مزارات ایران و جهان اسلام

سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های ایران جهان اسلام (امامزاده ، بقعه، آرامگاه، مقبره، مزار، گنبد، تربت، مشهد، قدمگاه، مقام، زیارت، معرفی عالمان انساب، کتابشناسی مزارات و زیارت و انساب

امامزاده على‏ اصغر ـ زرآباد

منطقه‏اى که اکنون در تقسیمات کشورى به نام بخش رودبار الموت، مى‏شناسیم، سرزمینى است وسیع و کوهستانى واقع در شمال قزوین. مطابق نوشته جغرافى نویسان اسلامى این منطقه جزو سرزمین دیلم. بلکه مرکز آن بوده[1]. و قرنها جایگاه نفوذناپذیر آزادى‏خواهان و شیعیان آل صلى علیه‏السلام از جمله علویان، و از قرن پنجم تا هفتم، مهمترین مرکز اسماعیلیه الموت، یعنى حسن صباح و جانشینان او به شمار مى‏رفته است.
مرکز این بخش «معلّم کلایه» است که در 84 کیلومترى شهرستان قزوین قرار دارد.

قریه زرآباد، که مزار امامزداده على‏اصغر در آن جاى دارد از بزرگترین آبادیهاى «بالاولایت» منطقه رودبار الموت است و از قزوین از مسیر جاده رودبار ـ الموت ـ 81 کیلومتر فاصله دارد.

این آبادى پرجمعیّت زیبا پربرکت و داراى سابقه تاریخى است به
خصوص به اعتبار بقعه مشهور امامزاده على‏اصغر و نیز «درخت چنار
خونبار»  در آن قرار گرفته است نام آن را در کتابها و نوشته‏هاى مذهبى و
تاریخى فراوان مى‏یابیم.

نسب امامزاده علىاصغر

متأسّفانه در مزار امامزداده على‏اصغر، هم‏اکنون اثرى که ما را در شناخت
نسب آن حضرت یارى کند، وجود ندارد با این همه مى‏کوشیم تا به مدد
بعضى از اسناد و متون مذهبى، تاریخى و با رجوع به منابع مستند نسبى تا
حدّى از نسب امامزاده على‏اصغر مطّلع شویم.

در باب نسب این امامزاده در آثار متأخرین پنج قول وجود دارد؛

1. ابن على شیرازى در کتاب مقتل سفینة النجاة (تحریر 1260 ه ق، ص
142) صاحب مزار زرآباد را برادر امام موسى کاظم علیه‏السلام دانسته است.

2. به استناد سیاق نوشته صاحب کتاب چنار خونبار (تألیف 1150 ه ق)
به نقل از مینودر یا باب الجنّة قزوین بقعه زرآباد را متعلّق به فرزند بلافصل
امام کاظم علیه‏السلام، یعنى على‏اصغر بن موسى الکاظم علیه‏السلام مى‏دانند، نام و نسبى که
هم‏اکنون این امامزاده بدان شهرت دارد.

3. در متن فرمان مورّخ 1307 ه ق صاحب مزار «حضرت امامزاده محمّد
اصغر سلاله امام همام حضرت امام موسى کاظم علیه‏السلام»است، و در حاشیه
همین فرمان «على‏اصغر» ذکر شده است.

4. در کتابچه دستور العملهاى دارالسلطنه قزوین، نام صاحب مزار،
على‏اصغر آمده است.

5. مطابق نوشته موجود در نزد یکى از مطلّعین قزوین، نام صاحب مزار
چنین است: محمّدبن على بن موسى بن جعفر علیه‏السلام، مشهور به على‏اصغر، (به
نقل از آقاى سیّد فخرالدّین حسینى، از اعضاى تولیت کنونى امامزاده.)[2]

بد نیست بدانیم که در دهکده جیرین ده فاراب عمارلو که هم مرز رودبار
الموت و در جنوب آن قرار دارد، بقعه امامزداه‏اى وجود دارد با همین نام و
نسب یعنى: امامزداده على‏اصغر بن امام موسى کاظم علیه‏السلام[3]. مرحوم علّامه
سیّد جعفر بحرالعلوم نیز مزارى را که در بیرم شیراز وجود دارد را به فرزند
بلافصل امام موسى کاظم علیه‏السلام نسبت داده است[4].

شخصیّت مدفون در بقعه

امّا این ادّعاها نمى‏تواند صحیح باشد، زیرا على بن موسى علیه‏السلام همام امام
رضا علیه‏السلام امام هشتم شیعیان است که در مشهد مقدّس مدفون مى‏باشد. امّا
برخى معتقدند که امام موسى کاظم علیه‏السّلام فرزند دیگرى به نام على
داشته است[5].امّا او ملقّب یا مشهور به اصغر نبوده، و بر فرض اینکه این
شخص وجود خارجى داشته باشد، هیچ مدرکى بر دفن آن در زرآباد نیست
و از طرفى تعدّد مزارات به این نام، باعث ردّ دیگرى است و این در صورتى
است که شخصیّت مدفون در بقعه زرآباد قزوین «معلوم و ناب و نسب
شریف او در کتب معتبر انساب بیان شده است.

علّامه نسّابه ابن طباطبا از اعلام قرن پنجم هجرى، ضمن واردین به شهر
قزوین مى‏نویسد: ابو على محمّد الأصغر بن أحمد سکین [السرماورد] بن
جعفر بن محمّد الاکبر بن زید الشهید امام زین العابدین
علیه‏السلام در قزوین مى‏زیسته
و داراى چندین فرزند بوده من جمله: ابویعلى حمزه‏الاکبر که از بزرگان رواة
حدیث و از طبقه شیوخ شیخ کلینى رحمه‏الله بوده است، و عبّاس او مکنّى به
ابوطالب و از بزرگان سادات در قزوین بوده است، و زید، و على، و حمزة
الاصغر، و حسن، و آمنه، و ستکا و میمونة و أم الحسن، و أمّ ابراهیم[6].

از آنجاییکه در متن فرمان مورّخ 1307 ه ق، صاحب مزار، حضرت
امامزداده محمّد اصغر معرفى شده و این با نام این شخصیّت مطابقت دارد،
و از آنجاییکه وضع کینه جهت تعظیم و احترام است و کنیه در میان عرب
امامزاده محمّد اصغر، ابو على بوده است، از اینرو ابوعلى محمّد اصغر به
على اصغر شهرت یافته است. این سیّد جلیل القدر، از بزرگان سادات
حسینى وارد در شهر قزوین است که به احتمال قوى در ابتداى قرن چهارم
وفات یافته است. جالب اینکه قبور چند تن از فرزندان او نیز در روستاهاى
اطراف زرآباد موجود و آنان نیز به فرزندان امام موسى کاظم علیه‏السلام مشهور و
معروف مى‏باشند که على التحفیق اشتباه، بلکه آنان از سادات حسینى
مى‏باشند آنچه مسلّم است این است که شخصیّت مدفون در بقعه أبو على
محمّد الأصغر بن أحمد بن جعفر بن محمّد الأکبر بن زید الشهید بن امام زین
العابدین
علیه‏السلام مى‏باشد.

بناى ساختمان امامزاده علىاصغر

در میان متون تاریخى باز مانده ـ که متضمن بعضى اطّلاعات در باب
اوضاع و احوال رودبار الموت است ـ و تألیف آنها به پیش از 1113 ه ق باز
مى‏گردد از چگونگى ساختمان و بقعه امامزاده على‏اصغر نشانى نمى‏یابیم،
جز آنکه از نوشته سیّد ظهیرالدّین مرعشى در تاریخ گیلان و دیلمستان چنین
بر مى‏آید که قریه زرآباد در قرن نهم بسیار مشهور و آباد بوده است[7].
قدیم‏ترین مأخذى که تنها از زیارتگاه زرآباد و «چنار خونبار» نامى برده است
کتاب چنار خونبار (نوشته 1113 ه ق) و اثر دیگرى به همان نام است که
چند سال پس از نوشته کتاب قبلى تالیف شده است.

ابن على شیرازى در سفینة النجات (تحریر 1260 ه ق) از بقعه امامزاده
على‏اصغر نام برده است. محمّد على خان رشوند در کتاب مجمل (تحریر
1277 ه ق) از این زیارتگاه به عنوان (بقعه متبرکه) یاد کرده. واعظ اصفهانى
متوفّى 1329ه ق در نفایس الفنون و فاضل در بندى در اسرار الشهاداة هم
درباره این زیارتگاه و درخت چنار خونبار آن، سخن رانده‏اند، در کتاب‏هایى
که بر شمردیم، به شیوه معمارى و تاریخ آن، و چگونگى ساختمان بقعه
زرآباد اشاره نشده است. تنها نوشته‏اى که وضعیّت معمارى بقعه را در دوران
متاخر بیان مى‏کند، نوشته مختصر دکتر ورجاوند است. او قبل از تخریب
بناى نسبتا قدیمى بقعه آن را از نزدیک دیده و وصف کرده است. به لحاظ
ویژگى خاص این بنا و تفاوت آن با معمارى سایر امامزاده‏هاى منطقه، نوشته
دکتر ورجاوند را نقل مى‏کنیم: «بناى امامزاده زرآباد در نوع خود بین کلیه
امامزاده‏هاى سرزمین قزوین نمونه است. بناى مزبور عبارت از محوطه
چهارگوشه‏اى است که در چهار نما اطراف آن هر طرف چهار قوس نعل
اسبى که بر روى سقفهاى آجرى مدور بر پا گشته‏اند، مشاهده مى‏گردد. دور
تا دور بنا در فاصله ستونها به ارتفاع یک متر نرده‏اى مشبک قرار گرفته است.
پوشش بنا از هر طرف کمى جلو آمده و دوره پیدا کرده است. وجود سه چنار
کهنسال در اطراف بنا که شاخ و برگهایش بر فراز امامزداده قرار دارد، منظره
بسیار جالب و دلپذیرى را به وجود آورده است[8].

قابل ذکر است که در سالهاى اخیر، متولیان این بقعه ساختمان قدیمى
امامزاده را تخریب و تجدید بنا کرده‏اند. اکنون این امامزاده علاوه بر
ساختمان بقعه، و ضریح مناسب، داراى مسجد و فضاى سبز و محوطه
وسیع براى عزادارى به ویژه در ایّام عاشورى است[9].

