- پنجشنبه ۲۷ شهریور ۹۳
بناى مختصرى که از خشت و گل بوده متأسّفانه تخریب شده و تنها دو دیوار از آن باقى مانده و در وسط آن یک سنگ قبر ناخوانا قرار دارد. با اینکه شهرت این مکان به ملأ سعدالدّین تفتازانى است اما هیچ توجهاى به آن نشده و به صورت یک مزبله در آمده است. در اینجا بجاست به شرح حال و تالیفات سعدالدّین تفتازانى اشارهاى شود.[2]
مسعود بن عمرو بن عبداللّه، ملقّب به سعدالدّین، در سال 722 و به قولى 712 در تفتازان شیروان به دنیا آمده است.[3]
اکثر نویسندگان رجال و اعلام، زادگان او را تفتازان و محل وفات او را سمرقند و مدفن او را سرخس نوشتهاند، چنان که صاحب الاعلام مىنویسد: «مسعود بن عمر بن عبداللّه التفتازانى... ولد ب «تفتازان» ـ من بلاد خراسان ـ و اقام ب «سرخس» و ابعده تیمور لنگ الى «سمرقند» فتوفّى فیها ودفن بسرخس».[4]
در دایرة المعارف تشیّع آمده است: «او در تفتازان که دهى است از دهستان قوشخانه از بخش باجگیران قوچان، متولّد شده... از جمله علمایى بود که به وسیله تیمور لنگ به سمرقند جذب شد، هنگامى که امیر تیمور عازم فتح خوارزم بود، ملک محمّد سرخسى، حکمران سرخس پسر معزّالدّین ابوالحسین کرت پادشاه هرات (م 771 ه. ق) به وسیله برادرزاده خود ملک پیر محمّد که از سرداران سپاه تیمور بود، نامهاى به وى نوشت و استدعا کرد تا بعد از فتح خوارزم مولانا تفتازانى را اجازت سفر به سرخس دهد.»[5]
سیوطى از ابن حجز نقل مىکند: «تفتازانى در سال 712 یا 722 ه. ق در ده تفتازان ـ نزدیک شهر نسا از بلاد خراسان به دنیا آمد.»[6]
تفتازان، اوایل سده پنجم تا سال 780 هجرى قمرى در دست اتابکان بوده است و تا اواسط دوره قاجار روستایى بزرگ بود که نزدیک هزار خانه داشت، عمدهترین فراورده کشاورزى آنجا، هلو، انار، زردآلو، و بادام مىباشد.»[7]
علاّمه دهخدا مىنویسد: «تفتازانى در تفتازان دهى در دهستان قوشخانه از بخش باجگیران قوچان به دنیا آمده. تفتازان منطقهاى کوهستانى و داراى 158 تن سکنه است، وى راوى، فقیه، ادیب حنفى مذهب بوده و در سال
722 متولّد و در محرم سال 792 در سمرقند در گذشته است.»[8]
الاعلام زرکلى و نیز لغت نامه دهخدا و دیگر کتب رجال سال تولّد او را با تردید بین 712 و 722 هجرى قمرى نوشتهاند.[9]
اما راجع به پدر و مادر و خاندان تفتازانى، هیچ یک از نویسندگان چیزى ننوشتهاند. در کتاب دائرة المعارف تشیّع، ضمن نقل شرح حال او ـ شاید با این احتمال که خاندان او شیعه بودهاند ـ آمده است: «از احوال والدین وخانواده و سرگذشت زندگى او تقریباً اطّلاعى در دست نیست.»[10]
آنچه مسلّم است این که تفتازانى در خانوادهاى روستایى و به احتمال
زیاد درس ناخوانده که به شغل کشاورزى اشتغال داشتهاند به دنیا آمده و در
بین نیاکان و فامیل و بستگانش کسى از اهل فضل و دانش نبوده و یا دست کم
کسى به فضل و دانش شهرت نداشته است، اما خود تفتازانى از نخبگان
زمان خود بوده و در علوم و فنون مختلف دست داشته و در پارهاى از علوم
سرآمد روزگار بود، صاحب الاعلام قاموس تراجم مىنویسد: «مسعود بن عمر
بن عبداللّه تفتازانى سعدالدّین من ائمة العربیة و البیان و المنطق»[11] سپس
تألیفات او را در علوم و فنون مختلف نام مىبرد. همچنین صاحب دائره
المعارف تشیّع او را فقیه، متکلّم و ادیب معرّفى مىکند.
صاحب روضات مىنویسد: «او از افاضل محققین و متبحّرین اهل سنّت
است در فن عربیّت منطق، أصول، کلام، تفسیر و امثال اینها آثارى دارد.
عبارت او در کمال خوبى و آراستگى و فصاحت بوده است.»[12] با این همه
بعضى نوشتهاند که وى لکنت زبان داشته است.[13]
«آثار ارزنده او دلیل بر موفقیّت عظیم و فهم و فراست و وفور علم و
متانت رأی اوست، سلیقه مستقیم و احاطه بى نهایت و حسن تصرّف و
فضیلت او را مىتوان از آثار او به دست آورد.
تفتازانى دانشمندى بود که در فنون مختلف علمى تحقیقات کاملى از
خود به ظهور رسانیده با این که جامعیّت و تحقیق از اوصافى است که کمتر
در یک مرد عالم گرد مىآید».[14]
سیوطى از ابن حجر نقل مىکند: «تفتازانى در سال 712 هجرى متولّد
شد و از قطب ـ ممکن است قطبالدّین رازى امامى باشد نه قطبالدّین
شیرازى عامى ـ و همچنین از عضد ـ مراد قاضى عضدالدّین ایجى مشهور
است ـ استفاده کرده است، وى در فنون مختلف از تمام معاصرانش پیش
افتاد و فضل و کمالش محافل علمى را به خود متوجّه کرد و نام و آوازهاش
بلند شد و مردم از آثار او بهرمند گردیدند.»[15]
مذهب و محل اقامت او
تمام تذکره نویسان و صاحبان تراجم و نویسندگان اعلام، وى را از اهل
سنّت و جماعت و از دانشمندان عامه مىدانند، اما این که پیرو کدام مذهب
بوده، مورد اختلاف است. بعضى او را حنفى و برخى شافعى دانستهاند.
