از مسیر بغداد، رى
و قم به سمت خراسان در نزد برخى از علماى رجال و انساب و مورخین
شده است.
حرکت کاروان دیگرى به زعامت «حضرت فاطمه بنت موسى کاظم (ع)»
یعنى خواهر امام رضا علیهالسلام مىباشد که مقارن با همان ایام به همراه برادرانش
«هارون بن موسى (ع)» و «حمزة بن موسى (ع)» و بیست و دو تن از علویان
به سوى خراسان رفتهاند. طبق گزارشهاى تاریخى مأموران به فرمان مأمون
خلیفه عباسى بر قافله تاختند و آنها را مجروح و یا به شهادت رساندند. که
وجود مرقد مطهر حضرت معصومه (س) در قم به این سفر مربوط است.
با این وجود اگر بپذیریم حضرت احمد بن موسى علیهالسلام و برادرانش از بغداد
حرکت خود را آغاز کردهاند، از آنجا نیز راهى وجود داشته که به کوفه و
سپس به بصره منتهى مىشده است. اما عبور از این راه به سمت خراسان از
طریق طولانى و غیر متداول بوده است.[129]
مسیر حرکت کاروان
اثبات مبداء حرکت کاروان احمد بن موسى علیهالسلام از بغداد و یا مدینه در
تعیین محل شهادت و یا مدفن احمد بن موسى علیهالسلام و یارانش نقش تعیین
کنندهاى ندارد و از اهمیت یکسانى در ترسیم خط سیر حرکت کاروان
برخوردار نیست.
اما اینکه احمد بن موسى علیهالسلام از مبداء حرکت خود به سمت خراسان از
فارس عبور کرده و در نتیجه نبرد و کارزار در شهر شیراز به شهادت رسیده
است و کاروان دیگر به قافله سالارى حضرت معصومه (س) از مبداء حرکت
خود به سمت خراسان در حوالى قم به شهادت رسیده است دو موضوع
کاملاً جداگانهاى است که اکثر مورخین بر آن تأکید دارند.
با این وجود یکسا تلقى کردن مسیر حرکت کاروان حضرت معصومه
(س) و کاروان احمد بن موسى علیهالسلام، باعث شده است که برخى از
نسبشناسان نظیر «ابوالحسن على زید بیهقى» معروف به «ابن فندق»
(متوفى 566) در «لباب الانساب و ألقاب الأعقاب» خط سیر حرکت احمد
بن موسى علیهالسلام را بغداد، رى، قم و خراسان قلمداد کند و به نظر مىرسد
کسانى نیز که همین مسیر را براى حرکت کاروان احمد بن موسى علیهالسلام نقل
کردهاند متأثر از بیهقى بودهاند و یا به تبعیت از وى همین نظریه را
مطرح مىکند.[130]
صاحب لباب الانساب مىنویسند: «و لما وصلو الى قم حاربهم عاملها
من قبل المأمون و استشهد منهم جماعة و دفنوا هناک. و لما دخلوا الرى
حاربهم عسکره و قتلوا منهم و لما وصلوا اسفراین من ناحیة خراسان
و...»[131]؛ کاروان در مسیر راه خود (از طریق بغداد وارد قم شدند. بعد از آنکه
عاملان مأمون با آنها نبرد کردند و عدهاى از آنها شهید شدند که در آنجا دفن
شدند و هنگامى که وارد رى شدند و ارتش و مأموران آن شهر نیز به نبرد با
آنها برخاستند و در نتیجه عدهاى دیگر از کاروان در شهر رى شهید و همانجا
مدفون شدند و هنگامى که وارد اسفراین از طرف خراسان شدند و...»
برخى از تذکرهنویسان و مورخان متأخر نیز به نوعى خیالپردازى و
افسانهسازى دور از حقایق تاریخى روى آوردهاند آنها با توجه به تعدد منابع
معتبرى که مدفن احمد بن موسى علیهالسلام و برادرانش را در شیراز تأیید کردهاند،
کوشش کردهاند میان خط سیر احمد بن موسى علیهالسلام و مدفن وى در شیراز
پیوند برقرار کنند و مىنویسند؛
که احمد بن موسى علیهالسلام پس از نبرد قم به جانب رى رفت و از رى به ناچار
به سمت شیراز آمد و در شهر شیراز وفات یافت و یا آنکه احمد بن
موسى علیهالسلام پس از آنکه شکست مىخورد از خراسان به شیراز آمده و در
شیراز وفات مىکند.
مؤلف ناسخ التواریخ مىنویسد:
«... احمد بن موسى علیهالسلام از بغداد به طلب خون برادرش با سه هزار تن
غلام و سه هزار تن غلام و سه هزار تن عشیره و اقوام خود به جانب خراسان
روان گردید و چون به شهر قم رسیدند با لشکر مأمون دچار شدند، جماعتى
از سادات مقتول گردید از آن جا به شهر رى آمد اصحاب او از ترس دشمن
متفرق شدند. ناچار روى به شیراز نهاد و در آنجا وفات کرد.[132]
مؤلف «بدایع الانوار فى أحوال سابع الأطهارا ضمن ردّ نظریه بیهقى در
لباب الانساب مىنویسد که صاحب کتاب المجدى فى الانساب مىگوید که
قبر احمد بن موسى علیهالسلام در شیراز است و در نزد عوام معروف به شاهچراغ
مىباشد و مىافزاید «حق آن است که آن جناب (احمد بن موسى علیهالسلام) در
حیات شکست خورد و از خراسان مراجعت کرد و در شیراز وفات یافت.[133]
مؤلف جامع الانساب نیز معتقد است: آنچه که بیهقى درباره محل
شهادت یا مدفن احمد بن موسى علیهالسلام در اسفراین نقل مىکند از جانب سایر
مورخین و علماى أنساب تأیید نشده است وى در کنکاشهاى خود اطلاعى
از وجود چنین مقبرهاى در اسفراین دریافت نکرده است.[134]
مرحوم نعمهالله جزایرى در الانوار نعمانیه، نیز ضمن نقل قول بیهقى
مىنویسد: «وادعى هو ان قبره باسفراین من ناحیه خراسان ولکن لم یتحقق
مدعاه ایضا بحیث تطمئن به النفس و...» (بیهقى) ادعا کرده که قبر احمد بن
موسى7 در اسفراین از شهرهاى خراسان است و لکن نتوانسته ادعاى خود
را ثابت کند به گونهاى که انسان به نظرش اطمینان کند.[135]
بحث درباره مدفن احمد بن موسى علیهالسلام و اختلاف نظر میان مؤلفین کتب
تاریخ، انساب، رجال و تذکره نویسان به همین جا ختم نمىشود و همانطور
که در ابتداى این مبحث بیان شد در مباحث بعد به شرح و بررسى نظریات
مختلف مىپردازیم.
آغاز قیام
همچنانکه گفته شد، قیام احمد بن موسى علیهالسلام زمانى آغاز شد که توطئه
مأمون براى از میان برداشتن امام رضا علیهالسلام شدت یافت. احمد بن موسى علیهالسلام
به همراه دو تن از برادرانش به نامهاى محمد[136] و حسین[137] و جمع کثیرى از
برادرزادگان، خویشان و شیعیان، بالغ بر دو یا سه هزار نفر از طریق بصره،
عازم خراسان شدند و از هر شهر و دیارى که مىگذشتند بر تعداد همراهان
ایشان افزوده مىشد، به طورى که برخى از مورخان تعداد یاران احمد بن
موسى علیهالسلام را بالغ بر پانزده هزار نفر ذکر کردهاند.[138] خبر حرکت احمد بن
موسى علیهالسلام توسط کارگزاران حکومتى به مأمون رسید. مأمون که ورود برادران
امام علیهالسلام را به مرکز حکومت، تهدیدى جدى براى موقعیت حساس خود
مىدید و از هم داستان شدن برادران و شیعیان امام علیهالسلام با وى هراسناک بود،
به تمامى حکمرانان خود امریهاى صادر کرد که: «در هر کجا قافله بنىهاشم
را یافتند، مانع از حرکت آنها شوند و آنها را به مدینه باز گردانند،[139] یا
مقتول سازند.[140]
این دستور به هر شهرى که مىرسید کاروان از آنجا گذشته بود، مگر در
شیراز که قبل از رسیدن کاروان احمد بن موسى علیهالسلام، حکم به حاکم وقت
رسید.[141] حاکم فارس (قتلغ خان»[142] مردى جدى و مقتدر بود. وى با
لشکرى انبوه[143] از شهر خارج شد و در برابر کاروان احمد بن موسى علیهالسلام
اردو زد.[144]
«احمد بن موسى علیهالسلام در دو فرسنگى شیراز با قتلغخان روبرو شد.[145] در
آنجا خبر شهادت برادرش على بن موسى الرضا علیهالسلام منتشر شد.[146] و به
احمد بن موسى علیهالسلام خبر دادند که اگر قصد دیدن برادر خود على بن موسى
الرضا علیهالسلام را دارید بدانید که وى فوت کرده است.
حضرت احمد بن موسى علیهالسلام که وضع را چنین دید، دانست که اولاً:
برادرش در طوس شهید شده، ثانیا: برگشتن به مدینه و یا غیر آن ممکن
نیست، ثالثا: این جماعت به قصد مقاتله و جدال در اینجا گرد آمدهاند.
