- شنبه ۲۹ شهریور ۹۳
حرم مطهر شاهزاده حسین، مشهورترین و با شکوهترین زیارتگاه قزوین، و یکى از کهنترین مشاهده متبرکه ایران است.
این حرم با صفا به فرزند بلافصل امام رضا علیهالسلام: «شاهزاده حسین بن على بن موسى الرضا علیهالسلام». شهرت دارد و چنین معروف است که این غنچه نشکفته گلستان امامت به هنگام تشریف فرمایى امام رضا علیهالسلام به ایران، و توقف ایشان در قزوین، در گذشته است.
حمد اللّه مستوفى، متوفّاى 750 ه ق در این رابطه مى نویسد: «على بن موسى الرضا علیهالسلام متوارى به قزوین آمد و در سراى داود بن عیسى غازى نزول کرد و او را پسرى دو ساله آنجا متوفّى شده مشهد اومشهور است».[1]
پیش از مستوفى، عبدالکریم رافعى، متوفّاى 723 ه ق در کتاب پر ارج:
«التدوین فى ذکر اخبار قزوین» از حافظ ابو یعلى، متوفّاى 446 ه ق نقل
مىکند که وى در کتاب ارزشمند: «تاریخ قزوین و فضائلها» نوشته است:
«مشهور است که حضرت رضا علیهالسلام از قزوین عبور فرموده و در سراى
«داود بن سلیمان غازى» پنهان بوده است»[2]
میزبان حضرت رضا علیهالسلام در قزوین: «داود بن سلیمان بن جعفر» بود که
مشهورترین نسخه کتاب «صحیفة الرضا» را از آن حضرت روایت کرده است.
نجاشى پیشتاز رجالیون در این رابطه مىنویسد:
«ابو احمد، داود بن سلیمان بن جعفر قزوینى... کتابى دارد که آن را از امام
رضا علیهالسلام روایت کرده است.»[3]
ذهبى گوید: داود بن سلیمان قزوینى کتابى از آن حضرت روایت کرده است.[4]
کتاب صحیفة الرضا علیهالسلام در ایران و هند به چاپ رسیده و اخیرا چاپ
تحقیق شده آن به سال 1408 ه ق در قم منتشر شد.
در این چاپ هشتاد سند براى این کتاب بیان شده که 26 سند آن به:
«ابو احمد، داود بن سلیمان» منتهى مىشود.[5]
از تعبیر ابویعلى و مستوفى استفاده مىشود که امام رضا علیهالسلام فقط به
صورت عبورى وارد قزوین نشده، بلکه مدتى در آنجا توقف داشته ولى به
صورت علنى نبوده است تا اهالى قزوین آگاه شوند و به محضر آن حضرت
شرفیاب گردند.
و شاید به همین دلیل داود بن سلیمان فرصت کرده که کتاب «صحیفة
الرضا» را از آن حضرت استماع و یا استنساخ نماید.[6] به هر تقدیر در ایام
توقّف آن حضرت بود که آقا زاده گرامىاش «حسین» که بیش از دو بهار از
عمر شریفش نگذشته بود به درود حیات گفت و در آن سرزمین مدفون گردید.
نگارنده بارها توفیق تشرف به حرم باصفاى این امامزاده جلیل القدر را
پیدا کرده توجّه خاصّ اهالى قزوین را به این حرم مطهر مشاهده نموده است.
از بررسى صفحات تاریخ استفاده مىشود که این توجه همگانى در همه
قرون و اعصار بوده است. شیخ عبدالجلیل رازى، دانشمند گرانمایه قرن
ششم در کتاب پر ارج: النقض که به سال 560 ه ق از تألیف آن پرداخته، در
شمار حضرت معصومه و حضرت عبدالعظیم علیهالسلام از شاهزاده حسین یاد
کرده مىنویسد:
«اهل قزوین، از شیعه و سنى به زیارت ابو عبداللّه حسین بن الرضا
مىروند»[7] حمد اللّه مستوفى، که خود اهل قزوین بود و تعدادى از نیاکانش
از طرف خلفا حاکم قزوین بودند در کتابهاى گرانسنگ خود، که به سالهاى
730 و 740 ه ق از تألیف آنها پرداخته است، به هنگام بحث از مقابر
قزوین مىنویسد:
«و در آن مقبره مشهدى است از آن پسر على بن موسى الرضا علیهالسلام وفات
آن پسر در دو سالگى بود مىگویند:
حسین نام داشته است»[8] در طول قرون و اعصار در هر کتابى از قزوین و
مزارات آن سخن به میان آمده از شاهزاده حسین به عنوان: فرزند بلافصل
امام رضا علیهالسلامسخن رفته است.[9]
پژوهشگر معاصر آقاى سیّد حسین مدرسى از اساتید برجسته
دانشگاههاى آمریکا در این زمینه تحقیق ارزشمندى نمود و در کتابهاى
خطى و اسناد بر جاى مانده از شاهان و شاهزادگان و دانشوران را در هفت
قرن گذشته پیرامون آستانه آن امامزاده عظیم الشأن، بررسى کرده همه آنها را
در کتاب ارزشمندى به نام: «برگى از تاریخ قزوین» گرد آورده است.[10]
در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنیم که در برخى از کتب سیره و
تراجم براى امام رضا علیهالسلام فقط یک فرزند ذکر کردهاند و او امام جواد علیهالسلام
است. اگر این نقل صحیح باشد حضرت شاهزاده حسین از اعتبار ساقط
مىشود امّا در پاسخ باید گفت:
براى امام رضا علیهالسلام بدون تردید اولاد دیگرى بوده و فرزندان آن حضرت
به امام جواد علیهالسلاممنحصر نبوده زیرا:
اوّلاً: امام رضا علیهالسلام دخترى به نام «فاطمة» داشت که از بانوان محدثه بود و
در سلسلة رواتِ احادیث فراوانى واقع شده که به چند نمونه آن اشاره
مىکنیم:
1 ـ شیخ صدوق رحمهمالله با سلسله اسنادش از «فاطمه» بنت على بن موسى
الرضا علیهالسلام از پدر بزرگوارش از پدران گرامى اش، از امیر مؤمنان علیهالسلام روایت
کرده که فرمود:
«لایَحِتلُّ مُسْلم أَن یَروعَ مُسلِما»
«هرگز براى مسلمان جایز نیست که مسلمانى را بترساند»[11]
2 ـ شیخ صدوق رحمهمالله با همین سند از رسول اکرم (ص) روایت کرده
که فرمود:
«مَن کَفَّ غَضَبه کَفَّ اللّهُ عَنه عَذابَه، وَ مَن حَسنَ خُلقُهُ بَلَغهُ اللّه و رَبَةَ
الصائم القائِم».
«هر کس جلو غضبش را بگیرد خداوند عذابش را از او نگه مىدارد. و هر
کس اخلاقش را نیکو سازد خداوند به او پاداش روزه دار و شب زنده دار عطا
فرماید»[12].
3 ـ فاطمه دختر امام رضا علیهالسلام از عمّهاش حضرت معصومه علیهالسلام با سلسله
اسنادش از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حدیث غدیر و حدیث
منزلت را روایت کرده است.[13]
4 ـ همچنین با همین سند از رسول اکرم (ص) حدیث معراج را روایت
نموده است.[14]
5 ـ باز به همین سند از رسول اکرم (ص) حدیث:
«مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محمّد ماتَ شهیدا»
«هر کس با محبّت آل محمّد (ص) از دنیا برود شهید از دنیا رفته است» را
روایت کرده است.[15]
ثانیا: در برخى از روایات تصریح شده که امام رضا علیهالسلام علاوه بر امام جواد
علیهالسلامفرزند دیگرى داشته است و لذا از آن حضرت سوال مىشود که آیا
کدامیک از فرزندان شما حجّت خدا خواهند بود.
و اینک حدیثى را در این رابطه به طور اختصار مىآوریم:
حمیرى در ضمن یک حدیث طولانى با سلسله اسنادش از أحمد بن
محمّد بن أبى نصر نقل مىکند که به خدمت امام رضا علیهالسلام عرض مىکند:
چند سال پیش که شما هنوز فرزندى نداشتید از شما پرسیدم که امام
بعد از شما از آنِ چه کسى خواهد بود؟ فرمود: از آنِ فرزندم خواهد بود.
اکنون که خداوند به شما دو پسر عنایت فرموده کدامیک از آنها در نزد
شما همانند شما در نزد پدر بزرگوارتان مىباشد؟
فرمود: «هذا الذى سألت لیس هذا وقته»
«هنوز وقت این پرسش فرا نرسیّده است»
آنگاه راوى اظهار نگرانى کرد و امام رضا علیهالسلام در ضمن بیان مفصلى فرمود:
«شما و دوستانتان مطمئن باشید امر امامت بر خلافِ آنچه از آن واهمه
دارید پیش خواهد آمد»[16]
این حدیث شریف صریح است که امام رضا علیهالسلام فرزند دیگرى
داشته است.
ثالثا: در منابع فراوانى براى آن حضرت یک دختر و پنج پسر به شرح
زیر نوشتهاند:
1 ـ محمّد القانع ـ امام محمّد تقى الجواد علیهالسلام.
2 ـ حسن.
3 ـ جعفر.
4 ـ ابراهیم.
5 ـ حسین.
6 ـ على.
این پنج فرزند به این ترتیب در منابع شیعه و سنى آمده است.[17] و در
برخى منابع تصریح شد که آن حضرت پنج پسر و یک دختر داشت ولى
اسامى فرزندان نیامده است.[18]
روى این بیان امام رضا علیهالسلام داراى هفت فرزند که شش نفر آنان پسر که نام
پنجمى آنها حسین بود، و یک دختر داشت و به تصریح بسیارى از مورّخان
او همان شاهزاده حسین مدفون در قزوین مىباشد.[19]
تاریخ ارتحال شاهزاده حسین در کتیبه جنوبى صندوق قبر شریف شعبان
سال 201 ه ق آمده است.[20]
برخى با تمام مدارک فوق صحت انتساب بقعه مزبور را به حسین بن على
بن موسى الرضا علیهالسلام بعید مىدانند و مىنویسند: امام رضا علیهالسلام به دستور
مأمون از مکانهاى دور و جاهایى که در مسیر شعیان نبوده به مرو حرکت داده
شده و از طرفى در زمان اقامت آن حضرت در مرو نیز به شهرهایى همچون
قم، قزوین و اصفهان مهاجرت ننموده است و این مطلب نزد مورّخان به
اجماع رسیده و لذا صحّت انتساب قدمگاهاه در شهرهاى مختلف به امام
رضا علیهالسلام همه از مجعولات و تصوّرات واهى و خیالى است. وانگهى اگر امام
رضا علیهالسلام به صورت خلوت به قزوین متوارى شده، ناچارا باید مادر فرزند او
حسین نیز او را همراهى مىنمود، زیرا در همین نقل آمده که وى در سن دو
سالگى فوت شده، و حالیکه چنین قولى در هیچیک از تواریخ معتبر ذکر
نشده است.
بنابراین برخى براى توجیه قول فوق نوشتهاند: پس از ارسال نامه امام
رضا علیهالسلامبه برادرش شاهچراغ جهت دعوت به ایران، احمد بن موسى علیهالسلام
نیز برادران و برادرزادگان خود را جمع، و در میان آنان چند تن از فرزندان
امام رضا علیهالسلام به چشم مىخورد که من جمله آنها حسین، ابراهیم، على بود
که پس از حمله به کاروان شاهچراغ این سادات به قراء و اطراف به طور
ناشناس پراکنده شدند و حسین بن على در قزوین، و ابراهیم بن على
الرضا علیهالسلامدر قوچان، و على بن على الرضا علیهالسلام در مرو وفات یافتند.
عدّهاى دیگر از مورّخان نوشتهاند که این حرم با صفا مربوط به «ابو
عبداللّه حسین بن على بن داود بن عبداللّه بن محمّد بن عبداللّه بن جعفر
الطیار» است. او در عهد معتمد عبّاسى (256 - 279 ه) در قزوین قیام کرد و
به تصریح مورخان و علماى انساب در قزوین دفن شده است.[21]
قدیمىترین مدرکى که این قول را تأیید مىکند مؤلف کتاب تهذیب
الانساب علاّمه عبیدلى نسّابه متوفّاى 435 ه ق است او مىنویسد:
«عقب از فرزندان داود طیب بن عبداللّه أبى الکرام از على محدّث است و او
داراى فرزندى به نام أبو عبدالله حسین است که در قزوین قیام نمود و او را
فرزندان صالحى است که عبارتند از: 1 ـ احمد معروف به فامى 2 ـ حسین بلا
عقب 3 ـ حمزه در شوش 4 ـ محمّد در مراغه بوده است»[22]
علاّمه نسّابه ابن طباطبا از اعلام قرن پنجم، پس از اشاره به نسب و
هجرت ابو عبداللّه حسین به قزوین مىنویسد:
«و خرج هناک فغلب علیها فی أیام المعتمد و فرزندان او احمد و حسین،
حمزه، على، محمّد، عبدالله، طاهر، عبید الله، جعفر، حسن، قاسم»[23]
مؤلف کتاب المجدى، ابوالحسن عمرى نسّابه از اعلام قرن
پنجم مىنویسد:
«ابو عبدالله حسین بن على بن داود بن عبدالله أبى الکرام بن عبداللّه بن
جعفر الطیار الثائر بقزوین و قبره بها و اُمه زهرّیه»[24]
ابو طالب مروزى ازورقانى متوفّاى بعد از 614 ه ق مىنویسد:
و لعلى المحدث من المعقبین ابنان: محمّد بطبرستان له بها اعقاب کثیرة
فمنهم علماء و بنى الحسن و جعفریون در ایام حسن بن زید داعى بود و
هنگامیکه فتنهاى بین آنان اتفاق افتاد شخصى را فرستاد و به او گفت که
متعرض جعفر بن در منطقه طبرستان و دیلم و رى نشود که اگر چنین کند
وجود آن که خود جعفرى است با آنان هم مقابله به مثل خواهد کرد.»[25]
ابن عنبه، نسّابه قرن نهم مىنویسد:
«أبى عبداللّه الحسین الثانر بقزوین و قبره بها، له عقب کثیر بمراغة و الکوفة و
الشاش و قزوین و الاهواز»[26]
مؤلف کتاب مناهل الضرب، علاّمه نسّابه سیّد جعفر أعرجى متوفّاى
1332 ه ق مىنویسد:
«فأما على بن داود، فأعقب من إبنه أبی عبدالله الحسین الثائر بقزوین، و
کان من اعیان بنى جعفر و ساداتهم و قبره بقزوین ظاهر، و علیه مشهد یزار و
یتبرک به، وله عقب کثیر بقزوین و مراغه و الکوفه و الشاش و الأهواز»[27]
علاّمه سیّد عبدالرزاق کمونه از قول ابن عنبه این قول را پذیرفته و مشهد
کنونى را از آن وى مىداند.[28]
همچنین مؤلف بدایع الأنساب مىنویسد:
«حسین الثائر المکنى بأبى عبداللّه بن على بن داود بن عبدالله بن محمّد بن
عبداللّه بن جعفر الطیار قبرش در قزوین و محمّد پسرش در مراغه و حمزة در
شاش است.»[29]
علاّمه نسّابه سیّد احمد بن محمّد بن عبدالرحمن کیاء گیلانى که خود در
دربار شاهان صفوى و نسّابه این خاندان بوده و مدتى در قزوین سکونت
داشته مىنویسد: «شاهزاده حسین که در قزوین مدفون است. حسین الشاعر
بن على بن داوود بن محمّد ابى یونس بن على بن عبداللّه بن جعفر الطیار
رضىاللّه عنه است.» [30]
بنابراین ابو عبداللّه حسین در مشهد کنونى مدفون است و اتفاق نظر
علماء این مهم را تایید مىکند و مىتوان این احتمال را داد که چون غالب
ساداتى که براى خود قیام مىکردند القابى وضع مىنمودند، لذا حسین بن
على الرضا منسوب شده زیرا او دعوت به الرضا من آل محمّد مىنمودند، از
اینرو تصوّر شده که وى فرزند امام على بن موسى الرضا علیهالسلام است که در
اینجا مدفون است.
برخى معقدند که مدفن حسین بن على بن موسى الرضا علیهالسلام و حسین بن
على بن داود هر دو در این مکان باشد و از طرفى بر اساس شواهد فراوان و
گفته علماى قرن پنج به بعد این حرم باصفا به غنچه نشکفته بوستان رضوى
حضرت شاهزاده حسین، فرزند امام هشتم علیهالسلاممربوط است.[31]
داستان عجیب
پیکر پاک یکى از غلامان حضرت رضا علیهالسلام در اطراف حرم مطهر شاهزاده
حسین قزوین پس از دوازده قرن، تر و تازه پدیدار گردید.
در اطراف حرم مطهّر شاهزاده حسین قبرى بود که در طول قرون و اعصار
به عنوان قبر یکى از اولیاء الله مورد توجه بوده، مردم متدیّن قزوین شبهاى
جمعه و دیگر ایام و لیالى متبرکه به هنگام زیارت شاهزاده حسین در آنجا نیز
حضور یافته، فاتحه نثار مىکردند و شمع مىافروختند.
عبدالکریم رافعى متوفّاى 623 ه ق به هنگام بحث از تربت پاک شاهزاده
حسین مىنویسد:
«از پدرم شنیدم که در راه متصل به راه «ارداق» قبر یکى از صحابه ـ
رضىاللّه عنه ـ هست»[32]
حمداللّه مستوفى متوفّاى 75 ه ق در این رابطه مىنویسد:
«و در آن مقبره به اطراف ارداق، نزدیک رودخانه گورى است که از آن
یکى از صحابه، و در آنِ مقبره مشهدى است از آنِ پسرِ على بن
موسى الرضا علیهالسلام»[33].
در منابع متأخر با توضیح بیشتر چنین آمده است:
«در بیرون دروازه خندقبار، جزء گورستان بزرگ، به فاصله 50 - 60 متر
در جنوب شرقى دروازه، قبرى است که در حدود 75 سانتیمتر از سطح زمین
مرتفعتر است.
خطوط اصلى روى سنگ فرسوده شده و خوانده نمىشود سنگ
تازهترى در آنجا نصب کردهاند در آن نوشتهاند:
خادم امام الإنس و الجن، امام رضا علیهالسلام ابو شلیج على بن غازى بن احمد
رحمهاللّه علیه فی شهر شوال سنه احدى و ثماتین و خمسمائة»[34]
در حدود 30 سال پیش در حضور برخى از هیئت مدیره «دار التبلیغ»
اسلامى قم بودم، از قزوین بهآنها تلفن شده که ما به نقطه مورد نظر رسیدیم و
پیکرتر و تازهاى پدیدار شده است.