لغت نامه دهخدا مىنویسد: «بسیارى از نویسندگان تراجم و رجال او را
حنفى مذهب شمردهاند[16] و بعضى مانند صاحب روضات مذهب او را
شافعى و برخى از نویسندگان نیز بین هر دو قول را جمع کردهاند به این
ترتیب که مدتى از عمرش را به مذهب حنفى بوده و سپس به مذهب شافعى
در آمده است.»[17]
به نظر این جانب با یک نگرش دقیق به جغرافیاى انسانى آن زمان و به
قرینه محیط زیست تفتازانى که در آن زمان اکثر قریب به اتفاق حنفى مذهب
بودهاند، جاى هیچگونه تردیدى نمىماند که وى نیز بر این مذهب بوده
است و شاید رساله فقهى که در پاسخ به مسائلى مطابق مذهب شافعى
نوشته است باعث شده که برخى او را شافعى دانستهاند، در صورتى که
اطّلاع از نظرات فقهى مذاهب مختلف و حتى تألیف بر مذاهب مختلف یک
امر معمول بوده است. علاوه بر همه اینها که آثار وى در فقه حنفى بیشتر و
برجستهتر است.
اما عنوان «هروى» یعنى نسبت وى به شهر هرات از آن جهت است که
قبلاً اشاره کردیم که وى از جمله دانشمندانى بود که به وسیله تیمور لنگ به
سمرقند جذب شد و هنگامى که امیر تیمور عازم فتح خوارزم گردید، ملک
محمّد سرخسى ـ حکمران سرخس و پسر معزالدین ابوالحسن کرت پادشاه
هرات (779 ه. ق) او را به وسیله برادر زادهاش پیر محمّد ـ از سرداران سپاه
تیمور ـ به آن جا دعوت نمود و مدتى در هرات ماند.
در بعضى منابع، تفتازانى را خوارزمى نیز خواندهاند، شاید به این دلیل
باشد که پس از هرات، مدتى را نیز در خوارزم اقامت گزیده و آن گاه به
سمرقند رفت و در سایر شهرهاى خراسان و ماوراء النهر به سیروسفر
پرداخت، چنان که خود در مقدّمه آثار و تالیفاتش متعرّض است و محل
تألیف هر یک از آثار را قید کرده و نوشته است، به شهرهاى بزرگ آن روزگار
سفر کرده و در هر جا مدتى توقف نموده است، ولى سرانجام به سرخس
رفته و در آنجا بدرود زندگى گفته است. به نقل ابن عربشاه در کتاب عجائب
المقدور فى نوائب التیمور آمده است که تفتازانى همچون قطبالدّین رازى از
جمله علمایى بوده که به وسیله تیمور به سمرقند جذب گردید. و بعضى
نوشتهاند امیر تیمور پس از فتح شیراز در سال 789 میر سیّد شریف جرجانى
را با خود به سمرقند برد و در آنجا بین او و تفتازانى مباحثاتى در گرفت. با
وجود این که سیّد در اکثر مجالس به سبب حدّت طبع وجودت ذهن بر
دیگران غلبه مىکرد، ولى با همه جلالت علمى ناگزیر بر عظمت مقام و
احاطه علمى تفتازانى گواهى داده و از او بهرهمند مىشد تا این که در نتیجه
یک بحث علمى که در مجلس تیمور میان ایشان بوجود آمد وفاقشان بر نفاق
مبدّل گشت و چنانچه مشهور است پس از آن در ردّ و طعن تألیف تفتازانى
اهتمام تمام به کاربرده و اصلاً فروگذارى نمىکرده است.[18]
اساتید و مقام علمى تفتازانى
همان طور که در تاریخ بیهقى آمده است، گفتهاند، «سپاهیان مغول
آمدند، کشتند، سوختند و ویران کردند و رفتند. به راستى که این واقعه تلخ
هر خواننده و شنونده را به شدت متأثّر مىسازد که از آن دانشمندان و
هنرمندان کمتر کسى در امان مانده و جان سالم به در برده است. دهها سال
پس از حمله وحشیانه مغول از پیشرفت علم و دانش خبرى نبود و در گوشته
و کنار این کشور پهناور معدودى از دانشمندان زندگى مىکردند.
از این رو، تفتازانى با سرسختى و تحمّل زحمت و رنج سفر به سراغ آنها
مىرفت. در رى یا فارس یا حلّه به همه زوایاى ایران آن روز سر مىزد تا
چیزى بیاموزد و از این رهگذر به سرمایه علم و دانش خود بیافزاید.
سیوطى از ابن حجر نقل مىکند: تفتازانى از قطب ـ قطبالدّین رازى
شیعى ـ و همچنین از عضد ـ قاضى عضد ایجى ـ استفاده کرده است. بعضى
مشروحتر نوشتهاند. وى در محضر درس قاضى عضدالدّین عبدالرحمن بن
احمد ایجى (م 756 ه. ق) متکلم و اصولى مشهور و نیز در محضر
قطبالدّین محمّد بن رازى (م 779 ه. ق) شیعى و از برخى از شاگردان
علاّمه حلّى کسب دانش نموده است.[19]
در دائره المعارف اسلامى آمده است: «سعدالدّین مسعود بن عمر، حجّة
مشهور فى البلاغة و المنطق و ماوراء الطبیعة و الکلام و الفقه و غیرها من
العلوم و له کتب مدرسیّة کثیرة و ما زالت تعلّم فى مدارس المشرق.»[20]
در هیچ یک از منابع از اساتید دیگر تفتازانى ذکرى نشده است، در
صورتى که با آن همه تنوع علوم و فنون و جامعیّت تفتازانى در علوم عقلى و
نقلى به یقین از اساتید دیگر استفاده کرده و نزد کسان دیگرى از بزرگان و
محققان زمان تلّمذ کرده و در مسافرتهایی که به همین منظور داشته از محضر
افرادى ـ هر چند براى مدت کوتاه ـ کسب فیض کرده است.