بنابراین، اصحاب و یاران خود را خواست و جریان را به اطلاع همگان
رسانده و اضافه نمود: «قصد اینها ریختن خون فرزندان على بن طالب علیهالسلام
است، هرکس از شما مایل به بازگشت باشد یا راه فرارى بداند، مىتواند جان
از مهلکه به سلامت برد که من چارهاى جز جهاد با این اشرار ندارم.» تمامى
برادران و یاران احمد بن موسى علیهالسلام عرض کردند که مایلند در رکاب وى
جهاد کنند. آن بزرگوار در حق آنها دعاى خیر کرد و فرمود: «پس براى جنگ
خود را آماده سازید.»[147]
جدال و پیکار
سپاه قتلغخان در برابر یاران احمد بن موسى علیهالسلام صفوف خود را
آراستند، و جنگ نابرابرى آغاز شد. در نتیجه رشادت و فداکارى یاران احمد
بن موسى علیهالسلام، دشمن شکست خورد و عقبنشینى کرد. این جدال در سه
نوبت و به مدت چند روز ادامه یافت. در پیکار سوم، سپاهیان قتلغ خان به
هزیمت رفتند و ناچار شدند از محل درگیرى، قریه کشن[148] تا نزدیک برج و
باروى شهر شیراز به مسافت سه فرسخ عقب نشینى کنند. و از ترس به درون
حصار شهر پناه بردند و دروازههاى شهر را محکم بستند. احمد بن
موسى علیهالسلام به اردوگاه خویش در قریه کشن نزدیک یاران خویش بازگشت.[149]
در این نبرد عدهاى از امامزادگان و اصحاب احمد بن موسى علیهالسلام مجروح و
تعدادى قریب سیصد نفر به شهادت رسیدند.[150]
یک روایت در دست است که شرح رویارویى و مقابله سپاه قتلغ خان با
کاروان احمد بن موسى علیهالسلام را چنین بیان مىکند:
«چون قتلغ خبر ورود احمد بن موسى علیهالسلام را به حوالى شیراز شنید با
لشکرى انبوه از شهر خارج گردید و در برابر اردوى شاهزادگان و سادات بنى
فاطمه قرار گرفت. حضرت سید میراحمد که وضع را چنین دید، دانست که
اولاً برادرش على بن موسى علیهالسلام در طوس شهید شده است و ثانیا برگشتن به
مدینه و یا غیر آن میسر نیست، ثالثا این جماعت به قصد مقاتله و جدال در
اینجا گرد آمدهاند.
بنابراین، اصحاب و یاران و بالاخره همراهان خود را خواسته و جریان را
به اطلاع همگى رسانده و اضافه کرد: غرض این جماعت ریختن خون
فرزندان على بن ابیطالب علیهالسلام است. هرکس از شما مایل به معاونت به مدینه
باشد یا راه فرارى بداند، مىتواند جان از این مهلکه به سلامت برد که من
چارهاى جز جهاد با این اشرار ندارم. تمام برادر زادگان و همراهان عرض
کردند همگى حاضریم در رکاب تو جهاد نماییم. آن حضرت نیز در حق یاران
وفادار خود دعاى خیر فرموده، آنگاه آماده نبرد گشت. در سه نوبت به فاصله
چند روز «قتلغ» شکست سختى خودر و سپاهیانش نیز کشته شده رو به فرار
مىنهادند و در اثر رشادت و شجاعت بىمثل و مانند حضرت سید میراحمد
و معاضدت و تهوّر همراهان و شاهزادگان بنىهاشم فتح و پیروزى در سه
جنگ پى در پى نصیب امامزادگان گردید و در مرتبه سوم در اثر رشادت
حضرت سیدمیراحمد لشکر اشرار آن چنان به هزیمت رفتند که از محل
حرب که قریه «کشن» بود تا نزدیک برج و باروى شیراز که دو فرسنگ مىشد
روى باز نگردانیدند. لشکریان، منافق، متفرق و پراکنده گردیدند تا آنجا که
داخل شهر شده دروازهها را بسته و بر برج و باروى شهر برآمدند. سپس
حضرت سیدمیراحمد، به اردوگاه نزد یاران خویش مراجعت فرمودند. در
آن روز جمعى از امامزادگان و شیعیان آن حضرت علیهالسلام زخمهاى کارى
برداشته، مجروح گردیدند و قریب سیصد نفر از یاران آن جناب، به درجه
رفیع شهادت رسیدند.»[151]
نیرنگ دشمن
روز دیگر، احمد بن موسى علیهالسلام یاران خود را به پشت دروازه شهر شیراز
منتقل کرد و همان جا خیمه زد. قتلغ خان که دریافت قادر به پیکار با احمد
بن موسى علیهالسلام نیست و با وجود عشق و فداکارى که در سپاه احمد بن
موسى علیهالسلام موج مىزند، توان مقابله مردانه با آنها را ندارد، با عدهاى از
فرماندهان سپاه خود طرح خدعه و نیرنگى را ریخت تا بلکه با این روش بر
آنها فایق آیند. براساس نیرنگ و توطئه طراحى شده، جمعى از سپاهیان
جنگ آزموده خود را با شیوه جنگ و گریز به صفوف یاران احمد بن
موسى علیهالسلام گسیل داشت و به آنها دستور داد در اولین درگیرى وانمود به
عقبنشینى و شکست کنند و به سوى دروازههاى شهر بازگردند. یاران و
برادران احمد بن موسى علیهالسلام با این خدعه وارد شهر شدند. هنگامى که آنها
وارد شهر شدند، دشمن مکار دروازههاى شهر را بست. سپاهیان قتلغخان که
از قبل در گذرگاههاى شهر کمین کرده بودند، یاران احمد بن موسى علیهالسلام را هر
کدام به وضعى و در موضعى به شهادت رساندند.[152]
مؤلف هدیه احمدیه این رویداد را چنین شرح مىدهد:
«... روز دیگر آن حضرت علیهالسلام مقرر فرمود، باقیمانده همراهان کوچ کرده و
پشت دروازه شیراز خیمه برپا سازند. «قتلغ» که این بدانست با امراى سپاهى
جلسه مشورتى فراهم ساخت که با محاربه حریف هاشمیان نخواهیم شد،
مگر اینکه نیرنگ و خدعهاى اندیشیم و با فریب مغلوبشان سازیم و پیشنهاد
نمودند که داخل شهر سربازان زبده مهیاى جدال باشند و عدهاى قلیل
بیرون شهر به مقابله ایشان بفرستیم و درهاى دروازه نیز باز بگذاریم. آنگاه که
سادات بنى فاطمه که تا این موقع غلبه با ایشان بوده است بر سپاهیان ما
حمله ور شوند، لشکریان خود را بفرماییم همگى روى به فرار نهاده از نقاط
مختلف وارد شهر گشته، حریف زورمند و غالب را به درون شهر کشانند؛ اولاً
آنها را متفرق و میدان جدال را بزرگ و وسیع سازند، ثانیا دسته جات
سربازان جنگ آزموده که بر هر گذر مأمور داریم کار سادات بنى هاشم را
ساخته همگى را در مواضع مختلف مقتول سازند. این رأى را همگى
پسندیدند و چنان کردند که «قتلغ» گفته بود و چون رأى مذکور به مرحله
اجرا و عمل رسید امامزادگان داخل شهر شیراز شدند و طایفه کفار دست به
تطاول و تعدى گشودند و هریک از ایشان را به وضعى در موضعى شهید
ساختند. در نتیجه حضرت سید میراحمد یکه و تنها در میان انبوهى از
دشمن روى به وسط شهر شیراز آورد.»[153]
زندگى مخفیانه و شهادت احمد بن موسى علیهالسلام
در نتیجه طرح و توطئه دشمن، بسیارى از یاران احمد بن موسى علیهالسلام به
شهادت رسیدند و عدهاى نیز که از نیرنگ دشمن به سلامت گریخته بودند،
در اطراف پراکنده شدند. مورخان اتفاق نظر دارند که غالب امامزادگان در
فارس و سایر شهرهاى ایران، از متفرق شدگان این نهضت هستند. احمد بن
موسى علیهالسلام با تنى چند از برادران و یاران خویش، تا مدتى[154] زندگى
مخفیانهاى برگزیدند. دشمن در گوشه و کنار به سختى در جستجوى آنها بود.
حکمران فارس جاسوسان بسیار را براى یافتن احمد بن موسى علیهالسلام گماشت،
سرانجام جاسوسان محل اختفاى حضرت احمد بن موسى علیهالسلام و یارانش را
یافتند. قتلغخان با شمار زیادى از سپاهیان خود به آنها هجوم برد. احمد بن
موسى علیهالسلامشجاعانه در مقابل دشمن پایدارى کرد و به دفاع از خود پرداخت.
برخى از منابع مىنویسند: احمد بن موسى علیهالسلام تنها با جمع کثیرى به نبرد
پرداخت. دشمن چون دید از عهده او برنمىآید، با ایجاد شکاف، روزنهاى
در دیوار خانهاى که جایگاه استراحت وى بود، ایجاد کرد و از پشت سر بر
سرش شمشیر زد. سپس خانه را خراب کردند و بدن مطهرش زیر تودههاى
خاک، در محلى که هماکنون مرقد و بارگاه اوست، پنهان شد.[155]
مؤلف هدیه احمدیه
«مردان روباه صفت و نیرنگ باز که از پیش او فرار نمىکردند، از دم تیغ به
هلاکت مىرسیدند و چون به محله «دزدک» رسید، ظالمى از عقب ضربتى
بر فرق همایونش زد که تا دامنه ابرو را شکافت و چند زخم کارى دیگر از
عقب سر بر بدن مبارکش وارد ساخت تا حدى که ضعف فوقالعاده بر بدن
شریفش مستولى گردید و در چنین احوال باز کفار بىرحمى را که در کمال بى
غیرتى به حضرتش حمله مىبردند از خود دور ساخته، مردانه با شجاعت از
خود دفاع مىنمود تا از بازار سوق المفازان «این زمان معروف به بازار
ریسمان» عبور فرموده به همین موضع که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار
است رسیدند. از کثرت زخم و جراحات و خون که از رگهاى مبارکش بیرون
شده بود، با حالت ضعف از پاى درآمده و اشقیاى کفار بر گردش مجتمع و
آن حضرت را شهید ساختند.»[156]
اعقاب احمد بن موسى علیهالسلام
علماى بزرگ انساب، هرکدام پس از ذکر فرزندان امام موسى کاظم علیهالسلام
درباره بالاعقب بودن احمد بن موسى علیهالسلاماتفاق دارند.
