- پنجشنبه ۱۷ مهر ۹۳
مکنّى به ابو محمّد، و ملقّب به امام ناصر الحق اطروش، یا ناصر الکبیر مىباشد.
وى از جمله امامزادگان جلیل القدر و عظیم الشأنى است که یگانة عصر خود در فضل، کمال، فقه، تفسیر، علم، شجاعت، عدالت، دلیرى، شعر، ادب، و امامى مذهب بود.
تاریخ تولد: ناصر الحق دیلمى در سال 225 هـ . ق در مدینة منوّره به دنیا آمد. مادرش اُمّ ولد و مملوکة خراسانیّه بود.
حسن بن على در همان کودکى مورد توجّه پدر و مادر خود بود، از این رو در تربیتش سعى بلیغ روا مىداشت و توانست معارف اسلامى و قرائت قرآن را به خوبى به او بیاموزد.
در بسیارى از کتب تاریخ، فصلى براى حسن بن على الاطروش گشوده شد و هر کس در خور حال این سیّد جلیل القدر، مطالبى را نوشته است.
یحیى بن الحسین بن هارون الحسنى که خود متوفّاى 424 هـ . ق است، دربارة اطروش مىنویسد:
«و کان جامعاً لعلم القرآن و الفقه و الحدیث و الادب و الاخبار و اللغة، جیّد الشعر، ملیح النوادر، مفید المجلس، ناشئاً على الزهد و الورع، مثابراً على العبادة» [یعنى:] «وى مردى جامع در علوم قرآنى، کلام، فقه، حدیث، ادبیّات، اخبار و لغت بود. و اشعار زیبا مىسرود، و گفتار با ارزش و نادر و مجلس خوبى داشت که همه ناشى از زهد و تقواى او بود که عبادت خداوند را داشت».
زرکلّى در کتاب اَعلام خود، او را این گونه توصیف مىکند:
«کان شاعراً ملفقاً طریفاً علّامة و اماماً فى الفقه و الدّین»
ابن ابى الحدید معتزلى دربارة وى چنین مىگوید:
«شیخ الطالبیّون و عالمهم و زاهدهم و ادیبهم و شاعرهم...».
مرحوم علّامه امینى در کتاب «شهداء الفضیله» پس از بیان نام او در ردیف اوّل، دربارهاش مىنویسد:
«نسب عالى خویش را با تحصیل علم فراوان تکمیل کرد، و گوهر تابناک علویش را با فضایل و افتخارات بسیار است. فضیلت پشتیبانى از دین و افتخار نشر دانش و فرهنگ را تا جایى که خویشاوند و بیگانه زبان به تجلیل و تکریمش گشودند و دوست و دشمن سر در برابر کمالاتش فرونهادند.
شمشیر و قلم زن بود. دانش در سر، و پرچم نبرد بر سر به اهتزاز داشت، جایش در صدر مجلس تاریخى فقیهان ماست و خودش در شمار فرمانرویان شهریاران انگشت شمار ما، علاوه بر اینها، ادیبى توانا، و شاعرى سخنسرا بود».
مدح و ثناى مورّخان از او به حدّى است که در این مختصر نمىگنجد، لذا توصیه مىشود به کتابى که نگارنده به نام «قیام حسن بن على الاطروش یا اوّلین دولت شیعى در ایران» تألیف نموده است، ملاحظه نمایید.
مذهب و مسلک اطروش: در مذهب و مسلک ناصرالحق اطروش اختلافات زیادى شده است، برخى او را از زیدیّه دانستهاند. اکثر مورّخان و مترجمان یمن و زیدیّه و اشخاصى که در مسلک با زیدیّه همراه هستند و همین طور اشخاصى که مصادر کتابشان از زیدیّه است، عقیده دارند و تصریح کردهاند که ناصرکبیر زیدى بوده است و از او تعبیر به امام زیدیّه مىکنند، و عدّة دیگرى مقابل آنان تصریح کردهاند که ناصر کبیر امامى اثنى عشرى است و حق با دستة دوّم است.
اطروش از اصحاب امام دهم، حضرت امام هادى(ع) بود و این خود بیان مىکند که امامت ائمّه را قبول داشته است.
ابن شهر آشوب مازندرانى، اطروش را به امام الزیدیّه معرّفى کرده است، و عدّهاى هم به غلط، آشنایى مردم گیلان را به اسلام، زیدیّه مىدانند، در حالى که این مطلب به جهاتى درست نیست.