نبوغ ذاتى و استعداد و فراست فوق العاده او بیش از هر چیزى در
موفقیّت وى مؤثّر بوده است. بدیهى است کسى که در سن 16 سالگى (سال
733 ه. ق) شرح تصریف را نوشته و در 20 سالگى به تألیف کتاب معظم
مطوّل همّت گماشته ـ که هنوز در طى چندین قرن از اهمیّت آن کاسته نشده
و از جمله کتب درسى حوزههاى علمیّه و مورد استفاده علماى اسلام از هر
فرقه و مذهب است ـ مىتواند به خودى خود منبعى جوشان و خودآموزى
بى نیاز از استاد باشد!
ابن خلدون به مقام علمى تفتازانى وقوف یافته و در مقدّمه معروف خود،
پس از اعتراف به این مطلب که بانیان علوم اسلامى بیشتر عجم بودهاند،
مىنویسد: «باید دانست که در مغرب اندلس از روزگارى که عمران آن جا بر
باد رفت و علوم نیز به دنبال آن رو به نقصان گذاشت، این گونه دانشها نیز از
آن ممالک رخت بربست و به جز اندکى از بقایاى آنها نماند که در میان برخى
از مردم پراکنده و تحت محافظت علماى سنّت بود، ولى اخبارى که از مردم
مشرق به ما مىرسد حکایت از آن دارد که سرمایههاى این علوم همچنان در
نزد ایشان به حدّ وفور یافت مىشود به ویژه در ایران و عراق و پس از آن در
ماوراء النهر و... و من در مصر بر تألیفات متعدّدى به مردمى از هرات یکى از
شهرهاى خراسان، دست یافتم مشهور به سعدالدّین تفتازانى... که گواه بر آن
است که او را ملکه راسخى در این علوم است و نشان مىدهد که از علوم
حکمت مطّلع و در دیگر علوم عقلى پایگاهى بلند دارد.»[21]
ابن حجز عسقلانى در بیان مقام علمى وى مىگوید: «و کان قد انتهت الیه
معرفة علوم البلاغة و المعقول بالمشرق بل بسائر الامصار، لم یکن له نظیر فى
معرفة هذه العلوم.»
صاحب ریحانة الادب مىنویسد: «او در اکثر علوم متداوله استاد کل و
محقق و وحید عصر خود بود.»
در مقدّمه حاشیه ملأ عبداللّه بر تهذیب المنطق آمده است: «تفتازانى پس
از بازگشت تیمور به سمرقند، علماء و فضلا و مشایخ ماوراء النهر به عرض
رساندند که اگر چه تسخیر خوارزم، تیسیر پذیرفت اما حاصل آن مملکت
تعلق به ملک محمّد سرخسى گرفت؛ سرآمد علماى عالم و مقتداى فضلاى
بنى آدم، مولانا تفتازانى است که نفحات مؤلفات بلاغت آیاتش مانند نسائم
فروردین، شمال و جنوب تمام روى زمین را خضرت و نضارت بخشید».[22]
این همه تعظیم و تجلیل از طرف علماى معاصر تفتازانى خود بهترین
دلیل و روشنترین مدرک بر عظمت علمى و نبوغ فکرى او است.
از همه این تعریف و تعظیمها که بگذریم، و زانت آثار و تنوع تالیفات وى
که همگى مشحون از تحقیقات عمیقه و حاکى از ژرفاى فضل و کمال او
است ما را از نقل قول دیگران درباره ارج و منزلت او بى نیاز مىسازد.
شاگردان تفتازانى
ظاهراً اوقات بیشتر عمر مفید تفتازانى به کار تحقیق و تألیف گذشته و
فرصت زیادى براى تدریس نداشته است و شاید هم بدان جهت باشد که
عصر تفتازانى عصر افول علم و دانش بوده و کمتر کسى گرایش و تمایل به
تحصیل داشته است و شاید هم به خاطر لکنت زبانى که داشته و به سهولت
نمىتوانسته مطالب را بیان کند، زیرا که بعضى نوشتهاند: «... کانت فى
لسانه لکنة.»[23]
با این همه برخى از نویسندگان مانند صاحب روضات از دو تن به عنوان
شاگرادان تفتازانى نام بردهاند: یکى حسامالدّین حسن بن على ابیوردى
شافعى، مؤلّف کتاب ربیع الجنان در معانى و بیان و دیگرى شخصى به نام
رومى ملقّب به برهانالدّین بن حیدر که در علوم معانى و بیان تالیفاتى دارد.