قدیمىترین مدرکى که آن حضرت را بدون فرزند ذکور مىداند
ابوالحسین یحیى بن جعفر عبیدلى نسّابه متوفاى 277 ه.ق[157] است. پس از
او ابونصر بخارى متوفاى 341 ه.ق، و شیخ شرف عبیدلى متوفاى 435 ه.ق
نیز این موضوع را تأیید مىکنند.[158]
بیهقى متوفاى 565 ه.ق در کتاب لباب الأنساب مىنویسد: «احمد بن
موسى بن جعفر علیهالسلام درج بلاخلاف».[159] یعنى بدون هیچ اختلافى (نزد
علماى انساب) او بدون فرزند ذکور بوده است.
ابوالحسن العمرى از علماى انساب قرن پنجم، پس از ذکر نام فرزندان
امام موسى کاظم (ع)، نه تن آنان را بدون پسر معرفى مىنماید و مىنویسد:
«لم یعقبوا»، که احمد جزء آنان است.[160] امام فخر رازى متوفاى 606 ه.ق با
ذکر عبارت: «اماالذین اتفقوا على أنّهم ما أعقبوا فهم عشرة» احمد را نیز جزو
فرزندان بلاعقب امام موسى کاظم علیهالسلاممىشمارد.[161]
ابن عنبه و دو تن دیگر از علماى انساب در قرن نهم، تصریح مىکنند که
سه تن از فرزندان امام موسى کاظم علیهالسلامتنها داراى دختر بودند که آنها
سلیمان و فضل و احمد نام داشتند، اما اشارهاى به نام دختر یا دختران آنها
نکردهاند.[162]
براى نخستین بار علامه ضامن بن شدقم از علماى انساب قرن یازدهم و
متوفاى بعد از سال 1090 ه.ق، از بعضى از مشجرات ادّعا نموده که وى
داراى چهار فرزند به اساسى محمد، على، عبدالله، داود مىباشد. سپس
سلسله هر کدام با فرزندان آنها را ذکر مىکند و مىنویسد: «در سال 1081
ه.ق در اصفهان با سید اسماعیل بن احمد بن اسماعیل موسوى ملاقات
داشتم که وى نسب خود را به من چنین املاء کرد و خود را از نوادگان احمد
بن موسى علیهالسلامدانست.»[163]
بر این اساس مرحوم روضاتى در کتاب جامع الأنساب این ادّعا را تلّقى به
صحت نموده و به فرزندان و نوادگان احمد بن موسى علیهالسلام اشاره مىکند.[164]
آل فرهنگ در مشهد و خاندان آیهاللهى در تهران و اصفهان شاخه بزرگى از
سادات مىباشند، که نسب خود را به احمد بن موسى علیهالسلاممنتهىمىدانند.[165]
این ادعا صحیح نیست زیرا تا قرن دهم هیچ یک از علماى انساب براى
احمد بن موسى علیهالسلامنسلى قایل نشدهاند، معلوم نیست با امعان نظر و دقتى
که علامه ضامن بن شدقم داشته چگونه این مطلب و ادعا را بدون تحقیق
پذیرفته و باعث این خرق اجماع بعید، شده است. احتمال مىرود وى
فرزندان «احمد بن موسى المبرقع» را با احمد بن موسى علیهالسلام خلط نمود. یا
اینکه منظور او تنها نقل قول از سوى سید اسماعیل موسوى بود که در سال
1081 ه.ق او را در اصفهان ملاقات کرد. و یا احتمالاً منشأ اشتباه از جانب آن
سید بوده است.
عباس فیض در گنجینه آثار قم نیز براساس عبارت حک شدهاى بروى
کتیبه قاعده گنبد امام زاده ابراهیم واقع در قم اثبات مىکند که وى فرزند
احمد بن موسى علیهالسلاماست عبارت کتیبه به شرح ذیل است:
«قد امرت بعمارة هذالروضة الرفیعة و المرقد المنیعة المشهد المنوّر المقدّس
المعطّر للام المعصوم الطاهر المطهر ابى القاسم ابراهیم بن احمد بن موسى بن
جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن الامام المفترض الطاعء اسدالله الغالب
ابى الحسن امیرالمؤمنین على بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه و علیهم
اجمعین و...»[166]
این ادعا قابل قبول نمىباشد. مؤلف انوارالمشعشعین نیز او را از احفاد
امام سجاد علیهالسلاممىداند.[167]
به هر حال آنچه مسلم است احمد بن موسى علیهالسلاماز خود هیچ نسل باقى
نگذاشته و منشأ ادعاى کسانیکه تداوم نسل براى او قایلند، نیز آشکار زیرا
منابعى در دست است که آنان فرزندان موسى بن عبدالله حسنى را به
فرزندان امام موسى کاظم علیهالسلامشهرت دادهاند.
علامه سید جعفر اعرجى در کتاب «مناهل الضرب» مىنویسد:
«موسى بن عبدالله بن داود بن محمد العالم بن جعفر السید بن ابراهیم
الاعرابى بن محمد الرییس بن على الزینبى بن عبدالله الجواد بن جعفر
الطیار. نسلش از احمد بن موسى علیهالسلاماست که وى فرزندى به نام موسى
داشته و به «مجاف» مشهور بود و فرزندان او را «بنومجاف» مىگفتند.
طایفهاى در بلاد عجم نسب خود را به احمد بن موسى علیهالسلام منتهى
مىدانند «ثمّ زعموا أنّه الکاظم علیهالسلام طمعا بحیازة الشرف». سپس آنان گمان
کردند که وى فرزند امام کاظم علیهالسلاماست بخاطر طمع در شرافت نسبى. به
تحقیق نسب جمع زیادى از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهالسلامرا بدست
آوردم که من جمله آنان على بن موسى بن جعفر، معروف به سید حقاقى
است که نسب خود را به امام موسى کاظم علیهالسلاممنتهى مىدانند.»[168]
وى سپس اضافه مىکند که فرزندان موسى الثانى بن عبدالله بن موسى
الجون الحسنى متوفاى 256 ه.ق. که بیشترین فرزندان را میان احفاد امام
حسن علیهالسلامداشته، به سادات موسوى حسنى شهرت پیدا نمودهاند و
مىنویسد: «و بنوه من أوسع بطون بنى الحسن الزکى، یقال
لهم الموسویّون».[169]
سید جعفر اعرجى به شایستگى منشاء اشتباه را تشخیص مىدهد او
همچنین معتقد است که فرزندان احمد بن موسى الثانى که به احمد بن
موسى الکاظم علیهالسلامشهرت داشته و احفاد آنان خود را از نسل موسویون
مىدانستند و حال آنکه مراد موسى الثانى بود.[170]
ملاحظاتى درباره مدفن احمد بن موسى علیهالسلام
در فصل پیشین درباره مسیر حرکت کاروان احمد بن موسى علیهالسلام از مدینه
به بصره، اهواز، و فارس و چگونگى شکلگیرى قیام و فرجام آن سخن
گفتیم. از آنجا که مدفن احمد بن موسى علیهالسلامدر تعیین خط مسیر حرکت وى و
همراهانش عامل مؤثرى به شمار مىرود، بطور اجمال به طرح پارهاى از
نظریات مورخان علماى انساب، رجال و تذکرهنویسان پرداختیم و براى
تعیین خط سیر این سفر تاریخى مبداء حرکت احمد بن موسى علیهالسلام را در شهر
مدینه و مقصد وى را خراسان (مرو) و محل پیکار او را ایالت فارس و شهر
شیراز برشمردیم. اما ارایه ادّله و استدلال و استنتاجهاى تاریخى را درباره
محل دفن وى به این فصل موکول کردیم.
دامنه ابهامات و اختلافات درباره مدفن احمد بن موسى علیهالسلام شامل
شهرهاى بلخ، یمن، بغداد (کاظمین)، لواسان، اسفراین و... مىشود که در
این فصل به طرح این ابهامات و ادله لازم در نفى و اثبات حقایق آنها
مىپردازیم. علاوه بر آنچه که بیان شد برخى از محققین و نسبشناسان در
طرح نظریههاى خود ضمن انکار محل دفن احمد بن موسى علیهالسلام در شهر
شیراز که هماکنون مرقد و بارگاهى به او منسوب است. مباحث سؤال
برانگیزى را طرح کردهاند که فراتر از اشکال و ایراد در محل دفن احمد بن
موسى علیهالسلام است. آنها با طرح مفروضاتى بقعه احمد بن موسى علیهالسلاممدفون در
شیراز و معروف به شاهچراغ را مدفن «احمد بن موسى مبرقع علیهالسلام» فرزند
حضرت امام محمد التقى علیهالسلامو از نوادگان امام رضا علیهالسلامبرمىشمارند.
همچنین عدهاى از علماى رجال و انساب مدفن احمد بن موسى کاظم علیهالسلام
را منسوب به «احمد بن موسى بن جعفر بن محمد بن احمد السادات»
قلمداد مىکنند که شرح آن به تفصیل در این فصل خواهد آمد.