آنها خواهش کردند که دست نگه دارند تا ما نیز برسیم. ما همین الآن
حرکت مىکنیم. موضوع را جویا شدم، گفتند در قزوین در اطراف حرم مطهر
شاهزاده حسین قبرى هست که از قدیم الایام گفته مىشود که قبر یکى از
اولیاءاللّه است.
جمعى از دوستان ما چند روزى است رفتهاند که تحقیق کنند و اینک
اطّلاع مىدهند که پس از خاکبردارى به جسدتر و تازیهاى رسیدهاند.
آنها بلافاصله حرکت کردند و رفتند بعدها جویا شدم گفتند که ما رفتیم و
جسد ولى خدا را با چشم خود دیدیم.
پرسیدم: آیا نام این بزرگوار معلوم شده؟ گفتند: آرى، پس از حدود دو متر
خاکبردارى سنگ قبرى ظاهر رشد که روى آن نوشته شده:
«هذا قبر على بن شاذان، مولى على بن موسى الرضا علیهالسلام»
در آن ایام من نپردسیم که چگونه به این فکر افتادهاند و به چنین کارى
اقدام نمودهاند، ولى اخیرا که در این موضوع تحقیق مىکردم.[35] آیهاللّه
شبیرى از آیت الله حاج سیّد ابوطالب میرزایى نجفى ـ مقیم لندن ـ نقل
مىکردند که فرموده بود:
یک نسخه خطى از کتاب «حاشیه خفرى» داشتیم، در حاشیه آن متذکر
شده بود که در اطراف حرم مطهر شاهزاده حسین یکى از اصحاب حضرت
رضا علیهالسلام مدفون است. محل دفن این صحابه امام هشتم در آن نسخه طورى
مشخص شده بود که با نقطه خاصّى در اطراف حرم منطبق بود.
و لذا تصمیم گرفتیم که به محل رفته آن نقطه را مشخص کنیم و در آنجا به
حفارى بپردازیم شاید اثرى به دست آید و چیزى معلوم شود. با جمعى از دوستان به
قزوین رفته آن محل را مشخص کردیم و در آنجا به خاک بردارى پرداختیم.
روز اوّل و دوّم چیزى به دست نیامد، روز سوم به تخته سنگى رسیدیم که
روى آن نوشته بود: غازى بن شاذان، غلام امام الإنس و الجان، شاه خراسان
على بن موسى الرضا علیهالسلام.
خاک بردارى را ادامه دادیم تا به لحد رسیدیم، با جسدتر و تازه غلام
سیاهپوستى مواجه شدیم که گذشت دوازده قرن هیچ تأثیرى در آن نکرده
بود.
در فرازى که از کتاب مینودر نقل کردیم تاریخ 581 ه ق ثبت شده بود که
نمىتواند تاریخ وفات «على بن شاذان» باشد و بلکه تاریخ حکاکى سنگ
قبلى بوده که عینا به سنگ جدید انتقال یافته است. در آنجا چیزى نیست که
دال باشد بر این که تاریخ یاد شده تاریخ وفات است. بلکه آمده است «در ماه
شوال از سال 581 ه ق»
کسانى که با نوشتجات بقعهها آشنایى دارند مىدانند که این کار بسیار
رایج است و در روى سنگها و کاشیهاى تاریخ حکاکى و کاشى کارى را
مىنویسد: نه تاریخ رحلت صاحب بقعه را، مگر این که تصریح کنند.
جناب آقاى على اکبر مهدى پور مؤلّف کتاب اجساد جاویدان در روز
جمعه 14 ذیقعده 1415 ه ق براى تحقیق بیشتر راهى قزوین شده و در کنار
بقعه این غلام شایسته امام هشتم حضور یافت و از افراد مختلف در این
رابطه پرس و جو کرد.
پیر مرد کهنسالى اظهار کرد:
اینجا قبر على بن شاذان غلام امام هشتم است. سالها پیش گروهى از تهران آمدند
اینجا را خاکبردارى کردند و پیکر تروتازه این بنده صالح خدا را مشاهده نمودند.
پرسیدم: از گذشته این بقعه چه مىدانى؟
گفت: از روزى که من چشم به این دنیا گشودم، اینجا زیارتگاه بود، مردم
مىآمدند، فاتحه مىخواندن حاجت مىخواستند و حاجت روا
بر مىگشتند.
سپس گفت: بسیار دیده شده که شبهاى جمعه اینجا بدون شمع و چراغ
روشن مىباشد و لذا مردم اعتقاد خاصّى دارند و شمع روشن مىکنند.
صاحب کتاب آثار البلاد که خود اهل قزوین است و دو قرن پیش زندگى
مىکرد در حق این گورستان مىنویسد:
«در آنجا قبر بسیارى از عالمان، صالحان، زاهدان و شهیدان است.
شبهاى جمعه مردم مىروند و انوار عجیبى مىبینند که از این قبرها ساطع
است. و این چیز بسیار روشنى است که هر کس برود مىبیند. خواه آدم
صالحى باشد یا طالح»[36].
تاریخ مزار
بنابراین چنان که دیدیم مزار حضرت شاهزاده حسین در پایان قرن چهارم
و آغاز قرن پنجم هجرى مزارى شناخته شده و معروف بوده، و در میانه قرن
ششم زیارتگاه عمومى مردمان قزوین از شیعه و سنّى به شمار مىرفته است.
درباره بناى پیشین این مزار و تطورات آن تا آغاز دوره صفوى آگاهى دقیق
در دست نیست. به اجمال مىدانیم که در قرنهاى هشتم و نهم بناى آستانه
منحصر به بقعه روى مدفن امامزاده نبوده و مرافق و ملحقاتى داشته است.
در خلد برین محمّد یوسف[37] ضمن شرح ماجراى شورش درویش رضا در
قزوین به سال 1041 و تمرکز او با طرفدارانش در آستانه شاهزاده حسین، از
«مقبره میرفغفور» حجرهاى در کنار بقعه مقدّس «که مدفن یکى از سادات
عظام آن ملک معمور بود» یاد مىشود.[38] این میر فغفور کسى جز شریف
معینالدّین فغفور نقیب قزوین فرزند شمسالدّین محمّد نیاى اعلاى خاندان
سادات مرعشى قزوین نمىتواند بود که در نیمه اوّل قرن هشتم مىزیسته و
ابن مهنا عبیدلى در تذکر نسب خود از او یاد نموده است.[39] بنابراین به طبع مقبره
وى از اوسط قرن مزبور جزء ضمایم مزار شاهزاده حسین بوده است.[40]
در دهه نخستین قرن نهم هجرى، حسن بن عماد بن جوانمرد مشتهر به
فخر زرندى در جلد 1-806 توفیق یافته بوده که صندوق مزار را تجدید کند
و صندوق منبّت نفیسى را که اکنون بر تربت شریف قرار دارد به جاى
صندوق پیشین بگذارد.
پیش از آغاز دوره صفوى در قرنهاى هشتم و نهم، امرا و فرمانروایان
گیلان و دیلمستان نسبت به این آستانه توجّهى خاص داشتهاند. کیا ملک
فرزند کیا اسماعیل فرزند کیا ایران شاه دیلمى، از فرمانروایان سلسله امراء
هزار اسپى ـ حکمرانان ولایت دیلمستان و اشکور ـ در ماه محرّم سال 773
به زیارت این آستانه مفتخر گردیده و تمامت هفت زیور از دیه دستجرد
حماد از قراء بلوک اقبال قزوین را بر مخارج و مصارف آن وقف نموده است
و وقف نامه آن را مورّخ 20 محرم همین سال پس از این خواهیم دید.[41]
در سال 847 سلطان محمّد کار گیارا «خاطر مایل به تفرّج شهر و بازار
قزوین و زیارت امامزاده اعظم شد. على الصباح سوار گشته عازم قزوین
شدند. چون از راه پنبه ریسه به... باغات رسیدند شیوخ و سادات و علماء و
زهاد با غلغله تکبیر و صلوات استقبال نمودند و به سعادت چون به شهر در
آمدند به زیارت امامزاده مشرّف گشتند...»[42]
در سال 782 که میرزا سلطان ابو سعید گورکانى به عزم جنگ با اوزون
حسن روانه آذربایجان بود به هر شهر که مىرسید به طواف مزارات اولیاء و
مشایخ رفته شرایط ارادت به تقدیم مىرسانید و فقراء و مستحقان را به
صلات و صدقات محظوظ و بهرهور مىگردانید.[43] او در 783 به قزوین
رسید و پس از زیارت مزارات باب الجنه قزوین[44] عازم سلطانیه شد.[45]
در سال 898 حضرت میرزا على کیا از دیلمان به قزوین رفت. «بعد از
استقامت نواب حضرت به قزوین، خاطر مهر تنویر به زیارت مزارات و
استفاضت انوار سعادات امامزاده حسین مایل شد و روى دولت به گلگونه
خاک شهید سعید بر افروخت و وظایف شکر و شکرانه به ادا رسانید و از
مقام «و ابتغوا من فضلاللّه» به بسى غنایم از فتوحات دنیوى و کرایم ذخایر
اخروى فایز گشت و خیرات و صدقان و ارباب استحقاق و محتاجان وزایران
آن بقعه شریفه ایثار نمود».[46]
متولیان آستانه در این قرن ـ و گویا پیش از آن هم ـ امر احتساب قزوین را
که در آن عهد منصبى بزرگ بود نیز در دست داشتهاند[47] که خود مبیّن
اهمیّت و حرمت شغل تولیت آستانه مزبور در آن روزگار، و به ملازمه کاشف
از میزان اهمیّت و تقدیس خود مزار در آن ادوار است.
در طول قرن نهم، رقباتى نیز بر موقوفات آستانه مقدّس افزوده شده بود.
از جمله از سندى مؤرّخ به سال 933 که متن آن را پس از این در همین بحث
خواهیم دید[48] بر مىآید که امیر غیاثالدّین حسنى گویا در اواخر این قرن
حمامى واقع در محله شهرستان قزوین را بر آستانه وقف داشته که پس از در
گذشت او، ورثه وى در آغاز دوره صفویّه در این باب گفتگویى با متولیان
آستانه داشتهاند و جمالالدّین محمّد صدر استرابادى (صدر شاه اسماعیل و
طهماسب از 920 تا 931) بر نفوذ وقف و بطلان دعوى ورثه حکم نموده بود.
در قرن دهم پس از آن که صفویان بر تخت و تاج دست یافتند، این آستانه
نیز مانند همه مزارات منسوب به دودمان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در سراسر ایران
اهمیّت و رونق بسیار یافت به خصوص در دوران طهماسب که قزوین در
بیشتر آن دوره عملاً (و سالیانى دراز رسما نیز) مقر سلطنت و پایتخت او به
شمار مىرفت. بناى بقعه مدفن شاهزاده حسین در این باره به وسیله
طهماسب تجدید گردیده و بنائى نو ـ ظاهرا در آغاز تبدیل شهر قزوین به
پایتخت دائمى وى در دهه هفتم قرن مزبور[49] به جاى بناى پیشین بنیاد
گردیده است.[50] در سال 867 که باید سال اتمام بناى جدید مزار باشد به
فرمان وى در منبّت نفیسى براى بنا تهیه و نصب گردیده که تا این زمان در
درگاه ورود شمالى بقعه برپاست. در میانه این قرن مقبره شاهزاده حسین
«محل اجتماع مردم» بود.[51]
قاسم بیک ترکمان تهرانى از ادیبان و شاعران دوره طهماسب اوّل بود که
مدّتى از جانب وى حکمرانى قزوین و تهران را به عهده داشت و سپس به
دستور او در بقعه شاهزاده حسین قزوین درس مىگرفت.[52] سرگذشت و
نمونه شعر وى در تذکره منتخب الاشعار، ش 243 ب مخطوطات دانشکده
الهیات دانشگاه تهران هست.[53]
در این دوره موقوفاتى بسیار بر آستانه مقدّس به وسیله پادشاه و دیگر
افراد خاندان سلطنتى و امراء آن عهد وقف گردیده که به طبع در رواج و
رونق هر چه بیشتر آستانه سهم به سزا داشته است. شاه طهماسب خود
رقابتى ـ از جمله حمام شاهى قزوین را که جزء مستحدثات خود وى و
پیوسته به کاخ سلطنت بود در سال 938 ـ بر آستانه وقف نمود و شاه بیگى
بیگم همسر شاه اسماعیل اوّل نیز دوباره در سالهاى 938 و 943 املاکى
چند بر آستانه موقوف داشته است. از سندى مورّخ 938 بر مىآید که امیر
کمالالدّین ملک بیک در پیرامون سال مزبور قناتى جهت مصارف آستانه
احداث و آن را بر مزار شریف وقف نموده بود.[54] میرزا شرف جهان حسینى
قزوینى از رجال معروف این دوره، فرزند قاضى جهان حسینى وزیر
طهماسب نیز نزدیک به نیمى از مزرعه گناج از مزارع دهستان اقبال قزوین را
بر این مزار موقوف داشت.[55] به اجمال آن چنان که به خصوص از اسناد
دوره صفوى[56] بر مىآید آستانه شاهزاده حسین در قرن دهم موقوفاتى
بسیار یافته بوده و بیشتر این موقوفات تا پایان آن دوره در اختیار متولیان
آستانه بوده است.
تولیت آستانه در این دوره نیز مقامى بزرگ بود. شاه طهماسب در سال
932 در نظر داشت سیّد زینالعابدین متولّى مزار شاهزاده حسین را به
رسالت نزد خواند گار روم (پادشاه عثمانى) به استانبول بفرستد.[57] شاه
عبّاس نیز درویش بیک از سادات مرعشى قزوین را در سال 1020 همراه
قاضى خان حسنى سیفى قزوینى صدر خویش به رسالت به دربار روم[58] و
پس از آن در سال 1023 به دکن نزد نظام شاه[59] فرستاد. پیش از اینها شاه
اسماعیل نیز قاضى ضیاءالدّین نوراللّه حسینى مرعشى را نزد شیبک خان از
بک فرستاده بود چنان که در مقدّمه بخش اسناد در سخن از مقام تولیت
آستانه خواهیم دید.
از نیمه دوّم قرن دهم تا اوایل قرن یازدهم که قزوین پایتخت رسمى و
محل دائمى اقامت پادشاه صفوى بود اجساد پادشاهان و شاهزادگان و
رجال بزرگ در گذشته آن دولت در مزار شاهزاده حسین دفن یا به امانت
سپرده مىشد. از جمله آنان قاضى جهان حسینى (زاده بامدادان پنج شنبه
12 محرم 888 در قزوین و در گذشته شامگان جمعه 17 ذح ـ 960)[60] وزیر
دیوان اعلى از آغاز سلطنت طهماسب تا پایان زندگى[61] است که در سال
960 در این مزار به خاک رفته است.[62]
مولانا مالک دیلمى قزوینى از خوشنویسان بزرگ دوران صفوى و استاد
خط میر عماد قزوینى در سال 969 در گذشته و در «مقبره مزار امامزاده
حسین» مدفون گردیده است.[63] سر گذشت این خوشنویس مشهور دوره
طهماسب در گلستان هنر قاضى احمد قمّى[64] به تفصیل هست. کتابههاى
کاخ پادشاهى و ایوان چهل ستون قزوین به خط وى بوده[65] و بر شرفه در گاه
باغ سعادت آباد آنجا نیز که مدخل عمارت شاهى بوده کتیبهاى به خط وى
قرار داشته است.[66] قطعهاى از خط او مورّخ به سال 968 در کتاب
مینودر[67] و قطعه دیگرى در پایان کتاب گلستان هنر به چاپ رسیده است.
مجموعهاى از چند رساله در قم دیدهام که سه چهارتاى آن را همین مالک
دیلمى در تواریخ گوناگون نوشته و یکى از آنها تاریخ سال 950 دارد. خاندان
دیلمى قزوین که از خاندانهاى اصیل شیعى آن سرزمین بوده و بزرگانى
همچون ملک محمود خان دیلمى وزیر یعقوب بیک آق قویونلو[68] و دو
فرزند او شاه میر (شاگرد شاه محمود نیریزى) و امیر بیک وزیران شاه
اسماعیل اوّل از آن برخاستهاند خود را از نژاد مالک اشتر نخعى صحابى
بزرگ و بزرگوار حضرت مولى امیرالمومنین علیهالسلاممىدانستهاند.[69] نسبت این
خاندان به «دیلمه کوچه»[70] از کوىهاى قزوین است که در کتابها با نام
«محلّه دیلمیّه»[71] یاد مىشود.
