مزارات ایران و جهان اسلام

سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های ایران جهان اسلام (امامزاده ، بقعه، آرامگاه، مقبره، مزار، گنبد، تربت، مشهد، قدمگاه، مقام، زیارت، معرفی عالمان انساب، کتابشناسی مزارات و زیارت و انساب

نهضت سیّد رکابزن کیا (750 هـ . ق)

با مرگ سید ابوطالب الناطق بالحق، بساط فرمانروایى سادات مؤیدى که روزگارى بر تنکابن امارت و حکومت داشتند، بر چیده شد و بازماندگان او بر اثر بروز تحولات و دگرگونى هاى روزگار، محروم از ریاست و امارت شدند و به شرابه کلایه رفتند و در آن جا مقیم شدند. آنان مانند مردم عادى زندگى مى کردند تا آنکه جدِ سیّد رکابزن کیا، سیّد امیر کیاى ملاطى خروج کرد و بخشى از دیلمستان را که شیرودِ دو هزار از آن جمله بود، به تصرف خویش درآورد.([1]) گرمهورد سخت سر در این ایّام تختگاه و مرکز حکومت تنکابن بود.([2])

نهضت ابوالرضا کیسمى (اوایل قرن 6)

وى یکى از سادات جلیل القدر، عظیم الشان، شجاع، دلیر و از تبار امام زین العابدین(علیه السلام) است که قیام پرشورى را در منطقه کسیم آستانه اشرفیّه آغاز نمود و مردى پرهیزگار و مستجاب الدعوه بود. او پس از وفات هادى حقینى متوفّاى 490 هـ . ق دعوت خود را آغاز کرد. میان این دو نفر بر اثر سعایت سخن چینان تیرگى پدید آمد ولى بر آن شدند که با یکدیگر آشتى کنند. مابین آن دو رودخانه اى بود که روى آن پلى قرار داشت. یک نفر که از اتحّاد این دو گروه مى ترسید آن پل را خراب کرد به طورى که دیگر کسى نمى توانست از آن رودخانه عبور کند. نه سواره اى و نه پیاده اى. این دو شریف با یکدیگر ملاقات کردند. یکى به دیگرى گفت: «رسول خدا (صلى الله علیه وآله)فرمود: بر شما باد که با یکدیگر ارتباط برقرار کنید و از یکدیگر دیدار کنید و به هم سر بزنید. و از قطع رابطه و پشت کردن به هم و حسد ورزیدن نسبت به هم بپرهیزید و اى بندگان خدا با یکدیگر برادر باشید. آن دیگرى گفت «رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: مسلمان برادر مسلمان است. به او خیانت نمى کند، او را تنها نمى گذارد به او ستم نمى کند، او را کوچک و بى مقدار نمى شمارد و سخن سخن چینى را درباره او قبول نمى کند. و با دست خود به سینه اش اشاره کرد. شالوده تقوى در این جاست. در بدى آدمى همین بس که مومن را حقیر بشمارد. مومن خونش محترم است. مالش محترم است. آبرویش محترم است. و سوءظن بردن بر او حرام است.» پس هر دو طرف برگشتند.([2])

نهضت محمّد بن اسماعیل داودى حسنى (560 ـ590 هـ . ق)

وى هم زمان با سیّدعلى غزنوى حسنى در گیلان قیام کرد و مردم را به مذهب زیدى دعوت نمود. او از طبرستان به گیلان مهاجرت کرد و توانست با تبلیغات فراوان مردم را دور خود جمع کند. اما در اصول رفتار این سیّدعلوى اشکالاتى داشت و او بر مذهب امام غزالى بلکه عمیق تر از عقاید او بود. این امر باعث گشت که علماى گیلان به دو گروه تقسیم شوند و سیّد غزنوى از مقابله و رویارویى با او فرار مى کرد و از وى تنفر داشت. یکى دیگر از افرادى که اعتقادات وى را راسخ نمى دانست ابومنصور بن على بن اصفاهان بود که از وى دورى مى کرد و او را سست عقیده مى پنداشت اما برخى از علما و فقها متساهل در دین به او تمسّک جستند و دور او جمع شدند و کارش بالا گرفت و توانست بر بخشهایى از گیلان حکمرانى نماید. همین امر باعث شد که سیدمحمّد بن اسماعیل طبرى داودى با سیّد على غزنوى به ستیز برخاست و به آزار و اذّیت او و مریدانش پرداخت و جمعى از انصار و یارانش را از جمع او متفّرق ساخت و بین آنان جنگهاى خونینى درگرفت و این اختلافات بیش از 30 سال ادامه پیدا کرد.