اصولاً اثبات و رد هرکدام از این نظریهها در نگرش مردم ایران که عشق و
پیوندى دیرینه و تاریخى به فرزندان و اولاد ائمه اطهار علیهالسلام دارند تأثیر
چندانى نخواهد شد. بدون تردید، حلقههاى این محبت که روزگارى کهن
باعث پناه آوردن اولاد ائمه طاهرین و امامزادگان به سرزمین ایران شد. با
انکار و یا اثبات این موضوع که کدام یک از امامزادگان صحیح النسب در
کدام محل مدفون هستند از هم گسیخته نخواهد شد. خوشبختانه علاوه بر
اصالت و صحت نسب احمد بن موسى بن جعفر علیهالسلامانتساب بقعه و آرامگاه
کنونى به احمد بن موسى المبرقع علیهالسلام در غایت اشتهار است و بدور از
جعلیات و توهمات عامیانه و تحریف مىباشد.
با این وجود از نظر تاریخى طرح چنین نگرشهایى درباره مدفن و یا
شخصیت احمد بن موسى الکاظم علیهالسلامقابل چشمپوشى نیست.
[1]- اصول کافى 2: 97، الارشاد 2: 326، عیون الاخبار الرضا 1: 23، جامع الرواة 2: 455، تنقیح المقال فى علم الرجال 3: 71، ریاحین الشریعه 3: 358، تحفهالعالم فى شرح خطبهالعالم 2: 27، جامع الانساب 1: 74، اعیان الشیعه 10: 284.
[2].حضرت امام موسى کاظم ع داراى هجده پسر و بیست و سه دختر بود؛ صاحب المجدى فىالانساب الطالبیین، حضرت امام موسى کاظم (ع) را داراى 37 دختر و 22 پسر مىداند و مىنویسد:
«و ولد موسى الکاظم ابن جعفر الصادق (ع) سبعا و ثلاثین بنتا و اثنین و عشرین ذکرا. غیرالاطفال... فأسماء بناته: (1) ام عبدالله، (2) وقسیمة، (3) و لبابة، (4) و أم جعفر، (5) و أمانة، (6) و کلثوم، (7) و بریهة، (8) و أم القاسم، (9) و محمودة، (10) و امینهالکبرى، (11) و علیة، (12) و زینب، (13) و رقیة، (14) و حسنة، (15) و عایشة، (16) و أم سلمة، (17) و أسماء، (18) و أم فروة، (19)، و آمنة، (20) و أم ابیها، (21) و حلیمة، (22) و رملة، (23) و میمونة، (24) و آمینة الغصرى، (25) و أسماءالکبرى، (26) و اسماء، (27) و زینب، (28) و زینب الکبرى، (29) و فاطمهالکبرى، (30) و فاطمة، (31) و أم کلثوم الکبرى ربت جعفر ابن أخیها عبیداللّه فسمى ابن أم کلثوم، (32) و أم کلثوم الوسطى، (33) و أم کلثوم الصغرى فى روایة و زاد الاشنانى، 34 عطفة، (35) و عباسة، (36) و خدیجهالکبرى، (37) و خدیجه
و اسماء الرجال: سلیمان و عبدالرحمن و الفضل و احمد و عقیل و القاسم، و یحیى و داود و...» المجدى فى الانساب الطالبین: 106-107.
[3]- معروف به سید میر محمد عابد که در جوار حرم مطهر احمد بن موسى مدفون است جهت اطلاع بیشتر. ن.ک به شرح محمد بن موسى کاظم ع در کتاب حاضر.
[4]- «أمه أم ولد وهى أم اخویه محمد و حمزه» اعیان الشیعه 10: 285 و دیگران.
برخى مادر اسحاق بن موسى ع را «ام احمد» ذکر مىکنند. منتهى الامال 2: 492.
[5].الرجالالکشى: 294، کشف الغمة فى معرفة الائمه 2: 171-172، الکنى و الالقاب 2:
322، تذکرهالخواص الامة فى معرفة الائمه: 198، عمدهالطالب فى النساب آل ابى طالب: 197، الارشاد 2: 434، مطالب السؤال فى مناقب آل آلرسول: 84، الرجال 1: 426، مناقب آل ابى طالب 4: 324، لب الانساب: 578، تحفهالعالم 2: 87، اعیان الشیعه 1: 286، حدیقهالشیعه: 692، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات 1: 60، شدالازار: 289، بحارالانوار 11: 273، جمهرهانساب العرب: 61، زندگانى و قیام احمد بن موسى ع 1: 21-19.
[6]- الارشاد 2: 273.
[7]- الارشاد 2: 237، حدیقهالشیعه: 692، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات 1:
60، شدالازار: 289، منظومه نخبهالمقال: 14، حیاة امام موسى بن جعفر2: 366.
[8]- اسماعیل بن موسى الکاظم ع از جمله علماى عصر خود بود. وى در ماجراى قیام ابوالسریا، از طرف وى به فرمانروایى خطه فارس منصوب شد و بعد از شکست ابوالسریا به مصر رفت و در همان جا ساکن شد. وى داراى تألیفات فراوانى است که مهمترین آنها «جعفریات» است. تحلیلى از زندگانى امام موسى کاظم ع 2: 477-475.
[9].شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 237. در اعیان الشیعه با تفاوت اندکى آمده است. سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 285 همچنین ن.ک، به ما مقامى، تنقیح المقال فى علم الرجال، ج 1، ص 97؛ علیارى تبریزى، بهجهالآمال فى شرح زبدهالمقال، ج 2، ص 160؛ تسترى، قاموس الرجال فى تحقیق رواهالشیعه و محدثیهم، ج 1، ص 436.
[10]- محمد کشى، الرجال: 294.
[11]- اعیان الشیعه 10: 286، جامع الانساب 1: 77.
[12]- روضات الحنات فى احوال العلماء و السادات 1: 60، رجال
بحرالعلوم 1: 416-417.
اعیان الشیعه نیز همین خبر را به تفصیل همراه با اقوال دیگران مىآورد. و در ادامه مىنویسد: «و فى الوسیلة قال بعضهم اِن من جملة طوائف الشیعه من یقول بأمامة أحمد بعد ابیه موسى دون اخیه الرضا و قال الشیخ منتجب الدین فى الفهرست ثقه ورع فاضل محدث. و فى الانوار النعمانیة کان صالحا و رعا و عن کتاب لب الانساب للسید أبى جعفر محمد ابن هارون الموسوى النیشابورى. أنه قال احمد بن موسى، کریما شجاعا، جلیلاً و رعا و صاحب ثروة، جلیل القدر و المنزله و کان ابوالحسن علیه السلام و...»
اعیان الشیعه 10: 285-286.
[13]- تاریخ طبى 5: 544-535، عیون اخبار الرضا 2: 481-478، تاریخ
یعقوبى 2: 461-421.
[14]- اصول کافى 8: 25.
[15]- بحارالانوار 12: 215.
[16]- رجال الکشى: 294.
[17]- معرفة الرجال: 472.
[18]- حیاة الامام موسى بن جعفر 2: 367.
[19]- «کل هاشمى خرج بالسیف فهو الامام».
[20]- اصول کافى، ترجمه فارسى 2: 97، عیون اخبار الرضا1: 25.
[21]- روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات 1: 60، اعیان الشیعه
1: 286، قاسم بن موسى کاظم ع نیز از جلمه اوصیاى آن حضرت به شمار مىرود.
[22]- اصل عبارت بحرالعلوم به این شرح است: و کانت امه من الخواتین المحترمات تدعى
بام أحمد، و کان الامام موسى ع شدید التلطف بها و لما توجه من المدینه الى البغداد أودعها و دایع الامامة و قال لها کل من جانک و طالب منک هذه الامانة فى أى وقت من الأوقات فاعلمى بأنى قد استهشدت و أنه هو الخلیفه من بعدى و الامام المفترض الطاعة علیک و على سائر الناس و أمر ابنه الرضا (ع) بحفظ الدار، و لما سمه الرشید فى بغداد جاء الیها الرضا (ع) و طالبها بالأمانة، فقالت له أم احمد: لقد استشهد والداک؟ فقال: بلى و الآن فرغن من دفنه، فاعظینى، الأمانة التى سلمها الیک أبى حین خروجه الى بغداد و أنا خلیفة و الامام بالحق على تمام الجن و الانس فشقت أم احمد جیبها و ردت علیه الأمانة و بایعنه بالامامة.
(ن.ک به: بحرالعلوم، تحفة العالم فى شرح خطبه المعالم، ج 2، ص 87. کلینى و دیگران با تفاوتهایى به ذکر این روایت پرداختهاند. ر.ک. اصول کافى، ترجمه فارسى، ج 1، ص 381؛ شیخ عباس قمى، منتهى الآمال در احوالات نبى و آل، ج 2، ص 250؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 307. باقر شریفالقرشى، حیاة امام جعفر بن موسى (ع)، ص 366).
[23]- اصول کافى 2: 219، تحفهالعالم2: 82، الارشاد: 77، حیاهالامام موسى بن جعفر ع
2: 365.
[24]- الملل و المنحل: 169، تنقیح المقال فى علم الرجال 3: 71، جامع
الرواة 2: 455.
[25]- سید جعفر آل بحرالعلوم، تحفهالعالم 2: 27، بحارالانوار 11: 6-274، مؤلف کتاب قیام
سادات علوى، به نقل از جیب پوردکنى صاحب بحرالانساب مىنویسد: گویند مادر آن حضرت احمد بن موسى موسوم بهام احمد از مخدرات متشخصه و محترمترین زنان حضرت امام موسى کاظم (ع) و زاهده عابده آن عصر به شمار مىرفته است و حضرت امام موسى کاظم (ع) در موقعى که به امر هارون عباسى به بغداد رفت و همان سفرى بود که دیگر به مدینه مراجعت نکرد ودایع امامت را که عبارت از اشیاى موروثى از پیغمبر (ص) بود به آن مجلله سپرد و در وصیت خود فرمود هر وقت یکى از اولاد من این اشیا را از شما طلب کرد و...»