در شب چهارشنبه 14 ج 1ـ 969 شاهزاده سلطان مهین بانو دختر
کوچک شاه اسماعیل و خواهر تنى و اعیانى طهماسب، واقف موقوفات
بسیار در شروان و تبریز و قزوین و ساوج بلاغ و شهریار و رى و اصفهان و
کرهرود و استراباد[72] در گذشت. «صباح شاه بافلاح به نفس نفیس مبارک
خود تشییع جنازه محفوف به مغفرت بى اندازهاش نموده، تا مزار کثیر الانوار
امامزاده واجب الاحترام شاهزاده حسین علیه و آبائه التحیه نقل فرمودند و
در آن مکان شریف به اتفاق علماء و صلحا و فضلا بر او نماز گزاردند.»[73]
در سال 978 فرزندى از میر محمّد یوسف صدر شاه طهماسب در جوار
مزار کثیر الانوار شاهزاده حسین در قزوین مدفون بود.[74]
در میانه صفر سال 984 شاه طهماسب در گذشت و منازعاتى خونین بر
سر تعیین جانشین او میان امراء قزلباش آغاز گردید. روز چهارشنبه 16 صفر
سلطان حیدر میرزا فرزند سوّم طهماسب[75] که نامزد جانشینى او بود وسیله
مخالفان به قتل رسید.[76] جسد او را روز پنج شنبه 17 صفر «به در آستانه
مقدّسه منورّه سدره مرتبه امامزاده حسین علیه و آبائه السلام بردند که
سادات آنجا هر جا که خواهند وى را دفن کنند. سادات او را در آستانه بر سر
راه دفن کردند.»[77]
سرانجام پس از چندین روز کشمکش خونین، اسماعیل میرزا از قلعه
قهقهه سر رسید و بر تاج و تخت دست یافت. مهمترین اقدامى که او در راه
استقرار سلطنت خود انجام داد کشتن شاهزادگان صفوى بود که دو تن از
آنان سلطان مصطفى میرزا و سلطان سلیمان میرزا[78] در شب سه شنبه 7
شعبان 984 کشته شده و هر دو در آستانه حضرت شاه زاده حسین به خاک رفتند.[79]
پس از آن در روز چهارشنبه 27 شعبان 984 جسد شاه طهماسب را که
پس از مرگ وى به خاطر ناآرامىها در باغچه حرمسراى او به امانت نهاده
شده بود «به مزار کثیر الانوار امامزاده شاهزاده حسین علیه و آبائه السلام و
التحیه نقل نموده» و «در جوار آن امامزاده واجب التعظیم دفن کردند» و در
آنجا بر مدفن وى چند روز فاتحه نهاده، شاه اسماعیل خود شخصا از صباح
تا رواح خدمت مىنمود[80] بعد از چند گاه... جسد مطهر شاه دین پناه را از
آن خاک پاک بیرون آورده و نقل مشهد مقدّس رضیه رضویه نمودند.»[81]
چندى بعد، اسماعیل دوّم به قتل دیگر شاهزادگان صفوى پرداخت و از
جمله در روز یک شنبه 5 ذى حجه سال 984 سلطان ابراهیم میرزا شاهزاده
فاضل و هنرمند صفوى را کشته و جسد او در آستانه مزار مقدس امامزاده
حسین در جنب سایر شاهزادگان دفن گردید.[82] در همان روز به فرمان او پنج
تن دیگر از شاهزادگان صفوى: امام قلى میرزا و سلطان احمد میرزا و سلطان
محمود میرزا فرزندان شاه طهماسب و محمّد باقر میرزا فرزند سلطان
محمود میرزا و محمّد حسین میرزا به قتل رسیده و در کنار شاهزادگان به
خاک رفتند.[83]
اندکى بعد نوبت خود شاه اسماعیل فرا رسید که شب یک شنبه 13
رمضان سال 985 دیده از جهان فرو پوشید و بامداد دوشنبه 14 رمضان
جسد او را «به طریقى که سایر شاهزادهها را حمالان نقل آستانه امامزاده
واجب الاحترام شاهزاده حسین علیه و على آبائه التحیه و الثناء نموده بودند
به همان دستور او را با همان شوکت و عظمت بردند و در جنب شاهزادهها
دفن نمودند»[84]. «جسد او چند مدت در مزار امامزاده حسین قزوین مدفون
بود و سپس به مشهد مقدّس معلّى نقل گردید.»[85]
ظهر پنج شنبه 11 ج 1 ـ 986 شاه مظفرالدّین على انجو قاضى عسکر و
صدر شاه خدابنده در قزوین در گذشت و در جوار امامزاده بزرگوار شاهزاده
حسین به خاک رفت.[86]
نواب بیگم همسر شاه خدا بنده و مادر شاه عبّاس روز یک شنبه 1 ج 2 ـ
987 در قزوین به دست امراء قزلباش کشته شد و جسد وى نیز در روز
دوشنبه 2 ج 2 در مزار کثیر الانوار امامزاده حسین دفن گردید.[87]
روز جمعه 18 ع 2 ـ 990 میر علاء الملک مرعشى که در دوران طهماسب
قاضى عسکر و صدر گیلان بود در قزوین وفات یافت و به اعزاز و احترام در
تحت قبه سامیه امامزاده حسین مدفون شد.[88]
روز دوشنبه 18 ذى حجه سال 991 شاهزاده شهربانو خانم دختر شاه
طهماسب و همسر سلمان خان استاجلو در قزوین در گذشت و در جوار
آستانه به خاک رفت.[89] از دیگر نام آورانى که در اواخر قرن دهم در آستانه
شریف مدفون شدهاند مولانا مظفّر على تربتى، خوشنویس و نقاش چیره
دست و دوره شاه طهماسب است.[90]
تقىالدّین محمّد واحدى بلیانى اصفهانى، نگارنده تذکره عرفات
العاشقین[91] در سال 995 در مزار شاهزاده حسین، قبرى منسوب به شیخ
احمد غزالى را زیارت کرده و از تصمیم شاه عبّاس به محو اثر آن و چگونگى
انصراف او از این کار سخن گفته است.[92]
در سال 996 «شاه خجسته خصال (عبّاس) امر فرمود که جسد شاه
اسماعیل ثانى که در مزار متبرکه امامزاده واجب الاحترام شاهزاده حسین
علیه و آبائه التحیه مدفون بود با جسد نواب غفران پناه علیه عالیه بیگم[93] و
شاهزاده بیگم والده ماجده و همشیره اعیانیه شاه سکندر پناه و جسد
شاهزاده سلطان حسن میرزا ـ که در طهران مدفون بود ـ پیش کرده، به مشهد
مقدّس برده، در آن آستانه ملایک پاسبان مدفون گردانند»[94].
در سال 999 «اسماعیل سلطان برادر امیر خان موصولو را که از
گریختگان در گاه بود او را گرفته، آوردند. در اثناء سیاست گریخته پناه به
آستانه امامزاده واجب الاحترام شاهزاده حسین برد. پیر احمد موصلو که از
اقوام او بوده او را به قتل رسانید.»[95]
در همین سال «در روز یک شنبه و بیست و هفتم شهر شوال شاهزاده
سلطان حسین میرزا که در سن سه سالگى بود و کمال فطرت و فراست
داشت در دار السلطنه قزوین داخل حوریان بهشت شد. نواب صدارت پناه
میر ابوالولى حسب الامر عالى به تجهیز و تغسیل او قیام آورد و او را در
جنب قبر امامزاده دفن نمودند.»[96]
شاه عبّاس اوّل در روز یک شنبه 19 ع 1-1003 در روى مزار شاهزاده
حسین صحنهاى از جنگ حیدرى و نعمتى را که براى او ترتیب شده بود
تماشا مىنموده است.[97]
پس از شاه طهماسب و اسماعیل دوّم، سومین پادشاهى که در جوار
آستانه به خاک رفت، شاه خدا بنده بود. او در سال 1004 هنگامى که
فرزندش شاه عبّاس به خراسان لشکر کشیده بود در قزوین به بیمارى اسهال
در گذشت و در حرم امامزاده مدفون گردید.[98] جسد او را نیز پس از چندى
به عتباب عالیات فرستاند.
در سال 1035 ابو تراب نامى محجرى چوبین براى مرقد شریف ساخته
و بر روى صندوق منبّت نصب نمود.[99]
در سال 1040 زینب بیگم دختر شاه طهماسب ـ که محترمترین بانوان
حرم شاه عبّاس بوده و شاه مزبور در بیشتر امور با او مشورت مىنمود.[100]
بناى مزار را تجدید کرده است. کتیبهاى از کاشى معرّق که پیشتر گویا بالاى
درگاه ورود همین بنا بوده و اکنون در بالاى سردر ورودى جنوبى صحن
آستانه از داخل نصب گردیده است از این تجدید حکایت مىکند.
در سال 1041 درویش رضا نامى دردیه کافور آباد از بلوک قاقزان قزوین
گروهى را گرد خود جمع آورده و بر حکومت شورید و به قزوین آمده، «روى
به آستانه متبرکه امامزاده لازم التعظیم شاهزاده حسین علیه التحیه و التسلیم
که در کنار شهر واقع است نهاده، بار اقامت در حصار آن مزار کثیر الانوار گشاد
و جمعى که به مرافقت آن ملحد نادان داخل حصار شده بودند بر در
حجرهاى که مدفن یکى از سادات عظام آن ملک معمور و مشهور به میر
فغفور بود جمع آمده، بنیاد شروشور و آغاز فتنه و فتور نمودند.» داروغه
شهر شاه وردى خان بیک ترخان ترکمان براى سرکوبى آنان با مردمان
خویش به حصار امامزاده آمده و شورشیان، «مقبره میر فغفور» را سنگر گاه
خویش قرار دادند و سرانجام پس از برخوردى شدید، درویش رضا و
طرفدارانش به شرحى که در تواریخ این دوره هست در داخل حصار آستانه
کشته شدند و غائله پایان یافت.[101]
در سال 1049 شاه صفى به قزوین رفت و «به اتمام خیابان مستقیم از دولتخانه
مبارکه تا آستانه سدره درجه مقدّسه امامزاده حسین علیهالسلام مشرف شد.»[102]
در دوره شاه سلطان حسین نیز توجّه و اهتمامى خاص در رواج و رونق
این مزار شریف مصروف گردیده است، او خود در سال 1130 به زیارت
آستانه مقدّس نائل شده[103] و کتیبه کمربندى حرم شریف که مورّخ 1131
است گویاى آن است که به دستور وى دست کم تزیینات مزار به صورت
کامل تجدید یافته که به طبع با مرمّت و تعمیر بنا همراه بوده است. او گویا در
همین سفر باغ صفى آباد مشهور به هزار جریب و باغ سلیمان آباد را بر آستانه
شاهزاده حسین و امامزاده اسماعیل و پیغمبریّه قزوین وقف نمود.[104]
از متن اسناد دوره قاجاریّه این مزار بر مىآید که در اوائل فرمانروایى
فتحعلى شاه گنبد مزار دچار ریختگى و خرابى شده و نیازمند مرمّت اساسى
بود.[105] در متن چند سند دیگر از نابسامانى و اغتشاش و در هم ریختگى و
بى نظمى امور آستانه در میانه قرن سیزدهم یاد مىشود.[106] از مینودر استفاده
مىشود که ناصرالدّین شاه نیز از این مزار زیارت نموده است.[107]
تاریخ کتیبه کنونى مقبره متولیان آستانه که باید همان «مقبره میر فغفور»
باشد ذى حجّه سال 1278 است. تزیینات گچ برى این بنا و همچنین رواق
بالا سر مزار نیز گویاى در همین تاریخ به وجود آمده است.
در سال 1293 ایوانهاى حرم و داخل بقعه شریف به وسیله حاجى
محمّد باقر امینى از ثروتمندان قزوین آینه کارى شده است.[108]
در سال 1308 به دستور میرزا على اصغر خان، امین السلطان صدر اعظم
به دستیارى و مباشرت آقا باقر سعد السلطنه که آن هنگام حکمران قزوین
بود، از بقعه امامزاده مرمتى به عمل آمده و صحن پیشین آستانه را ویرانه
ساخته، صحنى دیگر به جاى آن بنیاد شد و ایوانى با تزیینات کاشى کارى
پیشاپیش در گاه ورودى بقعه بنا گردید.[109] در سال 1318 حاجى محمّد على
امینى تزیینات کاشى کارى روى گنبد را تعمیر و تجدید نمود.[110] در سال
1340 سقاخانه بزرگ جلوى ایوان شمالى مزار ساخته شده است.[111]
در نیم قرن اخیر نیز تعمرات مکررى از بناى مزار و گنبد و صحن و مرافق
آستانه وسیله اهالى قزوین و اداره باستانشناسى انجام گرفته که آن چه تا
بیست سال پیش صورت یافته در کتاب مینودر[112] به اجمال یاد شده است.
در سالهاى اخیر که تصدّى آستانه با هیأت امنا[113] است به نحو مستمر و
پیگیر اقداماتى قابل تقدیر در تعمیر و تجدید ابنیه آستانه و احداث مرافق و
ملحقات جدید با رعایت أصول انجام گرفته است.
در پایان بحث از تاریخ آستانه شاهزاده حسین به این نکته نیز باید اشاره
نمود که چون آستانه مزبور به خاطر توجّه و اقبال مردمان مهمترین مرکز
تجمّع محلّه شمرده مىشده است[114] در وقایع و حوادث شهر قزوین، صحن
و حرم شاهزاده حسین کانون ماجرا بود. نمونهاى از این قبیل مربوط به
تحصّن مردم قزوین در این آستانه به سال 1325[115] در کتاب مینودر
دیده مىشود.[116]
توصیف آرامگاه
بقعه مدفن حضرت شاهزاده حسین، پیشترها در قبرستان بزرگ شهر
واقع بوده که اکنون به جاى آن میدانى سر سبز در شمال و درختستانى در
جنوب مزار قرار گرفتهاند. بقعه در میان صحن بزرگى است که با دو درگاه
ورود در شمال و جنوب با بیرون ارتباط مىیابد. آشپرخانه آستانه در زوایه
جنوب غربى و حسینیه در زاویه جنوب شرقى قرار گرفته، و پیشاپیش درگاه
ورود شمالى در داخل صحن سقاخانه حضرت است، گرداگرد صحن ایوان
هایى است با آرایشهاى کاشى کارى که معمولا هر یک با طرحى خاص
خود تزیین شده است.
پیشاپیش بقعه متبرّک حضرت شاهزاده حسین دو دیوان در شمال و
جنوب هست که ایوان شمالى جزء بناى اصلى بقعه، و سقف آن در همه سو
با مقرنس کارى و لچکىهاى پیشانى با کاشىهاى دوره صفوى آراسته است
جز آن که در دوره ناصرى تالارى جلوى آن بنا نمودهاند. ایوان جنوبى را
هیأت امناء آستانه در سالهاى اخیر بنا و به سبک زیبایى با کاشىکارى
آراستهاند. بدنه خارجى بقعه در دو سوى دیگر (شرق و غرب) با کاشى
کارى و نامهاى متبرکاللّه و محمّد و على به خطوط بنایى، و با مشبّکهاى کاشى
کارى آراسته بوده که در تعمیرات اخیر به سبک پیش تجدید گردیده است.
در جانب شرقى و غربى بقعه در دو رواق بالاسر و پایین پا قرار دارد که
درگاههاى شرقى و غربى حرم بدانها گشوده مىشود. هر دو رواق جزء بناى
اصلى بقعه است جز آنکه رواق پایین ساده و عارى از تزیین، و رواق بالا سر
با نقش و نگار گچبرى رنگآمیزى شده در سقف و کتیبهاى نو در کمربند بنا مزیّن
است که این کتیبه ـ مشتمل بر ابیاتى چند ـ در همین سال جارى افزوده شده است.
به موازات ایوان شمالى ـ که با افزوده شدن تالار پیشاپیش آن به صورت
«دارالحفاظ» (در آستانههاى مشابه) در آمده است ـ در دو زاویه شمال غربى
و شمال شرقى بقعه متبرک، دو بقعه کوچک است به شکل دارالسیاده و
دارالتوبه، که بقعه شمال شرقى با چهار بدنه گچ برى ظریف و زیبا و
مشبکهاى ارسى چوبى، و بقعه شمال غربى ـ که آرامگاه خانوادگى متولیان
پیشین مزار و گویا همان «مقبره میر فغفور» یاد شده و در خلد برین است ـ با
تزیینات نقش و نگاررنگآمیزى شده زرین در بدنه و سقف و کتیبهاى در
کمربندى بنا مزیّن است. قسمت پیشاپیش این دو بقعه از ایوان نیز با مقرنس
کارى آراسته شده است.
بناى بقعه از آثار قرن دهم است. در چهار سوى بقعه شاهنشینهایى است
که از هر یک درى به ایوان یارواقى گشوده مىشود. در ورودى بقعه ایوان
شمالى از نفائس فن منبّت کارى دوره صفوى است. درِ ورودى جنوبى نیز
قدیمى است. ازاره بقعه کاشى خشتى و بدنه آن آیینه کارى و در گرداگرد آن
کتیبهاى است کمر بندى به خط ثلث طلایى. در سردرگاه ورودى شمالى ـ از داخل ـ
نیز دو بیت در یک سطر به خط کتیبه و از همان تاریخ نوشته شده است.
ضریح سیمین مزار در میان بقعه قرار گرفته و صندوق منبّت مرقد شریف
در وسط آن قرار دارد.
توصیف آرامگاه به نقل مینودر
در کتاى مینودر و صفى دقیقتر و تفصیلىتر از ابنیه آستانه هست که نقل
آن به عین عبارت سودمند است:
«آرامگاه حسین بن على بن موسى الرضا علیهالسلام در وسط محوطه بزرگى که
صحن خوانده مىشود قرار دارد. محوّطه از سه طرف شمال و خاور و باختر
مستقیم و از سوى جنوب انحنائى دارد که تقریبا هلالى شکل است. دور تا
دور صحن با دیوارهایى محاط است که به صورت طاق نماهاى وسیعى
ساخته شده و با کاشىهاى رنگین تزیین گردیده است. طول آن در حدود
یک صد ذرع و عرض آن 70 ذرع است. در قسمت شمال و وسط و رو به
روى ایوان طاق نماى بزرگى است که از دو طرف شرق و غرب آن آن راهرو
به دازاى 3 و پهناى 2 متر به دالان و در ورود متّصل است. طول دالان نیز ده
متر و عرض آن شش متر است و در ورودى به صحن در وسط دالان قرار
دارد. در سه جانب خاورى و باخترى و جنوبى صحن از داخل جمعا پنجاه و
دو طاق نما بنا شده که هر یک چهارمتر درازا و دو متر پهنا دارند. سمت
شمال نیز علاوه بر طاق نماهاى جلو، در عقب داراى ده باب حجره بزرگ
است که در طرفین راهروها واقع شدهاند و در معنى هر حجره یک جلوخان
هم در جلو دارد. کلیه طاق نماها و حجرات با آجر تراش ساخته شده و با
کاشى تزیین گردیده است، مخصوصا ده گانه شمالى داراى ارسى است و هر
یک از آنها اختصاص به آرامگاه خانوادهاى دارد. در بعضى از حجرهها نیز
یک یا چند نفر از معاریف بوده ولى با هم نسبتى ندارد، مدفون گردیدهاند.
غالب این حجرات در قدیم مفروش و داراى چراغ بوده است. اکثر شبهاى
جمعه و دیگر شبهاى عزیز از محل موقوفات اشخاص متوفّى چاى و قهوه
داده مىشود و اشخاصى موظّف بودند در سر مزار کلاماللّه مجید تلاوت
نمایند، گاهى هم روضهاى در بعضى از مقابر بر پا مىگردید.
در فاصله میان دالان و ایوان شمالى، حوض بزرگى از مرمر است و تمام
کف حیاط صحن و ازارهها و کف طاق نماها و حجرات با قطعات بزرگ
سنگ مرمر مفروش است. در برابر در بزرگ شمالى که مدخل صحن است
جلو خان هلالى شکلى به درازاى 18 متر و پهناى ده متر ساخته شده که ازاره و
روسازى آن از سنگ مرمر است و کف جلوخان را سنگ قلوه فرش کردهاند...
سر در شمالى آستانه را با کاشىهاى رنگارنگ زینت داده، شش ستون که
نوک هر یک از آنها مناره کوتاهى است با دو مناره کوتاه دیگرى که در انتها دو
ضلع دیوار شمالى است و با کاشىهاى خوش رنگ ساخته شده تزییات
قسمت شمالى صحن را تکمیل مىکند.
عمارت بقعه که در وسط محوطه یا صحن قرار دارد از سه جانب متساوى
الشکل و از سوى جنوب متمایل است. در شمال این بنا ایوان بزرگى است به
درازاى تقریبا بیست و پهناى هفت و بلندى ده متر که قسمت شمالى آن را
دو ستون[117] چوبى منقش نگاهدارى مىکند. سقف ایوان نیز خواجه پوش و
پوشش سقف ایوان شیروانى از آهن سیاه است. دو سوى خاورى و باخترى
ایوان دو کفشکن وسیع بنا شده و به وسیله پلّه به کف حیاط اتصال دارد.