نهضت سیّدجلال الدّین اشقر (م 554 هـ . ق)

 

علّامه نسّابه سیّد محمّد کاظم یمانى موسوى از اعلام قرن نهم هجرى مى نویسد:

از نسل محسن بن محمّدالاکبر بن امام جعفر صادق(علیه السلام) در گیلان حکومت نموده اند که از فرزندان جلال الدّین مشهور به اشقر است. وى بدعقیده بود و راى فلاسفه در پیش داشت. جمع کثیرى از ایشان در ایّام خوارزمشاه به آتش کشیده شدند و این واقعه در سال 554 هـ . ق بوده است.

نهضت اشرف بن زیدالحسنى (544 هـ . ق)

وى معروف به سیّدجلال الدّین اشرف است. او سیّدى جلیل، شریف، شجاع و دلیر بود. برخى او را به اشتباه فرزند امام موسى کاظم(علیه السلام) مى دانند و ماشرح حال مختصر او را در کتاب سیماى کوچان نگاشته ایم.

مؤلّف کتاب اخبار ائمّه زیدیّه درباره این سیّدجلیل القدر مى نویسد:

پس از گذشت ایّام در سال 544 هـ . ق علوى غریب در گیلان به نام اشرف بن زیدالحسنى ـ عظم الله قدره لدیه ـ در لاهیجان قیام نمود و خود را امام زیدى معرّفى کرد و مردم دورش جمع شدند و خطبه به نام وى خواندند. تا اینکه شیخ جمال الدّین ابویوسف بن على خانکنجى ـ رحمة الله علیه ـ امامت او بر زیدیان را رد کرد و همین امر باعث شد تا عدّه اى از طرفداران وى از دورش پراکنده شدند و این در حالى بود که تازه جمع کثیرى دورش جمع شده بودند، وى پس از مدتى کوتاه از قیامش در منطقه تجن وفات یافت و بارگاهش در قریه اى به نام کوچان محل زیارت است.([1])

نهضت ثائر بالله ابن مهدى بن ثائر بالله الحسینىّ الجیلى

وى از اعلام قرن پنجم هجرى است که در جیلان به امامت زیدى قیام نمود و آخر الامر دست از ادّعاى امامت برداشت و مستبصر گشت.

شیخ منتخب الدّین در کتاب الفهرست مى نویسد:

«کان زیدیّاً وادّعى امامة الزیدیّه و خرج بجیلان، ثمّ استبصر فصار امامیّاً، وله روایة الاحادیث وادّعى انّه شاهد صاحب الأمر (عج) و کان یروى عنه أشیاء.([1])

او زیدى بود و در گیلان به عنوان رهبر زیدیّه خروج کرد. سپس شیعه ى امامیه شد و از راویان حدیث گردید. او  ر بود و از همان زیارت، حدیث نقل مى نمود.([2])

نهضت ابوالحسن على مهدى لدین الله = هادى حقینى(490 هـ . ق)

وى بعد از ابوطالب هارونى متوفّاى 424 هـ . ق در دیلم قیام نمود و توانست تمام مناطق دیلمان و گیلان را متصرّف شود و حکومتى مستقل تشکیل دهد و خود را ملقّب به مهدى لدین الله نماید. او مشهور به امام هادى حقینى است و در زمان او تمام علماى گیلان و مازندران اتفّاق داشتند که31 علم او، وى را جامع امامت مى کند. از این رو با او به امامت زیدیّه بیعت کردند و او بر کفّار باطنیّه سخت گرفت و آنان را از گیلان خارج نمود. عاقبت این سیّدجلیل القدر نیز در روز دوشنبه ماه رجب سال 490 هـ . ق وفات یافت. نقل شده است بعد از صد سال از وفاتش هنگامیکه قبر او نبش شد، بوى خوشى از آن برپا گشت و همگى تعجب کردند زیرا; حتى رنگى که بر محاسن خود گذاشته بود تغییر نکرده بود و این نشانه از زهد و تقوى و خلوص او دارد. وى وصیت نامه اى دارد که عقلهاى آدمى را مبهوت مى کند.([2])

نهضت امام مرشد بالله شجرى (420 ـ 479 هـ . ق)