وى در ادامه به موضوعى اشاره مىکند که نگارنده این سطور در منابع معتبر نیافتم وى مىنویسد: «ام احمد تصور مىنمود که این دولت [امامت] نصیب فرزند او امام زاده احمد، خواهد شد.
مؤلف بحرالانساب سپس به شرح سپردن وصایاى حضرت امام موسى کاظم (ع) به حضرت على بن موسى الرضا (ع)، مطابق با آنچه که در سایر منابع آمده است، مىپردازد.
با این وجود از بیعت کردن عدهاى با احمد بن موسى (ع) در زمان حیات پدرش حضرت امام موسى کاظم (ع) نام مىبرد: «امام زاده احمد را که عده زیادى در حال حیات پدرش (؟!) با او بیعت کرده بودند. به متابعت برادر گرامى خود وادار نمود.» عبارت اخیر با آنچه که دیگران در ماجراى بیعت مردم مدینه و اقدام احمد بن موسى (ع) در ترغیب مردم به بیعت با برادرش امام رضا (ع) بیان کردهاند، تفاوت دارد.
على اکبر تشید، قیام سادات علوى براى خلافت: 169، بحرالانساب چاپ بمبئى: 135.
[26]- نوبختى، فرق الشیعه چاپ نجف به تصحیح سید محمد صادق
بحرالعلوم: 86-86، اشعرى، المقالات و الفرق، به تصحیح جواد مشکور: 93.
[27]- اشعرى متوفى 301 ه.ق در کتاب المقالات و الفرق با تفاوتهایى مىآورد:
«و فرقة قالت بامامة أحمد بن موسى بن جعفر و قطعوا علیه و ادعوا ان الرضا اوصى الیه و الىالرضا و اجازوها فى اخوین و قالوا فى مذاهبهم إلى شبیه بمذاهب الفطحیه اصحاب عبدالله بن
جعفر»
[28]- ن.ک. نوبختى، فرق الشیعه: 7-85، قمى، کتاب المقالات و الفرق: 91-89، مسعودى،
اثبات الوصیه: 5-213 به نقل از جاسم حسین، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم: 78.
[29]- نوبختى، فرق الشیعه، به تصحیح علامه سید محمد صادق آل
بحرالعلوم: 90-87.
[30].جهت اطلاع بیشتر درباره امامت حضرت امام جواد ع رجوع کنید به: محمد کاظم
قزوینى، الامام الجواد (ع)، (چاپ بیروت). جعفر مرتقضى عاملى زندگانى سیاسى امام جواد ع. مرتضى مدرسى چهاردهى، زندگانى حضرت امام جواد و جلوههاى ولایت. ابوالقاسم سحاب، سرور الفؤاد. عمادالدین حسین اصفهانى، زندگانى حضرت امام محمد تقى جواد (ع). سیدمصلح الدین مهدوى، عطیة الجواد (ع). عباس فیص، جدى المعجرات.
[31]- عبدالرحمن بن حجاج بجلى، غلام خاندان بجلى از اهل کوفه فروشنده پارچه سامرى، ساکن بغداد بود. وى از ابوعبدالله و ابوالحسن علیهما السلام روایت کرده است. عبدالرحمن بن حجاج در ابتدا به مذهب کیسانیه معتقد بود. اما بعدها به مذهب حق بازگشت و به امامت ائمه علیهم السلام اقرار کرد. وى صاحب کتابهایى است که برخى علماى شیعه از آن روایت کردهاند. رجال نجاشى، ص 178 به نقل از باقر شریف قرشى، تحلیلى از زندگانى امام کاظم (ع، ج 2، ص 312).
[32]. نفى اعتبار سند گردهمایى هشتاد نفره، مطمح نظر نگارنده نیست. چون درباره تاریخ شهادت احمد بن موسى ع اختلاف است. احتمال این که در آن مقطع زمانى، احمد بن موسى (ع) در مدینه و با در راه مرو بوده نیز وجود دارد.
[33]. جامع الرواة 1: 447، باقر شریف قرشى، تحلیلى از زندگانى امام کاظم ع 2: 312.
[34].اعیان الشیعه 1: 287، الارشاد 2: 238، جامع الانساب: 56، زندگى سیاسى هشتمین امام:
211-214.
[35].این موضوع در فصول بعد مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.
[36].حمزة بن عبدالله و رفیع بن لیث.
[37].مادر مامون کنیزى از بادغیس خراسان بود.
[38].اخبار الطول: 443-435.
[39].کامل تاریخ بزرگ اسلام وایران 10: 217، تاریخ یعقوبى 2: 450-451.
[40].عیون اخبار الرضا 2: 386، تاریخ بیهقى 1: 191.
[41].تاریخ طبرى 5: 122-128-132، ابن اثیر، کامل فى التاریخ 4: 147-135-158-162، تاریخ برگزیده: 311-205.
[42].طاهر بن حسین.
[43].زید بن موسى شهر بصره را که پایگاه عثمانیان بود. در آتش قیام خود سوزاند.
[44].ر.ک. به: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، چاپ نجف، ج 3، ص 471، خطیب
بغدادى. تاریخ بغداد، ج 2، ص 115. زکلى، الاعلام، ج 9، ص 75 و ج 5، ص 351. یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 426-460. ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران، ج 10، ص 242، 244، 247، 248، 249، 250، 251، 252. جریر طبرى، تاریخ طبرى چاپ تهران، ج 13، ص 5629، 3638، 5660. (چاپ بیروت)، ج 5، ص 123، 137. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 401، 402، 418، 441 و 442. دینورى، اخبار الطوال، ص 443، 433. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، (ترجمه رسولى محلاتى)، قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا، ص 497-475 و 541-501 و سایر قیام علویان ص 493، 494. 497، 501 و 535. ابن عنبه، عمده الطالب فى الانساب آل ابى طالب. (چاپ بمبئى) نگاه کلى به قیام ابن طباطبا، ص 152-205 سایر قیام علویان، ص 1177-118 203-204، 206، 243.
[45].ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران 10: 267.
[46].ر.ک. به همان 10: 267-268، تاریخ طبرى 5: 139 و ج 12: 5660، مروج الذهب 2: 441، ابن طقطقى، تاریخ فخرى: 301، تجارب السلف 158.
[47]. شیخ مفید، الارشاد، ص 290 و 291. ابن شهر آشوب، المناقب، ص 196. ابوالفضل
بیهقى، تاریخ بیهقى، ج 1، ص 191. مسعودى، اثبات الوصیله، ص 394. جریر طبرى، دلائل ائمه، ص 176، به نقل از مسند الامام، ج 1، ص 215. مجلسى بحارالانوار، ج 2، ص 32. و دیگران.
[48]. ر.ک. به: شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 397 و 390. قتال نیشابورى، روضهالواعظین، ص 367. عطاردى، مسند الامام الرضا ع، (متن عربى)، ج 1، ص 66، 67 و 68. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، (چاپ نجف)، ج 3، ص 471 و 472. ملا باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 12، ص 117 و 120.
[49]. درباره اینکه مأمون حضرت على بن موسى را ملقب به رضا کرد در منابع اختلاف نظر است. شیخ عباسى قمى از جمله کسانى است که به استناد روایتى از بزنطى به نقل از حضرت امام محمد تقى ع مىنویسد: «خداوند آن مولود را به رضا مسمى گردانید براى آنکه پسندیده خدا بود و..» (ر.ک. به: شیخ عباسى قمى، منتهى الامال، ص 298.)
[50]- رنگ سبز، رنگ مورد علاقه پیامبر ص بود از این رو علویان این رنگ را به عنوان نشانه خود برگزیدند و بنى امیه رنگ سفید و بنى عباس رنگ سیاه را انتخاب کردند. (ر.ک. به: امیر على، روح الاسلام، ص 286. فلیپ حتى، تاریخ عرب، ص 403. محمد مناظر احسن، زندگى اجتماعى در حکومت عباسیان، ص 68).
[51].ام حبیب چهل سال از امام کوچکتر است.
[52]. ر.ک. به: سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 307. ابن خیاط، تاریخ خلیفه، ج 2، ص 508. ابن
طلحه، مطالب السؤال ص 85. ابن اثیر، البدایه و النهایه، ج 10، ص 248. ابن طقطقى، تاریخ فخرى، ص 301. ابن اثیر، تاریخ کامل ترجمه عباسى خلیلى ج 10، ص 270. مسعودى، اثبات الوصیه، (ترجمه جواد نجفى)، ص 397 و 398. شیخ مفید، الارشاد (ترجمه رسول محلاتى)، ص 252، 254. فتال نیشابورى، روضهالواعظین، ص 371 و 372. مجلسى، بحارالانوار، ج 12، ص 120. شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 376. ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 200. عطاردى، مسند الامام الرضا، (متن عربى) ج 1، ص 70. میرخواند، تاریخ روضهالصفا، ج 3، ص 459 و 459. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 441.
[53]. ر.ک. به: شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 256 و 257. مجلسى، بحارالانوار، ج 12، ص 123. مقدس اردبیلى، حدیقهالشیعه، ص 655 و 656. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، چاپ نجف ج 3، ص 478 و 479. مسعودى، اثبات الوصیه، (ترجمه نجفى)، ص 396 و 397.
[54]. جهت اطلاع از متن کامل ولایتعهدى و دست خط امام رضا ع بر پشت آن، رجوع کنید به: اربلى، کشف الغمة فى معرفهالائمه، ج 3، ص 179-172 و ابن صباغ، فصول المهمه فى معرفهالائمه (چاپ دارالخلافه تهران) ص 274-273.
[55].جهت اطلاع بیشتر. ن. ک. جلیل عرفان منش، جغرافیاى تاریخى هجرت امام رضا ع،
فصل طراح ولایتعهدى.