بالاى کفشکنها یعنى اشکوب دوّم دو شاهنشین ساخته شده که از شمال به
حیاط و از مشرق و مغرب به ایوان مشرف است. در دیوار جنوبى هر یک از
کفشکنها پنجرهاى از کاشى معرق به کار رفته که از نظر صنعت قابل توجّه
است. پشت کفشکنها دو حجره واقع است که درِ آنها از رواق شمالى است.
شکل داخل حرم به صورت دوازده ضلعى است و در چهار جانب آن
چهار رواق بنا شده که درِ ورود به حرم از ایوان و رواق شمالى است. در
ازارههاى رواق شمالى و ایوان و کفشکنها و کف آنها همچنین ازارههاى
خارج از بنا تماما سنگهاى مرمر بزرگ و پربها به کار رفته که بعضى از
قطعات آن داراى نفاست خاصّى است. ازاره داخل حرم و محوطه زیر گنبد
را با کاشىهاى گل و بوتهاى برجسته زینت داده و کف آن را با کاشىهاى
کتانى مفروش کردهاند.
مساحت صحن و بقعه
ساختمان اصلى بقعه که در وسط واقع شده 60/730 متر مربّع (قاعدتا
باید 700 ذرع باشد)، ارتفاع تا زیر گنبد 8 متر، مساحت محوطه صحن
4100 متر مربّع، مساحت ساختمان ده باب حجرات شمالى 390 متر مربّع،
مساحت ساختمان طاق نماهاى دور تا دور محوطه صحن 60/589 متر
مربّع، مساحت کلیه بنا 20/5810 متر مربّع است.»[118]
اینک وصف کتیبهها و آثار مورخ این مزار به ترتیب قدمت:
1) صندوق منبّت مرقد شریف که از قرن نهم است و از نفایس آثار هنرى
شمرده مىشود. این صندوق را بنابر آنچه در کتیبههاى بدنه شرقى آن (پایین
پا) دیده مىشود دو برادر هنرمند به نامهاى استاد على و استاد بایزد و
فرزندان بابا خواجه تبریزى به سال 806 ساخته و پرداختهاند.
گرداگرد بدنههاى چهار گانه این صندوق، در چهار لبه اضلاع هر بدنه،
کتیبههایى است که بخشى از آن (کتیبه بالاى مرقد در دو جانب غربى و
شمالى) مشتمل بر نام و نسب امامزاده، و باقى مانده منظومهاى است در
ثناى معصومان چهارده گانه. متن این کتیبهها در کتاب مینودر هست[119] و
چون نکتهاى تاریخى ندارد از نقل آن در این جا خوددارى مىشود.
در قاعده صندوق که پایه چهار بدنه فوق است و اندازههاى بزرگتر دارد
کتیبههایى است که قسمت شرقى آن مشتمل بر تاریخ ساخت و نام بانى و
سازندگان صندوق چنین است:
کتیبه لبه بالاى قاعده صندوق:
«قد مناللّه تعالى على الفقیر حسن بن عماد بن جوانمرد المشتهر بفخر
الزرندى جعلهاللّه من اصحاب الصراة السوى بتجدید نجر صندوق در صدف
الفتوة و الولایة و وفق بوجه حسن فى اخرى جمادیى حجة ست و ثمانمائه
من»[120].
کتیبه دو لبه عمودى این بدنه:
اللهم صل على محمّد و على آل محمّد / و سلم تسیلما کثیرا و عظم تعظیما.
میان این دو کتیبه عمودى، دو کتیبه عمودى دیگر نیز هست این چنین:
سمت راست: عمل استاد بایزید ابن بابا خواجه تبریزى
سمت چپ: عمل استاد على ابن بابا خواجه تبریزى
2) در منبّت شمالى بقعه که نیز از نفایس فن منبّت کارى قرن دهم است و
بر تنکههاى چهار گانه بالا و پایین دو لنگه آن این کتیبه به نستعلیق نوشته
شده است:
«تم هذا الباب فى زمان دولت سلطان الاعدل خلاصة اولاد خیر البشر رواج
/ دهنده مذهب اثنى عشر ابوالمظفر سلطان شاه طهماسب بهادر خان خلداللّه
ملکه و سلطانه / امر باتمامه اسداللّه بن درویش محمّد طهرانى اصفهانى/
تحریرا فى شهر رمضان المبارک سنه سبع و ستین و تسعمائة»
بر دماغه این در که در لبه لنگه شرقى است صلوات کبیر به شکل زیر،
قسمتى در بالا و قسمتى در پایین، و در میان آن دو قسمت سه بیت که پس از
متن صلوات خواهد آمد به ثلث نوشته شده است:
«اللهم صل على محمّد النبى و الوصى و البتول و السبطین و السجاد و الباقر
و الصادق و الکاظم و الرضا و التقى / و النقى و الهادى العسکرى و المهدى
صاحب الزمان صلواتاللّه علیهم اجمعین الطبیین الطاهرین المعصومین.»
محمّد عربى آبروى هر دو سرا
کسى که خاک درش نیست خاک بر سر او
شنیدهام که تکلم نمود همچو مسیح
بدین حدیث لب لعل روح پرور او
که من مدینه علمم على در است مرا
عجب خجسته حدیثى است من سگ در او
سپس در پایین دماغه و پایان کتیبه این عبارت رو به بالا نوشته شده
است: «کتبه خلیلاللّه بن سلیماللّه»
در پایین همن لنگه شرقى در میان کنده کارىها این عبارت میان چهار
ترنج کوچک خوانده مىشود:
«عمل علاءالدّین بن محمّد نجار رازى غفر لهما»
در خاتم کارى و قدیم جنوبى بقعه نوشته و کتیبهاى ندارد.
3) کتیبه سردر ورودى همین بقعه که پس از تعمیرات دوره ناصرى به
بالاى در خروجى جنوبى صحن منتقل شده در بالاى سر در نصب گردیده
است. متن آن به ثلث سفید حاکى از تجدید بناى مزار است در دوره سلطنت
شاه صفى به دستور زینب بیگم دختر شاه طهماسب صفوى[121] این چنین:
«بسماللّه الرحمن الرحیم، تیمنا بذکر من بامره جرى القلم. من التوفیقات
التى خصصاللّه تعالى بعض عباده و امائه صدور الامر المطاع عن نواب الحضره
العلیة العالیة فاتحه الخیرات نتیجة اعاظم الخواقین ناموس العالمین زینب بیگم
بنت السلطان بن السلطان شاه طهماسب الحسینى نوراللّه قبره و اداماللّه ظلال
جلالها على رئوس الخلایق ببناء بنیان تلک الروضة البهیة المقدسه المنسوبه
الى الحسین بن على ابن موسى الرضا على مشرفها و آبائه المعصومین الف الف
تحیة، فى زمن دولة السلطان الاعظم و الخاقان الاکرم مولى ملوک العرب و
العجم السلطان بن السلطان الخاقان بن الخاقان ابوالمظفر الشاه صفى بهادر
خان خلداللّه تعالى ملکه و سلطانه. فى تاریخ شهر محرم الحرام سنه 1040 من
الهجرة النبویة»
4) متن کتیبه گرداگرد بقعه متبرک به ثلث طلایى در زمینه لاجوردى سوره
دهر[122] و پس از آن سوره جمعه[123] است که از اسپر بالاى درگاه ورود شمالى
آغاز شده و در بغله شرقى همان درگاه پایان مىپذیرد. با تاریخ «فى سنة
1131» در پایان کتیبه کنار زاویه همین درگاه.
زیرا این کتیبه بر سردر همین درگاه ورود، به خط کتیبه و از همان تاریخ،
این دو بیت در یک سطر نوشته شده است:
«قزوین صفائها بلطف ازلى
من لمعة بقعة حسین بن على
یا زائر قبره الراجى منه
طوبى لک ابشر ببلوغ الامل»
این رباعى به نوشته کتاب مینودر[124] سروده شیخ بهائى است. اگر این
نسبت مستند به نقل افواهى بوده و ماخذ مکتوب معتبرى نداشته باشد به
نظر بسیار نزدیکتر مىنماید که سروده قوامالدّین محمّد سیفى حسنى
دانشمند همین دوره قزوین باشد که منظومهها و ابیات و سرودههاى
بسیارى از او به زبان عربى در دست است و یک دو بیتى از او درباره قم به
همین وزن و شکل در دوره نادره[125] هست.
5) کتیبه گرداگرد مقبره خانوادگى متولیان بقعه در غرب ایوان شمالى مزار
که چنان که گذشت گویا همان «مقبره میر فغفور» یاد شده در خلد برین باشد
ـ غزل معروف سعدى است با این مطلع:
یا رب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیرى
به خداوندى لطفت که نظر باز نگیرى
در میان هر دو مصرع از این غزل بر بدنههاى چهار گانه بقعه میان ترنج
هایى صلوات کبیر بدین شکل نوشته شده است:
«اللهم انى اسألک بحق محمّد و على و فاطمه و الحسن و الحسین و على و
محمّد و جعفر و موسى و على و محمّد و على و الحسن و الحجة المنتظر
صلواتاللّه علیهم اجمعین بعظمتک [126] و اقض حوائجنا برحمتک یا ارحم
الراحمین.»
و در چهار گوشه بقعه در چهار ترنج بیت:
ناد علیا مظهر العجائب
تجده عونا لک فى النوائب
به همان شکل کتیبه شده، و در پایان در بالاى در ورود کوتاه بقعه از زوایه
غربى ایوان شمالى در زیر مصرع آخر غزل سعدى رقم کاتب و تاریخ کتیبه
بدین گونه خوانده مىشود:
«حرره عبدالغفار. شهرذى حجة الحرام سنة 1278»
6) در جبهه تالار پیشاپیش ایوان شمالى بقعه ـ که چنان که پیشتر گفتیم در
دوره ناصرالدّین شاه به دستور امین السلطان صدراعظم وسیله آقا باقر سعد
السلطنه حکمران قزوین ساخته شده است ـ این دو بیت به نستعلیق طلایى
بر کاشىهاى لاجوردى ثبت است:
«در زمان دولت خاقان قیصر پاسبان
ناصرالدّین شاه غازى خسرو صاحب قرآن
شد على اصغر امین داور دارا شکوه
چاکر سلطان ایران خادم این آستان
عمل استاد على اکبر کاشى پز ـ کتیبه محمّد المشهور بشالى 1307»
بر بالاى بدنههاى میان ستونهاى دو طرف سر در دو بیتى زیر به
نستعلیق بر کاشى سفید روى زمینه لاجوردى نوشته شده است:
سمت راست:
اختران پرتو انوار دل انور ما
دل ما مظهر کل، کل همگى مظهر ما
سمت چپ:
نه همین روى زمین را همه باب اللهیم
نه فلک در دورانند به دور سر ما[127]
7) در سر در شمالى صحن بالاى در گاه ورود این کتیبه به نستعلیق سفید
بر کاشى لاجوردى به شکل دو سطرى نوشته شده است:
«چون مؤیّد شد ز لطف خاص رب العالمین
آصف دوران وزیر اعظم داراى دین
آن معین بى پناهان مامن بیچارگان
شمع بزم عارفان سلطان ایران را امین
آن همایون فر که ذرات وجودش ازازل
گشته با مهر ولاى آل پیغمبر عجین
بهر تعمیرات صحن سبط شاه اولیاء
نونهال گلشن گلذار[128] خیر المرسلین
ریخت از بس سیم و زر گفتا خرد گویا مدام بارد از ابر کفش یاقوت احمر بر زمین
در زمان دولت شاهنشه دارا شکوه ناصرالدّین شاه غازى صاحب تاج و نگین
پور ابراهیم داد این کعبه را از نو صفا بهر سبط قبله هفتم امام هشتمین
کند از بنیاد بر پا کرد از نو این بنا سود زین سوداى نیکو سر به چرخ چارمین
ز اهتمامات بلیغ وسعى سعد السلطنه حکمران خطه قزوین و ارباب یقین
آن سمى حضرت باقر که شد از همتش این فضاى روح پرور رشک جنّات برین
کو سلیمان و سکندر؟ قیصر و خاقان کجاست تا که سایند از پى رفعت بدین درگه جبین
گفت معمارش پى تاریخ او با مجرمان کى گنه کاران سلام ادخلوها آمنین
و در میان دو مصرع اخیر ابیات نهم و دهم این عبارت به نسخ خوانده
مىشود:
«عمل استاد على اکبر کاشى پز 1307»
8) گرداگرد سقاخانه حضرتى که برابر ایوان شمالى نزدیک راهرو ورود شمالى
صحن واقع است در بالا ابیات ذیل به نستعلیق سفید بر کاشى نوشته شده است:
بسماللّه الرحمن الرحین
هر بنایى با على و آل او شد منتسب
کعبه مقصود باشد قبله حاجت طلب
ساخت اندر صحن این شهزاده والا حسین
حاج آقاى طبیب نام محمود النسب
چون به یاد شاه مظلومان حسین آباد شد
بر یزید و تابعانش تا قیامت لعن وسب
این بنا از العطش گویان دشت کربلا
هم بود رفع عطش هم دافع رنج و تعب
حضرت عبّاس سقا و علمدار حسین
زین بنا آید به یاد شیعیان در روز و شب
بى دویى بنما مکرر «عاقبت محمود» را
پس بجو تاریخ این نیکو بناى منتخب
1340»[129]
تولیت آستانه
آستانه شاهزاده حسین به طبع از همان دوره سلجوقى که مردمان قزوین
سنى و شیعى به زیارت آن مىرفتهاند[130] داراى خدمتگزار و نذورات و
موقوفات بوده است لیکن قدیمترین ماخذ موجودى که در آن «متولّى
آستانه» یاد شده وقف نامهاى مورّخ 773 از کیاملک هزار اسپى حکمران
ولایت دیلمستان و اشکور است که متن آن را پس از این خواهیم دید.[131]
تولیت آستانه شاهزاده حسین از دوران دور در دست خاندان سادات
مرعشى قزوین بوده است، با این خصیصه استثنائى که در هر نسل تمامى
افراد این خاندان در امر تولیت شریک بوده و از در آمد موقوفات و
مستمریات و مقرریات آن بهرهمند مىشدهاند.[132] این مطلب طبعا ناشى از
چگونگى وقف موقوفات مزبور بوده که تولیت موقوفه را با خاندان نه فردى
خاص از آن وا مىگذارده است.[133] توجّه به این نکته براى درک مفاد اسناد
آستانه بسیار مهم است زیرا گاه در دو سند که هم زمان تنظیم شده دو یا چند
فرد مختلف به عنوان متولّى یاد شدهاند که در نظر ابتدائى نوعى تعارض به نظر
مىرسد و عنایت به آنچه ذکر شد این تعارض بدوى را از میان بر مىدارد.[134]
البته به این نکته که تا حدودى شگفت آور است باید توجّه داشته با
وجود سابقه هزار ساله، افراد خاندان مرعشى قزوین و بیوت آن همواره
محدود و معدود بوده و در این صد سال اخیر تا حال تحریر این سطور تنها
دو خانه از سادات مزبور در شهر قزوین وجود داشته و دارد.
آغاز تصدّى و تولیت آنان بر این مزار درست روشن نیست لیکن قدر
مسلم مدتى دراز پیش از دوره صفوى بوده و این که در برخى اسناد متأخّر
تولیت آنان را از دوره صفوى پنداشتهاند نادرست است. در فرمانى مورّخ
937 از شاه طهماسب گفته مىشود که تولیت مزار شاهزاده حسین از «قدیم
الایام» تا آن زمان با آباء و اجداد متولّى آن دوره بوده است.[135]
خاندان سادات مرعشى از نوادگان حضرت امام على بن الحسین ـ
زینالعابدین ـ امام چهارم شیعیانند که از طریق على المرعش فرزند عبداللّه
بن محمّد بن حسن الد که بن حسین الاصغر بدان حضرت مىپیوندند. «على
المرعش» مزبور ـ که سادات یاد شده را به اعتبار انتساب بدو «مرعشى»
مىخوانند ـ بنابر آنچه از کتاب «الفخرى»[136] ابوطالب اسماعیل حسین
مروزى[137] ـ که از معتبرترین و قدیمترین متون موجود علم انساب است ـ بر
مىآید خود در قزوین مىبوده است چه در ذکر فرزندان حسین اصغر فرزند
امام سجاد علیهالسلام مىنویسد: «و ام الحسن الدکة بن الحسین الاصغر فانتهى عقبه
الصحیح الى محمّد السیلق بالرى و على المرعش بقزوین ابنى عبداللّه بن
محمّد بن الحسن الدکه»[138]. بنابراین سادات مرعشى در هر جا که باشند در
اصل از شهر قزوین ریشه مىگیرند و تا سالیانى دراز مرکز و مجمع آنان نیز
شهر مزبور بوده است.[139]
آن گاه از این شهر به سه منطقه دیگر نیز رفته و بدین گونه سادات مراعشه
به اعتبار محل سکنى به چهار تیره تقسیم گردیدهاند.[140]
از سلسله سادات مرعشى قزوین دانشمندان و ادیبان و نام آورانى
برخاستهاند که نام و سرگذشت گروهى از آنان همراه شرح حال مشاهیر دیگر
تیرههاى این خاندان در مقدمه احقاق الحق[141] هست. در تدوین رافعى هم از
بزرگان این خاندان یاد شده است. در تورق اجمالى به نام و نمونه شعر «سیّد
زاهد ابوالفضل ابن ناصر مرعشى حسینى قزوینى» در کتاب مزبور بر خورد
شد[142] که در مقدمه احقاق ذکرى از او نیست.
شریف معینالدّین فغفور فرزند شمسالدّین محمّد نیاى اعلى دودمان
مرعشى قزوین[143] نقابت سادات آن شهر را در نیمه نخستین قرن هشتم عهده
دار بود[144] و با تقریبى که درباره برخى موارد مشابه دیگر گفته شده است[145]
با توجّه به همراه بودن این منصب با مقام تولیت آستانه شاهزاده حسین در
قرن دهم[146] دور نیست که سرپرستى امور این مزار شریف نیز به حکم
ریاست او بر علویان شهر بر او مسلم بوده است.[147] فرزند او شریف عبداللّه
امیر الحاج ملقّب به «فیل امیر» مردى دانشمند و پارسا بوده است.[148]
در فرمانى از شاهرخ تیمورى مورّخ 55 ذق838 ـ ه . ق که جزء مجموعه
اسنادى بود که اسناد حاضر از آن گزین شد، منصب احتساب شهر قزوین به
مرتضى اعظم افتخارالسادات سیّد معینالدّین مطهر واگذار گردیده است تا
در آن شهر امر به معروف و نهى از منکرات کرده و منع فسقه و فجره نماید و
اجراى حدود و تعزیرات کند.[149] در آن به فرمان پیشین همان پادشاه در
همین باب اشاره مىشود. تردیدى نیست که این سیّد از همین دودمان مورد
سخن است چه جزاین موضوع که سند مزبور در دست بازماندگان این
خاندان است، تصریح ماخذ قرن دهم و یازدهم[150] به این که منصب
احتساب شهر قزوین و تولیت آستانه شاهزاده حسین از قدیم در دست
خاندان سادات مرعشى آن شهر بوده است مؤیّد مدّعاست.