اولاً: این توصیف ابن شهر آشوب، قادح در جلالت اطروش نیست زیرا علّامه نجاشى دربارة اطروش گفته است:
«انّ الاطروش و هو الناصر الکبیر، کان امامیّاً لا زیدیّاً»
در ریاض العلماء نیز آمده است:
«و النّاصر الکبیر، هذا من عظماء علماء الامامیّة و ان کان الزیدیّة ایضاً یعتقدونه و یدرجونه فى جملة أئمتهم و یظنّ انّه زیدى و لیس کذلک»
علّامه حلّى(ره) نیز در «خلاصة الاقوال» بیان داشته است:
«انّ ناصر الحق، لیس بامام الزیدیّه»
مرحوم علّامه آقا بزرگ تهرانى، ضمن بازشناخت او و اینکه پدر جدّ مادرى سیّد رضى و مرتضى است و داراى تألیفاتى مىباشد، به نقل از شیخ بهایى مىنویسد:
«انّه لم یکن راضیاً بتلک الامامة»
او در حالى که زعامت و زمامدارى مناطق نامبرده را بر عهده داشت، دعوى امامت نکرد و از عقاید زیدیّه مبرّا بود و مصادرى را نام برده که علماى شیعة امامیّه بر ترجمه و شرح احوالش پرداختهاند.
همچنان که آیت اللَّه خویى(ره) نیز، اطروش را از تهمت مبرّا نموده و پس از تحلیل زندگانى وى، تألیفات او را نام برده است.
مرحوم علّامه مجلسى(ره)، و علّامه امینى صاحب «الغدیر» بر این باورند که اطروش بر مذهب امامیّه بود و ادّعاى امامت نداشته است.
ثانیاً: بسیارى از اتباع، متبوع خود را به اوصافى متّصف مىدارند که بر خلاف رضاى اوست. چنان که جمعى قایل به الوهیّت حضرت على(ع) شدند، جمعى قایل به امامت زید(ع) شدند در حالی که او خود منکر این جهت بود، و شاید مراد ابن شهر آشوب که گفت زیدیّه او را «ناصر کبیر» امام خود مىداند، همین مطلب باشد و خود ناصر کبیر چنین ادّعایى نداشته است.
این مطلب در گفتار علّامه مجلسى(ره) نیز آشکار آمده است. او مىنویسد: «در حقّ وى تجلیل شده، و مىگویند وى همان ناصرالحقّى است که زیدیّه او را امام خویش گرفتهاند».
ثالثاً: اطروش جدّ مادرى سیّد رضى و سیّد مرتضى است و سیّد مرتضى با آن همه جلالت علمى، تعصّب مذهبى، قرب نسبى و زمانى، اطّلاعات خارجى و تاریخى، قرب زمانى، اطروش را در شرح مسائل ناصریّه به این گونه ستوده است:
«امّا ابو محمّد ناصر کبیر حسن بن على، فضیلت او در علم و زهد و فقاهت اظهر من الشمس است و او کسى است که دین مقدّس اسلام را در بلاد دیلم نشر داد و مردم را از غرقاب ضلالت و جهالت نجات داد و به شاهراه هدایت دلالت نمود».
وى در هر جا از کتاب که به اسم ناصر کبیر مىرسد، رضى اللَّه عنه، و رحمة اللَّه، و کرّم وجهه، و قدّس اللَّه روحه مىگوید و این اشارهاى است در امامى بودن ناصر الحق و این معنى در اشعارى که سیّد رضى(ره) در رثاى مادرش سروده است، از ناصر کبیر این گونه یاد مىکند:
من ناصر للحق او داع الى سبیل الهدى او خارج الغمّاء
رابعاً: با مطالعة عناوین و موضوع کتابهاى ناصر کبیر و اسامى آنها، معلوم مىشود که او امامى زیدی نیست بلکه اثنیعشری است. به عنوان نمونه او دو کتاب در امامت ـ یکى صغیر و دیگرى کبیر و مفصّل ـ و کتابى به نام انساب الائمّه و موالیدهم الى صاحب الامر(ع) دارد که خود حاکى از اعتقاد وى به امامت ائمّه(ع) مىباشد.
اطروش مفسّرى ادیب: همان طورى که گفته شد، حسن بن على، مدام همنشین با قرآن بود و لحظهاى از ذکر خدا و کتاب او غافل نمىشد.