[56].بنا بر سندى که رجال کشى ارائه مىدهد، احمد بن موسى ع در قیام ابوالسرایا، نقش داشته، «محمد بن احمد بن اسید، گفت: از آنکه حضرت موسى جعفر (ع) برایش آن پیشامد شد، ابراهیم و اسماعیل گفتند: ما پیش احمد بن موسى مىرویم. مدتى با او رفت و آمد داشتند وقتى ابوالسرایا قیام کرد، احمد بن موسى بن جعفر نیز با او همداستان شد. به ابراهیم و اسماعیل گفتم که پسر موسى بن جعفر (احمد بن موسى) با ابوالسرایا خروج کرد... رجال کشى: 294، بحارالانوار 12: 216.
[57].اثبات الوصیه: 394، بحارالانوار2: 32.
[58].المناقب: 196، درّ النظیم: به نقل از: قمى، مفاتیح الجنان: 657.
[59]- عیون الرضا 2: 464، اثبات الوصیه: 394.
[60]- ن.ک. شیخ کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 97، شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 326. سید جعفر بحرالعلوم، تحفهالعالم، ج 2، ص 27. شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 23. محمد بن على الاردبیلى، جامع الزواة متن عربى، ج 2، ص 455. مامقامى، تنقیح المقال فى علم الرجال، ج 3، ص 71. صاحب اعیان الشیعه و لباب الانساب او را ساکن بغداد دانستهاند. ن.ک: سیدمحسن امین، اعیان الشیعه (چاپ دمشق)، ج 10، ص 286 و نیشابورى، لباب الانساب ص 169.
[61]- کلمة لااله الاالله حصنى، فمن دخل حصنى امن، من عذابى، به شرط لااله الاالله و أن من شروطها (کلمه لااله الاالله سنگر و دژ من است، پس هر کس داخل این حصار شد ایمن از عذاب لااله الاالله و من - ولایت على بن موسى - از شروط آن هستم) براى اطلاع از حوادث نیشابور، کشف الغمه فى معرفهالائمه 2: 273، بحارالانوار 12: 190، 114، 115. مسند الامام الرضا 1: 59، الارشاد 2: 257، أمالى: 208، اصول کافى 2: 407، روضه الواعظین: 374 به بعد، عیون اخبار الرضا 2: 374، الفصول المهمه: 240، معانى الاخبار:371.
[62]- جعرافیاى تاریخى هجرت امام رضا ع:15-16-131-160-162-166.
[63].برخى از کتابهاى متأخر به اشتباه زمان حرکت و یا قیام احمد بن موسى ع را بین سالهاى 193 تا 210 و یا سال 220 مىدانند (ن.ک. به: على سامى، شیراز، ص 332. آرتورجان آبرى، شیراز مهد شعر و عرفان، ص 48، مؤلف کتاب شیراز مهد شعر و عرفان به اشتباه مىپندارد که احمد بن موسى (ع) معاصر حضرت رسول اکرم (ص) بوده است: «... در جایى دیگر سید امیر احمد [احمد بن موسى] آرام گرفته و آنچنانکه مىگویند، معاصر با حضرت محمد ص بوده است.» و مترجم نیز ضمن اصلاح این اشتباه فاحش بدون تتبع لازم زمان شهادت احمد بن موسى (ع) را سال 220 ه.ق قید مىکند. ن.ک. همان، ص 21)
[64].اقلیم پارس: 63، شیراز: 322، معصومین چهاردگانه: 55، ستارگان درخشان 9: 82، ریحانهالادب فى تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب 3: 168-169، و مقایسه کندى با منابع متقدم، از جمله: شیخ مفید، الارشاد 2: 237، شدالازار فى خط الازوار عن زوار المزار: 290.
[65]- الارشاد2: 238، اعیان الشیعه 10: 283، تحلیلى از زندگانى امام موسى کاظم ع 2:
473-474،
جامع الانساب: 56. جعفر مرتضى حسینى، زندگى سیاسى هشتمین امام (متن فشرده)، ص 214. مرتضى حسینى درباره انگیزه قیام احمد بن موسى و برادران امام رضا (ع) مىنویسد: «اما سخن احمد امین که نوشته علویان بر ضد مأمون بسیار قیام کرده بودند، ادعایى است که هرگز صحت ندارد، زیرا در تاریخ حتى نام یک قیام پس از درگذشت امام رضا (ع) ثبت نشده است، بجز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن که انگیزهاش را همه مورخان ظلم کارگزاران خلیفه نوشتهاند»... و همچنین شورش برادران امام (ع) که به خونخواهى وى برخاسته بودند. (همان، ص 211). بحرالعلوم نیز در ذیل عبارت نوبختى در فرق الشیعه به نقل از بحرانى و جزایرى و دیگران مىنویسد: «... و قد صرح أیضا بذلک المحدث البحرانى فى اللولوة و السید (نعمهالله الجزایرى) فى الانوار النعمانیه و الأفندى فى ریاض العلماء و عن حمدلله المستوفى، فى نزهة اللقلوب و غیر هؤالا؛ و لما خرج مع بعض اقربانه من المدینه قاصدا اخاه الرضا علیه السلام فى خراسان و وصل إلى شیراز، سمع فیها بوفاة اخیه، فمنعه من السیر الیها حاکم شیراز «قتلغ شاه» بامرالمأمون العباسى فحدثت و بین الحاکم واقعة عظیمه قتل فیها اولا اقرباوه ثم قتل هو بعد...»
(ن. ک. نوبختى، فرق الشیعه، به تصحیح و تعلیق علامه سید محمد صادق آل بحرالعلوم، (چاپ نجف) اعیان الشیعه 10: 282.
[66].حیاة الامام موسى بن جعفر ع 2: 413. اعیان الشیعه 1: 287
[67].شد الازار فى حط الاوزار عن زوار المزار: 208، هزار مزار: 333-334.
[68].این تعداد از همراهان معقولتر به نظر مىرسد.
[69].شبهاى پیشاور: 115، آثار العجم: 445، منتخب التواریخ: 680، بحارالانوار 11: 276. با
تفاوت هایى آوردهاند.
[70].زندگانى سیاسى هشتمین امام ع: 15-213.
[71].تجارب الامم 6: 443، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب 3: 478. مسعودى، اثبات الوصیه: 207.
[72].طبرى، تاریخ طبرى، ترجمه فارسى، ج 11، ص 1027. میرخواند، تاریخ روضهالصفا، ج 3، ص 459. رفاعى، عصرالمأمون، ج 1، ص 266. یوسف بن تغرى بردى، النجوم الزاهره، ج 2، ص 169 به بعد. جعفر مرتضى حسینى العاملى، الحیاة السیاسیة الامام الرضا، ص 325.
[73].عیون اخبار الرضا 2: 486، میرخواند، تاریخ روضهالصفا 3: 48، مقدس اردبیلى، حدیقهالشیعه: 658 به بعد. ابن سباغ مالکى، الفصول المهمه: 262، مسعودى، اثبات الوصیه: 228، قندوزى حنفى، ینابیع الموده: 363، ابن حجر، الصواعق المحروقه: 204، احمد شبلى، تاریخ اسلامى و تمدن اسالمى.
[74].الانوار النعمانیه: 176، تذکرهالخواص: 318، تاریخ ابن خلدون 3: 351، ضحى الاسلام
3: 295، محاضرات تاریخ الامم اسلامیة: 182، تاریخ یعقوبى 2: 453، عیون اخبار الرضا 2: 241، الصلة بین التصوف و التشیع: 226 به بعد. الشیعه فى التاریخ: 69، عصرالمأمون: 267، تاریخ الشیعه: 53، مناقب 4: 376. موالید الائمة و وقیاتهم: 125، وفیات الاعیان 2: 270، تاریخ گزیده: 205، تاریخ فخرى: 301، التهذیب 7: 387، بحارالانوار 12: 264- 265- 267- 368.
[75]- شبهاى پیشاور: 115، آثار العجم: 445 و دیگران
[76].نام ترکى است به معنى بزرگ، معمولا به عنوان لقب براى کسانى که به حکومت منصوب مىشوند، اطلاق مىشده است.
[77].راه دیگر از مدینه به کوفه، بغداد و از طریق ایالت جبال وارد سرزمین ایران مىشد و از طریق رى، دامغان، نیشابور، طوس و سرخس به مرو مىرسید.
[78]. حضرت على بن موسى الرضا ع در سال 200 هجرى برابر خطر سیرى که مامون تعیین کرده بود، از مدینه عازم مرو شدند. زمان حرکت احمد بن موسى (ع) را مىتوان حدود اواخر سال 202 تا اوایل سال 203 تخمین زد.
[79]. برخى از منابع مبدأ حرکت احمد بن موسى ع را از بغداد نوشتهاند که صحیح همان مدینه است.
[80]. معدن نقره حدود یک صد مایلى مدنیه واقع شده است.
[81]. ر.ک. به: اصطخرى، مسالک و الممالک ص 28، ابن رسته، الاعلاق النفیسه، 207-206. جیهانى، اشکال المعالم، ص 52، قدامه بن جعفر، کتاب الخراج: 17.
[82]. شهر بصره در حدود سال 199 توسط زید بن موسى به آتش کشیده شد. براى اطلاع بیشتر: ن.ک. فصل پنجم.
[83]. شهر اهواز را در آغاز، سوق الاهواز مىنامیدند و براى دعایت اختصار به آن اهواز گفتند. اهواز در اصل احواز جمع حوز بوده و از اهواز صورتى از (احواز) به شمار مىرود. (ن.ک. به: اعتماد السلطنه، مراة البلدان 1: 132 و لغتنامه دهخدا، کلمه هوز).
[84]. ر.ک. قدامة بن جعفر، کتاب الخراج: 26، ابن رسته، الاعلاق النقیسه: 219-220، ابن حوقل، صورهالارض: 30، جیهانى، اشکال العالم: 107-108.