دو گزارش خواندنى

استاد على‏اکبر مهدى‏پور دو گزارش خواندنى درباره این بقعه و شخصیّت
مدفون در آن در کتاب اجساد جاویدان بیان مى‏کند. یکى سالم ماندن جسد
امامزاده پس از صدها سال، و دوّم درخت خونبار چنار که تاکنون از خون
باریدن فارق نشده، آن دو گزارش را به طور تفصیل ذیلاً بیان مى‏کنیم:

«زرآباد» یکى از قصبات قزوین، و در نزدیکى قلعه الموت قرار دارد و همه
ساله هزاران نفر از چهار گوشه ایران براى مشاهده «چنار خونبار» به آنجا
مى‏روند تا جارى شدن خون را از درخت چنار در روزهاى عاشورا به
چشم ببینند.

نگارنده سطور روز دهم محرّم 1412 ه ق با جمعى از دوستان به زرآباد
رفته. روان شدن خون را از این درخت با چشم خود دیده است[10].

مرحوم آیه‏اللّه‏ سیّد موسى زرآبادى متوفّاى 1353 ه ق در کتاب کرامات
مى‏نویسد: «سرازیر شدن خون از این درخت در روزهاى عاشورا تا سال
1322 ه ق (سال تالیف کتاب) هرگز تخلّف نکرده است.»

آنگاه از پدرش سیّد على زرآبادى نقل مى‏کند که مدت 30 سال روزهاى
عاشورا در زرآباد حضور داشته، و خون از درخت جریان یافته است. سپس
از جدّش سیّد مهدى زرآبادى نقل مى‏کند که در تمام عمرش هرگز سرازیر
شدن خون تخلّف نداشت. به واسطه جدّش سیّد مهدى، از پدرش
آغامیربزرگ نقل کرده که او نیز همه ساله شاهد جریان خون از این درخت
بوده است[11].عمرش گذشته باشد[12]. آن درخت اصلى که بیش از یکهزار
سال عمر کرده بود، به تدریج خشک شده، و اخیرا به هنگام تجدید بناى
بقعه امامزاده بریده شده است.

در شب عاشوراى 1312 ه ق آقاى حاج سیّد محمّد مجتهد نقل فرمود
که ایشان در ایّام اقامت خود در نجف اشرف به ایران آمده بود و مدّتى در
زادگاه خود زرآباد اقامت داشت. در آن ایّام یکى از نوجوانان زرآباد امامزاده
را در خواب دیده بود، به ایشان فرمود که «ریشه درخت من را اذیّت مى‏کند».

آن شخص رؤیاى خود را به مرحوم حاج سیّد محمّد گفته بود، به دستور
ایشان جمعى از افراد صالح در حضور ایشان به امامزاده رفته، قبر را شکافته
بودند و مشاهده کردند که ریشه درخت همانند بالشى زیرسر امامزاده قرار
دارد و به تدریج ریشه رشد کرده، فضاى بعد را در قسمت زیر سر پر کرده
است و بدن امامزاده نیز ترو تازه و بر سر مبارکش جاى ضربتى بود[13].

فرمان تولیت بقعه امامزاده علىاصغر علیه‏السلام

متن فرمان: بسم‏اللّه‏ تعالى شأنه العزیز، الملک للّه‏ تعالى

 

تا که دست ناصرالدّین خاتم شاهى گرفت

 صیت داد و معدلت از ماه تا ماهى گرفت

 

الملک للّه‏ تعالى حکم همیون شد، از قرار فرمان جهان مطاع همایون
تولیت بقعه منوره حضرت امامزاده محمّد اصغر سلاله امام همام حضرت
امام موسى کاظم علیه‏السلام واقع در قریه زرآباد من اعمال قزوین از قدیم الایام با
پدر و نیاکان جناب آقا سید حسین مجتهد زرآبادى بود و نسلاً بعد نسل به
خود او رسید. این اوقات که مشارالیه وفات یافته و از او یک نفر صبیه مسمّاة
به صدیقه بیگم خانم باقى است و تولیت بقعه متبرکه به او منتهى مى‏شود
علیهذا امر و مقرر مى‏فرمائیم که میلغ بیست و پنج هزار تومان و پنجهزار و
هفتصد و پنجاه دینار صرف روشنائى بقعه مبارکه را که همه ساله از بابت
تیول دودانگ قریه زرآباد وقفى در دستور العمل قزوین به خرج منظور است
از محل مزبور دریافت نموده و به خرج منظور از محل مزبور دریافت نموده
به مصرف روشنائى برساند و مبلغ هفت تومان و یکهزار و هشتصد دینار نقد
و مقدار نود و سه من و کسرى جنس مستمرى آن مرحوم را تماما در حق
مشارالیها مرحمت و برقرار فرمودیم که از سنه آتیه بارس ئیل و ما بعدها همه
ساله مستمرى خود را بعد از وضع رسوم موافق خرج آمده دستورالعمل
دریافت و صرف معاش نماید. مقرر انکه حکّام و مباشرین حال و استقبال
امور دیوانى قزوین از قرار این منشور قدر دستور همایون معمول دارند و
مستوفیان عظام شرح فرمان مبارک را در دفاتر خلود و دوام ثبت و ضبط
نموده در عهد شناسند. حرّر فى شهر رجب المرجب 1307 (ه . ق).

(متن حاشیه فرمان): مبلغ بیست و پنج تومان و پنج هزار و هفتصد و
پنجاه دینار به صیغه صرف روشنائى بقعه امامزاده على اصغر علیه‏السلام و مبلغ
هفت تومان و یکهزار و هشتصد دینار نقد و مقدار نود و سه من و بیست سیر
غله به صیغه مستمرى به اسم مرحوم آقا سید حسین زرآبادى در
دستورالعمل هذه السنه بارس ئیل قزوین به خرج منظور شده است. از سنه
آتیه از قرار فرمان به اسم صبیه مرحوم آقا سید حسین از بابت محل مزبور
خرج خواهد آمد.

(متن حاشیه دوم فرمان): مبلغ بیست و پنج هزار تومان و پنجهزار و
هفتصد و پنجاه دینار به صیغه صرف روشنایى امامزاده على اصغر و مبلغ
هفت تومان و یکهزار و هشتصد دینار نقد و مقدار نود و سه من و بیست سیر
جنس به صیغه مستمرى در دستورالعمل قزوین در هذه السنه اودئیل به اسم
مرحوم آقا سید حسین مجتهد زرآبادى منظور شده.

(ظهر فرمان): فرمان داراى 42 مهر و امضاست، از جمله: «دفتر استیفا،
دفتر سرکار انشاى خاصه، قوام الدوله، مجدالملک، معاون الملک،...»

پیشینه تاریخى موقوفه و واقف آن

به استناد اظهار آقا سید فخرالدّین حسینى ـ از اعضاى تولیت کنونى
امامزاده على اصغر  علیه‏السلام ـ واقف دودانگ ملک زرآباد، موضوع فرمان مورد
بحث، یکى از سادات صفوى است به نام «شاه زینب خانم»، ظاهرا ماخذ
سخن او، نوشته یا سندى است که نزد یکى از مطلعین ساکن قزوین موجود است.

بى تردید، این شاه زینب خانم، باید «شاهزاده زینب بیگم» دختر شاه
طهماسب اول صفوى حسنى موسوى باشد، که از محترم‏ترین بانوان حرم
شاه عباس بوده و شاه در بیشتر امور با او مشورت مى‏کرده است. به شهادت
فرمانها و وقف نامه‏هاى موجود، این بانوى صفوى موقوفاتى داشته که
موقوفه او بر بقعه متبرکه حضرت عبدالعظیم در رى، (به تاریخ 997 ه . ق) از
آن جمله است. علاوه بر این تجدید بناى مزار شاهزاده حسین علیه‏السلام در قزوین
و کتیبه سردر جنوبى همین بقعه (به تاریخ 1040 ه . ق) از کارها و یادگارهاى اوست.

بعضى از احکام بخشى از موقوفات او را شاه سلیمان در تاریخ 1084
ه . ق تجدید کرده و بعضى بر اثر حوادث و گذشت ایام از بین رفته است.

از آنجا که قزوین در سال 955 ه . ق به دست شاه طهماسب پایتخت
ایران شد و نواحى کوهستانى شمال قزوین ـ از جمله گیلان و روبار الموت ـ
به تصرف حکام صفوى در آمد، وجود موقوفاتى از این خاندان در این منطقه
و توجه به آنها به این گونه امور بعید به نظر نمى‏آید. با وجود این نگارنده این
سطور در منابع مذهبى، تاریخى و وقف نامه‏هایى که به همین منظور از نظر
گذرانده، از واقف این موقوفه، نام و نشانى نیافت.

پس از این توضیح مختصر باید گفت آنچه از کتابچه دهات خالصه و
موقوفات و املاک انتقالى... از قدیم الایام تا 1296 بر مى‏آید این است که
تمام قریه زرآباد در دوره ناصرى خالصه به حساب آمده و از وقف دودانگ
آن ذکرى نشده است، در حالى که به موجب فرمان حاضر، معلوم مى‏شود که
دو دانگ این آبادى وقف بوده و حاکم وقت ـ یعنى ناصرالدّین شاه ـ عواید
ناشى از دودانگ وقفى را به عنوان «تیول» به آقا سید حسین مجتهد زرآبادى
واگذار نموده است. مى‏توان چنین تصور کرد که این موقوفه سرنوشتى
همانند بعضى موقوفات در دوره ناصرى داشته، بدین معنى که به علت
ضعف متولى و قدرتمندى حاکمان وقت، اداره مستقل آن از دست متولى آن
بیرون آمده و تحت اراده حاکم وقت قرار گرفته و او این دو دانگ وقفى را
چون املاک خالصه و شخصى خود به حساب آورده است، با این تفاوت که
مبلغى از درآمد آن را به عنوان تیول براى مصارف روشنایى و مستمرى
متولّى منصوب، بر قرار کرده است.

از نام واقف و چگونگى این موقوفه که بگذریم، بى فایده نیست که از یک
مأخذ با ارزش که در آن از موقوفه مذکور یاد شده، سخنى به میان بیاوریم.
این مأخذ کتاب مجمل است، تألیف محمّد على خان رشوند. مؤلّف در
صفحه 33 کتاب خود بدون آنکه از نام واقف موقوفه و متولى آن یاد کند،
میزان درآمد وقفى قریه زر آبد را در سال 1271 ه . ق، چنین محاسبه کرده
است: «زر آباد دودانگ وقف، نقد: چهارده تومان. جنس: سه خروار و بیست
من. فرع: دو تومان و هشت هزار و دویست دینار.»