او نه تنها در زهد، عبادت، شجاعت، سخاوت و مردانگى معروف بود، بلکه در علم و دانش نیز یکى از بارزترین چهرههاى درخشان اسلام و تشیّع به حساب مىآمد.
اطروش در شناخت احکام الهى، فقیهى عمیق و دانشمندى بس بزرگ بود، علم سرشار و دانش بى کران او زبانزد دوست و دشمن بود و تسلّط او بر اخبار و احادیث جدّش، نشان مىدهد که وى تمام امور را با احادیث نبوى حل و فصل مىکرد.
او در تشخیص معانى قرآن تسلّط کافى داشت، از این رو قرآن را در دو جلد تفسیر نمود و آن را به هزار قصیده احتجاج کرد و این مطلب را زرکلّى و آقا بزرگ تهرانى در کتابشان متذکّر شدند.
ناصر کبیر شاعرى سخن سرا: اکثر کسانى که به نگارش شرح حال ناصر کبیر پرداختهاند، او را شاعرى سخن سرا و ادیبى ماهر دانستهاند و براى او دیوان شعرى را ذکر کردهاند و از او به عنوان ادیب و شاعر یاد نمودهاند. از باب نمونه، ابیاتى از اشعار این بزرگ مرد عالم اسلام را ذکر مىکنیم:
چون کار ناصر کبیر بالا گرفت و آمل را تصرّف نمود، وگیل و دیلم به او رو نهاد. جستان بن و هسودان مىترسید و تمرّد مىنمود و بعد از مخالفتها بالأخره مصالحه کرد و به ناصر الحق پیوست و ناصر دربارة موضوع مصالحه و بیعت جستان اشعارى دارد که از این قرار است:
و جستان اعطـى مــواثیقُه و ایمـانُهُ طایعاً فى الحَفَلُ
و انّــى لامُـل بالــدّیلَمى حُروباً کَبَدرِ و یوم الجَمَل
و لَیـس یُظَنُّ بهِ فى الامُور غیــرالوفـاء بما قد بَذَل
همچنین از جمله اشعار اطروش این است:
لَهضانَ جمُّ و ساوس الفکر بین الـریاض فساحل البحر
یدعوالعباد لرُشدهم و کأن ضـربـوا على الاذان بالوقر
فخشیت ان القى الاله و ما ابلیـــتُ فــى اعـــدائه
فى فتیة باعـوا نفوسهــم بالله بـالمعلى مــن الاجـر
ناطـوا امـورهم براى فتى مقــدامه ذى حـرّة شَـزَر
براى او قصیدهاى در پانزده بیت است که مطلع آن از این قرار است:
عُهُودُ الصبا سَقیاً لکُلّ ترضى الاله به و اجعَل عُمــرک بالامهال مـوصول
او اشعارى در مصایب عترت رسول اکرم(ص) دارد که بسیار غمانگیز و سوزناک است، ناصر از ته دل مىسراید:
و بى لاخـوال بنى المصطفى هَــــمُّ لَکَ شــفُّ و تبـریح
عاداهم الخلق فـذُو نسکِهِـم بالهَــمَّ مغـبوق و مصبــوح
فى کـل ارض مـنهُم طاهـرٌ لـه دَم فــى النـاس مسفوح
و میّتّ فى الحـبس ذو حسرة و مــوثقٌ بالقـدّ مــذبـوح
و هـالک ینـذب فى اهلــه افلــت منـه و هـو مجروحُ
لَـــم ینقموا منهـم فى اهلهِ افلت منه و هــو مجــروح
لم ینقموا مـنهم سـوى انّهُم السادةُ الطــهر المراجیـــح
دَعَــوا الى اللَّه فنحـواهم فـى الیـل تـقدیس و تسبیح
تألیفات ناصرالحق اطروش: ناصر کبیر، حسن بن على الاطروش، داراى تألیفات زیادى در فقه، اصول، تفسیر، اصول دین، امامت، شعر، حدیث و کلام است. برخى تألیفات او را بالغ بر 300 کتاب نوشتهاند و ما برخى از آنها را در این مختصر ذکر مىنماییم:
1. تفسیر قرآن در دو جلد که به هزار بیت از هزار قصیده در آن احتجاج نموده است، کتابموالید الائمه و انسابهم الى صاحب الامر ـ عجّل اللَّه تعالى فرجه الشریف، کتاب معاذیر بنى هاشم، «در آنچه به آنها نسبت دادهاند»، کتاب شهداء و فضل اهل الفضل منهم، کتاب الالفاظ الناصریّه «که به تعلیقه قاضى ابوعبداللَّه ولیدى، ملازم مجلس ناصر کبیر است»، کتاب الطامة الفاطمیّة «شهر آشوب این کتاب را در کتاب معالم ذکر کرده است»، کتاب تبیان فى عمل شهر رمضان، کتاب نهج المسالک الى معرفة المناسک، کتاب لجاج الشیعه بمصباح الشریعة، کتاب الامالى «در بیان اخبار و فضائل اهل البیت(ع)»، کتاب فى امامة جعفر بن محمّد الصادق(ع) «که حسن بن شدقم این را ذکر نموده است»، کتاب الابانة فى الفقه «که شیخ ابى جعفر محمّد بن یعقوب هوسمى آن را در چهار جلد بزرگ شرح کرده است»، کتاب بسط در علم کلام، کتاب کبیر فى الامامة، کتاب صغیر فى الامامه، کتاب فصاحت ابى طالب(ع)، کتاب الاذان و الاقامه، کتاب أصول الزکاة، کتاب الایمان و النذور، کتاب بیع امّهات الاولاد، کتاب المسترشد، «که شیخ بهایى آن را ذکر کرده است».، کتاب نقض الجامع «مولّف کتاب جامع حسین بن قاسم الرُسى است که فقیه طبرستان بود و فرزندش یحیى ابوالحسن الهادى است که موافق با فقه ابوحنیفه است. ناصرالحق اکثر مسائل آن را نقض نموده است».، کتاب اصول دین، کتاب مسائل ناصریّات «این کتاب در مسائل فقهى است و مشتمل بر 207 مسأله است و سیّد مرتضى آن را شرح نموده و تطبیق داده جمیع فتاوى آن کتاب را با اقوال و فتاوى بر مذهب شیعه اثنى عشریّه»، کتاب الحجج الواضحة بدلائل الراجحة فى الامامة، دلائل حسنه فى امامة امیرالمومنین(ع) «شاید این دو کتاب همان دو صغیر و کبیر در امامت باشد».، کتاب دیوان اشعار، کتاب التنبیه، کتاب النوادر، کتاب المتعة، کتاب فدک، کتاب خمس، کتاب الطلاق، کتاب الطهارة، کتاب الصلوة، کتاب الصیام، کتاب المناسک، کتاب السیر، کتاب الرهن، کتاب القسامة، کتاب الشفعه، کتاب الغصب، کتاب الحدود.
این کتب فهرستى از اسامى کتابهاى منسوب به ناصر کبیر است، که برخى از علماى زیدیّه تألیفات او را بیش از 300 کتاب، عدّهاى دیگر 100 کتاب و گروهى حدود 14 کتاب مشهور مىدانند. ما به مقدار اسامى کتبى که در منابع دست یافتیم، تقدیم شما خوانندگان گرامى نمودیم.
اطروش و تشکیل دولت علوى: منطقة طبرستان در سلطة حکومت طاهریان بود، کارگزاران حکومت با مردم بد رفتارى مىکردند. دیلم مورد حملة طاهریان قرار گرفت.
شمارى از مردم به سراغ یکى از علویان طبرستان به نام «محمّد بن ابراهیم» رفتند و از او خواستند تا رهبرى قیام را به دست گیرد؛ امّا او، آنان را به سوى دامادش، «حسن بن زید بن محمّد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن امام حسن(ع)» معروف به داعى کبیر راهنمایى کرد.
حسن بن زید، به دنبال دعوت مردم از رى به طبرستان هجرت نمود و تمام مردم با او بیعت کردند و آخر الامر با رشادتهاى رهبر قیام و مردم دیلم، دولت علویان در طبرستان به وجود آمد و حدود بیست سال شهرهاى آمل، سارى، گرگان، و مناطق گیلان و دیلم را اداره کرد.
حکومت علویان سبب گرد آوردن بسیارى از سادات و امامزادگان در طبرستان شد و سادات از شام، حجاز و عراق به طبرستان آمدند و نوشتهاند که، بالغ بر سیصد نفر از علویان، پاسدارى حکومت اسلامى طبرستان را بر عهده داشتند.
حسن بن زید، اندکى دامنة حکومتش را گسترش داد. هسودان، فرمانرواى دیلم در سال 250 هجرى با حسن بن زید بیعت کرد. جستان پسر او نیز به کمک حسن بن زید آمد. حسن بن زید در مدّت 20 سال حکومت، از سال 250 هـ . ق تا 270، توانست رى، زنجان، قزوین، لاریجان و قصران «شمال تهران» را تصرّف کند.