[85]. اصطخرى، مسالک و ممالک: 83.
[86]. ر.ک. به: جلیل عرفان منش، جغرافیاى تاریخى هجرت امام رضاع: 63-68.
[87]. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین: 497- 475-501، ابن عنبه، عمدهالطالب فى انساب آل ابى طالب: 152-205.
[88]. عیون اخبار الرضا 2: 454، راوندى، الخرائج و الجرایح: 104، بحار الانوار 12:
104-105، نزههالقلوب: 111، البلدان: 141 به بعد، مقدسى، احسن التقاسیم فى معرفة اقالیم: 402 به بعد. قزوینى، آثار البلاد: 107 آدم متز، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى 2: 227، یاقوت حموى، معجم البلدان 1: 188، به نقل از اعتمادالسلطنه، مراهالبلدان 1: 30.
[89]. اعتزال به معناى «گوشه نشینى» است مذهب اعتزال یا معتزله نام فرقهاى است که در اوایل قرن دوم هجرى در عصر بنى امنیه ظهور کرد و تا چند قرن در تمدن اسلامى تأثیر گذاشت. مؤسس این فرقه «واصل بن عطا» یکى از شاگردان «حسن بصرى» متوفى 110 ه.ق بود او که با استاد خود درباره سرنوشت مرتکب به معاصى کبیره و تعیین حدود کفر و ایمان اختلاف نظر پیدا کرد از مجلس درس او کنارهگیرى کرد و با همراهى یکى دیگر از شاگردان حسن بصرى به نام «عمروبن عبید» فرقه جدیدى به نام معتزله که به آنها «عدلى مذهب» هم گفته مىشود بنا نهاد. معتزله بر این باور است که در دنیا و آخرت دیدن حق تعالى ممکن نیست و نیز مىگویند که نیکى از خدا و بدى از نفس است و مرتکب معاصى کبیره نه مؤمن است و نه کافر. فرقه معتزله به حدود بیست فرقه تقسیم شدند. اصول عقاید معتزله عبارتست از: قول به «المنزلة بین المنزلتین»، قول به توحید، قول به عدل، قول به وعد وعید، امر به معروف و نهى از منکر، ظهور این فرقه باعث ایجاد یک نهضت فکرى شد و مسلمانان را به علوم و فلسفه آشنا کرد زیرا آنها براى اثبات عقاید و افکار خود از قبیل: توحید، نفى جسمانیت خدا، عدم امکان رؤیت خدا، عدل، اختیار و دیگر مباحث مورد علاقهشان از فلسفه استفاده مىکردند و به مباحث عقلى و منطقى متوسل مىشدند و به همین دلیل مورد بغض و کینه برخى فرق اسلامى از جمله محدثین و اشاعره بودند. این فرقه در حقیقت بنیانگذار علم کلام در اسلام است آنها آیات قرآن را تأویل و توجیه مىکردند.
[90]. ابن حوقل، صورهالارض: 36، مسالک و ممالک: 93-89.
[91]. دو شاخصه عمده جغرافیایى که منابع از عبور حضرت على بن موسى الرضا ع در سال
200 در شهر اهواز ثبت کردهاند، حوادثى است که در کنار پل اربق و ارجان روى داده است.
[92]. پارس در منابع قدیم یونانیان، «پارسو، پرس، پرسر، پرسین و پاراى تا سن آمده است که آن را به سرزمین ایران اطلاق مىکردند. ر.ک. به: اعتمادالسلطنه، تطبیق جغرافیاى قدیم و جدید ایران، ص 88 و 89.
[93]. زرکوب شیرازى، شیرازنامه، ص 22 و 23.
[94]. معرب پارس.
[95]. نام شیرازز د رکشفیات باستانشناسى، به صورت ish-its-shivaآمده است. ر.ک به: آریرى، شیراز مهد عرفان: 40.
[96]. نقل به اختصار از، لسترانج، سرزمینهاى خلاف شرقى: 267-368-269.
[97]. زرکوب شیرازى، شیرازنامه: 24، الفتوح: 84-85.
[98]. برادر حجاج بن یوسف ثقفى.
[99]. ابن بلخى، فارسنامه: 132، مسالک و ممالک: 111.
[100]. ابن حوقل، صورهالارض: 36.
[101]. براى اطلاع بیشتر، ر.ک. به: شریف باقر قرشى، تحلیلى از زندگانى امام موسى کاظم ع، ج 2، ص 475 و 476. جعفر مرتضى حسینى، زندگى سیاسى هشتمین امام (متن فشرده)، ص 211 و 212. مجلسى، بحارالانوار، ج 13، ص 216.
[102]. فرصت الدوله، آثار العجم: 575.
[103]. اصطخرى، مسالک و ممالک: 121.
[104]. ر.ک. به: قدامه بن جعفر، کتاب الخراج، ص 26، 27، 28 ابن بلخى، فارسنامه ص 124 و 231. ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ص 321. اصطخرى المسالک و ممالک، ص 225. جیهانى، اشکال العالم، ص 107. ابن حوقل، صورهالارض، ص 30، 44، 55، 54 و 56.
[105]. ن.ک. به: فرصت الدوله، آثارالعجم، ص 401. زرکوب شیرازى، شیرازنامه، ص 23، 31،32. مصطفورى، اقلیم پارس، ص 140، 361، 362.
[106]- .khollar
[107]. .jhouam
[108]. ابن بلخى، فارسنامه: 231.
[109]. کمیسیون ملى یونسکو در ایران، ایرانشهر 2: 1456، موسسه جغرافیایى دانشگاه تهران، اطلس تاریخى ایران، نقشه شماره 7و6.
[110]. .gonbad-moljhon
[111]. .koshan
[112]. ابن بلخى، فارسنامه، ص 231.
[113]. ن.ک. به: سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور، ص 117، 118.
[114]. ن.ک. به: ابن حوقل، صورهالارض، ص 30.
[115]. جیهانى، اشکال العالم، ص 107. ابن رسته «ازم» ابن بلخى، «بوستانک»، و قدامة بن جعفر «جویرول» را به عنوان اولین منزل فارس آورده است. ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ص 221. ابن بلخى، فارسنامه، ص 231، قدامة بن جعفر، کتاب الخراج، ص 26.
[116]. اعتمادالسلطنه، مراهالبلدان، ج 1، ص 368.
[117]. fazvak، بزرگ هم آمده است.
[118]. Habs
[119]. صامه به صورت صاها هم آمده است.
[120]. ابن بلخى، فارسنامه، ص 231.
[121]. ن.ک. جلیل عرفانمنش، جغرافیاى تاریخى هجرت امام رضا ع از مدینه به مرو.
[122]. نوبختى، فرق الشیعه، به تصحیح سید محمد صادق آل بحرالعلوم، چاپ نجف، پاورقى
ص 88.
[123]. ن.ک. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 286 و بیهقى، لباب الانساب، ص 169.
[124]. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 273 و دیگران.
[125]. همان، ج 2، ص 273. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 285. مامقامى، تنقیح
المقال فى علم الرجال، ج 1، ص 95. تسترى، قاموس الرجال، ج 1، ص 436.
[126]. بحرالعلوم، تحفه العالم، ج 2، ص 27. مامقامى، تنقیح المقال، ج 1، ص 71. محمد على
اردبیلى، جمع الرواة، ج 2، ص 455 و دیگران.
[127]. بحرالعلوم تحفة العالم، ج 2، ص 28. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 97. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 326. صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 23 و دیگران.
[128]. مىدانیم که با مرگ هارون الرشید، محمد امین در بغداد قدرت را در دست گرفت اما بزودى بر اثر تحریک مخالفان مأمون که در آن زمان زیر نظر برادرش در نیمه شرقى قلمرو عباسیان حکومت مىکرد. وصیت پدرش را نادیده گرفت و فرزند شیرخوارش «موسى» را به جانشینى بعد از خود انتخاب کرد. از آن زمان تا پایان التهابهاى سیاسى دوران زمامدارى مأمون و شهادت حضرت على بن موسى الرضا ع که نقطه آشتى میان عباسیان متعصب بغداد و مأمون بود، شهر بغداد مرکز تجمع مخالفان سیاسى مأمون بود.
عباسیان در همان سال که خبر واگذارى ولایتعهدى به على بن موسى الرضا (ع) منتشر شد. دست بیعت به سوى «منصور بن مهدى» عموى مأمون دراز کردند. اما منصور بن مهدى، بیعت آنها را واگذاشت و فرماندارى بغداد را عهدهدار شد. عباسیان در بغداد گرد «ابراهیم بن مهدى» جمع شدند و با او بیعت کردند تا مبادا بعد از مأمون، خلافت از خاندان آنها خارج شود.
(ن.ک. طبرى، تاریخ طبرى (چاپ بیروت) ج 5، ص 123، 128، 132 و 137 (چاپ تهران) ج 13، ص 5629 و 5659. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ (چاپ بیروت) ج 4، ص 147، 153 و 158. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 401، 404 و 418. یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 461 و 467.
ابن طقطقى، تاریخ فخرى، ص 301. نخجوانى، تجارب السلف، ص 158. ابن جوزى، تذکرهالخواص، ص 320. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 10، ص 267. سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 267. ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره، ج 2، ص 203. بیهقى، المحاسن و المساوى للبیهقى، ص 495. رفاعى، عصرالمأمون، ج 2، ص 351 و 364. سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 307. احمد امین، ضحى الاسلام، ج 1، ص 104. ابن سباغ، الفصول المهه، ص 237 و 255. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص 543. گوستاو لوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ج 4، ص 438. احمد شبلى، التاریخ الاسلامى و الحضارة الاسلامیه، ج 3، ص 321. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 245.