و بعضى دائرة المعارفها نوشتهاند که از تفتازانى شاگردان زیادى به یادگار
مانده است اما جز این دو تن کسى دیگر را نام نبردهاند.[24]
علاوه بر این دو تن، پسر خود تفتازانى به نام محمّد باقى که پس از وى
مورد لطف و انعام تیمور قرار گرفت و از جمله علماى محسوب مىشد، در
نزد پدر تحصیل کرده و در شمار شاگردان وى محسوب مىشد، چنان که در
مقدّمه حاشیه ملأ عبداللّه آمده است: «از تفتازانى یک پسر با نام مولا محمّد
باقى ماند که او نیز از علماء بود و در سفر سمرقند مورد لطف و انعام تیمور
واقع گردید، وى در هرات اقامت داشت و به سال 838 ه. ق در همان شهر با
مرض طاعون در گذشت، و به دنبال آن مىافزاید: «از تفتازانى تلامیذ زیادى
معروف شدهاند».[25]
ذوق و قریحه تفتازانى
به یقین وى از جمله دانشمندان خوش قریحه و خوش سلیقه بوده است،
در کشکول شیخ بهائى آمده است: «تفتازانى مانند سایر علماى زمان به
سرودن اشعار فارسى و عربى رغبت داشته است.»[26] سپس این دو بیت
ادبى را به تفتازانى نسبت داده و از او نقل مىکند:
«کأنّه عاشق قد مدّ صفحته
یوم الوداع الى تودیع مرتحل
او قائم من نحاس فیه لوثته
مواصل لتخطیه من الکسل»[27]
یعنى: گویى که وى عاشق دلباختهاى است که روز وداع (معشوق) براى
خداحافظى با حسرت به مسافر در حال کوچ، چشم دوخته است. یا چون
تندیسى از مس که از کسالت به خاطر سستى بند تا بندش را در هم مىکشد.
و نیز در کتاب روضات الجنات به عنوان گزیدهاى از اشعار تفتازانى راجع
به لغات اضداد، ابیات ذیل، آمده است:
ده لفظ از نوادر الفاظ برشمر
هر لفظ را دو معنى و آن ضد یکدیگر
جون، صریم، سدفه و ظن است و شف و بین
قرء است و هاجد و جلل و رهوهاى پسر
جون = سیاه و سفید، صریم= صبح و شام، سدفه = نور و ظلمت، ظن =
شک و یقین، شف = کم و زیاد، بین = وصال و فراق، قرء = طهر و حیض،
هاجد = بیدار و خفته، جلل = کوچک و بزرگ، رهوه = فراز و نشیب.
آن گاه صاحب روضات پس از نقل این دو بیت از تفتازانى، اضافه مىکند:
که برخى از لغویهاى علماى جمهور اظهار داشتهاند که لغات اضداد سى
کلمهاند و آنها را در ضمن اشعارى به رشته نظم آوردهاند:
سى لفظ است از نوادر اسمها را بر شمر
لفظ هر یک از دو معنى و آن یکى ضد دیگر
شف: نقصان و زیاده، جون: سیاه و سفید
فرغ: رفتن زیر و بالا، هاجد است خواب و سهر
رهوه: جاى نشیب و بالا، دائن و مدیون، غریم
قعوه: صغوه، تهمت و شوها: نکو بد نگر
صارخ آمد مستغیث و هم مغیث، ابداع شد
مودع و مودع، چه اطلاب است قضا بعد اى پسر
غابر است باقى و ماضى و صریم است لیل و صبح
غاضیه: تاریک و نور، اسرار: کتمان است جهر
پس شرى: بیع و خریدن هم مثول است و شت و خواب
قرء: طهر و دم، منین: سست و قوى و نقبه گر
بین وصل است و فراق، تلعه: بالا و نشیب
رسّ اصلاح است و افساد و بلا: خیر است و شر
شرور: اقدام و خلف و شعب: جمع و فرقت است
قانع است راضى و سائل فوز: مرگ است و ظفر
شیم: شمشیر است کشیدن هم نمودن در غلاف
نوء: استادن و فتادن، خیفه: کتمان و نشر
صاحب ریحانة الادب پس از نقل این اشعار از کتاب روضات الجنات از
قول مؤلّف آن مىنویسد: «این نظم را محض اجتناب از خیانت در نقل، ما به
عین الفاظ خفیفه و غیر مأنوسه نقل کردیم و علاوه که منظور اصلى تذکر به
متتبعین است» و قبل از نقل اشعار اخیر نوشته است: «مخفى نماند که گویا
ده تا شمردن اضداد مبنى بر غالب مىباشد و الا شماره آنها بسیار است» آن
گاه مىافزاید که «شماره اضداد زبان عربى از سى کلمه نیز متجاوز است و
مقام مقتضى بسط نیست.»
قابل ذکر است که در همه منابع و مآخذى که توفیق مطالعه و بررسى آنها
شد جز این اشعار، شعر دیگرى نه به فارسى و نه به عربى از تفتازانى یافت
نشد. بدیهى است که طبق سخن معروف «عدم الوجدان لا یدل على عدم
الوجود» نیافتن دلیل بر وجود نداشتن نیست، نیافتن شعر دیگر دلیل بر
نسرودن تفتازانى اشعار دیگرى را نمىشود.
کتب و آثار تفتازانى
همان طورى که قبلاً اشاره کردیم، به دلیل ذوق سرشار و اطّلاعات فراوان
علمى عمرى پربار و پر ثمر داشته و منشاء آثار مفیدى بوده است و از طرفى
به خاطر لکنت زبان و هم به دلیل رکود بازار تعلیم و تعلّم، وى بیشتر به
تألیف و تحقیق در علوم و فنون مختلف پرداخت و از این رهگذر آثارى بس
گران سنگ از خود به یادگار گذاشت.