حسن بن زید از مردم بیعت گرفته بود که پس از او، برادرش، محمّد بن زید را که از سوى او زمامدارى گرگان را در دست داشت، به رهبرى حکومت برگزیدنند.
دولت سامانیان که بر ماوراء النهر (عراق) و خراسان چیره شده بود، قصد برچیدن دولت علویان را نمود. از این رو اسماعیل بن احمد بن سامانى به طبرستان لشگرکشى کرد و محمّد بن زید در درگیرى با او کشته شد.
پس از کشته شدن او، دولت علویان روز به روز به سستى گرایید. گاه، سیّدى از تبار علویان در منطقهاى از دیلم و گیلان قیام مىکرد و با یارى مردم حکومت را به دست مىگرفت.
بعد از شکست دولت علویان به دست سامانیان، شیعیان و سادات در مناطق دیلم و گیلان و طبرستان پراکنده شدند؛ از این رو «ناصر کبیر» معروف به «اطروش» مخفیانه مردم را دعوت به تشیّع مىنمود و 14 سال در گیلان به اجتهاد در علوم مشغول بود، و بالغ بر دویست هزار نفر به دست وى اسلام آوردند. وى در سال 287 هـ . ق مردم گیلان و دیلم را گردآورد و با سامانیان به نبرد برخاست و آن جا را باز پس گرفت.
اطروش از سال 301 هـ . ق با تقاضاى مردم دیلم، رسماً حکومت را در دست گرفت و بالغ بر سه سال در آن نواحى به عدل حکومت کرد و مردم نمونهاى از حکومت عدل اسلامى را با چشم خود درک نمودند. اطروش باعث خیر و برکت و نشر تشیّع در مناطق دیلم و طبرستان و عراق عجم بود.
اطروش در اواخر عمر خود از سیاست، جنگ و حکومت کنارهگیرى کرد و روزگار خود را به زهد و ورع و پارسایى و ارشاد خلق و تدریس و تعمیر و آبادانى بلاد گذارند.
سرانجام در شب جمعه 25 شعبان سال 304 هـ . ق، در حالى که عمر شریفش 79 سال بود، دار فانى را وداع گفت و در روز جمعه در شهر آمل دفن گردید و بر قبر او گنبد و بارگاهى ساخته شد که مزار ارباب عرفان گردید.
فرزندان ناصر کبیر: ناصر کبیر داراى 10 فرزند بود که پنج نفر از آن پسر و پنج تن دیگر دختر بودند. اسامى آنان عبارتند از:
1. زید 2. ابو على محمّد المرتضى 3. ابوالقاسم جعفر ناصرک 4. ابوالحسن على الادیب المجلى 5. ابوالحسین احمد (صاحب لشکر پدر) 6. میمونه 7. مبارکه 8. زینب مکنّى به اُمّ ابراهیم 9. اُمّ محمّد 10. اُمّ حسن (موسوم به فاطمه).
شرح حال هر کدام در کتاب «قیام حسن بن على الاطروش» که از تألیفات نگارنده مىباشد، مفصّلاً بیان شده است.
پس از آنکه ناصر کبیر دنیا را وداع گفت، مردم گیلان و طبرستان در ناباورى تمام، این ضایعة اسفبار را تحمّل نمودند و پیکر پاک آن حضرت را پس از تشییع با شکوهى در شهر آمل، در مکان کنونى به خاک سپردند.
غم و اندوه تمام گیلان را فرا گرفت و مردم از فقدان این رهبر عالى قدر که عمر شریف خود را در راه اعتلاى اسلام و شیعه صرف کرده بود، حسرت مىخوردند.
در همان ایّام، بقعهاى به رسم یاد بود بر سر مزارش بنا کردند و مردم به زیارتش مشرّف مىشدند.
این بقعه در اواسط قرن پنجم بر پا بود، تا اینکه پس از تصرّف گیلان به دست مغول، ترکان و حکّام جور، چنین وانمود کردند که آتشکدة ساسانیان است، تا به زیارت این سیّد جلیل القدر روى نیاورند.
این شایعه در سالهاى بعد به حقیقت مبدّل شد و در زمان رضاخانى بر اساس همین موضوع که آتشکدهاى بیش نیست، تمام زمین موقوفه آن را، یکى از خوانین منطقه تصرّف نمود و سندى نیز از دولت وقت دریافت کرد.