روشن است که این نوشته قدمت موقوفه زرآباد را تایید مى‏کند، اما در
باب میزان وجه اختصاص یافته در فرمان دوره ناصرى براى تامین روشنایى
بقعه امامزاده على اصغر علیه‏السلام و مستمرى متولى آن یعنى آقا سید حسین
مجتهد زرآبادى، باید گفت که این مطلب عینا و بى کم و کاست، در سه
دستورالعمل دارالسلطنه قزوین در سالهاى اودئیل (1292 ه . ق)، تنگوزئیل
(1282 ه . ق) و قوى ئیل (1314 ه . ق) ثبت و منظور شده است.

به استناد کتاب مجمل و دستورالعمل‏هاى یاد شده، قریه زرآباد در دوره
ناصرى جزء تیول نوّاب اسحاق میرزا (ولد على نقى میرزا رکن الدوله) بوده
است. رکن الدوله پسر هشتم فتحعلى شاه است و از سال 1222 ه . ق تا
میانه سال 1238 ه . ق و از سال 1239 ه . ق تا 1250 ه . ق حاکم قزوین
بوده است.

آقا سید حسین مجتهد زرآبادى

اطلاعات ما در باب شرح احوال و زندگى آقا سید حسین مجتهد زرآبادى
ـ متولى امامزاده على اصغر زرآباد ـ و خاندان او بسیار ناچیز و اندک است.

از فرمان تولیت مؤرخ 1307 ه . ق مربوط به امامزاده على اصغر علیه‏السلام،
معلوم مى‏شود که تولیت امامزاده، نسلاً بعد نسل، متعلّق به این خاندان بوده
تا آنجا که به او و تنها فرزندش صدیقه بیگم خانم منتهى شده است. از این
مطلب مى‏توان چنین استنباط کرد که خاندان او در میان مردم، مشهور به
دیانت و تقوا بوده‏اند. از همین فرمان بر مى‏آید که او در سال 1307 ه . ق
وفات یافته است.

میرزا محمّد حسین حسنى فراهانى در سفرنامه خود، وى را در شمار
شش تن از «علماى معروف» قزوین در سال 1302 ه . ق نام مى‏برد که اسامى
آنان چنین است: حاجى ملا آقا، شیخ صادق، حاجى سید ابوتراب، آقا سید
جعفر، آقا سید حسین زرآبادى و آقا شیخ صالح.

در دستورالعمل حکومتى قزوین ـ در زمان حاکمیت سلطان احمد میرزا
عضد الدوله ـ مربوط به سال اودئیل (= 1292 ه . ق) و تنگوزئیل (1282
ه . ق) نام او دیده مى‏شود، که مبلغ هفت تومان و یکهزار و هشتصد دینار نقد
و مقدار نود و سه من و کسرى جنس حق تولیت امامزاده مذکور را دریافت
مى‏داشته، که با توجه به تاریخ فوت او، یعنى 1307 ه . ق مى‏بایستى این
مبلغ را یگانه بازمانده او، صدیقه بیگم خانم، دریافت کرده باشد.

مرحوم سید محمّد على گلریز در بخش «خاندانهاى قزوین» در کتاب
مینودر یا باب الجنه قزوین، درباره او نوشته است: «آقا سید حسین زرآبادى
در کوچه دارالشفا مى‏نشست و از اهل تقوا بود و در مسجد آقا سید على
(واقع در زرگره کوچه) امامت مى‏کرد.»

تذکّر این نکته نیز مفید است که در میان اسامى علماى دوره ناصرى
قزوین، سه نام ـ با اندکى اختلاف ـ خودنمایى مى‏کند که گاه با هم خلط شده‏اند:

1. آقا سید حسین مجتهد زر آبادى (متوفى 1307 ه . ق)

2. آقا سید حسین مجتهد (قزوینى) فرزند سید على قزوینى که تا محرم
سال 1318 ه . ق در قید حیات بوده است.

3. حاجى سید حسین، فرزند سید احمد مرعشى، که با برادر خود سید
حسن، مشترکا تولیت آستانه حضرت شاهزاده حسین علیه‏السلام قزوین را عهده دار
بوده‏اند. او در ع 1ـ1317 ه . ق وفات یافته است.

متولیان امامزاده على اصغر علیه‏السلام

در باب متولیان گذشته و حال امامزاده على اصغر علیه‏السلام، مى‏توان گفت که با
عنایت به اسامى بعضى متولیان، معلوم مى‏شود که آنان از عالمان و
شخصیّت‏هاى معروف قزوین و رودبار الموت بوده‏اند. به طورى که دانستیم
بعد از آقا سید حسین زرآبادى، امر تولیت به تنها بازمانده خاندان او، یعنى
صدیقه بیگم خانم محول شده و ظاهرا نسل این خانواده بعد از فوت صدیقه
بیگم خانم، منقطع و تولیت این بقعه شریفه به شخصیّت‏هاى دیگرى که در
پى نام بعضى از آنان را مى‏آورم، سپرده شده است:

1. آیت‏اللّه‏ حاج شیخ عبدالکریم روغنى قزوینى؛

2. علاّمه آقا سید موسى (بن سید على بن سید مهدى بن میر بزرگ بن میر
فاضل زر آبادى رودبارى (متولد: 1294، وفات: 1353 ه . ق) از اعاظم
علماى سده چهاردهم، که داراى تألیفات بسیار است.

3. آیت‏اللّه‏ سید جلیل زرآبادى، فرزند علاّمه سید موسى زرآبادى.

و اکنون گردش امر تولیت این بقعه متبرکه در عهده این آقایان است: حاج
سید قدیر حسینى، حجت الاسلام و المسلمین سید فخرالدّین حسینى،
اسلام موسوى، سید قریش حسینى.

درخت خونبار

همان طور که پیش از این اشاره کردم، بخشى از شهرت امامزاده على
اصغر علیه‏السلام زرآباد مربوط است به وجود درخت چنار خونبار که در کنار مقبره
امامزاده على اصغر علیه‏السلام قرار دارد. در دوران پادشاهى شاه سلطان حسین
صفوى، موضوع خون آمدن از درخت چنار این بقعه در روز عاشورا، چنان
شهرت داشته که پادشاه صفوى، عالمانى را براى تحقیق صحت و سقم
مسأله به قریه زرآباد فرستاد. از جمله این فرستادگان، میرزا قوام‏الدّین محمّد
بن مهدى حسینى سیفى قزوینى (متوفّاى 1150 ه . ق) بود که به امر شاه
صفوى به زرآباد رفت و رساله‏اى از مشاهدات خود درباره این درخت به نام
چنار خونبار تألیف کرد و براى پادشاه ارسال داشت. پس از میرزا قوام‏الدّین،
عالم دیگرى که در همین منظور به زر آباد سفر کرد، میررضا بن میرقاسم بن
میر باقر بن میر جعفر کامل حسینى قزوینى (از دانشمنان خاندان تقوى،
متوفّاى 1170 ه . ق) بود. از نیز رساله‏اى در این زمینه تألیف کرد که تاریخ
تألیف آن، ماده «چنار خونبار» (به حساب جمل 1113 ه . ق) مى‏شود.

ابن على شیرازى در کتاى سفینة النجات (ص 142)، ملا محمّد صالح
برغانى قزوینى (متوفّاى 1271 ه . ق) در مخزن البکاء (ص 18)، فاضل
دربندى (متوفّاى 1285 ه . ق) در کتاب اسرار الشهادات (ص 586 و 628)،
واعظ اصفهانى (متوفّاى 1329ه . ق) در نفایس الاخبار (ص 342)، محمّد
هاشم خراسانى (متوفّاى 1352 ه . ق) در منتخب التواریخ (ص 232)،
شیخ مجتبى قزوینى در بیان الفرقان، أشرف الواعظین (1361 ه . ق) در
جواهر الکلام فى سوانح الایام (ص 514) و نمازى شاهرودى در مستدرک
سفینة البحار (ج 5، ص 364) نیز موضوع خون آمدن از درخت را در روز
عاشورا و خشک شدن شاخه‏اى که از آن خون جارى شده، نقل کرده‏اند. در
نوشته‏هاى متاخرتر، از جمله در کتاب مینودر یا باب الجنة قزوین و کتاب
سرزمین قزوین دکتر ورجاوند، در همین موضوع مطالبى آمده است.

مزار على اصغر علیه‏السلام در زرآباد، در تمام فصول سال پذیراى زائران و
علاقه‏مندان خاندان پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و آل على علیه‏السلام است. عاشوراى حسینى در
کنار این بقعه و چنار خونبار آن، براى مردم منطقه و کسانى که از راه‏هاى دور
خود را به آنجا مى‏رسانند، شور و حالى وصف‏ناپذیر دارد.

زید شهید علیه‏السلام، جدّ اعلاى امامزاده على‏اصغر

زید بن على علیه‏السلام را «حلیف القرآن»[14] و «زید الأزیاد»[15] مى‏گفتند.

نام پُر افتخار زید بن على علیه‏السلام، با انقلاب خونین و قیام خدا پسندانه‏اش
همراه است و هر کس نام زید علیه‏السلام را شنیده باشد، کم و بیش آوازه قیام و
شهادت او را نیز شنیده است.

او اوّلین سیّد حسینى علوى مى‏باشد که علیه ظلم و فساد و برابر غاصبان
خلافت و شجره ملعونه، یعنى بنى اُمیّه قیام کرد و با وجود آنکه مردى متّقى،
پارسا، محدّث، مفسّر، عالم، جلیل القدر و شریف بود، در میدان نبرد هم همانند جدّ
بزرگوارش حضرت سیّدالشهدا علیه‏السلام شجاع، دلیر و مجاهد به شمار مى‏رفت.

تاریخ تولّد و شهادت زید علیه‏السلام

روز ولادت زید علیه‏السلام مشخّص نیست و بین مورّخان هم در سال ولادتش
اختلاف است.