وى از سادات جلیل القدر حسنى است که پس از وفات پدر بزرگوارش امام موفّق بالله جرجانى که از علما و فقهاى بنام زیدى و متوفّاى 420 هـ .ق بود، جهت تبلیغ و دعوت مردم به قیام، در گیلان و دیلمان و رى و جرجان مهاجرت کرد و جمع کثیرى با او هم داستان شدند و عاقبت در سال 479 هـ . ق در حالیکه بالغ بر شصت و هفت سال داشت وفات یافت. او از بزرگان سادات زیدى و علماى بنام شیعه زیدیّه است. کتاب امالى کبرى معروف به خمیسیّه و امالى صغرى معروف به اثنینیّه که به نام انوار است از تألیفات او مى باشد.([2])

 


[1]. ابوالحسین یحیى بن حسین ابى عبدالله الموفق بالله الجرجانى بن اسماعیل بن زید بن حسن بن جعفر بن حسن بن محمّدبن جعفر بن عبدالرحمن الشجرى ابن قاسم بن حسن بن زیدبن امام حسن(علیه السلام).

[2]. التحف شرح الزلف: 223

  • ۱۲۴۵

نهضت امام ناصر هوسمى (423ـ473 هـ .ق)

وى که با نه واسطه به امام زین العابدین(علیه السلام) نسب مى رساند در شهر هوسم (رودسر امروزى) به سال 423 هـ .ق قیام نمود و توانست تمام منطقه دیلم را متصرّف شود و حکومتى برپا نماید. وى به امام ناصر هوسمى مشهور شد و امام فخررازى از او بعنوان الحسین ابوعبدالله المحدّث الزیدى یاد مى کند.([2])

علّامه سیّدمجدالدّین منصور مؤیّدى در کتاب خود درباره وى چنین مى نویسد:

«وى در هوسم = رودسر به سال 423 هـ .ق قیام کرد و در مجلسش بالغ بر هیجده مجتهد و عالم بود. او عاقبت در سال 473 هـ .ق وفات یافت و در رودسر نزدیک مشهد امام ابى عبدالله داعى به خاک سپرده شد.»([3])

نهضت امام ابوالفتح دیلمى (430ـ454 هـ .ق)

وى از سادات جلیل القدر، شجاع و فقیه اهل بیت(علیهم السلام) بود که درسال 430 هـ .ق در دیلم قیام نمود و پس از فتح مناطق زیادى از این سرزمین به خواهش زیدیان یمن به آنجا رفت و پس از اندکى، بسیارى از مناطق من جمله مذحج، همدان و خولان را متصرّف شد و به عنوان امام زیدى شناخته شد تا اینکه سرانجام در نیمه سال 454 هـ .ق در منطقه ردمال مذحج به شهادت رسید. از آثار او کتاب برهان در علوم قرآن و کتاب مطرفیه مسمّى به رسالة المبهجه فى الرد على الفرقه الضالة المتلجلجه است.([2])

نهضت مسدّد بالله حسنى (416 هـ .ق)

وى آخرین پیشواى علویان گیلان و طبرستان است که از نوادگان عبدالرحمن شجرى است. او سیّدى دلیر و شجاع و ملقّب به مسدّدبالله بود. او در دیلم قیام نمود و مردم با او بیعت کردند و او همچنان بر دعوت خود پافشارى مى کرد تا اینکه به سال 416 هـ .ق در آنجا وفات یافت و فرزندانش به قزوین منتقل شدند.([2])

متأسّفانه شرح زندگانى او روشن نیست اما مورّخان و علماى انساب متفّقند که وى در دیلم خلافت داشته و ملقّب به مسدّدبالله شد و مردم با او بیعت کردند.([3])

نهضت الراضى بالله حسنى (405 ـ 410 هـ .ق)

وى مشهور به ناصرالدّین و معروف به امیرکاابوعبدالله و ملقّب به الراضى بالله بود. او در ابتداى قرن پنجم در دیلم خروج کرد و بالغ بر دوازده سال بر آن نواحى حکومت نمود و توانست مردم را با خود همراه سازد. سپس به آمل مهاجرت کرد و مدّتى در آنجا بسر برد و در همانجا نیز وفات یافت و دفن شد. وى تنها یک فرزند بنام على داشت که در آمل باقى ماند.([2])

 


[1]. ابوعبدالله حسین الناصر الدّین بن أبى محمّد حسن بن زید أبى قاسم بن صالح بن محمّد الأعلم بن عبیدالله بن عبدالرحمن الشجرى بن قاسم بن حسن بن زیدبن امام حسن(علیه السلام).