الف: آثار مربوط به صرف و نحو و لغت و ادب
1 ـ شرح تصریف غرى یا سعدیّه: این کتاب نخستین تألیف تفتازانى است
که در سال 737 ه. ق به سن پانزده سالگى یا شانزده سالگى در فریومد
سبزوار نوشته است. اصل این کتاب، تصریف توسّط عبدالوهّاب بن ابراهیم
زنجانى (م 655 ه. ق) به نام تصریف الغرى نوشته شده بود، ولى با شرح
تفتازانى این کتاب جایگاه واقعى خود را در حوزههاى علمیّه بازیافت، به
طورى که از جمله کتابهای درسى حوزههاى علمى شیعه و سنّى قرار گرفت
و بعدها مکرراً به چاپ رسید. از جمله در سال 1253 ه. ق در قسطنطنیه و
استانبول و سال 1307 در قاهره به چاپ رسید. و همچنین ضمن
مجموعهاى ادبى با نام جامع المقدّمات در سال 1270 در تهران و سال
1289 همراه با مفتاح السعاده در دهلى و سال 1292 در بمبئى و سال
1306 در لکنهوى هندوستان و سال 1255 بولاق به طبع رسید.[28]
2 ـ الارشاد یا ارشاد الهدى در نحو که بین سالهاى 774 و 778 نوشته شده
است و مطابق نوشته حاجى خلیفه «ارشاد الهدى را تفتازانى براى پسرش
تألیف کرده و این کتاب در سال 774 در خوارزم به اتمام رسیده است» و از او
شروحى نام مىبرد و مىنویسد: «بر این کتاب شروحى نوشتهاند از آن جمله
شرح سیّد على جرجانى فرزند میر سیّد شریف جرجانى و شرح
شمسالدّین بخارى».
3 ـ النّعم السوابق فى شرح الکلام النوابغ: این کتاب شرح بر کتاب الکلام
النوابغ ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشرى (م 538 ه. ق) است، موضوع
کتاب فقه اللّغه مىباشد.
این کتاب یعنى شرح تفتازانى ـ النعم السوابغ فى شرح الکلام النوابغ ـ در
سال 1287 در قاهره و بیروت چاپ شده است.[29]
4 ـ ترجمه بوستان سعدى: تفتازانى با تسلطى که بر زبانهاى مختلف از
جمله ترکى داشته، مصمّم شد تا بوستان سعدى را به زبان ترکى برگرداند، از
این رو اقدام به این مهم کرد و به خوبى از عهده این کار بیرون آمد.[30]
5 ـ الاصباح: در شرح دیباچه المصباح با نام الاصباح فى شرح دیباچة المصباح.
زرکلى از کتاب دیگرى در ادبیات عرب نام مىبرد، با نام ترکیب الجلیل
در علم نحو[31] که تفتازانى با نظمى خاص آن را به رشته تحریر در آورده است.
ب) معانى و بیان
6 ـ مختصر و مطوّل: این دو کتاب در شرح تلخیص المفتاح محمّد بن
عبدالرحمن معروف به خطیب قزوینى است که آن نیز خلاصه شده و
تلخیصى از مفتاح العلوم سراجالدّین ابو یعقوب یوسف سکّاکى مىباشد.
تفتازانى، تألیف کتاب مطوّل را در سن حدود 20 سالگى آغاز کرده است، نام
دیگر کتاب مطوّل، شرح تلخیص مىباشد.
تفتازانى این کتاب را به نام ابوالحسین معزّالدّین پادشاه هرات مصدّر
نموده و در صفر سال 748 ه. ق در شهر هرات از تألیف این کتاب فراغت
یافته است. این کتاب بارها چاپ شده از جمله در سال 1206 در اسلامبول و
در سال 1265 در لکنهوى هندوستان و سال 1270 ه. ق در تهران و به سال
1326 در دهلى چاپ شده است. کتاب مطوّل از جمله کتابهای درسى
حوزههاى علمیه است و استادانى همچون ادیب اوّل نیشابورى و ادیب دوّم
نیشابورى در طول دهها سال به ویژه در حوزه علمیّه خراسان این کتاب را
تدریس مىکردند.
به نوشته صاحب روضات، تفتازانى شرح مطوّل را بر تلخیص المفتاح
خطیب دمشقى، 28 سال پیش از شرح مختصر تألیف کرده است زیرا که آغاز
آن شرح در اواسط سال 742 ه. ق در جرجانیه خوارزم بوده و در محروسه
هرات به سال 848 از سواد به بیاض آورده و آن را به سلطان معزالدّین
ابوالحسن معروف به محمّد کرت تقدیم کرده است.
از عجایب اتّفاقات آن که تفتازانى این شرح مهم را که تاکنون هرگز از
اهمیّت آن کاسته نشده است در سن 18 سالگى شروع و در 26 سالگى به
پایان رسانیده و مىگویند پس از شهرت این شرح بعضى از ادیبان معاصر
تفتازانى اعتراضاتى بر آن نوشتند که وى به منظور رفع اعتراضات، کتاب
مطولش را مختصر نموده و در این مختصر به اعتراضات ایشان پاسخ داد.
اما کتاب مختصر ـ یا مختصر المعانى ـ را چنان که معروف است، تفتازانى
به محمود جان بیک، امیر مغول اهدا کرد. بر این کتاب نیز شرحهاى متعدّدى
نوشتهاند و بارها چاپ شده است. بنابر نقل صاحب دائرة المعارف اسلامى، این
کتاب را تفتازانى در سال 756 ه. ق در عجروان ـ از قراى بخاراـ به اتمام رسانده و با
اهداى آن به امیر مغول در خوارزم جایگاه بالایى را به دست آورد.[32] این کتاب
نخستین بار در سال 1228 ه. ق در کلکته هند به چاپ رسیده است.
7 ـ شرح قسم ثالث از مفتاح العلوم سکاکى که در سال 787 در سمرقند
تألیف کرده است.
ج) منطق و کلام
8 ـ شرح رساله شمسیّة در منطق، این کتاب شرحى است بر رسالة
نجمالدّین على بن عمر قزوینى که در جمادى الاخر سال 772 ه. ق در
تربت جام آن را به پایان رسانده و در حوزههاى علمیّه مورد استفاده مىباشد
و چندین بار چاپ شده از جمله در سال 1326 در لکنهوى هند و بعدها در
سایر بلاد چاپ شده است.