ابن عساکر (متوفّاى 571 ه . ق) سال تولّد او را 78 ه . ق مى‏داند.[16]

مورّخ دیگرى به نام  محلّى (متوفّاى 652 ه . ق) سال ولادت زید بن
على علیه‏السلامرا سال 75 ه . ق نقل مى‏کند.[17]

گرچه دانشمند بزرگ شیعه، شیخ مفید رحمه‏الله یادى از سال ولادت او نکرده،
امّا نتیجه کلام وى مؤیّد قول ابن عساکر در «تهذیب التهذیب» است؛ زیرا
روایات متفّق است که، حضرت زید علیه‏السلامدر موقع شهادت 42 سال[18] سن
داشت و شیخ مفید رحمه‏اللهسال شهادت آن حضرت را 120 ه . ق مى‏داند؛
بنابراین ولادت او سال 78 ه . ق مى‏باشد. امّا شیخ مفید رحمه‏اللهدر کتاب دیگرش
به نام «مسار الشیعه» سال شهادت زید علیه‏السلامرا اوّل صفر 121 ه . ق ذکر مى‏کند
و ظاهرا این تاریخ را اختیار کرده است.[19] برخى از محقّقین نیز این قول را
پذیرفته و باکم کردن مدّت عمر آن حضرت، یعنى 42 سال، تولّد وى را به
سال 79 ه .ق ذکر نموده‏اند، که این قول مقرون به صحّت مى‏باشد.

مادر زید علیه‏السلام

درباره نام مادر زید علیه‏السلام نیز اختلاف است؛ شمارى از مورّخان و علماى
انساب نام او را «غزاله»[20] نوشته‏اند. بعضى از او به نام «جیّد»[21] یا «جیدا» و
عدّه‏اى دیگر «حیدان»[22] نام برده‏اند، امّا در روایتى آمده که امام سجّاد علیه‏السلاماو
را به نام «حوراء»[23] مى‏خواند.

به هر حال، او کنیزى  شایسته و با نجابت بود که مختار بن أبى عبیده
ثقیفى[24] او را به سى هزار درهم خرید[25]. این بانو آن قدر در نظرش جلوه
کرد و خوشایند او شد که با خود گفت: من لیاقت این زن را ندارم! او شایسته
على بن الحسین علیه‏السلاماست؛ لذا او را به عنوان هدیه‏اى ارزنده به خدمت
امام علیه‏السلامفرستاد.

این بانو از امام چهارم علیه‏السلام داراى سه پسر و یک دختر شد و فرزند اوّل او،
زید علیه‏السلامبود و سه فرزند دیگرش عمر، على و خدیجه نام داشتند.[26]

لقبهاى زید علیه‏السلام

لقب‏هاى زید علیه‏السلام عبارتند از:

1. «شهید» که در بعضى روایات از او به این لقب ذکر کرده‏اند، در حالى که
علماى انساب، زید بن امام موسى کاظم علیه‏السلام را ملقّب به نار (آتش)
نموده‏اند.[27]

2. «حلیف القرآن» یعنى هم پیمان با قرآن. به دلیل ممارست و
ارتباط فراوان او با کتاب خدا، این لقب براى او به یادگار مانده است؛ زیرا وى
مأنوس با این کتاب شریف و مفسّر و مؤلّف کتاب «غریب القرآن»مى‏باشد.[28]

3. «زید الأزیاد» کنایه از مقام والا، عظمت و شخصیّت بى نظیر او
نسبت به هم نام‏هاى او مانند، زید بن حارثه، زید بن ارقم و زید
بن حسن مى‏باشد.[29]

کنیه وى «ابوالحسین» بود و این، از آن جهت است که، زید علیه‏السلامفرزندى به
نام حسین داشت، لذا به آن مکنّى شد.[30]

فضایل علمى و اخلاقى زید علیه‏السلام

زید بن على علیهماالسلام نه تنها در زهد، عبادت، شجاعت، سخاوت و مردانگى
معروف بود، بلکه در علم و دانش نیز یکى از بارزترین چهره‏هاى درخشان
اسلام به حساب مى‏آید.

زید علیه‏السلام در شناخت احکام الهى، فقیهى عمیق و دانشمندى بس سترگ
بود و علم سرشار و دانش بى‏کران او زبانزد دوست و دشمن بوده است.

وى با بیان روایات و احادیثى که از پدر، برادر و برادرزاده‏اش شنیده بود،
سؤال کننده را قانع مى ساخت؛ لذا مقام علمى زید علیه‏السلام در اذهان عمومى و
میان بزرگان صحابه و انصار، معروف و مسلّم بود، تا آنجا که او را عالم آل
محمّد و فقیه اهل بیت
نامیده‏اند.

امام صادق علیه‏السلام درباره‏اش مى فرماید: «رحِمَ اللّهُ زَیْدا إنَّهُ الْعالِمُ
الصَّدُوقُ.»
[31] [یعنى: ]«خدا، زید را رحمت کند او عالمى درست گفتار بود.»

امام هشتم على بن موسى الرّضا علیه‏السلام نیز در مقام تجلیل و ستایش از او
مى‏فرماید: «اِنَّهُ کانَ مِنْ عُلَماءِ آلِ محمّد»[32] [یعنى: ]«او از علماى آل
محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبود.»

همچنین بار دیگر، امام صادق علیه‏السلام، زید علیه‏السلام را با عظمت یاد کرده
و مى‏فرماید:

[یعنى: ]«انَّهُ کانَ مُؤْمِنا وَ کانَ عارِفا وَ کانَ عالِما وَ کانَ صادِقا.»[33]

«او مردى با ایمان، عارف، دانشمند و درست کار بود.»

از این رو، علماى بزرگ و صاحب نظران علم رجال و حدیث، مقام علمى
حضرت زید علیه‏السلام را با عباراتى محکم و رسا بیان کرده‏اند و او را به عنوان
یکى از بارزترین چهره‏هاى فقهى، تفسیرى، و علمى آل محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله
ستایش نموده‏اند.

بیان رساى زید علیه‏السلام

از الطاف خداوند بزرگ در مقام خلقت انسان، یاد دادن بیان به فرزند آدم
است و قرآن کریم در سوره الرّحمن به این موضوع اشاره داشته و مى‏فرماید:

«عَلّمَهُ الْبَیان»[34] [یعنى: ]«خداوند انسان را بیان آموخت.»

درباره زید علیه‏السلام هم نوشته‏اند:

«اِءنَّهُ حُلُّو الِلّسانِ، شَدیدُ الْبَیانِ، خَلیقُ بِتَمْویهِ الْکَلام.»[35]

[یعنى: ]«زید علیه‏السلام زبانى شیرین و بیانى محکم داشت و سازنده کلام
روان بود.»

حفظ مطالب گوناگون و سپردن علوم مختلف به ذهن، نشانه نبوغ و
استعداد قوى و درک عالى انسان به شمار مى‏رود. زید بن على علیه‏السلام نیز مرد
فوق‏العاده، داراى حافظه‏اى قوى بود؛ به طورى که اگر کتابى را فقط یک بار
براى او مى‏خواندند، آن را از حفظ مى‏گفت و بدون کم و کاست
تقریر مى‏نمود.[36]

زید بن على علیه‏السلام قهرمان گفتار و داراى فصاحت و بیانى قوى بود و در مقام
سخن، به عنوان یکى از بهترین فصیحان عرب شناخته شده است.

او در خانه وحى و در دامن ولایت، همه فضایل و کمالات را به ارث برد.
درباره فصاحت و بلاغت او گفته‏اند: «وَ کانَ یَشْبَهُ الأِمامُ عَلیِ بْنِ اَبى طالِب علیه‏السلام
فی فَصاحَتِهِ وَ بَلاغَتِهِ.»[37] [یعنى: ]«او در سخن‏ورى و بلاغت و فصاحت به
جدّش امیرالمؤمنین علیه‏السلامشباهت تام داشت.»

خالد بن صفوان در همین  رابطه مى‏گوید: فصاحت، خطابه، زهد، تقوا و
عبادت در بنى هاشم به زید علیه‏السلام منتهى مى‏شود. من او را در مجلس خلیفه
هشام بن عبد الملک دیدم، زید علیه‏السلامچنان او را با بیان محکمش کوبید و
مجلس را بر او تنگ کرد که راه فرارى نداشت.[38]

ابواسحاق سبیعى نیز مى‏گوید:

«رَأَیْتُ زَیْدَ بْنِ عَِلیٍّ علیه‏السلام فَلَمْ اَرَفی أَهْلِه مِثْلُهُ أَفْضَلَ وَ کانَ أَفْصَحَهُمْ لِسانا وَ
أَکْثَرَهُمْ زُهدْا وَ بَیانا.»[39]

[یعنى: ]«من کسى را همانند زید علیه‏السلام در فضل، فصاحت لسان، کثرت زهد
و خوبى بیان در عصر او ندیدم.»

قیروانى در کتاب زهرالآداب مى‏گوید:

زید بن على علیه‏السلام مردى دین‏دار، شجاع و از بهترین نوادگان هاشم بود. او
خوش کلام و نیکو رفتار بود. سران بنى امیّه به حکّامانشان در عراق
مى‏نوشتند: نگذازید مردم کوفه با زید علیه‏السلامتماس بگیرند، چون او زبانى
برّنده‏تر از شمشیر، تیزتر از نوک نیزه و مؤثّرتر از سحر و کهانت که در گره‏ها
دمیده شده، دارد.[40]

زید بن على علیه‏السلام مفسّر و همراز قرآن

همان طورى که گفته شد، یکى از القاب زید علیه‏السلام «حلیف القرآن»[41] یعنى
«هم‏راز قرآن» بود و همیشه با قرآن سروکار داشت و از ذکر خدا و کتاب او
غافل نبود.

امام باقر علیه‏السلام مى‏فرمایند: روزى پدرم زید را خواست و دستور داد تا قرآن
بخواند. او خواند. سپس پدرم آیات مشکل قرآن را از او پرسید، و او یکى
یکى جواب صحیح مى‏داد. پدرم این قدر تحت تأثیر استعداد فوق العاده و
دانش و اُنس او با قرآن زید علیه‏السلام قرار گرفت، که برخاست و بین دو چشم
زید را بوسید.[42]

زید علیه‏السلام مى‏گوید: «خَلَوْتُ بِالْقُرآنِ ثَلاثَ عَشْرَةَ سَنَةً أقرَأَهُ و أَتَّدَبِّرُهُ.»[43]

[یعنى: ]«سیزده سال با قرآن خلوت کردم آیات آن را مى‏خواندم و درباره
آن مى‏اندیشیدم.»