[2]. مجمع آلاداب 5: 222 ـ 223، الشجره المبارکه: 153، الفخرى: 67، منتقله الطالبیه: 39، الکواکب المشرقه 1: 616 ـ 617.

  • ۱۳۲۴

نهضت زید قاضى طبرستانى (395 هـ .ق)

وى از سادات جلیل القدر حسنى است که مدّتى در حبس آل و هسودان بود. پس از آزادى از سوى الثائر بالله و دیگران. قضاوت طبرستان را بعهده گرفت و امامت جماعت و جمعه آن دیار را داشت.([2]) در آواخر قرن چهارم هجرى در دیلم خروج کرد و مردم را به سوى خود دعوت نمود و جمع کثیرى دور او جمع شدند و توانست دولتى تشکیل دهد.

نهضت ابوهاشم علوى حسنى (405 تا410 هـ . ق)

وى یکى از پرشورترین قیامهاى گیلان را رهبرى مى کرد. مکنى به ابوالحسن و مشهور به ابوهاشم علوى بود. در طبرستان مى زیست و سپس در منطقه فخم گیلان قیام خود را آغاز نمود و توانست تمام منطقه گیلان را تصرّف نماید. قیام او همزمان با نهضت ابوالحسین هارونى ملقّب به المویّد بالله بود و بین آنان مودت و ارتباط خوبى برقرار بود.

تاریخ دقیق قیام وى معلوم نیست. اما از آنجاییکه وى در زمان ابوالحسین هارونى مى زیست، مى توان احتمال داد که وى در دهه اوّل قرن پنجم هجرى قیام خود را آغاز نموده و پس از چند سال حکومت به دست اسماعیلیّه الموت به شهادت رسیده باشد.

نهضت سیّد ابوالقاسم بن مؤیّد بالله

وى پس از وفات عموى بزرگوارش، سیّد ابوطالب یحیى هارونى، پیشوائى شیعیان زیدیّه را در تنکابن و رودسر و لاهیجان به عهده گرفت. مدفن او در آبادى (جزما) گزما در منطقه کوهستانى دو هزار تنکابن است. امروزه این قریه به افتخار مدفن این سیّد جلیل القدر حسنى به قریه امامزاده قاسم نامگذارى شده است.([1])

سیّد ظهیر الدّین مرعشى در ثبت وقایع 889 هـ .ق مى نویسد: ماموریتى در آن نواحى داشته و در قریه مزبور اقامت نمودم و از آن مزار مبارک زیارت کردم.([2])

نهضت ابوطالب هارونى الناطق بالحق (411 ـ 424 هـ .ق)

ابوطالب یحیى ملقّب به السیّد ناطق بالحق، پس از مرگ برادر به خلافت رسید و به امامت نشست. وى در سال 340 هجرى در شهر آمل ولادت یافت. نخست نزد دائى خود سیّد ابوالعبّاس به تحصیل پرداخت. سپس به محضر شیخ ابوعبدالله معروف به شیخ مفید (ره) استاد طائفه امامیّه پیوست و از آن بهره مند شد، آنگاه به حلقه شاگردان قاضى القضاة عبد الجبّار در رى پیوست و به کمال رسید.([2])

برادران هارونى سیّد یحیى و احمد نخست به شیوه پدر امامى مذهب بودند، آنگاه به مسلک زیدیان گرویدند، ابن اسفندیار مى نویسد: «در میان زیدیه مبروزتر و محقق تر از ابوطالب یحیى دانشمندى نبود.»([3])

نهضت سیّد محمّدالمهدى لدین الله (353 ـ 360 هـ . ق)

یکى دیگر از سادات که بعنوان امام زیدى در منطقه دیلم قیام نمود و مقر خود را در رودسر = هوسم قرار داد. سیّد ابوعبداله محمّدبن الحسن داعى ملّقب به المهدى لدین الله است. وى سیّدى شریف، جلیل القدر، عظیم الشان، شجاع و دلیر بود. او کسى است که میان قاسمیان و ناصریان زیدى که به سبب اختلاف در اجتهاد اختلاف عظیمى میانشان پدید آمده بود، الفت و آشتى ایجاد کرد. چرا که مى گفت هر مجتهدى در اجتهاد خود مصیب و برحق است. در حق او گفته شده است اگر قرار بود زمین از عظمت چیزى بلرزد، هر آنچه از علم ابوعبدالله داعى مى لرزید. پدرش حسن بن قاسم بعد از امام ناصراطروش به پیشوایى رسید و مردى عادل بود.