[129]. رویهم رفته عبور کاروان از شهر بغداد به عنوان مبداء و یا مسیر حرکت غیرمتحمل و با
تردید فراوان همراه است.
[130].ن.ک. محمد هاشم خراسانى، منتخب التواریخ، ص 552. محمدجواد نجفى، ستارگان
درخشان، ج 9، ص 82. خراعى، بحرالانساب، ص 72 و مقایسه کنید با: مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 376. میرزاحسن فسائى، فارسنامه، ص 154. قزوینى، نزههالقلوب، ص 385. و دیگران.
[131]- ن.ک: سید محمد امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 287. بیهقى، لباب الانساب، ص 169.
[132]- به نقل از: ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشیعه، ج 3، ص 359.
[133]- مصطفى حسینى تفرشى، بدایع الانوار فى أحوال سابع الاطهار، ص 272.
[134]- روضاتى، جامع الانساب، ج 1، ص 79 و 80.
[135]- نعمهالله جزایرى، الانوار نعمانیه، ج 1، ص 380.
[136]- محمد بن موسى ع معروف به سید میر محمد عابد، جهت اطلاع بیشتر ن.ک. به: فصل پنجم کتاب.
[137]- حسین بن موسى ع معروف به سید علاءالدین حسین جهت اطلاع بیشتر ن.ک. به: فصل پنجم کتاب.
[138]- تعداد همراهان احمد بن موسى ع را منابع، مختلف کر کردهاند، یکى از دلایل این اختلاف، پیوستن شیعیان در طول مسیر راه به کاروان است، تعداد همراهان احمد بن موسى (ع) از هفتصد تا پانزدههزار نفر نوشتهاند.
[139]- سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور، ص 117. همچنین ن.ک. نوبختى، فرق الشیعه، حاشیه سید محمد صادق آن بحرالعلوم چاپ نجف ص 88.
[140]- میرزا محمد ملک الکتاب، بحرالانساب، چاپ بمبئى، ص 1460.
[141]- سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور، ص 117. میرزاملک الکتاب، ریاض الأنساب و مجمع الأعقاب مشهور به بحرالانساب، ص 126. فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445. همچنین ن.ک. جلیل عرفان منش، قیام و زندگانى احمد بن موسى ع، ج 1، ص 8-57.
[142]- قتلغ شاه، هم آمده است ر.ک. به: بحرالانساب، ص 146.
[143]- بالغ بر چهل هزار نفر.
[144]- آثار العجم، محل اولین تلاقى را در خان زنیان، هشت فرسخى شیراز ذکر مىکند (ر.ک.
به: فرصت الدوله، آثار العجم، ص 345).
[145]- شبهاى پیشاور اضافه مىکند، قتلغ خان پیغام داد حسب الامر خلیفه مأمون کاروان باید از همین جا باز گردد. حضرت سید امیر احمد فرمود: «اولاً ما قصدى از این مسافرت جز دیدار برادر بزرگمان حضرت رضا نداریم، ثانیا، ما بى اجازه نیامدهایم و از شخص خلیفه استیان نمودهایم و به دستور خود او حرکت کردهایم»، قتلغ خان گفت: «امر است که من از حرکت شما ممانعت کنم و ممکن است به اقتضاى وقت امر ثانوى صادر شده باشد که باید اجرا گردد». جناب سید امیر احمد با اخوان و سایر بنى هاشم و دوستان شور نمودند هیچ کس حاضر به مراجعت نشد. (ر.ک. به: سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور، ص 117).
[146]- صاحب بحرالانساب مىنویسد، «هنگامى که سپاه دشمن به قصد جدال در برابر آنها اردو زد، دانست که برادرش شهید شده و از کیفیت شهادت برادرش، یارانش را خبر داد...» فرصت الدوله مىنویسد: «در حین جدال یکى از سپاه قتلغ خان فریاد کرد اگر مقصود شما رسیدن به خدمت على بن موسى الرضا ع است، بدانید که او وفات یافت. به مجرد این خبر جماعتى که در اطراف احمد بن موسى بودند متفرق شدند،...». سلطان الواعظین این تفرقه را نوعى خدعه و نیرنگ مىداند و مىنویسد: به راست یا دروغ این خبر شایع شد تا اختلاف و تفرقه در سپاهیان احمد بن موسى ایجاد نمایند (ر.ک. به: ملک الکتاب، بحرالانساب، ص 146، فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445. سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور، ص 117).
[147]- ملک الکتاب، بحرالانساب، ص 146، دیگران با تغییراتى آوردهاند. ر.ک. به: حاج شیخ
محمد جعفر شاملى، هدیه احمدى، ص 15. محمدهادى سلاحى، شاهچراغ، ص 41 و 42. فرصت الدوله، آثار العجم، ص 45، مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 276.
[148]- کشن در نه کیلومترى شهر شیراز است.
[149]- مورخان جزئیات دیگرى از این پیکار را ثبت نکردهاند. شیخ مفید در ارشاد مىنویسد: «که احمد بن موسى پس از شهادت امام رضا ع از عراق به ایران آمد و پس از جنگهاى متعدد با مخالفان اهل بیت (ع) که قصد جانش را کرده بودند کشته شد.» (ن.ک. شیخ مفید، الارشاد، چاپ نجف، 1382).
[150]- ملک الکتاب، بحرالانساب، ص 147، دیگران نیز با تفاوتهایى این گزارش را ذکر
کردهاند. همچنین، ن.ک. نوبختى، فرق الشیعه، حاشیه سید محمد صادق آل بحرالعلوم چاپ نجف، ص 88.
[151]- محمد جعفر شاملى، هدیة احمدیه، ص 16-14.
[152]- میرزا محمد ملک الکتاب، بحرالانساب، ص 148، سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور،
ص 118. به نقل از جلیل عرفانمنش، قیام و زندگانى احمد بن موسى ع، ج 1، ص 59-49.
[153]- محمد جعفر شاملى، هدیة احمدیه، ص 16.
[154].سلطان الواعظین مىنویسد به مدت یک سال شبهاى پیشاور، ص 119.
[155]- آثار العجم و شبهاى پیشاور، محل شهادت احمد بن موسى را در محله «سردزک» و
فارسنامه ناصرى «در ملحه بازار مرغ» ذکر مىکنند. کنزالانساب، بحرالانساب و دیگران محل شهادت او را در محله سوق المغازان که به بازار ریسمان نیز شهرت داشت، نام مىبرند. ر.ک. به: فرصت الدوله، آثارالعجم، ص 445. سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور، ص 119. میرزا حسن فسایى، فارسنامه ناصرى ص 54. میرزا محمد ملک الکتاب، بحرالانساب، ص 148، عطا حسین حنفى، کنزالانساب، (چاپ بمبئى، ص 59 و 60. مجدالاشراف توصیف مسیح گونهاى از شهادت احمد بن موسى ارائه مىدهد و مىنویسد که آن حضرت از نظر دشمنان ناپاک ناپدید شد. (ن.ک. آثار الاحمدیه، ص 3).
[156]- محمد جعفر شاملى، هدیه احمدیه، ص 17.
[157]- ابوالحسن یحیى بن جعفر عبیدلى، المعقبتین، ص 84.
[158]- ابونصر بخارى، سرالسلسلهالعلویة، ص 43.
ابونصر بخارى، معالم الانسابالطالبیین فى شرح سرّالانساب العلویه،
شیخ شرف عبیدلى، تهذیب الأنساب و نهایت الأعقاب، ص 147.
کیاء گیلانى، سراج الأنساب، ص 72.
[159]- بیهقى، لباب الأنساب، ج 2، ص 441.
[160]- نجم الدین علوى العمرى، المجدى فى الأنساب، ص 107.
[161]- امام فخررازى، الشجرة المبارکة فى انساب الطالبیة، ص 77.
ابن مهنا حسینى عبیدلى، التذکره فى أنساب المطهّره، ص 151. عزیزالدین المروزى، الفخرى
فى الأنساب الطالبیین، ص 17.
[162]- ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 227.
ابن أبى الفتوح، النفحهالعنبریه فى انساب خیرالبریه، ص 63.
سید جعفر اعرجى، مناهل الضرب فى انساب العرب، ص 393.
[163]- ضامن بن شد قم، تحفهالازهار، ج 3، ص 295-296.
[164]- روضاتى، جامع الانساب، ج 1، ص 82.
[165]- ن.ک: سادات موسوى منسوب به احمد بن موسى، ص 7.
[166]- عباس فیض گنجینه آثار قم، ج 2، ص 369.
[167]- ن.ک. محمد على بن حسین، انوارالمشعشعین، ج 1، ص 244. جهت اطلاع بیشتر، ر.ک.
به فصل چهارم کتاب شرح حال موسى کاظم ع.
[168].مناهل الضرب: 64.
[169]- همان: 238-239.
[170]- همان: 240، وأعلم أنّ جماعة من آل أبى اللیل المذکور قدانتسبوا إلى الموسویّة و لد
موسى الکاظم ع و قد رأیت جماعة من علمائهم یبحثون عن أنساب آل أبى اللیل موسى بن على بن موسى فى نسل الإمام موسى الکاظم ع، منهم السید الجلیل الفقیه البنیه العلامة السید أحمد (ن.ک:نقباءالبشرا، ص 91) بن السید محمد باقر بن عنایة الله الموسوى، و کان ینتسب الى موسى الکاظم (ع) و یقول: نحن من آل أبى اللیل الموسوى. و انّما حصل لهم الاهذا الإلتباس من النسبهالموسویّة.
و قد غفل اکثر الناس عن أنّ فى العلویّة موسویّة غیر ولد موسى الکاظم (ع) و لذلک دخل اکثر أفخاذ هذه القبیلة فى أولاد موسى الکاظم (ع) عن غیر معرفة.
- ۱۷۷۶
- ادامه مطلب