ابونصر بخارى، از ابن ابى‏جارود روایت مى‏کند:

«قَدِمْتُ الْمَدینَةَ فَجَعلْتُ کُلَّما سَأَلْتُ عَنْ زَیدٍ بنِ عَلیَ، قیلَ لی ذاکَ حَلیفُ
الْقْرانِ ذاکَ اُسْطُوانَةُ الْمَسجِدِ.»
[44]

[یعنى: ]«به مدینه که آمدم و از هر کس حال زید را پرسیدم، در جوابم
گفته مى‏شد: منظورت همان حیلف القرآن، همان ستون مسجد است.»

آرى، او آن قدر با مسجد و عبادت اُنس گرفته بود که اکثر اوقات خود را
در آن جا مى‏گذراند؛ به طورى که چون ستونى از ستون‏هاى مسجد
جلوه مى‏کرد.[45]

او در تشخیص معانى قرآن و طرز قرائت آن صاحب نظر بود و در
بحث‏هاى خود همیشه با الهام از این کتاب، خصم را مغلوب مى‏ساخت.
درباره زید علیه‏السلامگفته‏اند: «وَکانَتْ لَهُ فیهِ قَرائَةٌ خاصَّةٌ.»[46]

[یعنى: ]«او قرائت خاصى در قرآن داشت.»

ایشان کتابى در این زمینه تألیف نموده است و گفته‏اند: «فَقَد عَلِمَ الْقرآنَ وَ
اَوْفى فَهْمَهُ.»
[یعنى: ]«او قرآن را مى‏آموخت و خوب آن را مى‏فهمید.»[47]

امام صادق علیه‏السلام در این مقام، از ممارست و مطالعه عمیق وى
سخن مى‏گوید و با جمله‏اى افتخارآمیز از او یاد مى‏کند: «کانَ وَاللّهِ
أقَرَءْنا لِلکِتابِ.»

[یعنى: ]«به خدا سوگند! او در میان ما، بیش از همه به قرائت و تلاوت
قرآن اشتغال داشت.»[48]

تفسیر قرآن در زندان

مردى به نام ابى‏غسّان ازدى مى‏گوید: زید بن على علیه‏السلامدر مسافرت به
شام، در زمان حکومت هشام ستمگر، پنج ماه به زندان افتاد. هیچ مردى را
داناتر از او به کتاب خدا ندیدم. در این مدّت کوتاه که با او هم زندان
بودم، سوره حمد و بقره را به طور جالب و شیوا و با بیانى رسا به نحو تفسیر
از او آموختم.[49]

آرى، زید از فرصت استفاده کرد و زندان را به مدرسه‏اى عالى براى تفسیر
قرآن و معارف الهى تبدیل نمود و حتّى در موقع گرفتارى تا آنجا که برایش
ممکن بود، به وظیفه روشن‏گرى خویش مى‏پرداخت.

شاگردان زید علیه‏السلام

زید علیه‏السلام خود، یکى از برجسته‏ترین شاگردان مکتب پدر، برادر و پسر برادر
عالى‏قدرش بود و علوم مختلف اسلامى را به طور مستقیم از این سه امام
معصوم فرا گرفت، و پس از این برداشت‏هاى پُرارزش و سنگین و تسلّط کامل
در این علوم، خود نیز به تربیت شاگردانى پرداخت.

او با همتّى بلند و روحى عالى، کرسى علوم مختلف را اشغال کرد و با
بیانى رسا، مستدل و بى‏نظیر افرادى را در این علوم پرورش داد.

شاگردان زید علیه‏السلام خود مجتهدانى بزرگ و شخصیّت‏هایى کم نظیربودند که
افتخار دارند علوم خود را از عالم آل محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و فرزند برومند، برادر و برادر
زاده امام معصوم علیهم‏السلام، حضرت زید بن على علیه‏السلام فرا گرفته‏اند.

اینک اسامى تعدادى از شاگردان برجسته وى را ذکر مى‏کنیم:

1. یحیى؛ فرزند فقیه و شهید زید بن على بن الحسین علیه‏السلام.

2. محمّد بن مسلم؛ از شخصیّت‏هاى عالى‏قدر و فقهاى برازنده اسلام.

3. ابى حمزه ثمالى؛ از یاران و اصحاب امام زین العابدین علیه‏السلامکه مردى فقیه
و کم نظیر بود.

4. محمّد بن بکیر؛ از فقها، علما و راویان عالى‏قدر اسلام.

5. ابن شهاب زهرى.[50]

6. شعبة بن حجّاج.[51]

7. ابوحنیفه؛ علاوه بر اینکه وى مدّتى شاگرد مکتب علمى امام
محمّد باقر علیه‏السلامو امام جعفر صادق علیه‏السلام بود، دو سال نیز در محضر
حضرت زید بن على علیه‏السلام شاگردى کرد و جزء رهبران بنى امیّه، کسى
ابوحنیفه را از این کار باز نمى‏داشت.[52]

8. سلمة بن کهیل؛ وى از محدّثین بزرگ شیعه بود و روایاتى نیز در کتاب
شریف کافى و تهذیب از او نقل شده است. او مردى فاضل و از بزرگان
شیعیان است.[53]

9. یزید بن ابى زیاد؛ زید علیه‏السلام وى را به نهضت و همکارى باخویش دعوت
نمود و او نیز کنار آن حضرت بود.

10. هارون بن سعد کجلى کوفى؛ او مرام زیدیّه داشت و برخى وى را از
مرجئه مى‏دانند. وى از جمله بیعت کنندگان با زید علیه‏السلامبود.[54]

11. ابوهاشم رمانى.

12. حجّاج بن دینار.

13. آدم بن عبداللّه‏ خثعمى.

14. إسحاق بن سالم.

15. بسام بن صیرفى.

16. راشد بن سعد.

17. زیاد بن علاقه.

18. عبداللّه‏ بن عمرو بن معاویه.

اشخاص فوق، از شاگردان ممتاز زید علیه‏السلام بودند که از کلاس علمى وى
برخاسته‏اند. امّا غیر از اینان، از دودمان بنى هاشم و فرزندان ابوطالب علیه‏السلامهم
در محضر زید علیه‏السلامکسب فیض کردند که عبارتند از:

19. ابراهیم بن الحسن علیه‏السلام.

20. حسن بن الحسن بن الحسن علیه‏السلام.

21. حسین بن على بن الحسین علیه‏السلام؛ وى از رجال برجسته اهل بیت
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبود.

شیخ مفید رحمه‏الله در کتاب ارشاد درباره او مى‏فرماید: «او مردى فاضل و
پارسا بود. احادیث زیادى را از پدرش امام سجّاد علیه‏السلامو عمّه‏اش، فاطمه دختر
امام حسین علیه‏السلام و برادرش امام محمّد باقر علیه‏السلامنقل کرده است. وى در سن 64
یا74 سالگى از دنیا رفت و در قبرستان بقیع دفن شد.[55]

22. عبیداللّه‏ بن محمّد بن عمر بن علی بن ابى طالب علیه‏السلام؛ او از اصحاب امام
باقر و امام صادق علیهماالسلام نیز مى‏باشد.[56]

23. عبداللّه‏ بن محمّد بن عمر بن على علیه‏السلام؛ وى نیز از اصحاب امام محمّد
باقر علیه‏السلامبود و در کتاب‏هاى روایى شیعه روایات زیادى از او نقل
شده است.[57]

تمام آنان، افراد بارزى از شاگردان مکتب حضرت زید علیه‏السلامبودند که علوم،
اخبار و احادیث زیادى را از او فراگرفتند و هر یک از آنان فقیهى صاحب نظر
بودند که میان مسلمانان نورافشانى مى‏نمودند.

تألیفات زید بن على علیه‏السلام

زید علیه‏السلام نه تنها در قرآن مفسّر قوى و نمونه بود، بلکه در علوم مختلف پس
از بردارش امام باقر علیه‏السلام، سرآمد روزگار خویش بود.

او در علم کلام، فقه، حدیث و... کتاب‏هایى تالیف نموده که تعداد آنها
بیش از ده رساله است و مهمترین و بارزترین آنها تفسیر اوست که به آن اشاره
خواهد شد.

1. مجموع الفقهى؛ این کتاب مجموعه‏اى از فقه و احکام شیعه است که
بعدها با تنظیم خاص، از طرف برخى از علماى زیدى به نام «مسند الامام
زید
علیه‏السلام» جمع آورى و چاپ شد.[58]

2. القلّة و الجماعة؛ کتابى استدلالى است که زید بن على علیه‏السلامدر احتجاج و
بحث بامخالفانش از آن کمک گرفته و به آن استناد مى‏کرد.[59]

3. تفسیر غریب القرآن؛ این کتاب حاوى بحث‏هاى تفسیرى بعضى از
آیات قرآن مى‏باشد که در سال‏هاى اخیر، از سوى دفتر تبلیغات اسلامى قم
به چاپ رسیده است.

4. المجموع الحدیثى؛ در حدیث و روایت.

5. اثبات الوصیّة.

6. قرائته الخاصّة؛ در علم الفاظ قرآن و قرائت ویژه حضرت زید علیه‏السلام.

7. قرائة جدّه على بن ابى طالب علیه‏السلام؛ قرائت مخصوص حضرت امام
امیرالمؤمنین على علیه‏السلام.

8. منسک الحج؛ بحثى فقهى در احکام حج.

9. الصفوة؛ به معناى برگزیده و منتخب است؛ در این کتاب مسئله امامت
و خلافتِ برگزیدگان واقعى حق، یعنى ائمّه علیهم‏السلاممورد بحث و بررّسى قرار
گرفته و آن حضرت در این کتاب، مسئله امامت را به نحو جالب و استدلالى
با کمک قرآن مورد بحث و بررسى قرار داده است.

او در این کتاب، با الهام و استمداد از قرآن و استناد به بیش از 150 آیه،
مسئله مهمّ امامت و حقّانیّت ائمه علیهم‏السلام را بررسى و اثبات کرده است.

همسر و تعداد فرزندان زید علیه‏السلام

زید علیه‏السلام در طول زندگى خود، سه زن عقدى و سه کنیز داشت.