9 ـ تهذیب المنطق و الکلام، به طورى که در مقدمه کتاب آمده است: در
ماه رجب سال 789 ه. ق تألیف شده و در سال 1243 در کلکته و بعدها با
ترجمه به زبان اردو در سال 1333 و با ترجمه به فارسى در سال 1877
میلادى به قلم محمّد بن محمود شهرستانى در همان شهر به چاپ رسیده
است. تفتازانى در مقدّمه تهذیب مىنویسد: این کتاب را به عنوان کتاب
درسى براى پسرم که همنام پیامبر صلىاللهعلیهوآله است نوشتهام.[33]
یکى از دلایل شهرت این کتاب، حاشیه نفیس نجمالدّین ملأ عبداللّه
یزدى است که در زمان سلطنت شاه طهماسب براى تفسیر و توضیح تهذیب
المنطق نگاشته است. بنابراین علاوه بر جامعیّت خود تهذیب، این حاشیه
نیز باعث شهرت بیشتر کتاب بخصوص در ایران و عراق و هند و پاکستان
گردید و هنوز به عنوان کتاب درسى بلکه در ردیف اول کتابهای درسى در
حوزههاى علمیه تدریس مىشود.
در اهمیّت این کتاب همین قدر بس که مىگویند تفتازانى پس از نوشتن
این کتاب مدّعى شد که هر کس بتواند بدون این که خللى بر معنى وارد شود،
کلمهاى را از این کتاب حذف کند، در برابر هر کلمه صد درهم به او مىدهم!
این داستان چه راست یا دروغ به هر حال دلیل جامع بودن و ایجاز بدون
حشو و زوائد عبارات کتاب به عبارتى بیانگر تهذیب کتاب تهذیب المنطق است.
قابل ذکر است که تفتازانى خود نام این کتاب را «تهذیب المنطق و الکلام»
نهاده و در آن جا مىنویسد: «هذا غایة الکلام فى تحریر المنطق و الکلام»؛ اما
چیز راجع به کلام در آن نیامده و شاید این بخش در نسخه خطى بوده ولى به
طبع نرسیده است. حاجى خلیفه صاحب کشف الظنون مىنویسد: «قسم
دوّم این کتاب همان مختصر مقاصد مىباشد.»
10 ـ شرح العقائد النسفیة، این کتاب را در ماه شعبان سال 768 ه. ق در
خوارزم به پایان رسانده است. این کتاب شرحى است موجز و مختصر بر
کتاب عقاید عمر بن محمّد نسفى که درباره عقاید کلامى مسلمین نوشته
است، این کتاب با شرحهاى مختلف چندین بار چاپ شده است، شرح
عقاید نسفى به زبانهاى آلمانى و فرانسه نیز بر گردانده شده است.
از شرحهاى مختلفى که بر این کتاب نوشتهاند، شرح معروف به خیالى از
شهرت بیشترى برخوردار است، کتاب العقاید نخستین بار در سال 1244 در
کلکلته هندوستان و بعدها در دهلى به چاپ رسیده است.
11 ـ تفتازانى کتابى بر ردّ ابن عربى دارد و در این کتاب، تفتازانى اثر
معروف محىالدّین عربى یعنى فصوص الحکم را مورد انتقاد قرار داده
است، در نسخه خطى موجود در کتابخانه برلین به شماره 2891 ورق اوّل،
نام کتاب «فضیحة الملحدین» آمده است، ولى معلوم نیست که آیا نام کتاب
همین است یا چیز دیگر.[34]
12 ـ مقاصد الکلام و شرح آن در علم کلام که در ماه ذیقعده سال 774 در
شهر سمرقند از نگارش آن فراغت یافته است.
د) فقه و اصول
13 ـ المفتاح، این کتاب در فروع فقه شافعى است، به نوشته صاحب
ریحانة الادب نسخههاى خطى این کتاب فراوان است و کتاب دیگرى را نیز
به او نسبت مىدهند که در فروع فقه حنفى است.
14 ـ التلویح على کشف حقایق التنقیح در أصول فقه، که تفتازانى این کتاب
را در سال 778 ه. ق در گلستان از قراء مولس ـ از شهرهاى خراسان خاورى ـ
به تحریر در آورده است.
این کتاب شرحى است بر کتاب تنقیح الاصول عبداللّه بن مسعود
محبوبى معروف به صدر الشریعه که طبق گفته بروکلمان سال 1267 در
دهلى به همراه شرح محبوبى چاپ شده است. و در سال 1304 در
استانبول و 1327 و در قاهره چاپ شده و یک نسخه خطّى از آن هم اکنون
در مدرسه شهید مطهّرى تهران به شماره 905 موجود است.[35]
15 ـ شرح مختصر در أصول بنام، المختصر فى الاصول که در سال 770
ه. ق در خوارزم نوشته است. این همان شرح مختصر ابن حاجب مىباشد که در ذیحجه سال
770 در خوارزم به اتمام رسانده و خود این کتاب، شرحى است بر شرح قاضى عضدالدّین
ایجى ـ استاد تفتازانى ـ بر مختصر المنتهى تألیف ابن حاجب.
16 ـ الفتاوى الحنفیّه، که تفتازانى این کتاب را در هرات تألیف کرده است.
محتملاً این همان کتابى است که بعضى آن را منتسب به تفتازانى نمودهاند و
شاید دو اثر باشد و هر دو درباره فروع فقه حنفى و شاید هم یکى از آنها
فتاواى شخصى وى باشد.
ه) تفسیر
17 ـ شرح کشّاف زمخشرى که یکى از بهترین تفسیرهاى قرآن مجید است.
تفتازانى این شرح را در سال 789 ه. ق در سمرقند به رشته تحریر در آورده
است. یا چنان که صاحب روضات الجنات نوشته است وى در شهر کابل به
تألیف این کتاب پرداخته است.