در قرنهاى بعد نیز مشاهیر و بزرگانى نامور از خاندان مرعشى قزوین
برخاستهاند که نام بعضى از آنان در مصادر مربوط هست. این خاندان در
دوره صفوى بسیار محترم و مورد توجّه بودهاند. شاه طهماسب مبلغهاى
کلى زر به سادات مرعشى قزوین مىداد.[151] قاضى نوراللّه شوشترى در
مجالس المومنین مىنویسد: «مرعشیه قزوین که از قدیم الایام در آن دیار که
خوار وزار وجود سنیان مردم آزار است از روى تقیه روزگار گذرانیدهاند و
محنت بسیار از اغیار جفا کار دیدهاند و همواره به مذهب حق ائمه اثنى عشر
عمل نمودهاند و در این ایام به یمن عنایت و حسن حمایت و رعایت امیر
شمسالدّین اسداللّه مذکور[152] مشمول عواطف بى دریغ شاهى گشته،
بعضى از ایشان نقیب و متولّى آستانه حضرت شاهزاده حسیناند و بعضى
در قزوین محتسب اند»[153] و در اسدیه نیز آمده است: «سادات مرعشیه
دارالموحدین قزوین که بعض از ایشان نقیب و متولّى آستانه حضرت
شاهزاده حسین قزویناند و برخى در قزوین محتسب اند»[154] دارالموحدین
قزوین که بعضى از ایشان نقیب و متولّى آستانه حضرت شاهزاده حسین
قزوین اند و برخى در از این قبیله، و از قدیم به مذهبى حق اثنى عشر عمل
نمودهاند»[155] و در سراج الانساب هم هست که: «سادات مرعشیه قزوین
بعضى از ایشان نقیب و متولّى آستانه شاهزاده حسیناند»[156].
شاه اسماعیل صفوى قاضى ضیاءالدّین نوراللّه مرعشى قزوینى را به
رسالت نزد شیبک خان ازبک فرستاد.[157] این شخص گویا همان نوراللّه بن
علاءالدّین حسینى مرعشى است که نام و سجل او در وقف نامهاى مربوط به
آستانه شاهزاده حسین مورخ 943 دیده مىشود.[158] و بدون تردید جز نوراللّه
بن محمّد شاه بن مبارزالدّین مانده حسینى دانشمند و عارف، شاگرد سیّد
محمّد نور بخش و شمسالدّین محمّد لاهیجى شارح گلشن راز و قوامالدّین
کربالى، در گذشته 925 و نگارنده آثار متعدّد در تفسیر و عرفان و هیأت و
اسطرلاب[159] است که در هنگام فتح شوشتر به دست شاه اسماعیل
سالخورده و ناتوان بوده و توانایى حضور در مراسم استقبال او را نداشته
است[160] هر چند در مقدمه احقاق الحق[161] بلکه در ریاض العلماء[162] نیز آن
دو را یکى پنداشتهاند.
در بخش اوّل گذشت که شاه طهماسب در نظر داشت سیّد زینالعابدین
مرعشى متولّى آستانه شاهزاده حسین را به ایلچى گرى به دربار عثمانى
بفرستد[163] و شاه عبّاس نیز درویش بیک از سادات مرعشى قزوین را در سال 1020
به رسالت به همان جانب[164] و در 1023 نزد نظام شاه به دکن[165] فرستاد.
اکنون نام افرادى که از این خاندان از آغاز دوره صفوى تا روز گارماتولیت
آستانه شاهزاده حسین را عهده دارى نمودهاند بر اساس اسنادى که در این
بخش آمده است، با توجّه به نکتهاى که در باب اشتراکى بودن امر تولیت
مزار پیش از این گفته شد:
1) سیّد زینالعابدین مرعشى، در تذکره شاه طهماسب ذیل وقایع سال
932 پس از ذکر یکى از سادات مرعشى که در این سال رتبه و لقب خانى
گرفته و درع 2-938 در گذشته بود[166] مىنویسد: «سیّد زینالعابدین مرد
متقى و عالم است. تولیت امامزاده واجب التعظیم و التکریم امامزاده حسین
بن سلطان على بن موسى الرضا علیهالسلام با نقیب الاشرافى به اوارزانى داشتیم و
الحال اراده آن است که چون مردى عالم و دیندار است به ایلچى گرى نزد
حضرت خواندگار به استنبول روانه نمائیم.»[167]
دو فرمان مورخ 935 [168] و شعبان 937[169] از شاه طهماسب در واگذاردن
منصب تولیت آستانه به او دست داریم. از فرمانى مورّخ 28 رجب 944 از
همان پادشاه[170] بر مىآید که او در این تاریخ در گذشته بوده است. تولیت
موقوفات شاه بیگى بیگم بر این آستانه طى حکم مورّخ 18 ع 1-938 از
همو[171] به همین سیّد و سپس فرزندان او واگذار گردیده بود همچنان که
تولیت وقف مورّخ ج 1-938 شاه طهماسب بر این مزار نیز با او و دو تن
دیگر از افراد خاندان مىبود.[172] در این دو سند اخیر از وى بالقب «امیر
مجاهدالدّین» یاد مىشود.
2) سیّد شمسالدّین اسداللّه حسینى مرعشى که فرزندان او و سیّد
زینالعابدین در سنین بعد متولّى مزار بودهاند[173] بنابراین خود او نیز به
حسب قاعده در روزگار زندگى جزء متولیان آنجا بوده است.
3) میر سرهنگان مرعشى از متولیان آستانه بنا بر فرمانى مورّخ 935
از طهماسب.[174]
4) سیّد کمالالدّین عبدالقادر گویا پدر میر علاء الملک بن عبدالقادر
مرعشى که پس از این جزء متولیان آستانه بوده است. از این میر عبدالقادر
دوّم در مقدمه احقاق الحق نیز[175] یاد شده است. سیّد کمالالدّین عبدالقادر
در حکم مورّخ 18 ع1-938 شاه بیگى بیگم[176] و وقفیه مورّخ ج1-938
شاه طهماسب[177] جزء متولیان آستانه یاد شده و متولّى وقف شاهى مزبور نیز
بوده است.
5) سیّد صفىالدّین شکراللّه، یاد شده در همان دو سند و متولّى وقف
شاهى مزبور. گویا هموست که نسب نامه وى ذیل عنوان «نسب شریف
سادات عظام مرعشیه قزوین ـ السید صفىالدّین شکراللّه الشهیر بمیر بزرگ
بن زینالعابدین بن شکراللّه بن عبدالقادر بن منصور بن فغفور معینالدّین[178]
بن محمّد...» در سراج الانساب کیا گیلانى هست.[179]
6) سیّد وجیهالدّین محباللّه مشهور به میر سوار.
7) سیّد نصرالدّین عبدالجبار.
8) سیّد شرفالدّین ابو اسحق.
این سه تن فرزندان میر شمسالدّین اسداللّه مرعشى هستند که بنابر مفاد
فرمان مورّخ رجب 944 از شاه طهماسب در امر تولیت آستانه مشارکت داشتهاند و
تولیت وقف مورّخ 12 محرم 943 شاه بیگى بیگم نیز با آنان بوده است.
9) میر علاء الملک مرعشى متولّى شرعى مزار شاهزاده حسین و
موقوفات آن بر اساس فرمانى مورّخ رجب 944 از شاه طهماسب که در تایید
همین تولیت است. او چنان که پیش ت گذشت باید فرزند همان سیّد
کمالالدّین عبدالقادر متولّى پیشین آستانه مزبور باشد که در برخى اسناد
دیگر از او یاد شده بود.
این سیّد همان میر علاء الملک مرعشى از فاضل مراعشه قزوین [180] است
که در کتابهاى تاریخ دوره صفوى جزء مشاهیر سادات دربار طهماسب یاد
شده و از فضلاء آن عصر بوده[181] و مدتها به مشارکت خواجه افضلتر که
قاضى عسکر بوده[182] و در سال 977 از این منصب بر کنار شده[183] و مدتى
صدات گیلان داشت[184] و در 990 در گذشت و در جوار آستانه شاهزاده
حسین به خاک رفت. قاضى احمد قمّى در خلاصة التواریخ ضمن وقایع این
سال مىنویسد: «روز جمعه 18 ع 2-990 مرحومى میر علاءالملک مرعشى
که از افاضل سادات مرعشى قزوین بود به عالم بقاء رحلت کرد. مشارالیه
بعد از قضاء عسکر و صدارت گیلان چند مدت در مشهد مقدس به سر برد و
ایام سلطنت شاه اسماعیل (دوّم) به قزوین آمده، به واسطه تقربى که با
سلطان حیدر میرزا داشت رعایت نیافت و در ایام دولت و سلطنت شاه
کامیاب به مبلغ بیست تومان نقد و جنس سیور غال سر افراز شد...
فوت شد و اعزاز و احترام در تحت قبه سامیه امامزاده حسین علیه و أبیه
السلام و التحیه مدفون شد.»[185]
در تاریخ عالم آرا نیز در بخشى که از سادات درگاه طهماسب سخن گفته
است درباره وى مىنویسد: «میر علاء الملک ـ از سادات مرعش در
دارالسلطنه قزوین و در درگاه معلى بعض اوقات قاضى معسکر ظفر اثر بود.
بعد از فتح گیلان به منصب صدارت آن ولایت بین الاقران ممتاز بود. جامع
کمالات صورى و معنوى و در علم أصول و رجال سر آمد روزگار خود و
محدّث خوب بود. به غایت خوش صحبت و بذله گو و مطبوع الطبایع و
همیشه در مجلس بهشت آیین زیاده از دیگران به شرف مکالمه و همزبانى
اشراف اختصاص مىیافت و با کمال تقوى و پرهیزگارى از جمال ظاهر نیز
حظ و افرداشت و به هم زبانىهاى بى تکلفانه و سلیقه طبعى سرور افزاى
خاطر ارباب ادراک و هم صحبتان بود.»[186]
در کتاب فردوس در تاریخ شوشتر و برخى از مشاهیر آن ـ از آثار قرن
یازدهم از زبان «عبدالواحد بن على شوشترى» از دانشمندان قرن دهم آمده
است که در اواسط این قرن از اصفهان به قزوین رفتم «و به خانه میر علاء
الملک مرعشى نزول نمودم و او پیش من حاشیه مطالع قرائت مىنمود و
فاضل مدقق ملا ابوالحسن کاشى در آن زمان در قزوین بود و میان او و میر
علاء الملک بر سرامرى رقابت بود و میر علاء الملک مىخواست که رقیب
را آزارى کند. لاجرم در روزى که خبر گرفته بود که ملا ابوالحسن بر سر مقبره
شاهزاده علاءالدّین حسین که محل اجتماع مردم است به سیر آمده، مرا
همراه برداشته به آنجا برد و به اتفاق با ملا ابوالحسن ملاقات واقع شد.»[187]
نکات دیگرى که درباره این میر علاء الملک مىدانیم چنین است:
1ـ از نوشته عالم آرا دانسته شد که او در «علم رجال سر آمد روزگار بود».
مجموعهاى خطى به قطع ربعى مشتمل بر سه کتاب در این علم (خلاصه
علاّمه، رجال ابن داود، رجال کشى) نزد جناب آیتاللّه مرعشى نجفى در قم
دیده شد به نستعلیق علاء الملک بن عبدالقادر حسینى مرعشى در صبح
چهارشنبه 14 محرم 964 در قزوین (پایان کتاب اوّل) و پنج شنبه 28 رجب
964 (پایان کتاب دوّم) و با یادداشتى از او در آغاز کتاب سوم مورّخ پنج
شنبه 5 شعبان 964 و دیگرى مورّخ سه شنبه 16 رمضان همان سال در قریه
مزینان از توابع سبزوار در هنگامى که به جانب مشهد مقدس رضوى (ع)
رهسپار بود، با حواشى از خود او بر هر سه کتاب. از این نسخه در مقدمه
احقاق[188] نیز یاد گردیده است.
2ـ نسخهاى از اجازه محقق على بن عبدالعالى کرکى به قاى صفىالدّین
عیسى مورّخ 937 در ماه ذى قعده سال 976 براى همین میر علاء الملک
استنساخ شده و او در پایان به خط خود نسب خویش را چنین نوشته است:
«علاء الملک بن عبدالقادر بن شکراللّه بن عبدالقادر بن منصور بن فغفور بن
محمّد الحسینى المرعشى»[189].
3ـ در ریاض العلماء افندى در دو مورد نام و گزارش حال او هست یکى
در بخش نامها در حرف «ع» و دیگرى در بخش القاب ذیل عنوان «مرعشى»[190].
او در این عنوان دوّم کتابى در علم رجال را از آثار او شمرده است.[191]
4ـ فهرست کتابى کافى، از علاء الملک بن عبدالقادر بن شکراللّه بن
عبدالقادر بن منصور بن فغفور بن محمّد حسینى مرعشى که آن را به
خواهش مولى محمّد على از دوستان خویش[192] طى 60 روز تدوین نموده و
در بامداد جمعه 17 ج 2-985 به پایان رسانیده است. او در این اثر کتب و
ابواب و احادیث کتاب کافى کلینى را فهرست کرده و احادیث صحیح و
ضعیف را مشخص ساخته و اسناد روایات را بررسى نموده است. نسخهاى
از این فهرست که آن را همان مولى محمّد على یک روز پس از پایان تألیف
استنساخ کرده و در پایان او را بسیار ستوده است نزد شیخ صالح جزائرى در
نجف به نظر صاحب ذریعه رسیده بود.[193]
5ـ حواشى و تعلیقات بر کتاب تهذیب شیخ طوسى، از سیّد صدر علاء
الملک مرعشى که نسخهاى از تهذیب را به خط خود طى سالیانى چند
استنساخ نمود و در سال 974 از آن فراغت یافت. آن گاه آن را با نسخه شیخ
حسین بن عبدالصمد عاملى (پدر شیخ بهائى) مقابله کرد و در 24 رمضان
سال 986 در قزوین این مقابله را به پایان برد و به خط خود بر آن نسخه حواشى
بسیار و مفصل در تنقیح اسانید کتاب و تحقیق احوال رجال آن نگاشت.
مولى سلطان حسین بن محمّد ندوشنى استاد سلطان العلماء علاءالدّین
حسین مرعشى مازندرانى بخش اعظم این حواشى را ـ از آغاز کتاب جهاد تا
پایان تهذیب ـ از روى خط میر عینا در حواشى نسخه خود (نسخ محمّد
حسین تبریزى مقدمى در 1024) نقل نمود و در اوایل محرم 1026 در
ندوشن از این کار فراغت جست. او به تصریح نوشت که که حواشى میرزا
آغاز تا انجام کتاب بود که وى تنها به نقل این مقدار آن توفیق یافت.
میر در پایان کتاب مکاسب از همین تهذیب از خود بدین شکل یاد نموده است:
«رقم لنفسه مادام حیا و للمومنین الذین لهم استعداد الانتفاع منه بعد
انقضاء الاجل الموهوب احوج الناس الى شفاعة النبى القرشى علاء الملک
بن عبدالقادر بن شکراللّه بن عبدالقادر بن منصور بن فغفور الحسینى
المرعشى یوم الثلاثا التاسع من اولى الجمادیین الخامس و العشرین من
الجدى سنه سبعین و تسعمائه»
ندوشنى در چند جاى نسخه خود از او با ستایش بسیار یاد کرده است از
جمله در پایان بدین گونه:
«السید الفاضل الکامل فى المعقولات و المنقولات و لا سیما درایة
الحدیث و تحقیق احوال الرجال و تنقیح الاسانید».
و در میانه در چند جا بدین گونه و نظایر آن:
«السید السند الفاضل العادل السید علاء الملک المرعشى المتبحرفى
العلوم الدینیة لا سیما علم الرجال و الاخبار».
این نسخه جزء موقوفات آخوند ملا على نهاوندى در سال 1282 در
نجف بوده است.[194]
6ـ او در پایان حواشى تهذیب خود از عدهاى از فضلا که همین کتاب
تهذیب را نزد او خوانده و شاگردى کردهاند یاد نموده و از دو تن آنان نام
مىبرد یکى سیّد صالح سیّد محمّد بن سیّد میران استرآبادى، و دیگرى
فاضل صالح مولى ملک محمّد سرکانى.[195]
7ـ صاحب ذریعه نسخهاى از رجال کشى را دیده بود که از روى نسخه
خط همین میر علاء الملک از سال 972 تا 983 استنساخ شد و به گفته
کاتب، نسخه میر از روى خط ابن سکون که آن را فاضل مقداد بر سیّد
عمیدى خوانده بود نوشته شده بود. دور نیست که این نسخه همان باشد که
در مجموعه یاد شده پیش در قم است و اکنون انجام آن افتاده است.
8ـ نسخهاى از من لا یحضره الفقیه صدوق به شماره 460 در کتابخانه
مرعشى قم است به نستعلیق «علاء الملک بن عبدالقادر بن شکراللّه بن
عبدالقادر ابن منصور الحسینى المرعشى» مورّخ دوشنبه 18 ج 1-976[196].
از بررسى نسب او در سه جاییکه به خط خویش نوشته است و سنجیدن
آن با نسب سیّد صفىالدّین شکراللّه معلوم مىشود که او برادر زاده سیّد
زینالعابدین مرعشى نخستین متولّى شناخته شده آستانه بوده و این سیّد
زینالعابدین با پدر میر علاء الملک: سیّد کمالالدّین عبدالقادر (شماره 4
فهرست متولیان) هر دو فرزندان سیّد شکراللّه بن عبدالقادر و نواده میر فغفور
بودهاند. همچنین به دست مىآید که نکتهاى که در تصحیح عبارت سراج
الانساب کیاى گیلانى ـ با تغییر «فغفور بن معین بن محمّد» به «فغفور
معینالدّین بن محمّد»
ـ ذیل نام سیّد صفىالدّین شکراللّه در پاورقى گفته شد درست و مطابق
واقع بوده است.