اوّلین همسرى که زید  علیه‏السلام انتخاب کرد، «ریطة» دختر ابى هاشم عبداللّه‏ بن
محمّد بن حنفیه بود. این زن از بانوان با شخصیّت و بنام بنى هاشم است.[60]

زید علیه‏السلام، بنا به گفته طبرى، در اواخر عمرش دو زن دیگر در شهر کوفه
اختیار نمود که اوّلى دختر یعقوب بن عبداللّه‏ سلمى و دوّمى دختر عبداللّه‏ بن
ابى القیس ازدى بوده است و علّت ازدواج آنان با زید این بود که، این دو زن
از خاندان شیعه و طرفداران اهل بیت علیهم‏السلام و خواهان ازدواج بودند.

از اسامى سه کنیزى که در نکاح حضرت علیه‏السلام بودند و از آنان فرزند داشت،
اطلاّع دقیقى در دست نیست؛ علماى انساب سه تن از فرزندان آن حضرت
را از این سه کنیز دانسته‏اند. از این رو، در شمار فرزندان حضرت زید بن
على علیه‏السلامنوشته‏اند که زید علیه‏السلام را چهار فرزند پسر بود و هر یک خود شخصیّتى
برازنده و مجاهد بودند. نام‏هاى ایشان عبارت بود از:

1. یحیى الشهید علیه‏السلام.

2. حسین ذوالدمعة، ابو عبداللّه‏.

3. محمّد، ابو عبداللّه‏.

4. عیسى مؤتم الاشبال، ابویحیى.

که مادران سه نفر اخیر کنیز بودند.

محمّد بن زید شهید علیه‏السلام جدّ دوّم امامزاده على اصغر

آخرین و کوچکترین فرزند زید شهید علیه‏السلام، محمّد نام داشت که مکنّى به
ابوعبداللّه‏[61]، و ابوجعفر[62]  و مشهور به «شبیه»[63]، و مادرش کنیزى از اهل
سند بود.[64] در هنگام شهادت پدرش او چهل روز بیش نداشته است.[65]

درباره‏اش گفته‏اند: «وکان فى غایة الفضل و نهایة النبل»

او به عالیترین درجه فضیلت و کمال رسیده بود. حسین بن محمّد بن
یحیى علوى از جدش نقل مى‏کند که درباره محمّد مى‏گفت: «فکان من رجال
بنى هاشم لسانا و بیانا»
[66]

محمّد بن زید از نظر بیان و گرمى سخن از مردمان برجسته بنى هاشم
به شمار مى‏رفت. ابوالحسن عمرى قریب به این مضمون مى‏نویسد:
«وکان بلیغا لسنا»[67]

خطیب بغدادى در شرح حال او مى‏نویسد:

«او در زمان خلافت مهدى عباسى به بغداد آمد و در آنجا درگذشت و
گفته است که در قیام محمّد نفس الزکیه بن عبداللّه‏ المحض از جمله
رزمندگان و فرماندهان لائق و از مبارزین بود و محمّد بن عبداللّه‏ وصیت کرده
بود که اگر کشته شدم رهبرى نهضت به عهده برادرم ابراهیم است و اگر
ابراهیم کشته شد، عیسى بن زید و پس از او محمّد بن زید فرماندهى قیام را
به عهده گیرند.[68]

طبق روایت دیگرى که ابوالفرج اصفهانى نقل کرده، محمّد بن زید در نبرد
فرزندان عبداللّه‏ المحض شرکت نکرد، ولباس سیاه که علامت بنى العباس
بود را پوشید و نزد ابوجعفر منصور دوانیقى رفت و مقام قربى پیدا کرد و
باعث شد که برادرش حسین ذى الدمعة که در قیام محمّد و ابراهیم شرکت
جسته بود و پس از شکست آن قیام، مخفیانه مى‏زیست، از سوى خلیفه امان
داده شود و به مدینه باز آید.[69]

برخى نیز نوشته‏اند که وى در سنین جوانیش با منصور خلیفه عباسى کنار
آمد و مثل عبّاسیان لباس سیاه به تن کرد و با منصور ارتباط
داشت اما او بعدا در مدینه قیام کرد و خود را ظاهر نمود او کمتر
با مردم در تماس بود و به هر کس که اعتماد نمى‏کرد اجازه ورود به
خانه‏اش را نمى‏داد.[70]

اما اینکه او از اصحاب امام جعفر صادق علیه‏السلام بوده، شکى در آن نیست؛
زیرا شیخ طوسى رحمه‏الله او را از جمله اصحاب آنحضرت نام برده[71] و سندهایى
از او در سلسله روایات نقل کرده است.[72]

گفته شده که او از ثقات بوده و یکى از شهود بر امامت امام رضا علیه‏السلام به
شمار مى‏رفته است.[73] مرحوم آیه‏اللّه‏ خویى قدس‏سره از ذیل یکى از روایتها چنین
استنباط کرده که وى شیعه امامى نبوده و قایل به امامت امام رضا علیه‏السلام نیز
نبوده است.[74]

محمّد ناگهان در سال 202 ه . ق در بین حدود 57 سالگى وفات
یافته است.[75]

اعتقاد محمّد در مسأله امامت شیعه

چنانچه در بالا گذشت، برخى از بزرگان شیعه و اصحاب رجال، محمّد
بن زید علیه‏السلام را شیعه امامى و از ثقات محدثین امامیه معرّفى کرده‏اند، و یکى
دو نفر نیز برخلاف آن راى داده‏اند. روایت ذیل بیانگر اعتقاد راسخ محمّد
بن زید شهید علیه‏السلام چسان برادر بزرگوارش یحیى بن زید علیه‏السلامبه مسأله امامت
شیعه است. او به امامت ائمّه معصومین علیهم‏السلام ایمان و اعتراف داشت و
نسبت به امام موسى بن جعفر علیه‏السلام و فرزندش امام رضا علیه‏السلام کمال خضوع و
احترام را داشت او ائمّه راستین حق را مستحق امامت مى‏دانست و ادله
و شواهدى زیاد بر این موضوع دلالت دارد و از جمله روایتى است که ذیلاً
نقل مى‏شود:

مردى به نام حیدر بن ایوب گوید: ما چند نفر در دهکده «قبا» بودیم و بنا
بود محمّد بن زید علیه‏السلامهم به جمع ما ملحق شود، محمّد مقدارى از موعد
مقرر دیرتر به نزد ما آمد به او گفتیم چرا دیر کردى؟ او عذر موجهى براى
خود ذکر کرد.

گفت: ابو ابراهیم «کنیه امام هفتم» ما را که هیفده نفر از فرزندان على و
فاطمه بویدم به عنوان شهود وصیتش جمع کرد و از ما درباره امامت و
جانشینى فرزندش (رضا) شاهد گرفت. سپس اضافه کرد:

ابوابراهیم فرزندش رضا را وصى و وکیل خود معین نمود که در زمان
حیات و مماتش جانشین باشد.

آنگاه محمّد با ایمانى راسخ و استوار گفت: اى حیدر به خدا سوگند او
امروز فرزندش رضا را به عنوان امامت انتخاب کرد. و همه شیعیان بعد از او
باید معتقد به امامت وى باشند.[76]

از این روایت کاملاً روشن است که محمّد در مسأله امامت ائمّه
معصومین علیه‏السلام ایمان و اعتراف داشته و آنان را دوست مى‏داشت.

تعداد فرزندان محمّد بن زید علیه‏السلام

ابوالحسن عمرى نسّابه، براى محمّد، یازده فرزند ذکر نموده که سه نفر
آنها دختر و الباقى پسر بودند که ذیلاً به اسامى آنان اشاره مى‏شود.

1 ـ کلثوم: با برخى از بنى اعمامش ازدواج نمود.

2 ـ فاطمة: او با پسر عمویش محمّد بن حسین ذى الدمعة بن زید شهید
ازدواج کرد، او به نیکویى رفتار مشهور بود، فاطمه بسیار همسرش را دوست
مى‏داشت، پس از وفات او، از شدت علاقه‏اش به وى خود را کشت. او یک
فرزند به نام محمّد داشت.[77]

3 ـ اُمّ الحسین: او نیز با پسر عمویش حسین بن حسین ذى الدمعة بن زید
الشهید علیه‏السلام که از سوى محمّدبن محمّدبن زید شهید علیه‏السلام، امارت کرمان را
داشت ازدواج کرد. مادر فاطمة و ام الحسین، فاطمه دختر
مرجا جعفرى بود[78].

4 ـ محمّد الأکبر؛ وى بزرگترین فرزند ذکور محمّد است. او ملقب به المؤید
باللّه‏ و یکى از ائمّه زیدیّه است. پس از وفات محمّد بن ابراهیم طباطبا،
ابوالسرایا در سال 199 ه . ق با او بیعت کرد و رهبر قیام علویان شد. پس از
کشته شدن ابوالسرایا، حسن بن سهل حاکم عراق، هرثمة بن اعین را جهت
دستگیرى وى با سپاهى عظیم به سوى او روانه کرد، اما محمّد خود را
تسلیم نمود و او را نزد مأمون به مرو فرستادند. مأمون از اینکه او را جوانى
20 ساله دید تعجب کرد. سپس دستور داد تا او را مسموم کردند و به
شهادت رساندند. گویند: هرثمه او را در نیشابور پس از مسموم کردن آتش
زد، و اینک مزار او در نیشابور به امامزاده محروق مشهور است.

ابوطالب مروزى قبر محمّد را در مرو در منطقه شکیلانه نوشته است. به
هر حال او در سال 202 ه . ق در سن 20 سالگى به شهادت رسیده است.[79]

5 ـ محمّد الاصغر: او در کوفه وفات یافته است.

6 ـ جعفر الشاعر: وى جدّ سوّم امامزاده على اصغر مى‏باشد که شرح
حالش خواهد آمد.

7 ـ حسن، 8 ـ قاسم، 9 ـ على، 10 ـ حسین، 11 ـ زید.

که تنها نسل باقى مانده از جعفر شاعر مى‏باشد و الباقى فرزندان محمّد
بن زید علیه‏السلام بلا عقب بوده‏اند.[80]

خیانت یکى از کنیزان محمّد

به جز دو همسر محمّد بن زید شهید علیه‏السلامکه در بالا به آن اشاره شد (فاطمة
دختر مرجا جعفرى، و هنادة مخرومى) او داراى کنیزانى بوده که برخى از
فرزندان او از آنها بوده است. مرحوم تاج لنگرودى روایتى را مبنى بر خیانت
یکى از کنیزان وى نقل مى‏کند که صحّت و سقم آن به عهده راوى آن است.