اقوال مختلف را مىتوان چنین جمع بندى کرد که تفتازانى تألیف کتابش
را در کابل آغاز کرده و در سمرقند آن را به پایان رسانیده است.
آثار دیگر تفتازانى
در لغت نامه دهخدا، علاوه بر کتابهای یاد شده آثار دیگرى از تفتازانى
آمده است از جمله: ارشاد البلاغه، رسالة الاکراه، ترکیب الجلیل در نحو،
الجذر الاصم فى شرح مقاصد الطالبین ـ در أصول دین و دفع النصوص
و النقوض.[36]
صاحب ریحانة الادب مىنویسد: شرح مقاصد را که در سال 784 ه. ق
در سمرقند تألیف شده بود، تفتازانى شرح کرده و در سال 1277 این شرح با
اصل کتاب، اوّلین بار چاپ شد و نیز علاوه بر کتابهای مزبور از آثار دیگرى به
شرح ذیل نام مىبرد: کتاب اربعین در حدیث و شرح اربعین نوویه نیز در
حدیث که به سال 1295 ه. ق در تونس و در سال 1316 در استانبول و
قاهره به طبع رسیده است، شرح منتهى السؤول و الامل فى علمى الاصول و
الجدل، شرح نهج البلاغه، شرح هدایه سروجى، مفتاح الفقه و ضابطة الانتاج و
الاشکال در منطق.
درگذشت و محل دفن تفتازانى
به طورى که قبلاً اشاره شد، مطابق نوشته اکثر مورّخان و صاحبان تراجم
و رجال، تیمور لنگ پس از فتح خوارزم، به تقاضا و اشارت علماء، تفتازانى
را از سرخس فراخواند، او ابتدا سفر حج را بهانه کرد، ولى عاقبت برخلاف
میل باطنى تسلیم شد و به سمرقند رفت و در آنجا رحل اقامت افکند و در
آن جا همچنان مورد احترام تیمور بود و پس از چند سال در سمرقند در
گذشت و جنازهاش را به سرخس بردند و در آنجا به خاک سپردند.[37]
فصیحى سال وفات او را سال 787 ه. ق[38] و ابن حجر سال 793
ه. ق[39] و سیوطى سال 791 ه. ق[40] و خواند میر 797 ه. ق نوشتهاند[41].
ولى صاحب الاعلام مىنویسد: تفتازانى در سال 791 یا 792 در سمرقند
در گذشت.[42]
صاحب ریحانة الادب مىنویسد: «تفتازانى سال 791 و یا 792 و یا 793
از هجرت در سرخس وفات کرده و یا در سمرقند در گذشته و جنازهاش را به
سرخس نقل دادهاند و در آن جا به خاک سپردهاند.[43] آن گاه اضافه مىکند
که میر سیّد شریف جرجانى او را مرثیه گفته و درباره تاریخ وفاتش سروده است:
آفتاب شرع و ملّت سعد تفتازان چو رفت
آب چشم آرد چو سیل و بلغاللّه رجاه
عقل را پرسیدم از تاریخ سال رحلتش
گفت: تاریخش یکى کم «طیباللّه ثراه»
کسانى که وفات او را سال 792 ه. ق مىدانند استنادشان به همین
سروده سیّد شریف جرجانى است که جمله «طیباللّه ثراه» مطابق حروف
ابجد، 793 مىشود که چون یکى را کم کنیم 792 مىگردد. دهخدا نیز
همینتاریخ را انتخاب کرده، مىنویسد: «تفتازانى سعدالدّین مسعود بن عمر
بن عبداللّه هروى خراسانى، فقیه و ادیب حنفى سال 722 متولّد و در محرّم
سال 792 در سمرقند در گذشت.[44]
و همچنین صاحب روضات الجنات این قول را پذیرفته، مىنویسد:
تفتازانى در روز دوشنبه 22 محرّم سال 792 هجرى (ذهب) در سمرقند
وفات یافت و پیکر او را به سرخس بردند و در روز چهارشنبه نهم جمادى
الاولى همان سال در سرخس به خاک سپردند، و میلاد او به طورى که از
ظاهر برخى از نسخههاى کهن مطوّل استفاده مىشود سال 722 هجرى
(کبذ) بوده است.[45]
نکته قابل تأمّل در عبارت صاحب روضات این که از 22 محرّم تا نهم
جمادى الاولى سه ماه و نیم مىشود که معلوم نیست به چه علّت جنازه را
دفن نکردهاند، درست است که طبق وصیت متوفّى، یعنى تفتازانى ـ حمل
جنازه به سرخس لازم بوده ولى چرا با این همه تأخیر؟ مسافت بین این دو
شهر که این مقدار زمان نمىبرد.
سپس اضافه مىکند که از خط شیخ بهائى رحمهالله در پشت جلد کتاب تفتازانى
چنین نقل شده است: مؤلّف این کتاب ـ حشرهاللّه مع احبّته ـ در صفر سال
722 هجرى متولّد شده و در روز دوشنبه 22 محرّم سال 792 در سمرقند
وفات یافته و در روز چهارشنبه نهم جمادى الاولى همان سال بنا به وصیّت خود او در سرخس
دفن شد و عمر او در زمان وفات 70 سال بوده است و تاریخ وفاتش این است: «آن گاه شعر میر
سیّد شریف جرجانى را نوشته است.»[46]
وجود آنکه غالب مورخّان قبر ملّا سعدالدّین تفتازانى را در سرخس
نوشتهاند، امّا برخى معتقدند که جسدش به زادگاهش منتقل شده است. در
کتاب اترکنامه تألیف رمضان على شاکرى آمده است: «... در سال 792 قمرى
فوت کرده و قبرش در تفتازان از قراء قوشخانه باجگیران است.[47] همچنین در
کتاب جغرافیاى تاریخى شیروان تألیف استاد محمّد اسماعیل مقیمى تصریح
شده که قبر سعدالدّین تفتازانى در روستاى کاکلى تفتازان شیروان واقع شده است.[48]
[1]. کاکلى، به طول جغرافیایى َ 52 ْ 57 و عرض جغرافیایى َ 45 ْ 37 و در ارتفاع متوسّط 1639 مترى از سطح دریا واقع شده و بیش از دو قرن سابقه تاریخى دارد. در موقعیّت طبیعى پایکوهى واقع شده و رودخانه قارشان قلى از میان آبادى مىگذرد. کوه تجر با ارتفاع 2030 متر در 2 کیلومترى شمال، کوه امو با ارتفاع 1958 متر در مجاورت شمال و کوه کرتى موده با ارتفاع 2099 متر در 2 کیلومترى شرق، و تپّه قره خان با ارتفاع 1905 متر در مجاورت شمال شرق آبادى واقع شدهاند.