10ـ سیّد عبدالمطلب مرعشى، شاید فرزند دیگر همان سیّد کمالالدّین
عبدالقادر و برادر میر علاء الملک، که به شهادت همان فرمان مورّخ رجب
944 شاه طهماسب[197] در آن تاریخ جزء متولیان مزار بوده و سند مزبور در
تأیید تولیت او و میر علاء الملک صادر شده است. فرمان مورخ 983
طهماسب که از درگذشت متولّى مزار در آن تاریخ سخن گفته و به دو فرزند او
اشاره نموده است گویا مربوط به مرگ همین سیّد عبدالمطلب باشد. در
فرمان مورّخ 999 شاه عبّاس از سه تن فرزندان وى امیر عزالدّین محمّد و
امیر محمّد قاسم و امیر فخرالدّین محمّد یاد مىشود.
11ـ درویش قنبر.
12ـ درویش عرب قلى.
13ـ درویش محمّد قلى.
این سه تن به شهادت فرمانى از شاه عبّاس مورّخ رجب 1000 در آن
هنگام متولّى آستانه بودهاند. از ظاهر این سه نام چنین بر مىآید که آنان از
سلسله سادات نبوده و به عادت معهود آن دوره به عنوان متولّى تفویضى
عهدهدار خدمت سرپرستى آستانه بودهاند. احتمال مىتوان داد که به علّت
عدم تصدّى هیچ یک از افراد سلسله متولیان قدیمى، این سه تن که شاید
خدمتگزاران آستانه بودهاند، سرپرست آن به شمار مىرفتهاند. لیکن باید
توجّه داشت که القابى از قبیل بیک و خان و درویش و نظایر آن در آن عصر ـ
آن چنان که در دورههاى بعد رایج گردید ـ منحصر به غیر سادات نبود. در
تذکره شاه طهماسب هست که یکى از سادات مرعشى مازندران در سال
932 از جانب او به لقب خانى ملقب گردید و اطلاق این لقب بر افرادى از
سادات در آن عهد و همچنین در دورههاى قاجار بسیار دیده مىشود. نام
درویش بیک از سادات مرعشى قزوین که در سالهاى 1020 و 1023 به
رسالت به روم و دکن فرستاده شد و در مورد اخیر فرزندش «محمّدى بیک»
پس از مرگ پدر عهدهدار آن خدمت گردید پیش از این گذشت.
بنابراین، این سه تن مىتوانند از همین خاندان باشند.
14ـ میر عبدالقادر مرعشى نواده میر عبدالمطلب (گویا فرزند میر
فخرالدّین محمّد فرزند او) که در سال 1052 متولّى آستانه بود.
15ـ میر محمّد نصیر فرزند میر عبدالقادر مرعشى متولّى آستانه در سال
1094. فرمانى مورّخ صفر 1103 از شاه سلیمان در واگذاردن تولیت آستانه
شاهزاده حسین به وى در دست است که در اسناد آینده مىبینیم.
16ـ میر فخرالدّین محمّد فرزند دیگر میر عبدالقادر مرعشى که در سال
1094 با برادر مذکور خود متولّى آستانه بوده و در پیرامون سال 1154 در
گذشته است.
17ـ میر عبدالقادر مرعشى فرزند میر محمّد نصیر فرزند میر عبدالقادر از
متولیان آستانه در سال 1130.
18ـ میر محمّد قاسم فرزند دیگر میر محمّد نصیر مزبور از متولیان مزار در
آن سالها.
19 ـ میر عبدالعظیم فرزند دیگر میر محمّد نصیر. از متولیان آستانه در
سال 1125، قبض او مورّخ ع 1-1141 با عنوان متولّى مزار در پشت فرمان
شماره 31 این مجموعه هست و دو محضر نیز در باب انحصار تولیت به وى
در دست داریم. آخرین سندى که در تفویض تولیت بدو ـ با ذکر نام به
صراحت ـ در دست است مورّخ 1164 است.
20ـ میر محمّد ابراهیم فرزند عبدالعظیم، متولّى آستانه پس از پدر خود.
21ـ میر محمّد نصیر مشهور به آقا میرزایى فرزند دیگر میر عبدالعظیم
مزبور. نقیب سادات قزوین در 1163 با فرمانى از شاه سلیمان ثانى، متولّى
آستانه در 1191 و در گذشته پیش از سال 1212.
22ـ میر عبدالعظیم نواده میر عبدالعظیم پیشین ـ مذکور در شماره 19ـ (گویا
فرزند میر محمّد ابراهیم فرزند او) مشهور به آقا میر، متولّى آستانه در 1207.
23ـ میر ابراهیم مرعشى نواده دیگر میر عبدالعظیم مزبور، مشهور به آقا،
که در رجب 1210 در امور آستانه مداخله داشته و از 1212 تا پس از سال
1239 متولّى آستانه بوده و پیش از 1250 در گذشته است.
24ـ سیّد احمد مرعشى متولّى آستانه در 1218.
25ـ میرزا موسى فرزند میر عبدالعظیم آقا میر، متولّى آستانه در 1230 و
پس از آن. او داماد میر ابراهیم مرعشى یاد شده پیش بود.
26ـ سیّد احمد فرزند میر ابراهیم مرعشى مزبور، متولّى آستانه پس از
پدر خود که پیش از 1250 در گذشته بود تا پس از سال 1290، در گذشته
پیش از 1296.
27ـ سیّد حسن فرزند سیّد احمد مزبور، متولّى آستانه پس از پدر خود تا
پیرامون سال 1315 که در گذشته است.
28ـ حاجى سیّد حسین فرزند دیگر سیّد احمد مزبور، شریک برادر خود
در امر تولیت. در گذشته 14-1317
29ـ سیّد على مرعشى فرزند آقا سیّد حسن مزبور که پس از در گذشت
پدر به مشارکت با عم خویش حاجى سیّد حسین و از سال 1317 مستقلا
تولیت آستانه را عهده دار بوده و در 1363 قمرى در گذشته است.
30ـ سیّد ابراهیم مرعشى فرزند دیگر سیّد حسن مزبور که پس از برادر به
امور آستانه مىپرداخته است.
از سیّد على مرعشى فرزندى با نام سیّد حسن، و از سیّد ابراهیم فرزندى
با نام سیّد حسین باقى مانده که هر دو اکنون از اعضاء هیأت پنج نفرى امناء
آستانه مقدس مىباشند.
به طورى که از اسناد بر مىآید در سراسر دوره صفوى افراد سلسله
مرعشى بدون دخالت و مزاحمت دیگران مستقلا اداره امور آستانه را عهده
دارى مىنمودهاند، لیکن پس از این دوره نمونه هایى از چشمداشت دیگران
به امر تولیت یا نظارت آستانه در اسناد دیده مىشود که پنج مورد آن به قرار
زیر است:
1) سیّد على فرزند سیّد ابراهیم قزوینى. این شخص در سال 1154 پس
از در گذشت میر فخرالدّین محمّد فرزند میر عبدالقادر مرعشى (شماره 16
صورت بالا) به درگاه نادر شتافته و به استناد این که سیّد مزبور فرزندى
نداشت فرمانى از نادر در تفویض تولیت آستانه به خود ستانده بود. از این رو
میر عبدالعظیم فرزند میرمحمّد نصیر و برادر زاده میر فخرالدّین مزبور که به
حسب قواعد مستمر و سنن و رسوم آستانه متولّى شرعى مىبود به حضور
نادر رفت و فرمانى در نقض فرمان سیّد على از او گرفت که در آن به دعوى
آن سیّد و ماجراى صدور حکم مربوط بدو اشاره شده است.
سیّد على پس از این واقع رهسپار دیوان صدارت گردید تا خطابى در
نقض فرمان میر عبدالعظیم براى خود بستاند. این نکته در عرضه داشته
همین میر عبدالعظیم به دیوان صدارت ذکر شده و خطاب صدر بالاى این
عریضه مبنى بر تایید مقام تولیت او گویا به آن کشمکش پایان بخشیده است.
2) آقا مهدى فرزند ملا عبدالکریم بزاز که در اوائل سلطنت فتحعلى شاه
دعوى نظارت در امور آستانه و حکمى از عبّاس میرزا نایب السلطنه ولیعهد
در تفویض این منصب به خود ستانده بود. فرمانى از فتحعلى شاه و حکمى
از ولیعهد هر دو مورّخ رجب 1217 و حکمى دیگر از محمّد على میرزا
دولتشاه مورّخ ع1-1218 در نقض حکم نظارت او و به نفع استقلال میر
ابراهیم متولّى در امر تولیت صادر شده است.
آقا مهدى گویا بعد از این فرمانى نیز در باب نظارت خود از فتحعلى شاه
به دست آورده بود که در متن عرضه داشت متولّى مزبور به آن پادشاه بدان
اشاره شده و در آن از ادامه دعوى وى در امر نظارت یاد گردیده است. فرمان
مورّخ ذح-1219 شاه مزبور بالاى همان عریضه در نقض فرمان پیشین و
حکم ولیعهد صادر شده و ظاهرا پس از این دست آقا مهدى از امور آستانه
کوتاه گردیده است.
3) در حکمى از شاهزاده على نقى میرزا رکنالدوله حکمران قزوین
مورّخ ج2-1228 گفته مىشود که کسى در آن ایام حکمى در باب تصدّى
نظارت امور آستانه از وى گرفته بود که این حکم در نقض آن صادر شده
است. در چند سند دیگر نیز از مداخله «بعضى معاندین» در امر تولیت
آستانه سخن رفته که مربوط به همین مورد یا مورد بعد است.
4) میر نعمتاللّه حسینى قزوینى که در سالهاى 1236 به بعد ـ که امور
آستانه سخت دچار اغتشاش و در هم ریختگى بوده به صلاح دید علماء آن
دوره حسبتا به نظارت و تصدّى امور آستانه گمارده شده و حکمى مورّخ
شوال 1236 از شاهزاده على نقى میرزا رکن الدوله در تفویض نظارت آستانه
بدو و حکمى دیگر از همو مورّخ محرم 1237 در واگذاردن تولیت آنجا به
وى و دو حکم دیگر در همین باب مورّخ ذح-1238 و محرم 1239 در
اسناد حاضر دیده مىشود.
5) سیّد رضى فرزند میر نعمتاللّه مزبور که در سال 1271 به استناد
تصدّى پیشین پدر خود و احکام شرعى و عرفى در تفویض اداره امور آستانه
بدو، به دعوى تولیت برخاسته و حکمى مورّخ ج 1-1271 از شاهزاده
سیفاللّه میرزا حکمران وقت قزوین مبنى بر تولیت خود ستانده بود.
ماجراى منازعه او با میر سیّد احمد متولّى آستانه بیش از پانزده سال به طول
انجامید و بیشتر اسنادى که از شماره 83 تا 113 در اینجا مىبینیم در مورد
همین کشمکش و گفتگو است.
2ـ موقوفات:
آستانه مقدس شاهزاده حسین چنان که گذشت از همان قرنهاى پنجم و
ششم نذورات و موقوفات داشته و در دوره صفوى بر موقوفات آن بسیار
افزوده شده است. در اسناد آغاز این دوره پیش از وقفهاى طهماسب و شاه
بیگى بیگم از «موقوفات آستانه» یاد مىشود.
در میان یکصد و پنجاه طغرا سندى که در این بخش خواهیم دید به
شرحى که پیشتر گفته شد شش طغرا وقف نامه است لیکن بسیار از احکام و
اسناد دیگر نیز مربوط به موقوفات آستانه یا مشتمل بر نام آنها، و یک طغرا
نیز فهرست رقابت موقوفه آستانه است که با بررسى مجموع آنها نام تعدادى
از موقوفات مزبور بدین شرح دانسته مىشود.
1) هفت سهم از دیه دستجرد حماد از قراء بلوک اقبال قزوین که وسیله
کیا ملک هزار اسپى در 20 محرم سال 773 بر مصارف مزار وقف گردیده
است این قریه را در دورههاى بعد «نجف آباد» خواندهاند.
2) حمام امیر غیاثالدّین واقع در محله شهرستان قزوین که در دوره شاه
اسماعیل اوّل از موقوفات آستانه بوده است.
3) شاه بیگم بیگى همسر شاه اسماعیل اوّل پیش از سال 938 رقباتى
چند بر مزار وقف نموده که نام و خصوصیات آنها دانسته نیست لیکن در
فرمانى مورّخ 944 از «مواضع و باغات» و حمام که بر آستانه وقف بوده
است یاد مىشود.
4) کمالالدّین ملک بیک سرکار موقوفات بیگمى مزار در سال 938 قناتى
جهت آستانه احیاء نموده بود.
5) حمام شاهى قزوین پیوسته به دولت خانه شاه طهماسب و از بناهاى
خود او که در ج 1-938 بر آستانه وقف داشت.
6) یک دانگ مشاع قریه دزج از قراء بلوک اقبال قزوین، وقف شاه بیگى
بیگم در 12 محرم سال 943.
7) قنات میرزایى از قنوات مشهور قزوین در آن دوره که حمام شاهى بر
آب آن قنات و قنات خمار تاشى دایر بود از موقوفات آستانه در سال 944.
8) چهار دانگ از قریه شنستق علیاى رامند که خود وقف آستانه بود و
مال و جهات آن همانند هفت سهم وقفى دیه دستجرد اقبال به سیور غال
اولاد امیر حبیباللّه ـ از سلسله سادات مرعشى آن شهر ـ مقرر بوده است.
9) دو دانگ از قریه کچلجرد دشتبى که خود وقف، و مال و جهات آن نیز
مانند دو موقوفه شنستق و دستجرد سیور غال بود.
10) یک دانگ از قریه امینقال از بلوک دشتبى از اسناد چنین بر مىآید که
در آغاز مال و جهات این قریه به سیور غال مزار مقرر بوده و کم کم از
موقوفات آنجا شمرده شده است.
11) جوسق مره از بلوک اقبال.
12) برزلجین از بلوک رامند که در برخى اسناد جزء موقوفات آستانه ذکر
شده است. این قریه نیز در آغاز مال و جهات آن سیورغال آستانه بوده و
سپس موقوفه آن دانسته شده است.
13) دوازده هنگام از آب دو رود ارنزک و دزج شصت روز پس از نوروز
سلطانى از همین آب وقفى در طومار تقسیم آب رودخانه قزوین مورّخ به
سال 1103 بر اساس فرمانى از عبّاس دوّم مورّخ ج2-1063 یاد شده است.
14) آب جمعگى، و آن عبارت بود از یک روز از هفت روز آب رود دزج
که در روزهاى جمعه به آستانه شاهزاده حسین اختصاص داشت.
15) دو دانگ از با تو مجین قهپایه.
16) چهاردانگ و نیم طاحونه قوشخانه.
17) شش دانگ خروزان رامند
18) شش دانگ مزرعه گناج اقبال که پنج دانگ و نیم آن از موقوفات
میرزا شرف فرزند قاضى جهان حسینى است. نام مزرعه مزبور در دورههاى
بعد به اکبر آباد تغییر یافته است.
19) باغ صفى آباد مشهور به هزار جریب، وقفى شاه سلطان حسین.
20) باغ سلیمان آباد، وقف همو.
21) قطعه زمینى در قریه ده دوشاب رودبار با نام شاهزاده زمین که گویا از
موقوفات آستانه بوده است.
22) چهار قطعه باغ، دو قطعه متصل به فند سلیجرد و دو قطعه متصل به
فندماجیل آباد. دو تاى آن با ید همان دو باغ وقفى شاه سلطان حسین باشد.
23) سه ساعت از جمله 12 ساعت آب قنات خیابان قزوین در روزهاى
سه شنبه، وقفى میرزا نبى خان امیر تومان نصر الملک فرزند نصراللّه خان سر
کرده فوج قزوین در سال 1309.
24) یک دوره یکصد و بیست پارهاى قرآن کریم که میرزا حسن خان
کچلجردى در سال 1331 (ه . ق) وقف آستانه شاهزاده حسین کرده است.
جز اینها مال و متوجهات دیوانى این محال نیز به عنوان مستمرى آستانه
یامدد معاش متولیان آنجا مقرر بوده است، البته به صورت «على البدل» که
در هر دوره برخى از این محال در جمع دیوانى به نام آستانه بود:
1) ملک آباد درویش آباد از بشاریات. پیشتر از این نیز به عنوان
سیورغال اولاد حبیباللّه مال و جهات آن را سادات متولّى آستانه میبردهاند.
2) قریه ترکمان کندى.
3) یوسف آباد بشاریات.
4) مزرعه عبداللّه مشهور به عبّاس آباد، ازساوج بلاغ.
5) قصبه ورامین از محال رى.
6) برخ آباد محمّد بیگى، ازساوج بلاغ.
7) قریه عبدل آباد بشاریات که از اوقاف غازانى بوده و جزء سیورغالات
اولاد میر عبدالمطلب متولّى است.
8) قریه کلج بشاریات، به شرح قریه عبدل آباد.
9) قریه درویش آباد بشاریات، به شرح ایضا.
10) مزرعه مرد کرران (؟) ساوه که در زمان شاه خدا بنده و شاه عبّاس به
سیورغال آستانه مقرر بود.
11) صامغان بشاریات که نخست به عنوان سیورغال اولاد حبیباللّه و
سپس به عنوان مستمرى میر فخرالدّین محمّد نصیر مرعشى متولیان آستانه
و پس از این به عنوان سیورغال اولاد قوامالدّین امیر محمّد جعفر مرعشى به
سیورغال متولیان آستانه مقرر بوده است.
12) مهاباد بشاریات، از بابت سیورغال اولاد امیر حبیباللّه و سیورغال
اولاد قوامالدّین امیر محمّد جعفر مرعشى.
13) رضى آباد بشاریات از محل سیورغال اولاد امیر حبیباللّه.
14) سالانک بشاریات، مستمرى میر فخرالدّین محمّد و میر محمّد نصیر
مرعشى متولیان آستانه.
15) فخر آباد بشاریات به شرح فوق.
16) برجین آباد بشاریات، از محل سیورغال اولاد قوامالدّین امیر محمّد
جعفر مرعشى.
17) شرف آباد اقبال به شرح فوق.
18) قریه صفى خواجه بشاریات.
19) قریه ماخورین قهپایه.
جز اینها در پایان دوره شاه سلطان حسین آستانه یک مستمرى نقد و
جنس به مبلغ و مقدار بیست تومان و 33 خروار و 18 مَن داشته که در دوره
طهماسب دوّم چهار تومان و یک هزار و نه صد دینار نقد و سى خروار و سى
و سه من جنس آن مجرى گردیده و در فرمانهاى بعد به مبلغ و مقدار سابق
باز گشته و در دوره قاجار تغییراتى یافته است لیکن آخرین رقم آن که در پایان
دوره مزبور مجرى بوده برابر همان میزان نخست (بیست تومان و 33 خروار
و 18 من) بوده است.