سیّد محمّدمهدى لدین الله در بغداد قیام خود را آغاز نمود و در سال 353 هـ .ق به دیلم و گیلان آمد و چهار هزار نفر از علماى آن سامان با او بیعت کردند. او از نظر اخلاق و رفتار شبیه وصى رسول الله(صلى الله علیه وآله) بود. فرزندانش ابوحسن على، و احمد نام داشتند که پدر را در این قیام همراهى مى کردند. وى به سال 360 در هوسم رودسر از دنیا رفت. از امام ابوطالب روایت است که وى را مسموم ساختند.([2])

نهضت سیّد مویّد بالله (333 ـ 411 هـ .ق)

ابوالحسین احمد و برادرش ابوطالب یحیى نواده امام حسن مجتبى(علیه السلام)، معروف به برادران هارونى هستند. ابوالحسین فرزند بزرگتر، ملقّب به، السیّد مؤیّد بالله که از پیشوایان زیدیّه بود و در دیلم ظهور کرد. گویند: «از سادات آل رسول علیه الصّلاة و السّلام هیچ آفریده اى خروج نکرد که مانند این دو برادر شرایط امامت را جامعتر باشند».([2]) سیّد ابوالحسین با مردم دیلم و گیل که دعوت او را اجابت کرده بودند طریقى پیش گرفت که به اعجاز شباهت داشت.([3])

نهضت المستجیر بالله اسحاق بن عیسى المکتفى بالله

در سال 349 هـ .ق شخصى در دیلم اظهار دعوت به خود نمود که لقب خود را مستجیر بالله گذاشته بود، دعوتش بیعت کردن با برگزیده از خاندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله)بود. گروهى که بر خلاف گیلانیان و دیلمیان کیش سنّى داشتند به دور مستجیر بالله جمع شدند، و در این هنگام نعیمى وزیر جستان بن سالار که در حبس بود از حبس بگریخت و به موغان رفت و از آنجا نامه اى به مستجیر باللّه نوشت و او را به موغان دعوت کرد و در آن نامه به وى وعده داد که لشکر براى او جمع کند و آذربایجان را از براى او تصرّف نماید و از آنجا به عراق و بغداد رود و مستجیر بالله را خلیفه نماید. چون نامه، به مستجیر بالله رسید، بسیار خوشحال گردید و با سیصد تن از گیلان به موغان رفت.

زوال دولت علویان

چنان که گفتیم، پس از مرگ ابوالقاسم جعفر، مردم با فرزند او ابوعلى بیعت کردند. وى دانشمندى شجاع بود و اخلاقى نیکو داشت. ماکان، حاکم منسوب ابوالقاسم در گرگان، دوست داشت نوه دخترى خود را که فرزند ابوالقاسم بود، به حکومت برساند; ولى ابوعلى از این موضوع اطلاع یافت و توطئه آنها را خنثى کرد و در درگیرى هایى که اتفاق افتاد، ابوعلى کشته شد. اما مردم آمل با ابوجعفر حسن بن احمد بن ناصر ـ که معروف به «صاحب قلنسوه»([1]) بود ـ بیعت کردند. پس از مدتى میان او و ماکان، اختلاف پیش آمد و ماکان، فرار کرد. ماکان نز داعى آمد و با اصرار با او بیعت کرد. داعى با جمع آورى نیرو، موجبات فرار ابوجعفر را فراهم کرد و خود با استقبال مردم، وارد آمل شد. صلح امیر نصر سامانى با داعى صغیر، موجب سرزنش او از طرف خلیفه عباسى شد. وى بار دیگر به جنگ داعى رفت و او را شکست داد و در نزدیکى آمل، وى را به قتل رساند.

پس از کشته شدن داعى صغیر، میان ماکان و ابوجعفر اختلاف پیش آمد و ماکان، او را به قتل رسانید و اسماعیل بن ابوالقاسم را به حکومت طبرستان رساند; ولى او هم به وسیله زهر به قتل رسید.([2])

۱ ۲ ۳ . . . ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ . . . ۵۴ ۵۵ ۵۶
موضوعات
سایت علمی پژوهشی زیارتگاه های جهان اسلام (معرفی بیش از چهل هزار زیارتگاه)

طراح وبلاگ: سید محمد علوی زاده