از مرد شیعه‏اى نقل شده که به اتفاق محمّد دمیرى بر محمّد بن زید
علوى، مهمان شدیم، او بعد از پذیرایى از ما و پهن کردن بستر استراحت
از ما جدا شد و ما به خواب رفتیم، نیمه شب متوجه شدم که جامه خوابم
تکان خورد!!

زنى را در کنارم دیدم که گفت: چون از فصاحت و بلاغتت خوشم آمد،
لذا آمدم امشب را با تو بگذرانم و از هم کام بگیریم! گفتم تو کیستى؟ گفت:
من زن همین مرد علوى هستم.

گفتم: واى بر من که با این نمک خوارگى خدعه و خیانت به ناموس
پیغمبر کنم، از من دور شو، چون از من مایوس شد به طرف رفیق من
رفت ولى او بدون ملاحظه و در کمال شقاوت وى را پذیرفت و در آغوش
خود کشید.

من در عالم خواب حضرت امام مجتبى، امام حسن علیه‏السلام را دیدم، فرمود:
اگر شراب خوار نبودى لبان تو را مى‏بوسیدم که گفتى خدعه به ناموس
پیغمبر نمى‏کنم. در این حال از وحشت بیدار شدم، رفیق خائن را دیدم بیدار
شده و دست برصورت دارد و مى‏نالد، گفتم کیست؟ گفت: حضرت امام
حسین علیه‏السلامرا در خواب دیدم گفت: تف بر تو که خیانت کردى، لذا صورتم
مى‏سوزد، چنان ناله زد و نقش بر زمین شد که بعد از ساعتى جنازه‏اش از
خانه بیرون رفت.[81]

گذشت و فداکارى محمّد بن زید علیه‏السلام

سرگذشت جالبى که بر فضیلت و جوانمردى و کرامت محمّد دلالت
دارد، درباره پسر هشام بن عبدالملک، قاتل پدر محمّد، حضرت زید
شهید علیه‏السلاماست که بسیار جالب بوده و مرحوم مجلسى رحمه‏الله در بحارالانوار به
آن اشاره نموده که چنین است ؛ ابوجعفر منصور خلیفه عباسى در مکه
شنیده بود که در نزد محمّد بن هشام بن عبدالملک گوهر قیمتى است، وى
مى‏خواست به هر وسیله‏اى که ممکن است از چنگ او بیرون آورد، یک روز
صبح دستور داد تمام درهاى مسجد الحرام را ببندند و مأمورینى چند
گماشت تا محمّد فرار نکند و فقط یک در را باز گذارد و دستور داد، تا
مأمورین محمّد را دستگیر کنند. محمّد بن هشام فهمید که این نقشه‏ها براى
گرفتن خود اوست، وحشت زده این طرف و آن طرف مى‏رفت تا پناه و
پناهگاهى پیدا کند و بلکه خود را از مهلکه نجات دهد. در بین مردم دید
جوانى که آثار کرامت و بزرگوارى از چهره او خوانده مى‏شود در گوشه‏اى از
مسجد نشسته، وى این جوان را نمى‏شناخت. در عین حال بهتر این دید که
خود را در پناه او قرار دهد و اتفاقا این جوان شکوهمند محمّد فرزند زید
شهید علیه‏السلام بود و محمّد بن زید علیه‏السلام هم فرزند هشام را نمى‏شناخت.

محمّد بن زید علیه‏السلام گفت: چرا وحشت زده و سرگردانى؟ فرزند هشام گفت:
آقا اگر خودم را معرّفى کنم مرا در پناه خودتان مى‏گیرید و امان مى‏دهید؟
فرزند زید گفت: تو در پناه من و من تو را نجات مى‏دهم.

محمّد بن هشام گفت: شما خودتان را معرّفى کنید. فرزند زید گفت من
محمّد بن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب مى‏باشم. تا فرزند
هشام نام زید را شنید و دانست این جوان فرزند آن شهید قهرمانى است که
پدرش هشام قاتل اوست، رنگ از چهره‏اش پرید و با خود گفت: دیگر مرگ
من قطعى است. او لرزان و گریان از محمّد بن زید تقاضاى عفو و گذشت و
کمک مى‏کرد.

محمّد با آرامش و بزرگوار که خاص خاندان او بود گفت: جوان نترس من
به تو کارى ندارم، پدرت، قاتل پدر من است، من تو را به قصاص خون پدرم
نمى‏کشم. ناچارم با یک نقشه‏اى از چنگال مأموران منصور نجات دهم واگر
براى نجاتت به تو رفتار تندى کنم پوزش مى‏خواهم.

فرزند هشام موقعى چنین شنید، گفت: آقا هر جور مى‏دانى و صلاح
مى‏بینى براى نجات من انجام بده.

محمّد بن زید علیه‏السلام عباى خود را روى فرزند هشام افکند و او را به طرفِ
تنها در خروجى مسجد کشاند، نزدیک مأموران تفتیش که رسید. چند سیلى
آب دارى به فرزند هشام زد و به رئیس شرطه رو کرد و گفت: اى ابوالفضل
این مرد بدجنس شتربان است و شترهایى از او کرایه کردم براى اینکه به
کوفه بروم، اما او به من خیانت کرد، شترها را به افسران لشکر خراسان داده و
الآن او را گیر آورده‏ام تا نزد قاضى ببرم و در مورد ادعاى خود حقم را بگیرم.
لطفا دو پاسبان را همراه من کن تا او فرار نکند بلکه او را به محکمه قاضى
ببرم. رییس شرطه که محمّد بن زید علیه‏السلام و شخصیت او را مى‏شناخت تعظیم
کرد و گفت: چشم قربان و فورا دو مأمور را در اختیار محمّد بن زید علیه‏السلام
گذاشت و از مسجد خارج شدند، بین راه که رسیدند و کاملاً مطمئن شد از
مهلکه خارج شده‏اند، با صداى بلند به فرزند هشام گفت: خوب حالا حق مرا
مى‏دهى یا نه، فرزند هشام هم گفت: بله، بله من قبول دارم، حق تو را ادا مى‏کنم.

آنگاه محمّد بن زید علیه‏السلام رو به دو پاسبان کرد و گفت: بسیار خوب، این مرد
حق مرا مى‏دهد، دیگر احتیاجى نیست به قاضى برویم شما هم بروید.

موقعى که ماموران رفتند، و محمّد از این نقشه جالب نتیجه گرفت، رو به
فرزند هشام کرد و گفت: حالا دیگر خبرى نیست زود برو جاى امنى و
خودت را پنهان کن والا دستگیر مى‏شوى.

فرزند هشام موقعى این فداکارى و گذشت بى‏نظیر را از محمّد بن زید علیه‏السلام
دید از باب سپاسگزارى و تشکر از این خدمت فرزند زید، دست برد و در
جامه خود آن گوهر گرانبها و قیمتى که منصور دوانیقى دنبال آن مى‏گشت به
محمّد بن زید علیه‏السلام داد و این گوهر تنها باقى مانده از خزانه هشام خلیفه اموى
بود که به دست پسرش افتاده بود.

اما در گزارش دیگر آمده که پسر هشام سر پسر زید را بوسید و گفت پدر و
مادرم به قربانت اللّه‏ یعلم حیث یجعل رسالته خدا مى‏داند که رسالتش را کجا
قرار دهد، حقا که شما نسل و ذریه پیامبرید، سپس گوهر گرانبهایى از کیسه
بیرون آورد و گفت: لطف کنید از من بپذیرید.

محمّد بن زید با لحن محبت‏آمیز به فرزند هشام گفت: نه، ما خاندان
پیامبر در برابر خدمت و کار نیک مزد نمى‏خواهیم، من خون مقدس پدرم که
مهمتر از همه چیز بود از تو نخواستم، این دانه قیمتى براى خودت باشد و
هر چه زودتر برو و خودت را پنهان کن.[82] آرى این سرگذشتِ عظمت و
شخصیت فرزند زید را مى‏رساند. چرا چنین نباشد، او تربیت یافته مکتب
امام پاک و مردان راستین و بزرگ شده خانه گذشت و فداکارى و فضیلت، او
از خاندان پاک رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است از خاندان کرامت، و از شاخه‏هاى
درخت نبوّت. درود خدا به‏روان پاک او باد.

جعفر الشاعر جدّ اوّل امامزاده على اصغر

وى شاعرى ادیب بود و از سوى برادرش محمّد، در ایام ابى السرایا،
امارت شهر واسط را داشت و مشهور است که شرب خمر مى‏نموده، مادرش
هنادة دختر خلف از آل عمرو بن حریث مخزومى بود و با فاطمه دختر
یحیى بن الحسین ذى الدمعة بن زید شهید علیه‏السلامازدواج کرد و ثمره آن یک پسر
به نام محمّد جمانى شاعر بود. ابوطالب مروزى مى‏نویسد. او نیز مانند
برادرش محمّد اکبر در مرو به شهادت رسید و در سکه ساسان مقابل نهر سفر
نرم دفن شده است.[83]

امام فخر رازى تعداد فرزندان جعفر شاعر را سه پسر به اسامى ذیل مى‏داند:

1. محمّد ابو على الشاعر خطیب معروف به حمانى یا جمانى

2. احمد سکین وى پدر امامزاده على اصغر است

3. قاسم خطیب [84]

احمد سکین پدر بزرگوار امامزاده على اصغر

وى سیّدى بسیار جلیل القدر و عظیم الشان و بزرگوار بود. او همچون پدر
از شعراى اهل بیت علیهم‏السلام و از معاریف سادات حسینى در کوفه به شمار
مى‏آمد علماى انساب براى وى پنج فرزند به اسامى محمّد ابوالحسن الاکبر
معروف به زریق، ابوالقاسم على اکبر و محمّد ابوعبداللّه‏، و جعفر ابو عبداللّه‏
و محمّد ابو على الاصغر الزاهد بود.[85]

على بن احمد سکین، برادر امامزاده على اصغر زرآباد فرزندى داشت به
نام محمّد ابوالحسن الاکبر که مادرش ام کلثوم دختر على بن حسین بن
عیسى بن یحیى حسین ذى الدمعه بن زید شهید علیه‏السلام بود.