در میان موقوفاتى که یاد آن گذشت بر سر دو موقوفه کشمکشهایى روى
داد که چون اسنادى در این مجموعه درباه هر یک از آن کشمکشها هست
به اجمال به آن دو مورد اشارهاى مىرود:
1) طاحونه قوشخانه که چهار دانگ و نیم آن به مقتضاى مفاد اسناد
شماره 28 و 40 و 86 وقف آستانه بوده و متولیان مزار آن را اجاره
مىدادهاند. در سال 1212 بر سر این طاحونه میان متولیان مزار و ورثه
مستاجر پیشین منازعهاى بود که با اقدامات و وساطت مصلحان به سازش
انجامید. لیکن پس از این شاهزاده على نقى میرزا رکن الدوله ـ حکمران
قزوین در دوره فتحعلى شاه ـ در روزگار حکومت خود آن را بدون اعتنا به
وقفیت غصب نموده و به دیگرى منتقل ساخته بود و کشمکش متولیان
آستانه با متصرفان بعدى تا اوایل قرن حاضر به طول انجامید و گویا سودى
هم نبخشید.
2) قریه شنستق علیا از بلوک رامند قزوین که چهاردانگ آن چنان که
دیدیم از موقوفات قدیم آستانه بود. این چهار دانگ را براى نخستین بار در
سال 1029 عبّاس قلى یساول بدون جهت شرعى تصریف نموده و در این
باب مثالى مورّخ 1029 از دیوان صدرات شاه عبّاس اوّل صادر شده بود.
پس از این موقوفه به تصرّف متولیان مزار باز گشته، و همچنان بود تا نادرشاه
موقوفات آستانه را مانند موارد مشابه به خالصه معمول داشت و از آن پس از
دست متولیان بیرون رفت.
در ع 2-1218 حاجى محمّد حسین خان افشار سهم وقفى شنستق را در
دست داشته و دینارى به آستانه نمىپرداخت. در شعبان 1222 شاهزاده
على نقى میرزا حکمى براى تسلیم آن به متولیان صادر نمود که گویا مجرى
نشد. سواد اجاره نامهاى مورّخ رجب 1238 در اسناد حاضر هست که بنا بر
مدلول آن، حاجى محمّد حسین خان افشار چهار دانگ مزبور را از متولّى
وقت اجاره نموده است، لیکن معلوم نیست این سواد تا چه اندازه اصالت
دارد. پس از این در اسنادى دیگر نیز به مسأله تصرفات غصبى در این ملک
اشاره شده است.
پس از درگذشت متصرف مزبور میان ورثه او از یک سو و متولیان آستانه
از سوى دیگر منازعهاى آغاز شد که سالیانى داراز به طول انجامید. نخستین
سند مربوط به این منازعه مورّخ رمضان 1296 است. دو طرف منازعه یک
بار نیز در محضر حاکم شروع قزوین مرافعه نموده و حکم به سود وقف صادر
شده بود.
پس از این، ورثه خان افشار صورت نزاع را به محاکم شرع دارالخلافه نقل
نمودند که در آنجا نیز امر به زیان آنان گذشت لیکن با آشفتگىهاى امور آن
دوره و نفوذ محلّى خوانین مزبور در منطقه مورد نزاع به همه پىگیرىهاى
متولّى آن دوره (آقا سیّد حسن فرزند آقا سیّد احمد، و فرزندش سیّد على)
که اسناد آن در همین مجموعه هست کارى از پیش نرفت و موقوفه همچنان
در تصرّف متصرفان مزبور باقى ماند.
از اسناد این کشمکش که در بررسى اوضاع اجتماعى آن دوره بسیار
سودمند است به روشنى پیدا است که چگونه احکام ضد و نقیض متوالى در
مورد و احداز دربار و صدر اعظم صدور مىیافته تا آن جا که حکام محلّى نیز
نمىدانستهاند که کدام را باید اجرا کنند. چند نمونه جالب از احکام امین
السلطان که هر یک نقض دیگرى است و به وضوح پیداست که خود وى
هیچ گونه اطّلاعى از مفاد آنها نداشته است در این مجموعه هست. در متن
عرضه داشتهاى متولیان به بعضى احکام ضد و نقیض شاهانه در این باب
اشاره رفته است.
درباره این گونه اوضاع مضحک دوره ناصرى شرحى جالب در کتاب
«شرح حال عبّاس میرزا ملک آرا» هست. او که خود چند سالى از همین دوره
حکمران قزوین بود پس از شرح چگونگى احکام ضد و نقیضى که از
دارالخلافه مىرسید نمونهاى جالب به این شرح نقل مىنموده است:
«به جهت مثال یکى را مىنویسم. قریهاى در قزوین هست مسمى به
انگور مجین. سیّد احمد نامى با حاجى فضلاللّه نام بر سر این ملک نزاع
داشتندف بدون اغراق شش مرتبه بر حسب حکم طهران ملک را به حاجى
فضلاللّه واگذار کردم و باز به موجب حکم طهران از او گرفته به سیّد احمد
دادم. آخر الامر لا ینقطع تلگراف مىدادند که ملک را به دست متصرف
بدهید، من هم جواب مىنوشتم به دست کدام متصرف بدهم آیا به متصرف
سه روز قبل یا به متصرف دو روز قبل یا به متصرف یک روز قبل؟»
در بررسى اسناد این نزاع دنباله دار یک ابهام نیز به چشم مىخورد.
دیدیم که چهار دانگ مزبور از موقوفات قدیم آستانه بوده و نام آن در بسیارى
از اسناد هست که نظرى بدان اسناد براى ثبوت وقفیت آن کافى به نظر
مىرسد. با این همه در مرافعهاى که دو طرف نزاع در محضر حاکم شرع
قزوین داشتهاند مطلقا به این اسناد استناد نشده و به جاى آن از شهادت
شهود استفاده گردیده که از نظر متصرفان قابل خدشه بوده است. لیکن
همین اسناد در دارالخلافه به امناء دیوان عرضه مىشد واستناد بدان در
اسناد عرفى دیده مىشود.
مىتواند احتمال داد که در اوقافى که مرافعه جریان داشته این اسناد در
اختیار متولیان آستانه نبوده و پس از آن به دست آنان رسیده است. احتمالى
دیگر نیز هست که چون در بیشتر این اسناد نام شنستق همراه نام کچلجرد
موقوفه دیگر آستانه ذکر شده و به شهادت اسناد شماره 101 و 136
مجموعه حاضر یک فرد از قریه کچلجرد ملک موروثى متولیان دانسته
مىشده و آنان در آن تصرفات مالکانه داشتهاند، شاید به این تصور که در
صورت اظهار آن اسناد بهانهاى به دست مغرضان افتد که یک فرد مزبور را
جزء بخش وقفى آن قریه وانمود کرده و از این راه مقابله به مثل کنند، از
نمایاندن اسناد و عرضه آن در محضر شرع قزوین خوددارى نمودهاند.
شاهزاده حسین (ع) از زبان شعرا
در مجموعه حرم مطهر اشعار فراوانى در ستایش بقعه و بارگاه شاهزاده
حسین آمده است که در اینجا به تعدادى از آن اشاره مىشود
اشعار ذیل در بالاى سر درِ صحن ورودى به خط نستعلیق سفید بر کاشى
لاجوردى نوشته شده است:
چون مؤیّد شد ز لطف خاصّ رب العامین
عاصف دوران وزیر اعظم داراى دین
آن معین بى پناهان مأمن بیچارهگان
شمع بزم عارفان سلطان ایران را امین
آن همایونفر که ذرّات وجودش از ازل
گشته با مهر ولاى آل پیغمبر عجین
بهر تعمیرات صحن سبط شاه اولیاء
نونهال گلشن گلذار خیر المرسلین
ریخت از بس سیم و زر گفتا خرد گویا مدام
بارد از ابر کفش یاقوت احمر بر زمین
در زمان دولت شاهنشه دارا شکوه
ناصرالدّین شاه غازى صاحب تاج و نگین
پور ابراهیم داد این کعبه را از نو صفا
بهر سبط قبله هفتم امام هشتمین
کَند از بنیاد و بر پا کرد از نو این بنا
سود زین سوداى نیکو سر بچرخ چهارمین
ز اهتمامات بلیغ و سعى سعد السلطنه
حکمران خطّه قزوین و ارباب یقین
آن سمّى حضرت باقر که شد از همّتش
این فضاى روح پرور رشک جنّات برین
کو سلیمان و سکندر قیصر و خاقان کجاست
تا که سایند از پى رفعت بدین درگه جبین
گفت معمارش پى تاریخ او با مجرمان
کى گنه کاران سلام ادخلوها آمنین
تاریخ بنا و کاشى کار سر در بزرگ شمال در کاشى کارى 1307 هجرى قمرى.
***
اشعار زیر در دور کتیبه سقّاخانه مقابل ایوان نوشته شد با خط نستعلیق
سفید کاشى لاجوردى در تاریخ 1340 ه . ق.
بسماللّه الرحمن الرحیم
هر بنائى با على و آل او شد منتسب
کعبه مقصود باشد قبله حاجت طلب
ساخت اندر صحن این شهزاده والا حسین
حاج آقاى طبیب نام محمود النسب
چون به یاد شاه مظلومان حسین آباد شد
بر یزید و تابعانش تا قیامت لعن و سب
این بنا از العطش گویانِ دشت کربلا
هم بود رفع عطش هم دافع و رنج و تعب
حضرت عبّاس سقا و علمدار حسین
زین بنا آید بیاد شیعیان در روز و شب
بى دوئى بنما مکرّر عافیت محمود را
پس بجو تاریخ این نیکو بناى منتخب
اشعار زیر در جبهه ایوان بخط نستعلیق طلایى درشت بسیار جالب در
متن کاشى لاجورد نوشته شده در تاریخ 1307 هجرى قمرى.
در زمان دولت خاقان قیصر پاسبان
ناصرالدّین شاه غازى خسرو صاحبقران
شد على اصغر امین داور دارا شکوه
چاکر سلطان ایران خادم این آستان
عمل استاد على اکبر کاشى پز کتبه محمّد المشهور بسال 1307.
***
اشعار زیر در سه ردیف سقف ایوان مانند کتیبه روى گچ با قلم مشکى
نوشته شده است.
این صحن و بارگه که در این مکان بپاست
همواره از زمین بفلک نور کبریاست
این مرقد مطهر و ایوان محترم
عرش خداى اکبر اگر خوانمش بجاست
از این حریم رایحه جنت النعیم
اندر مشام جان محبان باوفاست
کحل الجواهر بصر اهل معرفت
گرد غبار این حرم پاک و با صفاست
این آستان بر او که ملک هست پاسبان
صحن و سراى زاده سلطان دین رضاست
این شاهزاده که حسین است نام او
همنام سرور دل خیرة النساء است
این آستان قدس ز الطاف لایزال
خاک درش به هر مرض بى دوا دواست
آنان که گشته مدفنشان در جوار او
از جود وى غریق یم رحمت خداست
خدمت گزار و بانى و تعمیر این رواق
حق باد یارشان که همى عین مدعاست
***
این شعر هم در سال 1335 هجرى شمسى از سرودههاى تقى مشایخى
بگفته آقاى حاج سیّد حسین مرعشى متولّى آستان نوشته شده است.
قزوین و صفائها بلطف ازلى
من لمعة بقعة حسین ابن على
یا زائر قبره الرّاجى منه
طوبى لک ابشر ببلوغ املى
***
اشعار زیر اثر طبع شاعر شهیر صغیر اصفهانى است که در سال 1339
هجرى شمسى سروده شده و در دور تا دور ضریح مطهّر با آب طلا حکّاکى
شده است. ولى در تعویض ضریح جدید سه بیت از شعر حذف شده آن سه
بیت را تا آخر ذکر مىکنیم.
پى تقرّب پروردگار حىِّ قدیم
شدند در کف تقدیر اولیا تسلیم
فلک نمود پراکنده آل عصمت را
چه برگ گل که پراکنده مىشود ز نسیم
و یا چه مصحف اوراق گشتهاى که فتد
بهر کجا ورقى از عناد خصم لئیم
بطوس مرقد پاک امام ثامن بین
که آسمان پدرش گشته خم پى تعظیم
بهشت روى زمین است آستانه او
تبارک اله از آن صحن و بارگاه و حریم
اگر نه عرش حق آنجاست از چه رو شدهاند
ملائک از پى خدمت در آنمقام مقیم
دلى که مهر وى انداخت اندر این عالم
بحشر فارغ از اندیشه است و وحشت و بیم
ضیاء دیده موسى بن جعفر آنکه بتافت
فروغ طلعت نورانیش به طور کلیم
مقام بندگیش بین که در تجسم شیر
ز خویش کرد عیان قدرت خداى عظیم
از او قواعد اسلام را بود رونق
از او مبانى احکام را بود تحکیم
برند بهره ز جود وى انفس و آفاق
که فیض بخش جهانى بود ز لطف عمیم
نگر به زاده آن شاهزاده حسین
کز اوست خطّه قزوین بهشت و دار نعیم
یسان جدّ و پدر خاک آستانه او
بود دواى علیل و دهد شفاى سقیم
مراد خود همه حاصل کنند که در وى
بلى مراد دهد خاک آستان کریم
بیا و در حرمش جسم و جان معطر کن
که مىرسد بمشام از ریاض خلد شمیم
بیا ببارگه او که هست رشک فلک
ز بس نقوش بدیع است اندر آن ترسیم
زهى سعادت حاجى[198]محمّد آنکه بود
ستوده خصلت و پرهیزگار و با تصمیم
به شاهزاده حسین و به اصغر مظلوم پناه برد که ایمن شود ز نار جحیم
خداى شاد کند روح حاج بابا را که هست ز آن صدف این تابناک در یتیم
مسلم است که از سعى این نبیره بود غریق رحمت حق روح حاج ابراهیم
غرض بیافت چه توفیق کرد از اخلاص به شاهزاده حسین این ضریح را تقدیم
صغیر گفت بشمسى براى تاریخش جزاى خیر به بانى رسد ز حىّ قدیم
هزار و سیصد و سى و نه ز شمسى بود که این ضریح بر این آستان شد تسلیم
در اینجا یاد آور مىشویم که ضریح فعلى در سال 1372 با تلاش هیئت
امناء تعویض شد و سه بیت آخر شعر 2 عوض شد.
دگر اهالى این خطه کز سر اخلاص
گرفتهاند به تعویض این ضریح تصمیم
که یادگار بماند از فراز همتشان
بصفحه دل تاریخ این بناى عظیم
هزار و سیصد و هفتاد و دو ز شمسى بود
که این ضریح بر این آستان شد تسلیم
***
اشعار زیر در کتیبه دور مسجد بالاى سر با خط نستعلیق با قلم مشکى
نوشته شده است. شاعر تقى مشایخى 1335 شمسى.
این روضه که در رتبه به از خلد برین است
از حضرت شهزاده حسین نور مبین است
این گنبد رخشنده و این بقعه و خرگاه
منسوب به آن سیّد خورشید جبین است
این مهر فروزنده بام فلک قدس
کز خجلت او ماه جهان پرده نشین است
چون کوکب مسعود که از برج سعادت
طالع شده تابنده در این مرز و زمین است
گلدسته گلزار رسول است به تحقیق
ز اولاد بلافصل رضا خسرو دین است
جدّش على و جدّه وى زهره اطهر
در دهر که را جدّه جدّ بهتر از این است
آن سرو برومند که در گلشن ایجاد
سر حلقه اخیار و هم ارباب یقین است
اى حیف و دو صد حیف که از فتنه ایام
آزارده داس ستم و تیشه کین است
آن بلبل محزون که شد از غصّه جگر خون
نادیده گل مقصد و نایافته این است
جان داد به غربت چه رضا باب غریبش
کار فلک شعبده همواره چنین است
خاموش تقى در نظر اهل بصیرت
اشعار تو امروز به از در ثمین است
در توصیف بقعه شاهزاده حسین علیهالسلام
یا رب این کاخ فلک جاه از که باشد اینچنین
مىدرخشد نور ان تا عرش رب العالمین
خشت ایوانش کند فخریه بر خلد برین
گشته دربانش ملائک خادمش روح الامین
هست خاک درگهش کحل عیون حور عین
وادى طور است اینجا یا که جنات العلا است
کنز لا یفناست این یا مطلع نور خداست
مشعر است این منا یا کعبه اهل وفاست
زمزم است این یا صفا یا شمع عرش کبریاست
رفته از سطح زمینن ضوئش به چرخ هفتمین
اى به از این بارگاه و صحن و ایوان و حرم
مىبرد رشک از جلال و رفعتش باغ ارم
فى الحقیقت جنّت است این آستان محترم
زمره قدوسیان سازند طوفش صبحدم
روز و شب سایند بر خاک رهش نقش جبین
مىوزد بوى بهشت از مرقدش لیل و نهار
هست انوار الهى از ضریحش آشکار
گنبد سبزش کند بر عرش یزدان افتخار
ماشااله ثم باله کیست این عالى تبار
این در مکنون باشد گشته در اینجا مکین
این مکان سیناست یا باغ ارم یا نخل طور
گشته جاروب حریمش طره طرار حور
بانگ جاء الحق کند از گنبدش دائم ظهور
مه ز ضوئش منخسف خورشید سازد کسب نور
چاکرش گردیده از جان عیسى گردون نشین
حبذا زین منبع علم و کمال
نیست هرگز وادى سینا بدین قدر و جلال
کیسیت در این بقعه مدفون این خداى ذوالجلال
عقل قاصر السن الکن گشته در وصف مقال
بى خود از خود محو و حیرانم چه گویم بیش از این
از خرد کردم سوال اینجا که برگو مضمر است
نام نیکویش چه و سبط کدامین سرور است
داد پاسخ در جوابم این عزیز داور است
نسل طاها پور یاسین شاه گردون افسر است
ده سلامش با ادب باش از سر صدق و یقین
این عزیز فاطمه نور دو چشم مصطفى است
شبه احمد شبل حیدر صبح ایمان را ضیاست
سالک نهج الهدایت منبع جود و سخاست
از نژاد حجت هشتم شه خوبان رضاست
نام نیکویش حسین است پادشاه عالمین
آه چون سازم بیان حالات این عالى مقام
شرح مظلومیتش خود کرده دلها را تمام
داد جان در غربت از جور سپهر نیل فام
خون شود این دیده ما از برایش تا قیام
در صغیرى داد جان این نوگل گلزار دین
اى دریغا وقت مردن همچو باب مضطرش
نه برادر بود بالینش نه مام و خواهرش
نه کسى شد از وفا گیرد به زانویش سرش
متکایش خشت و خاک تیره بودى بسترش
باد جان ما فدایش از کهین و از مهین
اى سمى خسرو مظلوم دشت کربلا
یک نظر کن سوى ما قزوینیان بى نوا
خاصه بر خدام و بر خدمتگزاران از وفا
سیّد بیچاره را منا فراموش اى شها
شو شفیع جرم و عصیانش به روز واپسین
شعر از سیّد حبیب اله موسوى قزوینى متخلّص به سیّد بیچاره[199]
[1]. تاریخ گزیده: 789.