علماى زیدى یمن که اطروش را به غلط جزء ائمّة خود مىدانستند، بارها به زیارت این امامزاده مشرّف مىشدند و از مظلومیّت او اشک مىریختند و مىگفتند: آیا سزاوار است که شخصى خود باعث تشیّع مردم گیلان و مازندران شده، چنین مظلوم و گمنام باشد؟ از این رو توسّط یکى از طلاّب فاضل و دانشمند که الآن از دوستان نگارنده مىباشد به نام شیخ على ثلایى از کشور یمن، نامهاى خدمت مقام معظّم رهبرى ارسال داشتند که در پارهاى از آن آمده بود:
«مولانا ایدیکم اللَّه و سدد خطاکم، قبر الناصر الحسن بن على الاطروش فى آمل. بینه و بین الإمام زینالعابدین(ع) واسطتین او ثلاث، اصبح کمزبلة نرجوا منکم الاهتمام بعمارته لانّ له منّة کبیرة على اهل تلک البلاد حیث انه ادخلهم فى الاسلام...».
[یعنى:] «اى مولاى ما، قبر ناصر الحق اطروش در شهر آمل که تا امام زینالعابدین(ع) دو یا سه واسطه بر مىگردد، مانند زبالهدان شده است. آروز داریم که حضرت عالى اهمیّتى به ساختمان آن بدهید که منّت بزرگى بر مردم آن دیار مىباشد؛ زیرا او آنان را به اسلام دعوت کرد».
پس از دستور مقام معظّم رهبرى، مبنى بر احداث بقعه بر روى قبر اطروش، معظّم له طبق قولى که به مردم آن شهر داده بودند، به ملاقات آنان به شهر آمل عزیمت نمودند و در اجتماع چند ده هزار نفرى، مطالبى را در شأن ناصر کبیر ایراد فرمودند که از قرار زیر است:
«این شهر مردان بزرگى را به خود دیده، شما مردم آمل، اسلام را مستقیماً از اهل بیت(ع) دریافت داشتید، داعى کبیر، ناصرالحق از شخصیّتهاى برجستة این شهر مىباشند».
سفر معظّم له به شهر آمل و اهتمام ایشان به قبر ناصر کبیر، انعکاس جالبى در یمن و علماى زیدى داشت و مجالس جشن و سرورى جهت این مهم برپا نمودند.
نامة تشکر علماى زیدى یمن به رهبرى و نگارنده:
خبر مسافرت مقام عظماى ولایت به شهر آمل و اهتمام معظّم له نسبت به تعمیر بقعة ناصر کبیر، چنان خوشحالى را در میان علماى زیدى به ارمغان آورد که مفتى جمهورى یمن احمد محمّد زباره و نایت مفتى حمود بن عبّاس المویّد، و همچنین محمّد بن محمّد بن اسماعیل المنصور وزیر سابق اوقاف و دادگسترى و دکتر مرتضى بن زید المحطورى ـ مدیر مرکز بدرالعلمى و الثقافى صنعاء ـ نامة تشکّرى براى مقام معظّم رهبرى ارسال داشتند.
در فرازى از این نامه آمده است:
«اى شهید زنده و باقیماندة قهرمانان بزرگ و شهداى گرانقدر از اهل بیت(ع) آیة اللَّه العظمى، امام و مرجع عظیم الشأن مسلمین جهان، سیّد على خامنهاى ـ دام ظلّه ـ سلام علیکم.
از اسرار شخصیّت شما، شجاعت، باهوشى، تقوى، و وفادارى است که چهرة شما را در یمن چنین آشکار نموده و آن توجّه حضرتعالى به مراقد ائمة زیدیّه و در اوّلشان امام ناصر حسن بن على الاطروش مىباشد که انشااللَّه فتح البابى جهت تعمیر باقى قبور این سادات باشد.
هیئتى که در ایران براى زیارت سفر کرده بودند، جناب شیخ محمّد مهدى فقیه، ملقّب به بحرالعلوم آنان را همراهى مىکرد، همّت عالى و درایت و نقابت آثار سادات علوى را در او یافتیم، آرزو داریم که تولیت بقعة ناصر را به ایشان تفویض نمایید، یا کسى که حضرتعالى اهل این مهم تشخیص مىفرمایید».
همچنین نامة تشکّرى براى نگارنده ارسال داشتند که در کتاب امامزادگان حافظ مفسّر و قارى قرآن به چاپ رسیده است.
- ۲۵۷۱
- ادامه مطلب