فرزندان امامزاده على اصغر

چنانچه اشاره شد امامزاده على اصغر که نام واقعى او محمّد ابو على
الاصغر است، بنا به تصریح امام فخر رازى ملقب به زاهد بود او داراى سه
فرزند به اسامى حمزه ابو یعلى اکبر و عباس ابو طالب و احمد ابو جعفر بود.
تمام فرزندان این سه نفر در قزوین سکونت داشته‏اند.

سید حمزه ابویعلى به همراه پدر بزرگوارش امامزاده على اصغر در قزوین
قیام مى‏کند و على اصغر در زر آباد به شهادت مى‏رسد و پدر بزرگوارش پس
از اسارت به بخارا روانه مى‏شود و سپس در نیشابور وفات مى‏یابد و
سرانجام جنازه مطهر او را به قزوین منتقل مى‏کنند. وى از بزرگان روات
احادیث شیعه است که از مشایخ مرحوم کلینى بوده است.

امام فخرى رازى تنها یک فرزند معقّب براى وى قائل است که نام او
محمّد ابو سلیمان، عالم و رئیس شهر قزوین بوده است.[86]

 


[1]. یادداشتهاى قزوینى 5: 32، مینو در باب الجنّه: 267.

 

[2]. ماهنامه وقف میراث جاویدان، سال سوّم، شماره 3، صفحه 92 تا 96.

 

[3]. از آستارا تا استرآباد 2: 3.

 

[4]. تحفة العالم2:29.

 

[5]. عمده‏الطالب: 187، المجدى: 107، مناهل الضرب: 302، الشجرة المبارکة: 77.

 

[6]. منتقلة الطالبیّه:249.

 

[7]. تاریخ گیلان و دیلمستان:473.

 

[8]. سرزمین قزوین: 241.

 

[9]. وقف میراث جاویدان، سال سوّم، شماره 3، صفحه 94 ـ 96.

 

[10]. اشک روان: 63.

 

[11]. ایضاح الحجّة 2: 208، اجساد جاویدان: 98، الذریعه 0: 308.

 

[12]. دهخدا، حرف چ: 314.

 

[13]. اجساد جاویدان: 99 ـ 100.

 

[14]- الشجرة المبارکة فى انساب الطالبیّه: 127، سرّالسسلة العلویه: 75، الأصیلى: 227، لباب
الأنساب 1: 407.

 

[15]- نور الابصار: 178، امامزادگان حافظ، مفسّر و قارى قرآن: 133.

 

[16]- تهذیب التهذیب 6: 18.

 

[17]- الحدائق الوردیة 1: 143.

 

[18]- ارشاد 1: 148، تاریخ طبرى 8: 272، طبقات ابن سعد 5: 250.

 

[19]- قاموس الرجال 4: 471، قیام زید بن على علیه‏السلام: 18.

 

[20]- المجدى فى انساب الطالبیّین 156، زید الشهید علیه‏السلام: 8.

 

[21]- نهایة الإختصار: 66، سرّ السلسلة  العلویّة 32 و 56، الحدائق الوردّیة 451.

 

[22]- بحارالأنوار 46: 215، ثورة زید بن على علیه‏السلام: 26، فرحة الغرى: 51.

 

[23]- کامل مبرّد 3: 189، أعیان الشیعه 7: 107، امامزادگان رى 4: 464.

 

[24]- علاّمه کبیرامینى ره در کتاب نفیس الغدیر 2: 343 - 348 قیام مختار را نهضتى شرعى و الهى و مورد رضاى امام توصیف مى‏کند. در همین رابطه، محقّق عالى مقام، جناب سیّد ابو فاضل رضوى اردکانى کتاب مستقلّى به نام «قیام مختار» تألیف نموده که در نوع خود کم نظیر است. وى در این کتاب، قیام مختار ابى‏عبیده ثقفى، انگیزه قیام، کیفیّت جهاد، اصحاب و یاران، اقوال علما درباره شخصیّت مختار را به خوبى بررسى و تحلیل نموده است.

 

[25]- بحارالأنوار 46: 186، أعیان الشیعه 7: 107 در این دو کتاب شش هزار دینار ذکر شده است.

 

[26]- مقاتل الطالبیّین: 127، بحارالأنوار 46: 208، تاریخ الفرات: 71، أمالى صدوق :235.

 

[27]- زید بن على علیه‏السلام: 14، امامزادگان رى 4: 465.

 

[28]- الشجرة المبارکة: 127، سرّ السلسة العلویّة: 57 الأصیلى: 227، لباب الأنساب 1: 407.

 

[29]- نورالأبصار: 178، زید بن على علیه‏السلام: 14.

 

[30]- تاریخ طبرى 8: 275، تاریخ ابن عساکر 6: 60 شرح نهج البلاغة 1: 315، زید الشهید علیه‏السلام:
12.

 

[31]- الغدیر 2: 221، زید بن على علیه‏السلام: 39.

 

[32]. سفینه البحار 1: 288، تنقیح المقال 1: 468، الغدیر 3: 71.

 

[33]. رجال کشى: 184، الغدیر 3: 70 امامزادگان رى 1: 472.

 

[34]- الرحمن 55 آیه 4.

 

[35]- تاریخ یعقوبى 2:225.

 

[36]- قیام زید بن على علیه‏السلام: 69.

 

[37]- الحدائق الوردیّة 1: 953، زید بن على علیهماالسلام: 70.

 

[38]- وقایع الأیّام، خیابانى، شهر صیام: 71.

 

[39]- نامه دانشوران، ناصرى 5: 169، امامزادگان رى 1: 479.

 

[40]- الأیّام، خیابانى، شهر صیام: 71.

 

[41]- الشجرة المبارکة: 127، سرّالسلسة العلویّه: 57، الأصیلى: 227، لباب الأنساب 1: 407.

 

[42]- زید الشهید علیه‏السلام: 22، قیام زید بن على علیه‏السلام: 44.

 

[43]. المواعظ و الإعتبار بذکر الخطط و الآثار 2: 436.

 

[44]- مقاتل الطالبیّین: 130، وقایع الأیّام خیابانى: 67.

 

[45]- قیام زید بن على علیه‏السلام: 45.

 

[46]- الکشاف عن حقائق التنزیل 1: 43، الحور العین: 187.

 

[47]- الروض النضیر 1: 53.

 

[48]- تهذیب التهذیب 6: 18.

 

[49]- قیام زید بن به على علیه‏السلام: 46.

 

[50]- تهذیب ابن عساکر 6: 15.

 

[51]- همان.

 

[52]- روض النضیر1: 66.

 

[53]- جامع الرواة 2: 34.

 

[54]- خلاصة الاقوال: 146، جامع الرواة 2: 306.

 

[55].  ارشاد 1: 241، امامزادگان رى 1: 476.

 

[56]- جامع الرواة 1: 248.

 

[57]- جامع الرواة 1: 248.

 

[58]- الروض النضیر: 58، قیام زید بن على علیه‏السلام: 66.

 

[59]- «کان یستعمله فی محاجة خصومة و یلجأ إلیه».

 

[60]- المجدى فى انساب الطالبیّین: 44، لباب الأنساب 1: 262، زید الشهید علیه‏السلام: 171،
الفصول الفخریّة :325، الفخرى فى انساب الطالبیّین: 39، الشجرة المبارکة: 127، سراج الأنساب: 10، تهذیب الأنساب: 190.

 

[61]. الشجرة المبارکة: 152، الفخرى: 39، تهذیب الأنساب: 191.

 

[62]. سرالسلسلة العلویّة: 67.

 

[63]. الأصیلى: 237، تاریخ بغداد: 288.

 

[64]. سرالسلسة العلویة: 67 المعقبین: 93.

 

[65]. المجدى:166، زید شهید علیه‏السلام 367.

 

[66]. الأصیلى: 237

 

[67]. المجدى: 183.

 

[68]. تاریخ بغداد 5 :288، بحارالانوار 46: 158 ـ 159.

 

[69]. مقاتل الطالبیین: 331.

 

[70]. به نقل از زید شهید علیه‏السلام.

 

[71]. رجال شیخ طوسى: 276.

 

[72]. همان: 282.

 

[73]. تنقیح المقال 3: 118، نقد الرجال: 308، جامع الرواة 2: 115، مجمع الرجال 5: 213، منتهى الآمال 2: 75، عیون اخبار الرضا 1: 28، سفینة البحار 1: 324، منتهى المقال: 273، منهج المقال: 296، اتقان المقال: 228، الوجیزة: 47، الکواکب المشرقه 3: 265 ـ 266.

 

[74]. معجم رجال الحدیث 16: 96 وفیه: یظهر من ذیل الروایة انه لم یکن من الشیعة ولم یکن
یتعرف بامامة الرضا
علیه‏السلام.

 

[75]. الفائق فى رواة اصحاب الامام الصادق علیه‏السلام 3: 78.

 

[76]. زید شهید علیه‏السلام: 395.

 

[77]. المعقبین: 95.

 

[78]. المجدى: 183، الأساس فى انساب الامهات السادة الناس 2: 186 ـ 187.

 

[79]. المجدى: 184. الشجرة المبارکة: 152، الأصیلى: 238، سر السلسلة العلویه: 67، الفخرى
510، عمدة المطالب: 332، الفصول الفخریه؛ 165، التحف شرح الزلف: 149 ـ 150، اختران تابناک 1: 444.

 

[80]. المجدى: 184، سر السلسلة العلویة: 97.

 

[81]. چشم روشنى: 84، گفتار وعاظ 3: 87.

 

[82]. بحارالانوار 46: 159، عمدة الطالب: 299، زید الشهید علیه‏السلام: 395 ـ 396. شاگردان مکتب ائمّه علیه‏السلام 3: 271 ـ 272.

 

[83]. المجدى: 184، الفخرى: 51، سرالسلسلة: 67، تهذیب الأنساب: 218، المعقبین: 93 و
97.

 

[84]. الشجرة المبارکه: 153.

 

[85]. الشجرة المبارکه: 154.

 

[86]. الشجرة المبارکه: 155.

 

  • ۱۳۹۷
موضوعات
سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های جهان اسلام (معرفی بیش از چهل هزار زیارتگاه)

طراح وبلاگ: سید محمد علوی زاده