[2]. التدوین 1: 56.
[3]. رجال نجاشى: 161.
[4]. میزان الاعتدال 3: 158.
[5]. صحیفة الرضا 7، مقدمه: 13 ـ 39.
[6]. اجساد جاویدان: 84.
[7]. النقض: 589.
[8]. تاریخ گزیده: 784، نزهة القلوب: 63.
[9]. رساله أسدیه: 97، زینة المجالس: 382، حدائق السیاحة: 3720، بستان السیاحة: 458 جنة
النعیم: 219، مرآت البلدان 4: 174، منتخب التواریخ: 527.
[10]. این کتاب در قریب 700 صفحه وزیرى به سال 1341 ه ق در قم چاپ شده است.
[11]. عیون الأخبار 2: 70، بحار الأنوار 75: 147.
[12]. عیون الأخبار 2: 70، بحار الأنوار 73: 263.
[13]. انسى المطالب: 49، اسمى المناقب: 32، اربع المطالب: 248، عبقات 2: 977، الغدیر 1:
197، احقاق الحق 6: 282.
[14]. المسلسلات: 108، بحار الأنوار 68: 77، الفوائد الرضویه: 60، مسند فاطمة الزهرا: 293.
[15] اللؤلؤ المثنیه: 217، عوالم 21: 354، آثار الحجه: 8، کریمه اهل بیت: 76.
[16]. قرب الأسناد: 376، بحار الأنوار 23: 67.
[17]. سیر أعلام النبلاء 9: 393، الفصول المهمه: 264، نور الأبصار: 177، کشف الغمه 3: 57، بحار الأنوار 49: 221، عوالم 22: 370، جناب الخلود: 33، تاریخ گزیده: 205، الشجرة المبارکه: 91.
[18]. الإتحاف بحب الإشراف: 168، الصواعق المحرمه: 123.
[19]. التدوین 1: 56، ضیافة الاخوان: 212، رساله اسدّیه: 97، تاریخ گزیده: 784، نزهة القلوب:
63، زینة المجالس: 382، بستان السیاحة: 458، مرآت البلدان 4: 174، منتخب التواریخ: 527.
[20]. مینو در 1: 698.
[21]. اجساد جاویدان: 89.
[22]. تهذیب الانساب: 338.
[23]. منتقلة الطالبیه: 251.
[24]. المجدى: 305.
[25]. الفخرى: 188.
[26]. عمدة الطالب: 21.
[27]. مناهل الضرب: 76.
[28]. مشاهد العترة الطاهرة: 158.
[29]. بدایع الأنساب: 26 - 25.
[30]. سراج الانساب: 179.
[31]. اجساد جاویدان: 89.
[32]. التدوین 1: 56.
[33]. تاریخ گزیده: 784.
[34]. مینودر 1: 720.
[35]. مطلب از قول و کتاب آقاى على اکبر مهدى پور است.
[36]. آثار البلاد اخبار العباد: 436.
[37]. از آثار خوب دوره صفویّه مشتمل بر یک دوره تاریخ عمومى تا آغاز دوره صفوى و یک دوره تاریخ فرمانروایى صفوى تا پایان دوره شاه سلیمان مقدمه احمد سهیلى خوانسارى بر ذیل عالم آراى عبّاسى. لیکن نسخههایى که در فهرست منزوى.
[38]. خلد برین، حدیقه ششم از روضه هشتم: 462-465.
[39]. مقدمه احقاق الحق: 121-122.
[40]. با توجّه به این نکته که در این گونه موارد مقبره این قبیل اشراف و رجال را بى فصل زمانى
پس از آنان بنا مىکنند.
[41]. سند شماره 1 در بخش اسناد از همین بحث.
[42]. تاریخ گیلان و دیلمستان، سیّد ظهیرالدّین مرعشى، به تصحیح دکتر منوچهر ستوده صفحه
259.
[43]. حبیب السیر 4: 88 چاپ تهران.
[44]. جز آستانه شاهزاده حسین «تربت حضرت زبدة السالکین شیخ احمد غزالى» (حبیب السیر
3: 230) نیز از مزارات مورد احترام و معتبر آن روزگار قزوین بوده است.
[45]. مقاله تاریخچه قزوین، حسینقلى ستوده، مجله بررسىهاى تاریخى، شماره 5 و 6 سال چهارم، صفحه 171 به نقل از تاریخ گیلان و دیلمستان: 325.
[46]. تاریخ خانى، على بن شمسالدّین بن حاجى حسین لاهیجى، به تصحیح منوچهر ستوده:
54.
[47]. به شهادت فرمانى از شاهرخ که در بخش اسناد ضمن سخن از مقام تولیت آستانه بدان اشاره خواهد رفت و مؤیّد است به نوشته اسدیه: 97 و مجالس المومنین 1: 149.
[48]. سند شماره 3، امکان هم دارد که این وقف مربوط به دوره شاه اسماعیل اوّل باشد. در این سند او موقوفات دیگر آستانه نیز در آن تاریخ یاد مىشود.
[49]. عالم آراى عبّاسى 1: 95-96.
[50]- خلاصة التواریخ: 232.
[51]. فردوس در تاریخ شوشتر، از علاء الملک حسینى مرعشى: 57.
[52]. تذکره منتخب الاشعار به نقل فهرست الهیات 1: 412.
[53]. صحیفه اوّل از فصل سوم.
[54]. سند شماره 7 همین جا.
[55]. سند شماره 48.
[56]. از باب نمونه فرمان مورّخ رجب 944 شاه طهماسب که در بخش اسناد به شماره 10 خواهد آمد دیده شود.
[57]. تذکره شاه طهماسب: 13.
[58]. تاریخ عالم آراى عبّاسى 2: 849.
[59]. همان ماخذ 2: 866 و 951.
[60]. خلاصة التواریخ قاضى احمد قمّى: 146 عکس شماره 5566 دانشگاه / جهان آرا: 301 و 282.
[61]. همان ماخذ: 57 و 59 عکس 5565.
[62]. ایضا: 140 عکس 5566 / احسن التواریخ روملو 12: 376.
[63]. خلاصة التواریخ: 140، عکس 5566.
[64]. چاپ بنیاد فرهنگ ایران، 93 و 97. نیز بنگرید به صفحات 26 و 121 آن کتاب.
[65]. گلستان هنر: 94-96.
[66]. ذیل عالم آراى عبّاسى: 128.
[67]. صفحه 723.
[68]. در سندى مورّخ 902 با مهر رستم بیک آق قویونلو نام و سجل محود دیلمى هست فرمانهاى ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو: 136.
[69]. مجالس المومنین 1: 149.
[70]. فهرست مشکوة 5: 1386.
[71]. رجوع شود به دیباچه صافى، شرح فارسى بر أصول کافى از ملا خلیل قزوینى در گذشته
1089 که آن را در سال 1064 در محله دیلمیه قزوین آغاز کرد. ببینید ذریعه 15: 4 و فهرست کتابخانه آیتاللّه مرعشى قم 5: 265.
[72]. سرگذشت زندگى او به تفصیل در خلاصة التواریخ: 162-165.
[73]. خلاصة التواریخ: 164.
[74]. همان: 217.
[75]. عالم آرا 1: 133 و تواریخ دیگر.
[76]. عالم آرا 1: 197.
[77]. خلاصة التواریخ: همین جا / عالم آرا 1: 197.
[78]. شرح حال آنان در تاریخ عالم آرا 1: 133-134.
[79]. خلاصة التواریخ: 241.
[80]. خلاصة التوارخ: 242، نقاوة الاثار نطنزى: 26-25، احسن التواریخ روملو 12: 485، عالم آرا 1: 206، روضة الصفا 8: 257.
[81]. نقاوة الاثار: 36 و مصادر دیگرى که در پاورقى پیش یاد شد.
[82]. خلاصة التواریخ: 243.
[83]. عالم آرا 1: 210-209، احسن التواریخ روملو 11: 490.
[84]. خلاصة التواریخ: 250 و 243.
[85]. همان ماخذ: 246.
[86]. ایضا: 259.
[87]. خلاصة التواریخ: 267، عالم آرا 1: 251 و زندگانى شاه عبّاس 1: 57.
[88]. خلاصة التواریخ: 279.
[89]. همان ماخذ: 292.
[90]. گلستان هنر: 141.
[91]. درباه این کتاب و مؤلّف آن رجوع شود به تاریخ تذکرههاى فارسى، گلچین معانى 2: 3-24.
[92]. مینودر: 673 به نقل از عرفات العاشقین، نسخه کتابخانه ملک.
[93]. خیر النساء بیگم مادر شاه عبّاس، مقتول به سال 987.
[94]. خلاصة التواریخ، چاپ و یسبادن: 42.
[95]. همان ماخذ: 99.
[96]. همان ماخذ و همان صفحه.
[97]. زندگانى شاه عبّاس اوّل 2: 328.پ
[98]. عالم آرا 1: 516-517، زندگانى شاه عبّاس اوّل 2: 166.
[99]. کتیبه محجر مزبور که متن آن در مینودر نقل شده است و خود محجر پس از نصب ضریح
سیمین مزار به بقعه امامزاده محمّد محروق نیشابور منتقل گردیده و گرداگرد صندوق منبّت آن مزار که از دوره طهماسب اوّل است نصب شده است.
[100]. عالم آرا 1: 135
[101]. خلد برین محمّد یوسف، حدیقه ششم از روضه هشتم / ذیل عالم آراى عبّاسى، اسکندر
بیک ترکمان: 83-84.
[102]. تاریخ شاه صفى، از ابوالمفاخر بن فضلاللّه حسینى سوانح نگار تفرشى، ش 2339 کتابخانه
مرعشى قم: 91.
[103]. سند شماره 29 در بخش سوم از همین نوشته.
[104]. سند شماره 47 همین جا.
[105]. سند شماره 54 در بخش سوم همین نوشته.
[106]. اسناد شماره: 69-68.
[107]. مینودر: 658.
[108]. همان: 656.
[109]. کتیبه سردر ورود صحن و جبهه ایوان بقعه.
[110]. مینودر: 657.
[111]. کتیبه همین بنا.
[112]. مینودر: 657.
[113]. هیأت امناء آستانه شاهزاده حسین مرکب است از دو بازمانده دودمان تولیت آستانه و سه تن از بازرگانان و افراد محترم محلّى.
[114]. فردوس در تاریخ شوشتر: 57.
[115]. در ماجراى انتخابان دوره اوّل مجلس شوراى ملى پس از اعلام مشروطیت.
[116]. مینودر: 862.
[117]. کذا. درست: چهار ستون.
[118]. مینودر: 653-656.
[119]. ص 659، لیکن با اغلاط بسیار زیاد که البته ناشى از آن است که در آن ایام داخل ضریح تاریک بوده و نوشتهها به درستى آشکار نبوده است. ولى اکنون درون ضریح با چراغهاى قوى کاملا روشن است و کتیبهها به آسانى خوانده مىشوند.
[120]. کلمه «لهجرة» با ضمایم احتمالى آن لابد در آغاز نوشته بدنه دیگرى است که نگارنده در
هنگام بازدید از مزار به فکر یافتن آن نبوده است.
[121]. از این زینب بیگم دختر شاه طهماسب وقف نامهاى مورّخ ذق 997 در اسناد آستانه رى
هست که متن آن در مجله راهنماى کتاب، شماره 1 از سال هفتم، صفحه 143-140 نیز نشر شده است.
[122]. قرآن کریم، سوره 76.
[123]. قران کریم، سروه 62.
[124]. صفحه 651.
[125]. چاپ انجمن آثار ملى، صفحه 715.
[126]. کلمه «بعظمتک» تعمیرى است.
[127]. با طلب مغفرت الهى براى روح دانشمند شریف و نجیب مرحوم سیّد محمّد تقى
مصطفوى که نگارنده را از وجود این کتیبه مطلع ساخت.
[128]. کذا در اصل.
[129]. در سفر نامه میرزا حسین فراهانى، صفحه 18 از دو قطعه سنگ به خط میر عماد که در
صحن شاهزاده حسین بوده است یاد مىشود. اکنون از این سنگها نشانى نیست.
[130]. النقض: 643.
[131]. سند شماره 1.
[132]. اسناد شماره 10 و 18 دیده شود.
[133]. پس از این مىبینیم که برخى از افراد خاندان در عین حال که جزء متولیان آستانه قرار داشتهاند قاضى عسکر یا صدور ولایات نیز بودهاند. در واقع معنى تولیت در این آستانه همواره همان «هدف غائى» در همه موارد مشابه بوده که برخوردارى و سهم بودن از حق التولیه موقوفات و مستمریات باشد.
[134]. تعدد متولیان مزار نخست بار در سند شماره 3 به چشم مىخورد که در آن از «سادات
متولّى آستانه» سخن به میان آمده است.
[135]. سند شماره 6.
[136]. تألیف سال 606 به نام امام فخر رازى دانشمند معروف ذریعه 2: 376 و 16: 125.
[137]. زاده 572 و در گذشته 614، نگارنده حظیرة القدس که حدود 60 مجلد بوده است و بستان الشرف در 20 مجلد و آثار دیگر در علم انساب (معجم الادباء یاقوت حموى 2:
[138]. الفخرى، صفحه 39 نسخه شماره 2 / 330 کتابخانه مسجد اعظم قم.
[139]. همان ماخذ، صفحه 40 دیده مىشود. درباره خاندان مرعشى قزوین نیز دیده شود ذریعه
4: 411 ذیل نام کتاب «تکملة الاسماعیلیه فى انساب السادة المرعشیه» و 11: 76 ذیل «الرسالة الاسدیه فى نسب السادة المرعشیه» و شهداء الفضیلة امینى ترجمه فارسى، ص 294.
[140]. مجالس المومنین 1: 147، چاپ تهران / الدرجات الرفیعه سیّد على خان به نقل ریحانة
الادب 4: 9 چاپ اوّل / مقدمه احقاق الحق: 117 و 119.
[141]. صفحات 120 تا 157.
[142]. التدوین، 330 نسخه یاد شده پیش.
[143]. مقدمه احقاق الحق: 121-122.
[144]. تذکره نسب عبیدلى به نقل مقدمه احقاق الحق: 121-122.
[145]. تربت پاکان 1: 196 درباره تولیت آستانه قم.
[146]. سرگذشت میر زینالعابدین مرعشى نخستین متولّى شناخته شده آستانه در دو صفحه بعد.
[147]. به خصوص با توجّه به این نکته نیز که متولیان آینده مزار (از جمله سیّد صفىالدّین شکراللّه که نسب نامه وى را خواهیم دید و دیگران نیز که «عم زاده» او بودهاند طبعا در اجداد با وى شریک خواهند بود) نوادگان وى بودهاند.
[148]. مقدمه احقاق الحق: 122.
[149]. مقاله نگارنده با عنوان «فرمانى از شاهرخ» در مجله راهنماى کتاب، شماره 8 ـ 10 سال بیستم.
[150]. از جمله سراج الانساب و اسدیه و مجالس المومنین به شرحى که اندکى بعد در متن خواهیم دید.
[151]. خلاصة التواریخ: 229.
[152]. شاه میر مرعشى در گذشته 963.
[153]. مجالس المومنین 1: 148-149 چاپ تهران.
[154]. مجالس المومنین 1: 148-149.
[155]. اسدیه، میر سراجالدّین محمّد قاسم مختارى عبیدلى سبزوارى: 97.
[156]. سراج الانساب: 70 نسخه شماره 3533 کتابخانه ملک تهران.
[157]. روضة الصفویه میرزا بیک منشى حسینى گنابادى، به نقل ریاض العلماء، مجلد 5.
[158]. سند شماره 9 این مجموعه.
[159]. مجالس المومنین قاضى نوراللّه شوشترى نوادهاش / فردوس علاء الملک حسینى شوشترى: 16-21 / ریاض العلماء، مجلد 5 شیعه، حرف نون / ذریعه 13: 309، منزوى 1: 231-230.
[160]. فردوس: 18.
[161]. صفحه 109.
[162]. مجلد 5 شیعه، حرف نون، عنوان نوراللّه بن محمّد شاه.
[163]. تذکره شاه طهماسب: 13.
[164]. عالم آرا 2: 849.
[165]. همان ماخذ 2: 866 و 951.
[166]. میش شاهى بن عبدالکریم بن عبداللّه مرعشى نبیره میر قومالدّین میر بزرگ مرعشى در گذشته 731 و مدفون در آمل مازندران.
[167]. تذکره شاه طهماسب: 13 چاپ برلین.
[168]. سند شماره 5 همین بحث.
[169]. سند شماره 6.
[170]. سند شماره 10.
[171]. سند شماره 7.
[172]. سند شماره 8.
[173]. اسناد شماره 9 و 10.
[174]. سند شماره 4.
[175]. صفحه 140.
[176]. سند شماره 7.
[177]. سند شماره 8.
[178]. در اصل به شکل «فغفور بن معین» که گویا محرف بوده و درست همین صورت است که نوشته شد (پایان شرح حال میر علاء الملک در چند برگ بعد دیده شود.)
[179]. صفحه 77 نسخه شماره 3533 کتابخانه ملک.
[180]. مجالس المومنین 1:149.
[181]. همان ماخذ و همان جا / عالم آرا 1: 146، مقدمه احقاق الحق 1: 140 و 110.
[182]. عالم آرا 1: 146 و 155، مجالس المومنین 1: 149، وقایع السنین و الاعوام: 488.
[183]. خلاصة التواریخ: 216.
[184]. عالم آرا 1: 146، خلاصة التواریخ: 279.
[185]. خلاصة التواریخ: 279.
[186]. عالم آرا 1: 146.
[187]. فردوس، چاپ انجمن آثار ملى: 57.
[188]. صفحه 140.
[189]. ذریعه 10: 131-132.
[190]. ریاض العلماء جلد 5 شیعه.
[191]. ذریعه 10: 131، مصفى المقال: 263.
[192]. ذریعه 10: 132.
[193]. ذریعه 10: 132 و 16: 386-387.
[194]. ذریعه 6: 52 و 10: 132، مصفى المقال: 265-263، یادنامه هزاره شیخ طوسى 1:
253-252 و 340.
[195]. مصفى المقال: 265.
[196]. فهرست آن کتابخانه 2: 67.
[197]- سند شماره 10.
[198]. مراد از حاج محمّد پرهیزگار بانى ضریح سال 1339 بوده است.
[199]. دیوان سیّد بیچاره: 295.
- ۲۴۵۰
- ادامه مطلب