جمعیّت این روستا 118 خانوار است که شامل 572 نفر است، از این تعداد 70% با سواد هستند. شغل عمده اهالى؛ زراعت، باغدارى، دامدارى، صنایع دستى و کارگرى است. محصولات عمده زراعى آنان؛ گندم، جو، نخود، عدس و یونجه است که به صورت آبى و دیم کشت مىشود. محصولات عمده باغى نیز؛ گردو، بادام، زردآلو، گوجه سبز و سیب است. منابع آب کشاورزى آن از رودخانه و چشمه و آب آشامیدنى از چشمه و به صورت لوله کشى تأمین مىشود. 2 واحد آسیاب دیزل، و قالیبافى در نقش نائین از جمله صنایع تولیدى و دستى این روستا است.
[2]. زندگىنامه ملأ سعد تفتازانى، نوشته محمّدرضا عطائى چاپ در یادنامه آقا نجفى قوچانى.
[3]. روضات الجنان 2: 148، الاعلام قاموس تراجم: 219.
[4]. الاعلام قاموس تراجم 7: 219.
[5]. دایرة المعارف تشیّع 3: 545.
[6]. ریحانة الادب 1: 150.
[7]. دایره المعارف تشیّع 5، مقدمه حاشیه ملأ عبداللّه یزدى بر تهذیب المنطق.
[8]. دهخدا، على اکبر، لغت نامه، ذیل تفتازانى.
[9]. زرکلى، خیرالدّین الاعلام 7: 219، دهخدا، على اکبر، لغت نامه 4.
[10]. دایره المعارف تشیّع 5.
[11]. الاعلام قاموس تراجم 7: 219.
[12]. روضات الجنان 2: 147.
[13]. الاعلام قاموس تراجم 7: 220.
[14]. روضات الجنات 2: 148.
[15]. همان 2: 149 به نقل از سیوطى.
[16]. دهخدا، على اکبر، لغت نامه جلد 4، نیز فوائد البهیّه جلد 1.
[17]. روضات الجنات 2: 148، دایرة المعارف تشیّع 5 مقدمه حاشیه ملأ عبداللّه، الاعلام زرکلى.
[18]. دایره المعارف جلد 5، ریحانة الادب جلد 1.
[19]. دائره المعارف تشیّع ج 5، مقدمه حاشیه ملأ عبداللّه بر تهذیب المنطق تفتازانى.
[20]. دائره المعارف اسلامیه جلد 5.
[21]. مقدمه تاریخ، ابن خلدون.
[22]. مقدمه حاشیه ملأ عبداللّه به نقل از کتاب عجائب المقدور فى نوائب التیمور ابن عربشاه.
[23]. الاعلام قاموس تراجم جلد 7.
[24]. دائرة المعارف الاسلامیه جلد 5.
[25]. مقدمه حاشیه ملأ عبداللّه بر تهذیب المنطق تفتازانى.
[26]. بهاءالدّین عاملى، کشکول شیخ بهائى.
[27]. روضات الجنات، صفحه 150 به نقل از کشکول شیخ بهائى.
[28]. همدان جلد 1: 336، نیز معجم المطبوعات.
[29]. محمّد الکرمى الوشاح.
[30]. مقدمه تهذیب المنطق.
[31]. زرکلى، الاعلام 7: 219.
[32]. دائره المعارف الاسلامیه، ج 5.
[33]. مقدمه تهذیب المنطق.
[34]. دهخدا، على اکبر، لغت نامه، ج 4، به نقل از کتابهاى اسماء المؤلّفین، ج 2: 429 و
دانشوران خراسان، 244 و معجم المطبوعات و ریحانة الادب ج 1، ص 213 و الانساب سمعانى.
[35]. ریحانة الادب 1: 338-339.
[36]. دهخدا، على اکبر، لغت نامه، ج 4، به نقل از کتابهاى اسماء المولفین ج 2، صفحه 429
و دانشوارن خراسان، 244.
[37]. روضات الجنات: 309.
[38]. المجمل: 87.
[39]. ابن حجر، الدرر الکامنه 3: 350.
[40]. سیوطى، بغیة الوعاة: 391.
[41]. حبیب السیر، 3: 544.
[42]. زرکلى، الاعلام 7: 219.
[43]. ریحانة الادب ج 1.
[44]. دهخدا، على اکبر، لغت نامه، ج 4: 5993.
[45]. روضات الجنات 2: 148، انتشارات اسلامیه.
[46]. دائره المعارف اسلامیه 5: 399، دائرة المعارف تشیّع 2: 463-464، معارف و معاریف 2:
462، تاریخ ادبیات در ایران 3: 294، تاریخ نظم و نثر در ایران: 897، ریحانة الادب 1: 337، سرآمدان فرهنگ و تاریخ ایران 1: 246.
[47]. اترکنامه، تاریخ جامع قوچان: 228.
[48]. جغرافیاى تاریخى شیروان: 244.
- ۲۱۹۷
- ادامه مطلب